میراث مکتوب- قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی(ره) است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه فلسفه اسلامی، هرمنوتیک و فلسفه دین قرار دارند. وی از جمله استادان و پژوهشگرانی است که توجه ویژه ای به قله های حکمت و فلسفه اسلامی خاصه فارابی، ابنسینا و صدرالمتألهین دارد. به بهانه سیام آبانماه که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و با تأیید شورای عالی انقلاب فرهنگی در تقویم ملی ایران به عنوان روز «حکمت و فلسفه و بزرگداشت مقام حکیم فارابی» ثبت شده است، در گفتوگو با این استاد پُرکار فلسفه اسلامی، نگاهی داریم به کتاب «فارابی و الحروف: جستاری در تأملات زبانی – فلسفی فارابی» که به همت وی از سوی انتشارات موسسه بنیاد حکمت اسلامی صدرا منتشر شده است.
چندی است کتابی با عنوان «فارابی و الحروف: جستاری در تاملات زبانی – فلسفی فارابی» به همت جنابعالی منتشر است. در بخشی از کتاب تأکید کرده اید که مسئله اصلی فارابی، ارزش بنیادین تفکر است؛ لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید.
بله درست است! مسئله اصلی نزد فارابی در وهله نخست ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن کوشید اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین نماید. در دوران فارابی شریعت مساوی با کلام و حدیث تلقی میشد و فلسفه امری بیگانه محسوب میگردید. اما فارابی با پرسش فلسفی از دین و الهیات، مسئله ای بدیع طرح کرد. پاسخ او نیز نه دینی بود نه الهیاتی پاسخ فارابی بر بنیانهای فلسفی استوار بود.
فارابی در واقعیت تحولات جامعه حضور داشت و چیرگی جریان های ظاهرگرایانه و ضد عقلی را می دید و از خطر آنها برای آینده دنیای اسلام آگاهی داشت. دنیای اسلام از لحاظ سیاسی و فکری دچار کشمکش شدید شده بود و مذاهب سیاسی و فرق مذهبی بسیاری سر برآورده بودند. خطر حذف عقل و عقلانیت نزدیک بود. مناظره سال ۳۲۰ تنها یک رخداد جزئی محسوب میشد. چراکه از زمان متوکل – یعنی در دوره پس از سرکوب های عقل معتزلی – جریان ضد عقل شروع به گسترش کرده و بنحوی خشن با فلسفه مخالفت می کرد. فارابی مرگ عقل را از نزدیک می دید و از حذف عقل در دنیای اسلام بشدت نگران بود. او کوشید تا بار دیگر به عقل زندگی ببخشد.
با آنچه که بیان کردید، فارابی با نگارش کتاب «الحروف» در پی چه بود؟
اهمیت «الحروف» را باید در نسبت با زنده کردن دوباره عقل دید. متأسفانه کوشش های عقلی خواجه نصیر نیز همانند فارابی نادیده گرفته شد. او در نقد «المحصل» دست به نقد جریان های ضد عقلی زده و به اشاعره و فخر رازی درباره جایگاه و اهمیت بنیادین عقل، پاسخ داده و از مقام تفکر عقلی دفاع نموده است. سهم خواجه نیز پس از فارابی و ابن سینا در دفاع از عقل حائز اهمیت است. فارابی بر خلاف بسیاری از پژوهش های صورت گرفته یک فیلسوف واقع گرا بود و بسیاری از تحولات در جامعه آنروز را مورد توجه قرار داده و آنها را در اندیشه فلسفی خود در «الحروف» نشان داده است. این دگرگونی ها و چالش های فکری در تأملات فارابی در «الحروف» پژواکی در خور پیدا کرده است. کشمکش های فکری ابوبشر و السیرافی و پاسخ فارابی در «الحروف» تأثیرات نیرومندی در مسئله دین و فلسفه داشته و نزد فیلسوفان پس از او نیز این مناقشه گسترش پیدا کرده است. این نزاع در دوره میانه حیات فارابی و ابن سینا در نوشته های سجستانی، ابوحیان توحیدی و ابوالحسن عامری انعکاس یافته و در ابن سینا به نحوی نظام مند بسط می یابد. ابن سینا در اشارات، منطق المشرقیین و رساله های رمزی، به تفصیل در این باره سخن گفته و در رساله حي بن يقظان از این نظریه دفاع بعمل آورده و شیوه ای نو در تبیین نظریه سازگاری ارائه می دهد. در مناقشات شهرستانی بویژه در مصارعه الفلاسفه و پاسخ خواجه نصیر در مصارعه المصارعه این نزاع ادامه یافته و در نوشته های ابن تیمیه و علامه حلی تدوام می باید. بواسطه همین تأثیر نیرومند است که کتاب الحروف اهمیت پیدا می کند. با این وصف متأسفانه تاکنون تلاش خوبی در شرح و فهم این اثر گرانقدر صورت نگرفته است.
