ميراث مكتوب : در نشست بررسي و نقد كتاب مرات واردات، دكتر منصور صفت گل گفت: دركي كه از مرآت واردات در تاريخ دورة صفويه و تاريخ نويسي اواخر دورة صفوي ميتوانيم داشت، درك از نوع تاريخنويسي ملي ايران است و محدود به تاريخ محلي نيست.
وي در جريان اين نشست كه در مركز پژوهشي ميراث مكتوب برگزار شد، افزود:واقعيت قضيه اين است كه تا به حال اين كتاب اصلاً شناخته شده نبود و شايد يك دليل آن ،اين بوده باشد كه نام اين كتاب- كه البته فعلاً در فهرست نسخههاي خطي بريتانيا و موزه بريتانياي سابق و هم در فهرست نسخههاي خطي كتابخانه بادليان در آكسفورد بوده است – و در فهرست كتابخانة بريتانيا معرفي شده ،اين كتاب نيست و رفتن من به سراغ اين كتاب هم تصادفي بود ،يعني بنده مدتي بر روي موضوع تلقي ايرانيان دورة صفويه از غرب كار ميكردم و در حالي كه فهرست بادليان را ورق ميزدم، ناگهان به توضيحات فهرستنويس دربارة كتابي با نام مرآت واردات برخورد كردم . به اين ترتيب اين كتاب از آن فراموشي يك تا دو قرني كه از زمان مسافرت از دهلي به انگلستان و فروختن آن در حراج كريستيز در لندن در قرن 19 و پس از آن رفتن نسخه به خانوادة ويلم بوزلي و سپس وقف شدن آن در كتابخانه بادليان در آكسفور تا سرانجام فهرست شدن آن توسط هرمان هته درآمد و در نهايت كنجكاوي بنده و پيدا كردن متني، در وسط نسخة خطي تقريباً 500 برگي راجع به شرح حوادث دوران صفويه, سقوط صفويه و مخصوصاً حوادث بعد از سقوس صفويه و ادامه مييابد تا فرجام كار ملك محمود و زمينههاي قدرت گرفتن نادرشاه ،, البته در مورد نادرشاه چيزي نميگويد، ولي كم كم مقدمات فتح اصفهان و اعاده سلطنت صفويه در دورة شاه طهماسب دوم در اصفهان را ميآورد ،ولي گزارش تهراني در اين بخش كتاب قطع ميشود و جلوتر نميرود.
دكتر منصور صفت گل ادامه داد: دربارة تاريخ نويساني كه حوادث مربوط به دورة سقوط صفويه را نوشتهاند – يعني منابع دست اول- به يك نوعي يا سبكي از تاريخ نويسي اعتقاد دارم كه عنوان آن را تاريخ نويسي «سقوط» گذاشتهام، يعني مجموعهاي از مورخاني كه عمدتاً درباره سقوط صفوي نوشتهاند. شايد بتوان گفت در تاريخ نويسي زبان فارسي، كمتر اين سبك تاريخي را ميتوان پيدا كرد. در تحقيق, در تاريخ صفوي, يكي از خوش اقباليها ظهور يك سبك است به نام تاريخنويسي سقوط. مورخين و نويسندگان و عالمان و شاعران و گروه هاي ديگر اهل فضل و تحقيق، در همان زمان بود كه به اين موضوع علاقهمند بودند ،چرا كه حادثة عظيمي اتفاق افتاده بود. سلسلة صفوي در طول تاريخ ايران بعد از اسلام ـ اگر به تاريخ پيش از اسلام توجه نفرمائيد ـ يكي از پايدارترين نظامهاي سياسي به لحاظ قدمت در ايران بوده است. اين سلسله از سال 907 كه رسماً تأسيس ميشود، بدون در نظر گرفتن مقدمات پديد آمدن آن و 1148 هـ.ق رسماً در شوراي مغان ملغي شد كه البته من اعتقادي به سقوط سلسله صفوي ندارم، ولي سقوط اصفهان را واقعاً سقوط ميدانم. تاريخ نويسان اين دوره, بيشتر تاريخ نويسان سقوطاند. سلسله صفويه با اجماع بزرگان ايران كنار زده شد. نادرشاه تمام بزرگان و سران و عالمان را از اقصي نقاط ايران و حتي از ماوراءالنهر و عثماني و جاهاي ديگر در دشت مغان جمع كرد؛ مجلس شورايي تشكيل شد كه در اين مجلس شور كرده و تصميم گرفتند راجع به سلسلة صفويه ديگر چيزي نگويند و از اين به بعد راجع به افشاريه سخن گويند و نادرشاه توسط اجماع بزرگان به عنوان پادشاه انتخاب شد. به اين معنا كه تقريباً هيچ كس به تاريخ سياسي صفويه توجه ندارد كه در واقع سقوطي در كار نبود و به نوعي با ارادة بزرگان،اين سلسله حذف شد. ما در ايران بعد از اسلام سلسلهاي سراغ نداريم كه به اندازه سلسلة صفويه عمر كرده باشد. پايدارترين آنها سلجوقيان است كه از نظر فرهنگ و تمدن و نظام سياسي در ايران خيلي پراهميت است، ولي عمر سلسله صفويه از آن بيشتر است. بنابراين سلسلهاي با اين اهميت و با اين درجه از تأثير و با اين قدمت ،سقوط كرده بود و خيلي ها را به تعجب واداشت و به اين دليل حادثهاي عظيم بود. بنابراين بسيار كسان به اين سقوط انديشيدند و در پي زمينهها و علل آن بودند .
وي بر اين باور است كه بيشتر اروپائياني كه به ايران ميآمدند در ادبيات تاريخي دورة صفويه, از مركز ايران به سمت شرق, آن طرفتر نميروند و مي گويد:البته راه قندهار هم بود كه بعضي از آنجا ميرفتند، ولي معمولاً از راه آبي ميرفتند و به همين دليل در سفرنامههاي اروپائيان هم به رغم اهميت،چيزي راجع به شرق ايران، به خصوص خراسان ملاحظه نميشود. پس در دورة سقوط هم اين اتفاق افتاده بود.
موقعي كه اصفهان سقوط كرد و تاريخنويسي به سبك سقوط هم شروع به توليد آثار تاريخي سقوط كرد، مشكل ديگري پيش آمد و آن اين بود كه در شرق ايران و درخراسان, بعد از سقوط سلسلة صفويه يك سردار سيستاني ادعاي سلطنت كرده بود و از سيستان به طبس آمده و بعد هم كه صفويه سقوط كردند و اصفهان دچار ضعف جدّي شد، به مشهد آمد و اعلام سلطنت كرد و چون خود را از نژاد پادشاهان كياني و صفاريان هم ميدانست – و البته ظاهراً بر تحقيقاتي كه بنده دارم, محقق است- فكر ميكرد كه بايد سلطنتي را برقرار كند و آن را توسعه دهد. اين مدعي سيستاني كه در خراسان، سلطنت خود را اعلام كرد، هم از طرف افغانها و هم از طرف صفويه،, يعني جريان رسمي نگاه به سلسله صفويه و هم از جانب افشاريه، يعني جريان مسلط بعد از القاء سلطنت صفويه،به عنوان يك متمرد ، يك خائن،, يك سركش و كسي كه نمكنشناس بود و از فرمان پادشاه تمرد كرد، معرفي شد. پس در تمام ادبيات دورة سقوط، در مورد اين سركش سيستاني كه در خراسان ادعاي سلطنت كرده بود،اطلاعاتي كه وجود دارد، اطلاعاتي خشمگينانه، دشمنانه و شايد مغرضانه است و كساني كه راجع به ادبيات سقوط نوشتهاند همچون استرآبادي و محمدكاظم مروي و مرعشي و ديگران، بلااستثنا او را متمرد خائني معرفي ميكنند كه در مقابل صفويه قرار گرفتند. در اين حوزه كتاب مرآت واردات به لحاظ محتوا, مفصلترين شرح را دارد، البته نويسنده – محمد شفيع تهراني- در تهران نبوده و در دهلي اين كتاب را نوشته و مقداري را هم در مدرس و جاهاي ديگر به جهت مسافرتهايش نوشته است.
وي همچنين گفت:منظر دوم اينكه كتاب مرآت واردات بخشي از كتاب بزرگتر و نسخه بزرگتر مرآت واردات است كه من فقط بخش صفويه آن كه از بخش شيخ صفي اردبيلي شروع ميشد تا اعادة سلطنت صفويه را از آن كتاب برداشتهام ،البته راجع به تاريخ صفويه بيشتر از اين چيزي در نسخه نبود و ممكن است كسي مايل باشد كه تمام متن را روزي چاپ كند.
بنده اين متن را با نسخة فهرست شده با نام مرآت واردات كتابخانه بريتانيا به دقت مقايسه كردم و آن كتاب چيزي ديگر است و فقط تشابه اسمي دارند و من فكر كردم چون محمد شفيع در دورة سقوط دهلي و حمله نادرشاه در دهلي بود، جريانات را در دهلي ديده و حتي همين جاست ميگويد كه دل و دماغي ندارد و ميگويد وقتي نادرشاه از دهلي رفت ،محمدشاه كار و كاسبي ما مورخان و منشيان را تعطيل كرد و هرچه التماس كرديم كه اجازه دهيد كه كارمان تمام شود و آن را ثبت كنيم گفت كه ما ديگر سلطنتي نداريم كه شما راجع به سلطنت ما چيزي بنويسيد. به همين دليل تأليفات او دچار وقفه ميشده و ميگويد من 7 تا 8 سال ننوشتم و مرآت واردات را در گزارش تاريخ تيموريان و خغتاييان و ازبكان شروع كردم و نيمه كاره ماند و اين همان نسخهاي است كه در كتابخانه بريتانياست و اين نسخه با نسخة بادليات در آكسفورد متفاوت است ،چون نسخة بريتانيا تاريخ مغولان تيموريان در هندوستان است، ولي نسخة بادليات عمدتاً همان طور كه عرض كردم بود.
وي ادامه مي دهد: به گمان بنده اهميت اين كتاب براي تاريخ دورة صفوي بسيار است. محمدشفيع از معدود نويسندگاني است كه به طور منظم ماجراي سقوط صفويه و عوامل آن را دستهبندي ميكند و اين ويژگي مهم كتاب است. نويسنده بسيار زبردست است، دلبستگيهاي صوفيانه شديدي مثل خيلي از نويسندگان فارسي زبان هندوستان، دارد. شاعر برجسته و توانايي است. در يك خانواده اهل فضل بوده و ظاهراً پدر و اجدادش تهراني بودهاند.
سبك تاريخ نويسي او بسيار منظم است. اطلاعاتي كه ميخواهد در مورد تاريخ سقوط صفويه بدهد را دستهبندي ميكند. من كمتر ديدم كه نويسندة سقوطي به اين دقت دستهبندي كند و البته دستهبندي او به اين صورت است كه ميگويد چه «فتنههايي» باعث سقوط صفويه شد.خصلت و اهميت ديگر اين كتاب اين است كه از خلال اين كتاب شايد بوشد گونهاي نوستالوژياي ايراني را بررسي كرد.
در آخر بايد بگويم كه اثر محمد شفيع تهراني- به نظر بنده- پرتو جديدي بر تاريخ سلسلة صفوي، سقوط سلسله صفوي و تاريخ ملي ايران مياندازد. دركي كه از مرآت واردات در تاريخ دورة صفويه و تاريخ نويسي اواخر دورة صفوي ميتوانيم داشت، درك از نوع تاريخنويسي ملي ايران است و محدود به تاريخ محلي نيست.