به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، به مناسبت هفته بزرگداشت حکیم نظامی، از روز سهشنبه 17 اسفندماه تا روز شنبه 21 اسفندماه 1400، مجموعهای از گفتارهای اساتید و پژوهشگران در قالب همایش «حکیم نظامی گنجهای و هویّت ملّی» از سوی مؤسسۀ میراث مکتوب در فضای مجازی پخش شد. این سخنرانیها به صورت ضبط شده در صفحۀ اینستاگرام مؤسسه به نشانی @mirasmaktoob و صفحۀ آپارات به نشانی www.aparat.com/mirasmaktoob بارگذاری شد.
در روز پنجشنبه 19 اسفندماه 1400، یعنی روز سوم از این همایش، فایل سخنرانیهای دکتر محمد خاکپور (دانشیار دانشگاه تبریز)، دکتر بابک خضرایی (استادیار دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران)، سعید شفیعیون (دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان)، دکتر مریم صالحینیا (استادیار گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد)، دکتر جمشید علیزاده (عضو هیئت علمی دانشنامۀ ادب فارسی) و دکتر علیرضا قیامتی (شاهنامهپژوه و قائم مقام خردسرای فردوسی) انتشار یافت.
در ادامه خلاصهای از سخنرانیهای روز دوم این همایش را میخوانید.
فرهنگ تحلیلی اعلام حکیم نظامی گنجهای
دکتر محمد خاکپور
خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدائی تو راست
پناه بلندی و پستی توئی
همه نیستند آنچه هستی توئی
همه آفریدست بالا و پست
توئی آفرینندهٔ هر چه هست
توئی برترین دانشآموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
چو شد حجتت بر خدائی درست
خرد داد بر تو گدائی نخست
با نام یادِ حق
من قبل از آغاز سخنرانی خود در مورد حکیم نظامی گنجهای و فرهنگ توصیفی و تحلیلی اعلام حکیم نظامی گنجهای، بر خود فرض میدانم از عزیزانم در مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب تشکر و قدردانی ویژه داشته باشم و بسیار سپاسگزارم که این همه دغدغه نسبت به فرهنگ و ادب ایرانی و بزرگان و شخصیتهای این سرزمین دارند و نیز بر خود فرض میدانم در این شرایط و روزگاری که ما در آن قرار گرفتهایم از جناب استاد علی پولاد هم تشکر ویژهای داشته باشیم. آقای پولاد هم چنانچه بسیاری از عزیزان با این شخصیت و خدماتِ او آشنایی دارند یکی از افراد بسیار برجستهای است که در روزگارِ ما با سرمایهٔ خودشان در جهتِ احیایِ آثار حکیم نظامی گنجهای و زدودن تحریفات از چهرهٔ این شاعر بسیار فحل و گرانمایهٔ ایرانی تلاشهای بسیار گسترده و قابل حمد و ستایشی دارد اما بسی جای تأسف است که این مرد نازنین آنچنان که بایسته و شایسته بود قدرش را میدانستند و ارجش مینهادند بسیار ناجوانمردانه دلش را شکستند و موجب شد ایشان برای مدّتی هم شده باشد فعالیت خود را در عرصهٔ نظامی کنار بگذارند. امیدوارم کسانی که صدای بنده را میشنوند مخصوصاً بزرگانِ فرهنگی این مملکت دوباره از این مردِ بسیار فرهنگدوستِ ایرانی تجلیل نمایند و دوباره او را دعوت نمایند تا کارهای خود را در عرصهٔ نظامیپژوه از سر گیرد.
اما بنده با توجه به قراردادی که با مؤسسهٔ حکیم نظامی گنجهای داشتهام و با شخص جناب آقای علی پولاد یک کتابی پیشنهاد شد تا بنده به نگارش آن همّت گمارم تحت عنوانِ فرهنگِ تحلیلی اعلام حکیم نظامی گنجهای. سه سال است کار تألیف این کتاب بسیار مهم آغاز شده و بخشهای عظیمی از آن به نگارش آمده است اما برای به سرانجام رسیدن آن، چند سالی هم باید صبر کنیم. این کتاب در سه بخش تحت عنوان بخش اساطیری، اعلام تاریخی و اعلام جغرافیایی در حال تألیف و تدوین و گردآوری است. کاری است بسیار سنگین، تعداد اسامی و اعلامی که ما در اینجا داریم نزدیک 1000 اعلام در این سه حوزه داریم. و ما نیز در بسیاری از موارد در مورد این اعلام هیچ اطلاعاتی در جایی نداریم و بسیاری از اینها ساخته و پرداختهٔ ذهنِ نظامی است. بسیاری از اینها را ما مجبور شدیم به منابع مختلف مراجعه کنیم تا به یک نظر جامع و به یک شرح درست و علمی و عالمانه دسترسی پیدا کنیم. اما مهمترین بخش این کتاب که در واقع اساسیترین قسمت آن هم به شمار میرود و عبارت است از رویکردِ خود نظامی نسبت به آن اعلام، مثلاً من حضرت رسول را میگویم: احمد، ابوالقاسم، محمد و مصطفی. این چهارتا در اعلام نظامی آمده است و ما به هر حال این هم سیره و تواریخ و تفاسیر و کتابهای فراوانی در مورد حضرت رسول داریم اما از همهٔ اینها بالاتر و مهمتر آن رویکردِ حکیم نظامی گنجهای است، مسآلهٔ معراج حضرت رسول، امی بودن، سایهٔ حضرت پیامبر، آن مسائلی که در شب معراج برایش پیش آمد، ابزار و وسایلی که یا حتی آن مرکوب ایشان، همهٔ اینها مورد بررسی قرار گرفته و جالب است که در همهٔ اینها ما رنگ و بوی فرهنگ ایرانی را میبینیم. اگر به شخصیّت اسکندر نگاه کنیم، در واقع یک اسکندر تاریخی داریم و یک اسکندری داریم که ساخته و پرداختهٔ ذهن حکیم نظامی گنجهای است. و دو اثر مهم حکیم نظامی گنجهای یا بهعبارتی یک اثرش تحت عنوان اسکندرنامه که شامل شرفنامه و اقبالنامه هست در مورد اسکندر است.
اما به طور خلاصه ما با نوعی تصرفِ فرهنگی در اینجا مواجه هستیم و حکیم نظامی گنجهای با توجه به اون علقه و علاقهای که به فرهنگ ایرانزمین دارد آمده این شخصیت را به نفع ایران مصادره کرده است. کافی است ما به داستانهای مختلف این مرد و سوانح و زندگانی او مراجعهای داشته باشیم. او را به مقام پیامبری و حتی با ذوالقرنین یکی میداند. در همهٔ این موارد آن رنگ و بوی مدنیّت و فرهنگ سرزمینمان ایران را میبینیم و جالب است در همین شخصیت اسکندر که در این اعلام به وضوح به چشم میآید که ریشههایی از فرهنگ و تمدن ایرانی را میتوان در آنجا مشاهده کرد.
زهد ایرانی که خود حکیم نظامی به عنوان یک زاهد و خلوتهای ویژه دارد و این زهد همان زهد خراسان و عراق و بعداً حتی زهد آذربایجانی در اینجا شکل بارز و برجستهای دارد. در لابهلای سوانح زندگانی اسکندر که عرض کردم تصرف فرهنگی صورت گرفته، دیگر این فرد یونانی نیست و کارهای مختلف او، لشکرکشیها و نوعِ جنگها، مراسم ازدواج، مراسم بزم و طرب و مجالس گو، همگی این سبقه را بسیار برجسته در خود نشان میدهند.
در این اعلام حتی ما با ضربالمثلها داستانها و خیلی از مسائل آداب و رسومی که در هر شهر مهم بوده و هر شهر برتریها و برجستگیهایی که دارد، همگی اینها به نوعِ صبغه ایرانیّت را به خوبی نشان میدهند. اگر به این اعلام که گفتم در سه بخش و نزدیک به 1000 اعلام داریم و اگر به اینها بنگریم همهٔ اینها در یک نقطهٔ مرکزی و در یک کانون به همدیگر میرسند، باهم تلاقی میکنند و آن رنگ و بوی فرهنگِ ایرانی است. در همهٔ اینها نظامی سعی کرده است آن مدنیّت ایرانی، باورها، اعتقادات و فرهنگِ سرزمین ایرانی را به خوبی نشان دهد. با این اوصاف هر چند که سعی میکنند یک سری کارهایی انجام بدهند، عدهای با توجه به برخی از مسائلی که در برخی از شرحهای نظامی دیده میشود اینها را مورد توجه خود قرار داده و میخواهند به جاهایی سوق بدهد، درحالیکه اینگونه نیست. همین اعلام نظامی و اگر این کتاب که خدا بخواهد به زودی به رشتهٔ تحریر بیاد و کار چاپ آن حداقل در دو جلد به پایان برسد خیلی از مسائل در آنجا برملا خواهد شد.
بنابراین نظامی حتی در آن بخشِ تاریخی و اسطورهای هم باز آن ایرانیّت را مورد نظر قرار داده است. ما اگر بخواهیم مهمترین عنصر ایرانیّت را با توجه به این اعلام نظامی دریابیم کافیست به بخش اساطیری این کتاب در حال تألیف مراجعه کنیم. ببینیم چقدر از قهرمانان و پهلوانان و عناصر اسطورهای استفاده شده است. شخصیتهای مختلف یا خودت داستانها را در نظر بگیریم خسرو و شیرین یا هفت پیکر، ماجراهای بهرام گور و همچنین دلبریهای شیرین و دلدادگیهای خسرو و اتفاقاتی که در این دو داستان میافتد باز ما میتوانیم این صبغه را بیشتر و بیشتر ببینیم. اگر در شخصیتها و اعلام لیلی و مجنون هم با اینکه یک داستان عربی است و برگرفته شده از سرزمین عرب است، امّا نظامی این را سعی کرده به نفع فرهنگ ایرانی اتمام کند که این کارِ بسیار ارزندهای است و نشانهای مختلفی وجود دارد که این عشق و علاقهٔ حکیم نظامی گنجهای را به ایران و فرهنگ ایرانی نشان میدهد.
