میراث مکتوب- مهدی محبتی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی و دانشیار دانشگاه زنجان، در نشست «نیایش در آثار عطار»، از سلسله نشستهای «آتش آه» که به صورت مجازی در شبهای ماه مبارک رمضان برگزار میشود، به ایراد سخن پرداخت.
وی در ابتدا بیان کرد: نیایشهای عطار از سنخ نیایشهای دیگر عرفا نیست، بلکه همسو با دلِ دردمند همه ما است و اینطور نیست که یکسری نیازهای انتزاعی و بیربط با زندگی باشد. نیایشهای عطار حرف دل ما انسانهایی است که امروزه گرفتار هستیم و نمیدانیم باید با خدا به چه صورت حرف بزنیم و این با نیایشی که انسان میخواند و لذت هم میبرد، اما احساس نمیکند بخشی از وجود خودش است تفاوت دارد. لذا نیایشهای عطار، دغدغههای انسان معاصر است. عطار هم میگوید خدایا نمیدانم چطور باید حرف بزنم که تو ناراحت نشوی و از طرفی هم، حرف دل خود را گفته باشم.
محبتی تصریح کرد: نیایشهای عطار نوعی ایجاد تعادل بین دو سویه وجود است. عطار اینطور نیست که جهان را یکسویه نگاه کند و مثلاً بگوید این جهان، جهان احسن است و …، خیر، عطار از چند جهت با خدا حرف دارد که به آن، گفتوگوهای تنهایی میگویند. عطار در همه آثار خود با خدا سخن میگوید و میشود گفت تمام آثار عطار، نیایشنامه است. از یکی از کتب عطار که مصیبت نامه است، نکاتی را تبیین میکنم تا مرادش از نیایش روشن شود.
این استاد دانشگاه گفت: در آغاز مصیبت نامه آمده است: «خالقا بیچاره کوی توام، سرنگون افتاده دل سوی توام؛ ای جهانی درد همراهم ز تو، درد دیگر وام میخواهم ز تو؛ رنج بردن کوی تو رنجی خوش است، درد تو در قعر جان گنجی خوش است؛ هرچه خواهی میتوانی کرد تو، نیست گَردان هر دمم این درد تو؛ گر نماند درد تو عطار را، او نخواهد کافر و دیندار را؛ درد تو باید که جان میسوزدش، پای بر آتش جهان میسوزدش؛ درد تو باید دلم را درد تو، لیک نه در خورد من در خورد تو».
محبتی افزود: عطار جهان را مصیبت میداند و در سه زمینه، دردها را مطرح میکند؛ یکی دردهای جسمی است که صبح تا شب اینها را میبیند. دوم، دردهای درونی است که آدمها سالم هستند و دنداندرد و … ندارند، اما بیتاب هستند و سوم هم، دردهای اجتماعی است که این انسان از فقر رنج میبرد. بنابراین، این سه حیطه یک طرف ماجرا است و یک حیطه نیز این است که میگوید: خدایا چرا ما را خلق کردی و با این مقدمات میگوید: «در میان راه تنها ماندهام، کس ندارم بی سر و پا ماندهام».
وی تصریح کرد: پس از این مناجات باید وارد معرفتشناسی مناجاتهای عطار شویم که در سه حیطه است؛ یکی از در باب گفتارهایی است که در باب وجود دارد و دوم و سوم هم مواردی هستند که در مورد علم و معرفت و همچنین عرفان و شخص خودش مطرح میکند که حرفهای زیادی دارد. ذکر این نکته هم ضروری است که عطار در پرتو تلالو مولانا، قدری مغفول مانده و بیشتر روی مولانا تاکید شده که البته آفتاب تابانی هم هست، اما نباید عطار را که خورشید بزرگی است فراموش کنیم که حتی به عقیده بنده، عرفان، سبک و زبان عطار، با انسان مدرن همسوتر است. مرحوم فروزانفر در مورد عطار میگفت: از جمله آدمهایی است که باید ۵۰۰ سال بگذرد تا انسان به حرف او برسد. توجه کنید، کسی این را میگوید که تمام عمرش را روی مولانا گذاشته است.
