میراث مکتوب- اولین شخصیتی که در مورد نظامی تحقیق و تفحص کرده زندهیاد مرحوم وحید دستگردی است که در سال ۱۳۱۸ تحقیقات خود را به چاپ رسانید و از محققان غربی هم ویلهلم باخر (Wilhelm bacher) دفتری حدود ۱۳۲ صفحه مطالبی در مورد نظامی تهیه و در سال ۱۸۷۱ در گوتینگن (gottingen) به چاپ رسانید. البته نوشتههای این محقق از خطا بری نیست.
نام نظامی الیاس بن یوسف بن زکی ابن موئد است. تخلص شاعر «نظامی» است به حساب جمل، هزار و یک عدد نامهای خداوند است. تاریخ ولادت او به تخمین ۵۴۰ دانستهاند و تاریخ وفات شاعر ۶۰۶ ضبط شده که حدود ۶۰ سال زیسته است. مولود و زیستگاه نظامی در گنجه بوده است. نظامی همه عمر (جز یک بار) از گنجه خارج نشد.
نظامی که در گنجه شد شهربند / مبادا از اسلام نا بهره مند
و یا:
نظامی ز گنجینه بگشای بند / گرفتاری گنجه تا چند چند
البته در خسرو و شیرین به ماندگاری خود اشاراتی دارد:
منم روی از جهان در گوشه کرده / کفی پست جوین ره توشه کرده
در مورد خانواده نظامی حاکم دربند برای او یک کنیزک قبچاقی به نام آفاق پیش کش میکنند. از او پسری پیدا میکند که نامش محمد است. دیری نمیگذرد که آفاق روی در نقاب خاک میکشد و نظامی را تنها میگذارد. نظامی عاشق بیقرار این همسر بود. در خسرو و شیرین جایی که بر مرگ شیرین افسوس میخورد، غیر مستقیم از آفاق یاد کرده و میگوید:
در این افسانه شرط است اشک راندن / گلابی تلخ بر شیرین فشاندن
به حکم آن که آن کم زندگانی / چو گل برباد شد روز جوانی…
سبک رو چون بت قبچاق من بود / گمان افتاده خود کافاق من بود
با مرگ آفاق تمام مهر او در فرزندش محمد خلاصه میشود. وصیتی بلند و خواندنی دارد خطاب به محمد:
ای پسر هان و وهان تو را گفتم / که تو بیدار شو که من خفتم
سکه بر نقش نیک نامی زن / کز بلندی رسی به چرخ بلند
نظامی شاعر دوران سلجوقی است. با مرگ ملکشاه سلجوقی و حکمرانی سه فرزند او محیط، مشوش و ناپایدار میشود. در همین روزگار سستی در نهاد و سازمان سلجوقیان، اتابکان آذربایجانی موفق شدند تا حکومتهای محلی به پا کنند. آنها از ۵۳۱ هجری قمری حکمرانی را آغاز و با شمسالدین ایلدگز قدرت گرفتند. اتابکان با شاعران میانه خوبی داشتند. به همین دلیل شاعرانی چون ظهیر فاریابی، خاقانی و اثیرالدین اخسیکتی و در نهایت نظامی توانستند آثار خود را کم و بیش به این خاندان اهداء کنند.
شیوه شاعری نظامی
نظامی شاعری است با سبک بینابین. یعنی سبکی میان سبک خراسانی و عراقی. اما عناصری که مبین سبک عراقی هستند در آثار او بارزتر به چشم میخورند. شعر او بیشتر در قالب مثنوی است. فراوانی صورخیال، بهره گرفتن از ترکیبهای عربی، بهره گرفتن از امثال سائره متداول، تمثیلهای بدیع، توجه به فیلسوفان باستانی جهان، توجه به فلسفه پیش از سقراط، عارف به عرفان اسلامی و ایرانی از ویژگیهای سبکی اوست. نظامی در ستارهشناسی و علوم روزگار خود کامل مسلط بود. میتوان یک کتاب جداگانه در نجوم از مجموعه آثار نظامی استخراج کرد. گاهی در شیوه گفتار در عین سادگی آنقدر پیچیدگی وجود دارد که نمیتوان تعبیر و تفسیر کرد و به معنای آن دست یازید. در فن داستاننویسی به آنچه امروز به نام (dramatoligy) میشناسند، به طور طبیعی آشنایی کامل داشته است. پیچیدهترین اثر او به نظر میرسد، مخزن الاسرار باشد.