باز میگویم که یکی از کلیدهای مهم پی بردن به فرهنگ و مدنیّت ایرانی در آثار نظامی همان اعلام است. هر سه بخش تاریخی و جغرافیایی به راحتی این را در خود نشان میدهد. آداب و رسوم ایرانی، فرهنگ ایرانی، آرمانگرایی و همچنین پند و اندرزها و حکمت خسروانی و زهد و و هزاران هزار مسائل دیگر در لابهلای این اعلام آمده است.
در پایانِ عرایضم مجدداً از مدیر محترم مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب جناب آقای دکتر ایرانی تشکر ویژه دارم و برای این مرد بسیار ساعی و کوشا و ایراندوست و همهٔ همکاران عزیزشان آرزوی سلامتی و بهروزی دارم. از خداوند متعال برای همهٔ دوستداران این سرزمین و علاقمندان فرهنگ ایرانی آرزوی سلامتی دارم و سالِ بسیار خوب و زیبا و توأم با پیروزی و نشاط را برای ملّت ایران و همهٔ دوستداران ایران آرزومندم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
الحان باربُدی به روایت نظامی تا چه حد مستند است؟
دکتر بابک خضرایی
با درود و ادب.
نکتهای که در اینجا به آن میپردازم این است که نظامی چگونه شش قرن بعد از ساسانیان الحانی را به او نسبت میدهد و این استناد تا چه حد ممکن است درست باشد. البته دربارهٔ اینکه باربُد چه کسی هست دقیقاً، اختلاف نظرهایی وجود دارد. بههرحال به نظر میآید خسروپرویز یک موسیقیدان برجسته داشته است. اما اینکه او تنها باربُد دورهٔ ساسانی یا قبل از آن است تردیدهای هست، ممکن است این عنوانی باشد برای عدهٔ زیادی از موسیقیدانها. به هر حال الان موضوعی نیست که من اینجا بهش بپردازم و آقای احمد تفضلی هم دربارهٔ باربُد که در زمان خسروپرویز بوده مقالهٔ فاضلانهای در دانشنامهٔ جهان اسلام ذیل مدخل باربُد دارند.
اما موضوعِ الحان و حالاتی که نظامی به باربُد نسبت داد، اینها را به دو دسته تقسیم کرد. در دستهٔ اول که در گفتگوی باربُد و نکیسا ما این را خیلی میبینیم، غزل گفتهاند و سرود گفتهاند، نکیسا از زبان شیرین و باربُد از زبان خسرو، ما الحانی مثل راست، عراق، سپاهان، حصاری، عشاق، راهوی، زیرافکن و احتمالاً نوروز و نوا و مخالف، را میبینیم. که تمام این نامها تا امروز باقی ماندهاند و به صورت پیوسته در متون از قابوسنامه و منوچهری تا ردیف موسیقی دستگاهی امروز، این نامها – صرفنظر از محتواشان – حضور دارند و دیده میشوند.
اما بخش دیگری هم هست که با این بیت که میگوید باربُد از صد داستان، سی لحن را گزیده کرد و خسروانیهایی یا الحانی را نظامی به باربُد نسبت میدهد، این بخش در واقع محلِ توجه است. بخش قبلی به نظر میآید که همان سنّت زمانهٔ نظامی هم بوده باشد و پیش از او و تا امروز ادامه پیدا کرده باشد. اما در این بخش ما نامههای را میبینیم که ممکن است بسیاری از آنها، تقریباً همهٔ آنها غیر از یکی مثلاً مثل نوروز و بقیه دیگر نامهای مطرحی نیستند به آن معنا در رسالت موسیقی امروز. البته خُب! بعضیها به صورت ابتکاری ممکن است قطعاتی در اینها ساخته باشند اما در سنّت موسیقایی بیشترِ این نامها فراموش شدهاند. این نامها اتفاقاً از یک منظر خیلی قابل مطالعه است و آن اینکه بعضی از آنها را منوچهری پیش از نظامی گفته و بعد از او هم امیرخسرو دهلوی ذکر کرده است. یک مطالعهای از زمان منوچهری و تا حدی قابوسنامه، تا مثلاً امیرخسرو دهلوی میشود روی این نامها داشت که هم چند قرن را دربرمیگیرد از حدود قرن پنجم تا حدود قرن هفتم و هشتم و در این گسترهٔ جغرافیایی وسیع که تا هند و ارّان و آذربایجان و اینها امتداد دارد.
به هر حال آن یک موضوع جالبی است، اینجا من به طور خلاصه به سی لحنی که نظامی به باربُد نسبت میدهد میپردازم. البته مسعودی در مروج الذهب، شش خسروانی از طرق الملوکیه ؟؟؟ خسروانی نامشان را آورده که باربُد هم نسبت میدهد که هیچکدامشان را نظامی نگفته است، ابن خردادبه هم هفتاد و پنج لحن رابه باربُد نسبت میدهد و هشت تا را نام میبرد که آنها هم در روایت نظامی نیست. حالا جالب این است که یکی از آنها مثلاً مثل ششم که هم آن دوتا نقل کردند و هم منوچهری نقل کرده، آن هم در روایت نظامی نیست. حالا بههرحال چون خود نظامی میگوید از آن صد تا، من سی تایَش رو میگویم. به هر حال ممکن است که ی کمی هم چیزی باشد چون که ابن خردادبه میگوید هفتاد و پنج تا. البته آقای عباس اقبال هم تعدادی از اینها را جمعآوری کردند و در یک مقالهای که در نشر کاوه چاپ شده این را منتشر کردهاند.
اما به هر حال راجع به سی لحن منسوب به باربُد که نظامی در خسرو و شیرین آورده، بیستونهتاش قطعی است یعنی بیستونهتاش را در شعر نظامی ما میتوانیم به راحتی پیدا کنیم. یکی از اینها سرش اختلاف هست و آن یکی ممکن است بعضیها گفتند اورنگی باشد، اما موضوع این است که اورنگی را به همراه ناقوسی در یک مصرع آورده است. در حالی که برای بقیهٔ الحان هر کدام مصرع و بیت جداگانهای است اما میگوید:
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز.
این هر دو را در یک مصرع آورده است که ممکن است محل تردید باشد، بعضیها تردید کردند که اورنگی جزء الحان باربُدی نظامی نیست، بعضیها هم گفتند که ممکن است همین باشد و آقای ساسان سپنتا مقاله نوشتهاند در تکمیلِ الحان باربُدی پیشنهاد کردهاند که نوش یا نغمهٔ نوش جزءِ الحان باربُدی باشد که به استناد این مصرع که:
ز خوش لحنی در آن سی ساز چون نوش.
ابیات دیگری هم آوردند از شاعرانِ دیگر که من خودم شخصاً فکر میکنم که خیلی انتخابِ مناسبی باشد. آقای عباس اقبال آشتیانی هم میگویند که نظامی سه تا لحن را که کبک دری یا پنجهٔ کبک دری یا غنچهٔ کبک دری و کیخسروی و نوروز را به جای سه تا لحن آیین جمشید، راه و روح و نوبهاری آوردند، این هم به هر حال تشکیکهایی هست و مسئله است که دربارهٔ این سی لحن نظامی مطرح شده است. اما خب از اینا که بگذریم ما الحانی رو که نظامی به باربُد نسبت میدهد سعی میکنیم دستهبندی کنیم. این دستهبندی را من در چند گروه عرض میکنم.
یکی از آن دستهها این است که الحانی که به دورهٔ خسرو پرویز منسوب است، به داستانهاش یا اشارات نامها به آن برمیگردد. یکی از آنها مثلاً شبدیز یا مرگ شبدیز است. داستان معروفی دارد که یاقوت حموی هم آن را به خالد بن فیاض که در قرن اول هجری بوده، خیلی نزدیک به زمان ساسانیان، به او نسبت میدهد که آن هم در اشعارش آورده و آن داستانی است که گفته میشود، شبدیز اسب خسرو پرویز مُرد و کسی جرأت نداشت به خسرو خبر بدهد و از باربُد خواستند. باربُد هم لحنی ساخت با نام شبدیز یا مرگ شبدیز و کندی هم در قرن دو و سه در رسالهٔ کبری به این لحن اشاره کرده است. دومی «سبز در سبز» است که ماجرای پنهان شدن باربُد با لباس سبز در درختی هست در هنگام بهار، گویا حدود چهاره فروردین و در آنجا میخواسته خودش را به خسرو معرفی بکند و تواناییهایَش را نشان بده که جزء موسیقیدانهای دربارِ او بشود و این داستان فردوسی هم نقل کرده، ثعالبی هم نقل کرده و سه تا بخش هم برای آن گفتند مثل داد و فرید و پیکار گرد و سبز در سبز و به روایتی پرتو فرخار. به هر حال این نامهای داد و فریاد و پیکار گرد و پرتو فرخار نیامده در نظامی و نظامی فقط همان سبز در سبز را آورده است.
از دیگر داستانهای زمان خسرو یکی نخجیروان و باغ شیرین میتواند باشد که ابن فقیه همدانی نقل کرده که: خسرو کاخی برای شیرین برپا کرده بود و باغی هم داشت و در آن باغ نخجیر رها کرده بود و جاحظ همین موضوع رو نقل کرده و ممکن است که این الحان به این داستان اشاره بکند.
منوچهری هم باغ شیرین ندارد اما باغ سیاوشان دارد یعنی از کلمهٔ باغ در الحان نمونههایی داریم. باغ شهریار هم هست در آثار منوچهری. از دیگر داستانها در زمان خسرو داستان تخت طاقدیس است که آن هم نام لحنی است امروز هم در موسیقی دستگاهی ایران همچنین نامی هست و فردوسی تاریخ ساخت این تخت را به فریدون نسبت میدهد که باز فردوسی میگوید که در زمان اسکندر این تخت نابود شد تکه تکه شد و بعدها اردشیر ساسانی دوباره این تخت را ساخت. و هر کسی چیزی به او افزود تا به زمان خسرو رسید. حالا این کلمهٔ اردشیر هم جالبه که فردوسی نقل میکند و بناکنندهٔ دوبارهٔ تخت طاقدیس میداند چون که منوچهری هم تخت اردشیر دارد. یکی از لحنها که گفته شد مشکوک است ممکن است همه قبول نداشته باشند به عنوان سی لحن منسوبات نظامی به باربُد، اورنگی است که آن هم ممکن است به جهت معنی بیارتباط نباشد.
سه لحن دیگر را باربُد آورده: گنج بادآورد، گنج گاو و گنج سوخته که آنها ممکن است به زمان خسرو پرویز مربوط باشد. گنج بادآورد و گنج گاو را منوچهری هم آورده و منوچهری گنج فریدون هم دارد. و دیگر داستان داستان شادروان مروارید است که امیر خسرو دهلوی هم آن رو نقل کرده که باربُد نوایی زد در سراپرده یا شادروان خسرو و شاه به او طبقی مروارید داد. این داستان هم به هر حال ممکن است که مربوط به آن دوران باشد.
اما از اینها که بگذریم که حدود نه یا ده تا هست، اگر اورنگی را هم حساب بکنیم الحانِ از سیتا قابل توجه هست تعدادشان، چندتا لحن دیگر هم ما داریم که مربوط به پدیدههای دیگری هستند مثلاً چندتا داریم که مربوط به اصطلاحاتِ نجومی، گاهشماری و نیز روزهای خاص است. یکی از آنها ماه بر کوهان هست که این توضیح رو وامدار آقای محمد جعفری هستم که گفتند که به نجوم دورهٔ ساسانی ممکن است مربوط باشد، اشاره به منزلِ دوّم ماه از منازل بیست و هشتگانه اشاره داشته باشد، آرایش خورشید هم نام دیگر یک لحن دیگر است که ممکن است اشاره به منزلگاههای خورشید داشته باشد، چنانکه فردوسی در بیژن و منیژه هم میگوید که:
دگر گونه آرایشی کرد ماه.
و ماه را هم در واقع آرایشهای مختلف براش در نظر میگیرد، ممکن است خورشید هم آرایشهای مختلفی به جهت جلوهای که دارد در باصطلاح بر روی زمین آنطور دیده میشود، تقویم براساس آن نوشته میشود، ممکن است برای گاهشماری اهمیت داشته باشد.
لحن دیگر نیمروز هست که آن هم ممکن است اشاره به نقش موضوع جغرافیایی یا گاهشماری داشته باشد چنانکه میدانیم نیمروز همان اصطلاح نصفالنهار هست و اشاره به این موضوع دارد که به هنگام نیمروز یا به هنگام ظهر آفتاب اگر در آن منطقهای که امروزه هم نمیروز خوانده میشود قرار بگیرد تمام ربع مسکون روشن هست. این موضوع بعید نیست که بیش از آنکه به محل جغرافیایی نیمروز که نام ایالتی امروزه در افغانستان است اشاره داشته باشد و بیشتر اشاره به موضوع گاهشماری و جایگاه خورشید و نیمروز و نصفالنهار و اینها ارتباط داشته باشد.
از دیگر روزهای خاص بر اصطلاحاتِ گاهشماری البته نوروز هست که کندی هم آورده، امروزه هم در موسیقی دستگاهی ما این نام زنده است و تمام دورهها از نظامی تا امروز، از کندی تا امروز، این نام در انواع نظامهای موسیقی ایران حضور داشته است.
نام دیگر مهرگانی هست. آن رو هم کندی آورده و در روزگار بعدی هم مثلاً بنایی در قرن نهم در رسالهٔ موسیقیاَش این را با نام مهرجان آورد.
نام دیگر فرخروز است که ممکن است اشاره به جشن سده داشته باشد، در شعر فرخی سیستانی هم هست پیش از نظامی البته نه به عنوان یک لحن، ولی به عنوان یک اصطلاح ممکن است بقیه به عنوان جشن سده.
شب فرخ رو هم داریم که آن هم به هر حال بعید نیست مناسبتی بوده باشد و بصورتِ مثلاً بعضی شبها چنانکه میدانیم اهمیت بیشتری داشتند.
اگر ما نوبهاری رو که اقبال گفته و اگر همین نوبهاری را در نظر بگیریم او هم میتواند در این اصطلاحات گاهشماری قرار بگیرد، که آن نوبهاری باز هم در متون بعدی هست از جمله در رسالهٔ موسیقی بنایی که در قرن نهم در هرات نوشته شده این نام هست.
چند تا اسم دیگر داریم که موضوعات طبیعی و باغ و اینها اشاره دارند یک باغ شیرین داشتیم، چندتا دیگر هست از جمله سروستان و سرو سهی یا سرو ؟ هم در بعضی متون است و کبک دری یا پنجهٔ کبک دری یا غنچهٔ کبک دری که این هم به موضوعات طبیعت و اینها اشاره دارند و این سه تا رو هم منوچهری به آورده است.
نامهای دیگری که در بین این الحان هست اسامی اسطورهای – شاهنامهای اینها هست مثل کین ایرج، کین سیاوش و حقهٔ کاووس که حقه میدانید ظرف کوچکی هست که ؟ جواهرات نگهداری میشود که حقهٔ کالوس یا قالوس هم گفته شده و منوچهری قالوس آورده است.
اگر آیین جمشید و کیخسروی که عباس اقبال اشاره کرده را هم در نظر بگیریم او هم ذیل همین دستهبندی میشود قرار داد.
اما چند تا نام دیگر هم هست در الحان نظامی که به باربُد نسبت میدهد، یکی مروای نیک یا فال خوب است که این هم در متون مانوی از جمله دیده شده که این نکته را آقای ارسطو میهندوست به من تذکر دادند و جای کار بیشتر دارد که این نامها را در انواع متون مانوی جستجو کنیم، نام دیگر قفل رومی هست که آن هم اصطلاح رایجی بوده، چیزی که به عنوان سمبلِ قفل محکم شناخته میشده و در شاعران دیگر است از جمله عنصری هم این را نه به عنوان لحن ولی به عنوان بعضی اصطلاح استفاده کرده است.
از دیگر نامها یکی نوشین باده است که ظاهراً منوچهری آن را خلاصه کرده به باده، حالا ممکن است که این دوتا هم یکی بوده باشند یعنی منوچهری و نظامی.
از دیگر نامهای ناقوسی است که خوب بههرحال ناقوس از قدیم، اگر به معنای زنگ باشد در بین آلات موسیقی حضور داشته و یکی از بیشترین سازی که به دست آمده، بیشترین وسیلهٔ تولید صوت که از روزگار باستان به دست آمده همین زنگها هستند که بعضی وقتها هم در موسیقی امروز هم این کلمه وجود دارد و علاوه بر ناقوس مثلاً چیزهایی مثل زنگ شتر و اینها هم هست، زنگوله هم از دیرباز نامِ آشنایی بوده در موسیقی و مکرر هم آمده است.
از نامهای دیگر که مشکدانه هست که منوچهری هم ندارد، جاهای دیگر هم ندیدم مشکوی هست یا مشکویه، آن همه یافت نشد و دیگری رامشِ جان که ممکن است راهِ روح، شاید ترجمهٔ این باشد، شاید هم نه!
به هر حال این الحان باربُدی که نظامی به او نسبت میدهد دقیقاً روشن نیست که آیا مربوط به یک نفر و در یک زمانِ خاص مثلاً موسیقیدان دربارِ خسرو پرویز باشد یا اینکه مربوط به چندصد سال و حاصلِ کار موسیقیدانان متعدد. اما این نسبتی که نظامی به باربُد خسرو پرویز داده، بعد از ششصد سال، بعد از آن منبع و مرجعی شده که دیگر از آن به بعد همه به استناد گفتهٔ نظامی الحانِ باربُدی را اینها دانستند. نمیشود بهطور قطع و یقین اینها را حاصلِ موسیقی مثلاً موسیقی دورهٔ خسروپرویز دانست.
اما بههرحال نامهای فوق زیبا هستند و عمدتاً آنها بسیار فارسی هستند و از این منظر به جهت مطالعه خیلی جالب است که تکتکِ این نامها سیر تحولشان جستجو بشود، کار دشواری است ولی بین متون قبلی و بعدی رد پاشان دیده بشود.
لیلی یا مجنون (تأملّی بر حکایت لیلی و مجنون)
دکتر سعید شفیعیون
امسال نوبهار قدم پیشتر گذاشت
گل نیز از بساط چمن پا به درگذاشت
چند سال پیش که شورای انقلاب فرهنگی به جایِ تاریخِ پیشنهادی بنده که در آبان بود، تاریخ 21 اسفند را به عنوان روزِ نظامی در تقویم ثبت کرد. به واسطهٔ آنکه اواخر سال همیشه در امور جاری مردم و مملکت زمان بیقراری است، مقداری دلخور شدم ولی امسال که میبینم بعد از چهارسال پنج سال، برای اولین بار همهٔ نهادهای فرهنگی و مردمِ شعردوست و ادبدوست ما زمزمهشان نظامی شد و رنگِ زیبایی در جامعهٔ ما نقش بسته بسیار خوشحالم و واقعاً حال و هوای بهاری رو احساس میکنم.
بله! نظامی از یک منظر به گمانم شاید بزرگترین شاعر در میانِ این همه شعرای برجسته و چند ابرشاعر باشد. کدام شاعر است که توانسته مرز زمان و مکان و زبان و حتی جریانهای شعر فارسی را مثل نظامی پشت سر بگذارد، از شاعران کلاسیک تا نیما و بعد از نیما همه از مریدانِ سخنِ نظامیاند. بخشِ زیادی از ادبیات اردو، ترکی، مدیون نظامی و آثار اوست و تقلیدهای مستقیم و غیرمستقیم از آثار او همه و همه بسیار اقبالِ نیکویی را به این شاعر برجسته و بزرگ نشان میدهد. بعد از تلاشهای آن بزرگمردِ شاعر، مرحوم حسن وحید دستگردی نزدیک به صد سال و شاید بیش از صد سال که برای اول بار متنِ نسبتاً منقح و با شیوههای بههرحال علمیِ رایجِ آن روزگار به دست داد و کوششهای محققان ارجمندی که اغلب هم از خطهٔ عزیز آذربایجان هستند مثل مرحومان دکتر برات زنجانی و دکتر بهروز ثروتیان و این همه مقاله و پایاننامه هنوز هنوز هنوز ما در خمِ یک کوچهایم و در خصوص نظامی کار شایسته و بایستهای نکردیم. در حالی که بزرگان ما تا توانستند از نظامی و آثار او حتی در هنرهای دیگر الهام گرفتهاند و نقش بسیار برجستهای منظومه خسرو و شیرین و لیلی مجنون و دیگر آثار او در تحول و تطور مکتبهای نقاشی و سایر هنرها داشته است. به هر حال این بهانه بسیار کمک شایانی خواهد کرد به ترویج و نشر شعر نظامی و جایگاه این بزرگمرد که در کنار فردوسی از حکیمانِ شاعر بزرگ جهانند. سلام و عرض احترام دارم به همهٔ مخاطبانِ ارجمند و تشکر از دوست و سرور گرامیام دکتر اکبر ایرانی که ثبت این روز بدون کمک ایشان و کاردانی این مرد بزرگ و همکارانشان ممکن نبود. هماکنون هم حسب امر ایشان قرار است که یکی چند دقیقهای بحث در خصوص یکی از آثار نظامی که این روزها بنا به دلایلی بیشتر با آن انسِ دوباره یافتم یعنی لیلی و مجنون چند کلمهای به عرض برسانم.
لیلی و مجنون متأسفانه گرفتار برخی از سوءتفاهمها شده که این سوءتفاهمها و عموماً حاصل قلم برخی از محققان بزرگ ما هستند. قیاس یک منظومهٔ کوتاه با یک منظومهٔ بلند مثل خسرو و شیرین، قیاس یک حال و هوای عشق عُذری بیفرجام از نظر دنیایی با یک منظومهٔ با شکوه که روایتِ شاهان و بزرگان و قدرقدرتان است سرزمین بزرگ ایران با یک عشقِ بادیهای. برخی اینها هم در واقع حاصل نوع سخن نظامی در مقدمهٔ این اثر است که به نوعی باز دچار کجفهمی شده است. تعدادی از ابیات را خواهم خواند و به این نکته شما عزیزان را متوجه خواهم کرد که نظامی از در تواضع از در جلب توجه مخاطب این منظومه را به شکلی تعریف کرده است که گویا داستانی بیاهمیت است و خلاف میلاَش در واقع مجبور است این کار را بکند در حالی که کل این اشعار را اگر مورد مطالعه قرار دهیم میبینیم که نظام خودباور داشته که این یکی از بهترین داستانهای عاشقانه است و او بهترین راوی و شاعر این اثر در طول قرون و اعصار خواهد بود.
ضمن اینکه باید بدانیم نظامی برخلاف خسرو و شیرین، اسکندرنامه که در واقع دنبالهرو داستانهایی است که در پیش از او هم با بهترین شکل حداقل از لحاظ موضوع و دامنهٔ تاریخی پرورده شده بوده است. لیلی و مجنون اولین بار توسط نظامی است که در این کسوتِ زیبای شعر میآید وگرنه اصل و خاستگاه او که در زبان و ادبیات عرب بوده است حکایاتِ پراکندهای که در کتابها وجود داشته است حالا با همه افسانه بودن و افسانه تلقی کردن این شخصیتها که برخی هم در واقع آن را تاریخی میدانند، به هر حال از قرن چهارم تازه لیلی و مجنون یک داستان عاشقانه میشود. در جواب بقیهٔ داستانهای عاشقانهٔ عربی، حالا آنها هم عشق عُذری داشتند و خیلی دیرهنگام در سطحِ شهرت قرار میگیرد. با این حال بعد از نظامی است که این اثر مطرح میشود، ادبای عرب و شاعران عرب مثل احمد شوقی دیگران با استفاده از لیلی مجنونهای ترکی که آنها متأثر از لیلی و مجنون نظامی بودهاند و لیلی و مجنون خود نظامی دست به ساخت نمایشنامههایی میزنند. در واقع آن را بهصورت پرورده از ادبیات فارسی گرفتهاند و مدیون حرکت نظامیاند.
باری منظومهٔ لیلی و مجنون یکی از بهترین داستانهای عاشقانه است که وقتی با ماهیّت آن که یک داستان عاشقانهٔ معصوم و دنبالهروی عشقهای به اصطلاح نافرجامی است از منظر دنیایی که از زمان خود نظامی هم در واقع بار عرفانی میگیرند. اینها همه به ما کمک خواهد کرد تا داوری بهتری در خصوص لیلی و مجنون نظامی داشته باشیم. نظیرههایی که بعد از نظامی بر روی لیلی و مجنون ساخته میشود سی موردش به ترکی است، حالا کاری هم به ترجمههایی که از لیلی و مجنون از همان اواخر قرن هجده داریم و دیگران، به هر حال جزوِ منتخبات بوده تا بعدها هم نداریم و آن همه در واقع توجهی که به این منظومه شده، با این حال این داستان توسطِ نظامی به این حد و پایه میرسد.
نظامی است که توانسته روایاتِ پراکنده را با قدرتِ خلاقه خودش نوعی نظم و نسق بدهد:
عاریتِ کس نپذیرفتهام
آنچه دلم گفت بگو گفتهام
در واقع برآورد همین نظر است.
من چند بیتی از همان مقدمهای که نظامی گفته است و به طور پراکنده عزیزان استادان و بزرگان از دل این اثر درآوردند و تا حدی به تخطئهٔ آن کوشیدند قرائت میکنم خدمتتان و سخنم را به پایان میرسانم.
در واقع از جایی شروع میکنم که میگوید نامهای از شروان شاه به او رسیده که:
کای محرم حلقه غلامی
جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
…
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست
ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله که میکشی در
ترکی صفت وفای مانیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
چون حلقه شاه یافت گوشم
از دل به دماغ رفت هوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم
نه دیده که ره به گنج یابم
سرگشته شدم دران خجالت
از سستی عمر و ضعف حالت
کس محرم نه که راز گویم
وین قصه به شرح باز گویم
فرزند محمد نظامی
آن بر دل من چو جان گرامی
این نسخه چو دل نهاد بر دست
در پهلوی من چو سایه بنشست
داد از سر مهر پای من بوس
کی آنکه زدی بر آسمان کوس
خسروشیرین چو یاد کردی
چندین دل خلق شاد کردی
لیلی و مجنون ببایدت گفت
تا گوهر قیمتی شود جفت
…
گفتم سخن تو هست بر جای
ای آینه روی آهنین رای
لیکن چه کنم هوا دو رنگست
اندیشه فراخ و سینه تنگست
دهلیز فسانه چون بود تنگ
گردد سخن از شد آمدن لنگ
میدان سخن فراخ باید
تا طبع سواریی نماید
این آیت اگرچه هست مشهور
تفسیر نشاط هست ازو دور
افزار سخن نشاط و ناز است
زین هردو سخن بهانه ساز است
بر شیفتگی و بند و زنجیر
باشد سخن برهنه دلگیر
در مرحلهای که ره ندانم
پیداست که نکته چند رانم
نه باغ و نه بزم شهریاری
نه رود و نه می نه کامکاری
بر خشکی ریگ و سختی کوه
تا چند سخن رود در اندوه
باید سخن از نشاط سازی
تا بیت کند به قصه بازی
این بود کز ابتدای حالت
کس گرد نگشتش از ملالت
گوینده ز نظم او پر افشاند
تا این غایت نگفت زان ماند
چون شاه جهان به من کند باز
کاین نامه به نام من بپرداز
با اینهمه تنگی مسافت
آنجاش رسانم از لطافت
کز خواندن او به حضرت شاه
ریزد گهر نسفته بر راه
خوانندهاش اگر فسرده باشد
عاشق شود ار نمرده باشد
…
باز آن خلف خلیفه زاده
کاین گنج به دوست در گشاده
یک دانه اولین فتوحم
یک لاله آخرین صبوحم
گفت ای سخن تو همسر من
یعنی لقبش برادر من
در گفتن قصهای چنین چست
اندیشه نظم را مکن سست
هرجا که بدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
گرچه نمک تمام دارد
بر سفره کباب خام دارد
چون سفته خارش تو گردد
پخته به گزارش تو گردد
زیبا روئی بدین نکوئی
وانگاه بدین برهنه روئی
کس در نه به قدر او فشانده است
زین روی برهنه روی مانداست
ایران در شعر و اندیشهٔ حکیم نظامی گنجهای
دکتر مریم صالحینیا
به نام خدا
با درود به روان پاک نظامی و عرض ادب و احترام و ارادت خدمت همهٔ عزیزان ارجمند شنونده. موضوع سخنم ایران در اندیشهٔ نظامی است. نظامی در زمانی دارد زندگی میکند که ایران در واقع مملکتی که ما امروز آن را ایران مینامیم وجود نداشته، قلمرویی که سلجوقیان در آن حکومت میکنند تکه تکه هست، در هر تکهای کسی عَلَم اقتدارش را برافراشته، و ناآرامی در تمام این مملکت حضور دارد در حوزههای مختلف، استاد دکتر ذبیحالله صفا این دوره را به ناپایداری احوال، از میان رفتن نظامات و رسوم، پریشانی امور، عدم ثبات سیاسی اوضاع و شرایط، توصیف کردند. شرایط خیلی بغرنج در روزگاری که نظامی دارد زندگی میکند که شاعر بسیار دقیقالنظر است که اندیشههای کلانی دربارهٔ انسان و ایران دارد.
پیش از این نظامیپژوهانِ ارجمند به مواردِ زیادی از شعر نظامی اشاره کردند. اینکه نظامی اندیشههای ایرانشهری، در همهٔ منظومهها آشکار است، در بهرامنامه به نوعی، در خسرو و شیرین از گونهای، در اسکندرنامه به شکل دیگر، همهجا دارد از ایران صحبت میکند و با توجه به ایران باستانی، در آن داستانها رفته و از آن منظر دارد صحبت میکند.
نظامی منظومهای دارد که در آن منظومه این داستان اینطوری نیست، وقتی وارد لیلی و مجنون میشویم انتظار نداریم که یک چنین ماجرایی را ببینیم، حالا بحثی که داریم اینجا باید یک بار برگردیم ببینیم خود نظامی شرایط زمانهٔ خودش را چطور ترسیم میکند، نظامی در مخزنالاسرار میگوید، در شرایطی که دارد با ممدوح خودش صحبت میکند میگوید:
پیش تو از بهر فزون آمدن
خواستم از پوست برون آمدن
باز چو دیدم همه ره شیر بود
پیش و پسم دشنه و شمشیر بود
و در شرفنامه هم همین مطلب را تکرار میکند:
در این مندل خاکی از بیم خون
نیارم سر آوردن از خط برون
بدین حال و مندل کسی چون بود
که زندانی مبدل خون بود
«مندل» خطی است که افسونگرها میکشیدند. در واقع از این خط نمیشده عبور کرد و عبور از این خط مخاطرهآمیز بوده است. انگار که نظامی در آن گنجه و در محوطهٔ زندگی خودش باید میمانده، چون اگر از اونجا بیرون بیاید، امکان دارد حتی جان خودش را از دست بدهد. با این کیفیت شرایط را برای ما بیان میکند. اما به فراخور داستانها، حالا یه جایی را من از شرفنامه خدمت بزرگواران میخوانم، آنجایی که بر تخت نشستن اسکندر به جای دارا را دارد روایت میکند میگوید که این داستان چیه و از همان اسکندرنامه تا پایان هم به این مقوله میپردازد که در روزگاری که نظامی دارد زندگی میکند کسانی بر مصدر امور نشستهاند که شایستگی فرمانروایی را ندارند، بارها در مخزنالاسرار میگوید:
خانه غولند بپردازشان
در غله دان عدم اندازشان
و در منظومههای دیگر هم همین مطلب را تکرار میکند حالا چون یک چند بیتی در شرفنامه هست، این مسأله را به وضوح بیشتری دارد بیان میکند لازم هست در این بحث بهش اشاره بکنیم، میگوید:
چو بد گوهران را قوی کرد دست
جهان بین که چون گوهرش را شکست
سریر بزرگان به خردان سپرد
ببین تا سرانجام چون گشت خرد
نه بس داوری باشد آن سست رای
که سختی رساند به خلق خدای
گرانمایگان را درآرد شکست
فرومایگان را کند چیره دست
نه خسرو شد آن کس که خس پرورست
خسی دیگر و خسروی دیگرست
نمانده درین ملک بخشایشی
نه در شهر و در شهری آسایشی
خراشیده از کینهها سینهها
شده عصمت از قفل گنجینهها
خرابی درآمد بهر پیشهای
بتر زین کجا باشد اندیشهای
که پیشهور از پیشه بگریختست
به کار دگر کس درآویختست
بیابانیان پهلوانی کنند
ملکزادگان دشتبانی کنند
کشاورز شغل سپه ساز کرد
سپاهی کشاورزی آغاز کرد
جهان را نماند عمارت بسی
چو از شغل خود بگذرد هر کسی
خوب الان ملک دارا را نظامی دارد بیان میکند. دارا فرمانروای ایران که در اسکندرنامهٔ نظامی داستان شکست خوردن دارا از اسکندر و بر تخت نشستنِ اسکندر را برای ما بیان میکند اما در همین اسکندرنامه زمانی که اسکندر به قدرت میرسد صفاتی در اسکندر برمیشمارد، حالا شاید مثل فردوسی بزرگ نژادِ ایرانی برای اسکندر برنمیشمارد، داستانهای مختلفی که در روایت زندگی اسکندر هست همه را طرح میکند اما صفاتی را به اسکندر میدهد که صفت هست که این شایستگی فرمانروایی را ایجاد میکند و در سپاه اسکندر نه رومیان که این ایرانیان هستند که به خاطر خصلتهای پسندیدهٔ اسکندر او را حمایت میکنند، اگر ایرانیانی که در ایران از اسکندر حمایت کردند و به دارا پشت کردند از دارا حمایت میکردند شاید باز هم دارا موفق میشد. امّا اسکندر صفات پسندیدهای داشت که ایرانیان پهلوانان و بزرگان ایرانی این صفات را دیدند و پسندیدند و اسکندر را حمایت کردند. در واقع این همنشینیها این ادامه سبب شد که این خصلتها در اسکندر بیشتر و قویتر هم بشود و در قسمتهای دیگر هم نظامی در همین داستانِ شرفنامه در داستانِ اسکندرنامه از این مقوله صحبت میکند. این را هم باید در نظر داشته باشیم که وقتی پای حوزهٔ شعر و شاعری در میان باشد اسکندر در اقبالنامه که آخرین اثر در واقع بخش دوم اسکندرنامهاس که دارد در دیباچه صحبت میکند همه جا از ایرانیان، از شاعران بزرگ، شاعران بزرگی مثل فردوسی با احترام یاد میکند، همیشه نظامی از بزرگان با احترام یاد میکند از جمله اینجا که دارد از فردوسی…، در تمامی داستان خسرو و شیرین این ماجرا را میبینیم، در داستان بهرامنامه میبینیم، همه جا پیشوایی فردوسی بزرگ را گرامی میدارد و با احترام و ارادت از آن صحبت میکند، از جمله اینجا در اقبالنامه میگوید:
ز کاس نظامی یکی طاس می
خوری هم به آیین کاوس کی
ستامی بدان طاس طوسی نواز
حق شاهنامه ز محمود باز
دو وارث شمار از دوکان کهن
تو را در سخا و مرا در سخن
به وامی که ناداده باشد نخست
حق وارث از وارث آید درست
در نظر داشته باشید زمانی که نظامی بزرگ از شاعران نانی، شاعرانی که از پی نان شعر میگویند که آبروی شعر و شاعری را بردهاند بارها و بارها گله میکند، در تمامی خمسه، به ویژه در مخزنالاسرار و بعد در منظومههای دیگر هم هست این ماجرای طاس طوسی نواز و توجهی که به شاهنامه دارد و مطلبی را که دارد طرح میکند بار دیگر احقاقِ حقوق ایران در مقابل ترکان و اینکه حالا از یک پادشاه ترک دیگر میخواد که در واقع ترکِ ادب محمود را جبران بکند و این خیلی خیلی مهم است.
و جای دیگر مثلاً در داستان خسرو و شیرین وقتی که بزرگ امید توصیف میکند آن اندیشههای ایرانشهری خودش را به وضوح نشان میدهد، میگوید:
بزرگ امید نامی بود دانا
بزرگ امید از عقل و توانا
زمین جو جو شده در زیر پایش
فلک را جو به جو پیموده رایش
به دست آورده اسرار نهانی
کلید گنجهای آسمانی
یعنی صفاتی که برای بزرگ امید برمیشمرد که خیلی جالب است در تمام آن منظومهٔ خسرو و شیرین، آنجایی که پای شیرین است و ماجرای عشق خسرو و شیرین خسرو است که باید به کمال برسد. به کمال رسیدن خسرو از طریق عشق است که بحث مفصلی را باید در این خصوص طرح بشود. در شعر نظامی که الان اینجا جایَش نیست که بخواهم بهش بپردازم. امّا تأمل کنیم که آنجاها از بزرگ امید نامی نیست و جای بزرگ امید در واقع حضور پُررنگ خودش را نشان میدهد که خسرو کامل شده و ما میبینیم که بعد از درس بزرگی که عشق شیرین به خسرو میدهد و خسرو به کمال میرسد تازه بزرگ امید نقشِ پُررنگتری در داستان برای ما ایفا میکند.
