میراث مکتوب- خوشبختانه هزاران رباعی در چندین مجموعه و جنگِ بازمانده از سدههای هفتم و هشتم محفوظ ماندهاست. از دیگر بختهای ما فارسیزبانها آن بوده که عطّار در اواخرِ عمر، از میانِ انبوهِ رباعیّاتِ خویش دوهزار رباعی را برگزید و در پنجاهباب طبقهبندیکرد و آن را مختارنامه نامنهاد. یکی از اهمیّتهای این اثر، مقدّمهٔ عطار است که اصالتِ آثارِ مسلّمالصّدورِ او و نیز تاحدّی توالیِ تاریخیِ سرودهشدنشان را نشانمیدهد. نکتهٔ دیگر، بازتابِ نگرش و مضامینِ خیّام و خیّامیّاتسرایی در برخی از رباعیّاتِ همشهریِ اهلِ سیروسلوکش، عطّار است.
مختارنامه همچنین منبعِ درخورِ توجّهی است برای پیشینهپژوهی در سنّتهای پرکاربردِ شعرِ فارسی (شمع، پروانه، گل، قلندریات و …).
میدانیم که درونمایه و مضامینِ اصلیِ آثارِ بزرگان، غالباً در دیگر آثارشان نیز تکرار میشود. در مختارنامه نیز بسیاری از اندیشههای مکرّرِ عطار، بهویژه مضامینِ منطقالطّیر، آمدهاست. حتّی برخی از مراحلِ هفتگانهٔ سیر و سلوکِ منطقالطّیر، در فهرستِ مختارنامه («طلب»، «حیرت»، «فنا» و «عشق») دیدهمیشود.
یکی از کلیدواژههای تمامیِ آثارِ عطار «درد» است. این درد همان دردِ ناشی از دورافتادن از اصلِ خویش است. دردی که بهتعبیرِ مولانا، اگر مردان را باشد «خوش است» و سینهٔ سنایی و عطّار و مولانا از آن شرحهشرحه بودهاست؛ سلوکی پایانناپذیر که در جانِ شخصیّتهای بیقرارِ منظومههای عطّار نیز بازتابیافتهاست. این دردِ روحی که نشأتگرفته از جدایی از جانان و ثمرهٔ فراق است، در ترکیبهای متنوّعی همچون «دردِ عشق»، «دردِ فراق»، «دردِ محبت» و … منعکسشدهاست. کافی است از این منظر به فهرستِ ترکیبها و اشتقاقاتِ تذکرةالأولیاء توجّهکنیم: «دردِ بازماندگی»، «دردِ بنیآدم»، دردِ خواستن»، «دردِ دوری»، «دردِ دین»، «دردزدگی»، «دردکردنِ جان» و … .
استاد شفیعیِ کدکنی جایی دربارهٔ ماهیّتِ و جنسِ «درد» در آثارِ عطارآوردهاند: «یکی از کلماتِ محوریِ سخنِ عطار، کلمهٔ «درد» است. […] مقصود، آمادگیِ روحیِ انسان است برای پذیرفتنِ امورِ ذوقی و حقایقِ روحانی […] و نیروی حرکتِ سالک به سوی مقصود» (منطقالطّیر، انتشاراتِ سخن، چ چهارم، ۱۳۸۷، ص ۵۶۰).
سه باب از رباعیّاتِ «مختارنامه» نیز به مضمونِ «درد» و «اندوه» اختصاصیافتهاست. عنوانِ بابِ شانزدهم «در عزلت و اندوه و درد و صبرگزیدن» است. عنوانِ بابهای چهلودوم و چهلوسوم نیز «در صفتِ دردمندیِ عشق» است. در این سه باب، عمدتاً مضامینی آمده که در این یادداشت از آن سخن رفت.
رباعیّاتِ عطّار نه همچون شعرِ خیّام اندیشهورزانه است و نه همچون رباعیاتِ مولانا شورمندانه. طرازِ ادبی و جمالشناختیِ رباعیّاتِ عطار همواره یکسان نیست؛ هرچند از میانِ آنها دهها رباعیِ زیبا نیز میتوان برگزید.
اینک چند رباعی از بابِ چهل وسومِ مختارنامه:
خواهی که ز شغلِ دو جهان فرد شوی
با اهلِ صفا همدل و همدرد شوی
غائب مشو از دردِ دلِ خویش دمی
مستحضرِ درد باش تا مرد شوی!
در عشق اگر جان بدهی، جان این است
ای بیسروسامان! سروسامان این است
گر در رهِ او دلِ تو دردی دارد
آن درد نگهدار که درمان این است
عاشق ز همه کارِ جهان فرد بوَد
از هر دو جهان بگذرد و مرد بوَد
پیوسته دلش گرم و دمش سرد بوَد
از ناخنِ پای تا به سر، درد بوَد
کو جان که به چاره، چارهٔ جان کُنمش
کو دل که علاجِ دلِ حیران کُنمش
دردی دارم که هیچ نتوانم گفت
دردی که بتر شود چه درمان کُنمش؟!
دردی که مرا در دلِ بیدرمان است
یکذرّه ز دل کمنشود تا جان است
گر دردِ دلِ خلقِ جهان جمع کنند
دردِ دلِ من یکشبه صدچندان است
ره نیست بدان دانه که کِشتند مرا
وز قصّهٔ آن خط که نوشتند مرا
گر میبنَدانم آنکه درمانِ من است
دانم که ز دردِ او سرشتند مرا
(مختارنامه، تصحیح و مقدمه از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشاراتِ توس، ۱۳۵۸، صص ۶_۲۰۴).
احمدرضا بهرامپورعمران
منبع: پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب