میراث مکتوب- گورستان سرخاب ـ مقبرة الشعرای تبریز ـ چه داستانهای ناشنیدهای که ندارد؛ داستانی پرکشش از هزار سال تکاپو برای زنده نگهداشتن سرچشمههای زبان و اندیشه ایرانی، داستان کانونی سترگ و زایا به نام آذربایجان و تبریز که مهد زبان و ادب فارسی است و قصیدهای بلند از عشق و حماسه از شهر شاعران و شهیدان؛ تبریز. سرخاب ارزندهترین میراث معنوی ایران در حوزه زبان و ادب است و هیچ رقیب دیگری نه در ایران و نه در منطقه میتوان برای آن یافت.
در مقبرة الشعرای تبریز ۴۰۰ شاعر بزرگ پرده خاک به دیده کشیدهاند که نخستینشان اسدی طوسی و قطران تبریزی است و آخرینشان سید محمدحسین شهریار و بیهیچ اما و اگری بزرگ مشعلدار این جمع، خاقانی شروانی که یکی از ستونهای اصلی شعر و ادب فارسی است و مقلدانی نامدار چون سعدی دارد. اما اسدی طوسی و انوری ابیوردی و ظهیر فاریابی و بعدتر مانی شیرازی و دیگران در این شهر چه میکردند؟ بابافغانی بنیانگذار سبک هندی که اکنون در جمع بزرگان سرخاب نیست، در تبریز دنبال چه بود؟
دو سده پس از حکومت خلفا، وقتی زبان پهلوی ـ فارسی میانه ـ به نفع عربی در حال عقبنشینی و پسروی بود، شاعرانی از خراسان بزرگ در طوس و دامغان و نیشابور و سمرقند و بخارا برخاستند و فارسی دری یا درباری را رواج دادند؛ پدر، رودکی بود و فرزند بلند قامتش فردوسی اما اوضاع خراسان پس از حکومت سامانی به تندی رو به ناامنی رفت و درگیریها بالا گرفت تا اینکه آذربایجان پرچم برافراشت و به کانون اصلی زبان و ادب فارسی تبدیل شد. شاعرانی چون قطران و صدها شاعر آذربایجانی و قفقازی دیگر با محوریت تبریز در سده چهارم، پیشاپیش و دوشادوش خراسانیان این تلاش را آغاز کرده بودند اما پس از افول بخت خراسان تمام این مسئولیت به دوش تبریز افتاد. خلیل شروانی که در قرن هفتم میزیسته به تنهایی نام ۳۰۰ شاعر آذربایجانی و قفقازی را از قرن چهارم تا زمان حیات خود در «نزهة المجالس» فهرست کرده که برخی با قطران همعصر بودهاند اما نامی از آنها نمانده است.
هیچ گلی به تنهایی در بیابانی بیآب و علف نمیروید همچنان که قطران تبریزی به تنهایی نمیتوانسته در تبریز همپای شاعران بزرگ خراسان شعر دری بگوید. کمی بعد نظامی گنجوی و خاقانی از راه میرسند و آرام آرام فارسی را نه با تیغ و شمشیر که با حریر شعر و داستان در فلات ایران گسترش میدهند. پس زبان فارسی امروز دو سرچشمه بزرگ دارد؛ خراسان و آذربایجان. اما جالب آنکه نام آذربایجان در بررسی مکاتب ادبی ما دو بار خودنمایی میکند و این نشان میدهد آذربایجان تا چه پایه بر گردن شعر و ادب فارسی حق دارد؛ نخست مکتب آذربایجانی که پس از ناامنی خراسان در تبریز پایهریزی شد و با انتقال این زبان و ادبیات نوخاسته به مناطق مرکزی ایران همچون شیراز و کرمان و اصفهان سبک عراقی با چهرههای شاخصی مثل حافظ و سعدی ظهور کرد و بار دوم هنگام افول مکتب عراقی که این بار شاعران کوچه و بازار تبریز آستین بالا زده و هسته اصلی مکتب هندی را پایهریزی کردند. بابا فغانی پدر مکتب هندی و همعصر شاه اسماعیل صفوی، درست در همین زمان است که چشم به فانوس دریای شعر و ادب فارسی سر از تبریز درمیآورد.
با انتقال پایتخت از تبریز و قزوین به اصفهان جمعی از شاعران بزرگ تبریزی به همراه صنعتگران و هنرمندان این شهر به دعوت شاه عباس وارد اصفهان میشوند. هزاران تبریزی که به تبارزه یا تبریزیان اصفهان شهره شدند و در میان این جمع شاعری چون صائب تبریزی قد علم کرد و مکتبی را که همشهریانش در کوچه و بازار تبریز پایهریزی کرده بودند، به عالیترین درجه ادبی رساند. تبارزه اصفهان در گام بعد راهی هندوستان میشوند تا آنچه را که امروز به نام مکتب هندی میشناسیم توسط شاعری همچون بیدل دهلوی به نقطه کمال برسد.
گورستان سرخاب با بزرگانی همچون سلمان ساوجی، اوحدی مراغهای، همام تبریزی، سوزنی سمرقندی، انوری ابیوردی، ذوالفقار شروانی، شاهپور نیشابوری، شکیبی تبریزی، شمسالدین سجاسی، مجیرالدین بیلقانی و … به ما میگوید آذربایجان و در قلب آن تبریز، جوهره اصلی تمامی جریانهای بزرگ ادبی زبان و ادب هزار ساله فارسی است.
محمد مطلق
منبع: روزنامه ایران