«الحروف» از جمله آثار فارابی است که همواره محل بحث و مناقشه است، علت این امر چیست؟
درباره «الحروف» و مفاد آن داوری های متفاوتی وجود دارد برخی آن را تنها یک اثر زبانی دانسته اند که فارابی با بررسی های زبانی می کوشد نتایجی منطقی و گاهی نیز فلسفی بدست دهد. طبق این دیدگاه دغدغه اصلی فارابی را در این اثر مسائل زبانی و نحوی بوده، گرچه برخی دغدغه فارابی در بحث زبانی را متفاوت از نحویونی مانند ابن السراج و السیرافی ارزیابی کرده اند. نحویون با اصالت بخشیدن به نحو و ملاک های زبانی ارزش عقل و منطق را انکار می کردند. اما فارابی در «الحروف» خلاف آنان دغدغه فلسفی داشته و می کوشد با بررسی تمهیدی و مدخلی زبان و دانشِ نحو، نتایج آن را در مسائل برهانی یا منطقی بکار گیرد. این بدین معنی است که فارابی بدون کنکاش های زبانی نمی تواند از نسبت نحو و منطق یا شریعت و فلسفه دفاع نماید. بنابرین گرچه در ظاهر «الحروف» اثری زبانی شمرده می شود، اما قصد اصلی فارابی دستاوردهای فلسفی آن است و التفات ها یا تحلیل های زبانی فارابی را باید در درون دو قلمرو معرفت شناسانه و هستی شناسانه جای داد. البته این سه ساحت چنان با یکدیگر امتزاج یافته اند که نمی توان هر یک را بدون دیگری در درون نظام فکری فارابی قرار داد.
به نظر شما مهمترین تلاش فارابی در «الحروف» صرف چه چیزی شده است؟
پیوند زبان یا نحو با منطق یا برهان مهمترین تلاش فارابی در الحروف محسوب می شود. ابوفرات فضل بن جعفر وزیر شیعی مقتدر عباسی (۳۲۰-۲۹۵ق)، در حدود سال ۳۲۰ مناظرهای را میان دو مدعی منطق و نحو صورت داد. ابوسعید که نماینده جریان فقهی – الهیاتی و مدافع جریان های ضد عقل بود در این مناظره مدعی شد که با وجود علم نحو و لغت، دیگر نیازی به منطق و فلسفه نیست. «ابوبشر» نتوانست در برابر پرسش ها و نقدهای «ابوسعید» بر فلسفه و عقل، پاسخی درخور و منطقی ارائه کند. غلبه «ابوسعید» جوان بر «ابوبشر» استاد و شیخ در حوزه منطق در حلقه های فکری بغداد، بلوایی برانگیخت و مقابله با منطق و عقل و بطور کلی خردگرایی را بر سر زبان ها انداخت. فارابی واکنش نشان داد و با نوشتن «الحروف» به ابوسعید و به عبارتی صحیح تر، به جریان مخالف عقل پاسخ داد.
فارابی نه تنها از جایگاه ممتاز و یگانه منطق در اندیشه بشری دفاع کرد، بلکه بر پیوند نیرومند لغت با زبان و فلسفه نیز تأکید نمود. او نشان داد که در فلسفه اسلامی بدون تتبعات و التفاتهای زبانی، نمی توان وجوه معرفت شناسی را عیان ساخت و مباحث متافیزیکی را طرح اندازی کرد. پیوند نیرومند این سه ساخت که از دیدگان ابوبشر و متی بن یونس و بطور کلی پیشینیان بدور مانده بود، در «الحروف» آشکار گردید. فارابی نشان داد که الفاظ و زبان و تحلیل آنها، آغازگاه اندیشه ورزیدن است؛ او در این کتاب پیوند میان زبان و تفکر را عیان ساخت.
فارابی در «الحروف» در مقابل جریان های ضد عقل چه بیانی دارد؟
فارابی در پاسخ به جریان ضد عقل دو مسئله بنیادین را مورد توجه قرار می دهد. نخست دفاع از مقام و جایگاه و اهمیت عقل در حیات بشری و نیز در دنیای اسلام و دوم دفاع از پیوند میان فلسفه و دین با ابتناء بر تقدم مطلق عقل و فلسفه. او در «الحروف» در باب دوم در دو فصل در باب پیوند حکمت و شریعت (الصله بين الفلسفه و المله) نشان می دهد که چاره ای جز دفاع از نظریه سازگاری و حتی بنیانی دانستن شالوده عقل نیست. وی به صراحت بیان می کند که دین غیر عقلانی، توهم است. او بنیان های اساسی شریعت را بر عقل و برهان استوار می سازد. نه ابوبشر و نه ابوسعید اهمیت دیدگاه جمع را در نیافته بودند. متی بن یونس تنها نماینده منطق و عقل نبود بلکه وی و همراهان و طرفدارانش تنها بر عقل خودبنیاد تکیه می کردند که جریان الهیاتی آن را یک عقل افراطی دانسته و منشأ آن را نیز معتزله تلقی می کردند؛ دیدگاهی که فارابی نیز آن را نابسنده دانست در مقابل ابوسعید نیز تنها نماینده نحو مکتب بغداد نبود بلکه او به همراه تعداد زیادی که از رویکرد دینی صرف دفاع می کردند، مخالف نقش عقل در فهم و توجیه باورهای دینی بودند.
