کد خبر:42202
پ
1372574

ارادت شاعران نامدار ایرانی به حضرت محمد(ص)

چه پیوندگاهی میان شور عاشقی شاعران و عارفان وارسته‌ای چون شمس، مولانا، سعدی، حافظ … و حضرت پیامبر وجود دارد که ادبیات فارسی و شعر ایرانی را این‌چنین مملو از اشعار دینی در مدح و ستایش پیامبر کرده است؟

میراث مکتوب- این گزارش را با نام تو آغاز می‌کنم که در شهودیت محض خواندی «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» سلام بر تو ای منتخب‌ترین انسان برای جاری شدن کلامی که بدیل نداشت و تکرار نشد. ای پیامبری که رسول شدی تا خدا را در هر لحظه و در میان خطوطی نهفته از معجزه و ایمان در کتابی مقدس، قرآن کریم بیابیم.

این گزارش در پاسخ این پرسش است که چه پیوندگاهی میان شور عاشقی شاعران و عارفان وارسته‌ای چون شمس، مولانا، سعدی، حافظ … و حضرت پیامبر وجود دارد که ادبیات فارسی و شعر ایرانی را این‌چنین مملو از اشعار دینی در مدح و ستایش پیامبر کرده است؟

در واقع پرسشی که مرا به گردآوری این گزارش وا داشت، جوابش بسیار ساده و درست بود. اما قانع‌کننده نبود، چرا که حلقه اتصالش از نهاد به گزاره مفقود بود. سوال این بود که در رسالت پیامبر اسلام به فراخور تشکیل یک حکومت اسلامی چه امر والایی نهفته بود که شاعران و عارفان نامی‎ در انتهایی‌ترین نقطه عرفان و عشق خاضعانه و فروتنانه در جایگاه ستایش و منقبت او نشستند و جملگی به حق پذیرفتند که حضرت ختمی مرتبت، مظهر تمامی محاسن حق تعالی است و لایق سجود و ستایش است؟

انسان‌هایی تجلی‌یافته در سخنوری و هنر شاعری که در رویارویی با حضرت پیامبر (ص) به تثبیت و تسلیم رسیده و سر تعظیم فرود می‌آورند و در مدحش سناگویان، اشعار می‌سرایند.

در پاسخ به این پرسش که چه پیوندگاهی میان شورعاشقی شاعران و حضرت پیامبر وجود دارد به پاسخ‌هایی بدین شرح می‌رسم؛ «شاعران ادب فارسی بنا به باورهای خود نسبت به وجود عظیم پیامبر و رسالت انسانی و جهانی او مبنی بر اصلاح انسان‌ها و پایه‌گذاری آرمان‌شهر الهی، پس از حمد خداوند به مدح پیامبر و بیان هنرمندانه و تصویری صفات و مناقب آن حضرت پرداخته‌اند. از این رو ستایش پیامبر به تدریج به یک سنت شعری تبدیل شد؛ به طوری که به مثابه یکی از ارکان مستحکم و پا بر جای شعر فارسی درآمد، زیرا پیامبر برای تمام مسلمانان بهترین الگو و راهبر زندگی بوده است. این امر باعث شد که شعر فارسی پس از اسلام دارای ویژگی‌هایی بارز در مقایسه با شعر پیش از اسلام باشد. نام حضرت محمد مصطفی (ص) به عنوان مظهر و مراد عاشقان، همواره در شعر شاعران، از دیرباز تاکنون تکرار شده است. شاعران آزاده، ستایش حضرت محمد (ص) را نه ستایش خود بلکه ستایش پاکی‌ها، خلوص، آزادگی و ایمان و استقامت می‌دانند. آنان رسول را مظهر اسوه و انسانی می‌شناسند که تاریخ نظیر او را ندیده است. برای همین او را به عنوان تجلی‌گاه خواسته‌های روحانی و آسمانی خود می‌دانند. شاعران، احساسات پاک و عواطف انسانی خود را بی‌هیچ چشم‌داشت به آن حضرت بزرگوار تقدیم می‌کنند. از این رهگذر، گلواژه‌های عشق و ایمان بر زبان شاعران جاری می‌شود.»

و اما این پاسخ در عین درست بودن تک تک کلمات، نه سیرابم می‌کند و نه قانع؛

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موئیت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست / سعدی

این جواب بدیهی و درست، قانع‌کننده نیست. چرا که نه تنها در دین مبین اسلام، که در هر دین و مسلک الهی، اصلاح‌طلبی و سعادت انسان محوریت است و عالمان و پیامبرانی که پیام‌آور آموزه‌های دینی هستند، جملگی در زندگانی به نحوی شایسته زیسته‌اند که شایستگی مقام اسوه و الگو بودن را داشته‌اند.

با اینحال می‌بینیم که حضرت پیامبر (ص) تجلی ویژه و خاص‌تری را در سطور شاعران نامی دارد و این امر نشان از ارادتی قلبی و احساسی مالامال از تکریم و تسلیم محض دارد.

پس یک ویژگی خاص و امر والا به جز بدیهیات سعادت‌طلبی بوده که حضرت محمد (ص) را از سایر پیامبران برحق الهی نزد ادیبان و عارفان متمایز کرده است. مولفه‌ای که گویا ادراک عمق آن نزد عارفان و ادیبان برجسته می‌نمود و گواه از یک راه مشترک و دست‌یابی به گوهر مقصود بود که سالکان ره، آن را در والاترین مرتبت‌هایی انسانی می‌دیدند، مرتبتی که در هزاره‌ها سال تلاش هم به آن دست نخواهند یافت و هیچ دلیلی جز به شهودیت محض و اتصالی مستحکم برای وجود این امر والا نیافتند… آنها که شاعری را به الهام متصل می‌دانستند و جاری شدن حقیقت محض را در شهود و حضور مطلق می‌دیدند و محمد (ص) را به یکباره شاهدترین و حضوریافته‌ترین انسان در محضر خدا دیدند. وقتی خدا از زبان محمد (ص) سخن گفت و وجودش محملی شد برای جاری شدن کتابی که سراسر کلام خدا بود.

غلامحسین دینانی (پژوهشگر فلسفه) معتقد است: «معجزه موسی (ع) عصایش بود و تمام شد. معجزه حضرت مسیح (ع) این بود که مرده را زنده کرد و تمام شد، هر معجزه از هر پیغمبر دیگری هم تمام شد؛ اما معجزه حضرت ختمی مرتبت کتاب است؛ کتاب قرآن کریم. معجزه‌ای در گفتار و کلام. که در معرض همه متکلمان است و در مقابلش سر تعظیم فرود آورده‌اند و تا قیامت، هر کسی قرآن را بخواند، تواضع خواهد کرد.»

بنابراین قرآن با بیان معجزه‌آسا و روایت‌گری منحصربه‌فردش، علاوه بر معنا و بحر عمیق، دارای ساختار و سبکی شگفت‌آور است و همین امر سبب شده است که اهل فن، پیوندی ناگسستنی و از سر خضوع و تسلیم در برابر این کلام الهی و پیامبر خدا داشته باشند.

شاعران فارسی‌زبان، حضرت محمد (ص) را با کتابش قرآن و احادیث می‌شناسند و این نقطه اتصال میان آنها و حضرت پیامبر بوده است. سبک و ساختار روایات و سوره‌های قرآن در عین آنکه منشوری از عالم امکان و علوم مختلف هستند از وحدت و انسجامی درونی نیز برخوردار است و همین امر این کتاب را در برابر دیگر کتاب‌های الهی، برجسته و متمایز کرده است. ساختاری که رفت و آمد دوران‌ها و سبک‌های ادبی در آن اثری ندارد.

کتاب قرآن فرازهای خود را در پیوندی معنایی و نهادین بدون در بند بودن زمان، مکان و یا روابط علی و معلولی در یک بی زمانی و هم زمانی، حضور و غایب بر مخاطب می‌گشاید و در این راه بدون اینکه در سبکی مشخص التزام یابد با وجود بداعت سبک در هر فراز با شکستن سبک‌های پیشین انسجام درونی خود را با مضمون و بیان نهایی غایب حفظ می‌کند. ویژگی‌هایی که بیان هنری پست مدرن و پساپست‌مدرن نیز از اجرایی کردن آن در اثر هنری قاصر است؛ درحالی که واقف‌اند این نوع از شیوه بیانی، تجلی‌گاه و اوج بیان و ساختار روایی است.

