میراث مکتوب- در سردی استخوانسوز غروب پنجشنبه، 10 بهمن 1398، سری به انقلاب زدم. یادم آمد چند روز پیش در شبکۀ تلگرامی یکی از گروههای فرهنگی، تصویر پشت جلد کتاب «ای رفتههای رفته» (زندگی و شعر دکتر فتحالله مجتبائی) را دیده بودم. از انتشارات آگاه کتاب را گرفتم. در «ای رفتههای رفته» 54 عنوان شعر عمدتاً کوتاه در طرز قدمایی و غیرقدمایی بدین شرح آمده است: 13 عنوان درقالب قدمایی و سنتی؛ 12 عنوان به شیوۀ سپید و نیمایی؛ 21 رباعی و دوبیتی؛ و 8 ترجمۀ منظوم از اشعار تنیسون، باتلر ییتس، شکسپیر و… .
از نظر مضمون و درونمایۀ اشعار هم، که عمدتاً صبغه و حال و هوای عاطفی و عاشقانه و جنبههای انسانی و اجتماعی در سراسر آن مشهود است، باید گفت سرودههای این دفتر نیز جلوهگاه تمام عیار «همان دغدغهها و پرسشهای» همواره پایانناپذیر ذهنیت شاعرانۀ هویت و اندیشۀ ایرانی است: پرسش و جستوجوگری از معمای آفرینش و هستی، حیرت و درماندگی، عشق، دلتنگی هجر و فراق، یأس و امید، حقگزاری و سپاس، حسرت بر گذشته و پشیمانی، نجوا و گفتوگوی با خود و … .
اظهار نظر در خصوص جوهر شعر و ارزش ادبی این دفتر و احیانا گفتوگو در باب خلاقیت و تصویرآفرینی و مضمونپردازی شاعر آن و پیش کشیدن بحثهای دیگر تخصصی در حیطه نقد شعر بدون تردید مطلقا در صلاحیت من نیست. در این موضوع باید صاحبنظران فرهیختۀ شعر معاصر ایران، نظر بدهند و امیدوارم که این کار را هم بکنند. اما آنچه من می توانم «تاحدی» دربارۀ آن اظهار نظر کنم (و تأکید هم میکنم «تاحدی») بخش «ترجمههای منظوم» است (از ص 96 تا 99). در این صفحات، اصل بندها و عبارات انگلیسی به همراه ترجمۀ آن، در معرض دید و قضاوت خواننده است. آفرینش کلام منظوم در «زبان مقصد»، که گاه به «شعر» پهلو میزند و در عین حال در تطابق کامل با اصل خود در زبان مبدأ است، و دمیدن جوهر شعر در پیکرۀ سخن و گزینش کلماتی از گنجینۀ واژگان «شعر» فارسی و ادبیات آن (چون چنگ، تار، نغمه، شعله، و…) با ایجاز کلام و التزام در برابری تقریبی شمارگان تعابیر و کلمات زبان مقصد با زبان مبدأ، جلوۀ هنرنمایی استاد مجتبائی در ترجمههای منظوم است. در بعضی از این ترجمههای منظوم، بیان شاعری و تأثیر و نفوذ کلام ترجمۀ فارسی به مراتب بیشتر و عمیقتر از نحوۀ ادای آن در زبان مبدأ است. یک نمونه را به عنوان شاهد گفتۀ خود نقل میکنم.
Love took up the harp of Life
and smote on all the chords with might
Smote the chord of Self, that, trembling,
passed in music out of sight.