در پایان اجازه دهید به این نکته بپردازیم که اهمیتِ فلسفی کتاب «الحروف» چگونه آشکار می شود؟
پیش از آنکه به این سئوال شما پاسخ دهم باید به این نکته نیز اشاره کنم که تاکنون تتبع دقیقی در باب رساله «الحروف» فارابی از منظر زبان شناسانه و معرفت شناسانه نیز صورت نگرفته است. فارابی در هر سه باب «الحروف» می کوشد با تحلیلی ژرف از بنیادهای زبان طبیعی چگونگی گذار از زبان عرفی یا به تعبیری «العامیه» به زبان فلسفی را شرح دهد. «الحروف» صرفاً یک اثر زبانی نیست، بلکه درصدد پاسخ دادن به پرسش جامعه بویژه اشکال پیوند زبان و معرفت که بواسطه مناظره السیرافی و ابوبشر ظهور کرد، می باشد. نباید تصور کرد که فارابی با کندوکاوهای زبانی می کوشد نتایجی نحوی و تهجی از حروف و واژگان به دست دهد؛ به تعبیری دلمشغولی فارابی در این اثر در درجه اول مناقشات زبانی و نحوی نیست. گرچه رویکرد فیلولوژی نزد فارابی اهمیت دارد. اما شالوده تأملات فلسفی او را شکل نمی دهد، بعلاوه رهیافت او در بحث زبانی، با نحویونی مانند ابن السراج و السیرافی متفاوت است. آندو با اصالت بخشیدن به نحو و ملاک های زبانی ارزش عقل و منطق را انکار می کردند و قول به نیازمندی نحو به منطق را به دلیل نیاز نحو به ساختار و قواعد رد می کردند. نزد آنان همه چیز در زبان و نحو خلاصه می شد. اما فارابی در الحروف دو غرض دارد: بررسی تمهیدی و مدخلی زبان و نحو و سپس بیان دستاوردهای زبانی در فلسفه و منطق.
اما درباره سئوالی که مطرح کردید؛ مسئلۀ پیوند زبان یا نحو با منطق یا برهان مهمترین تلاش فارابی در الحروف محسوب می شود. روشن است که فارابی در این نسبت سنجی بر خلاف نحويون و السيرافي جانب منطق همان بنیان عقل و (برهان) را می گیرد. او در جستجوی بنیانهای فلسفی در رویکرد زبانشناسانه «الحروف» است. تنها با خوانش فلسفی از اندیشه فارابی است که می توان این بنیان ها را فهم کرد و اهمیت فلسفی «الحروف» را عیان ساخت؛ بدون خوانش فلسفی، شالوده التفات فارابی در این اثر پنهان مانده و به مناقشه صرف منطق و نحو تقلیل می یابد. «الحروف» نه در پی دفاع از مقولات ارسطوست، نه شرح و تفسیری بر ما بعد الطبیعه اوست و نه بازسازی مناقشه پیروان زبانی و منطقی است. «الحروف» واجد مهمترین کشمکش های فلسفی و عقلی سیصد ساله نخست دنیای اسلام است.
هانطور که مستحضرید به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سی ام آبان ماه در تقویم ملی ایران به عنوان روز «حکمت و فلسفه و بزرگداشت مقام حکیم فارابی» ثبت شده است؛ از نظر شما این اقدام چه اهمیتی دارد؟
مفاخری چون حکیم فارابی با توجه به تقسیمبندیهای جغرافیایی، شخصیتهایی چند فرهنگی یا میان فرهنگی اند. درحقیقت ما با این بزرگان به مثابه یک سرزمین یکپارچه فرهنگی سر و کار داریم و اینگونه به آنها نگاه می کنیم. این شخصیتها را باید در گستره ایران فرهنگی ببینیم، گویی که همچنان یکپارچگی را حفظ میکنیم و به این مرزهای جغرافیایی که به ویژه در سده اخیر شکل گرفته، توجه نداریم.
در کنار گرامیداشت روز فلسفه، بزرگداشت و یادکرد حکیمی چون ابونصر فارابی، نشانگر احترام به مقام علمی و حکمیِ یکی از چهره های تابناک اندیشه ایرانی و اسلامی است که خوشبختانه به کوشش انجمن، نام وی در تقویم ملی ایران عزیز جاودان شده است.
منبع: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی