محمدعلی موحد جذابترین و تکاندهندهترین بخشهای سفرنامه ابنبطوطه را بازسازی و برجسته کرده است.
آناهید خزیر: دوم خرداد ۱۴۰۴ محمدعلی موحد ۱۰۲ ساله شد. بزرگمردی که نامش با فرهنگ، تاریخ، نفت و مثنوی پیوند خورده است. وی سالهای بسیاری از زندگیاش را برای ایران کار کرده است و ترجمههای برجستهای از او منتشر شده که میتوان به ترجمه سفرنامه ابن بطوطه اشاره کرد که توجه استادانی چون مجتبا مینوی و محمدعلی جمالزاده را به خود جلب کرده است.
موحد در تبریز زاده شد، شهری که نخستین چاپخانه، نخستین مدرسه و نخستین روزنامه در آنجا راهاندازی شد. تبریز در اندیشههای روشنفکری و انقلابی پیش از مشروطه نقش تاریخی داشته و این بستر تاریخی در پرورش موحد تاثیر بسیاری داشته است.
به مناسبت زادروز موحد به سفرنامه ابن بطوطه پرداختهایم تا با معرفی این اثر سترگ به اهمیت ترجمه این کتاب و برگهای زرینی که در کارنامه افتخارآمیزش دارد اشاره کرده باشیم. در سفرنامه ابنبطوطه گزارشی از اصفهان و شیراز را آوردهایم تا این دو شهر ایران را از نگاه ابنبطوطه بررسی کنیم.
جذابترین و تکاندهندهترین سفرنامه ابنبطوطه
موحد جذابترین و تکاندهندهترین بخشهای کتاب سفرنامه را بازسازی و برجسته کرده است. مؤلف مسائل مهمی از قبیل نقش فردی و اجتماعی زنان، قدرت سیاسی، دین و دولت، آموزش و فرهنگ و بسیاری موضوعات مهم دیگر را با تحقیق در سفرنامه ابن بطوطه و منابع دیگر آن روزگار به نحوی خواندنی حتی برای خواننده غیرمتخصص ترسیم کرده است.
سفرنامه ابن بطوطه، سیاح مراکشی گویاترین و زندهترین سند فرهنگی جهان اسلام است که از قرن هشتم هجری (چهاردم میلادی) به دست ما رسیده است. سفرنامه وی، آیینهای است که زیر و روی جوامع اسلامی روزگار در آن منعکس است. نهتنها سیره و عملکرد طبقات حاکم و نگرش و روش پادشاهان و دیوانیان که راه و رسم عالمان و فقیهان، مراسم و آداب تشریفات جاری، چگونگی گذران مردم، مدرسهها و خانقاهها، شادیها و ماتمها و در یک کلمه احوال و اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی؛ این همه را از خلال سفرنامه ابن بطوطه توان دید.
اصفهان و کلوهای آن
گزارش ابن بطوطه درباره اصفهان از ویرانی بخش بزرگی از شهر که حاصل تعصبات و اختلافات مذهبی بود سخن میگوید. کتابهای تاریخ آن عصر پر است از داستان زدوخوردهایی که دایم در میان محلههای شافعینشین و محلههای حنفینشین اصفهان برقرار بود و به مرور زمان که بر شیوع و نفوذ تشیع در آن شهر افزود عنصر تازهای بر مخاصمات مذهبی سابق اضافه شد و چنین است که ابن بطوطه خرابی شهر را معلول اختلافات سنی و شیعه میداند و حمدالله مستوفی درباره مردم اصفهان مینویسد: «بیشتر اوقات با هم در محاربه و نزاع باشند و رسم دوهوایی هرگز از آنجا بر نیفتد و همه خوشیهای آن شهر در هنگام اظهار دوهوایی با ناخوشی آن فتنه مقابل نتوان کرد.
ابن بطوطه اصفهانیان را به شجاعت و سخاوت میستاید. مهماننوازی آنان تفصیلی دارد وقتی به آشنایی و رفیقی برخورد میکنند تعارف شروع میشود میگویند نه برویم یک لقمه «نان و ماس» با هم بخوریم ولی چون به خانه میرسند نان و ماست ساده به انواع غذاها تبدیل میشود و اصفهانیها به این رسم شهر خود مباهات میکنند. از میوههای اصفهان زردآلو، به انگور و خربزه عالی آن شهر بیشتر مورد پسند ابن بطوطه بوده است.
اطلاعاتی که ابن بطوطه از تشکیلات صنفی اصفهان به دست میدهد در خور توجه بسیار است. هر دسته از پیشهوران شهر پیشکسوتی داشتند که او را «کلو» میخواندند. جوانان مجرد نیز جمعتهای خاص خود را داشتند و با هم حشر و نشر میکردند. «کلو» که ابنبطوطه میگوید اصطلاحی است به معنی کلانتر و رئیس صنف و سردمدار و اختصاصی به اصفهان نداشت.
شیراز ابن بطوطه را مجذوب خود کرده بود
شهرهای دیگر ایران هم از این کلوها داشتند. حافظ ابرو درباره شیراز مینویسد: «اکابر و کلویان مثل خواجه فخرالدین سلمانی و خواجه جمالالدین خاصه و خواجه حاجی قوام و کلو فخر و اتباع او اتفاق کردند و کلو حسین و جمعی اکابر که یاغی باستی در محله ایشان بود طرف یاغی باستی را گرفتند» یا در ظفرنامه تیموری میخوانیم که «تمام اصول و کلانتران و گلویان به احراز سعادت زمین بوس شتافتند» یا «از مجموع گلویان و کلانتران محلات مچلگا (التزام نامه) بازستد.»
در سفر اول ابن بطوطه به شیراز قاضی شهر مجدالدین خانه کوچکی در مدرسهای، که به نام خود وی مجدیه خوانده میشد، برای اقامت او تخصیص داد. بار دوم که ابن بطوطه پس از بیست سال به شیراز آمد قاضی در حدود ۸۶ سال داشت. ابن بطوطه میگوید این بار از قاضی جز پوست و استخوان چیزی نمانده بود از ضعف پیری حرکت نمیتوانست ولی حواس خود را از دست نداده بود. ابن بطوطه را شناخت و او را در آغوش کشید. این قاضی که سخت مورد احترام مردم زمان بود سالها پس از آن نیز زندگی کرد و در ۷۵۶ درگذشت حافظ سال وفات وی را در کلمه رحمت حق رقم زده است.
شیراز ابن بطوطه را مجذوب خود کرده بود وی از باغهای زیبا چشمهسارها، بازارها و خیابانهای شهر از نظم و آراستگی آن تعریف میکند و میگوید شیرازیان مردمانی خوش انداماند، جامههای پاکیزه میپوشند شهر در زمین مسطحی واقع شده و گرداگرد آن را باغها فرا گرفتهاند. بازارها و باغهای شهر و مردم خوشهیکل آن ابن بطوطه را به یاد دمشق میانداخت هر یک از اصناف پیشهوران هم بازار جداگانه خاص خود داشتند. در واقع همین تشکلات صنفی شهرهایی چون اصفهان و شیراز بود که در آسیای صغیر به صورت گروههای فتیان درآمده بود و ابن بطوطه در گزارش سفر بلاد الروم بر این نکته تأکید نهاده است. ابن بطوطه نیز مانند حافظ از آب خوشگوار نهر با صفای رکن آباد یاد میکند ولی توصیفات او از زیبایی و آراستگی شیراز و رفاه و تنعم مردم آن خالی از اغراق نیست.