(Alfred Lord Tennyson)
عشق چنگ زندگی بگرفت و گرم؛
نغمهها پرداخت بر هر تار آن؛
چون به تار «این منم» زد زخمهای؛
لرزان لرزان رفت آن تار از میان. (ص 96)
خوانندگانی که با ادبیات و زبان انگلیسی به خوبی آشنا باشند گمان میکنم ادعای من را تصدیق خواهند فرمود که مترجم، با فرهیختگی «ذهنی و زبانی» خود، و با نهایت تسلط، توانسته است به ساحت دقیق مرز میان «ذهنیت» و «زبان» در کلام انگلیسی پی ببرد و بسیار ماهرانه بکوشد تا «ذهنیت» سخن انگلیسی را (و نه صرفا «زبان» آن را) به فارسی ترجمه کند. ترجمۀ «ذهنیت» شاعر انگلیسی یا به تعبیری دیگر، «ترجمۀ کنه سخن» انگلیسی به «زبان و ذهنیت فارسی» راز جذابیت ترجمانی استاد مجتبائی است.
وقتی این ترجمههای منظوم را از نظر میگذراندم با خود گفتم ای کاش ترجمۀ بسیاری از شاهکارهای ادبیات انگلیسی در زبان فارسی (مثلا شکسپیر) از قریحه و قلم استاد مجتبائی میتراوید و بر کاغذ نقش میبست.
همچنین باید از تدوینگر «ای رفتههای رفته» بسیار سپاسگزار بود که همت خود را بدرقۀ جمعآوری این اشعار کردهاند. اگر چنین نمیکردند چه بسا این اشعار از دیدۀ پژوهشگران و استادان ادبیات و دوستداران فرهنگ ایران و از چشم بسیاری از ارادتمندان دکتر مجتبائی، همیشه مغفول میماند. آقای قریبی بیتردید خدمت درخور احترامی به ادبیات معاصر ایران کردهاند. امیدوارم البته در چاپهای بعدی کتاب بکوشند و بعضی ملاحظات را در آن اعمال فرمایند. ذکر منبع دقیق اشعار گزینششده در پانوشت آن (نام مجله، سال، شماره صفحه و…)، تدوین فهرستی از عناوین اشعار در آغاز کتاب، گنجاندن شرححال دقیق سراینده این اشعار در پیشگفتار و ویرایش نکتهبینانه در «درآمد» کتاب که به لحاظ ساختار و محتوا چندان سنخیتی با شاعر «ای رفتههای رفته» و شعر او ندارد، به نظرم چاپ دوم کتاب را بسیار ثمربخشتر خواهد کرد.
اما فارغ از اینکه دربارۀ «مضمون و قالب» سرودههای ای رفتههای رفته، چه قضاوتهایی خواهد شد و چه بحثهایی احیاناً در گفتهها و نوشتهها در خواهد گرفت، «نفس» انتشار این شعرها از نظر فهم دقیقتر روانشناسی و جامعهشناسی مقولۀ «روشنفکری و فرهیختگی ذهنیت و شخصیت» بزرگان فرهنگ و تاریخ این سرزمین، شاید بسیار حائز اهمیت باشد. آنچه از تاریخ معاصر ایران میفهمیم، ظاهراً «دانایی و فضل» و در یک کلام «تشخص» شخصیت و ذهنیت، و «برجسته بودن و بارز جلوه کردن» بی حضور «شعر فارسی» تمام و کمال به منصه ظهور نخواهد نشست. گویی «تکه» اصلی و بسیار نظرگیر هویت متنوع و چندین تکۀ ایرانی (یا به تعبیر مرحوم دکتر داریوش شایگان هویت چهل تکه) همان «شعر فارسی» است و این هویت، بی وجود «تکه» شعر فارسی ناقص و ناتمام است. نکته جالب اینکه دلبستگی به نمود این «تکۀ اصلی هویت ایرانی»، و به «جلوه در آوردن» آن منحصر به اهل فضل هم نیست. سیاستمداران و حاکمان جور و عدل نیز از «شعر فارسی» و «طبعآزمایی» در آن، غافل نبودهاند. ظاهرا «شعر فارسی» تنها موضع و محور مشترک هویت «چهل تکۀ ایرانی» است. گویی، تفکر و شخصیت و ذهنیت «فرهیختگی» از منظر «ذهن ایرانی»، بیحضور «شعر» همیشه کمیتش میلنگد. از طرفی، میان «شهرت» و «شعر» نیز در این سرزمین، باید گفت پیوندی ناگسستنی و نظرگیر حکم میراند. «شاعران» عمدتا از متفکران و پژوهشگران، و به دیگر کلام، از همۀ آنانی که پویندگان طریق «تفکر و سخن» هستند نامبردارتر و از اقبال و توجه و محبوبیت بسیار بیشتری برخوردارند. شاملوی «شاعر» بسیار نامبردارتر از «شاملوی نویسندۀ کوچه و روزنامهنگار» است. همچنین از دوستداران فرهنگ و ادبیات ایران، کمتر کسی است که نام فریدون مشیری و شهریار را نشنیده باشد اما از همان جمع هم شاید به ندرت کسی را یافت که با غلامحسین مصاحب، احسان یارشاطر، سیدحسن تقیزاده، محمود صناعی، حمید عنایت، نجف دریابندری و دهها متفکر و نویسنده و مترجم بسیار متبحر آشنا باشد.
با لحاظ کردن تأملاتی که گذشت بالطبع خوانندگان «ای رفتههای رفته» در برابر این پرسش خواهند بود که آیا سرایندۀ فرهیختۀ این سرودهها و در واقع «بزرگمرد خردپیشه» دوران معاصر نیز ممکن است احساس نوعی «خلاء ناپختگی هویت ایرانی» میکرده و پر و بال دادن به «احساسات شاعرانه» خود را در حکم تلاشی برای دست یافتن به «پختگی و باروری کنشهای فکری و کوششهای علمی» میدانسته است؟ به نظر، پی بردن به پاسخ «نه البته تمام متقن» این پرسش، هم در گرو تأمل در «گذشتۀ فکری و سیر مطالعاتی» استاد مجتبائی بوده و هم منوط است به نگریستن در افکار و رفتار دوران اخیر این متفکر نامبردار روزگار ما. در این زمینه نیز مطلقا خود را صاحبنظر نمیدانم تا پاسخی بدین پرسش بسیار مهم بدهم. اما آیا ممکن است در ذهنیت شاعر «ای رفتههای رفته» نیز رشتهای سخت ناگسستنی میان «شهرت» و «شعر» تنیده شده و او را بر آن داشته باشد تا با «شعر» خود به گسترۀ جذاب «دلها و ذهنها» قدم بگذارد؟ پذیرفتن چنین گمانی بسیار دور از حقیقت ماجرا مینماید. استاد مجتبائی به شواهد آثاری که به قلم آورده و با لحاظ کردن کوششهای علمی و فرهنگی و ملاحظاتی که همواره دغدغۀ زندگیاش بوده به روشنی نشان داده است همواره روی سخن و قلم با «فرهیختگان» و «نخبگان جامعه داشته و در پی جذب مخاطبان بسیار نبوده است. او صاحبنظری بسیار متبحر در حیطۀ تحقیقات خود است و آراء و سخنهای خویشتن را هم عمدتا در قالب «مقاله و جستار» به قلم آورده است. به نظر ساحت مقاله نیز عرصۀ بیاعتنایی به «شهرت» است. با همۀ آنچه گذشت معتقدم انتشار «ای رفتههای رفته» نتایج درخور اعتنایی در پی دارد؛ چرا که فرصتی بسیار مهم در فهم بیشتر و دقیقتر «سرگذشت فکری و احوال درونی» یکی از متفکران بزرگ تاریخ و فرهنگ معاصر ایران است.
ای رفتههای رفته؛ زندگی و شعر دکتر فتحالله مجتبائی، حسن قریبی، نشرثالث، تهران 1398، 102 صفحه، شمارگان :550 نسخه.
فرهادی طاهری