به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، به مناسبت هفته بزرگداشت حکیم نظامی، از روز سهشنبه 17 اسفندماه تا روز شنبه 21 اسفندماه 1400، مجموعهای از گفتارهای اساتید و پژوهشگران در قالب همایش «حکیم نظامی گنجهای و هویّت ملّی» از سوی مؤسسۀ میراث مکتوب در فضای مجازی پخش شد. این سخنرانیها به صورت ضبط شده در صفحۀ اینستاگرام مؤسسه به نشانی @mirasmaktoob و صفحۀ آپارات به نشانی www.aparat.com/mirasmaktoob بارگذاری شد.
در روز شنبه 21 اسفندماه 1400، یعنی روز پنجم از این همایش، فایل سخنرانیهای دکتر منصور ثروت (استاد بازنشستۀ دانشگاه شهید بهشتی)، دکتر حسین جعفری (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز)، دکتر اصغر دادبه (مدیر بخش ادبیات مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی) و دکتر مرجان محمدینژاد (پژوهشگر هنرهای اسلامی و هنرهای کتابت) انتشار یافت.
در ادامه خلاصهای از سخنرانیهای روز دوم این همایش را میخوانید.
جعل هویّت یا هویّت جعلی (نقد یک اثر)
دکتر منصور ثروت
احمدرضا حسینی: منصور ثروت دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و عضو هیأت علمی و دانشیار دانشگاه شهید بهشتی سال 1327 در شهر اردبیل متولد شد. دکتر ثروت که مدیر گروه انتشارات فرهنگستان زبان فارسی است در همایش «حکیم نظامی گنجوی و هویّت ملّی» که به مناسبت روز بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی توسط مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب برگزار شد به سخنرانی پرداخت.
دکتر ثروت در این سخنرانی با اشاره به انتشار کتابی به نام شاه شاهان سخن در شهر ورشوی لهستان اظهار داشت: این کتاب توسط سفارت جمهوری آذربایجان به مناسبت هشتصد و هشتادمین سالگرد وفات نظامی با پشتیبانی بنیاد بینالمللی فرهنگ و میراث ترکی و آکادمی علمی علوم آذربایجان و کمیته دولتی جمهوری آذربایجان منتشر شده است. این کتاب صورت گزیده از شعر نظامی در سال 1972 تحت عنوان شعر مردمی اتحاد جماهیر شوروی به روسی ترجمه شده بود که توسط ژبیگدیو دیمیترووکا مترجم لهستانی دوباره آن را منتشر کرده است. نخستین مقدمه آن توسط گونی افندیووا و مقدمه دیگری توسط عیسی حبیببیگلی نوشته شده است که بهتر است با ایشان آشنا شویم.
دکتر ثروت در معرفی گونی افندییوا افزود: این خانم رئیس بنیاد بینالمللی میراث فرهنگ ترکی بود و بعد در سال 2004 کنسول آذربایجان در استانبول و از 2009 تا 2015 سفیر جمهوری آذربایجان در یونسکو بوده است و در عین حال زیر نظر کمیسیون فرهنگی یونسکو در کنفرانسهای متعددی سخنرانی کرده و دارای جوایز و دیپلمهای ملّی و بینالمللی هم هستند.
دکتر ثروت افزود: عیسی حبیببیگلو نیز تحصیلکرده دانشگاه دولتی نخجوان است که نائیب رئیس آکادمی علوم آذربایجان و رئیس انستیتو ادبی حکیم نظامی است. 89 جلد کتاب و 1228 مقاله چاپ کرده است و رئیس دانشگاه نخجوان و عضو پژوهشگاه آتاترک و نماینده مجلس هستند و 13 دیپلم افتخار از باکو و ترکیه دارند. سومین مقدمه نویس پروفسور آنا ناشیلیوسکا متولد ورشو و استاد آکادمی علوم لهستان و دبیر انجمن قلم لهستان است. این استاد دانشگاه شهید بهشتی در ابتدا با اشاره به آثار خانم گونی افندییوا اظهار داشت:
ایشان نظامی گنجوی را از بزرگان ادبیات آذربایجان، جهان ترک و در کل ادبیات جهان معرفی میکند.
وی پس از اشاره به تولد نظامی در گنجه که یکی از مراکز مهم فرهنگی سرزمینهای سر راه جاده ابریشم در قرون وسطا بوده، از قول شاعر مینویسد: او کار خود را ثروت گنجه مینامد، این اثر نه تنها، ثروت گنجه، بلکه ثروت کل ترکان و همین طور جهان است و ادبیات آذربایجان بخش بزرگی از ادبیات ترکی است و نظامی نقش مهمی را در توسعه ادبیات اقوام ترک از اوایل قرون وسطی ایفا کرده است. علیشیر نوایی و امیرخسرو دهلوی دو شاعر ترک تبار او را میستایند.
دکتر ثروت در ادامه با خواندن بخشی از مقدمه عیسی حبیببیگلی افزود: عیسی حبیببیگلی مینویسد: «متاسفانه هنوز برخی نظامی را به عنوان یک شاعر فارسی تاجیکی فارسی زبان یا به طور کل مربوط به جهان اسلام میدانند. بیشک نظامی شاعری آذربایجانی و نماینده برجسته آذربایجان است در آثارش مضامین آذربایجان جایگاه ویژه ای دارد. میگویند که نظامی از پیشنهاد شروان شاه اخستان برای سرودن لیلی و مجنون افسرده خاطر شد و این ترک بودن شاعر یعنی آذربایجانالاصل بودن او را تأیید میکند. مشخص است که نظامی تنها با درخواست پسرش محمد پیشنهاد شروان شاه اخستان را پذیرفته است دانشمندان میگویند در آثاری که سروده پدر و مادر خود را ترک دانسته است. پدرش یوسف زکی و مادرش رئیسه از اشراف ترک بودند. یوسف زکی درشهر گنجه استاد بود. دولتشاه سمرقندی در تذکره معروف خود که در آن زمان میزیست اطلاعاتی در مورد دیوانی که نظامی به زبان آذربایجانی سروده است به جای گذاشته است اما متأسفانه دیوان مذکور تا زمان ما دوام نیاورد. مهمترین شاهد ترک آذربایجانی بودن اوست، مقبرهٔ شاعر در گنجه است اما صحت مقبره را در اوایل قرن نوزدهم ثابت کردند».
دکتر ثروت با خواندن مقدمه آنا ناشیلیوسکا افزود: وی نخست اشاره به نام و تخلص و تولد و زادگاه عدم وابستگی شاعر به دربارها دارد. او میگوید: در عهد نظامی گنجه محل زندگی ترک و فارس و اقلیتی مسیحی بود و استفاده از زبان فارسی از نظر ادبی توسعه یافته بود. کارهای او از فرهنگ عرب و فارس و رگههای پیش از اسلام تأثیر گرفته است. او با الهام از سنّت یونانی یکی از حماسههای بزرگ ادبیات فارسی را آفریده است سپس با مضمون اشعار نظامی میپردازد و اشاره میکند او شاعر ملّی آذربایجان است و در منطقه او را میپرستیدند نظامی بسیاری از ملل آن روز را به یکدیگر پیوند میزند و فرهنگهای یونانی، ترک، عرب و فارس را در هم ادغام میکند.
دکتر ثروت در اشاره به اهداف این کتاب اظهار داشت: هدف نخست این کتاب مصادره نظامی است. آنچه از محتوای سه مقدمه به ویژه دو مقدمه نخست میتوان استنباط کرد، موضع تاکید بیش از حد نسبت به آذربایجانی و ترکزبان بودن شاعر است و نتیجه بلافاصله میگیرند او را میراثدار زبان و ادب ترکی بدانند. اما متوجهاند شعری به زبان ترکی ندارد و برای آن دو علت میتراشند.
در درجهٔ دوم سعی دارند آثار وی را بخشی از گنجینهٔ بشری بشمارند که این مایهٔ افتخار است اما نظر دیگری در ذهن آنهاست چنان که خانم افندی میگوید تاریخ ثابت کرده آثار وی گنجینه بشری است نه تنها ثروت گنجه، بلکه کل ترکان است. او میگوید مثل هومر، فردوسی، سر وانتس، در چارچوب ملّی نمیگنجد و سپس از تعلق به جهان ترک میگوید. مساله مهم در دیدگاه آنان زبان مادری نیست، مشکل آنها در سخنسرایی فارسی نظامی گنجوی است و با انتساب پیدرپی او به فرهنگ جهانی، غرض دارند که فارسیسرایی او را توجیه کنند. در تمام نوشتهٔ خود وقتی از شاعر نام میبرند نه اسم ایران میبرند و نه کلمه زبان فارسی را با زبان میرانند. این که آنها نظامی را در ردهٔ سروانتس و هومر قرار میدهند و اشکال هم ندارد، ولی میخواهند بگوید او شاعری جهانی است اگر نپذیرفتند آذربایجانی باشد، ایرانی هم نیست و مال همه جهان است.
این استاد اردبیلی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: آنان باید پاسخگو باشند که چرا نظامی آثارش را به ترکی ننوشته و به فارسی سروده است؟ آکادمیسین حبیببیگلی از اینکه برخی شاعری فارسی تاجیکی میدانند اظهار تأسف میکند و میگوید: باید گفت در زمان حیات نظامی فارسی زبان پذیرفته شده عمومی در آناتولی و قفقاز و آسیای میانه بوده است و با این نقد تاریخی میخواهد نتیجه بگیرد نظامی ناخواسته و علیرغم میل باطنی تن به سنّت زبانی شاعری داده است. این در حالی است که امیرعلیشیر نوایی چنین اجباری نداشته و هم فارسی سروده و هم ترکی. در عصر او هم زبان فارسی زبان مهمی در همین مناطق بوده و مینوشتهاند و حتی برای ناراحتی و افسردگی نظامی دست به یک داستانسرایی میزند و میگوید شروانشاه اخستان از او درخواست کرده لیلی و مجنون را به فارسی بسراید و از این بابت بسیار ناراحت و افسرده بود و پسرش او را مجبور کرد تا فرمان شاه را بپذیرد.
دکتر ثروت با انتقاد از دیدگاههای ارائه شده در مقدمهٔ این کتاب گفت: حتی تردید دارم هر دوی این دو آکادمیسین و رئیس بنیاد، فارسی بدانند. حتی یک مرجع قابل اعتماد در اثبات رأی و نظر ایشان نمیبینیم و منطقی هم بر ادعاهای آنها جاری نیست. برای نمونه، خانم افندیوا میگوید گوته شاعر بزرگ آلمانی در مجموعهٔ معروف دیوان شرقی غربی خودِ نظامی را یکی از برجستهترین پدیدآورندگان میداند. ولی در اصل سند رجوع کنید، میبینید چنین چیزی نیست و از خود گفتهاند.
اما آقای آکادمیسین حبیببیگلی نیز سخنان بیمأخذ عجیبتر از ایشان دارد، ایشان در نقل قولی از دولتشاه سمرقندی میگوید؛ دولتشاه گزارش دارد که ایشان یک دیوان ترکی هم داشته ولی متاسفانه از بین رفته و به دست ما نرسیده است. دولتشاه سمرقندی برعکس ادعای او اصلا هم زمان نظامی نبود، بلکه معاصر امیرعلیشیر نوایی در قرن نهم است و نظامی در قرن ششم بود. به تذکره دولتشاه سمرقندی نیز مراجعه کردم و چنین چیزی وجود ندارد.
یا ادعای دیگر اینکه برخی اجداد امیرخسرو دهلوی را ترکتبار گفتهاند ولی آنچه مسلم است، تبار او از هزاره هاست و درباره هزارهها شک بر این است که آیا بالاخره از اقوام ترکتبار هستند یا نه. ولی آنچه مسلم است امیر خسرو دهلوی در هند به دنیا آمده است و پدرش زن هندی گرفته و امیر خسرو حاصل این ازدواج است.
دکتر ثروت ادامه داد: متاسفانه لفاظی ایراد برخی نویسندگان است. اینکه بگوییم، نظامی بزرگترین شاعر جهان است معنا و مفهوم علمی مشخصی ندارد. هر کشوری شعرای بزرگ خود را دارد. همچنین اینکه میگویند گنجینه مشترک جهان ترک است، نیازمند بررسی عمیق است. ما ترکها، زبانها و گویشها و لهجههای گوناگونی داریم که شامل گروههای اوغوزی و جغتایی و… داریم. نظامی به کدام جهان ترک تعلق دارد؟
ثروت افزود: یک نکته عجیب این است که میگویند که هیچکس در جهان مانند نظامی لشگرکشی اسکندر مقدونی را در این سطح هنری توصیف نکرده، مگر اثر دیگری در این زمینه ما داریم که اثر نظامی را با آن قیاس کنیم؟ البته از آکادمیسین عیسی بیگلی انتظار بیهودهای است. اینکه نام ایشان در فهرست شخصیتهای برتر جهان آمده با یک تحقیق کوچک میشود فهمید این مؤسسه در 1960 تأسیس شده و کارش پول میگرفت و شخصیت میتراشیده است.
در پایان میخواهم بپرسم که مشکل شما یا جمهوری آذربایجان در مجموع چیست؟ بله مشکل مشکل شما هویتسازی دروغین است. حقیقت این است که در ادبیات کلاسیک ترکی، آثاری که در ردهٔ بزرگان جهان مثل فردوسی و دانته و شکسپیر باشد وجود ندارد و اگر هست در حد نظامی نیست که جهانی باشد. باید متوجه باشند که کشوری که از نظر تاریخی پیش از معاهده ترکمانچای و گلستان جزو خاک ایران بوده و بعد جدا شده و بعد تحت حاکمیت روسیه تزاری درآمده و تبدیل به جمهوری دموکراتیک اقمار شوروی شده و با فروپاشی شوروی جمهوری جدیدی تشکیل یافته است، اگر بخواهند با این استدلال که چون مدفن نظامی در آنجاست او را به عنوان شاعر ملّی خودشان معرفی کنند، با این نوع کارها ترکیه ارجح است چون قبر مولوی در آنجاست. با کندن کتیبه فارسی «ای شهسوار ملک هستی» سلطان خرد نظامی گنجوی و به قول آقای خلیل یوسفی مدیر مرکزی بنیاد با این استدلال که کتیبههای اشعار فارسی نظامی گنجوی تعویض شد کتیبه های ترجمه شده به زبان آذری جای آنها را خواهد گرفت تا بر این نکته تاکید شود که نظامی گنجوی نماینده ادبیات جمهوری آذربایجان است.
مأخذ: چهل و هفتمین شماره وطن یولی
ضرورت تصحیح مجدد خمسهٔ نظامی گنجهای
دکتر حسین جعفری
سلام عرض میکنم خدمت شنوندگان محترم، و تشکر میکنم از جناب آقای دکتر اکبر ایرانی از بابتِ وقتی که در اختیار بنده قرار دادند، تا دربارهٔ ضرورتِ تصحیحِ مجدد خمسهٔ نظامی با شما گفتگو کنم. سالِ 1313 هجری خورشیدی که مصادف میشود با 1934 میلادی، آغازِ نظامیپژوهی و نسخهپژوهی دربارهٔ نظامی و تصحیحِ آثار اوست. یعنی همزمان در دو نقطه از دنیا دو گروه بدونِ اینکه اطلاعی از هم داشته باشند در همین سال شروع کردند برای اولین بار به تصحیحِ علمیِ خمسهٔ نظامی. یک گروه که در اروپا بود دو خاورشناسِ مشهور هلموت ریتر و یان ریپکا، هفت پیکر به کمکِ 16 نسخهٔ خطی از قرن 8 به بعد تصحیحِ علمی و انتقادی کردند. محصولِ کار را در استانبول به چاپ رسانیدند. این تصحیح تاکنون بهترین و قابلِ اعتمادترین تصحیحست که ما از هفت پیکرِ نظامی در اختیار داریم. درست در همین سال مرحوم وحید دستگردی شروع کرد به تصحیحِ منظومههای نظامی که تا سالِ 1318 کارِ ایشان ادامه پیدا کرد. واقعیت این است که ما دربارهٔ مرحوم دستگردی با یک دوگانگی عجیبی سرو کار داریم، از یک طرف مرحوم وحید آغازگر و پایهگذارِ نظامیپژوهی و نظامیشناسی در ایران است و فضلِ تقدم آن و تلاشهای وی در یک مسیرِ هموارنشدهٔ بسیار تاریک و مبهم همواره مدنظر نظامیپژوهان خواهد بود. از سوی دیگر متآسفانه به لحاظِ نسخهشناسی و نسخهپژوهی این تصحیح ضعیفترین تصحیحِ موجود از خمسهٔ نظامی است. کارِ مرحوم وحید دو ایرادِ عمده داشت، نخست اینکه به گفتهٔ خودِ مرحوم ایشان از 30 نسخهٔ خطیِ مورخِ 700 تا 1100 استفاده کرده بود که 25 نسخهٔ آن متعلق به کتابخانهٔ مجلهٔ ارمغان و 5 نسخه هم امانت بوده است. متأسفانه ایشان هیچ اطلاعاتی دربارهٔ کیفیتِ نسخهها، ویژگی آنها، کاتبان، محلِ نسخهبرداری و بقیهٔ اطلاعاتی که برای یک نسخه لازم است به ما نمیدهد. ولی طوری که از خودِ آن مرحوم ذکر شده اینها نسخههایی بودند پُر از غلط، مخشوش و آشفته، میشود حدس زد که نسخههای معتبری نبودند. نسخههای کتابخانهٔ یک مجله بهنظر میرسد که نسخههای دسترس و قابل معامله بوده که خریداری شده بودند. دومین ایرادِ بزرگِ تصحیح ایشان باز هم اعترافِ خودشان این است که این تصحیح به شیوهٔ ذوقِ سلیم انجام شده است. میدانیم که امروزه این شیوه کاراییِ لازم را ندارد و در تعریفِ ذوقِ سلیم ما اتفاقِ نظر نداریم. به فرازی از فرمودهٔ استاد عبدالحسین زرینکوب توجه فرمایید، ایشان میفرمایند که: «هرگونه نقد تاریخی یا ذوقی یا لغوی که در بابِ آثارِ شاعران و نویسندگان بشود تا بر متونِ صحیحِ معتبر متکی نباشد سندیت و اعتبار ندارد. و از همین روست که از قدیم نقادان و سخنشناسان بدان توجه کردهاند. و در نقد و تصحیحِ متونِ قدیم سعی و مجاهدهٔ بسیار ورزیدهاند».
در داخلِ ایران بینِ تصحیحِ مرحوم دستگردی و دو تصحیحِ بعدی که هر دو متعلق به دههٔ 60 خورشیدی بود، یعنی تصحیحِ دکتر ثروتیان و دکتر براتِ زنجانی حدودِ 50 سال یعنی نیم قرن فاصله افتاد. امّا در بینِ این دو تصحیح محققانِ روسی از 10 نسخهٔ خطی و یک نسخهٔ چاپیِ وحیدِ دستگردی، 4 مثنویِ خمسهٔ نظامی را به شکل علمی و انتقادی تصحیح کردند. آنها نسخهٔ قدیمیتر را اساس قرار دادند و نسخههای دیگر را در حاشیهٔ صفحات قرار دادند. از میانِ این 10 نسخه 4 نسخه از قرن هشتم و بقیه از قرنِ نهم و دهم بود. آنها مخزنالاثرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و اسکندرنامه را به همین ترتیب به چاپ رساندند. اما دربارهٔ هفت پیکر به تصحیحِ ریتر و ریپکا اعتماد کرده، کاری را انجام ندادند. بزرگترین امتیازِ این تصحیح استفاده از مهمترین نسخههای موجود در کتابخانههای دنیاست به ویژه منظومههایی که با هدایت و راهنماییِ برتلس خاورشناس بزرگ روسی تصحیح شده بود از اعتبارِ ویژهای برخوردار است. و ظاهراً با فوتِ ایشان این همراهی و همکاری قطع شده است ولی تصحیحها ادامه پیدا کرده است. مهمترین ایرادِ این تصحیح این است که مصححان با اینکه متدِ علمی و انتقادی تصحیح آشنا بودهاند، ولی خُب طبیعی است که در شیوهٔ بیان، درک و دریافتِ کاملِ شعرِ فارسی، دریافتِ ریزهکاریهای هنرِ نظامی و بویژه بوطیقای مخصوصِ نظامی اِشکال داشتند، میشود گفت که اگر این ایراد در کارِ آنها نبود، با قطعیت و با اطمینان میشد گفت که آنها کارِ تصحیحِ نظامی را کمابیش تمام کرده بودند، ولی دریغ از این ضعف و عیبی که کار داشت. در دههٔ 60 مرحوم دکتر براتِ زنجانی، تصحیحِ دیگری را آغاز کرد، شیوهٔ کاری او این بود که به تناسبِ منظومهها بینِ 5 تا 8 یا 9 نسخهٔ خطی که در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران وجود داشتند اینها مبنای کارِ خود قرار دادند، و از دو نسخهٔ چاپی و مسکو و وحید دستگردی هم استفاده کردند. متآسفانه میشود گفت تصحیحِ آن مرحوم چیز زیادی به تصحیحِ خمسه کمک نکرده، زیرا که آقای دکتر زنجانی تنها به نسخههای موجود در دانشگاه تهران اکتفا کردند. جُز در مواردِ نادری، برای به دست آوردنِ نسخههای معتبر از کتابخانههای دیگرِ داخلی و خارجی تلاشی نکردند. ایشان فقط در کتابِ خود آدرسِ کلیِ نسخهها را برای ما نوشتند، که فلان نسخه با فلان شماره در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران هست، و به معرفیِ دقیق و توضیحِ نسخهها و ویژگیهای آن اقدام نکردند، باز هم این کار برای یک محقق و پژوهشگرِ امروز ایرادِ بزرگیست چه در کارِ استاد وحید دستگردی و چه در کارِ ایشان، کُلِ توضیحاتی که دربارهٔ نسخهها داده میشود از یک برگه تجاوز نمیکند، در همین دههٔ 60 کمی پیشتر از براتِ زنجانی، آقای دکتر بهروزِ ثروتیان تصحیحِ دیگری را آغاز کرد. ایشان معتقد بود محققانِ آکادمیِ آذربایجانِ شوروی همان نسخهٔ مشهور به مسکو، زحمتِ جمعآوریِ نسخههای معتبر و قدیمی را از کتابخانههای دنیا کشیدهاند، تصمیم گرفت از نسخهبدلهای آنها استفاده کند، کمک بگیرید، و براساسِ قدمتِ نسخه و صحّتِ معنی نیز تک و توک نسخههایی که از ایران پیدا میکرد، مقابله کند، و خطاهایِ محققانِ روسی را که به دلیلِ عدمِ شناختِ ظرایفِ و نکاتِ باریکِ زبان مرتکب شده بود هم اینها را اصلاح بکند. این تصحیح اگر چه امروزه بهترین تصحیحِ موجود از خمسهٔ نظامی هست ولی کارِ نظامی با این تصحیح باز هم تمام نشده است.
الان سؤال این است که ماچه هنگام میتوانیم بگوییم کارِ تصحیحِ نظامی تمام شده است، این یک سؤالِ اساسی است، واقعیتش این است تا زمانی که نسخههای نزدیک به زمانِ حیاتِ نظامی به دست نیامده، این اتفاق نخواهد افتاد، ولی خُب ما مبنا را میگذاریم بر اینکه در حالِ حاضر در وضعیتِ فعلی با نسخههایی که ما در کتابخانهها و موزهها داریم باید چه کار کنیم، میخواهیم در موردِ این صحبت بکنیم. تصحیحِ خمسهٔ نظامی زمانی شکلِ موردِ اطمینان و نسبتاً نهایی پیدا خواهد کرد که موقتاً دربارهٔ نظامی تصحیح بَس اعلام بشود. کارهایِ جزیرهایِ از همگسیخته و پراکنده موقتاً کنار گذاشته شود، این تصمیمی که ما در کمیتهٔ علمی مؤسسهٔ حکیم نظامی در زمانِ مدیریتِ استاد جمشید علیزاده گرفته بودیم. چون بنده هم جزوِ کمیتهٔ علمیِ این مؤسسه بودم، بحث بر این بود که کمیته معتقد است که باید همهٔ نسخههای مهم و متقدمِ خمسه از کتابخانهها و موزههای معتبرِ دنیا شناسایی بشود. نسخهها چاپِ عکسی بشوند. و به تدریج در اختیارِ پژوهشگران قرار بگیرند. کاری که با همکاریِ مؤسسهٔ حکیم نظامی و مؤسسهٔ میراثِ مکتوبِ به مدیریتِ جنابِ آقای دکتر ایرانی شروع شده است و امید است که همچنان با همین حدّت ادامه پیدا کند. همهٔ علاقهمندان به نظامی و پژوهشگران نیز بهتر است که به جای تصحیحهایِ غیرقابل اعتماد و حتی پژوهشهایی که از روی نسخههای ناقص و نادرست انجام میدهند وجهٔ همّتِ خود را بر این قرار بدهند که هرجا نسخهٔ قابلِ توجه پیدا کردند، به صورتِ فاکسیمیله (چاپ عکسی) یا حداقل تایپ شده به خدمتِ اهلِ ادب و فرهنگ درآورند که یقیناً نتیجهٔ نهایی این کار بسیار مفیدتر و باارزشتر از برخی کارهاییست که الان در جامعهٔ ادبی دربارهٔ نظامی داریم و صورت میگیرد. من معتقدم تصحیحِ نهایی آثارِ نظامی به لحاظِ زبانِ خاص و بوطیقای ویژهٔ نظامی توسطِ ایرانیان و آشنایان به زبانِ فارسی صورت خواهد گرفت. ولی از نسخهها از متدها و روشهای پژوهشگرانِ خارجی مثلِ ریپکا مثلِ ریتر و پژوهشگرانِ روسی هم نباید غافل بشویم. همهٔ شما را به خدا میسپارم.
نقد عقل، روشی در تثبیت هویّت ملّی، از دیدگاه نظامی
دکتر اصغر دادبه
به نام حق و حقیقت
موضوع بحث من «نقد عقل، روشی در تثبیت هویّت ملّی از دیدگاه نظامی» و شاید از دیدگاه تمام شاعرانِ حکمتمشرب یا عارفمشرب ما.
من از مخزنالاسرار و خسرو و شیرین ابیاتی را در سه بخش تقسیم کردم، اول میخوانم و بعد بحث را ادامه میدهم. در مخزن در همان صفحاتِ نخستین آنجایی که بحث توحید مطرح است و مسئلهٔ خداشناسی و امکان شناختِ خدا، این ابیات را میبینیم:
وهم تهی پای بسی ره نبشت
هم زدرش دست تهی بازگشت
راه بسی رفت و ضمیرش نیافت
دیده بسی جست و نظیرش نیافت
عقل درآمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
راههای شناخت، از نگاهِ فلسفی و یا از طریقِ حس و تجربه است یا از طریقِ عقل است یا از طریق قلب و ایمان و اینگونه مسائل. در اینجا در واقع نظامی دارد تمام آن نیروهایی را که در آدمی وجود دارد به ویژه از دیدگاه قدما میگوید که نمیتوانند خدا را بشناسند. عقل نمیتواند، «دیده» وقتی که میگوید و مسئلهٔ «دیدن» را که در این موارد به کار میبریم بیشتر مرادمان تلاشهای حسی است چون «دیدِ چشم» مهمترین حِس است، بنابراین وقتی میگویم نمیشود دید، غیر از اینکه مسئلهٔ رؤیت را مطرح میکنیم مسئلهٔ «عدمِ امکانِ شناخت از طریق اندامهای حسی» هم مطرح میشود، مثل همان بیتِ حکیم فردوسی که:
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
فقط مسئلهٔ رؤیتِ با چشم نیست و نزاع اشعری و معتزلی، بلکه نفیِ امکانِ شناختِ حق و حقیقت (خدا) از طریق اندامهای حسی هم مطرح است، بعد وهم را هم که هیچ حد و حدودی قائل نیست عنوان میکند که از طریق وهم هم امکانِ رسیدن به خدا وجود ندارد با این که هیچ در و پیکری ندارد و هر جایی میخواهد میدَوَد. «وهم تهی پای» پابرهنه هر جایی میخواد میدَوَد و به آن ساحت امکانِ رفتنش نیست.
در خسرو و شیرین تقریباً همین را مطرح میکند با یک نکتهٔ اضافهٔ مهم، ترازوی همه ایزدشناسی چه باشد جز دلیلی یا قیاسی:
قیاس عقل تا آنجاست بر کار
که صانع را دلیل آید پدیدار
همین که دلیلی است که اینقدر هست که «بانگ جرسی میآید» تمام! کافیه!
مده اندیشه را زین پیشتر راه
که یا کوه آیدت در پیش یا چاه
چو دانستی که معبودی ترا هست
بدار از جستجویِ چون و چه دست
که به تعبیر اهل حکمت مراد این است که وقتی دانستی هست و وجود دارد دیگر اینکه چیست، این چیزی نیست که بتوانی بفهمی:
به کنه ذاتش خرد برد پی، اگر رسد قصد به قعر دریا
امکانِ رسیدن به کّنهِ ذاتِ حق وجود ندارد. بعد هم ابیاتی را میآورد که هر چیز مثل آن سخن سعدی که برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
یک چنین ابیات مثل:
ز هر شمعی که جویی روشنایی به وحدانیتش یابی گوایی
خیلی خُب! این هم یک مرحلهای که میگوید با دلیل میشود اینقدر فهمید که هست، آنجا گفت عقل نمیتواند بفهمد، بعد دنبالِ همین بخش میگوید:
خرد بخشید تا او را شناسیم
بصارت داد تا هم زو هراسیم
دستهٔ سوم هم آن ابیاتی است که در باب عشق میآورد و همهکاره را عشق میداند، در مقدمهٔ خسرو و شیرین:
مراکز عشق به ناید شعاری
مبادا تا زیم جز عشق کاری
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بیخاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است
خُب! حالا مسآله چیست؟
این مسائلی که شعرای ما مطرح کردند غالباً به ستیز با عقل تعبیر شده است و حتی بعضی از محققان مسئله را خیلی منفی دیدند. به نظر من چنین نیست، در روزگار نظامی دویست سالی هست که حداقل فلسفه مشایی وارد ایران شده، قهرمانانی مثل ابن سینا و فارابی ظهور کردهاند، این دویست سال فکرهای مختلف و مسائل گوناگونی در بابِ فلسفه مطرح شده، مخالفت، موافقت، همهٔ اینهارو میبنیم، اول، بد نیست که من یک بحثی را که قبلاً به منظور دیگری مطرح کردهام اینجا عنوان کنم، ببینید، واژهٔ عقل، واژهٔ خرد، به نظر من در فرهنگِ ما با توجه به ارتباطی که با فلسفهٔ یونان پیدا کردیم دوتا معنی دارد، برای تبیین این بگذارید به یک نکتهٔ دیگر برگردم. در یک طرحی که راجع به هویّت ملّی سخن گفتهام گفتهام که هویّت ملّی مثلِ مثلثی است که سه ضلع دارد، ضلعِ زبان و ادب ملّی، ضلعِ تاریخ و اساطیر ملّی و ضلع حکمت ملّی. حکمت ملّی هم مثل آن دویِ دیگر ویژگیهای خودش را دارد، یعنی ویژگیهای ملّی دارد، و اگر ویژگیهای ملّی نداشته باشد آن وقت دیگر حکمتِ ملّی نیست. ارتباط با یونان برقرار شده به تعبیر امروزیها با قهر، و اندیشمندان ما حس کردند که یکجور غربزدگی به تعبیر امروزیها حاکمیت پیدا کرده، در برابر چی؟ در برابر دو چیز، یکی در برابر دین و یکی در برابر ملّیت.
به نظر من هر دویِ اینها را در نظر داشتند، وقتی میگه:
قفل اسطورهٔ ارسطو را
بر در احسن الملل منهید
نقش فرسودهٔ فلاطون را
بر طراز بهین حلل منهید (خاقانی)
همین همشهری و رفیقِ نظامی «خاقانی». به این دو نکته توجه دارد، یعنی که بزرگان آن روز نگران هویّت ملّی بودهاند و همچنین نگرانِ دین و مذهبی که داشتند، و به درست یا نادرست احساس میکردند که فلسفهٔ یونانی اینها را از ایشان میگیرد. خُب! حالا برگردم به آن عرض دیگرم. در یونان عقلی که از آن صحبت میکنند و در ارسطو به اوج میرسد، کارِ نهایی و هدف نهاییاش برهانسازی است. عقل یونانی – ارسطویی در واقع تلاشش این است که به برهان برسد و با برهان بتواند کارهایی را که باید انجام بدهد، بدهد. در فرهنگِ آریایی – ایرانی این را قبول داشتند اما میگفتند که در کنار کوششهای در جهتِ آموختن تا برهان، یک اتفاق دیگر هم باید بیفتد و به تعبیر امروز «تزکیهٔ باطن است» یعنی اخلاق را هم دخالت میدادند و از عقلی سخن میگفتند که دو کار ازش برمیآید، یکی برهانسازی یعنی آن هنرِ یونانی، یکی هم تزکیه شدن و توان گونهای شهود یافتن، در نتیجه به دنبالِ چنین عقلی بودند که من اسمش را گذاشتهام «عقلِ ایرانی – افلاطونی»، برای اینکه افلاطون هم اینجور فکر میکرد و داستانِ دیگری دارد. در آن مسیرِ یونانی غریب است. به این دو بیت توجه کنید، یکی برای سنایی و یکی برای حافظ است، میگوید:
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیله ت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان «الرحمان» در آر (سنایی)
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش (حافظ)
من اسم آن توصیهٔ اول یا روش اول را میگذارم «روشِ شریعتی»، و دومی را میگذارم مثلاً «روشِ عرفانی یا طریقتی». سنایی چه دارد میگوید؟ میگوید «عقل»، کدام عقل؟ عقلی که یونانیها از آن حرف میزنند، عقلِ برهانساز، اگر میخواهی گرفتار نکند، در عقیله نیندازدت، ببرش در دبیرستان «الرحمان»، دبیرستانِ «الرحمان» یعنی چه؟ خُب! اشاره است به الرحمان قرآن، ذکر جزء اراده کُل، یعنی تعلیم دینی به آن بده، پای دین و آموزشهای دینی را هم باز کن تا عقل از طریقِ ایمان، از طریقِ ایمانی هم تقویت بشود و بشود عقلی که آن دوتا هنر را دارد. نگاه حافظ که هنری و عرفانی است، میگوید چه؟ میگوید: خردِ خام را ببر به میخانه تا می لعل خونش را به جوش بیاورد. یعنی چه؟ یعنی آن عقلِ برهانسازِ استدلالگرِ را از طریق سرمستی و بیخودی که بههرحال اشاره است به سیر و سلوکِ عاشقانه تقویت کن تا آن دو تا هنر را پیدا کند. مسئله اینجا خیلی ظریف و باریک است. این نگاهِ همهٔ این بزرگان بود یعنی در قرن چهارم که هویّت ملّی بازشناسی و بازسازی شد و به نظر من آن مثلث پدید آمد و قهرمان اولیهاش هم مثل مواردِ دیگر فردوسی بود، تمام شاعران، تمام متفکران این مسیر را دنبال کردند. صحبت از چنین عقلی کردند. بالاخره در حکمت و در فلسفه، یک ابزارِ شناخت یا عاملِ شناخت (شناخت حقیقت) لازم است. با آن نگاه عقل استدلالگر چنین میکند. چنانکه ابن سینا هم در بخش اول زندگیشان همین را میگوید. از دیدگاه این بزرگان میگویند آن کار را بکند اما عقلی باید که این هنر دوم را هم داشته باشد و آنجایی که آن عقل لنگ میماند به فریادش برسد، ببینید در همان مقدمهٔ شاهنامه، آغازگر فردوسی است، هر سه ضلعِ مثلث هویّت را او احیا کرده، در آنجا آن ابیات مشهور که:
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
یعنی چه؟
یعنی از طریقِ عقل، از طریقِ ابزارهای حِسی نمیشود به شناخت خدا رسید، حالا باید چه کار کنیم:
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یک سو شوی
این خستو شدن به هستیِ عقل، از چه طریقی صورت میگیرد، از طریقِ ایمان. ببینید:
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
یعنی همان را تنظیم میکند خردِ استدلالگر و به آن سامان میدهد که از طریق دریافتهای حسی به دست آورده است، چرا؟ برای اینکه: «هر چه زین گوهران بگذرد» هر چیز که فراتر از پدیدههای حسی باشد، امکان شناختِ عقلانیاش وجود ندارد. این حرفی است که در نزد تمام این بزرگان رایج شد، منتها توجه داشته باشیم که هیچوقت استدلال و یادگیری اینها را کسی نفی نکرد، در مقدمهٔ حکمة الاشراق سهروردی به راحتی مشخص میکند و میگوید: حرفهای من در این کتاب را کسی میفهمد که کتابهای قبلیام را خوانده باشد، یعنی کتابهای مشایی، کتابهای استدلالی، اگر آنها را فهمیده باشد میتواند این را هم بفهمد. بعد میگوید که حرفهایی که من در این کتاب نوشتم، شکِ هیچ مشککی نمیتواند آن را از من بگیرد چون فقط از طریق عقل و استدلال بدست نیاوردم، این دوتا را شهود کردم. سرانجام هم میگوید وقتی بخواهم آن دریافتهای شهودیم را بیان بکنم به ناگزیر باید فرمولهای منطقی را به کار بگیرم، این هم مرحلهٔ سوم، این کاری است که در فلسفهٔ ما جریان پیدا کرده است.
حرف این بزرگان اینهاست، یعنی در واقع نظامی وقتی که دارد در آن مرحله میگوید:
عقل درآمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
عقل کدام عقل است؟ این را باید تفکیک کنیم، تشخیص بدهیم، عقلِ استدلالگرِ یونانی. این خردی که اینجا از آن حرف میزند «خرد بخشید تا او را شناسیم» یک چیزی نزدیکِ به آن خردِ ایرانی، خردِ افلاطونی – ایرانی است که ازش صحبت کردیم. یعنی دارد توانایی شهود پیدا میکند. این خرد است که میتواند راه به جایی ببرد، در مرحلهٔ سوم هم چه میکند؟ پایِ عشق را به میان میآورد و همه کار را عشق میداند و ابزار را عشق میداند، یعنی «خردِ عشق» خردی که میتواند از ابزار عشق استفاده کند، امّا چنانکه عرض کردم چنانکه که سهروردی تأکید میکند، آن خردی که قبلاً استدلالگر نشده باشد و آن مدرسه را پشت سر نگذاشته باشد، کاری از آن برنمیآید. اینجا پرانتز باز کنم و عرض کنم که مسئله خیلی خطرناک است، چون خیلی راحت ممکن است یک کسی ادعا کند که من همه چیز را فهمیدم! شهود کردم! فرشتهٔ مرگ مثلاً الهام شد! در اینها خطرات وجود دارد. به همین جهت در آموزشهایی که خواهیم داشت یا باید داشته باشیم، باید اول آموزندگان، جوانان را به خرد، خردِ استدلالگر، خردِ فلسفی رهنمون باشیم و بعد به تدریج راهشان به سوی آن باز بشود، نه از اول. از اول خطرناک و بیربط و بیمعنی است. خُب! من پیشتر در یک سخنرانی دیگر توضیح دادم که عشق در خسرو شیرین…، ببینید در مخزنالاسرار که اولین کتاب هم هست، در واقع از این منظر اگر نگاه بکنیم نظامی اینجا زاهد است، چون میدانید که در طبقهبندیهایی که داریم و «زُهد» گامهای نخستین است، مراحل مقدماتیتر است، عشق مرحلهٔ نهایی است و این جای جای اشاره شده است، مثلاً در توصیف شیخ ابوسعید ابوالخیر، یک کسی در همان اسرار توحید است، میگوید که: عالمت نخوانم عابدت ننامم زاهدت نگویم بلکه تو را عارفِ ربّانی گویم.
و آن بیت سعدی که همین مضمون را بیان کرده:
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
یعنی چه؟ یعنی عالم شدن، عابد شدن، زاهد شدن، صوفی شدن که همان زاهد شدن است، آغاز کار است، اینها طفلانِ رَهاند، اینها مقدمات است، مَرد، عارفِ ربانی است.
همین سیر را شما در کارِ نظامی میبینید، حرکتی که از این زاویه، چون خیلی حرفها در مخزن هست، از این زاویه اگر نگاه بکنیم در مخزنالاسرار مشق زهد، توصیهٔ به زهد هست که دارد انجام میشود. اگر خودِ نظامی را بگذاریم در آن کتاب بگوییم نظامی مساوی با این کتاب، مرحلهٔ زاهدانهاش را دارد میگذراند، خُب جوانتر هم هست، دیندار هم هست، خُب دارد زهد میورزد، خسرو و شیرین مهمترین اثر از این زاویه و هم از زاویه ادبی. لیلی و مجنون و هفت پیکر و … ادامهٔ آن است، یعنی این صد است، آنها هشتاد و نود و اینهاست، بنابراین این دو مرحله را، مرحلهٔ زهد را در مخزن میبینیم که طی میکند، مرحلهٔ عشق در خسرو و شیرین. و من در آن سخنرانیام توضیح دادم که اینجا وقتی که سیر عاشقانه شروع میشود، اول چیست؟ اول عشق مجازی است، مجازی هم نجس نیست، غلط هم نیست، اصلاً عشق وقتی که میگوییم، مقولِ به تشکیک است، مراتب دارد، مراحل دارد، یک مرحلهاش حسی است، همان که سعدی میگوید:
حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
به سر نکوفته باشد در سرایی را
خُب! این آغازش است: عشقبازی دگر است و نفس بازی دگر است
اگر با عشق بیاید جلو این مرحلهٔ آغازین است. غوره نشده مویز نمیشود شد که، در مرحلهٔ بعد به مرحلهٔ خیال (عشق خیالی) که آن هم داستانی دارد میرسد که خیال معشوق اصالت پیدا میکند تا سرانجام به آن عشق آسمانی. در خسرو شیرین، ضمنِ داستانپردازی، ضمن ایرانگرایی، ضمن توجه به همهٔ این عناصر، دارد این کار را میکند، آن دیدار خسرو و شیرین، مراحلِ آغازین است، همانی که بعد به سر بکوبد در سرای را. و آن گفتوگوها، آن قصهها، همه مشقی است که باید یک عاشق بکند. خُب! بله، پای عاشق دیگری هم که باز میشود به این عشق، میخواهد نشان بدهد که عشق هم مراتب دارد و عاشقان هم مراتب. بالاخره وقتی که کسی کلاس اول را شروع میکند یکی یکی میرود بالا، یک جایی ممکن است رفوزه بشود. یک جایی دیگر ادامه نتواند بدهد و یک جایی هم یک کسی بتواند برسد و پای او را که باز میکند به میان ماجرای عشق، در واقع این دوتا عاشق نشان میدهد که یکیش خسرو است که به سر نمیبرد و آن یکی که جدیتر است و جان در ره عشق میدهد و چنان که میدانید و به سر میبرد و خودِ شیرین هم همینطور است، شیرینی میسازد پاکبازِ عاشق که جان در ره عاشقی میدهد، وفا را به سر میبرد و تسلیم هوسبازی شیرویه نمیشود:
زهی شیرین و شیرین مردن او
زهی جان دادن و جان بردن او
چنین واجب کند در عشق مردن
به جانان جان چنین باید سپردن
و آن هم که آنگونه فنا میشود فنایِ در عشق، فرهاد. و آن یکی هم که به کمال نرسیده که خوب تکلیفش روشن است. این سیر را در اینجا نشان میدهد، خُب! ببینید همهٔ اینها تفسیرِ:
همه عالم تنست و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
دل بودنِ ایران، غیر از آن جنبهٔ جغرافیایی و آن اصطلاح استانها (اقلیمها) که به تعبیرِ قدیم در وسط قرار میگیرد آن به جای خود. اما آن که فقط حرف شاعر نیست که، از آن استفاده میکند برای اینکه بگوید چنین وضعی، چنین حکمتی، ما داریم، حکمت که متکی است بر دل، دل چیست؟ دل همانی است که در ماجرای کمال خرد باید بهش توجه بشود، جایگاه آن است، تصفیه و تزکیه آن موجب میشود که آن اتفاق بیفتد و عقل از مرحلهٔ استدلالگری برسد به مرحلهٔ شهود. و این سیر را میبینیم، در آن آثارِ دیگر هم همین وضعیت به نوعی ادامه پیدا میکند امّا تأکید من این است که «حکمتِ ما طبق آن مثلثی که عرض کردم حکمت ملّی، ابزارش هم ملّی باید باشد و برآمده از فرهنگ و سنّت خودمان، فرهنگِ ما و سنّت ما این بوده است که عقل این دوتا مشق را بکند، هم مشقِ آموختن تا برسد به استدلالگری، هم مشق تزکیه و تصفیه تا برسد به پاک شدن و تصفیه شدن و تزکیه شدن و توانایی شهود پیدا کردن که آن وقت در آن شرایط است که میتواند به هستیش هم خستو بشود. در آن شرایط است که خرد آن خردی میشود که گفت:
خرد بخشید تا او را شناسیم
در نتیجه حکمتی و ابزارِ حکمتی به میان میآید با نقدِ عقلِ استدلالگر که در خدمتِ هویّت ملّی است و هویّتی اینچنینی حکمتی اینچنینی، ابزاری اینچنینی میطلبد.
والسلام و با سپاس و بدرود.
نسخههای خطی خمسهٔ نظامی و جایگاه آنها در هنر کتابآرایی ایرانی
دکتر مرجان محمدینژاد
سلام و عرض ادب دارم خدمتِ دوستان و اهالی فرهنگ، ادب و هنر ایرانی. افتخارِ این را دارم که در لحظاتِ پیشِ رو اندکی در بابِ نسخههای خطیِ خمسهٔ نظامی و جایگاه آنها در هنرِ کتابآراییِ ایرانی صحبت بکنم. از مؤسسهٔ میراث مکتوب بابتِ اینکه چنین فرصتی را در اختیارِ این جانب قرار دادند بسیار سپاسگزارم. اثر ادبی مثنوی پنجگنج یا خمسه، اثرِ شاعرِ بزرگ حکیم نظامی گنجوی در طولِ تاریخِ هنرِ ایرانی در زمانها و مکانهای مختلف همواره موردِ توجه حامیانِ هنرِ کتابآرایی، کاتبان و هنرمندان قرار گرفته است. در میانهٔ قرنهای هشت تا سیزده هجری قمری نسخههای بسیار زیادی از این اثرِ ادبیِ برجسته موردِ کتابت و تصویرسازی قرار گرفته است. براساسِ روندِ تحولِ نگارگری متوجه میشویم که از انتهای قرن هشتم هجری سنّت خاصی در تصویرسازیِ نسخههای خمسهٔ نظامی شکل گرفته که این سنّت در قرنِ نهم هجری در حمایت حاکمانِ تیموری و ترکمان شکوفا شده و توسعهٔ بسیار پیدا میکند و در قرن دهم در دورانِ صفوی با پذیرشِ عناصرِ جدید به شکوفایی خودش ادامه میدهد. در این سخن تأکیدِ بیشتری خواهم داشت بر رویِ این سنّت ادبی – هنری در قرن نهم هجری.
از نخستین نسخههایی که از خمسهٔ نظامی کتابت شده و امروزه ما از آن آگاهی داریم نسخهایست به تاریخِ 718 هجری قمری که در شهر شیراز کتابت شده و امروزه در کتابخانهٔ دانشگاه تهران نگهداری میشود. این نسخهٔ ارزشمند دارایِ 16 مجلسِ نگارگری است که پژوهشگران بر این باورند که مجالسِ نگارگریِ آن، در دورهٔ حاکمانِ مظفری شیراز یعنی در نیمهٔ دومِ قرنِ هشتم هجری به نسخه اضافه شدهاند. اما نسخهٔ دیگری که از این جهت برای ما اهمیّتِ بسیاری دارد نسخهٔ دیگری است که در کتابخانهٔ موزهٔ لندن نگهداری میشود و تصاویرِ آن با کتابت نسخه اجرا شدهاند. در انجامهٔ این نسخه تاریخ 788 و 790 هجری و مکانِ کتابت «بغداد» ثبت شده است. میدانیم که در این تاریخ شهر بغداد تحت تسلطِ حاکمانِ جلایری قرار دارد. در دورانِ جلایری سنّت زیباییشناسیِ منحصربفرد و به نوعی انقلابِ زیباییشناسی در عرصهٔ هنر کتابآرایی صورت میگیرد که تأثیر بسیاری در توسعهٔ این هنر در قرن بعد از آن یعنی در قرنِ نهم هجری دارد، نسخهای که از آن یاد کردیم به لحاظِ اینکه هم از قدیمیترین نسخهٔ مصوری است که در تحتِ حمایتِ حاکمانِ جلایری شکل گرفته و هم جزوِ نسختین نمونههایی که نگارههای خمسهٔ نظامی را به ما معرفی میکند و ما متوجه میشویم که نگارههایی که در این دوره در این آثار شکل گرفتند الگویی هستند برای نسخ خطی خمسهٔ نظامی و مصورسازی آنها در قرنِ بعد. به طور مثال تأثیر این سنّت را میتوانیم در مجموعهای که برای اسکندرسلطان تیموری در شیراز تولید شده به خوبی مشاهده کنیم، چرا که شهر شیراز از قرن هشتم هجری دارایِ سنّت منحصربفردی از هنرِ کتابآرایی بوده که این سنّت متفاوت از سنّت جلایری هست اما از ابتدای قرن نهم هجری سنّت هنری جلایری و انقلابی که در این دوره اتفاق میافتد به شیراز سرایت میکند و ما این تأثیرگذاری را به خوبی با مطالعهٔ نسخهٔ که برای اسکندرسلطان حاضر شده میتوانیم مشاهده کنیم. مجموعهای که برای اسکندر سلطان حاضر شده و در حالِ حاضر در موزهٔ لندن قرار دارد بخشی از آن شاملِ خمسهٔ نظامی میشود که نگارههای آن به خوبی این تأثیرگذاریها را به ما نشان میدهد و بعد از این تاریخ ما شاهدِ انتقالِ این سنّت به هرات و در واقع نسخههایِ خطی و به خصوصِ نسخههای خمسهایست که در شهر هرات در نیمهٔ قرنِ اولِ نهمِ هجری تحتِ حمایتِ شاهرخ و بایسنقر فرزندِ آن تولید شده مشاهده میکنیم.
این درحالی است در آثاری که در شیراز و در دورهٔ بعد از آن اتفاق میافتد در حقیقت این مسأله که نسخههای خمسهٔ نظامی در طولِ قرنِ نُه هجری برای اکثریتِ حامیانِ بزرگِ هنری و حاکمانِ این دوران کتابت و کتابآرایی شده، به ما این امکان را میدهد که سیر تحولِ هنر کتابآرایی را در طول قرن را مورد بررسی قرار بدهیم بهطور مثال تنها در کتابخانهٔ توپقاپوسرای در شهر استانبول حدودِ 70 نسخهٔ خطی مصورِ خمسهٔ نظامی وجود دارد که تعداد زیادی از آنها در قرن نهم و دهم هجری برای حاکمانِ بزرگ کتابت شدهاند. در این راستا لازم است که از دو نسخهٔ خمسهٔ نظامی که در تاریخِ هنر اسناد بینظیر و بیمانندی را در اختیارمان قرار دادهاند صحبت کنیم. هر دوی این نسخهٔ خطی خمسه نظامی در کتابخانهٔ توپقاپوسرای و در مجموعهٔ خزینه نگهداری میشوند. این نسخههای خطی به شمارههای 761 و 762 هستند که شهرتِ بسیاری دارند. ویژگی مشترک و خوبِ این دو اثرِ هنری خمسهٔ نظامی از این قرار است که این نسخهها هر دو میانِ دولتهای مختلف در طول قرن دست به دست شدهاند و بصورتِ نیمهکاره از یک دولت به دولتِ دیگر، و از یک کارگاه به یک کارگاه هنری دیگر انتقال پیدا کردهاند و در هر دوره بخشهایی از آنها تکمیل شده است و ویژگیهای خاصِ هر دورهٔ متفاوت در آنها بازتاب پیدا کرده است. هر دوی این نسخهٔ خطی در حمایتِ حاکمانِ تیموری آغاز شده و به صورتِ نیمهکاره به دستِ پیربوداق قراقویونلو که در نیمهٔ قرن نهم هجری در شهر شیراز اقامت داشت و بر حمایت از هنرها پرداخت، رسیدهاند.
در این دوران پس از انتقالِ پیربوداق به بغداد مشخص است که این نسخهها به احتمالِ زیاد در کتابخانهٔ شیراز باقی ماندهاند و پس از آن شهر شیراز به دستِ حاکمانِ آققویونلو افتاده است و سلطان خلیل آققویونلو پسرِ اوزونحسن که به عنوانِ حاکم شیراز در این شهر اقامت میکند و صاحب این دو نسخه میشود و او هم به نوبهٔ خود اقدام به تکمیلِ نسخههای مذکور میکند. در این دوران نسخهٔ 761 به پایان میرسد و به اوزون حسن آققویونلو تقدیم میشود. در حالی که نسخهٔ شمارهٔ 762 همراه با سلطان خلیل به تبریز منتقل میشود و در زمانی که برادر و جانشینِ او سلطانِ یعقوب آققویونلو در شهر تبریز کارگاه هنری بسیار پیشرفتهای را برقرار میکند این نسخه دوباره موردِ بازیابی قرار میگیرد و بخشی در آن دوران کامل میشود و دوباره به صورتِ نیمهتمام به دستِ صفویان میافتد، و در دورانِ شاه اسماعیلِ صفوی به پایان میرسد، در انتهای این نسخه یادداشتی وجود دارد که تمامِ سرگذشتِ این نسخه دست به دست شدنِ آن میان حاکمان و هنرمندانی که در هر دوره برای آن کار کردند، مکتوب شده است. این سندِ بینظیر اطلاعاتِ بسیار زیادی در اختیارِ ما قرار میدهد و به ما کمک میکند که در مورد شرایطِ تولیدِ هنرهای کتاب، کارگاههای هنری، شرایطِ هنرمندان و میزان تأثیرگذاریِ حامیانِ هنرها در هنرِ کتابآرایی آگاهی پیدا کنیم.
لازم است که بعد از این در موردِ خودِ نگارهها صحبت کنیم. همانطور که گفتم بررسی نگارهها به ما این امکان را داد که متوجه بشویم که نوعی کلیشهپردازی و یک سنّت خاصِ نسخههای خمسهٔ نظامی در دورانِ جلایریان شکل گرفت که در دورهٔ بعد یعنی دورانی که تحت حمایتِ حاکمانِ تیموری و ترکمانان هنرها تولید شدند بسیار تلثیرگذار بود.
ما میبینیم که در این دوران کلیشههایِ حاصر به لحاظِ موضوعی و به لحاظِ عناصرِ زیباییشناسی و ترکیببندی در نگارهها شکل گرفت که به صورتِ مکرر در نسخههایی که در مراکزِ هرات یا شیراز تولید شدند اجرا شده است. بهطورِ مثال در برخی از نگارهها مانند جنگِ قبایل، وصالِ لیلا و مجنون، و رفتنِ خسرو به دیدارِ شیرین و یا قصرِ شیرین میبینیم که این نگارهها با تغییراتِ بسیار بسیار اندکی در نسخههای جلایری، نسخههای خمسهٔ نظامی که در شهر هرات تولید شدند و نسخههایی که تحت حمایت پیربوداق قراقویونلو و سلطان خلیلِ آققویونلو تولید شدند به شیوهٔ بسیار مشابهی و با تغیراتِ بسیار اندکی در تمامی این نسخهها وجود دارند. از سویی دیگر صحنهٔ معراجِ پیامبر را داریم که احتمالاً از نخستین نمونههای آن در مجموعهٔ اسکندرسلطان در بخش خمسهٔ نظامی شکل گرفته که میبینیم مشابه این صحنه در نسخههای خمسهٔ نظامی که در دورانِ بعد (ترکمانان) اجرا شده، دیده میشود و متوجه میشویم که هنرمندی که در دورانِ بعد این نگاره را اجرا کرده به طور کامل از این نگاره (از نمونهٔ اول) اطلاع و آگاهی داشته و به تکرارِ آن پرداخته است. اما از سویی دیگر نگارههایی هم وجود دارند که علاوه بر اینکه موضوع مشابه و ترکیببندی تا حدّ زیادی اما عناصرِ تصویری متفاوتی در دورههای مختلف در آن اجرا شدهاند و این به ما نشان میدهد که علاوه بر اینکه یک سنّت مشخصی وجود دارد هرازگاهی در دورههای متفاوت نوآوریهایی اندکی هم در بعضی از نگارگریها شکل گرفته است، اما در قرن 10 در دورانِ صفویان شاهدِ بروزِ عناصر بسیار نوآورانهتری در قیاس با قرنِ پیش از آن به نگارهها اضافه میشود. بعضاً موضوعاتِ مشابهی در نگارههای خمسهٔ نظامی دورهٔ صفوی اجرا شدند امّا با مقایسهٔ آن با نگارههای قرنِ قبلتر میبینیم که عناصرِ تصویری و ترکیببندیها بسیار متفاوت هستند و بعضاً با موضوعاتی از نگارهها برخورد میکنیم که به نظر مانندی از دورهٔ قبل و قرنِ قبل از خودشان ندارند. به این شکل تحولاتِ کُلّی نگارگریِ خمسههای نظامی شکل گرفت که در این فرصتِ کوتاه مجالی برای ورودِ بیشتر به آنها پیدا نکردم. امیدوارم مطالبی که در اینجا مطرح شد موردِ استفاده و پسندِ عزیزان قرار گرفته باشد. از اینکه تا این ثانیه با من همراه بودید از شما تشکر میکنم و شما عزیزان را به خدای بزرگ میسپارم.