ابتدا هم عرض کردم که در تمام این منظومهها حضور عنصر ایرانی را پُررنگ داریم اما انتظار نداریم در یک منظومهای مثل لیلی و مجنون هم اینطور باشد. نظامی در این منظومه آنجایی که دارد در سبب نظم کتاب روایت میکند،
روزی به مبارکی و شادی
بودم به نشاط کیقبادی
در این منظومه هر جایی که نظامی میتواند گاهی گریزی میزند به این سمت و از خسروانیان پادشاهان ایران باستان صحبت میکند تا آن حال و هوا را به این منظومه هم ببخشد، انگار که اینها از ذهنش دور نمیشود، انگار میداند این منظومه به عربی نسبتی ندارد اما از آنها صحبت میکند مثلاً وقتی که دارد روز توصیف میکند میگوید:
چون روز دیگر عروس خورشید
بگرفت به دست جام جمشید
یا در مدح شروانشاه در همین منظومه میگوید:
شروانشه آفتاب سایه
کیخسرو کیقباد پایه
و یا در خاتمه و در توصیف شروانشاه میگوید:
جمشید یکم به تخت گیری
خورشید دوم به بی نظیری
شروانشه کیقباد پیکر
خاقان کبیر ابوالمظفر
و در توصیف متن فرزند شروانشه هم باز همان زبان را میبینیم میگوید:
یک تخم به خسروی نشانده
از تخمه کیقباد مانده
غیر از مقدمه و مؤخرهٔ کتاب در خود داستان هم نمود دارد یعنی وقتی که دارد مجنون وصف میکند، مجنون چون خیلی به آن اوج سلوک انسانیاَش میرسد کیخسرو است، میگوید:
کیخسرو بی کلاه و بیتخت
دل خوش کن صدهزار بی رخت
یا زمانی که در همین داستان زمانی که صفت خزان و وفات لیلی را دارد میگوید روایت میکند میگوید:
کو خسرو کیقباد کو جم
رفتند و روند دیگران هم
کوشید جوان و رای زد پیر
نگشاد کس این گره به تدبیر
با عاجزیای چنین که ماییم
اسرار فلک کجا گشاییم
یعنی انسانهای خیلی بزرگ که رفتند و ما در مقابلِ آنها خیلی حقیریم، خیلی کوچک هستیم، این باز یک نوع اندیشه هست در شعر نظامی که خیلی قابل تأمل است، یعنی اگر منظومههای مختلفی از این منظر بررسی بشود نتایج خیلی روشنی خواهد داشت که نظامی اندیشههای رساندن و دوباره بازآفرینی مُلکِ بسیار مقتدری که قدرت منسجمی در آن حضور داشته باشد را در خیال داشته و بهش فکر میکرده حتی زمانی که لیلی و مجنون را دارد روایت میکند که اصلاً انتظار نداریم در این منظومه چنین چیزایی را از نظامی بزرگ بشنویم.
روح نظامی بزرگ شاد و برای تکتک عزیزانِ شنونده عرض سلام و درود دوباره دارم و اگر در کلام من لغزشی بود پوزش میطلبم و برای همهٔ عزیزان تندرستی و بهروزی را آرزو میکنم. بدرود.
ضرورت صیانت از میراث حکیم نظامی گنجهای
دکتر جمشید علیزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت همهٔ بینندگان محترم . عرض میکنم که یک نکتهٔ بسیار بدیهی در تاریخ و فرهنگ ایران وجود دارد که همگان بر آن واقفاند و آن این است که حکیم نظامی گنجهای یکی از ارکان مسلم هویّت ملّی ماست، متأسفانه ما در رابطه با روشنگری و تبیین و تصحیح و احیای آثار این بزرگ، هیچ قدم جدیای برنداشتیم، البته این سخن به معنی انکارِ زحماتِ امثالِ وحید یا یکی دو نفر دیگر که در طی قرنِ شمسی گذشته احیای آثار نظامی وجهٔ همّتشان قرار دادهاند نیست، ولی با توجه به جایگاه ویژهٔ حکیم نظامی لازمهٔ قدردانی و ادای دین به این بزرگوار این بوده که ما در فرهنگ ملّی خودمون به صورت جدی و مستمر این مقوله را پیگیری کنیم که متأسفانه نکردیم و همین امر باعث شده که همسایگان ما با اغراضِ سیاسی مختلف این قضیه را رهبری کنند و در حوزهٔ شبههافکنیهای متعدد و متنبه دست بالا را داشته باشند.
تحریف و دستکاری آثار حکیم نظامی را میشود به دو بخش عمده تقسیم کرد:
یک- بخشی مربوط به قرون گذشته هست، یعنی آنچه که از قرن هشتم به بعد اتفاق افتاده توسط کاتبان و ناسخان آثار نظامی، بخشی را هم تقریباً از صد و اندی سال پیش در نظر گرفت که با اهداف و اغراض سیاسی توأم بوده، یکی از مهمترین موانعی که ما را در رسیدن به آثار اصیل و سخن مسیر نظامی فارغ از تحریفها و گشتگیها ناکام میگذارد فاصلهٔ دویست سالهایست که بین عصر خود نظامی و قدیمیترین نسخههای به جای مانده یا شناخته شدهٔ آثار او وجود دارد. در این دویست سال یعنی فاصلهٔ ؟ تا قرن هشتم اجالتاً قدیمیترین و کهنترین نسخههای شناخته شده آثار او وجود دارد. طبیعتاً در این دویست سال زبان فارسی و ادب فارسی دچار تحولّاتِ بسیار چشمگیری شده، و طبیعتاً آنچه که نظامی در قرن ششم پدید آورده است برای کاتبانِ دویست سال بعد ناآشنا و نامفهوم بوده است. بر همین اساس اینها سعی کردند صورتهای کهن را به شکلهای قابلِ فهمتر یا رایجترِ عصر خودشان دربیاورند، و این نکته یکی از اساسیترین نکاتی است که باید در نظامیشناسی و نظامیپژوهی به آن توجه کرد. امّا مبنای این کار چه اثری میتواند باشد این نسخههای کهنتر آثار نظامی است، یعنی نسخههایی که یا در قرن هفتم کتابت شدهاند یا مادرنسخهای کهنتر از قرن هشتم داشتند. خوشبختانه در طی دو سه دههٔ اخیر نمونههایی از این نسخههای کهن شناخته شده که به طور اَهم در حقیقت میشود گفت بهطور مشخص اشارهٔ بنده به نسخهٔ سفینهٔ تبریز است. کاتب و گردآورندهٔ سفینهٔ تبریز که در همین تبریز این کار را انجام داده و خودش هم تبریزی است، ابوالمجد تبریزی، قریبِ هزار بیت از سه مثنویِ خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و هفت پیکر نظامی را انتخاب و در سفینهٔ خودش درج کرده که با توجه به علایم نسخهشناختی که هم در خود سفینه است و هم در متن این انتخاب وجود دارد بدون هرگونه تردید میشود گفت که مادر نسخهای که ابوالمجد تبریزی این انتخاب را از آن فراهم کرده به قطع و یقین از آثار قرن هفتم بوده و احتمالاً هم از آثار اوایلِ قرنِ هفتم یعنی بسیار نزدیک به عصر خود نظامی. برای این انتخاب و مقابلهٔ آن با نسخههای قرن هشتمی نظامی، بسیاری از مواضعِ تحریفِ سخن نظامی را برای ما آشکار میکند که چه مقدار از ساختهای نحوی و صرفی و واژگان در اینجا دچار تغییر و تحریف و گشتگی شدند و با شناسایی این موارد میشود به موارد مشابه در مجموعهٔ خمسه پرداخت و در حقیقت اینها را به شکل علمیتر و دقیقتر و متقنتر تصحیح کرد یا صورتهای پیشنهادی برای اینها ارائه کرد به استناد آنچه که ابوالمجد در سفینه تبریز فراهم آورده است.
اما بخش دوم عرایض بنده که مربوط به همین نکته هم میشود این است که در چاپهایی که ما از آثار نظامی در دست داریم، چه چاپی که در زمان شوروی در باکو انجام گرفته و چه آنچه که در ایران تا امروز چاپ و نشر شده، منظورم چاپ وحید، چاپ مرحوم دکتر ثروتیان که در حقیقت همان چاپ باکو است یعنی اساسش همان است و چاپ مرحومِ براتِ زنجانی همهٔ اینها اشاراتِ عمده و عدیدهای که به استناد نسخههای کهنتر میشود به تصحیح اینها همّت گماشت. باز منظورم چاپِ این متون نیست در حقیقت یکی از ضرورتهای واقعی در فرهنگ و ادب پارسی پرداختن به آثار نظامی و در حقیقت یک تصحیح علمی و متقن براساس نسخههای کهن و توجّه به تحولاتِ گوناگون و وجوه مختلفِ تحولاتِ طبیعی در زبان فارسی است. تا این کار انجام نگرفته شود هرگونه پژوهش، بررسی در جهانبینی یا وجوه مختلف خلاقیت نظامی خالی از اشکال و کاستی نخواهد بود و من امیدوارم که به جای این همه کارهای تبلیغاتی که در طی سال در حوزهٔ مراکز فرهنگی ما انجام میگیرد به هر حال یک نهادی یعنی نهادهای متولی فرهنگ این قضیه را به شکل متمرکز و جدی دنبال کنند که خوشبختانه خبرهای خوبی هم در این زمینه شنیده میشود که البته کار کارِ شخصی است در حقیقت و هیچ نهادی متولی آن نیست.
