میراث مکتوب- محمدیوسف نیری، استاد دانشگاه شیراز، چهارشنبه شب 7 مهرماه 1400 در نشست مشترک پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز و مرکز حافظشناسی گفت: عرفان به معنای شناخت است؛ راههایی که ما را به شناخت میرساند، گوناگون است؛ اما روشنترین این راهها -که با عقلانیت بشر صورت میگیرد- تفکر است.
این استاد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: تفکر، مقدمه شناخت است. منظور در اینجا شناخت خود است و این شناخت از منظر بزرگان و عالمان، معطوف به خودشناسی است. در مسیر خودشناسی یک واقعیت داریم و یک حقیقت. واقعیت، همان زندگی روزمره بشری است و حقیقت، زندگی ایدهآل بشر که موثر از شناخت است.
وی افزود: در این کشاکش، برخی خود را به حقیقت نزدیک میکنند و برخی در واقعیت و زندگی روزمره انسانی میمانند و خود را درگیر مسایل روزمره مانند شغل میکنند؛ این شیوه صید و صیادی است؛ اما انسان به این قانع نمیشود.
به گفته نیری، برخی انسانها هستند که در این زندگی صید و صیادی نمیماند و در توهمات بیاعتبار دنیوی مانند شهرت غرق نمیشوند. حافظ، مولانا و عطار کسانی هستند که از زندگی واقعی به سمت زندگی حقیقی حرکت کردند و این همان سیر و سلوک است.
این حافظپژوه بیان کرد: حافظ نیز مانند مولانا به آرامش این حقیقت رسیده است. آزادگی حافظ از یک سو، حرکت به سوی حقیقت از سوی دیگر و سیر و سلوک در اشعار وی مشخص است. حافظ میگوید: «طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف
گر بکشم، زهی طرب؛ ور بکشد، زهی شرف»
وی با تاکید بر اینکه اشعار حافظ و مولانا نشاندهنده این سیر سلوک عرفانی است، عنوان کرد: مراد شاعران بزرگ ما، عالم حقیقت است و جهانی که در آن انسان به آرامش میرسد؛ انسان دیگر در بند صید و صیادی نیست و به عالم حقیقت میرسد.
این استاد دانشگاه شیراز با بیان اینکه مولانا در غالب داستانهای مثنوی خود این حرکت انسان به سوی کامل شدن و حق و حقیقت را بیان میکند، عنوان کرد: حضرت حق در همهجا حضور دارد؛ ظهور و غیبت میکند؛ کلمه حق در عرفان همان حقیقت است؛ خداوند خود را حق مینامد؛ خود را حق آشکار مینامد. خداوند میفرماید آنچه خلق میکند، به حق است؛ ادیان خداوند بر حقاند؛ پیامبران و کتابی که برآنها نازل شده، بر حق است؛ قیامت وانسان بر حقاند.
وی گفت: این همان «انا الحق» حلاج است؛ یعنی از عالم واقعیت به عالم حقیقت رسیدن. حلاج خود را خدا نمیداند؛ در واقع وجود او حقانی شده است و به سوی عشق و حقیقت حرکت کرده است.
نیری بیان کرد: در دومین شرح از مثنوی متعلق به حسین بن حسن خوارزمی میگوید؛ آنچه مولانا و تمام عرفا در کلام خود دارند، حدیث حقیقت است و این حدیث حقیقت مربوط به گفتوگوی امیرالمومنین(ع) با کمیل ابن زیاد است که کمیل میپرسد حقیقت چیست؟ امام(ع) پاسخ میدهد تو را به حقیقت چه؟ و با سماجت کمیل، امام علی(ع) پاسخ میدهند. در آخرین مرتبه در مورد حقیقت میگویند؛ نور از ازل میآید و بر هیکل توحید آشکار میشود.
وی افزود: انسان در کشاکش میان حقیقت و واقعیت رو به تکامل میرود تا خود را بشناسد و به بهشت خود وارد شود و انسان در این ساحت است که خود را خواهد شناخت.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: این تجلی در عرفان ما را به عصر تبدیل میرساند؛عصر تبدیل مزاج روحانی، تغییر واقعیت و رسیدن به حقیقت؛ یعنی انسان دیگری شدن؛ آدمی در عالم خاکی نمیماند؛ این برکت ارتباط با امام است که معرفت سبب اطاعت و اطاعت سبب محبت میگردد.
به گفته نیری، از عجایب سخن در عرفان این است که مستی در این وادی به هوشیاری میرسد و شمس چه خوب شاگردی چون مولانا تربیت کرده است؛ درجایی شمس سنایی را نقد میکند و میگوید؛ سنایی پخته است اما رهبر نیست؛ زیرا مستی و آگاهی او هماندازه است؛ اما سالک در عین مستی هوشیار است و ما این را در آثار مولانا میبینیم.
وی تاکید کرد: در اشعار مولانا انسان در کار و شغل خود است که میتواند به سوی حق برود، سیر و سلوک در فضایی پنهانی نیست در اجتماع است پس زندگی و سیر و سلوک از هم جدا نیست، این بزرگترین میناکاری بزرگان ماست. انسان در هر شغلی و مقامی اگر دل به یار بسپارد، عمل و کار او نورانی میشود و زندگی اجتماعی او سامان میگیرد و انسان با رسیدن به حقیقت بر خود امیر میشود.
این پژوهشگر و نویسنده عنوان کرد: حافظ حماسهای عرفانی میسازد؛ شجاعت میکند و برخلاف مقبولیت زمانه خود میگوید؛ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم:
«اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم»
انسان اگرچه اسیر واقعیت است؛ اما اسیر هم میتواند به سمت حقیقت حرکت کند.
نیری عنوان کرد: عرفان زبانی و عارف کلامی اینجا نمایان میشود، زبان به عنوان قدرتمندترین حقیقتی که بین عالم مجرد و عالم صورت قرار میگیرد، مورد استفاده بزرگان ما قرار گرفته و از این منظر زندگی اجتماعی ما را سامان میدهد.
وی تصریح کرد: عرفا میگویند هیچ کس ایمانش استوار نشود؛ مگر دلش استوار شود. دلش استوار نشود؛ مگر زبانش استوار شود و زبانش استوار نگردد مگر عملش استوار شود. جامعه ما با اشعار مولانا و حافظ زندگی کردند و جهان خود را با این زبان ساختند.
نیری در پایان گفت: تبدیلی که عرفا مطرح میکنند، در کلام آنهاست. کلام، فعلی مبدل است. کلام، فعلی حیاتبخش است. بهطور مثال، خواندن کلام قرآن سبب عروج خواننده میشود. مولانا و حافظ، عارفان کلامی هستند. از این منظر زندگی اجتماعی ما را سامان بخشیدند. از منظر این بزرگان زندگی و سیر وسلوک از هم جدا نیست.
یادآور میشود: این سیصدوچهلمین نشست حافظانه مرکزحافظشناسی بود که با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، مدیریت فرهنگی دانشگاه شیراز و شرکت دانشبنیان ابر دراک بر بستر فضای مجازی برگزار شد.
منبع: ایبنا