میراث مکتوب- بسیاری از فرهنگ دوستان و فرهنگ پژوهان کوشیده اند تا دلایل کمرنگی نقش کتاب و مطالعه را در زندگی ما دریابند و راه هایی برای بهبود وضع موجود پیشنهاد کنند. یکی از مهم ترین عوامل شناسایی شده در این میان دشواری های اقتصادی و گرفتاری های روزمره زندگی است.
یزدان منصوریان در مقاله خود با عنوان «کتاب مهم تر است یا نان شب؟ ـ مروری بر سودمندی های مطالعه» که در صفحه ۹ شماره ۳ تا ۵ نشریه جهان کتاب به چاپ رسانده است، می کوشد از زاویه ای تازه به این موضوع بنگرد و کمی این کلیشه قدیمی را واکاوی کند: آیا اگر من به نان شب محتاجم از مطالعه بی نیازم؟ یا کاملاً برعکس، اگر به نان شب محتاجم به مطالعه محتاج ترم! و در ادامه با مطرح کردن دو پرسش در پی یافتن پاسخی برای این مسئله است. پرسش نخست این است که چه سهمی از درآمد ماهانه و سالانه هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی ـاز جمله کتاب ـ می شود؟ پرسش دوم این است که نوع گرفتاری ها و مشغله ای که ما را از مطالعه باز می دارد، از چه جنسی است؟ آیا این گرفتاری ها از نوع معمول و متعارف است که کم و بیش همه با آنها دست به گریبان اند، یا دردسر ویژه ای است که دست سرنوشت سر راهمان قرار داده است؟ اگر این گرفتاری ها مثل بسیاری دیگر شامل مشکلات فراگیری همچون کمبود وقت، ترافیک و گرانی است، که این برای اکثریت ساکنان زمین بخشی از ارمغان زندگی مدرن است که ناگزیریم با کمی تلاش و تدبیر با آن مدارا کنیم، اما اگر گرفتاری ما از نوعی خاص و ویژه است که باید دید برای حل آن چه باید کرد و همواره کتاب خوب می تواندیک گزینه برای یافتن راهکاری عملی باشد. در نوعی تقسیم بندی عام می توان این گرفتاری ویژه را به دو نوع فرعی تقسیم کرد: نوع نخست آن مشکلاتی است که بی اطلاعی و ناآگاهی ما در بروز آن نقش داشته است که در این صورت برای حل آن بیشتر به مطالعه محتاجیم. در نوع دوم، اگر به هر دلیل بر این باوریم که بروز این مشکل خاص فقط بخشی از سرنوشت بوده که باز هم مطالعه سرگذشت نامه ها، داستان ها، و رمان ها می تواند برایمان بسیار الهام بخش و تسکین دهنده باشد.
بر این اساس برخلاف آنچه تصور می شود که ما فقط باید وقتی مطالعه کنیم که همه چیز مهیا باشد و در عین خوشی و رفاه باشیم، اتفاقاً زمانی که در تنگنا و دشواری هستیم به مطالعه بیشتر نیازمندیم. زیرا مطالعه نگرش و افق دید انسان را گسترش می دهد و به فرار از پنجه مهیب روزمرگی کمک می کند. احتمالاً به همین دلیل است که گستاو فلوبر پیشنهاد می کند برای تحمل هستی در ادبیات غرقه شویم تا عیشی مدام را تجربه کنیم. بنابراین نمی توان گفت که تنها مانع در راه توسعه فرهنگ مطالعه، مسائل اقتصادی است و اگر مشکلات اقتصادی حل شود همه کتابخوان و اهل مطالعه خواهند شد. زیرا هر چند بهبود وضعیت اقتصادی و رشد رفاه اجتماعی از مؤلفه های لازم برای رونق فعالیت های فرهنگی از جمله توسعه مطالعه است، اما شرط کافی نیست. باید در کنار توان مالی حتماً شور زندگی و شوق آموختن باشد، تا کتابی برای خواندن گشوده شود و قلمی برای نوشتن بر کاغذ به حرکت درآید.
وجه دیگر این موضوع، تأمل در بخش نخست گزاره ای است که این یادداشت با آن شروع شد. به این معنا که اگر من به نان شب محتاجم شاید ـ و فقط شاید ـ خودم نیز سهمی در ایجاد این وضعیت دارم. بر این اساس، اگر کمی بر مهارت هایم بیافزایم می توانم راهی برای خروج از این بحران پیدا کنم و مطالعه همواره گزینه مفیدی در این زمینه است.