نظامی فردی است مسلمان که با تمام وجود پیرو آیین مقدس اسلام است و این ایمان و توجه دینی و خاصه در حوزه اخلاق همه جا به خواننده روی مینماید. نگاه او در مجموع آثارش نگاهیست اخلاقی که از مضامین و مفاهیم دینی سرچشمه گرفته است.
نگاهی به آثار نظامی
از نظامی دیوان شعری و خمسه به جا مانده است. به نظر میرسد آثار دیگری هم داشته که در حوادث روزگار از میان رفته و حتی نشانی از آنها در دست نیست. خمسه نظامی به شرح زیر است:
۱- مخزن الاسرار ۳۴۰۰ بیت
۲- خسرو و شیرین ۷۷۰۰ بیت
۳- لیلی و مجنون ۵۱۰۰ بیت
۴-هفت پیکر یا بهرام نامه ۵۶۰۰ بیت
۵- اسکندرنامه ۷۱۰۰ بیت؛ اقبال نامه اسکندری ۳۷۰۰ بیت
به این مجموعه خمسه یا پنج گنج هم گفته میشود.
نظامی چهل و پنج سال عمر خود را مصروف آثار یاد شده کرده و مجموعه ابیات موجود او را سی و دو هزار بیت دانستهاند.
مخزن الاسرار
این مثنوی در بحر سریع بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلان» سروده شده است. پس از نظامی شاعران بسیاری وزن مخزن الاسرار را تقلید کردهاند که از همه معروف تر روضه الانوار خواجوی کرمانی و مطلع الانوار امیر خسرو دهلوی و تحفه الأبرار عبدالرحمان جامی است. مثنوی به سال ۵۵۲ به پایان رسیده و فخرالدین از پادشاهان سلجوقی روم هدیه شده است.
سلجوقیان روم، عاشق ایران و آثار و زبان فارسی بودند. اکثر آنها نامهایشان در شاهنامه ماخوذ شده است: کیقباد، کیخسرو و امثال اینها.
شاه فلک تاج سلیمان نگین / مفخر آفاق ملک فخر دین
سلطنت اورنگ خلافت سریر / روم ستاننده ابخاز گیر
مخزن الاسرار نسبت به آثار دیگر نظامی از حجم کمتری برخوردار است. در این اثر نخست توحید خداوندی، مناجات و صفات و معراج خود پیامبر (ص) و پس از ایشان یاد کردن از فخرالدین بهرامشاه. او در مخزن الاسرار در توفیق شب و خلوتهای عاطفی شبانه سخن گفته است. نظامی در آغاز مخزن الاسرار آورده:
عاریت کس نپذیرفتهام / آنچه دلم گفت بگو گفتهام
مخزن الاسرار نوعی عارفنامه است. پیچیدگی کلام منظوم، کاربرد مضامین خاص، زمینههای فلسفی و نو افلاطونی، تمثیلات سنگین و البته فاخر، استفاده از ابزار ستاره شناسی از ویژگیهای مخزن الاسرار است.
از مهمترین ویژگیهای نظامی این است که در آثارش مقلد نیست و مبتکر است. اگرچه از شاعران پیش از خود مثل فردوسی و انوری و دیگران بهره گرفته است.
در پایان مخزن الاسرار چند حکایت نقل میکند که ماخذ آنها کم بیش مشخص است. برای نمونه هجویری در کشف المحجوب ماجرایی را روایت میکند که حضرت موسی علیه السلام از خداوند پرسید «این اطلبک» کجا میتوانم تو را بیابم. پاسخ آمد: «عند المنکسره القلوب» در دلهای شکسته. این موضوع سبب ساختاری یکی از حکایتها شده است.
