میراث مکتوب- به مناسبت چهلمین روز درگذشت محمدرضا باطنی یادداشتهایی از: فاطمه راكعی، محمدتقی راشد محصل، زهره زرشناس، مصطفی عاصی، یحیی مدرسی، كامیار جولایی و … در روزنامۀ اعتماد به چاپ رسیده است. متن این یادداشتها در ادامه آمده است.
به سوی زبان باز/ محسن آزموده
سالهای پایانی دهه شصت و آغازین دهه هفتاد خورشیدی، با باز شدن نسبی فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، امكان حضور اهل فرهنگ در حوزههای گوناگون پدید آمد و در فاصلهای كوتاه، حجم عظیمی از آثار تالیفی و ترجمهای در شاخههای مختلف علوم انسانی منتشر شد. تا جایی كه به حوزههای فلسفه، ادبیات، نقد ادبی، روانشناسی، روانكاوی و علوم اجتماعی مربوط میشد، مباحث پیرامون زبان، یكی از مهمترین موضوعات بود. این عطف توجه به زبان، همسو با اهمیتی بود كه پیشتر یعنی از اوایل سده بیستم با «چرخش زبانی» (linguistic turn) در اندیشه غربی ایجاد شده بود، اما اثرات و نشانههایش بسیار دیر به ایران میرسید. به یكباره در بازه زمانی مذكور، شمار زیادی كتاب و مقاله در حوزههای فلسفه و ادبیات و نقد ادبی با تاكید بر فیلسوفان معاصر غربی در هر دو سنت تحلیلی و قارهای، درباره زبان منتشر شد. مفاهیمی چون «ساختارگرایی»، «هرمنوتیك»، «پساساختارگرایی»، «نشانهشناسی»، «تفسیر و تاویل متن»، «مرگ مولف»، «فرمالیسم» و… مثل نقل و نبات در مقالات و گفتارها و كتابها به كار میرفت، بدون آنكه از مباحث ریشهای و علمی زبانشناسی بحثی در میان باشد.
در چنین فضایی چهرههایی چون علی محمد حقشناس و محمدرضا باطنی نقش مهمی در معرفی آكادمیك و دقیق این رشته از دانش بشری و پیشرفتهای آن و رفع سوءتفاهم از چیستی این دانش و تمایز آن با سایر اشكال مطالعات زبان ایفا كردند. این پژوهشگران در مقالات و كتابهایی كه نگاشتند، كوشیدند نشان دهند كه زبانشناسی چیست، چه چیزی نیست، چه ضرورت و كاربردی دارد، از چه زیرشاخههایی تشكیل شده، در دهههای اخیر چه پیشرفتهایی كرده و چگونه با سایر حوزههای معرفتی از جمله فلسفه، ادبیات، علوم اجتماعی و روانشناسی ارتباط مییابد.
درباره زندهیاد دكتر محمدرضا باطنی همچنین باید از حضور فعال و چشمگیر او در حوزه عمومی یاد كرد. این زبانشناس و فرهنگنویس برجسته بهرغم بیمهریهایی كه دید و بازنشستگی اجباری، غیر از كار در خانه و تالیف فرهنگ سترگ دو زبانه انگلیسی- فارسی در مطبوعات و رسانهها و مجلات فرهنگی نیز حضوری چشمگیر داشت و به روشنگری در زمینه زبانشناسی میپرداخت. عموم اهل فرهنگ پیش و بیش از هر چیز نام او را با مقاله بسیار مهم و مشهور « اجازه بدهید غلط بنویسیم» میشناسند كه خردادماه سال 1367 در شماره 24 مجله آدینه منتشر شد. دكتر باطنی با صراحتی مثالزدنی در این مقاله به نقد بیپروای كتاب مشهور «غلط ننویسم» ابوالحسن نجفی پرداخت و در آن كوشید، ضمن دفاع از كیان زبانشناسی، برخی تصورات غلط پیرامون زبان را گوشزد كند كه حتی در كاربران فرهیختهای چون زندهیاد نجفی دیده میشد. كار مهم و اساسی دیگر باطنی با آن مقاله و نوشتههای مشابه، ایستادگی در برابر نگرشهای محافظهكارانه ومتصلب به زبان بود كه پشت دیدگاههایی به ظاهر علمی (اما در واقع غیر علمی) پنهان میشدند و با این حربه كه از جایگاهی دانشگاهی سخن میگویند، همان رویكرد دستوری و ملانقطی و آمرانه پیشین به زبان و فرهنگ را تكرار میكردند. باطنی اما در مقابل با شجاعت نشان داد كه این رویكردها به زبان غلط است و تنها جلوی نوآوری و خلاقیت و حیات و پویایی آن را میگیرد. او باور داشت كه زبان فارسی میتواند زبان علم باشد، منتها باید استعدادها و تواناییهای آن را بارور كرد و این كار پیش از هر چیز نیازمند رهیافتی گشوده و باز به زبان و كنار گذاشتن نگرشهای جزماندیش و هنجاری به آن است.
زنده جاوید ماند هر كه نكونام زیست / محمدتقی راشد محصل
مهر ماه 1346 كه وارد دوره فوق لیسانس گروه زبانشناسی همگانی و فرهنگ و زبانهای باستانی دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شدم، آن سال دومین سالی بود كه این گروه از طریق آزمون ورودی دانشجو میگرفت. گمان میكنم گروه سه سال پیش از آن به ریاست شادروان دكتر محمد مقدم از گروه زبان و ادبیات فارسی منشعب شده بود و استادان صادقكیا، جمال رضایی و سیفالدین نجمآبادی هر سه از گروه ادبیات به گروه جدید منتقل شده و بیشتر عهدهدار مواد درسی فرهنگ و زبانهای باستانی در این گروه بودند. استادان جوان گروه آقایان میلانیان، ابوالقاسمی و باطنی نیز در جریان انتقال یا استخدام در گروه بودند. دانشجویان گروه تازه تاسیس تا دو، سه سال كه دو گرایش «زبانشناسی همگانی» و «فرهنگ و زبانهای باستانی» از یكدیگر جدا شدند، واحدهای درسی خود را از درسهای تخصصی دو گرایش بر میگزیدند. رشته یكی، دو سال در دوره لیسانس نیز دانشجو میپذیرفت اما این دوره گذرا بود و بعدها دورههای آموزشی گروه به فوق لیسانس و دكتری (در هر دو گرایش) محدود شد. دروس اختصاصی فوق لیسانس و دكتری با شماره درس شناخته میشد و محدود به درسهایی بود كه با شماره «هفتصد و هشتصد» مشخص میشد. هر دانشجو موظف به گذراندن چند واحد درسی از دوره لیسانس بود كه درسهای كمبود گفته میشد (2 واحد درس تاریخ زبان و ۲ واحد مقدمات زبانشناسی). دانشجویان به گرایش زبانشناسی همگانی تمایل بیشتری داشتند، چه رشته جدیدی بود، به علاوه قبولشدگان مسابقه ورودی اغلب دانشآموختگان دوره لیسانس زبان انگلیسی بودند و تمایل آنان به زبانشناسی همگانی بیشتر بود. معدود افرادی كه دوره ادبیات فارسی را گذرانده بودند و من یكی از آنها بودم، واحدهای درسی زبانهای ایران باستان را بر میگزیدند. دكتر مقدم خود نیز بیشتر راغب به زبانشناسی همگانی بود تا فرهنگ و زبانهای ایران باستان. معمولا این دروس را من و زندهیاد عباس سلمی دوست و همشهری و همكلاسی دوره لیسانس انتخاب میكردیم و گهگاه شادروان وحیدیان كامیار نیز به ما میپیوست. درسهای گروه همگانی را بیشتر دكتر باطنی و میلانیان تدریس میكردند.
استادان گروه زبانشناسی در هر دو گرایش، استادانی وقتشناس، منظم و منضبط و مسوولیتپذیر بودند؛ به حضور به موقع در كلاس درس و تدریس همه مواد درسی در طول نیمسال و حضور و غیاب دانشجو ملتزم و مقید بودند، اما دكتر باطنی یك ویژگی دیگر نیز داشت و آن اینكه ایشان مطالب درسی هر جلسه را در جلسه روز قبل در اختیار دانشجو قرار میداد، دانشجو موظف بود آنها را به دقت بخواند، اشكالات خود را یادداشت كند و آنجا كه ابهام یا ایرادی میبیند در كلاس با استاد در میان گذارد؛ از این رو كلاس درس بسیار زنده و جای بحث و گفتوگو و تبادلنظر بود. درس «توصیف دستوری زبان فارسی» برمبنای نظریه هالیدی را كه پایاننامه دكترای ایشان نیز بود، در نیمسال اول با ایشان گذراندم. این درس برای امثال من كه در دبیرستان تدریس دستور زبان فارسی را نیز به عهده داشتم، بسیار سودمند بود و از سخنان و راهنماییهای استاد و بحثهای مطرح شده در كلاس نیز بهره بردم و چهار واحد دیگر، یعنی دو واحد «واجشناسی» و دو واحد «مسائل زبانشناسی» را نیز در نیمسال دوم و سوم نزد ایشان خواندم، مباحث درس «مسائل زبانشناسی» را به گمان من استاد خود از میان مباحث متنوع زبانی برگزیده، دستهبندی و مرتب كرده بودند. مطالب درسی را تایپ و تكثیر شده در اول نیمسال به ما میدادند و در ساعات درس به ترتیب در كلاس پیرامون مسائل جزوه درسی پرسش و به سوالات پاسخ داده میشد. به هر حال كلاسهای درسی دكتر باطنی و شیوه تدریس ایشان را در كمتر استادی دیدهام. استاد به حضور و غیاب دانشجو بسیار اهمیت میداد و از غیبت دانشجو چشمپوشی نمیكرد. ارزیابی كار دانشجو در پایان نیمسال از طریق آزمون كتبی و در محدوده مطالب تدریس شده در طول سال و با نمره الف، ب، ج و دال مشخص میشد و برای اینكه ارزیابی دقیقتر باشد با + و – نیز همراه بود. به نظافت ورقه، روان و درست نوشتن آن نیز توجه داشت اما اگر ورقهای این شرایط را نداشت معمولا نمرهای كسر نمیشد. نثر دكتر باطنی روان، یكدست و خالی از ابهام بود، مطالب حاشیهای نداشت. نثری استادانه و دور از اطناب و موجز بود. بحث درباره آثار علمی دكتر باطنی را شاگردان استاد و دانشآموختگان زبانشناسی همگانی انجام خواهند داد. چند سطری كه نوشته شد، ادای دین شاگردی كوچك است به استادی بزرگ كه از پایهگذاران راستین زبانشناسی نوین در ایران است.
استادی برجسته و شایسته را از دست دادیم و آنگونه كه باید، قدر ندانستیم. یادش گرامی!
دریغا تهی از تو ایران زمین / فاطمه راكعی
آیا آن روز كه برای اول بار با استاد آشنا شدم، در دفتر گروه زبانشناسی دانشگاه تهران، در كنار چند تن دیگر از استادانم -كه آن همه خاطرات عزیز از تكتكشان دارم – هرگز، هرگز فكرش را میكردم كه یك روز بنشینم در كنج این اتاق بسته و از آن منبع الهام و انرژی در طول تمام سالهای تحصیلم در آن دانشگاه و پس از آن بنویسم، با این قلم خسته، آنقدر خسته، كه چنین سخت بر كاغذ میلغزد!
سال 1355 است. لیسانس مترجمی زبان انگلیسی را از مدرسه عالی ترجمه گرفتهام و بنا دارم در رشتهای نزدیك به آن، فوق لیسانس بخوانم؛ «زبانشناسی» نظرم را جلب میكند، گرچه چیز زیادی از آن نمیدانم. منابع برای مطالعه را كه گروه زبانشناسی دانشگاه تهران اعلام كرده، میگیرم و شروع به خواندن میكنم. كتابهایی كه نام دكتر محمدرضا باطنی را دارد، به لحاظ نوع مطالب و شیوایی قلم نویسنده، توجهم را جلب میكند. چیزهای زیادی از آنها یاد میگیرم و به این رشته علاقهمند میشوم.
در دفتر گروه زبانشناسی دانشگاه تهران هستم؛ بعد از پذیرفته شدن در آزمون كتبی، برای مصاحبه دعوت شدهام. استادانی دور میز نشستهاند؛ به آرامش و مهربانی سخن میگویند؛ سوال میكنند و پاسخ میخواهند. یكی از سوالها این است: برای امتحان، چه كتابهایی را مطالعه كردهاید؟
كمی فكر میكنم و میگویم: همه منابعی را كه گروه برای كنكور فوق لیسانس معرفی كرده بود. میپرسند، مثلا كدامها؟ میگویم، راستش آنقدر كه به مطالب كتابها فكر میكنم، به عنوان آنها فكر نمیكنم؛ به همین دلیل اسم كتابها یادم نیست؛ اما كتابهایی را كه دكتر باطنی نوشتهاند، خیلی دوست داشتم و از آنها خیلی آموختم و اصلا به واسطه آنها به زبانشناسی علاقهمند شدم.
استادها لبخند میزنند و من از دفتر گروه بیرون میآیم.
بعدها متوجه میشوم كه مطرحكننده آن سوال، خود دكتر باطنی بوده است.
آرام، متین و مهربان، اما جدی و سختگیر؛ الگوی یك شخصیت علمی تمام عیار كه كلاسهایش را بسیار دوست دارم و روش تدریسش را كه پیچیدهترین مسائل علمی را به سادهترین شیوه بیان میكند؛ هیچوقت حاشیه نمیرود و هیچ مطلبی در كلاسش گنگ و مبهم باقی نمیماند.
سبك دیگر كارش هم كه واگذاشتن تدریس به دانشجویان است، عالی است؛ خودش، تنها راهنماست و اشكالها را برطرف میكند و این كارش چقدر اعتماد به نفس ما را بالا میبرد و وادارمان میكند به پژوهش. برای همین هم هست كه نمره ۱۷اش برایم بالاتر از ۲۰ است و همه جا با افتخار میگویم، درسهای «جامعهشناسی زبان»، «روانشناسی زبان» را با دكتر باطنی گذراندهام.
«زبان و منطق»، درس جدیدی است كه منبعش را استاد، كتاب Logic in Linguistics، تالیف آلورود و دیگران معرفی كرده و كار ما این است كه هر هفته یكیمان فصلی از آن را كنفرانس بدهیم. علاقهام به موضوع و آموختههایم از كلاس، مرا به ترجمه كتاب تشویق میكند. گرچه یك وجه آن، منطق ریاضی است كه كلنجار رفتن با آن آسان نیست.
ترجمه به دلیل درگیریام با مسائل اجتماعی، سالها طول میكشد، اما هیچوقت آن را كنار نمیگذارم تا سرانجام در سال ۹۹ توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به چاپ میرسد. ترجمه این كتاب را مدیون دكتر باطنی هستم و در مقدمه آن نوشتهام: «مطالعات قبلیام در حوزه منطق و شیوه تدریس دكتر باطنی كه شوق و انگیزه پژوهش را در دانشجویان زنده میكرد، علاقه مرا به غور بیشتر در رابطه زبان و منطق و سپس، انگیزهام را برای ترجمه كتاب یاد شده برانگیخت.»
دكتر كیا رییس فرهنگستان زبان است، یكی از درسهایم را با ایشان گذراندهام. از بین دانشجویان، كسانی را انتخاب میكند برای همكاری با فرهنگستان به عنوان پژوهشگر برخه كار. من هم بین این دانشجویان هستم. برای شروع كار، فرهنگستان تاییدیه اساتید را میخواهد. فكر میكنم لابد فرمی را استادها امضا میكنند برای معرفی. سراغ دكتر باطنی میروم به خاطر تعدد دروسی كه با ایشان گذراندهام. با نهایت تواضع مینشیند و با آرامش و دقتی خاص، یك صفحه در مورد ویژگیهای دانشجویش مینویسد. هرگز فكر نمیكردم این همه در خصوصیات تكتك ما دقیق شده باشد و بالاتر از آن، آن همه لطف و عنایت را گمان نداشتم و این دانشجو سالهاست، اگر اعتماد به نفسی دارد برای آموزش و پژوهش و تلاش علمی، همه را مدیون آن معرفینامه است.
معرفینامهشان با آن دستخط زیبا، در میان عزیزترین یادگارهای دوران تحصیلیام میدرخشد.
سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی است. فرهنگستان زبان به همراه تعدادی دیگر از نهادهای علمی- فرهنگی، در ذیل موسسه مطالعات فرهنگی تعریف شده است. به همراه چند تن دیگر از دانشجویانی كه سالها پیش توسط دكتر كیا به فرهنگستان زبان معرفی شدهایم. به استخدام رسمی موسسه در آمدهام.
دو وزارتخانه علوم و فرهنگ و هنر در هم ادغام شده و در سطح وزارتخانه، انجمن اسلامی فرهنگ و علوم تشكیل شده است. با همه شور و شوق انقلابی، به این انجمن میپیوندم و پس از چندی به عضویت شورای مركزی آن در میآیم و بعد، مسئولیت كمیته فرهنگی آن را میپذیرم.
پس از مدتی در موسسه به همراه تعدادی از اعضای هیات علمی و كاركنان، اقدام به تشكیل انجمن اسلامی میكنیم. طولی نمیكشد كه اولین آثار تضاد بین دو گونه نگرش به اسلام، بین اعضای انجمن اسلامی وزارت فرهنگ و علوم پدیدار میشود؛ بعضی از اعضا، با طرح مسائلی تنگنظرانه، شروع به پالایش نیروها در سطح وزارتخانه و نهادهای آموزشی و پژوهشی، از جمله موسسه مطالعات فرهنگی میكنند.
همین نگرش است كه حتی مرا به عنوان عضو شورای مركزی انجمن، به جرم سرودن شعری در ستایش آیتا… طالقانی به مناسبت طرح مساله شوراها در یكی از برنامههای نماز جمعه كه در آن ایشان را «پدر» خطاب كردهام، برنمیتابد و برایم شدیدا جوسازی میكنند.
بیتهایی از این شعر ساده و عاطفی كه پراكنده به یاد دارم، چنین است:
ای گرامی پدر چرا رفتی
اینچنین ناگهانی از بر ما
سوختیم از شرار حسرت و غم
سایه چون برگرفتی از سر ما
و…
یاد دارم كه آخرین سخنت
دعوت از خلق بهرِ شورا بود
وه چه پرشور دعوتی كردی
و آن سخنها چقدر زیبا بود…
بگذریم، شروع میكنند كارهایی را نباید میكردند و كسانی لیستهایی را تهیه میكنند از نهادهای علمی، از جمله، موسسه، برای اخراج بعضی افراد، به ویژه از میان خانمها كه البته انجمن اسلامی موسسه در مقابل آن ایستادگی میكند. در همین بحبوحه است كه میشنوم دكتر باطنی با كسانی به خاطر همین نوع تندرویها در دانشگاه در افتاده و صحبتهایی كرده كه دارند برایش پروندهسازی میكنند. تعجب نمیكنم، چون با روحیهای كه از ایشان میشناسم، میدانم زیر بار چنین رویههایی نمیرود.