این مسئله از جایی پیچیده‌تر می‌شود که قرآن کریم را نمی‌توان در هیچ دسته‌بندی کتابی قرار داد، بلکه کتابیست جامع برای همه نسل‌ها، به همین دلیل وقتی به دوران هزار ساله نظم و نثر ادبی کشورمان بنگریم، در می‌یابیم رمز ایمان و حب بی‌حد شاعران نامدار ایرانی به دین مبین اسلام و پیامبر (ص) به واسطه کتاب آسمانی قرآن‌کریم است به همین فراخور شاعران و سخنوران نامی ایران، هر یک متناسب با شأن و مرتبه خویش، زبان به ستایش و وصف حضرت پرداخته‌اند و در مقام پیامبر و معجزه قرآن کریم، سروده‌اند؛

هر چه بود درج در صحیفه هستی

منتخبی باشد از کتاب محمد / جامی

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد / حافظ

یتیمی که ناکرده قرآن درست

کتب‌خانه چند ملّت بشُست / سعدی

صدهزاران دفتر اشعار بود

پیش حرف امیش عار بود / مولانا

موضوع موردعلاقه مولانا در توجه به پیامبر (ص)، نقش پیامبر به عنوان امی است. با این وصف که هزاران کتاب شعر در حضور «امی» خوار و خفیف می‌شود. مولانا معتقد است که قرآن کریم، کامل‌ترین سخن حق بر زبان بنده است که از سوی خداوند بر پیامبر (ص) نازل شده است و ساخته ذهن بشر نیست.

گر چه قرآن از لب پیغمبر است

هر که گوید: «حق نگفت» او کافر است / مولانا

این بیت اشاره دارد به آیه «الله نزل احسن الحدیث؛ خداوند بهترین و نیکوترین سخن را نازل کرد»

مولوی مانند بیشتر عارفان، به ستایش نوری که از پیامبر به ارث مانده و اهل ایمان را حمایت و احاطه کرده است، می‌پردازد و نیز در کتاب آخر مثنوی، محمد مصطفی (ص) را به عنوان آخرین پیامبری می‌داند که تمام قفل‌های بسته، با نیروی معجزه آسای کلام قرآنی او باز می‌شود.

حرف قرآن را بدان که ظاهریست

زیر ظاهر باطنی بس قاهریست

تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین

دیو آدم را نبیند جز که طین

ظاهر قرآن چو شخص آدمیست

که نقوشش ظاهر و جانش خفیست / مولانا

ابو القاسم فردوسی نیز در مقدمه اثر گران‌بهایش «شاهنامه»، خاتم پیامبران را می‌ستاید. وی وجود آن حضرت و احادیث گرانمایه‌اش را به آبی زلال تشبیه می‌کند و با خطاب به همه بشریت از آنها می‌خواهد که تیرگی‌های دوران را بدین آب بشویند. در شعر فردوسی، برخی از آیات با زیباترین زبان و رساترین بیان به کار رفته است.
او حدیث شریف «انا مدینة العلم و علی بابها» را این گونه بیان می‌کند؛

که من شهر علمم، علیم درست

درست این سخن گفت، پیغمبرست

تو گویی دو گوشم به آوای اوست

گواهی دهم کاین سخن رای اوست

نظامی گنجوی نیز چنین زبان به نعت رسول خدا (ص) باز می کند؛

محمد کافرینش هست خاکش

هزاران آفرین بر جان پاکش

چراغ افروز چشم اهل بینش

طراز کار گاه آفرینش

ریاحین بخش باغ صبحگاهی

کلید مخزن گنج الهی

من آن تشنه لب غمناک اویم

که او آب من و من خاک اویم

و شعر معروف سعدی «جمال محمد» (ص) که با این مطلع آغاز می شود:

ماه فرو ماند زجمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمد (ص)

و حافظ شیرازی که شاعری آگاه به دانش‌های اسلامی و باخبر از دقائق حکمت و حقایق زمان خود بود که استعداد خارق‌العاده‌اش به او فرصت حفظ قرآن و اندیشه در ایات قرآن را داد. او در مدح پیامبراسلام (ص) سروده:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله اموز صد مدَرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهرنگه کن که میر مجلس شد

خیال آب خضر بست و جام اسکندر

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

طرب سرای محبَت کنون شود معمور

که طاق ابروی یارمنش مهندس شد

لب از ترَشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست نظم من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ ازین راه رفت و مفلس شد / حافظ شیرازی