نظامی و سنایی غزنوی هر دو اخلاق گرا هستند، اگرچه سنایی در حدیقه الحدیقه فراوان و به طور مشهود از ابوحامد امام محمد غزالی تاثیر پذیرفته است ولی ابتکار سخن در مخزن الاسرار بیشتر است. هر دو شاعر دین مدار هستند. البته در یک کلیت از نظر فن شاعری مخزنالاسرار شاعرانهتر از حدیقه سنائی است.
چند بیت از مخزن الاسرار:
خنک قلم چون که تگش تیز گشت/ راند ز سر حد بیابان و دشت
پای ز سر کرد و به لب در فشاند/ مخزن الاسرار به پایان رساند
مقلد نبودن؛ مهمترین ویژگی شعر نظامی گنجوی
در مدح بهرام شاه
بود بسیجم که در این یک دو ماه / تازه کنم عهد زمین بوس شاه
گرچه درین حلقه که پیوستهاند / راه برون آمدنم بستهاند
پیش تو از بهر فزون آمدن / خواستم از پوست برون آمدن
باز چو دیدم همه ره شیر بود / پیش و پسم دشنه و شمشیر بود
لیک درین خطه شمشیر بند / بر تو کنم خطبه به بانگ بلند
آب سخن بر درت افشاندهام / ریگ منم این که به جا ماندهام
ذره صفت پیش تو ای آفتاب / باد دعای سحرم مستجاب
خسرو و شیرین
خسرو و شیرین دومین مثنوی نظامی است که حدود ۷ هزار و ۷۰۰ بیت شعر دارد و در وزن مسدس محذوف از بحر هزج، بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» سروده شده است.
پس از نظامی خیلیها از وزن خسروشیرین تقلید کردند. مثل فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین، عطار در الهی نامه، خسرونامه یا خسرو و شیرین امیرخسرو دهلوی، میرزا محمدصادق نامی اصفهانی و میرزا محمد شعله تبریزی و سلمان ساوجی و بسیاری دیگر. مضمون این منظومه عاشقانه، عشق بازیهای خسروپرویز، بیستو سومین پادشاه ساسانی (۵۶۰ تا ۶۲۸ م) با شیرین، دختر پادشاه ارمنستان، است. فرهاد عاشق دیگر شیرین بود که شغل سنگ تراشی داشت همانی که کوه بیستون را حجاری کرد. در این اثر نظامی سلطان رکن الدین طغرلابن ارسلان آخرین پادشاه سلجوقیان را مطرح کرده است. طغرل همان است که در نزدیک تهران امروز در جنگ با تکش خوارزمشاه کشته شد و مزار او همان جایی است که امروز به «برجطغرل» شهرت دارد.
پناه ملک شاهنشاه طغرل، و یا/ سپهر دولت و دارای جود است
داستان خسرو شیرین پایان خوشی ندارد، چون شیرین در مقابل مرگ معشوق کاری نمیتواند بکند مگر در کنار او با دست خویش خود را بکشد، سر بر سینه معشوق مینهد و همان جان بر سر عشق میسپارد.
نظامی همین را به صورت تمثیل گونه بیان میکند با این مقصود که هر که در راه خداوند میخواهد از جان خویش بگذرد. به قول حافظ: «زیر شمشیر غماش رقص کنان باید رفت»
زمانی که شیرین از مرگ معشوق خبر مییابد اندکی در فکر فرو میرود سپس؛
همه ره پای کوبان میشد آن ماه / بدینسان تا به گنبد خانه شاه
و زمانی که جان شیرین به سر میرسد؛ آنگاه میسرآید:
خوشا شیرین و شیرین مردن او / خوشا جان دادن و جان بردن او
چنین واجب کند در عشق مردن / به جانان جان چنین باید سپردن
لیلی و مجنون
سومین منظومه نظامی است با ظرفیت حدود ۵۱۰۰ بیت در بحر مسدس اخرب مقبوض از بحر هزج با وزن «مفعول و مفاعلن فعولن» در این منظومه ما شاهد مغازلات قیس بنی عامر معروف به مجنون با معشوقش لیلی هستیم. این داستان از روایات کهن عربیست. منظومه لیلی و مجنون، از هر جهت با ابتکار تمام عیار نظامی خلق شده است. در این زمینه داستانی وجود داشته به نثر که فقط نامی از آن در الفهرست ابن ندیم آمده است. ظاهراً نظامی لیلی و مجنون را به درخواست خاقان اکبر ابو المظفر اخستان شاه سروده است.
تاج ملکان ابومظفر/ زیبنده ملک هفت کشور
شاه سخن اخستان که نامش/ مهریست که مهر شد غلامش
در لیلی و مجنون گاهی یک بیت شعر میتواند در جای یک تابلوی نقاشی بسیار هنری و زیبا بنشیند. آنچنان که ذهن آن را درون خود به تصویر میکشد:
لیلی سر زلف شانه میکرد / مجنون دُر اشک دانه میکرد
لیلی به گدار باغ در باغ / مجنون غلطم که داغ بر داغ
وانگه مژه را پر آب کردی / با باد صبا خطاب کردی
کی باد صبا به صبح برخیز / در دامن زلف لیلی آویز…
زین غم چو نمیتوان بریدن / تن در دادم به غم کشیدن
لیکن جگرم به زیر خونست / زان یار که بی من است چونست
بی من ورق که میشمارد / ایام چگونه میگذارد
گر هستی از آن مسافر آگاه / ما را خبری بده در این راه
اگر چه شیرین معشوق مقتدر است نه لابه دارد نه تمنا. هرآنچه خود خواهد انجام میدهد و اوست که انتخاب میکند ولی در لیلی و مجنون عشقی در میان است که خمیر و بن مایه آن سوز درون، ناله غم و اندوه است. اما از نظر هنری در طول تاریخ شعری با این وزن و فخامت وجود ندارد. عجیب این است که نظامی تمام این قصه را در چهار ماه میسراید و بعد میگوید:
این چار هزار بیت اکثر / شد گفته به چار ماه کمتر
گر شغل دگر حرام بودی / در چارده شب تمام بودی
چرا که اگر هیچ کار دیگری نداشتم و فقط غرضم همین اثر لیلی و مجنون بود میتوانستم آن را در دو هفته (چهارده روز) به نظم درآورم. و این سخن، قدرت فوقالعاده نظامی را در بر دارد.
هفت پیکر (بهرامنامه یا هفت گبلا)
چهارمین مثنوی و منظومه نظامی، هفت پیکر است. وزن این مجموعه در بحر خفیف: «فاعلاتن مفاعلن فعلان» و بعضی از ابیات آن در وزن «فاعلاتن فاعلن و فعلن» است. موضوع این اثر شاد خواریهای بهرام پنجم معروف بهرام گور است. این منظومه متضمن ۵۶۰۰ بیت است. نظامی هفت پیکر را به علاالدین کرب ارسلان از سلسه ترکان آق سنقر که در اواخر قرن هشتم بر بخشی از آذربایجان و جنوب قفقاز تسلط داشتند، تقدیم میکند:
عمده مملکت علاءالدین / حافظ و ناصر زمان و زمین
شاه کرب ارسلان کشور گیر / به ز الب ارسلان به تاج و سریر
هفت پیکر مجموعهای در افسانههای کهن که مشحون است از خویها و اخلاق حکمتآمیز و ممزوج با سنتهای شفاهی جامعه آن روزگار نظامی.