كدام سال است، یادم نمیآید؛ دكتر ثمره تماس تلفنی میگیرند و اطلاع میدهند كه برنامهای دارند در دانشگاه، با حضور خانم دكتر كریمی از دانشجویان هم دورهمان كه سالهاست در خارج از كشور به سر میبرد. با اشتیاق میروم. دكتر باطنی هستند. بعد از این همه دوری از فضای دانشگاه تهران و گروه زبانشناسی، چه احساس آرامش و تسكینی دارم در جمع استادان و همكلاسیهایم…
سال ۱۳۹۳ بعد از سالها كه از موسسه مطالعات فرهنگی، خودم را به دانشگاه الزهرا منتقل كردهام، پس از مسائلی از همان دست كه در بالا گفتم -و دربارهاش كتاب باید نوشت- به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگشتهام. نمیدانم چه مدت از استقرارم در پژوهشگاه گذشته كه یك مرتبه در گروه زبانشناسی، دكتر باطنی را میبینم در میان جمع كوچكی از اساتید. دلم طاقت نمیآورد؛ اجازه میگیرم تا وارد جمعشان بشوم و فقط سلامی بكنم با تمام قلبم به استاد و بگویم كه چه قدر خوشحالم از دیدنشان.
سال ۹۵ است. دكتر باطنی برنامه سخنرانی مشترك دارند با دكتر نجل رحیم، با موضوع «زبان و مغز» بیشتر از موضوع، مشتاق دیدار استادم؛ آه، اما چقدر نحیف و شكسته!
بر استاد در این سالها چه گذشته است!
اشكم را پنهان میكنم. … چند عكس به یادگار در كنارشان و خداحافظی…
و امروز، بعد از این خبر، خدایا، چطور توانستهام بنشینم در كنج این اتاق بسته و از آن منبع الهام و انرژیام در طول تمام این سالهای تحصیل، تدریس و پژوهش بنویسم، با این قلم خسته، آنقدر خسته كه چنین سخت بر كاغذ میلغزد…
در اندوه فقدانِ استادِ بیتكرار / زهره زرشناس
محمدرضا باطنی، دانشیمردی فرهیخته كه بر گردنِ فرهنگِ ایران زمین و همه اهالی اندیشه و قلم، حقی بس گران دارد، بیان از گفتن قاصر است و قلم از نوشتن باز میماند.
تنها شاید بتوان نوشت:
دریغا تهی از تو ایران زمین
برای روانِ استاد، شادی مینوی در گروتمان و برای خانواده و بازماندگان گرامی ایشان بردباری آرزومندم.
مردی به آزادگی زبان و به وسعت چند نسل / كامیار جولایی
شاید جالب باشد تا دكتر باطنی را از نگاه نسلی از دانشآموختگان زبانشناسی ببینید كه هیچگاه بهطور مستقیم فرصت معاشرت و علماندوزی در محضر او را نیافتند، اما از او بسیار تاثیر جستهاند. اولین كتابی كه از مرحوم دكتر باطنی خواندم، مسائل زبانشناسی نوین بود. حدود پانزده سال پیش بود كه در آزمون كارشناسی ارشد زبانشناسی شركت كرده بودم و منتظر نتیجه آن بودم كه یكی از اساتید دوره كارشناسیام این كتاب را به من معرفی كرد و گفت كه اگر میخواهی زبانشناس باسوادی بشوی، كتابهای دكتر باطنی را بخوان. با اینكه مدت زمان قابل توجهی از چاپ اول این اثر میگذشت، نگاه نوین دكتر باطنی به مقوله زبان و شیوه بیان روان و سلیس آن مرا به شدت مجذوب خود كرد. متوجه نوعی تفاوت شده بودم. تفاوت میان كتابهایی كه پیش از آن خوانده بودم و این كتاب. چطور ممكن بود كه كسی اینقدر به مفهوم زبان و علم زبانشناسی مسلط باشد تا بتواند اینطور ساده و سلیس و جذاب مسائل این علم را برای عموم مردم نقل كند؟ از آن هنگام به بعد، هرگاه اثر جدیدی از ایشان به چاپ میرسید، خیلی زود آن را تهیه و مطالعه میكردم. ایشان را گاه به گاه در سمینارها و محافل علمی میدیدم. شخصیت ساكت و افتادهای داشتند. تا همین اواخر هم پركار بودند و شاهد آثار جدیدی از ایشان بودیم. به تدریج كه با آثار ایشان آشنا شدم، كنجكاو شدم تا از زندگی ایشان هم بیشتر بدانم. برایم جالب بود كه دریافتم ایشان در كودكی زندگی سختی داشتند و برای امرار معاش مجبور به ترك تحصیل و كار روزانه شدند و لاجرم تحصیلات خود را در مدرسهای شبانه ادامه دادند تا اینكه پس از طی فراز و فرودهای فراوان در انگلستان و در محضر مایكل هلیدی به تحصیل زبانشناسی پرداختند و در نهایت به استادی دانشگاه تهران رسیدند. دكتر باطنی چه در اندیشه و چه در شیوه زندگی مردی آزاده بود. از این رو، زبان را هم موجودیتی آزاد و روان میدانست و به قید و حصرهایی كه برای آن قایل میشدند، اعتقاد نداشت. او برای نسل ما نماینده تلاش و امید و آزادگی بود؛ اینكه انسان میتواند با تلاش امید به درجهای از بزرگی و آزادگی برسد كه نه ناملایمات روزگار و نه مردمانش نتوانند متوقفش كنند و او تا نسلهای بعد از خود جاری باشد. چنین باد!