این پژوهشگر ادبیات فارسی گفت: نکته دیگر این است که، عطار مجانینالعقلا را در همه کتبش مطرح میکند، اما بیشتر در مصیبتنامه این کار را میکند که یک نوع رویکرد است. برای اینکه خیلی از حرفهایی که قرار است در مورد الهیات، جامعه و …، بزند برای او همراه با دردسر خواهد شد و از اینرو، با این رویکرد سخن گفته است. در اینجا باید داستان کوتاهی از مصیبتنامه را نیز بخوانم که لحظه غرق شدن فرعون است. میگوید: «چون همی شد غرقه فرعون آن زمان، از لژن پر کرد جبریلش دهان؛ نیمه قول شهادت گفته بود، در دگر نیمه ز عالم رفته بود؛ از کرم گفتی که ای روح الامین، گر تمام این قول گفتی آن لعین؛ چارصد سالش گناه کافری، کردمی محو از کمال قادری». نوع نگرش عطار به این نیایش اینطور است که میگوید حتی ماندهترین و راندهترین آدمها از درگاه حق نباید نامید باشند و بعد به جبرئیل میگوید چرا دهانش را بستی که نتواند اغراق کند.
وی تصریح کرد: نکته دیگر، مسئله دخل و تصرفهایی است که ممکن است عطار در داستانهایی ایجاد کرده باشد که مولوی نیز از آن متأثر شده است، اما مولانا خیلی وارد نمیشود، چون خیلی باهوش است و یک مقدار وارد میشود. مثلاً داستانی است که موسی (ع) میگوید خدایا چرا ظالمان را مسلط میکنی؟ سپس خیلی سریع داستان را تمام میکند، اما عطار با ترفند بیان و قصه در قصه کردن، سخن میگوید که بسیار پیچیده است.
محبتی بیان کرد: در اینجا باید از شیخ بهایی هم لطیفهای نقل کنم. اینطور نقل میکنند که روزی فرشتگان نشسته بودند و گفتند خدایا، بهترین جای بهشت برای کیست؟ خدا گفت نظر شما چیست؟ گفتند به نظر ما، برای برصیصای عابد است که یک مکروه هم انجام نداده است. اگر میشود جای او را به ما نشان بده. اینها خیال میکردند در بهشت یک خانه مجلل دارد، اما وقتی به او جایگاه برصیصا را نشان دادند، دیدند در گوشه شهر یک اتاق کوچک به او دادهاند. ملائکه گفتند یا حضرت حق، این جایگاه او است؟ فرمود این هم از لطف ما است. گفتند چرا؟ او که مکروهی هم انجام نداده بود. حضرت حق گفت ای جبرئیل به مأموریت برو. جبرئیل نزد برصیصا رفت. او نیز داشت نماز میخواند و سلام جبرئیل را جواب نمیداد. سجادهای از او بزرگتر پهن کرد و اگر برصیصا رکوعش ۱۵ دقیقه بود، جبرئیل رکوعش را ۳۰ دقیقه کرد و برصیصا جذب جبرئیل شد و بعد که فهمید این جبرئیل است، گفت حواسم نبود.
وی افزود: جبرئیل گفت میخواهم نزد خدا بروم، آیا حرفی داری؟ گفت بله، فقط اگر به حضرت حق رسیدی بگو، من این علفها را دور کلبهام برای اسب حقتعالی نگه داشتهام. جبرئیل گفت حقتعالی راست میگوید، همان مقداری که از تو داده هم از سر لطف او است. تو داری یک کسی را عبادت میکنی که خیال میکنی اسب دارد و …. لذا نیایش تا متکی بر یک معرفت عمیق نباشد، میشود همین برصیصای عابد. از اینرو است که در فرهنگ ما میگویند یک ساعت تفکر درست، از ۶۰ سال عبادت ارزشمندتر است و دلیل چنین سخنی هم این است که به انسان جهت و مبنا میدهد.
این استاد دانشگاه گفت: اما یکی از جاهایی که عطار چالش میکند داستانی است که ابنعربی هم در فصوصالحکم آورده است. میگوید «نوح پیامبر چو از کفار رست، با چهل تن کرد بر کوهی نشست؛ برد یک تن زان چهل کس کوزهگر، برگشاد او یک دکان پر کوزه در؛ جبرئیل آمد که میگوید خدای، بشکنش این کوزهها ای رهنمای؛ نوح گفتش آن همه نتوان شکست، کین بصد خون دلش آمد بدست؛ گرچه کوزه بشکنی گل بشکند، در حقیقت مرد را دل بشکند؛ باز جبریل آمد و دادش پیام، گفت میگوید خداوندت سلام؛ پس چنین میگوید او کای نیک بخت، گر شکست کوزه چندست سخت؛ این بسی زان سختتر در کل یاب، کز دعایی خلق را دادی بآب؛ همتی را بر همه بگماشتی، لاتذر گفتی و کس نگذاشتی». در اینجا خدا به نوح (ع) میگوید تو راضی نیستی کوزهها را بشکنی، حال من چطور دلم میآید همه را به جهنم بیندازم و این معرفت عطار در این داستان است که بسیار دقیق و ظریف است.
وی تصریح کرد: نکته دیگر، در باب تذکرهالاولیا است که نوشته خود وی نیست و لابهلای آن، حرفهایش را زده است. بنابراین، عطار در تذکرهالاولیا جمعکننده حرفهای دیگران در مورد بزرگان است و میگوید در آغاز کودکی، میل عجیبی نسبت به این طایفه داشتم و روزی از بزرگی شنیدم که قصههای اولیا، جنود خدا در دلها است. وقتی دل انسان میگیرد و کم میآورد، به سراغ آنها میرود. مثلاً ما از یک سرماخوردگی دچار مشکل میشویم، حالا این را با بایزید مقایسه کنید که اگر روزی به او بلا نمیفرستاد، میگفت خدایا، نان فرستادی خورش میباید. ما انسانهای قرن بیستویکم هر نوع مشکلی را بلا میدانیم و یک آدمهایی پیدا میشوند که میگویند زندگی بدون مشکل، اصطلاحاً وِل معطل بودن است و این نوع نگاه که از مشکلات استقبال کنیم، میتواند ما را محکم کند.
محبتی بیان کرد: عطار میگوید: ماندهام در اینکه خلق چرا دنبال دیدهشدن هستند و از قول فضیل عیاض نقل میکند که خدایا ای کاش نام من هم بر صحیفه به وجود نمیآید و من بر هیچ کسی رشک نمیبرم، الا بر کسانی که اصلاً نیامدند و این مضمون را «وودی آلن» گرفته و در برخی فیلمهای خود استفاده کرده است. لذا حرفهای عطار، حرفهای بسیار مدرنی است و بههیچ وجه نمیتوان به آن وصف نیهیلیستی و … افزود. کانت و امثال او، متفکرین بزرگی هستند، اما چه میشود که آثار کسی بعد از هزار سال، هنوز هم تازه است و نکتههایی دارد که در تنهایی، انسان را تقویت میکند.
شایان ذکر است سلسله نشستهای آتش آه به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی، موسسه فرهنگی سروش مولانا و انجمن سروسایه فکن و با حضور جمعی از صاحبنظران و اساتید حوزه و دانشگاه و نیز متفکران ادیان و مذاهب منتخب اعم از شیعه و سنی، زرتشتی، کلیمی و مسیحی در طول ماه مبارک رمضان هر روز از ساعت ۱۸ و با دبیری الهام روستایی راد، بصورت مجازی و از طریق اینستاگرام خانه اندیشمندان و سروش مولانا برگزار میشود.
منبع: مهر