ميراث مكتوب- دكتر عبدالرحيم قنوات، در نشستي با عنوان «رونمايي از كتاب اخبار ولاة خراسان» تاليف ابوعلي حسين بن احمد(قرن سوم و چهارم هجري) گفت: تحقيقات تاريخي به همين راحتي نيست كه با اندك مطالعه اي و با رديف كردن چند فيش به دنبال هم بشود كتاب يا مقاله تاريخي نوشت، از اين بابت همه اهل تاريخ بايد از دكتر كاظم بيكي ممنون و متشكر باشند.
استاد دانشگاه فردوسي مشهد در هشتاد و چهارمين نشست اين مركز كه روز چهارشنبه دوم آذر ماه در مجتمع باغ زيبا برگزار شد، افزود: من چند سال پيش وقتي پايان نامه تحصيلي ام را درخصوص تاريخ نگاري محلي ايران تا سده هفتم هجري مي نوشتم، وقتي به تاريخ ولاة خراسان، يا اخبار ولاة خراسان به سلامي رسيدم، فراموش نكردم كه يكي دو مطلب نوشته بودم كه الان به آن رجوع كردم، آنجا نوشته بودم كه حجم نقل قول ها در كتاب سلامي به اندازه اي است كه در صورت جستجوي بيشتر در منابع، مي توان به اندازه لازم از مطالب اين كتاب دست يافت كه امكان بازسازي بخش هايي از آن فراهم گردد و خيلي خوشحالم كه دكتر كاظم بيكي كه مازندراني هستند و همسايه خراسان، حق همسايگي را به جا آوردند و اين كار را صورت دادند، البته من از طرف همه خراساني ها وكالت ندارم، اما به عنوان يك خراساني المسكن، حداقل از طرف خراساني هاي مركز گمان مي كنم اين اجازه را به من بدهند كه از ايشان صميمانه تشكر كنم و اميدوارم كه هميشه در همه مراحل زندگي و كار موفق باشند.
وي گفت: به همين مناسبت بد نديدم كه راجع به يكي از تاريخ هاي محلي طبرستان، چيزهايي را كه به نظرم مي رسيد، عرض كنم. واقعيتش اين است كه شايد طبرستاني ها و مازندراني ها گاهي هم از طرف خراساني ها آسيب ديدند، به هرحال در تاريخ مواردي را شاهد بوديم كه لشكرهايي از خراسان آمدند، در دوره طاهريان و سامانيان و يعقوب كه خراساني نبود و از خراسان آمد و موارد ديگر، ولي خب اينطور نبود كه همه خراساني هايي كه به طبرستان مي آيند، اينگونه عمل كنند. به هرحال آمدن بعضي از خراساني ها به طبرستان منشاء خير بود، از جمله فردوسي، كه به هرحال حدود سال 400 هجري، اگر چه به هدف كسب امنيت -و مسائلي كه دوستان آگاهند- به طبرستان پناهنده شد، ولي ظاهراً يكي از اهداف فردوسي شايد عرضه يك نسخه از شاهنامه بر اميران آل باوند بود. نكته جالب اين كه چند دهه بعد از آمدن فردوسي در طبرستان، كتابي خلق و تدوين شد كه من گمان مي كنم شايد تحت تاثير شاهنامه فردوسي بوده است. ما در بيان تاريخ هاي طبرستان به كتابي برخورد مي كنيم بنام باوندنامه كه ابن اسفنديار از آن گزارش داده و در عهد حسام الدوله در اواخر قرن پنجم تنظيم شده و به شعر هم بوده، آنطور كه ابن اسفنديار گفته و اين مشابهتي كه در پسوند نامه با شاهنامه وجود دارد، اين گمان را به وجود مي آورد كه شايد اين كتابي بود كه تحت تاثير شاهنامه درباره اميران آل باوند سروده شده است، از اين كتاب هيچ اثري در دست نيست و بنده هم مستجاب الدعوه نيستم، ولي به اين دليل كه اون بار چيزي نوشتيم و تحقق پيدا كرد، اين بار هم آرزو مي كنيم حداقل دكتر كاظم بيكي نشاني از اين كتاب پيدا كنند.
