میراث مکتوب – این تحقیق در پی شناسایی علل و ارائۀ الگویی برای تبیین ناپایداری های اجتماعی دائم در حوزه ی سرزمین ایران در قرون سوم تا دهم هجری است که با استفاده از روش جامعه شناسی تاریخی در مورد تحولات تاریخی و نیز رویکرد هرمنوتیکی (زندآگاهانه) در جایی که نیاز به تفسیر متون تاریخی بوده است تلاش می کند تا نشان دهد که رویکرد نظریه پردازانی که به تحولات دراز مدت جامعه ی ایران پرداخته اند، دچار ضعف بزرگ بی توجهی به واقعیت های مسلم تاریخی است.
جامعه ایران تاریخی درازد دامن و طولانی داشته و شاهد فراز و نشیب ها و تحولات و دگرگونی های بی شماری بوده است؛ از ابرقدرتی در جهان قدیم تا محو از صفحه ی سیاسی برای مدت نزدیک به ده قرن (از سقوط ساسانیان تا ظهور صفویه) و همچنین دگرگونی های عمیق و مهم دوران معاصر یعنی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از نمونه های دیگر تحولات این مجموعه ی تمدنی – فرهنگی هستند. اما علی رغم این وضعیت به نظر می رسد در زمینه ی نظریه های جامعه شناسی کلان که بتواند این تحولات «جامعه ی ایران» را در دوره های مختلف تبیین کند محدودیت های زیادی وجود دارد. مخصوصا ناپایداری هایی که حدود هفت قرن سرزمین ایران را در خود فرو می برند و پی آمدها و آثار عمیقی را در جامعه ی ایران تا قرن ها بعد از خود به جای می گذارند که کمتر مورد توجه ویژه و خاص قرار گرفته است اما اکنون موضوع این تحقیق است.
این تحقیق در پی شناسایی علل و ارائه ی الگویی برای تبیین ناپایداری های اجتماعی دائم در حوزه ی سرزمین ایران در قرون سوم تا دهم هجری است که با استفاده از روش جامعه شناسی تاریخی در مورد تحولات تاریخی و نیز رویکرد هرمنوتیکی زندآگاهانه در جایی که نیاز به تفسیر متون تاریخی بوده است تلاش می کند تا نشان دهد که رویکرد نظریه پردازانی که به تحولات دراز مدت جامعه ی ایران پرداخته اند، دچار ضعف بزرگ بی توجهی به واقعیت های مسلم تاریخی است. وضعیت سرزمین ایران پس از سقوط ساسانیان و ورود اسلام و اعراب به ایران وضعیت کاملا ویژه ای است که حتی با اوضاع ایران در زمانی که به دست اسکندر فتح شد شباهت چندانی ندارد.
بر اساس نتایج این تحقیق در طی هفت قرن دوره ی مورد مطالعه ی این بررسی، سرزمین ایران بخشی از امپراطوری بزرگ خلافت اسلامی است که به لحاظ قومی نیز آمیختگی های بی سابقه ای بین اقوام ایرانی و عرب و ترک از طریق مهاجرت این اقوام به ایران شکل می گیرد. بنابراین هیچ مجموعه ی «اجتماعی – سیاسی» به نام ایران وجود نداشت. سرزمین ایران در یک منظومه از کانون های قدرت واقع شده بود که وحدت سرزمینی آن نیز از بین رفته بود. امارت های محلی که در بخش های مختلف سرزمین ایران شکل گرفته بود و حتی آن ها که منشأ ایرانی داشتند هیچ یک مدعی نمایندگی چیزی به نام «جامعه ی ایرانی» نبودند. در این تحقیق به جای نظریات متداول، برای تحلیل و تبیین تحولات در این مقطع خاص، پس از نقد و بررسی نظریات و آراء موجود، به لحاظ چهارچوب نظری و چشم انداز مطالعاتی، از نظریات جامعه شناسی تاریخی نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی، در زمینه ی تحولات دراز مدت تاریخی در جوامع و همچنین از نظریه ی «تحولات ادواری» ابن خلدون استفاده شده است.
علاوه بر این موارد در بخش چهارچوب نظری همچنین به «مشاهدات» فریدریش انگلس در مورد قیامها و شورش ها در حوزه ی خلافت اسلامی و ایران اشاره می شود که ضمنا تأییدی بر «نظریه ی دوری ابن خلدون» نیز می باشد. نتایج این تحقیق نشان می دهد که ناکار آمدی دستگاه خلافت برای اداره ی امپراطوری وسیعی که پس از ظهور اسلام فتح شده بود، همچنین نبود مبنایی برای مشروعیت قدرت که از اجماع و توافق عمومی برخوردار باشد و شکل گیری دائم «عصبیت» های مدعی قدرت توسط اقوام عمدتا غیر بومی و نیز قبیله ای – عشایری که بعضا از مناطق خارج از سرزمین ایران به این منطقه سرازیر می شدند، باعث شکل گیری دائم نیروهای گریز از مرکز می گردد که باعث می شود در مدت هفتصد سال، سرزمین ایران را دچار ناپایداری های دائم نماید.
فهرست فصل های کتاب به شرح زیر است:
فصل اول: کلیات
فصل دوم: پیشینه و مبانی نظری تحقیق
فصل سوم: تطبیق مبانی نظری بر شواهد تاریخی
فصل چهارم: جمع بندی و نتیجه گیری
خدیوی، غلامرضا، بررسی تحولات تاریخی اجتماعی محدوده سرزمینی ایران از قرن سوم تا دوره صفویان، مشهد، مرندیز، 200 صفحه، قطع: وزیری، بها:140000 ريال، 1396.
منبع: کتابخانۀ تخصصی تاریخ ایران و اسلام