میراث مکتوب- دکتر محمد معین (۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ ـ ۱۳ تیر ۱۳۵۰) پدیدآورندۀ یکی از مهمترین واژهنامههای فارسی یعنی «فرهنگ فارسی معین» است. از دیگر آثار اوست: حافظ شیرین سخن، ستاره ناهید یا داستان خرداد و امرداد، یوشت فریان و مرزباننامه، یادنامه پورداوود، شاهان کیانی و هخامنشی در آثارالباقیه، مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی، چندین کتاب در مقوله های دستوری.
پس از فتوحات عرب در شرق و غرب و شمال و جنوب جزیره العرب و توسعه حکومت خلفا و ایجاد تمدن اسلامی، زبان عربی، زبان علمی و تقریباً رسمی مسلمانان جهان از جمله ایرانیان گردید. ادیبان و دانشمندان ایرانی، مصفنات و مؤلفات خویش را بیشتر به زبان تازی تألیف میکردند؛ چنانکه آثار ابن قتیبه دینوری، حمزه اصفهانی، محمد بن جریر طبری در ادب و تاریخ، و تصنیف ابن فقیه همدانی در جغرافی، و مؤلَفات محمد بن یعقوب کلینی و ابن بابویه در حدیث، و نوشتههای محمد بن زکریای رازی در طب، و آثار ابومعشر بلخی در ریاضی و نجوم، همه به زبان عربی نوشته شده است. از آغاز قرن سوم هجری، شعر فارسی که زبان دل و ترجمان احساسات است، ظاهر شد و رو به تکامل گذاشت؛ ولی نثر فارسی قریب یک قرن بعد نشأت یافت و به تدریج به سوی کمال شتافت.
نخست آثار ادبی و تاریخی و جغرافیایی و دینی به زبان پارسی به رشته تحریر درآمد، چنانکه شاهنامه ابومنصوری که مقدمه آن به جا مانده، مؤلف به سال ۳۴۶ق، و کتاب گرشاسب تألیف ابوالموید بلخی معاصر نوح بن منصور (۳۶۵ ـ ۳۸۷ق)، و ترجمه و اقتباس از تاریخ طبری توسط محمد بن ابی الفضل محمد بن عبدالله بلعمی (متوفای ۳۶۳ق) در تاریخ؛ و عجایبالبلدان تألیف ابوالمؤید مذکور، و حدود العالم من المشرق الی المغرب (مؤلف به سال ۳۷۲ق) در جغرافی، و رساله در عقاید حنفیان تألیف حکیم ابوالقاسم سمرقندی (متوفی به سال ۳۴۳ق) و ترجمه و اقتباس از تفسیر طبری توسط گروهی از علمای ماوراء النهر در عهد منصور بن نوح بن نصر (۳۵۰ ـ ۳۶۵ق)، و تفسیر قرآن موجود در کتابخانه دانشگاه کمبریج (انگلستان) در زمره کتب دینی به شمار است.
کتابهای علمی فارسی از حیث زمان و کمیّت در مرحله دوم قرار دارد، از این قبیل است: رساله استخراج محمد بن ایوب طبری (قرن چهارم) و شش فصل همان مؤلف در نجوم، و هدایه المتعلمین یا الهدایه فی الطب تألیف ابوبکر (یا ابوحکیم) ربیع بن احمد اخوینی بخاری مؤلف در حدود ۳۷۰ق، و رگشناسی تألیف ابنسینا (۳۷۳ ـ ۴۲۸ق) در طب؛ و دانشنامه علائی تألیف ابنسینا (مؤلف بین ۴۱۴ و ۴۲۸) ترجمه و شرح قصه حی بن یقظان به قلم یکی از معاصران ابنسینا که به امر علاءالدوله کاکویه (۳۹۸ ـ 433ق) صورت گرفته در حکمت.
سبب تألیف کتب فارسی
دو علت عمده موجب تألیف کتب به زبان فارسی گردید:
۱. عامه مردم و حتی طبقه متوسط از زبان عربی ـ جز آنچه مربوط به فرایض دینی بود ـ چیزی نمیدانستند؛ بنابراین کتابی که برای استفاده این طبقات نوشته میشد، ناگزیر میبایست به زبان مادری آنان تألیف شود.
۲. غالب شاهان و امرای ایرانی از زبان عربی آگاهی کافی نداشتند، و مؤلفان و مصفنان که کتب خود را برای تقرب و تمتع از صلات و جوایز، بدیشان اتحاف میکردند، ناگزیر بودند که آثار خود را به زبان فارسی بنویسند، و حتی یک از علل رواج شعر فارسی در همین امر است. مؤلف تاریخ سیستان نویسد: «[پس از تسخیر هرات به دست یعقوب] شعرا او را شعر گفتندی به تازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد/ بملک یعقوب ذی الافضال و العدد… چون این شعر برخواندند، او عالم نبود، درنیافت، محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود، و ادب نیکو دانست، و بدان روزگار نامۀ پارسی نبود. پس یعقوب گفت: “چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟” محمد بن وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت… و چون عجم برکنده شدند و عرب آمدند، شعر میان ایشان به تازی بود و همگنان را علم و معرفت شعر تازی بود، و اندر عجم کسی برنیامد که او را بزرگی آن بود پیش از یعقوب که اندر او شعر گفتندی، مگر حمزه بن عبدالله الشاری، و اوعالم بود و تازی دانست، شعرای او تازی گفتند و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند. چون یعقوب زنبیل و عمار خارجی را بکشت و هَری بگرفت و سیستان و کرمان و فارس او را دادند، محمد بن وصیف این شعر بگفت:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام…
و بسام کُرد از آن خوارج بود که به صلح نزد یعقوب آمده بودند. چون طریق وصیف بدید اندر شعر، شعرها گفتن و ادیب بود، و حدیث عمار اندر شعری یاد کند:
هر که نبود او به دل متهم بر اثر دعوت تو کرد نعم…
باز محمد بن مخلد هم سگزی بود، مردی فاضل بود و شاعر، نیز پارسی گفتن گرفت و این شعر را بگفت:
جز تو نزاد حوا و آدم نکشت شیرنهادی به دل و برمنشت…
پس از آن هر کسی طریق شعر گفتن برگرفتند؛ اما ابتدا اینان بودند…»
در مقدمه ترجمه و اقتباس از تفسیر طبری میخوانیم: این کتاب را بیاوردند از بغداد؛ چهل مصحف بود این کتاب نبشته به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود، و بیاوردند سوی امیر سید مظفر ابوصالح منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل رحمه الله علیهم اجمعین. پس دشخوار آمد بر وی خواندن این کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی، و چنان خواست که مر این را ترجمه کند به زبان پارسی. پس علمای ماوراءالنهر را گرد کرد، و این را ایشان فتوا کرد که: «روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم؟» گفتند: «روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کسی را که او تازی نداند.»
شهمردان بن ابیالخیر در نزهتنامۀ علائی گوید: «شنیدم که خداوند ماضی علاءالدوله قَدّس الله روحه… خواجه رئیس بوعلی سینا را گفت: اگر علوم اوایل به عبارت پارسی بودی، من توانستمی دانستن. و بدین سبب به حکم فرمان دانشنامه علایی ساخت.» و به احتمال قوی ابوریحان بیرونی «التفهیمِ» فارسی را نیز به همین منظور برای ریحانه دختر حسین (یا حسن) خوارزمی تألیف کرده است.
ابنسینا و بیرونی
دانشنامه و التفهیم: ابنسینا (۳۷۳ ـ ۴۲۸ق) و ابوریحان بیرونی (۳۶۲ ـ ۴۴۰ق) دو بزرگمرد معاصر یکدیگر بودند؛ منتها بیرونی بزرگسالتر از ابنسینا بود. مکاتبات و مناظرات آن دو دانشمند معروف است. آنچه اینک مورد توجه ماست، خدمتی است که ایشان به زبان و لغت پارسی کردهاند. بیش از عهد آنان، دو رسالۀ استخراج و شش فصل در نجوم و احکام آن توسط محمد بن ایوب طبری تألیف شده بود، ولی این رسالهها کمّاً و کیفاً قابل مقایسه با التفهیم بیرونی نیستند؛ اما در حکمت پیش از دانشنامه ـ تا آنجا که میدانیم ـ کتابی به فارسی به رشته تحریر درنیامده بود. ابنسینا با دانشنامه و بیرونی با التفهیم خود نهضتی در ایران پدید آوردند که دامنۀ تأثیر آن تا عصر حاضر کشیده شده است.
با تألیف این دو کتاب، فرهنگ لغات فارسی غنیتر و ارجمندتر گردید؛ زیرا این دو دانشمند از لغاتی که متداول و رایج بود، و نیز از آنچه بطون کتب مضبوط بود، گلچین کرده، در دو اثر جاویدان خود به کار بردند و برای مفاهیمی نیز که لغتی در تداول یا در کتب پیشینیان نیافته بودند، لغات رایج را مجازاً به معانی جدید استعمال کردند و در صورت ضرورت، ترکیبات و اصطلاحاتی از مفردات پارسی پرداختند، و زبان پارسی را تا آنجا که در آن عهد میسر بود، شایسته ادای مفاهیم علمی کردند.
زمان تألیف دانشنامه و التفهیم قریب به یکدیگر است؛ چه، «التفهیم» در سال ۴۲۰ق تالیف شده و سال تألیف دانشنامه هرچند مشخص نیست، ولی به طور قطع بین سالهای ۴۱۴ و ۴۲۸ تألیف شده است؛ بنابراین با مدارک موجود تقدم و تأخر تألیف این دو کتاب با تأثیر یکی در دیگری معلوم نیست. در هر حال با وجود اختلاف دانشنامه و التفهیم در موضوع، آن دو لغات و ترکیبات مشترک بسیار دارند که از آن جمله است:
لغات مشترک: آبناک (پر آب و زمینی که از همه جای آن آب بیرون میجوشد)، آرمیدن (و مشتقات آن: ساکن بودن، بیحرکت بودن)، آمیختن (و مشتقات آن: اختلاط و امتزاج و ترکیب)، اندریافتن (و مشتقات آن: ادراک کردن)، باریک (دقیق)، برسو (عالی و سمت فوقانی)، پذیرفتن/ پذرفتن (قبول، بیرونی آن را به معنی نجومی به کار برده و ابنسینا به معنی فلسفی)، پیوستن (اتصال، بیرونی این کلمه را به مفهوم نجومی گرفته و ابنسینا به مفهوم فلسفی. همچنین است پیوند به معنی اتصال)، تنومند (جِرم و جسم)، تنومندی (جسمانیّت، بیرونی به مفهوم نجومی استعمال کرده و ابنسینا به معنی حکمی)، جنبانیدن (و متشقات آن: حرکتدادن تحریک)، چگونگی (کیفیت)، چهارسو (چهارگوشه، مربع، مستطیل و چهارسویی: چهارگوشه بودن)، خرمن (ماه: هاله)، دیگرم (وصف ترتیبی، دیگر)، دیداری (مرئی)، راست (مستقیمخط)، رده (صف، سطر، کلمات)، زبَرسو (عِلوی مقابل سُفلی)، زیانکار (مضر، ضاری)، سهسو (مثلث؛ سهسویی: مثلث بودن)، شمار (عدد)، فروسو (تحت، سفل)، فرو شدن (انحطاط، سقوط، غروب)، کرانه (کنار، طرف، حاشیه)، گرایستن (میلکردن، متمایلشدن) مانندگی (شباهت و تشبیه)، میانگین (میانگی، واسطه، متوسط)، نگرش (نظر، ملاحظه)، نهادن (فرضکردن)، هموار (مسطح)، همواری (مسطحبودن)، یادداشتن (و متشقات آن: حفظ به خاطر داشتن).
بدیهی است که بسیاری از لغات بسیط و مرکب در دانشنامه آمده که در التفهیم نیست و بهعکس. التفهیم و دانشنامه هر یک جداگانه در کتب نجومی و فلسفی پارسی تأثیر کردهاند.
لغات پارسی در آثار ابنسینا
لغات و اصطلاحات علمی عربی، تا زمان ابنسینا استقرار نداشت و هر کس به سلیقه خود ـ رسا یا نارسا ـ کلماتی را استعمال میکرد؛ ولی از زمان شیخ اصطلاحات استقرار یافت و هر چه را او در کتب خود به کار برد، برای اخلاف بهمنزلۀ لغت و اصطلاح رسمی شد و حکم لغات موضوعه را یافت. برخی از این اصطلاحات از پیشینیان است که شیخ با انتخاب و استعمال آنها، موجب رواج آن کلمات گردید و برخی دیگر ساختۀ خود اوست. خواجه رئیس همانگونه که در مصنفات عربی خود به توسعه لغات و اصطلاحات زبان عربی خدمت کرده، در آثار پارسی خویش نیز موجب وسعت دامنه لغات فارسی و مورد استعمال آنها شده است. اینک دانشنامه او برای ما گنجینهای است از اصطلاحات حکمی. در مقاله حاضر از آثار فارسی شیخ، فقط از «دانشنامه علایی» و «رگشناسی» سخن میرانیم. لغات فارسی یا مرکب از فارسی و تازی که در دو کتاب مزبور آمده، بر چهار بخش است:
بخش اول: لغات معمول در زبان فارسی که پیش از عهد ابنسینا و هم در زمان او متداول بوده است و شیخ آنها را طبق عادت در آثار خود وارد کرده است؛ از این قبیل است: آبی، آتشی، آرامش، آسان، آفت، آهنگ، اسب، افکندن، ایستادن، باد، برف، پایدار، پدری، پذیرفتن، جدایی، خون، درشتی، دل، روشنایی، سخن، سردی، شاخ، کمی، گردش، گرمی، گوشت، مغز، یکسان و غیره.
بخش سوم: لغات علمی و فلسفی که ابوریحان بیرونی و ابنسینا هر دو آوردهاند و نمونه آنها پیشتر گذشت.
بخش چهارم: لغات و ترکیباتی که نخستین بار در آثار ابنسینا آمده، و در کتابهای مؤلفان پیش از او دیده نمیشود؛ از این قبیل است: ایستادگی به خودی خود، ایستاده به خود، به خویشتن ایستادن، بهرهپذیرش، بیگسستگی، پسرگر، پیوندپذیر، پیونددار، ترکیبپذیرنده، جزاویی، جزویشناس، جنبشپذیر، جنبشپذیرفتن، جنبشپذیری، جنبشدار، جنبشراست، جنبشگرد، جهتگر، خانهگر، دوچندانی، شایدبود، شایدبودن، علم زیرین، علم سپس طبیعت، علم فرهنگ، علم میانگین، کارکنش، کجایی، کدامی، کی، مانندگیجستن، مانندگینمودن، مایگی، معشوقمانی، هرآینگیبودن، هستآمدن، هستبودن، هستیدِه و غیره.
طبق فهرستهایی که نگارنده برای لغات و اصطلاحات برجسته پارسی با مرکب از تازی و پارسی دانشنامه (بخشهایی منطق، الهی و طبیعی) ترتیب داده، شماره آنها از این قرار است: منطق ۲۱۴، طبیعی ۲۰۱، الهی ۴۷۴ که جمعاً ۸۸۹ کلمه است. رساله رگشناسی نیز طبق استخراج مصحح آن، آقای سیدمحمد مشکات ۱۵۰ لغت و ترکیب قابل توجه دارد، و جمع این دو بخش ۱۰۳۹ است؛ و اگر مکررات را حذف کنیم، شامل قریب هزار لغت بسیط و مرکب خواهد بود. ابنسینا در انتخاب و وضع لغات فارسی شیوههای ذیل را به کار برده است.
۱ـ تغییر معنی متداول: شیخ بسیاری از لغات معمول عهد خود را مجازاً برای مفاهیم فلسفی و علمی استعمال کرده است، از آن جمله است: ایستادن (قائمبودن)، بهخواست (بالأراده)، برینش (قطع در ریاضی و هندسه)، بسیاری (کثرت، مقابل وحدت)، بکنیدن (ان ینفعل)، پذیرا (قابل، به اصطلاح فلسفی) پذیرفته (حال، به اصطلاح فلسفه)، تنومند [(عالم) جسمانی]، تنومندی [(قوتهای) جسمانی]، جدایی (غیرت)، جوالدوزی (ممسلی، نبض)، دارنده [(علت) مبقیه]، داشت (ملک)، دریابنده (مدرک)، روان (نفس)، زخم (قرعه، ضربه)، سربه سر (مساوی)، کجایی (این)، کرده، (مفعول، محدث)، کنا (فاعل، فعیل)، کنندگی (فاعلیت، محدثیت)، کننده (فاعل، محدث)، کنش (این یفعل)، کیی (متی)، گداخته (مایع، متقابل جامد)، مایگی (مادیت، ماده بودن)، نهاد (وضع)، یکیی (وحدت، مقابل کثرت).
۲ـ رکیب و اشتقاق: همچنین ابنسینا از ترکیب لغات با یکدیگر و اشتقاق از مصادر اصطلاحاتی برای مفاهیم علمی و فلسفی ساخته است. اینگونه کلمات نیز بر دو قسم است:
الف) ترکیب لغات فارسی: از این نوع است: آیینهسوزان (آیینۀ محرقه)، ارگی [منشاری (نبض)]، افکندن گمان (تولید شک)، اندرمیان افتاده (الواقع فی الوسط)، اندریابایی (ادراک)، اندریابنده (مُدرِک)، اندریافت (ادراک)، اندریافتن (ادراک)، اندریافته (مُدرَک)، ایستادگی به خودی خود (قائم بالذات بودن)، ایستاده به خود (قائم بالذات)، ایستادهبودن (قائم بودن)، باریکگوهری (دقت در جوهر)، بالشده (منمیه)، برسو (جهت علوّ)، بستناکی (انجماد)، بهرهپذیر (قابل قسمت)، بهرهپذیرش (قابلیت تقیسم، قابلیت تجزی)، بهرهپذیرفتن (قابلیت تقسیم)، بیرون از طبیعت (مابعدالطبیعه)، بیگسستگی (لاینقطع)، پارهشدن (تجزی)، پسرگر (مولد و موجد پسر)، پهنناخن (عریض الاظفار) پیداگر (ظاهرکننده)، پیوندپذیر (قابل اتصال)، پیوند پذیرفتن (قبول اتصال)، جان سخنگویا (سخن ناطقه)، جزاویی (خلاف، تقابل) جنبایی [(قوۀ) حرکت]، جنبشپذیر (قابل حرکت)، جنبشپذیرفتن (قبول حرکت)، جنبشپذیری (قابلیت حرکت)، جنبشدار (متحرک)، جنبشراست (حرکت مستقیم)، جنبشگرد (حرکت مستدیر) جنبنده به خواست چه چیزی (ماهویت، ماهیت)، دُمموشی [ذنب الفار (نبض)]، دوزخمی [ذوالقرعتین (نبض)]، دیداری (ظاهری)، دیرجنب (بطئ الحرکه)، روشنسرشتی (منورالفطره بودن)، زایشده (مولده)، زفر زبرین (فک اعلی)، زفر زیرین (فک اسفل)، زودجنب (سریعالحرکه)، سستزخم (سستقرعه، سستضربه)، سهسو (مثلث)، سهسویی (مثلثبودن)، شایدبود (امکان)، شایدبود بودن (ممکنبودن)، فروسو (جهت سفلی)، گوهر روینده (جوهر نامی، نبات)، مانندگیجستن (تشبه)، مانندگی نمودن (تشبه نمودن)، مورچگی [نملی (نبض)]، ناپذیرا (غیرقابل)، ناپذیرایی (عدم قبول) نادیداری (باطنی)، ناشمار (غیرعدد)، هرآینگی بودن (وجوب)، هستآمدن (بهوجود آمدن)، هستبودن (موجودیت)، هستشدن (موجود شدن).
ب) ترکیب لغات پارسی با لغات تازی؛ از آن جمله است: افکندن یقین (تولید یقین)، جداوزن (مباینالوزن)، جهتگر (ذوجهت، دارندۀ جهت)، حدّ کِهین (حد اصغر)، حد مِهین (حد اکبر)، حد میانگین (حد اوسط)، حرکت راست (حرکت مستقیمه)، حرکت گرد (حرکت مستدیره)، سردی طبیعی (برودت طبیعی)، سردی ناطبیعی (برودت غیرطبیعی)، شمار تام (عدد تام)، علم آب (علم تفسره، علم بول)، علم انگارش (علوم وهمیه، ریاضیات)، علم برین (علم اعلی، حکمت مابعدالطبیعه)، علم پیشین (حکمت اولی)، علم ترازو (منطق)، علم رگ (علم نبض)، علم زیرین (علم اسفل، علم طبیعی)، علم سپس طبیعت (علم مابعدالطبیعه)، علم فرهنگ (علم تعلیمی)، علم میانگین (علم اواسط)، فلسفه پیشین (حکمت اولی)، قسمتپذیر بودن (قابل قسمت بودن)، قسمتپذیر شدن (قابل قسمت شدن)، قسمتپذیرفتن (قبول قسمت)، قوت اندریابنده (قوه مدرکه)، قوت جنبش (قوه حرکت، قوه محرکه)، قوت داننده (قوه عاقله)، قوت کنایی (قوه فاعله)، قوت یادداشت (قوه حافظه)، قیاس راست (قیاس مستقیم)، گرمی طبیعی (حرارت طبیعی)، گرمی ناطبیعی (حرارت غیرطبیعی)، گوهر شناسنده به حس (حیوان)، مقدمه پیشین (مقدمه اولی)، مقدمه کهین (مقدمه صغری)، مقدمه مهین (مقدمه کبری)، نایقینی (عدم یقین)، نبض آهوی (نبض غزالی)؛ نبض باریک (نبض دقیق)؛ نبض تیز (نبض سریع)، نبض خُرد (صغیر)، نبض درنگی (نبض بطئ)، نبض دمادم (نبض متواتر)، نبض ستیز (نبض غلیظ)، نبض لرزنده (نبض متشنج).
مصنفات پارسی ابنسینا در نویسندگان کتب فلسفی تأثیر بهسزا کرده و بسیاری از لغات بسیط و مرکب او را مؤلفان دیگر اقتباس و استعمال کرده و سبک او را در وضع لغات به کار بردهاند. نخستین تأثیر آثار شیخ در حلقه یاران و شاگردان او آشکار شد.
یک: یاران و شاگردان ابنسینا
الف) مترجم و شارح قصه حیّ بن یَقظان: مترجم و شارح قصه «حی بن یقظان» بدون شک از علاقهمندان ابنسینا بود و از آثار او مخصوصاً دانشنامه اطلاع داشت، و خود در پایان رسالة مزبور گوید: «و خواجه رئیس حجۀالحق رحمهالله علیه خود اندر کتاب شفا کرده است، و مختصر آن اندر کتاب دانشنامة علائی». از مقایسه آثار ابنسینا با ترجمه و شرح قصه حی بن یقظان، لغات و اصطلاحات مشترکی به دست میآید که از آن جمله است: آمیزش (اختلاط، امتزاج)، استوار داشتن (باور کردن)، اندریافتن (ادراک)، اینجهانی (دنیوی)، بازدارنده (مانع)، بسودنی (ملموس)، بوییدنی (مشموم)، پذیرایی (قابلیت)، پیوستگی (اتصال)، تن (جسد)، تبش (حرارت، اضطراب)، جانور (حیوان)، چرایی (علت)، چشیدنی (مذوق)، دشخوار (مشکل)، دم زدن (تنفس)، روان (نفس)، روینده (نبات)، شناختن (معرفت)، فرمانبردار (مطیع)، کمابیشی (کم و زیادی)، گسستن (انفصال، انقطاع)، مایه (ماده)، میانجی (واسطه)، نیستی (عدم)، هست (موجود).
علاوه بر این لغات مشترک، مترجم و شارح قصه حی بن یقظان لغات پارسی مرکب جالب توجهی به شیوه ابنسینا به کار برده است؛ از این قبیل است: آبادانیکن (تعمیرکننده)، آبخیزگاه (منبع)، آشناکن (سابح)، آمیختن (اختلاط، امتزاج)، آمیختن (مجاورت، معاشرت)، آمیخته (مختلط)، آنجهانی (اخروی)، انبوسنده (متوالد)، انبوسیدن (تولد، موجود گردیدن)، اندیشهکردن (تفکر)، بردفسانیدن (چسبانیدن)، بردوسائیدن (چسبانیدن)، بودن (وجود)، بُستاخی (گستاخی، جسارت)، بودنی (مکوّن)، بیآرامی (عدم سکون)، پرواز کن [دارج (پرنده)]، پژوژ (الحاح)، پژوژناکی (اصرار، مصریت)، پوشیدنی (ملبوس)، تیزدیداری (حدت نظر)، جایپذیر (قابل مکان)، جایگیر (حال)، خُردتن (صغیرالجثه)، خرد دانا (عقل نظری)، خرد کارکن (عقل عملی)، خوردنی (مأکول)، دهندة صورتها (واهبالصّوَر)، دیدنی (مرئی)، راست پر [مدوّم (پرنده)]، راست فراستی (فراست صحیح)، راه میانه (طریق معتدل)، زودرو (حیثتالحرکه)، شناسا (عارف داننده)، شنودنی (مسموع)، فرهمند (باشکوه، بافرّ)، قوت چشم (قوة غضب)، گران و (ثقیلالحرکه)، لهوناک (لهودوست، عیاش)، ناگویا (عجم، صامت)، نهندة شریعت (واضع شریعت)، نیست شدن (عدم).
ب) ابوعبید جوزجانی: خواجه ابوعبید عبدالواحد محمد جوزجانی شاگرد و انیس ابنسیناست که در حدود سال ۴۰۳ به خدمت شیخ پیوست و تا پایان حیات استاد در خدمت وی بود و بسیاری از تألیفات استاد را گرد کرده، و متمم سرگذشت ابنسینا را از حوادث سال ۴۰۳ به بعد از مشاهدات خویش به رشتة تحریر درآورد. از بخشهای دانشنامة علائی فقط به بخش اول (یعنی منطق، الهی و طبیعی)، به قلم خود شیخ است و بقیه را پس از مرگ وی، عبدالواحد محمد جوزجانی فراهم آورده است. از مقایسه سه بخش اول دانشنامه (منطق، الهی، طبیعی)، که به قلم ابنسیناست با بخشهای دیگر آن که به قلم جوزجانی است، لغات مشترک ذیل به دست میآید:
ایستاده (قائم)، بریدن (قطع)، بیرونی (خارجی)، پاره (جزء، بخش)، پهلو/ پهلوی (جانب)، پهنا (عرض)، پیشینگان (قدما)، پیوستن (اتصال)، پیوندانیدن (اتصال دادن)، تیزی (حدّت، تندی)، جفت (زوج)، جنبش (حرکت)، چند (مساوی، معادل)، درازا (طول) دستان (نغمه، آهنگ)، دشخوار (مشکل، صعب)، زبرین (علیا)، زیرین (سفلی)، سپسین (متأخر، مؤخر)، ستبرا (ضخامت)، سو، سوی (جانب، طرف)، شایستن (ممکنبودن)، طاق (فرد)، کاستن (کمکردن)، کنار (جانب، طرف)، گران (ثقیل)، گرانی (ثقل، سنگینی)، مانندگی (شباهت)، مهتر [بزرگتر (در مورد غیر ذویالعقول)]، میانگین (وسطی)، نگریدن (نظر کردن)، نیمه (نصف)، یکسان (مساوی یک نوع)، یکی (وحدت).
جوزجانی علاوه بر این لغات مشترک، به قیاس آنها لغات دیگری به کار برده است که از آن جمله است: افکندن (طرح)، اندرونی [داخلی (زاویه)]، بالایین (زبرین، علیا)، برآمدن (طلوع)، بم (آوای درشت)، بهر (جزء، قسمت)، جنبش آسمانی (حرکت سماویّه)، جنبش مشرقی (حرکت مشرقیه)، درشتی (خشونت)، درنگ (بطؤ)، راستا (عمود)، راستایستادن (عمود شدن)، زودرو (سریعالحرکه)، سایه [ظل (نجوم)]، سیَک (سهیک، ثلث)، سیَکی (سهیکی، ثلث بودن)، شکافتن [تشقیق (موسیقی)]، فراخ (پهن، گشاد)، فراخی (گشادگی، فسحت)، کاهیدن (تنقیص، کمکردن)، کشیدگی [جرّ (صوت)]، گرانرو (بطئالحرکه)، گرفتگی ماه (خسوف)، گرفتن آفتاب (کسوف)، گرفتن ماه (خسوف)، میانگین (وسطی)، نا اتفاقی (عدم اتفاق)، نامتفق (غیر متفق، متنافر)، ناوَزن (عدم وزن، موزون نبودن) نیمهگاه (منصف).
دو: پس از عهد ابنسینا
الف) ناصر خسرو: ناصر خسرو قبادیانی بلخی مروزی یمگانی، نویسنده دانشمند و شاعر معروف قرن چهارم، هرچند اصولا به فلسفه و فلاسفه به نظر نیک نمینگرد، اطلاعات او در فلسفه قابل توجه است. وی بنیاد کتاب «جامع الحکمتین» خود را «گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی» نهاد و سخن گفت «اندر او با حکمای دینی به آیات کتاب خدای تعالی و اخبار رسول او علیهالسلام، و با حکمای فلسفی و فضلای منطقی به برهان های عقلی و مقدمات منتج مفرج». ناصر خسرو اگرچه از نظر معتقدات مذهبی با ابنسینا معارض است، در آثار خود او را یاد کرده و به فلسفه او آشنا بوده است. ناصر چون «حجت جزیرة خراسان» مبلغ معتقدات اسماعیلی بود، مصنفات خود را به زبان مردم یعنی فارسی دری نوشته است، از آن جمله است: زادالمسافرین، جامعالحکمتین، وجه دین، گشایش و رهایش. از مقایسه آثار ناصرخسرو با آثار ابنسینا، اصطلاحات علمی و فلسفی بسیار به دست میآید که هر دو دانشمند به کار بردهاند، اینک نمونه آنها:
آرمیده (ساکن)، آمیزش (اختلاط، مزج)، انبازی (شرکت)، اندریابنده (مُدرِک)، اندریافتن (ادراک)، انگاشتن (فرضکردن)، بهخواست (بالإراده)، برسو (جهت علوّ)، بسودن و بساویدن (لمسکردن)، بسودنی (ملموس)، بسیاری (کثرت، تعدد)، بویایی (شامه)، بوییدنی (مشموم)، بینایی (باصره)، پذیرا (قابل)، پرورش (تربیت)، جنبش (حرکت)، چرایی (علت)، چشایی (ذائقه)، چشیدنی (مذوق)، چه چیزی (ماهیت)، خواست (اراده)، روینده (نامیّ، نبات)، رهایش (نجات، خلاص)، زایش (تولید)، زیانکار (مضر)، سپس (تأخر)، شمار (عدد)، شنوایی (سامعه)، گراینده (متمایل) مایه (ماده)، میانجی (واسطه)، میانگین (وسط، متوسط)، نگرنده (بیننده، باصره)، نهاد (وضع، طبع)
علاوه بر این لغات مشترک، ناصر خسرو لغات پارسی یا مرکب از پارسی و تازی بسیار در آثار خود به کار برده است؛ از آن جمله است: افزاینده (نامی، نموّکننده)، امرپذیر (قبولکنندۀ امر و فرمان)، اندرکشنده (جاذب)، اندرکشیدن (جذب)، باریکاندیش (دقیق الفکره)، باشاننده (موجد، خالق، فاعل)، بایسته (لازم)، به پایکردگان (قوائم)، برشونده (صاعد، بالارونده)، به ناخواست (بلا اراده)، بودش (وجود)، بوینده (شامه، بویکننده)، پدیدآرنده (موجد)، پذیرنده (قابل)، چراییجوی (جویندة علت)، چشمزخم (لمح البصر، لحظه)، چونی (کیفیت)، خدای نفس (ذونفس)، خداوند تأویل (صاحب تأویل، امام)، خداوند تأیید (صاحب تأیید، امام)، خداوند منطق (واضع منطق، ارسطو)، دانشجوی (طالب علم)، رونده (رایج)، رونده (سیاره)، زمان درنگ (بقاء مطلق، دهر)، زیریدن (سقوط، به زیر آمدن)، ساختگی (اتحاد، سازش)، سنگ آهنکش (آهنربا)، سیبگری (تولید سیب)، صورتپذیر (قابل صورت)، صورتگر (مصوّر)، علمپذیر (قابل علم)، علمجوی (طالب علم، دانشجوی)، کاربندنده (آمر، کارفرما)، کارپذیر (منفعل)، کارکن (فاعل، مؤثر)، کارگر (مؤثر)، کاهش (نقصی، نقصان)، کنجدگری (تولید کنجد)، گردنده (سیّاره)، گرونده (مؤمن)، گزاردن (شرح، بیان، تفسیر)، گزارنده (شارح، مفسر)، مردم ابداعی (انسان مبدّع)، معنیگزار (شارح معنی)، مَنی (انیّت)، ناجایگیر (لامکان)، ناگذرنده (باقی)، نفس ستوری (نفس حیوانی)، نفس سخنگوی (نفس ناطقه)، نورپذیر (قابل نور)، نوردهنده (مُنیر)، هست اول (موجود اول)، هستکننده (موجد).
ب) غزالی
یکی از بزرگ ترین دانشمندان نیمه دوم قرن پنجم هجری، حجتالاسلام امام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزالی (۴۵۰- ۵۰۵) است. هرچند غزالی کتاب «تهافت الفلاسفه» را در بطلان عقاید و تناقض آرای فلاسفه تألیف کرد، خود از فلسفه اطلاع بسیار داشت و در آثار ارسطو و فارابی و ابنسینا و رسائل اخوانالصفا تدقیق کرده بود تا به کنه عقاید حکما پی برد. او گوید: «کسانی که فلسفه ارسطو را برای ما نقل و ترجمه کردهاند، غالباً مطالب را تحریف کرده و چیزی از پیش خود ساختهاند. در میان فلاسفه اسلامی تنها به دو تن استاد بزرگ فارابی و ابنسینا اطمینان داریم که مطالب فلسفه را بهتر و صحیحتر از همه کس نقل و تحقیق کردهاند. این است که عمده نظر ما به فلسفه معلم اول یعنی ارسطاطالیس است از طریق روایت و تحقیق فارابی و ابنسینا.» مهمترین تصنیف غزالی به فارسی، «کیمیای سعادت» (مؤلَف بین سالهای ۴۹۰- ۵۰۰) است و آن کتابی است در اعمال دینی و اخلاق، و بدیهی است که اصطلاحات دینی عربی در آن بسیار است؛ معهذا تعدادی لغات پارسی و مرکب از پارسی و تازی در آن دیده میشود. از مقایسه آثار فارسی ابنسینا با کیمیای سعادت، میتوان لغات علمی و فلسفی مشترکی به دست آورد که از آن جمله است:
انباز (شریک)، جان (نفس و روح)، جنبانیدن (تحریک، حرکتدادن)، چگونگی (کیفیت)، خواست (اراده)، گوهر (جوهر)، هستی (وجود).
و بر این قیاس لغات و ترکیبات دیگری در کیمیای سعادت آمده که در آثار ابنسینا دیده نشده، از آن جمله است: بزرگخویشتنی (خود را بزرگ انگاشتن)، بزهکار (اثیم)، بهشت روحانی (جنت روحانیه)، بی چگونگی (عدم کیفیت)، بی چگونه (بدون کیف)، بیچون (بدون کیف)، بیچونی (عدم کیفیت)، بینا (بصیر)، پارسا (متقی)، پندار (وهم)، تخلیطگر (مغالطهکار)، چونی (کیفیت)، دوزخ روحانی (جهنم روحانی)، سخنچیدن (نمّامی کردن)، شنوا (سمیع)، کیدآوری (مکر و حیله)، نایافته (معدوم)، نمودگار (نمونه و نشان)، یافته (موجود).
ج) افضلالدین کاشانی
یکی از حکیمان بنام قرن ششم، افضلالدین محمد بن حسن مرقی کاشانی معروف به «بابا افضل» است. وی تألیفات بسیار به زبان فارسی دارد که از آن جمله است: مدارج الکمال، رهانجام نامه، ساز و پیرایة شاهان پرمایه، رساله تفّاحیه، عرضنامه، ینبوع الحیاۀ، المفید للمستفید، منهاج المبین، مبادی موجودات، رساله نفس و غیره. افضلالدین خود حکیم بود و طبعاً به کتب حکیمان اسلام از جمله ابنسینا توجه داشت. از مقایسه آثار فارسی او با آثار فارسی ابنسینا لغات مشترک بسیار به دست میآید، از آن جمله است:
آرمیده (ساکن)، انبازی (شرکت)، بویایی (شامه)، بینایی (باصره)، پوشیدگی (استتار)، پذیرا (قابل)، پذیرایی (قبول)، پیوستگی (اتصال)، جنباننده (متحرک) جنبش (حرکت)، چرایی (علت)، چهارسویی (چهارگوشه بودن، مربعبودن)، دانسته (علم، معلوم)، درازی (طول)، روینده (نامی، نبات)، زبرین (فوقانی)، زیرین (تحتانی)، سبُکی (خفّت)، شمار (اندازه، عدد)، شناخت (معرفت)، شنوایی (سامعه)، کرده (مفعول، مُحدَث)، کنش (فعل)، کننده (فاعل)، گرانی (نقل)، گردی (دایرهبودن)، گوهر (جوهر)، گویا (ناطق)، مردمی (انسانیت)، نام (اسم)، نهاد (وضع)، نیرو (قوت)، هستی (وجود)، یافت (ادراک وجدان).
و بر این قیاس افضلالدین لغات و ترکیبات دیگری در آثار خود آورده که بدان صورت در آثار ابنسینا نیامده: آمیختگی (مزج، خلط)، اجرام سپهری (اجرام سماوی)، اندیشهگر (متفکر)، انگیزش (تحریک، تحریض)، باخرَد (ذوعقل)، بستگی، (تعلق)، بودن (وجود)، بوشن (وجود)، بیخرد (غیر ذیعقل)، پایندگی (قدمت، ابدیت)، پژوهنده (باحث، متتبع)، پنهانی (خفا)، پیدایی (ظهور، آشکارشدن)، جان گویا (نفس ناطقه)، جانوری (حیوانیت)، جز گوهر (غیرجوهر)، جنبشِ بهخواست (حرکت ارادی)، جنبندة بهخواست (متحرک بالاراده)، چونی (کیفیت)، خرد سخنگوی (عقل ناطق)، خستو (مُقرّ، معترف) ،خواستاری (شوق)، خود (نفس)، دانستگی (علم)، دانشجوی (طالب علم)، دشخواریاب (صعبالوصول)، رُستنی (نبات)، سخنگوی (ناطق)، شکافته (ناشیشده)، صورتنمای (متجلی به صورت)، علم شمارش (علم اعداد)، فرزانگی (حکمت)، قوت آگهی و یابندگی (قوة ادراک)، کارگر (فاعل، مؤثر)، کارگری (تأثیر)، کاهانیدن (تنقیص)، کردگی (منفعلی)، گش [مرّتین (صفرا و سودا)]، گنجایی (گنجایش، ظرفیت)، گوهر گوهران (جوهرالجواهر، اصلالجواهر)، مایة مایهها (مادهالمواد)، مایه نخستین (مادۀ اولی)، ناگویا (غیرناطق)، ناپیدایی (عدم ظهور)، نامدار (ذواسم)، نایابندگی (عدم ادراک)، نخستی (اولیت)، نفس روینده (نفس نامی)، نیرومند (قوی)، یابندگی (ادراک)، یافتن (ادراک، وجدان).
نصیرالدین طوسی
در عصری که غالب دانشمندان ایران هنوز کتب علمی خود را به زبان تازی مینوشتند، خواجه نصیر با تألیف کتب گرانبهای فارسی، خدمتی ارجمند به زبان و ادب ما انجام داد. از جمله آثار فارسی او میتوان از کتب و رسایل ذیل نام برد: اساس الاقتباس (در منطق)، مقولات عشر (قاطیغوریاس)، رساله اثبات واجب، رساله جبر و اختیار، رساله در قسمت موجودات آغاز و انجام در مبدأ و معاد یا کتاب تذکره، جواب اسئله اثیرالدین ابهری، رساله فی النفی و الاثبات، رساله در نعمتها و خوشیها و لذتها، اخلاق ناصری، نصحیتنامه، ترجمه کتاب اخلاق ناصرالدین محتشم، رساله رسوم پادشاهان قدیم و طرز گرفتن مالیات، رسالة معینیّه یا المفید (در هیئت) و شرح آن نیز به قلم خود او، و حل مشکلات آن هم به قلم او، زبدۀالهیئه، شرح ثمرة بطلمیوس یا ترجمۀ الثمرۀ فی احکام النجوم، مدخل فی علم النجوم (منظوم)، اختیارات مسیر القمر (منظوم)، ترجمه صوَر الکواکب عبدالرحمن صوفی، سی فصل در تقدیم، بیست باب در معرفت اسطرلاب، رساله در تقویم و حرکات افلاک، زیج ایلخانی، رساله در حساب، رساله در تحقق قوس قزح، رساله در صفات جواهر و خواص احجار یا جواهرنامه یا تنسقنامه، رساله در بیان صبح کاذب، رساله بر رفق مشرب تعلیمیان، فصول نصیریه، رساله در تولا و تبرّا به مشرب تعلیمیان، رساله در رمل، رساله در احکام دوازدهخانة رمل، اختصاری از رساله، رمل، رساله استخراج خبایا، حکم کردن بر شانه گوسفند و غیره، معیارالاشعار یا عروض فارسی، ذیل جهانگشا (مختصری در شرح فتح بغداد به دست هولاکو)، ترجمه مسالک و ممالک (ترجمه صوَر الاقالیم)، اوصافالاشراف در سیر و سلوک رساله سیر و سلوک به مذاق اسماعیلیه (منسوب به خواجه).
مختصات کتب فارسی خواجه در قرن هفتم کتب علمی هنوز مانند قدیم ساده و روان و موجز است و اثر سبک متقدمان در آن هست. پیشاهنگ دانشمندان این دوره ملکالحکماء نصیرالدین محمد بن محمد طوسی (۵۹۷-672) است که آثار فارسی او از بهترین نمونههای کتب علمی قرن مزبور است. مهمترین تألیف خواجه به پارسی، ترجمه و تهذیب «طهارۀ الاعراق» تألیف ابنمسکویه است که به «اخلاق ناصری» شهرت دارد. خواجهنصیر بهعکس ابنسینا درصدد ترجمه و ایجاد لغات و اصطلاحات فارسی به جای لغات و اصطلاحات عربی برنیامده، بلکه همان لغات معمول عصر خود را به کار برده است. با اینهمه در آثار خواجهنصیر لغات و مصطلحات فارسی معمول عصر کم نیست و ما بعض آنها را در اینجا نقل میکنیم:
اندوهگن (غمگین)، بارگرفتن (لقاح پذیرفتن)، بازپس نگریستن (به عقب نگاه کردن)، به برگ داشتن (قوّت دادن)، به خواب گراییدن (قصد خوابیدن کردن)، بددلی (ترس، جبن)، تخمدار (در مورد درختان)، چیز (شئ)، خرامیدن (رفتن به ناز و تکلف)، خدو (آب دهن)، خواست (اراده)، درفشیدن (درخشیدن)، درودگر (نجار)، دست بازگرفتن (دستکشیدن)، دست فروگذاشتن (دست پایین انداختن)، دوشجنبانیدن (حرکتدادن شانه)، سکبساری (خفّت، عدم تمکین و وقار)، شایدبودن (امکان)، شتابزدگی (تعجیل)، کردن (فعل)، گشتندادن (بارور کردن، مایه آبستنی دادن)، گوهر (جوهر)، میوهدار (مثمر)، نابودن (عدم)، ناچیز (لا شئ)، ناکردن (عدم فعل)، نیستی (عدم)، هستی (وجود).
زندهیاد دکتر محمد معین
منبع: روزنامه اطلاعات