در بخش بعدی که در ابتدای عرایضم عرض کردم که بخشی از تحریفات آثار نظامی با اغراضِ مختلف صورت گرفته، اغراضِ سیاسی صورت گرفته، مربوط میشود به حدود صد و اندی سال پیش میشود یعنی از آن سال آغاز میشود و تا روزگار ما هم دامنهاَش هر روز گسترده و گسترده و گستردهتر میشود. خب این اغراضِ سیاسی مشخص است با چه اهدافی صورت میگیرد و در منظرهٔ عام میشود گفت که همهٔ اینها هویّت ملّی ایران و فرهنگ ملّی ایران را هدف قرار دادهاند و درصدد تجزیهٔ فرهنگی ایران هستند، این امریست بسیار بدیهی.
اینجا نکتهای که باید به آن توجه بشود و مراکز فرهنگی اعم از دانشگاهها، فرهنگستان و مؤسساتِ تخصصی به آن بپردازند، مسالهٔ روشنگری است، وقتی روشنگری اتفاق نمیاُفتد این اغراضِ سیاسی جای خودش را با حقیقت در اذهانِ تودهٔ مردم عوض میکند. کاری که در حدود صد سال پیش اولین رییس جمهور جمهوری فعلی آذربایجان محمدامین رسولزاده به عنوان یک رسالهای منتشر کرد و متأسفانه در سالهای اخیر هم حالا یا از ناآگاهی یا با هدفهای خاص به زبان فارسی ترجمه شد و با ادعاهای گزافی همراه بود مبنی براینکه اینها همهاش از زبان ترکی در شعر نظامی راه یافته است، این دارد الان در جامعه تبلیغ میشود. در حالی که یک نکتهٔ بسیار بدیهی اینجا وجود دارد و این را خودِ محققانِ جمهوری آذربایجان که به هر حال در این زمینه کارهایی انجام دادهاند و اهل علم هستند، خودشان هم اذعان دارند در عصر نظامی مقولهای به نام شعر ترکی وجود نداشته است. البته عنایت بفرمایید که بنده عرض میکنم که شعر ترکی وجود نداشته است و نمیگویم زبان ترکی وجود نداشته است، قفقاز در عصر نظامی و حتی اندکی پیشتر و بعدتر محلِ تلاقی زبانها، ادیان و مذاهب گوناگون بوده ولی چیزی به نام شعر ترکی در مفهومی که در قرون بعدی، ما میشناسیم یعنی همان کاری که امثال فضولی یا حتی امیر علیشیر نوایی به تقلید از آثار نظامی انجام دادند در قرن ششم، وجود نداشته، زبان ترکی بوده به عنوان یک زبان، ولی زبان شعر و اصولاً ادبیات فاخری که نظیر آثار نظامی باشد وجود نداشته، بنابراین وقتی ادعا میشود که نظامی میخواسته لیلی و مجنون را به زبان ترکی بنویسد و شروانشاه از او خواسته که این کار را انجام نده و به زبان فارسی بنویس، یک جعلِ تاریخی است. همینطور مفاهیم و واژگانی نظیر ترک یا کُرد از اینها دارد سوءاستفادهٔ تاریخی و سیاسی میشود، اینها باید تکلیفشان روشن بشود. در متون کهن زبان فارسی چه نظامی و چه شاهنامه چه متونِ مشابه کُرد هیچگاه به معنی نژاد و قومی که الان در غرب ایران زندگی میکنند به این معنی به کار نرفته است. کُرد به طور مطلق در متون کهن به معنی یک فرد عامی است، نظامی خودش بارها همین واژه را در همین مفهوم به کار برده:
کردی شتری به کعبه گم کرد
در کعبه دوید و اشتلم کرد
میبینید اینجا اصلاً ربطی به کُرد در مفهومِ نژاد و قم ندارد.
در پایان میخوام این نکته را عرض کنم که یکی از فرزانگان شهر تبریز استاد علی پولاد، پیش از شروع کرونا و پیش از این جنجالهای اخیر، ضرورت پرداختن و صیانت از آثار نظامی را به خوبی درک کرده بودند و با راهاندازی مجموعهٔ نظامیپژوهی قدم بسیار بزرگی را در راه صیانت از هویّت و میراث فرهنگی حکیم نظامی برداشتند که متأسفانه چون با بیمهریها و نامهربانیها و نامردمیها مواجه شد، ایشان آزردهخاطر شدند و من امیدوارم که مسئولین فرهنگی کشور در سطح کلان قدرِ زحمات و همّت و درایتِ این بزرگوار را درک کنند و با دلجویی از ایشان این بزرگوار را که منشاء خدمات بسیاری بوده و میتوانست بسیار عظیمتر از آنچه که انجام گرفته باشد بدانند و دوباره در این عرصه از ایشان بهره ببرند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
جایگاه نظامی در فرهنگ و ادب فارسی
دکتر علیرضا قیامتی
به نام خدا. درود، مهر و سپاس بیکران دارم. بیگمان نظامی گنجوی از بزرگترین ستارگان آسمان ادب و فرهنگ ایرانزمین و بلکه جهان به شمار میآید. کمتر شاعری در جهان داریم که در منظومههای عاشقانه و داستانهای بزمی جایگاه نظامی را داشته باشد. این سخن ما تنها نیست، سخن بسیاری از پژوهشگران و چهرههای برجستهٔ ادبی جهان که به جایگاه جهانی نظامی اشاره دارند. ویلیام جونز نظامی را یکی از بزرگترین ارکان شعر و هویّت ایرانی و زبان فارسی میداند و در کتابی که به عنوان نگاهی بر داستانهای دلانگیز نظامی هست جایگاه نظامی را بسیار ستوده و در رمان هفت چشمهٔ خودش هم سخت تحت تأثیر داستان اول هفت پیکر است. برکلست حکایاتِ حیرتانگیز کافمن و کالو را برگرفته از داستانهای نظامی میداند و نظامی را ستوده است. ژول مُل حماسیپژوه و به واقع شاهنامهشناس بزرگ هم هست بسیار تحت تأثیر اندیشههای نظامیست و عنوان میکند که نظامی یکی از نوابغ مشرقزمین است و در فرهنگ و ادبیات مشرقزمین تأثیر بسیاری داشته و داستانسرایی پس از فردوسی را او زنده کرد یا شیلدر در داستان توران دوت که در واقع همان توران دوخت هست الهام گرفته از داستان شهزادهٔ هفت پیکر و تحت تأثیر این داستان هست و خودشم آشکار این را بیان میکند. یا ویلیام موریس در رُمانِ نامدار نامی مردی که دیگر نخندید در واقع آبشخورِ داستان این رمان را حکایت کاخ سیاه هفت پیکر میداند و الهام گرفته از آن داستان. لویزا کاستلو از دیگر چهرههای ادب جهانیست که در کتاب مشهور باغ گلهای ایرانی سخت شیفتهٔ نظامیست و سبک و شیوهٔ نظامی را بسیار میستاید و داستانهای عاشقانهٔ او را در جهان بیمانند یا کممانند میداند در واقع هلموت ریتر نظامی رو همسنگِ گوته عنوان میکند. خب این جایگاهیست که بزرگان ادبی جهان برای نظامی قائل بودند. پس گزافه نگفتیم اگر بگوییم ما با شاعر رویاروی هستیم که یک شاعر جهانی است، شاعری است که تلفیقی و چند وجهیست. نظامی را در یک گونهی ادبی نمیتوان خلاصه کرد. وقتی که سخن اندرزگونه میگوید که اندر در شعر و فرهنگ ایرانزمین جایگاه ویژهای داشته است میبینیم نظامی بر قله ایستاده است. آرمانشهری که نظامی در گنجینههای اخلاقی خودش میسازد به واقع الگوی بسیار بزرگی برای شعرای بعد از خودش است. وقتی که سخن حماسی میگوید رنگ شاهنامه پیدا میکند، رنگ و بوی شاهنامه و حماسههای ملّی ایرانزمین رو پیدا میکند. وقتی که جوهرهٔ عرفان را بیان میکند میبینیم کاملاً این رنگ و بوی عرفان در کلام و در سخن و در شخصیت نظامی که از شعرش هم آشکار است کاملاً بروز پیدا میکند و جلوه پیدا میکند. در نیایشهای دلانگیز نظامی سرآمد است، در مناظرهها یکی از مناظرهگویان بسیار بزرگ ادب فارسی است. در بیان داستانهای عاشقانه هم کممانند وبیمانند است، و شاید آن چیزی که کمتر به آن توجه شده این است که نظامی در بیان داستانهای عاشقانه به وادی لاهوتی و افلاکی برده است. علاوه بر اینکه داستانهای عاشقانهٔ زمینی را و صحنهپردازیهای عاشقانهٔ زمینی را و حتی کامجوییها با جزییات و زیباییهای هرچه بیشتر را بیان کرده است. اما آنچه که رنگ غالب در شعر و سخن نظامی هست آن چیزی که غالب است و برتری پیدا میکند. پیروزی عشق است بر کامجویی، پیروزی معنویت و عشقهای پاک و پاکدامنانه و نجیبانه است که در سراسر آثار او سایه افکنده با همهٔ اینکه صحنهپردازیهای عاشقانهٔ کامجوییها را هم در آثار نظامی میتوانیم ببینیم اما این عشق پاک است که بر این کامجوییها پیروز میشود. معشوقان نظامی در واقع به گفتهٔ حافظ لطیفهٔ نهانی دارند، فراتر از زیباییهای جسمانی هستند، ترکیبی یا آمیختهای از تن و رواناند، کمتر غزلِ عاشقانهای شورانگیزیِ داستانهای عاشقانهای را که نظامی بیان میکند دارد و نظامی در صحنهپردازیها واقعاً بینظیر است، نه تنها در ادبیات ایرانزمین که در ادبیات جهان.
