میراث مکتوب- ادبیات، پایه فرهنگ ملتهاست و در سراسر دنیا، کشورهای توسعهیافته عقبه ادبی ـ فرهنگی قابل توجهی دارند که الزاماً در قدمت تاریخی ارزیابی نمیشود؛ بلکه کیفیت و به کارگیری آن در زمان حال و آینده مدنظر است. برخی از کشورهای توسعهیافته با احتساب زمان، عقبه ادبی ـ فرهنگی قطوری ندارند؛ اما وقتی آثار ادبی و فرهنگی آنها را ارزیابی میکنیم، با واقعیتهایی مانند این موارد روبرو میشویم. نویسندگان مشهوری در سطح دنیا تیراژ کتاب درخور توجهی دارند آثار موسیقی تاثیرگذاری میسازند و تئاترهای بزرگی اجرا میکنند. کشورهایی نظیر ژاپن، انگلستان و آلمان که اقتصاد قدرتمندی دارند، از رتبههای بالایی در آمارهای مطالعه نیز برخوردارند دانشگاههای معتبری دارند و مردم آنها به فعالیتهای هنری و ادبی نظیر تئاتر، رمانخوانی، موزه گردی، سینما و نشستهای کتابخوانی … بهای بیشتری میدهند و به همین دلیل هر کدام از کشورهای دنیا را با نامی برجسته میشناسند، روسیه با رماننویسی، آلمان با فلسفه، انگلستان با نمایشنامه، ایران با ادبیات و شعر زبانزد شده است.ادبیات کلاسیک ایران از هر جهت پربار است؛ اما متاسفانه این روزها حال و روز آن چندان خوش نیست. ادبیات روح زنده هر جامعه است که با هارمونی کلامی و تصویر ذهنی، رفتارها را به سمت تبادل فکرها و تعادل روح، پیش میبرد. بحث بر سر چگونگی شعر کلاسیک و ادبیات معاصر نیست؛ بر سر این است که تصویر جهان از ما به واسطه ادبیات متاسفانه در حال کمرنگ شدن است. مردم جامعهای که ادبیات نداشته باشند، با دستهایشان حرف خواهند زد و دست نمیتواند که با ذهن هماهنگ شود و خشونت حتمی است. ادبیات، روح سیال هر جامعه است و هر چه غنیتر باشد، روح شهرونداناش سبکتر در جریان زیبایی سیر میکند و کمتر دچار افسردگی و خستگی میشود. بنابراین اگر نگران خمودگی مردم خود هستیم، لازمهاش دانستن ادبیات کشور است.
بیسبب نیست که جهان، ادبیات را داربست فهم جهان و زندگی و نیز خزانه ارزشهای عام انسانی دانستهاند که به تناسب دورههای تاریخی، به اشکال گوناگون بروز یافته است.
از سوی دیگر ادبیات جهان تجلیگاه نخبگان و فرهیختگان و پلی میان جهان امور واقع و ارزشهای عام و مطلق انسانی به شمار میرود. ارزشهای جهان شمول اخلاقی بیش از هر چیز با ادبیات در وجوه گوناگوناش متولد و منتشر شده و میان نسلها به گردش درآمده است و این که ادبیات را آینه روح یک قوم دانستهاند، ریشه در همین حقیقت دارد.
اما متاسفانه در آموزشهای ما نوعی انقطاع میان ادبیات و زندگی وجود دارد و ادبیاتی که نتواند با زندگی ارتباط برقرار کند، مانند ماهی میماند که بیرون از آب افتاده است؛ از اینرو باید میان رشتههای تحصیلی و به ویژه ادبیات با زندگی پیوند برقرار شود. آنچه برای ایجاد شادابی جامعه لازم است، اندیشههای آزاد است که از طریق مطالعه و بحث و گفتوگو و برخورد عقاید ایجاد میشود. در آثار گذشتگان و ادب فارسی، با دریایی از جهانبینیها و رهیافتهای زندگی روبرو هستیم و واقعیتهای زندگی و درسهای زندگی در ادبیات قدیم ما بازتاب وسیعی دارد.
سوال این است که تاکنون چه اندازه به «ادب» گذشته ایران و «گنجینههای فرهنگ» به طور پویا نگاه شده آن هم وقتی در شاهکارهای ادب فارسی، از زندگی بسیار حرف زده شده است.
شعر فارسی، بیشتر از تاریخ، بازگوکننده اوضاع اجتماعی و روانی مردم ایران است و ما برای شناخت زندگی در کشور خود از آن بهره زیادی میتوانیم بگیریم. از ادبیات نباید انتظار داشته باشیم برای ما رفاه ایجاد کند و ما را به امکانات خوبی برساند، بلکه میخواهیم معنای زندگی را برای ما آشکار کند و نگاه و حرکات ما را در جهان عاشقانه سازد، تا معنادار زندگی کنیم. فراموش نکنیم که خرد و تفکر ایرانی بیش از آنچه خودش را در فارابی، ابنسینا، ملاصدرا و میرداماد نشان میدهد، در فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ و عطار متجلی میسازد.
ابراهیم جعفری – مدرس علوم ارتباطات
منبع: روزنامه اطلاعات