در هفت پیکر شاهنامه مکرر مورد توجه نظامی قرار گرفته است. نظامی به یقین از تاریخ طبری و تاریخ بخاری استفاده کرده است در این اثر نظامی پس از سرودن اشعار در توحید و صفات و معراج حضرت پیامبر، موضوع هفت پیکر را اینگونه بیان میدارد. نامه از طرف پادشاه به دستش میرسد که در آن نامه از نظامی خواسته شده داستانی بسراید. او دست به کار میشود و هفت پیکر را به نظم میکشد و در پایان هم همان گونه که گذشت به کرب ارسلان اهدا میکند. نظامی وصیتی و یا نصیحتی بلند به فرزندش محمد دارد و پس از آن به اصل روایت بهرام میپردازد، بهرام فرزند یزدگرد میمیرد. مردم میگویند به جهت مظالم و بیعدالتی، فرزندان پادشاه وفات مییابند. تا اینکه فرزندی به دنیا میآید به نام بهرام. با توصیه منجمان، بهرام را به یمن میبرد و به نعمان پادشاه در یمن میسپارد.
نعمان قصری برای زندگی بهرام میسازد که از معماران آن سنمار بوده و نام آن قصر را خورنق مینهند. بهرام وارد قصر میشود و آنجا امکاناتی زیبا برای زندگی می یابد. (سنمار در پارهای از متون از جمله تصحیح مرحوم وحید دستگردی سمنار هم آمده است) وقتی عمارت کاخ به فرجام میرسد نعمان، سنمار را به قتل میرساند و البته بعد پشیمان میشود.
عطار هم در منطق الطیر همین موضوع را در قالب روایتی نقل کرده است. پس از مرگ یزدگرد طی درگیریهای فراوانی بالاخره پادشاهی نصیب بهرام میشود. بهرام پس از اینکه بر دشمنان خود از خاقان چین فائق می آید، تصویر ۷ شاهزاده را در کاخ میبیند، عاشق هر هفت عروس می شود، خواستگاری کرده و هفت گنبد را بنا می کند تا هر یک از عروسان به یکی از گنبدها رفته و در آنجا سکنی گزینند. بهرام هر یک از شبهای هفته را سراغ یکی از این گنبدها می رود. عروسان باید برای بهرام قصه ای روایت کنند تا دلش را به دست آورد. قصه ها طوری تدوین شده که در طی شنیدن بهرام، به تعالی روحی و اخلاقی نائل می آید.
روز نخست، بهرام سراغ گنبد سیاه میرود که به نام شاهزاده نورک و دخت پادشاه هند است. شنبه با ستاره زحل ارتباط دارد. ریشه این واژه را میتوان در نجوم بابلی یافت. البته صابییان خران هم معبدی برای زحل ساخته بودند، شش گوش با سنگی به رنگ سیاه. روایت فورک تمثیلی است عاشقانه که رانده شدن آدم از بهشت را بیان می کند.
گنبد دوم؛ روز یکشنبه
گنبد دوم در هفت پیکر گنبد زرد است که جایگاه شاهزاده رومی است به نام همای. روز یکشنبه که با خورشید و رنگ زرد در ارتباط است البته حرانیان هم در مورد خورشید معبد چهارگوش دارند که رنگ پرده ای آن زرد رنگ است.
محور قصه گنبد زرد راست گفتن و درست بودن است که طی داستان، انسان جهت تعالی درس میگیرد.
گنبد سوم؛ روز دوشنبه
روز دوشنبه روز گنبد آبی است. روایت بسیار زیبایی را نظامی خلق کرده است. ماجرای بِشر و ملیخا. ملیخا شخصی خودخواه و مغرور و بشر با حوصله و حقیقت بین. روزی بشر در گذری عبور میکرد، باد برقع از روی زنی کنار میزند. بشر دل میبازد و عاشق میشود.
در سفری بشر با ملیخا هم راه میگردد. طی مصائبی که اتفاق میافتد ملیخا میمیرد و بشر با زنی آشنا میشود که همان زن برقع پوش بوده است. در مییابد که آن زن همسر مرحوم ملیخا است. در فرجام روایت این دو با هم ازدواج می کنند.
گنبد چهارم؛ روز سه شنبه گنبد سرخ رنگ
در این گنبد نسرین نوش دخت پادشاه سرزمین صقلاب حضور دارد. حرانیان معبدی دارند مربع شکل و با پردههای سرخ رنگ که این رنگ سرخ با معبد حرانیان بی ارتباط نیست. در روایت این گنبد شاهزادهای قصد ازدواج دارد. هر کسی که دارای علم و تجربه نباشد و برای ازدواج با او مراجعه کند در چنگال طلسم گرفتار آمده و جان خود را از دست می دهد.