زنان در شیراز نظر ابنبطوطه را جلب کردند
شمار بسیار زنان در شیراز نظر ابن بطوطه را به خود جلب کرده بود. میگوید: من در هیچ شهری ندیدم که اجتماعات زنان به این انبوهی باشد.» زنان شیرازی کفش چکمهای بر پا میکردند که تا زانو بالا میآمد (خُف: موزه) و در کوچه و بازار خود را میپوشانیدند و برقع بر رخ میافکندند صدقه زیاد میدادند و در هر هفته سه روز دوشنبه و پنجشنبه و جمعه در جامع بزرگ شهر گرد میآمدند و پای منبر وعاظ مینشستند و در شدت گرما با بادبزنی که در دست داشتند خود را باد میزدند.
ابن بطوطه در شیراز بقعه احمد بن موسی برادر امام رضا را که در زمان ما به شاه چراغ معروف است زیارت کرد. تاش خاتون مادر شاه شیخ ابو اسحق مدرسه و خانقاهی بر سر این بقعه ساخته بود و شبهای دوشنبه مراسمی در آنجا اجرا میشد و فقها و سادات شهر و خود خاتون در این مراسم شرکت میکردند ابن بطوطه از کثرت عدد سادات در شیراز سخن میگوید. حمدالله مستوفی نیز این مطلب را تأیید میکند که «در او سادات بزرگ صحیح النسباند.»
زیارت ابن بطوطه از قبر سعدی در بیرون شهر شیراز
باز ابن بطوطه از مزار شیخ ابو عبدالله خفیف در شیراز یاد میکند که آن هم مدرسه و خانقاهی در جوار خود داشته و شبهای آدینه مراسمی در حضور تاش خاتون و فقها و قضات شهر در آنجا اجرا میشده و ابن بطوطه میگوید شخصاً هم در مراسم شبهای جمعه این بقعه و هم در مراسم شبهای دوشنبه بقعه شاه چراغ حضور یافته است. گور محمود شاه (شرفالدین طخطاخ) پدر شاه شیخ ابواسحق نیز در کنار تربت شیخ ابوعبدالله خفیف بوده است. این شیخ خفیف به قول صاحب شیراز نامه یکصد و ده سال عمر کرده و صحبت جنید و منصور حلاج را دریافته و به سال ۳۷۱ در گذشته بود. جنید شیرازی شرح حال و مقامات وی را که در کتابی به نام سیره شیخ ابی عبدالله الخفیف گرد آمده بود به فارسی ترجمه کرده است.
از دیگر مزارات شیراز که ابن بطوطه نام میبرد مقبره روزبهان بقلی معروف به شیخ شطاح است که به سال ۶۰۶ درگذشته و در جامع عتیق شیراز به خاک سپرده شده است. بقعه شیخ صالح زرکوب (عزالدین مودود بن محمد اصفهانی الاصل) نیز که به سال ۶۶۳ درگذشت در داخل شهر معروف و معمور بوده و خانقاهی برای اطعام فقرا داشته است.
ابن بطوطه در بیرون شهر شیراز قبر سعدی را نیز زیارت کرد که «در زبان فارسی سرآمد شاعران زمان خود بوده و گاهی نیز در بین سخنان خویش شعر عربی سروده است.» در آن هنگام که ابن بطوطه به شیراز آمد سی و پنج سال از وفات شیخ گذشته بود و درست مقارن سالهایی بود که علی بن احمد بیستون به جمع و ترتیب دیوان او اشتغال داشت. تربت سعدی نیز خانقاهی داشته با «باغی نمکین که او خود در زمان حیات خویش بنا کرده و محل آن نزدیک سرچشمه نهر معروف رکن آباد است. شیخ در آنجا حوضچههایی از مرمر برآورده است.» مردم شهر که به زیارت قبر سعدی میآمدند در سفره خانه شیخ غذا میخوردند و لباسهای خود را در حوضچههای مرمرین خانقاه میشستند. ابن بطوطه مینویسد: «من خود نیز چنین کردم رحمت خدا بر او باد!»
عکسهای محمدعلی موحد اثر امیر جدیدی است.
منبع: ایبنا