میراث مکتوب- دکتر اکبر ایرانی در یادداشتی به دو مانع جدید بر سر راه فعالیت مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، یعنی دریافت مالیات از اهل قلم و اصرار بر دریافت اجارۀ معوقۀ شش ماهۀ دو واحد استیجاری در اختیار این مؤسسه پرداخته است که آن را در ادامه میخوانید.
دو مسئلۀ ناراحتکننده موجب شد پس از ماهها دست به قلم شده، با یاران و محبان اهل فرهنگ، درد دل کنم؛ با اقرار به این که دریغ دارم ذرهای هم تأثیر کند. یکی، موضوع مالیات بر دسترنج اهل قلم و دیگری نامۀ مربوط به اجاره بهای محل و مکان فعالیتهای مؤسسه که مدتی اسباب سلب آرامش شده است.
چندی پیش نامۀ جریمۀ عدم پرداخت مالیات حق التألیفها، حق ویراستاریها و حق التصحیحها و … به دبیرخانۀ مؤسسۀ میراث مکتوب عزّ وصول بخشید و انگشت تعجب به دهان گرفتم و دود از سر فوران کرد که از کی تا به حال از پدیدآورنده قرار شده مالیات گرفته شود که ما خبر نداشتیم؟! مگر حق التصحیح یک مصحح و محقق و نویسنده و ویراستار چقدر میشود که بخواهیم 10 درصد از آن را بابت مالیات کسر کنیم؟! اگر هم ایشان از این بابت پشیزی دریافت کنند، باید به زخمکی بزنند و باری از انبوه آوارِ بر سر بردارند. یاد این جمله اهل اصول فقه افتادم که میگویند: «عقاب بلابیان عند العقلا قبیح»؛ مجازات پیش از ابلاغ و اطلاع به فرد خاطی، عقلاً زشت و نکوهیده است. عجبا! دو سال از ابلاغ حکم از سوی هیئت دولت به ادارۀ مالیاتی گذشته است، و علاوه بر این که این موضوع را اعلان عمومی نکردهاند؛ معاون مالی مؤسسه هم که هر هفته و ماه، پلههای ادارۀ مالیاتی را برای چانهزنی و التماس دیگر موارد مالیاتی، بالا و پایین میرود، از این خبر اطلاع نیافته است. در این حال که ما طبق روال قبل مالیات را از پدیدآورنده اثر کسر نمیکردیم، شگفتا که تازه نامۀ جریمۀ این دو سال مبنی بر الزام به پرداخت معوقات واصل میشود! به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت؟ وقتی حکایت مالیات بر هنرمندان هم مطرح شد، داغم تازه شد و قلم را به دست گرفتم تا بث الشکوایی و درد دلی بنویسم، که به قول حضرت حافظ:
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان / باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
چندی پیش عدهای خیز برداشتند که لایحۀ مالیات بر درآمد هنرمندان باید لغو شود. جمعی از اهالی هنر نامۀ شکوائیه نوشتند. جناب مسئول مربوطه فرمود چنین نخواهد بود و چنان نخواهد شد. گویا خسروان صلاح کار خویش در آن دیدند که پیش از بروز مجدد تجربۀ «غائله بنزینیه»، آن هم به سبک هنری، تاکتیکاً عقبنشینی کنند و از مواضع و مصالح خود دست بکشند. معلوم است دیوار اهالی فرهنگ همواره از دیوار اهالی هنر کوتاهتر است. چندسالی است وقتی اهالی فرهنگ و هنر به ضیافت افطار ریاست جمهوری دعوت میشوند، یکی دو میز اهل فرهنگ بنشسته و مابقیِ میزها و صندلیها، مشحون است از (سلبریتیها و ستارههای) اهالی هنر با تیپها و البسۀ رنگارنگ؛ که هر عزلت گزیدهای را به تماشا وا میدارد و … .
حال عرض میشود جناب مسئول عزیز! مگر خون اهالی شریف هنر، از دماء اهالی مظلوم فرهنگ، رنگینتر است که بی آنکه از قبل، ابلاغ، بل «تکلیف مالایطاق» فرمایید، دو سال پیش حکم اخذ مالیات را اصدار فرموده و مؤسسات فرهنگی و پژوهشی چون میراث مکتوب را مشمول مالیات ساختهاید؛ با تهدید به این که اگر تا فلان تاریخ پرداخت نشود، از جرایم بهرهمند خواهید شد؟! چرا تبعیض؟
آقاجان از سلبریتیها (مثلاً ستارهها) چرا مالیات نمیگیرید؟ نمیدانم چرا هر روز این کلمۀ غربی در سیمای (اسلامی) ما پخش میشود و فرهنگستان ادب هم لفظ جایگزینی را یا مصوب نکرده یا اگر کرده، کارساز نبوده است. بگذریم که کار از این حرفها گذشته است. به لفظ سلبریتی دیگر خرده نگیریم که این پدیده نان این روزهای عدهای است. به قول منطقیین:
منطقی در بند بحث لفظ نیست / لیک بحث لفظ او را عارضی است
فاجعه اینجاست که مجریان برنامههای شو (نمایش و بازی و سرگرمی) سیمای جمهوری اسلامی، با ورود به حوزۀ خوانندگی و نوازندگی، و در حالی که با حضور مستمر در رسانههای ملی(!) شهرت و اعتبار سراسری حاصل کردهاند، میتوانند مجوز کنسرت دریافت کنند و در داخل کشور بلیط 200 هزارتومانی و در تورنتو کانادا بلیط 150 دلاری بفروشند، اما ایرج و گلپا و … که از مفاخر موسیقی آوازی این کشورند، ممنوع الکنسرتند! شاید از آن روست که اینان حساب میبرند. به قول مسعود سعد سلمان:
سر متاب از طریق تا نشوی / هدف تیر طعنۀ طنّاز
شاید هم برای جلب تماشاگران بیشتر، چنین افرادی را دعوت به همکاری میکنند.
اخیراً انتقاد به این رفتارهای دوگانۀ مسئولان، بالا گرفته و بحق به این نوع نگاههای متناقض باید اعتراض کرد. فریدون شهبازیان، رهبر سابق ارکستر ملی، دربارۀ وضعیت فعلی موسیقی و گونۀ پاپ رایج، حرف دل اهل هنر را زده و گفته است: تا زمانی که مهران مدیری و محمدرضا گلزار، خوانندگی میکنند و کنسرت میدهند، وضعیت همین میشود که میبینید.
غرض از این نقل قولها و درد دلها این بود که اگر قرار است از اهل هنر مالیات گرفت، باید از این جماعت خاص(!) مالیات گرفته شود؛ یعنی از مدیحهسرایان چند میلیونی و سازمانها و مراکزی که از مالیات دادن به انحاء مختلف گریزانند. درآمد حاصل از این مالیاتها بایستی خرج کسانی شود که خانهنشین شدهاند و توان ساز به دست گرفتن ندارند و آواز در حنجرۀ آنها خشک شده است، و یا هنرمندان و اصحاب دانش و فرهنگ که از پس هزینههای سنگین درمان خود عاجزند و ما همواره شرمنده آنهاییم.
در عرصۀ فرهنگ نیز به جای اینکه از مؤسسات پژوهشی تأثیرگذار و تحولآفرین، مالیات حق التألیف و ویراستاری گرفته شود، بروند از سلبریتیهای فرهنگی و کسانی که کتاب قاچاق میکنند و هر شب در سیما «کتاب مارکت» را تبلیغ مینمایند، مالیات بگیرند. از کسانی مالیات گرفته شود که رمانهای آبکی و سست مانند ملت عشق و بیشعوری و … را چاپ میکنند و اتفاقاً مورد حمایت هیئت خرید کتاب ارشاد هم هستند. از کسانی مالیات بگیرند که کتابهایی بعضاً با 50 بار تجدید چاپ در سال دارند. واقعاً بسی تلخ است که چوب به مرده میزنند و خراج از کسانی طلب میکنند که آبروی فرهنگ این کشور شدهاند؛ کسانی که نه درآمدی دارند تا حق التألیف و دسترنج ویراستاران بیبضاعت خود را بدهند، و نه قادر به انجام تعهدات خویشند، و در همین شرایط و در این وانفسای رکود و گرانی و درماندگی، نامۀ جریمۀ معوقات مالیاتی نیز برایشان صادر میشود!
به قول حضرت لسان الغیب که قرنها پیش حرف دل ما را زده:
جای آن است که خون موج زند در دل سنگ / زین تغابن که خزف میشکند بازارش
خیلی خوب. اگر قرار است مالیاتی گرفته شود سراغ پر درآمدها بروند و کم درآمدها را معاف کنند. سراغ کسانی بروند که بازار و مافیای نشر و پخش و کنسرت دست آنهاست و در عین حالی که «بیزنس من» هستند از دادن مالیات گریزاناند. ما را به حال خودمان واگذارند که دیر یا زود با همقطاران ورشکستۀ خود، عکس سلفی خواهیم گرفت.
جالبتر اینکه اخیراً مشکل میراث مکتوب دو چندان شده است. همگان میدانند که این مؤسسه آنچه از محل قراردادها و برنامههای خود از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی طی قراردادی اخذ میکند، همه صرف حقوق و بیمه و مالیات و هزینههای جاری آب و برق و سایت و اینترنت و … میشود و اندکی هم صرف تولید آثار و نشریات. میراث مکتوب، به دلیل هزینههای گران چاپ، ناچار است کتابها را دانه دانه و سه عنوان نشریۀ علمی تخصصی خود را به تعداد اندک چاپ کند و بلافاصله روی سایت گذارد؛ چرا که نه توش و توان چاپ گسترده دارد و نه مراکز عرضه و پخش کتاب، چندان وقعی به پخش این آثار مینهند. با این وصف، اخیراً موضوع اصرار بر دریافت اجارۀ معوقۀ شش ماهۀ دو واحد استیجاری در اختیار مؤسسه، شده است قوز بالای قوز. حالا پس از اخطار اخیر، منتظریم کِی حکم تخلیه برسد و بساط و اثاث میراثیان به حکم سازمان بازرسی بیرون ریخته شود تا در کنار خیابان یا گوشهای از بیابان خیمه بزنیم و به احیای مواریث نیاکان ادامه دهیم! آن از قِصه پر غُصۀ مالیات بر حقوق و دسترنج و درآمدِ(!) اهل تصحیح و تحقیق و ویراستاری، و این هم تهدید به اخذ اجاره از مؤسسهای که بیش از 430 جلد کتاب و 210 شماره مجله ـ چندان که دانایان دانند ـ نشر کرده و اکنون برای تداوم کارهایش در تنگنا و مضیقه است؛ نه درآمدی دارد که مالیات بدهد و نه مکانی که با آرامش بتواند به کار ادامه دهد.
حکایت ما شده است حکایت نادرشاه و آن پیرزن که گاوش نَر بود و نادر حکم کرد که ای زن بدوش!!