نکتهٔ دیگری که نظامی در این داستانها پدید میآورد در واقع رنگ و بو میدهد، جان باختن برای عشق واقعیست که خُب! در کمتر اثری آنها را میتوانیم ببینیم. این جان باختن را میتوانیم در داستان لیلی و مجنون، خسرو و شیرین به زیباترین شکلی ببینیم، آنجایی که مجنون جان خودش را بعد از اینکه خبر مرگ لیلی را میدهند به واقع میآید و در تربت لیلی درد دل میکند:
آن خال چو مشک دانه چونست
وان چشمک آهوانه چونست
چونست عقیق آبدارت
وآن غالیههای تابدارت
میداد به گریه ریگ را رنگ
میزد سری از دریغ بر سنگ
نالنده ز روی دردناکی
آمد سوی آن عروسِ خاکی
بیتی دو سه زارزار برخواند
اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند
برداشت بسوی آسمان دست
انگشت گشاد و دیده بربست
آنجا میبینیم که جان به جانآفرین تسلیم میکند یا شیرین که چگونه دشنه را بر پهلوی خودش میزند و آن هم جان خودش رو فدا میکند. این جانباختنهای عاشقانه را نظامی زیبا بیان کرده است:
زهی شیرین و شیرین مردن او
زهی جان دادن و جان بردن او
چنین واجب کند در عشق مردن
به جانان جان چنین باید سپردن
نه هر کو زن بود نامرد باشد
زن آن مرد است کو بیدرد باشد
بسا رعنا زنا کو شیر مرد است
بسا رعنا که شیرش در نورد است…
برای ترسیمسازی این صحنهها کمتر نمونه و نظیری میتوانیم آن هم با این دلانگیزی و با این پاکی بیابیم.
نکتهٔ دیگر اینکه در این داستانهای عاشقانه برای نخستینبار نظامی این داستانها را با نیایشهای سوزناک و دلانگیز درهم میآمیزد که باز در کمتر اثری میتوان اینها را پیدا کرد، این بسیار برجسته است، کمتر دیدیم و کمتر توجه کردیم، امتیازات شاخصههای داستانهای عاشقانه نظامیست، ببینید مجنون در آنجایی که آرزو میکند، چه نیایش زیبایی، وقتی که لیلی را آرزو میکند:
یارب چه خوش اتفاق باشد
گر با منت اشتیاق باشد
مهتاب شبی چو روز روشن
تنها من و او میان گلشن…
یا به واقع شیرین باز آرزو وصال را آرزو میکند، چقدر زیبا به تصویر میکشد:
خداوندا شبم را روز گردان
چو روزم بر جهان پیروز گردان
توئی یاری رس فریاد هر کس
به فریاد من فریاد خوان رس
به داور داور فریاد خواهان
به یارب یارب صاحب گناهان
به وردی کز نوآموزی بر آید
به آهی کز سر سوزی بر آید
به آب دیده طفلان محروم
بسوز سینه پیران مظلوم
به محتاجان در بر خلق بسته
به مجروحان خون بر خون نشسته
به واپس ماندگان از کاروانها
به دور افتادگان از خان و مانها
که رحمی بر دل پر خونمآور
وزین غرقاب غم بیرونم آور
این صحنهها واقعاً بیبدیل و کممانند و بیمانند است. در آن صحنهٔ زیبای جان باختن مجنون که میآید سر تربت لیلی و درد دل میکند با لیلی و بعد نیایشِ مجنون را ببینید که از خدا میخواد که خدایا در روی آرامگاه لیلی جان من از من بگیر و من را آزاد کن و مرا رها کن، و مرا به وصال برسان:
برداشت بسوی آسمان دست
انگشت گشاد و دیده بربست
کای خالق هرچه آفرید است
سوگند به هرچه برگزیداست
کز محنت خویش وارهانم
در حضرت یار خود رسانم
آزاد کنم ز سخت جانی
آباد کنم به سست رانی
این گفت و نهاد بر زمین سر
آن تربت را گرفت در بر
چون تربت دوست دربرآورد
ای دوست بگفت و جان برآورد
او نیز گذشت از این گذرگاه
آن کیست که نگذرد بر آن راه
راهیست عدم که هر چه رفتند
از آفت قطع او نرستند
این صحنههای زیبا و بیبدیل یا حتی نیایش مجنون را که در خانهٔ کعبه که پدرش میگوید این عشق را خدا در دلتان انداخته، باید خدا بگیرد، او را محملی آماده میکند و او را به کعبه میبرد، و بعد میبینیم که چه دلانگیز وقتی چشم مجنون به خانهٔ کعبه میافتد:
از جای چو مار حلقه برجست
در حلقه زلف کعبه زد دست
میگفت گرفته حلقه در بر
کامروز منم چو حلقه بر در
یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم
گرچه ز شراب عشق مستم
عاشقتر ازین کنم که هستم
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
اونجاست که پدرش متوجه میشود که:
دانست که دل اسیر دارد
دردی نه دواپذیر دارد
این صحنهها و این نیایشهای سوزناکِ عاشقانه شاخصهٔ بسیار بزرگی است که علیرغمِ همهٔ افزونیهایی که داستانهای او بر داستانهای عاشقانه و امتیازات شاخصههایی که بر داستانهای عاشقانهٔ جهان دارد از این جهت آن را دست نیافتنی میکند و جایگاه نظامی را برای ما کامل مشخص میکند، در داستانهای عاشقانه و صحنهپردازیهایی که انجام میدهد.
علاوه بر این و سخن پایانی اینکه نظامی دلبستهٔ فرهنگ ایرانزمین است پرورشیافتهٔ هویّت ایرانی و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است. او به گفتهٔ خودش:
دهقان فصیح پارسیزاد
از حال عرب چنین کند یاد
این دهقان فصیح پارسیزاد خودِ نظامیست چرا که او باور دارد که دلبستگیِ او به ایران در این شعر مشهورش میتوانیم ببینیم:
همه عالم تنست و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
جان ز تن به بود یقین باشد
و جانِ خودِ نظامی هم هست ایران و هویّت ایرانی و نظامی با فرهنگ فارسی و ایرانی اصلاً هممعنی است، این را میشود در همهجا دید. نظامی بیشتر از هر اثری دلبسته و دلباختهٔ شاهنامهٔ فردوسی است. نظامی بیشتر از هر چه، دلبسته و دلباختهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که سخنگوی فر و فرهنگِ ایرانزمین است. بیشتر از هر چیزی دلبسته به زبان فارسی و به فرهنگ ایران است و در همهٔ داستانها و در همهٔ آثارش این ردِ پا را میتوانیم ببینیم. بارها فردوسی ستوده:
سخنگوی پیشینه دانای طوس
که آراست روی سخن چون عروس
پیشگامی فردوسی در نقل داستانها و اسطورههای ملّی ایرانی باعث دلگرمی نظامی شد، باعث شد که نظامی هم در این راه محکم و استوار چون فردوسی گام بردارد و نهراسد. با وجود اینکه فضا بسیار سنگین بود، با وجودی اینکه سخن از اسطورهها و روایتها و تاریخ و فرهنگ ایران در آن زمان به راحتی نبود، با وجود اینکه از فارسی سخن گفتن به راحتی نبود، اما میبینیم که نظامی چگونه خودش هم عنوان میکند که یکی از یاران او، یکی از دوستان نظامی میآید و نظامی از زبان دوستش میگوید این داستانهای اسطورهای ایران را رها کن:
فریب بتپرستان بفکن از مشت
فسون خوانی مکن چون زند زردشت
در توحید زن کاوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری
سخندانان دلت را مرده دانند
اگر چه زند خوانان زنده خوانند
این فضایی بود که در آن زمان ترسیم شده است، امّا نظامی به خاطر دلبستگی که به ایرانزمین دارد و به فرهنگ فارسی دارد و خودش را وامدار این فرهنگ میبیند نمیهراسد و خسرو و شیرین و داستانها و تاریخ و اساطیر هفت پیکر را میسراید و به زیبایی هم میسراید، همراه با نظامی، همراه با دهها شاعر آذری پارسیگویی که آذربایجان همیشه جانِ ایران بوده است، زبان پارسی را به اوج میرساند. ببینید مکتبی پدید میآورند، جریانی پدید میآورند و فقط سخن سخن ایران و فرهنگ ایران و زبان فارسی است. در آن خطه و چه بسا بزرگترین نقش را هم در اعتلای زبان فارسی دارند، بزرگان و پارسیگویان چون خاقانی، قطران تبریزی، مجیرالدین بیلقانی، فلکی شروانی، ابوالعلای گنجوی و خود نظامی و بسیاری از شعرایی که این راه را این سرآمدی را آغاز میکنند و به بالاترین درجهها هم میرسانند سخن پارسی و فرهنگ ایرانی و آنچه که مهم است این است که نظامی ستارهٔ بیبدیل جهانیست و متعلق به همهٔ جهانیان است امّا خاستگاه او فرهنگ ایرانزمین و آبشخور او زبان فارسیست و بیگمان درخشش او در جهان هم از این روی است. درودی بیکران.