تا شاهزاده جوانی پیدا میشود و تمام معادلات مجهول و پیچیده را حل و فصل کرده و بالاخره به ازدواج شاهزاده نائل میشود.
گنبد پنجم؛ روز چهارشنبه مشهود به گنبد پیروزهای
در این گنبد آذریون دختر پادشاه مغرب (در این قصه با عطارد و نجوم بابل باستان ارتباط دارد). در این گنبد ماهان، بازرگان مصری با صعوبت ها و سختی های پیش بینی نشده ای مواجه میگردد که محصول آزمندی است. پس از سر گذشت های تلخ و شیرین بالاخره نجات مییابد.
گنبد ششم؛ روز پنجشنبه
روز پنجشنبه بهرام سراغ گنبد صندل گون میرود. یغماناز، دخت فغمورچین مهمان این گنبد است. صابیان حرّان معبدی سه گوش با بلندای هرمی دارند که در تمام موارد از رنگ سبز بهره گرفته اند.
موضوع در این گنبد روی خیر و شر است. خیر و شر در تقابل با یکدیگر قرار گرفته و در نتیجه شر مغلوب خیر شده و پیروزی از آن خیر می شود.
گنبد هفتم؛ روز آدینه
این گنبد سفید رنگ است و مهمان آن شاهزاده سفید پوش است. در این گنبد نظامی تقابلی ایجاد میکند میان خرد، سلامت درون از یک سو و از سوی دیگر پذیرفتن خواهشهای نفسانی. در نتیجه روایت بدان جا میرسد که سلامت و درست انگاری به پیروزی میرسد. در حقیقت گنبدها از سیاه شروع شده و به سفیدی ختم میشود.
نظامی تلاش خود را به کار می گیرد که نفس و درون انسان را تسویه کرده و از سیاهی و پلیدی به سپیدی و پاکی برساند.
اسکندرنامه
پنجمین مثنوی نظامی اسکندر نامه است. مجموعهای از شاعرانهها در مورد اسکندر مقدونی و فرزندش فیلیپ اسکندر، جنگجو و سلحشور یونانی که گاهی با اسکندر ذوالقرنین اشتباه میگیرند. گاهی هم او را همراه خضر برای یافتن آب حیات میدانند. ولی حقیقت همان جنگجوی یونانی است. به نظر می رسد داستان نهایی که با سنت هایی آمیخته بوده در سینه مردم وجود داشته نظامی آنها را به رشته نظم در آورده است.
حتی نظامی بحرعروضی اسکندرنامه را هم در یک بیت آورده است:
به بحرتقرب، تقرب نمای/ بدین وزن میزان طبع آزمای
این بحر همان بحر مشهور شاهنامه فردوسی است.
نظامی اسکندرنامه را به دو نیم تقسیم کرده است. این منظومه متضمن ۷۱۰ بیت میباشد. نیمه اول آنی است که اسکندر سعی کرده در مسیر زندگی خود افتخارات و نیکنامی کسب کند. و نیمه دوم برای رفعت بخشیدن به زندگی خود تلاش کرده و در نهایت کتاب با مرگ اسکندر تمام می گردد.
نیمه دوم را اقبال نامه لقب دادهاند. در هندوستان سفرهای بری اسکندر را اسکندرنامه بری و اقبالنامه را اسکندرنامه بحری نامیدهاند یعنی سفرهایی که او در دریا داشته است.