یزدان منصوریان در مقاله خود با عنوان «کتاب مهم تر است یا نان شب؟ ـ مروری بر سودمندی های مطالعه» که در صفحه ۹ شماره ۳ تا ۵ نشریه جهان کتاب به چاپ رسانده است، می کوشد از زاویه ای تازه به این موضوع بنگرد و کمی این کلیشه قدیمی را واکاوی کند: آیا اگر من به نان شب محتاجم از مطالعه بی نیازم؟ یا کاملاً برعکس، اگر به نان شب محتاجم به مطالعه محتاج ترم! و در ادامه با مطرح کردن دو پرسش در پی یافتن پاسخی برای این مسئله است. پرسش نخست این است که چه سهمی از درآمد ماهانه و سالانه هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی ـاز جمله کتاب ـ می شود؟ پرسش دوم این است که نوع گرفتاری ها و مشغله ای که ما را از مطالعه باز می دارد، از چه جنسی است؟ آیا این گرفتاری ها از نوع معمول و متعارف است که کم و بیش همه با آنها دست به گریبان اند، یا دردسر ویژه ای است که دست سرنوشت سر راهمان قرار داده است؟ اگر این گرفتاری ها مثل بسیاری دیگر شامل مشکلات فراگیری همچون کمبود وقت، ترافیک و گرانی است، که این برای اکثریت ساکنان زمین بخشی از ارمغان زندگی مدرن است که ناگزیریم با کمی تلاش و تدبیر با آن مدارا کنیم، اما اگر گرفتاری ما از نوعی خاص و ویژه است که باید دید برای حل آن چه باید کرد و همواره کتاب خوب می تواندیک گزینه برای یافتن راهکاری عملی باشد. در نوعی تقسیم بندی عام می توان این گرفتاری ویژه را به دو نوع فرعی تقسیم کرد: نوع نخست آن مشکلاتی است که بی اطلاعی و ناآگاهی ما در بروز آن نقش داشته است که در این صورت برای حل آن بیشتر به مطالعه محتاجیم. در نوع دوم، اگر به هر دلیل بر این باوریم که بروز این مشکل خاص فقط بخشی از سرنوشت بوده که باز هم مطالعه سرگذشت نامه ها، داستان ها، و رمان ها می تواند برایمان بسیار الهام بخش و تسکین دهنده باشد.
بر این اساس برخلاف آنچه تصور می شود که ما فقط باید وقتی مطالعه کنیم که همه چیز مهیا باشد و در عین خوشی و رفاه باشیم، اتفاقاً زمانی که در تنگنا و دشواری هستیم به مطالعه بیشتر نیازمندیم. زیرا مطالعه نگرش و افق دید انسان را گسترش می دهد و به فرار از پنجه مهیب روزمرگی کمک می کند. احتمالاً به همین دلیل است که گستاو فلوبر پیشنهاد می کند برای تحمل هستی در ادبیات غرقه شویم تا عیشی مدام را تجربه کنیم. بنابراین نمی توان گفت که تنها مانع در راه توسعه فرهنگ مطالعه، مسائل اقتصادی است و اگر مشکلات اقتصادی حل شود همه کتابخوان و اهل مطالعه خواهند شد. زیرا هر چند بهبود وضعیت اقتصادی و رشد رفاه اجتماعی از مؤلفه های لازم برای رونق فعالیت های فرهنگی از جمله توسعه مطالعه است، اما شرط کافی نیست. باید در کنار توان مالی حتماً شور زندگی و شوق آموختن باشد، تا کتابی برای خواندن گشوده شود و قلمی برای نوشتن بر کاغذ به حرکت درآید.
وجه دیگر این موضوع، تأمل در بخش نخست گزاره ای است که این یادداشت با آن شروع شد. به این معنا که اگر من به نان شب محتاجم شاید ـ و فقط شاید ـ خودم نیز سهمی در ایجاد این وضعیت دارم. بر این اساس، اگر کمی بر مهارت هایم بیافزایم می توانم راهی برای خروج از این بحران پیدا کنم و مطالعه همواره گزینه مفیدی در این زمینه است.
معرفی نشریه از زکیه بیات