میراث مکتوب- آنچه در ادامه میخوانید متن مکتوب سخنرانی دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، در مراسم نکوداشت جمشید کیانفر، محقق و مصحح، است که عصر دوشنبه، ۱۹ آذر ۱۴۰۳ در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
سال ۷۶ نخستین شماره فصلنامه آینه میراث را منتشر کردیم. ۱۹ شماره منتشر کرده بودیم که هوس علمی ترویجی شدن به سرمان زد. عدهای از دانشجویان برای چاپ مقالاتشان دنبال مجلهای میگشتند که رتبۀ علمی ترویجی داشته باشد. از کیانفر که تخصص در کتابداری و تصحیح متون داشت، برای سردبیری دعوت کردیم. کمتجربگی بنده از یک طرف و ذوقزدگی و تعجیل برای نامآوری از طرف دیگر، کار دستِمان داد. زیرا ما از اول، بنا را بر نخبهگرایی و تخصص و پرهیز از مدرکگرایی نهاده بودیم، گمان میکردیم برای آیندهای بهتر و راهاندازی پژوهشکدۀ میراث مکتوب، باید نخست نشریات را رتبهدار کنیم. نویسندگان شیفتۀ علم را که از آغاز با میراث مکتوب همکاری میکردند و دانشگاه توفیق جذب آنها را نیافته بود و مدرکی یدک نمیکشیدند و کولهبار آنها، سالها تلاش و تحقیق ساعیانه بود، شوربختانه از چرخۀ آینه میراث دور شدند، رنجیدند و قهر کردند و قطع همکاری نمودند. این موضوع ما را از کردۀ خود پشیمان کرد. طبعاً با اولین ماجرای نقض غرض از تأسیس مؤسسه مواجه شدیم. شمارۀ 20 اولین شمارهای بود که با سردبیری جمشید کیانفر در بهار82 در قطع وزیری منتشر شد و شمارۀ 23 هم اولین شمارهای بود که مجوز علمی ترویجی گرفت. کیانفر تا شمارۀ 44 (25 شماره) که در تابستان 88 منتشر شد، زحمات سردبیری نشریه را متقبل شد. 17 ضمیمه پر و پیمان هم منتشر کرد. با زیرکی و صمیمیت خاص خود از دوستان رنجدیده مقاله گرفت و از آنان تفقد کرد، کاری که از دست من برنمیآمد.
نظام فشل در نشریات رتبهدار مثلاً دانشگاهی، وقتی استاد احمد سمیعی گیلانی که روانش شاد باد، را با آن همه سابقۀ نگارش و ویرایش و پژوهش برنمیتابد و به دلیل نداشتن مقام شامخ دانشیاری او را از سردبیری «نامۀ فرهنگستان» عزل میکند، توقع دارید به جمشید کیانفر رحم کند. پیشتر هم بزرگانی بودند که موانع قانونی مانع حضورشان در دانشگاه شده بود. خدا رحمت کند مرحوم علی اکبر سیاسی را وقتی خواست علامه قزوینی را با گذرانده ماده و تبصرۀ قانونی در مجلس شرایط تدریسش را در دانشگاه مهیا سازد، تنگچشمی از در بدر آمد و اَنا رَجُلٌ سر داد و علامه قزوینی هم از این موضوع رنجید و انصراف داد.
و اما بلندپروازیهای این خادم نادم برای علمی پژوهشی کردن مجلۀ آینۀ میراث ادامه یافت. غافل از آنکه چنان بلایی بر سر خواهد آمد که پشیمانی دیگر سودی نخواهد داشت. نمیدانستیم که علمی پژوهشی شدن مجله به معنای فراهم کردن اسباب ارتقای کسانی خواهد شد که بعضاً توان نوشتن یک خط مقاله را ندارند. دری به تخته زده سهمی رسیده و سهمیهای تعلق گرفته، و مقالات چند اسمی هم پیازداغ موضوع شده تا مراتب دانشیاری و استادی را بیرنجی و دود چراغی طی کنند. کار به جایی رسید که نامۀ پذیرش مقاله را جعل کردند و اسم سردبیر قبلی را با امضای سردبیر بعدی بیآنکه مقالهای بفرستند، آن پذیرش را به دانشگاه مربوطه ارائه کردند.