و دیگر شرفنامه است که نظامی آن را به نام ملک جهان پهلوان نصرالدین مسعود، پسر اخستان ترلانشاه سروده است:
جهانپهلوان نصرالدین که هست / بر اعلای دین چون فلک تیره دست
چند بیت از اسکندرنامه:
شبی چون سحر زیور آراسته / به چندین دعا سر خاسته
زمهتاب روشن جهان تابناک / بردن ریخته نافه ازئاف خاک
رقیبان شب گشت سرمست خواب / فرو برده بر صبح صادق بر آب …
کلیتی پیرامون اندیشه نظامی
در آثار نظامی صنعت پرهیزکاری نقش اساسی دارد. در ماجراهای پیشآمده و گاه گمراهکننده پرهیزکاری است که به داد قهرمان می رسد. راستگویی از دیگر کلیدهای قصههای هفت پیکر است. البته طی داستان پرهیزکاری و درستانگاری در لفافهای از تصویرهای هنری، خود را نشان میدهد. در هفت پیکر مضامین درونی روایت با صورت شعر هماهنگی کاملی دارد در هفت پیکر روح اخلاق با درونمایههای اثر به هم آمیخته است کمتر میتوان قصیدهای یافت که مجرد از نکتههای اخلاقی باشد. نظامی خود را به ارزشهای اخلاقی پایبند میداند در قصه با مضامین از پیش تهیه خود را سازگار میکند. جزئی ترین موارد در هفت پیکر با حقیقت پیوند خورده است و نیز عاطفه و هستی در هم تنیده شدهاند. مضامینی از جمله غم و شادی، نیکبختی و درماندگی، خیر و شر، پرهیزکاری و طمع همراه با پوششی عاطفهمندی در آثار او وجود دارد. گاهی یک قصه مثل ماجرای بشر و ملیخاه شکل تمثیل به خود میگیرد.
در تمثیل های بلند به تمثیلهای کوچکی برمی خوریم که در سنت های اجتماعی آن روزگار وجود داشته است. طمع و آزمندی نقش بسیار هولناکی در هفت پیکر دارد. ماهان مصری طمع می کند و سبب می شود که صعوبتها و پیچیدگی های جدی را تحمل کند. عبور از هفت گنبد در حقیقت جریانساز گذرا از دالان نقش است؛ دالانی ترسناک و وحشتزده. در هفت پیکر، تاریکی و روشنی زیر پوسته زندگی است.
پرهیزکاری و درستانگاری است که قهرمان را در تاریکی و ظلمت قرار نمیدهد. تقدیر نیز از درونمایههای دیگر داستانهای نظامی است که در متن با آن مواجه میشویم. البته نگرش به حق و حقیقت و عنصر پرهیزکاری قهرمانان داستان به سوی لایههای متنیت سوق میدهد. خواننده وقتی خودش را در مسیر شخصیتهای داستان قرار میدهد، گو که در پایان داستان همراه با قهرمانان درستکار هدیهای آرامشبخش به دست میاورد و البته آن شخصیتها را مستحق این هدیه میداند. روی هم رفته می توان با آثار نظامی زندگی کرد. در غم و اندوه شخصیتها شریک و در مسیر نگرش ها به سویه های مفید رهنمون شد. آنچه پیرامون نظامی شاعر، داستانپرداز قرن ششم به ایجاز آورده شد امیدوارم مورد توجه خوانندگان محترم قرار گرفته باشد.
با توجه به اهمیت نظامی در کهکشان ادب فارسی و تعیین روز ۲۱ اسفند به عنوان روز گرامیداشت وی در تقویم ملی (از سال ۱۳۹۵)، قرار است در سال جاری برنامههای ویژهای در حوزه فرهنگ، هنر و سینما و متناسب با شعر و اندیشه نظامی گنجوی به همت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همراهی سایر نهادهای فرهنگی و هنر برگزار شود.
برنامههای فرهنگی، هنری و سینمایی در قالب یک پیشهمایش در تابستان امسال و به دنبال آن همایش اصلی ۲۱ اسفند برپا خواهد شد. ستادی برای برگزاری این بزرگداشت درنظر گرفته شده که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رئیس این ستاد و وزرای علوم، تحقیقات و فناوری، امور خارجه، آموزش و پرورش، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی همچنین رئیس شورای شهر تهران، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اعضای آن هستند.
امیراسماعیل آذر
منبع: ایرنا