همچنین نکتۀ جالب‌توجه این است که عرفای ما در موارد بسیاری در آثار خود، مقام پیامبر اکرم را برتر از دیگر پیامبران نشان می‌دهند و همۀ پیامبران را محتاج عظمت و بزرگی رسول خدا می‌دانند؛ برای مثال سنایی در اثر جاودانۀ خود «حدیقه‌الحقیقه» در آغاز ستایش و نعت پیامبر (ص) از نخستین پیامبر، یعنی حضرت آدم شروع می‌کند که در برابر عظمت پیامبر اظهار عجز می‌کند و نوح را چاکری کمربسته معرفی می‌کند، خلیل را غاشیه‌گردان رسول‌الله می‌داند، موسی را ارنی گوی بر در سرای رسول‌الله گوش‌به‌فرمان به شمار می‌آورد. عیسی به ثنای رسول اکرم می‌پردازد، رفعت ادریس نتیجۀ ثنای رسول‌الله است، صالح، لوط، هود و یوشع و خضر و … حال پرسان رسول‌الله یا مهمان خوان انبیایی رسول اکرم هستند.

چو صیتش در افواه دنیا فتاد

تزلزل در ایوان کسری فتاد

نه از لات و عزی برآورد گرد

که تورات و انجیل منسوخ کرد

تو اصل وجود آمدی از نخست

دگر هر چه موجود شد فرع تست / مولانا

و صدهانمونه دیگر از شاعرانی چون سنایی، عطار، امیرخسرو دهلوی، ناصر خسرو، عبدالزراق اصفهانی که در این مقاله، مجال گفتن همه آنها نیست.

قرآن در آینه هنرمندان دیگر

جورج برناردشاو، نویسنده بزرگ انگلستان در رابطه با شخصیت حضرت محمد (ص) چنین می‌گوید: «من همیشه نسبت به دین حضرت محمد (ص) به‌واسطه خاصیت زنده بودن شگفت‌آورش، نهایت احترام را داشته‌ام. من درباره دین حضرت محمد (ص) چنین پیش‌بینی کرده‌ام که کیش او برای فردای اروپائیان قابل قبول خواهد بود. همان‌طوری که در اروپای امروز هم پذیرش آن آغاز شده است. من معتقدم که اگر مردی مانند پیامبر اسلام (ص) فرمانروایی مطلق جهان عصر جدید را احراز کند، طوری در حل مسائل و مشکلات جهان توفیق خواهد یافت که صلح و سعادتی که بشر احتیاج دارد برای او تأمین خواهدکرد.

همچنین ساموئل بکت در مصاحبه‌ای که با پژوهشگر ایرانی احمد کامیابی‌مسک داشته است، در پاسخ به این پرسش که قرآن را خوانده است یا خیر؛ پاسخ داد که کتاب قرآن کتابی بسیار سخت و دشوار است.

قرآن در آینه شاعران معاصر

و اما مخلص کلام؛ و سوال از اینکه چرا مدح و ستایش از پیامبر اکرم (ص) در شعر معاصر قدری کمرنگ شده هرچند که تلاش شاعرانی چون؛ موسوی گرمارودی و….. درخور تامل و تحسین است. در پاسخ باید گفت با توجه به جواب پیشین که قرآن را حلقه واسط، محکم و منسجمی برای ارتباط و عشق سرشار میان شاعران نامی و حضرت محمد یافت، باید گفت یکی از دلایل مهم، نامانوس شدن شاعران معاصر با قرآن است که در نگاهی آسیب شناسانه می‌توان اینگونه تشریح کرد که شاعران معاصر به دلیل اینکه سعی داشته‌اند دغدغه‌های امروزی خود را در نظام‌های شعری جدید سامان بخشند و البته به دلیل تجددگرایی، از این مهم رویگردان شده‌‎اند.

غافل از اینکه سبک و ساختار شیوه روایی قرآن‌کریم، در بیان هنری؛ فارغ از سبک‌ها، ساختار‎ها و مملو از بداعت است که از مرز پساساختارگرایی و پساپست‌مدرنیسم نیز به مثابه شیوه روایی عبور کرده است.

یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها در شیوه پساساختارگرایی، از هم گسیختگی نظام روایی و گسست از روابط علی و معلولی است که در سبک‌های هنری متاخر دیده شده است اما در ادامه شاهدیم که این شیوه در غایت خود به روایتگری پارامتریک رسید. شیوه‌ای که در عین گسست، دارای وحدت و انسجامی درونی متنی بود که این مسئله یعنی وجود وحدت درونی در قرآن کریم با وجود تذکار تکرار شونده و وحدت وجودی آیه‌ها در قرابت معنا بر همگان معلوم و مبرز است.

با این وصف انتظار می‌رود؛ تجلی قرآن در آثار هنری و در این پرونده اختصاصاً شعر و ادبیات به شیوه‌ای نوگرایانه باشد که بتواند مخاطب امروز را تغذیه کند. اینکه این مهم تا چه اندازه شدنی است مرا به یاد یکی از نمایشنامه‌های ساموئل بکت می‌اندازد که سردمدار تئاتر ابزورد و مدرن در جهان است. نمایشنامه‌نویسی که هنوز آثارش برای بعضی به جهت سبک و شیوه بیانی و نوآوری محل چالش در درک و شناخت است. در نمایشنامه «بداهه سرایی‌اوهایو»، فارغ از آنکه بخواهم قضاوت کنم در هنگام نگارش نویسنده از چه منبعی الهام گرفته است، صحنه به صحنه نمایشنامه، یادآور روایاتی است از لحظاتی که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آیات الهی را به او وحی کرد. در خاتمه این پرونده بخش‌هایی از این نمایشنامه را آورده‌ام.

امید است که شاعران معاصر به جد و جهد بکوشند این کتاب معجزه‌آفرین حلقه اتصالشان با نبوت و چراغ راه نمایشان در هدایت و دستیابی به سطوح عمیق معرفت باشد.

در بخشی از نمایشنامه «بداهه سرایی اوهایو» اثر ساموئل بکت میخوانیم:

یک شب هنگامی که او نشسته بود و سرش در میان دستانش قرار داشت و سر تا پایش می‌لرزید مردی بر او ظاهر شد و گفت: «من فرستاده شدم توسط – …» و در اینجا او اسم آن عزیز را نام برد – تا تورا تسلی دهم. بعد درحالی که از جیب کت بلندش دفتر کهنه‌ای را بیرون می‌آورد نشست و تا سپیده دم خواند. سپس بدون گفتن کلمه‌ای ناپدید شد. (مکث)

مدتی بعد دوباره او ظاهر شد.در همان ساعت و با همان دفتر و این بار بدون مقدمه نشست و باز هم تمام طول شب، آن را تا انتها خواند… سپس بدون گفتن کلمه‌ای ناپدید شد. (مکث)

بدین ترتیب گاه و بی‌گاه پیک وار ظاهر می‌شد تا دوباره قصه خود را تا به آخر بخواند و بعد بدون گفتن کلمه‌ای ناپدید می‌شد. (مکث)

بدون رد و بدل کردن کلمه‌ای آنها به تدریج یکی شدند… (مکث) تا سر انجام شبی رسید که او وقتی کتاب را بست و سپیده دم فرا رسید نا پدید نشد بلکه نشست بدون گفت کلمه‌ای. (مکث)

بلاخره گفت: من پیغامی داشتم از… و در اینجا او آن اسم مقدس را نام برد – که دیگر نخواهم آمد. من آن صورت عزیز را دیدم و آن کلمات عزیز را شنیدم. آن صورت عزیز را دید و آن کلمات ناگفتنی را شنید. احتیاجی نیست دوباره نزد او بازگردد حتی اگر در توان تو باشد یا در افکار آنها که کسی نمی‌داند چیست؟ مدفون شده بود و توجهی به آن نداشتند؟

به نور، به روز… به صدای باز برخاستن کسی، نمی‌داند چه افکاری – افکار – نه – افکار نه. اعماق ذهن.کسی نمی‌داند در چه عمقی از ذهن مدفون شده در ناخودآگاه ذهن. جایی که نه نوری می‌تواند به آن رسوخ کند و نه صدایی… (مکث)

چیزی برای گفتن نمانده…. مکث.خ اقدام به بستن کتاب می کند. ضربه. کتاب نیمه بسته. چیزی برای گفتن نمانده مکث.

سمیه خاتونی

منبع: ایبنا

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612