خلاصه ما غافل از اینکه آینه میراث چه سرنوشتی خواهد داشت، تلاش برای ارتقا را دنبال کردیم و از رنجاندن دوستان دستبردار نبودیم. شمارۀ 50 آینۀ میراث اولین شمارهای بود که با سردبیری دکتر رضایی باغبیدی عنوان علمی پژوهشی بر پیشانی صفحۀ حقوقی آن نشست و کیانفر ناچار به ترک کار شد. او هم در آخرین شماره سردبیری،حق مطلب را ادا کرد و با نوشتن سرمقالهای دلچسب رنجش خود را پنهان ننمود و بهحق بر ماجرای مدرکگرایی در کشور تاخت، محققی که بالغ بر 20 متن کهن(بیش از 50 جلد) را تصحیح کرده و سوابق درخشانی در تدریس و کتابداری و نسخهشناسی و مقالهنویسی داشته، چون مدرک دکتری و رتبۀ دانشیاری ندارد، حق ادامۀ حیات علمی را ندارد؟ حال شاهدیم که نتیجۀ این روشها چه محصولاتی را در دانشگاهها در پی داشته است؟
از اخلاق و منش حرفهای کیانفر بگویم. او در نخستین شمارهای که سردبیرش بود، نقدی مفصل بر تصحیح کتابش روضة الصفا رسید. سماحت بخرج داد، خم به ابرو نیاورد و با فروتنی و بزرگمنشی آن را چاپ کرد. روحیۀ پذیرش و کنار آمدن با واقعیات هم از محسنات اوست و همواره با گشادهرویی از نقدها استقبال میکرد و این را در یادداشتهای سردبیری که مینوشت، کمک به ترویج علم و بهبود وضع فرهنگی و ارتقای معنویت و صداقت در جامعه میدانست.
سفارتنامۀ خوارزم رضا قلیخان هدایت را برای مؤسسه میراث مکتوب تصحیح کرد و مقدمۀ خوبی برآن نگاشت. در برگزاری کارگاه نسخهشناسی و تصحیح متون در مرکز تحقیقات فارسی دهلی با میراث مکتوب همکاری نمود. پروین استخری همسر کتابدار و فرهنگپرور او با نمایهسازی موضوعی مرآة الوقایع مظفری تصحیح زندهیاد عبدالحسین نوایی، الگویی بدیع در نمایهسازی ارائه کرد. کیانفر از آغاز تاکنون همواره رفیق گرما و گلستان یاران میراث مکتوب و همیشه همراه و دلسوز این بنده ناچیز بوده و از هیچ کمکی دریغ نورزیده است.
او و زندهیادان حسن انوشه و پرویز اذکایی در سفری علمی که با جمعی از اساتید تاریخ و ادبیات به پاکستان داشتیم، خوش درخشید و سفر را به کاممان شیرین کرد و چه خاطرات خوشی از آن سفر در حافظه داریم بخصوص در جلسهای که با استاندار پنجاب داشتیم. نقل خاطره.
شادی و نشاط او با درگذشت پسر دلبندلش مزدک، او را چون گلی پژمرده کرد. ایرانی! خانه خراب شدم. این جملهای بود که در اولین دیدار پس از درگذشت مزدک به من گفت. داغی سنگین بر دلش نشست و تاکنون این داغ در دلش تازه است. او به تبعیت از زندهیاد ایرج افشار که پس از مرگ پسرش بابک مقالاتی با عنوان کتابفروشی چاپ کرد، هر ساله مجموعه مقالاتی به نام مزدکنامه منتشر نمود و وقتی دوست مشترکمان مرحوم محسن جعفری مذهب ناباورانه رخت از این دیار فانی بربست، دو شماره از مزدکنامه را به محسننامه اختصاص داد و یاد دوستش را زنده نگهداشت. چنین کنند بزرگان که مرگ دلبندان خویش را به حیات جاوید او تبدیل میکنند.
خوش دلم در زندگی با یادها
محکم است از یادها بنیادها
انتشار جشننامه و برگزاری بزرگداشت مفاخری چون کیانفر، کاری است ارزشمند و درخور ستایش و مفید و سازنده برای نسلی که از فرهنگ خود فاصله گرفته و دچار بحران هویت شده است.
کیانفر مردمدار است و خوشمحضر. خوشخو و خوشروست. حضورش همیشه سرشار از امید و زندگی است، هر چند او و همسر صبور و دردمندش بانو پروین استخری، بزرگترین داغ زندگی مشترک را تجربه کردهاند و آن را فراموش نمیکنند، اما همچنان به فعالیتهای علمی و تصحیح متون تاریخی ادامه میدهند.
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ازین سَموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی