میراث مکتوب- «یادگار بهار: خاطرات و یادداشتهای چهرزاد بهار» منتشر شده که از جمله شامل سرگذشت دیوان ملکالشعرای بهار از زبان دخترش است.
این کتاب به سعی مریم پورثانی در ۱۶۰ صفحه مصور با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار تومان در نشر ثانی منتشر شده است.
در بخشی از کتاب چهرزاد بهار درباره سرگذشت دیوان بهار گفته است: پدرم یکبار در سال ۱۳۱۱ برای چاپ دیوان اشعاری که تا آن زمان سروده بود اقدام کرد. البته بعد از آن هم خیلی شعر گفت. آن موقع، رئیس نظمیه/شهربانی (فردی به نام درگاهی) جلوی چاپ دیوان را گرفت و همه را خمیر کرد. پدرم تا آخر عمر دیگر برای چاپ دیوان اشعارش اقدامی نکرد. تا بالاخره در سال ۱۳۳۵، یعنی درست پنجسال بعد از فوت پدر، دیوان اشعار او به همت خواهرم پروانه بهار و محمدمیرزا قهرمان، شاعر خراسانی، گردآوری شد و در اختیار عمویم محمد ملکزاده قرار گرفت. باید بگوییم کسی بهتر از او نمیتوانست دیوان بهار را آراسته کند. با چاپ دیوان اشعار بهار پولی به دست مادرم رسید و توانستیم مقبره پدر را بسازیم.
…. به فکر چاپ اشعار افتادیم. عدهای به ما گفتند که عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر، بهترین فرد برای این کار است. به یاد دارم روزی را که به منزل ما آمد و راجعبه چاپ دیوان با مادرم صحبت کرد. من هم در جمع بودم. قرارداد چاپ دیوان بهار بین ایشان و مادرم بسته شد. آن زمان، ایشان بسیار جوان و در آغاز راه بود و در خیابان ناصرخسرو کتابفروشی داشت که بالایش هم دفتری بود. من و مهرداد باهم به آنجا رفتیم و کلی کتاب از او خریدیم. با مادرم صحبت کرد و گفت: «دیوان اشعار ملکالشعرا را من چاپ میکنم.» برای چاپ توافق کردند و قرارداد بستند. من آن قرارداد را هنوز دارم.
در حین صحبت، مادرم راجعبه کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران(انقراض قاجاریه)» هم سخن گفت که متن آن در زمان حیات پدرم چاپ شد بود، ولی به دستور عوامل خاصی جلوی انتشار و توزیع آن گرفته شده بود. این کتاب بدون جلد مانده بود و مادرم آن را در صندوق بزرگی نگهداری میکرد. «آقای جعغری خواست یک نسخه از آن را ببیند. برایش آوردیم… رو به مادر گفت: «من آن را منتشر خواهم کرد. شما خیالتان راحت باشد.» مادر بسیار خوشحال شد و قرارداد آن هم بسته شد. جعفری بلافاصله چک حقالتألیف را نوشت و به مادرم داد. به این ترتیب، جعفری اولین بار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» را هم چاپ کرد.
این رفتار آن مرد بزرگ باعث شد که بسیاری از مشکلات مالی خانواده حل شود. پس از مدتی، دیوان بهار در دو جلد از طرف انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید… البته بسیاری از ابیات به شکل نقطهچین درآمده بود، درواقع سانسور شده بود.
… دیوان اشعار بهار، از سال ۱۳۳۵ تا انقلاب ۱۳۵۷، در سه نوبت چاپ در اختیار آقای عبدالرحیم جعفری و انتشارات امیرکبیر بود. البته با سانسور، آن زمان امکان چاپ بسیاری از اشعار نبود. تا اینکه موسسه امیرکبیر را پس از انقلاب مصادره کردند. وقتی مصادره شد، ما فکر کردیم خب دیگر اینها این کتاب را منتشر نخواهند کرد. دو کتاب دیگر پدرم «سبکشناسی» و «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» نیز، علاوه بر دیوان نزد آقای جعفری بود. الان هم آن دو کتاب را چاپ میکنند و بدون اطلاع ما میفروشند! گویا هر دو فروش خوبی هم دارد.
مهرداد برادرم عقیده داشت کسانی هستند که حاضرند دیوان را چاپ کنند. به همین دلیل، در فکر بود تا حق چاپ دیوان از موسسه امیرکبیر به خانواده برگردد. به من گفت: «یک روز برو امیرکبیر بگو میخواهیم دیوان را پس بگیریم.» رفتم به دفترشان که حوالی میدان انقلاب بود و گفتم میخواهم با رئیس انتشارات صحبت کنم. داستان را به ایشان گفتم و خواهش کردم که حق چاپ دیوان را به خانواده برگردانند. گفتم: «اجازه بدهید ما خودمان دیوان را چاپ کنیم.» او هم موافقت کرد.
دیوان را پس گرفتیم. مهرداد تصمیم گرفت چاپ دیوان را به آقای محسن باقرزاده، مدیر انتشارات توس، بسپارد. انتشارات توس اولین چاپ بعد از انقلاب را در سال ۱۳۶۸ با مقدمه مهرداد بهار منتشر کرد. البته مهرداد خودش نخواست یکسری از شعرها را بگذارد؛ مثلا مطایبات را. چون خودش آنها را نمیپسندید. ملاحظه میکرد. من قبول نداشتم، ولی اختیاری هم نداشتم. به این ترتیب، دیوان بهار به انتشارات توس منتقل شد و مهرداد مقدمه بسیار زیبا و جالبی برای چاپ اول نوشت و کتاب منتشر شد. البته همانطور که گفتم در چاپهای قبلی انتشارات امیرکبیر که در زمان پهلوی چاپ شده بود، نه به خواست آقای جعفری بلکه به خاطر فشار سانسورچیها به جای برخی از اشعار بهار نقطهچین گذاشته بودند. بسیاری از آشنایان به ما گفتند که اینها را به ما بگویید پُر کنیم؛ بیشتر اشعاری بود که ضد رضاشاه گفته بود.
مهرداد متأسفانه در ۶۵ سالگی در ۲۲ آبان ۱۳۷۳ فوت کرد. نمیدانستیم چه کار باید بکنیم. قرارداد کتاب را مهرداد با آقای باقرزاده بسته بود. من یک روز رفتم نزد او پرسیدم: «چه کار باید کرد که دیوان دوباره چاپ شود؟» ایشان گفتند: «مقدمهاش را این بار خود شما بنویسید. با سرکار قرارداد میبندیم.» شروع کردیم به نوشتن مقدمه، در حد توان خودم. انتشارات توس قرارداد جدیدی با من تنظیم کرد. قرار شد هفتهای سه روز بروم دفتر انتشارات توس که با همکار آنها، بهمن حیدری، از روی کتابهای مختلف مقابله و ویرایش کنیم. بعد من فکر کردم باید همه شعرهای بهار چاپ شود. شعرهای مذهبی را گذاشتم. بالاخره ملکالشعرای آستان قدس رضوی بوده؛ شعرهایی در مدح و منقبت ائمه گفته بود. تمام مطایباتش را گذاشتم. «چهار خطابه» را هم گذاشتم. دوتا چاپ بعدی با مقدمه من چاپ شد. دیوان چاپ شد و دیگر از نقطهچینها خبری نبود.
البته در دیوان با مقدمه مهرداد بهار یک اشتباهی هم رخ داده بود. در دیوانهای خطی، شعری از موید ثابتی به نام «برف» اشتباها به نام پدرم آمده بود. بعدها آقای دکتر حسین خطیبی، شاگرد پدرم با من دعوا کرد که این شعر را چرا آوردید. گفتم: «نمیدانستیم، در دیوان خطی بوده و فکر کردیم برای پدر است.» آن شعر را هم برداشتیم.
در این چاپهای اخیر، بسیاری از آثار منظوم بهار را که در دیوانها خطی او نزد من و منتشرنشده بود، اضافه کردیم. بسیاری از قصاید، و حتی مطایبات را که در دیوانهای خطی بود به چاپ رساندیم. البته در چاپ دوم دیوان بهار در انتشارات توس اشکالاتی وجود داشت که خوشبختانه در آخرین چاپ دیوان در سال ۱۳۹۴ آنها را برطرف کردیم. یکی از نکات خوب دیوان که در سال ۱۳۹۴ چاپ شد، این است که همه تصنیفها و ترانههای بهار را دارد. این کار به لطف و همت همسرم یحیی معاصر انجام شد. من شاهد بودم همه جا دنبال ترانههای بهار گشت حتی در بندرعباس مجلهای پیدا کرد که حاوی دو سه ترانه از بهار به همراه نُتهایش بود که ما تا آن زمان نداشتیم.
در نوشته پشت جلد کتاب نیز میخوانیم: من فرزند دوران آرامش پدرم هستم. سختترین دوران زندگی پدر در زندانها و تبعیدها گذشت. مثل توقیف روزنامه «نوبهار» و بازداشت در سال ۱۲۹۳ و تبعید به بجنورد در سال ۱۲۹۴ با دست شکسته و زندان پس از کودتای ۱۲۹۹ و ترور نافرجام در سال ۱۳۰۴ جلوی مجلس و به زندان افتادن دوباره در سال ۱۳۰۸ و زندان مجدد در سال ۱۳۱۲ و تبعید به اصفهان پس از آن. چه مشکلات فراوانی در زندگی پدرم بود که من بعدها از طریق مادرم، خواهران و برادرانم با آنها آشنا شدم. سختیها را به جان خرید؛ به خاطر اینکه برای وطنش آزادی، استقلال و حکومت مرکزی قوی ولی درست و منصف و عادل میخواست.
منبع: ایسنا