اگرت سعادتی هست كه زندهدل بمیری به حیاتی اوفتادی كه دگر فنا نباشد / آزیتا افراشی
در كتابخانه هر زبانشناس ایرانی، فارغ از اینكه چه تخصصی داشته باشد یا چه سن و سالی، نوشتهای از زندهیاد استاد دكتر محمدرضا باطنی پیدا میشود. این گستره نفوذ علمی و محبوبیت بهراستی نادر است. بیاییم در دنیای تخصصگرایی علمی، به دلیل این موضوع فكر كنیم. چرا آثار استاد باطنی از محبوبیت و مقبولیت نزد همه زبانشناسان برخوردارند و چه ویژگیای موجب شده كه این آثار تاریخ انقضا نداشته باشند؟ به نظر میرسد برخی از دلایل این امر به قرار زیر باشد: استاد باطنی در مسائل علمی، با خود و با هیچكس تعارف نداشت؛ اگر اثری از بیدقتی علمی در گفتار یا نوشتار فردی میدید بیتعارف نظری اصلاحی ارایه میداد كه از روحیه معلمی وی سرچشمه میگرفت. وی در انتخاب موضوعات پژوهشی و كتابهایی كه برای ترجمه برمیگزید بسیار با سلیقه بود. گذر زمان ثابت كرد كه تمام این موضوعات و كتابها قابلیت ماندگارشدن داشتند. استاد باطنی با وسواس علمی و ذهنی منظم مینوشت، جملاتش روان و دور از ابهام بود؛ این ویژگی نشانگر آن بود كه تا مطلبی را به درستی درنیافته یا نپذیرفته بود آن را نقل نمیكرد. او در پژوهش عزمی راسخ داشت و با جریانهای شتابگیرنده تغییر مسیر نمیداد، هر چند شاید كمتر كسی همچون او به عرصههای جدید علمی توجه نشان داده است.
عجب خزانی كرد باغ زبانشناسی ایرانی با رفتن دكتر حقشناس، دكتر ثمره و دكتر باطنی. یادشان زنده و جاودان باد و راهشان باقی.
دانشیمردی پویا و ماندگار / مصطفی عاصی
درباره ویژگیهای اخلاقی، آزادمنشی و بزرگمردی دكتر باطنی این روزها بسیار گفته و نوشتهاند و قولی است كه جملگی برآنند. اما آنچه وی را در جایگاهی ممتاز و بیهمتا در سپهر دانشگاهی ایران قرار میدهد، افزون بر همه سجایای یادشده انسانی، ابعاد چندگانه علمی و فرهنگی و پویایی و روزآمدی اوست. میكوشم تنها به یاری حافظه و تجربههای شخصی نمودهایی از این چهره دانشورزانه ایشان نشان دهم.
گرچه در سالهای ۴۵ و ۴۶ گهگاه ایشان را كه به تازگی از انگلستان بازگشته بود در دانشكده ادبیات دیده بودم، سال ۴۸ بود كه نخستینبار به عنوان دانشجوی فوق لیسانس زبانشناسی در كلاسهای ساخت زبان فارسی و معنیشناسیشان مینشستم. در آن زمان رویكرد رایج زبانشناسی نظری در دانشگاه تهران نقشگرایی فرانسوی و آموزههای آندره مارتینه بود، اما همانگونه كه شادروان دكتر میلانیان با درس گرایشهای نوین در زبانشناسی معرفی دستور گشتاری چامسكی را آغاز كرده بود، دكتر باطنی هم در درس ساختمان زبان فارسی ما را با نظریه مقوله و میزان هلیدی كه خود در رساله دكترایش بهكار گرفته بود، آشنا میكرد. در این كلاسها بود كه در كسوت معلمی تمامعیار، جدی اما گشادهرو، دقیق، تیزبین و نكتهسنج با شور و حرارت تدریس میكرد و اگر دانشجویی كنجكاو و پرسشگر بودید دو ساعت پرمحتوا، پرانگیزه و پرچالش در انتظارتان بود.
از همان آغاز، دكتر باطنی كار نوشتن را در كنار تدریس همچون وظیفهای جدی و دایمی درپیش گرفت كه مرور همه آثارش ویژگیهای تمایزدهندهای را آشكار میسازد: نخست آنكه این آثار پیشگام در معرفی دانش نوین زبانشناسی و حوزههای گوناگون آن به زبان فارسی است كه در قالب كتابهای تالیفی، ترجمه و مقاله با زبانی ساده، روان و همهفهم نشر یافته است. نگاهی تازه به دستور زبان با نقد دیدگاههای سنتی، به كاربرد نظریهها و روشهای زبانشناختی در بررسی، توصیف و آموزش دستور تاكید میورزد. همواره این كتاب را برای درس آشنایی با اصول دستور زبان در فهرست منابع قرار دادهام و گمان میكنم كه مباحث آن هیچگاه كهنه نمیشود. كتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی كه در واقع برگردان فارسی و تكمیلشده رساله دكترای ایشان است، بیتردید نخستین نمونه كاربرد موفق یك نظریه زبانی برای بررسی، تحلیل و توصیف ساختار زبان فارسی است. در بحث با بسیاری از پیشگامان ترجمه ماشینی برای زبان فارسی، پس از آنكه از پیچیدگیها و بنبستهای كاربرد مدل دستور زایشی-گشتاری سرخورده میشدند، كتاب توصیف ساختمان دستور زبان فارسی را پیشنهاد میكردم كه بهدلیل نگاه روشن، دقیق و ساختارمند، بهتر از عهده تحلیل خودكار جملههای زبان برمیآمد و نتایج پذیرفتنیتری به بار میآورد.
دیگر آنكه نگاهی نقادانه و سازنده به كاربرد دستاوردهای زبانشناسی برای حل مسائل زبان فارسی دارد. مقالههای تاثیرگذار «اجازه بدهید غلط بنویسیم» و «فارسی زبانی عقیم؟» در زمان خود بحثهای زیادی را دامن زد كه رویهمرفته به پیشبرد دانش زبانشناسی و نگاه علمی به زبان فارسی كمك بسیاری كرد. استاد ابوالحسن نجفی كه در همان سالهای ۴۸ و ۴۹ در گروه زبانشناسی درس ادبیات از دیدگاه زبانشناسی را تدریس میكردند، با انتشار كتاب غلط ننویسیم نشان دادند كه تا اندازه زیادی با نگاهی سنتی و تجویزی به كاربرد زبان مینگرند. این كتاب كه با استقبال عمومی هم روبهرو شد با تعارض آشكاری كه با اصول علمی زبانشناسی داشت دكتر باطنی را وا داشت تا نقدی پرسروصدا بر آن بنویسد.
با همه احترامی كه برای دوست همكار خود قائل بود: «آقای نجفی بهطور یقین به فرهنگ و ادب این سرزمین خدمات شایانی كردهاند»، ناچار شد بگوید كه «صداقت علمی ایجاب میكند كه در اینجا گفته شود كه آقای نجفی در معنی فنی و دقیق كلمه زبانشناس نیستند.» تا ضمن «دفاع از زبانشناسی به عنوان یك علم» هشداری نیز به «جوانان پرشور، تازهكار و درضمن آسیبپذیر و خوشباور» داده باشد.
و در ادامه پنج نمونه از «لغزشهای زبانشناختی غلط ننویسیم را به عنوان مشتی از خروار نقد میكند. شاید مهمترین دستاورد این بحثها به جز پذیرش بسیاری از این نقدها و بازنگری در ویرایش بعدی كتاب، آگاهی جامعه علمی ایران نسبت به مسائل زبانی بود.
مقاله «فارسی زبانی عقیم؟» هم در جای خود روشنگر و موثر بود و به توانایی زبان فارسی در واژهسازی به ویژه در عرصه علم میپرداخت. با اشاره به فرآیندهای پذیرفتهشده برنامهریزی زبانی، برخی از راههای گسترش واژگان زبان فارسی را برمیشمارد. با پذیرش اینكه «در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمیشود و… شمار آنها بسیار اندك است… و جای خود را به فعلهای مركب میدهند»، با این حال در پایان همین مقاله میگوید: «ما باید خود را با نیازهای واژهسازی علمی بیشتر آشنا كنیم. باید این حرف را فراموش كنیم كه ساختن مصدر جعلی جایز نیست.» البته، سالها بعد كه نظر تعدیلیافته دكتر باطنی را در همین زمینه در گروه خصوصی و مشورتی فرهنگنگاری و شورای بازنگری شیوه خط فارسی میشنیدم، ویژگی دیگری از منش علمی وی برایم هویدا میشد و آن انعطاف و پویایی تحسینبرانگیز دیدگاههای یك پژوهنده واقعی بود.
در شورای بازنگری، درباره اصلاح خط فارسی هم نظری معتدل داشت كه تغییراتی محدود و در عین حال بنیادی را عملی و كافی میدانست. مانند افزودن نشانهای ویژه برای به اصطلاح كسره اضافه در زنجیره نوشتار یا جدا و بیفاصله نویسی (با كاربرد فاصله مجازی یا نیمفاصله) كه در عرصه درونداد، پردازش و برونداد متن فارسی در رایانه بسیار اهمیت مییابد. با وجود پیشنهادهای گوناگون، بیشترِ اعضای شورا همچنین نگرشی داشتند كه در گزارشهای پایانی نیز منعكس است.
ورود دكتر باطنی (و همزمان با دكتر حقشناس) به میدان فرهنگنگاری این نوید را میداد كه نقش دگرگونساز زبانشناسی نوین در تدوین فرهنگ و كتابهای مرجع كه از چند دهه پیشتر در محافل علمی و دانشگاهی غرب شناخته شده بود اینك در ایران نیز خود را نشان دهد. كافی است به دو فرهنگ انگلیسی به فارسی معاصر (بعد پویا) اثر باطنی و هزاره اثر حقشناس نگاهی بیندازیم و آنها را با فرهنگهای مشابه قبلی مقایسه كنیم تا تفاوت چشمگیر آنها مشخص گردد. روزآیندی، جنبههای كاربردی و توجه به نیاز كاربرانِ مشخص، نتیجه رویكرد زبانشناسانه مولفان آنهاست. در حالی كه مخاطبان فرهنگ هزاره فارسی زبانانی هستند كه در جستوجوی تعریف یا معنی واژهای انگلیسی هستند (زبانآموزی)، فرهنگ معاصر باطنی پاسخگوی نیاز مترجمانی است كه با وجود آشنایی كافی با زبان انگلیسی بهدنبال یك معادل فارسی رایج و بجا برای واژهای در یك متن انگلیسی هستند كه به محض یافتن آن در فرهنگ، گویی گمشده خود را یافتهاند. برابرهای فارسی كه در فرهنگ معاصر فراهم آمده نشان از دقت وسواسگونه و تسلط شگفتانگیز باطنی به زبان فارسی امروز و حوزههای كاربری آن دارد. این تسلط و اشراف به واژگان و شم زبانی شگرفِ او را در نشستهای گروه تخصصی فرهنگنگاری انجمن زبانشناسی و شوراهای دیگر نیز شاهد بودم.
از آنجا كه دكتر باطنی میدانستند مدتهاست سرگرم تدوین یك فرهنگ زبانشناسی پیكرهبنیاد هستم، ابراز علاقه كردند كه صورت نهایی آن را پیش از چاپ ببینند و روزی از سال ۷۳ در دفتر كارشان در فرهنگ معاصر، فایل حجیم فرهنگ را روی رایانه به ایشان نشان دادم و از قصدم برای ارایه فرهنگ به دو صورت كتاب و نرمافزار گفتم. جدا از نكات سودمند و تشویقآمیز نكته مهمی را یادآوری كردند كه باعث تغییر عمدهای در ساختار فرهنگ شد، اینكه چاپ كاغذی فرهنگ با این حجم توجیه اقتصادی ندارد. البته یكسالی طول كشید تا محتوای واژگان گزیده زبانشناسی را از دادگان نرمافزاری جدا كردم و بهصورت كتاب در كنار نرمافزار بهجاپ رسید. از اینرو همواره سپاسگزار راهنمایی دوراندیشانه ایشان بودهام. همچنین هنگامی كه در سال ۱۳۷۵ نسخهای از كتاب و نرمافزار را به ایشان پیشكش كردم نظری دادند كه برایم بسیار باارزش بود. گفتند یادتان باشد كه فضل تقدم انتشار نخستین فرهنگ رایانهای در ایران را شما دارید.
به راستی باور دارم كه در هر موقعیت و برخورد با این بزرگمرد آموزهای ارزشمند فراگرفتهام و تنها یكی از بیشمار ستایشگران ایشان هستم.
روانشان شاد و یادشان جاودان
دلی از ما ولی خراب ببرد! / یحیی مدرسی
نزدیك به پنجاه سال پیش، برای نخستینبار در كلاسهای درس مردی نشستم كه از آن پس، یكی از الگوهای من و البته بسیاری دیگر، در معلمی و بهطور كلی، در زندگی علمی شد. استاد دكتر محمدرضا باطنی در طول همه این سالها، در كلاس و خارج از كلاس، به من و به دیگر شاگردانش راه و رسم درست اندیشیدن، نگرش علمی، پای فشردن بر اصول، مسوولیتشناسی و مسوولیتپذیری را آموخت و هریك از ما، در حد توان خود كوشیدیم تا از محضر استاد عزیزمان بهره بگیریم، هرچند كه آموختن همه آنچه مورد نظر استاد بود برای شاگردی چون من به هیچوجه آسان و حتی ممكن نبود.
دكتر باطنی استادی خوش روی و نرم خوی و خوشسخن و خوش محضر بود و به رغم كج خلقیهای زمانه و جفاها كه در حقش شد، لبخندش و امیدش را از كف نداد و تا آخر امیدوار و مهربان ماند. خم به ابرو نمیآورد، اما هیچ كس نمیدانست در دل بر او چه میگذشت. استاد ما انسانی آزاده بود و اهل كرنش نبود؛ استقلال رای داشت، اندیشههای دیگران را محترم میدانست اما اسیر جمع نمیشد. فكر شده و با صراحت و شهامت اظهارنظر میكرد؛ در جمع همكاران و دوستان، نخست استدلالها را میشنید، در مسائل غور میكرد و درنهایت، نتیجهگیری منطقی و مستقل خود را میكرد.
استاد ما اهل نظر بود و اهل اندیشه و گذشته از مباحث تخصصی زبانشناسی، به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه و كشورش نیز نظر داشت؛ به رغم دشواریهای بسیار زندگی، در ایران ماند و تا بیماری و درد توش وتوانش را نگرفته بود، با پایمردی در همین سرزمین خدمت كرد و این خصائل، از او روشنفكر و اندیشمندی تراز اول ساخته بود. استاد ما شاگرد پرور بود و در هیچ حال، شاگردانش را تنها و بیپشتیبان رها نمیكرد. هم در كار و هم در درس جدی بود و در عین حال، صمیمی و از این رو، در كنار استاد بودن چندان هم آسان نبود زیرا در مباحث علمی باید دقیق و منظم میبودی و خطا نمیكردی. افق دید استاد ما گسترده بود و اشرافش بر مسائل تخصصی زبانشناسی بسیار درخور تامل؛ نواندیش بود و نوجو و همین امر دامنه علاقه استاد را پیوسته گسترش میداد. بسیاری از قلمروهای جدید در علم زبانشناسی مانند جامعهشناسی زبان و روانشناسی زبان را استاد دكتر باطنی در سالهای دور، برای نخستینبار و در قالب مقالات علمی خود به زبانشناسان ایرانی معرفی و برای آنها معادلهای فارسی پیشنهاد كرد.
خدمات دكتر باطنی به علم زبانشناسی، به جامعه دانشگاهی و اندیشمند این سرزمین و به ایران عزیز ناشمردنی است و تاثیرگذاری استاد بر نگرش علمی نسلهای متعددی از زبانشناسان كشور باورناكردنی. سالها معلمی كرد و شاگردان بسیار پرورد؛ نخستین آثار زبانشناسی علمی را در كشور ما به نگارش درآورد و سهمی بیمانند در معرفی و گسترش علم زبانشناسی در میان دانشجویان، متخصصان و غیرمتخصصان ایرانی برعهده گرفت؛ سادهنویسی در زبان علمی را رواج داد و در عمل نشان داد كه میتوان مباحث علمی پیچیده را به زبانی ساده و قابل فهم بیان كرد؛ با واژهسازیها و معادلگذاریهای دقیق و بهموقع برای مفاهیم نو در زبانشناسی، مانع ورود واژههای تخصصی بیگانه به زبان فارسی شد؛ در فرهنگ نویسی علمی نقشی بنیادی برعهده گرفت و سالهایی متمادی از عمرشریف را صرف تالیف فرهنگی قابل اعتماد و ماندگار كرد كه گرهگشای نیازهای همه روزه عام و خاص شد؛ روش پژوهش علمی را به همكاران و یاران فراوانش در عمل آموخت؛ و…
و بدین سان است كه نام دكتر محمدرضا باطنی از زبانشناسی ایرانی جدایی ناپذیر شده است. به راستی كه استاد ما از خوبان روزگار بود و نام و یادش همیشه با ما خواهد ماند!
دلش خون و لبش خندان بود / امید طبیبزاده
بنده این افتخار را داشتم كه هم در دانشگاه تهران دانشجوی دكتر باطنی باشم و هم در انتشارات فرهنگ معاصر كارمند او. در تمام مدتی كه در خدمت ایشان بودم، سه ویژگیاش برایم حیرتآور و قابلتقدیر و غبطهبرانگیز بود: اول ثبات رایش به حدی كه به هیچوجه از اصول خود كوتاه نمیآمد، دوم برنامهریزی دقیقش برای انجام هر كاری كه تصمیم به انجام آن میگرفت و بالاخره سوم طبع بسیار شوخ و شادش كه حتی در سختترین ایام نیز از او جدا نمیشد. تصور میكنم اگر او این دو ویژگی اخیر را نمیداشت، آن ویژگی نخست از پایش میافكند بهطوریكه نه میتوانست كار عظیمش را در حوزه فرهنگنویسی به سرانجام برساند و نه میتوانست بار سختگیریهای زمانه را بر خود هموار سازد.
اولین برخورد بنده با دكتر باطنی به سال 1371 مربوط میشود. در آن زمان دانشجوی ارشد زبانشناسی همگانی دانشگاه تهران بودم و با جمعی از دوستانِ همدورهای، در محضر استادانی چون دكتر یدالله ثمره و دكتر علی اشرف صادقی و دكتر علیمحمد حقشناس تلمذ میكردیم. روزی در جمع همان دوستان همدورهای، صحبت دكتر باطنی پیش آمد و اینكه چقدر حیف است كه نمیتوانیم محضر ایشان را درك كنیم. این شد كه دسته جمعی از دكتر ثمره، مدیر گروه زبانشناسی، خواهش كردیم تا دكتر باطنی را برای ایراد یك سخنرانی به گروه دعوت كند. دكتر ثمره هم مثل معمول كاری كرد كارستان و آن اینكه از باطنی خواست تا درس اختیاری «روانشناسی زبان» را به ما درس بدهد و باطنی هم بلافاصله پذیرفت. واقعیت این است كه آن سالها باطنی هیچ دل خوشی از دانشگاه تهران نداشت و احتمالا هر كس جز ثمره از او چنین خواهشی میكرد نمیپذیرفت؛ در واقع باطنی اگر روی هركس را زمین میانداخت، محال بود به ثمره «نه» بگوید و این از بخت بلند ما بود. خلاصه توانستیم در كلاسش بنشینیم و آن آخرین كلاسی بود كه ایشان در دانشگاه تهران برگزار كرد.
یادم است كه در اولین جلسه، ناگهان با حدود 30 دانشجو در كلاس مواجه شدیم، درحالی كه تعداد دانشجویان گروه ما هشت نفر بیشتر نبود! بعدا كاشف به عمل آمد كه بسیاری از دانشجویانِ گروههای قبل و بعد از گروهِ ما نیز به هوای دیدن باطنی و به قصد استفاده از محضر او، آن درسِ اختیاری را انتخاب كرده بودند. دكتر باطنی در همان جلسه اول، یك نسخه از آخرین ویراست كتاب زبان و گفتار (Language and Speech) اثر جورج میلر (1989)، روانشناس معروف امریكایی را دراختیارمان گذاشت و خواست تا از آن برای خودمان كپی بگیریم؛ علاوه بر آن، فهرست مفصلی از مقالات خودش را نیز به ما داد تا برای مطالعه در طول ترم تهیه كنیم. آن سالها هنوز اینترنت در ایران وجود نداشت و دسترسی به كتابهای خارجی مطلقا كار سادهای نبود و به همین علت برای ما دانشجویانِ جوان، اینكه قرار بود كتابی بخوانیم كه تازه منتشر شده بود و در دانشگاههای امریكا و اروپا اثری مدرن و معتبر محسوب میشد، احساس بسیار خوشایند و جدید بود. باطنی در آن جلسه نخست ضمن آشنا شدن با دانشجویان، چند حكایت بسیار خوشمزه تعریف كرد و درعین حال توضیح داد كه اولا قرار است تمام آن كتاب و مقالات را مو به مو بخوانیم و ثانیا قرار است هر دو جلسه یك كوییز یا امتحان كوچك از ما بگیرد، ثالثا نمره نهایی هر دانشجو عبارت خواهد بود از 12 نمره كوییز به علاوه 8 نمره امتحان آخر ترم و رابعا و نهایتا اینكه اگر كسی تا آخرین فرصتِ حذف و اضافه نتوانست لااقل 60درصد نمره كوییزها را بگیرد، به نفعش است كه درس را حذف كند، زیرا بسیار بعید است كه بتواند در ادامه و در امتحان نهایی نمره قبولی بگیرد! در آن جلسه به قدری مسحورِ حال و هوای شادِ كلاس و خوشمشربی استاد شده بودیم كه هیچ نفهمیدیم این حرفها یعنی چه! جلسه دوم و سوم هم با بحثهای جانانه درباره دو بخش آغازین كتاب میلر و نیز یكی، دو تا از مقالههای خود ایشان به خیر و خوشی گذشت، اما جلسه چهارم كه اولین كوییز برگزار شد، ناگهان دریافتیم قضیه اصلا شوخی نیست و چند جلسه دیگر هم كه گذشت و نمرههای كوییزهای بعد و بعدتر را كه گرفتیم، دریافتیم قضیه بسیار جدیتر از تصورات ماست! نشان به آن نشان كه ترم به نیمه نرسیده بود كه ناگهان از خیل آن 30 نفر دانشجوی جلسه اول، فقط هشت نفر در كلاس باقی ماندند و آن هشت نفر هم خود ما، یعنی همان اعضای گروه اصلی بودیم كه به خواست خودمان آن كلاس برگزار شده بود و اگر درس را حذف میكردیم، دستكم دو ترم عقب میافتادیم!
یكی از همكلاسیهای ما كه اهل بحث و فحص بود و چهرهای بهغایت نورانی و سلوكی بسیار پسندیده داشت، نزد دكتر رفت و از مشكلات خودش و دانشجویان دیگر با او سخن گفت و نهایتا از ایشان خواست تا اندكی تخفیف بدهد و بگذارد تا كار سادهتر برگزار شود! دكتر هم بسیار اظهار همدردی كرده بود و در پایان داستان گدایی را برایش تعریف كرده بود كه تمام فنون گدایی را میدانست اما از اقبال بد گذرش به شهری افتاده بود كه مردمش پابهپای گدا میگریستند و به حالش دل میسوزاندند اما دو قران هم به او نمیدادند. باری دكتر به او گفت اگر لازم باشد تا صبح پا به پای او گریه میكند اما محال است تخفیف بدهد و روال همان است كه از ابتدا قرار بود باشد…! خلاصه اینكه ما آن ترم فقط روانشناسی زبان خواندیم و بس! تا پایانِ ترم نیز دقیقا مطابق برنامهای كه استاد در آغاز تعریف كرده بود، تمامِ كتابِ میلر و تكتك مقالات باطنی را تا آخرین صفحهشان مو به مو خواندیم، كوییزها را یكبهیك و هر كدام را سر موعد مقرر از ما گرفت، و نهایتا با نمراتی بین 14 تا 16، درس را پاس كردیم و نفس راحتی كشیدیم. فكر میكنم اگر تمام استادان دیگر نیز همان جدیت و سختگیری را میداشتند، اولا با این خیل انبوه فارغالتحصیلان طرف نبودیم و ثانیا آن معدود افرادی هم كه مدرك میگرفتند افرادی سختكوش و باسواد از آب در میآمدند. باید بگویم عینا همین برنامهریزی دقیق و نظم آهنین در انتشارات فرهنگ معاصر نیز حاكم بود و اگر چنین نمیبود هرگز كار پویا و فرهنگهای دیگر دكتر باطنی به سامان نمیرسید. به نظرم «دكتر باطنی بودن» بسیار دشوارتر از كار كردن با كسی همچون دكتر باطنی است، اما اگر این چرخ میچرخد، از صدقه سر چنین افراد سختكوشی است كه در عین بلا، خنده از لبانشان دور نمیشود.
منبع: روزنامه اعتماد