دكتر قنوات در مورد كتاب دكتر كاظم بيكي، گفت: اخبار ولاة خراسان، يعني بازسازي كردن اخبار ولاة خراسان 2 بخش دارد، يك بخش گردآوري منقولاتي است كه از كتاب سلامي يا به قول ايشان كتاب سلامي ها وجود دارد و يك بخش هم مطالبي است كه ايشان به عنوان مقدمه و بخش اول و دوم در اين كتاب نوشته اند. من وقتي مقدمه و بخش هاي اول و دوم اين كتاب را خواندم- انصافاً فارغ از آشنايي و دوستي كه با آقاي دكتر از چند سال پيش دارم- احساس كردم با يك محقق جدي، دقيق، نكته سنج و جستجوگر روبرو هستم و تا حد زيادي خواننده را حتي اگر يك خواننده متخصص باشد، به نظر من راضي مي كند. من فكر مي كنم اين نوشته ها و اين بخش از نوشته هاي دكتر كاظم بيكي يك معيار و الگوي خوبي است براي تحقيقات تاريخي، آن هم از نوع تاريخ. تاريخ نگاري اهميت اين قضيه شايد از اين نظر بيشتر باشد كه متاسفانه بايد عرض كرد كه وضعيت علمي رشته تاريخ در ميان ما چندان بسامان نيست، مقدمه آقاي دكتر و بخش هاي اول و دوم كتاب كه نوشتند، در حقيقت به نحوي كمك مي كند كه ما يك الگو و يك استاندارد خوبي از چنين كارهايي در جامعه علمي ارائه دهيم و به ديگران بگوئيم كه به هر حال تحقيقات تاريخي آن چنان هم كه بعضي فكر مي كنند، سهل و ساده نيست و به همين راحتي نيست كه با اندك مطالعه اي و با رديف كردن چند فيش به دنبال هم بشود كتاب يا مقاله تاريخي نوشت، از اين بابت همه اهل تاريخ بايد از دكتر كاظم بيكي ممنون و متشكر باشند.
وي به بخش بازسازي شده كتاب اشاره كرد و افزود: منقولاتي كه آقاي دكتر گردآورده اند، في نفسه اهميت دارد، به اين دليل كه ما تا سده هفتم هجري كمتر از 150 تاريخ محلي در ايران داريم،(حالا كتابهاي ماوراءالنهر را هم بايد در اين دوره جز ايران حساب كنيم) من وقتي پايان نامه ام را مي نوشتم، كمتر از 150 تاريخ محلي، شناسايي كردم كه ممكن است مواردي هم از ديد من دور مانده باشد، از اين عدد متاسفانه فقط 18 كتاب موجود است، آن هم به تمامي موجود نيست. بعضي ها خودشان، بعضي ها ترجمه شان و برخي، بخش هايي از آن موجود است و بعضي فقط چند صفحه خطي باقي مانده و شما ملاحظه مي كنيد كه اين عدد كتاب هاي موجود به نسبت معدوم ها خيلي ناچيز است و متاسفانه شمار قابل توجهي را تشكيل نمي دهد. خوشبختانه اينها چاپ شده و در دسترس علاقه مندان هست، ولي به هرحال يك ضرورت و يك امكاني كه وجود دارد، اين كه اين كتاب ها بر اساس منقولات متعددي كه در آثار ديگران- از بعضي از آنها- باقي مانده، بازسازي شود. من خيلي خوشحال شدم كه دكتر ايراني فرمودند كه كار كتاب تاريخ نيشابور دردست انجام است و اميدواريم اين كتاب عظيم روزي چاپ شود و در چنين جلسه اي ما جمع شويم و از آن رونمايي كنيم.
استاد دانشگاه فردوسي مشهد همچنين گفت: راجع به بعضي از كتاب ها نقل قول ها خيلي فراوان است- جناب آقاي بهراميان اشاره كردند به گزارش هاي طبري راجع به خراسان در دوره اموي عمدتاً – من عرض مي كنم كه بخش مربوط به خراسان در تاريخ طبري در اين سالها، عمدتاً اخذ شده از كتاب فتوح خراسان مدائني است كه بنده در جريان يك طرح پژوهشي در حال بازسازي و استخراج اين منقولات هستم و تقريباً استخراج آن تمام شده كه اين گزارشات فقط اختصاص به جنگ ها و درگيري ها ندارد، اگر چه جنگ ها و درگيري ها خيلي پررنگ هستند، اما در اين گزارش ها، به اطلاعات ديگر اجتماعي، سياسي، فرهنگي و حتي ادبي نيز مي شود دست يافت.
به بهانه كاري كه آقاي دكتر انجام دادند، مي خواهم به نكته ديگري هم اشاره كنم و آن نقضي است كه در پژوهش هاي مربوط به تاريخ تاريخ نگاري هاي محلي وجود دارد، ما اصولاً در اين زمينه تا حد زيادي تحت تاثير مشهوراتي قرار گرفتيم كه خيلي از آنها اصلي ندارد. ما در وهله اول بايد از اين مشهورات فاصله بگيريم تا بتوانيم به يك وضعيت واقعي تر و عيني تري برسيم. در اين زمينه، يكي از چيزهايي كه ما هميشه در كتاب ها شنيده و مي شنويم، اين كه آغاز و ادامه تاريخ نگاري محلي در ايران ارتباط دارد با تشكيل دولت هاي محلي. يعني يك عامل سياسي مي آمده و اثر گذاشته و باعث شده چنين كتاب هايي نوشته شوند و بعد ادامه پيدا كند، حتي اگر همانند آقاي دكتر كاظم بيكي عزيز كتاب هاي اخباريان عراق كه راجع به شهر هاي ايران نوشته شده را چندان جزء تاريخ هاي محلي به حساب نياوريم- كه البته به نظر من بايد حتماً به حساب بياوريم و در حقيقت آغاز نگارش تاريخ هاي ملي ايران را بايد نسبت دهيم به اخباريان عراق) اگر بيائيم به قرن سوم، باز هم هيچ دليل و شاهد محكمي در دست نداريم كه نوشتن اين كتاب ها در ارتباط با دولت هاي محلي نوشته شده اند، ولي اين سخن مشهور متاسفانه خيلي تكرار مي شود و در گوشه و كنار خيلي مي شنويم كه يك دليل، شاهد و مدركي نمي شود. درست است بعضي از تاريخ هاي محلي تقديم شدند به بعضي سلاطين و پادشاهان يا امراي محلي، ولي اين به هيچ وجه شروع تاريخ نگاري محلي ايران يا استمرار آن را توجيه نمي كند. بيش از 50 درصد تاريخ هاي محلي ايران تا قرن هفتم همين كتابهاي رجال حديث هستند كه دوستان اشاره كردند، اينان هيچ نسبتي با سياست ندارند، هيچ نسبتي با دربارها ندارند و تا آنجايي كه من به خاطر مي آورم از آنهايي كه موجود است در مقدمه هيچكدام اسم سلطان و اميري برده نشده، اكثراً هم عربي هستند.
وي تاكيد كرد: كتاب هاي فتوح خراسان يا كتاب خراسان ابومخنف يا كتاب خراسان معمر بن مثني در ارتباط با فقها و ديوان ها نگاشته شده، يعني نوشته شده اند تا اطلاعاتي را به فقها منعكس كنند كه بر اساس آن حكم اخذ ماليات شهرها صادر شود يا ديوان ها نياز داشته اند به اينها. اين درست است كه بعضي از كتاب هاي مالي مثل خراج يحيي بن آدم يا الخراج قاضي ابويوسف، اطلاعات زيادي راجع به فتح شهرها وجود دارد كه ابويوسف صريحاً مي گويد: اين اطلاعات را من از«اهل العلم بالفتوح والسير» گرفته ام، ولي جالب است كه از هيچكدام نامي نمي برد و به نظر مي رسد كه اصولاً اين دسته از دانشمندان خيلي هم حسن ظني به اخباريان نداشته اند، آنها را در روايت اخبار و نقل گزارش ها خيلي دقيق نمي دانستند، ولي كتاب ها به هرحال مورد استفاده قرار گرفته، ولي اينكه اين جور مطرح شود كه گويي اين ها كتاب هايي هستند كه در يك ارتباط نزديك ميان فقها و اين مورخان شكل گرفته اند، نكته اي است كه شاهدي بر آن نمي شود پيدا كرد و به نظر مي رسد با فاصله گرفتن از اين مشهوراتي كه اصلي براي آنها وجود ندارد، بهتر بشود در اين زمينه حرف زد و تحقيق كرد.