میراث مکتوب- کتاب «جستارهایی دربارۀ اسطورههای ایرانی و گفتارهای دیگر در پیوند با ادب حماسی» نوشتۀ حمیدرضا اردستانی رستمی، از سوی انتشارات نگاه معاصر، در ۲۹۰ صفحه چاپ و منتشر شده است.
این کتاب برگزیدۀ هفت گفتار و یک پیوست از مقالههایی است که میان سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ در نشریات مختلف و جشننامۀ استاد جلال خالقی مطلق منتشر شده است. موضوع همۀ این گفتارها در پیوند با ادب حماسی و اسطورههای ایرانی است و در برخی از آنها پای مباحث تاریخی نیز به میان میآید که بازنگریای جزئی در این مجموعه گرد آمده است.
در جستار نخست، اسطورههای ایرانی با توجه به دیدگاه اجتماعی امیل دورکیم تحلیل شده و نگارنده کوشیده است با یادکرد شواهدی از اساطیر ایرانی، این دیدگاه دربارۀ اسطوره و دین را به عنوان الگویی کارآمد در توضیح و تحلیل اسطورههای ایرانی معرفی کند.
جستار دوم دربارۀ شخصیت اسطورهای ـ حماسی گرشاسپ و سامهای است که او مطابق با «تاریخ سیستان»، با همان هدف و انگیزهای که جمشید در ساخت وَرِ خود دارد، در سیستان میسازد.
در جستار سوم، رستم که در شاهنامه به ابر بهار تشبیه شده و نام خود و خانوادهاش با رود و آب پیوند دارد، با ایزد بارانآور تیشتر سنجیده شده است. در این نوشتار رستم با ایزد تیشتر مقایسه شده است: رودررویی رخش رستم با اژدها بسیار شبیه به ستیز دیو اَپوش با تیشتر در پیکر اسب است؛ رستم و خاندان وی با آب پیوندی تنگاتنگ دارند دارند؛ همانگونه که سیمرغ درمانبخش درد خاندان رستم است، تیشتر نیز در اوستا درمانبخش تیزپرواز گفته شده که بهیادآورندۀ سیمرغ است؛ رستم در شاهنامه به آفتاب سپیدهدم مانند شده است و تیشتر نیز زندگی خورشیدگون دارد؛ رستم در شاهنامه تیغ بخت پنداشته میشود که بنا بر متن بندهش، آن سلاح زروان یا ایزد وای است که با باد ارتباط دارد و باد در متنهای زردشتی، یاریدهندۀ تیشتر در آبرسانی به گیتی است و …. .
در جستار چهارم مقصود از «ایرانیان» در مصرع «همه کشور ایرانیان را دهم» که از زبان اسفندیار بیان شده، توضیح داده شده است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که پهلوانان عهد کیخسرو، گویا از آنجا که لهراسب (پدربزرگ اسفندیار) کیش صابئی دارد و با بیگانگانی چون بختالنصر بابلی پیوندهایی بسیار نزدیک داشته است، او را نانژاده و بیگانه میپنداشتند. اسفندیار در مصراع یادشده، در تقابل با پدرش میخواهد همین موضوع را پیش کشد؛ بنابراین مقصود اسفندیار از «ایرانیان»، پهلوانان سیستانی است؛ زیرا پارتها که خاندان زال و گودرز از تبار آناناند، سرزمین خود و پیرامون آن را ایرانشهر میگفتند و سیستان را میتواند در پیوند با ایرانویج (پهنۀ ایرانی) دانست.
در جستار پنجم علت چرخش شخصیت گشتاسپ در روایتهای حماسی نسبت به متنهای زردشتی بررسی شده است. ششمین جستار دربرگیرندۀ توضیحاتی است دربارۀ مثل معروف «شاهنامه آخرش خوش است».
هفتمین جستار این کتاب به تحلیل دیباچۀ داستان بیژن و منیژه اختصاص یافته است. فردوسی در دیباچۀ این داستان، از شبی سیاه سخن به میان میآورد و پیوسته این تیرگی را با مشبهبههایی مانند شبه، قیر، فرش سیاهرنگ، پر زاغ، زنگار گرد، پولاد زنگزده، اهریمن و مار سیاه به تصویر میکشد. شاعر در همان بیت نخست، از ناآشکارگی بهرام و کیوان و تیز سخن میگوید و در پی، ماه را در ریخت هلالیاش وصف میکند. میتوان چنین پنداشت که تیرگی مطلق، نشان چیرگی خلیفگان عرب و دستنشاندههای ترک آنهاست. ناپیدایی بهرام، کیوان و تیز نشانی است بر ازمیانرفتن طبقات اجتماعی ایران و هلال ماه با نوری خرد، نشان از امید برای استقلال ایران است در پرتو حکومت اسماعیلیان و آل بویه و شکوفایی علمی در دوران فردوسی.
در پیوست کتاب نیز پاسخ به بیستوچهار سؤال در حوزۀ شاهنامهپژوهی و ادب حماسی از سوی نویسنده آورده شده است.
فهرست مطالب کتاب:
پیشگفتار
درآمدی بر جستارها
جستار نخست: اسطورههای ایرانی؛ برآیند دگرگونیهای اجتماعی و جغرافیایی
جستار دوم: سامۀ گرشاسپ در تاریخ سیستان و پیوندهای آن با وَرِ جمکرد
جستار سوم: تیشتر اوستا، رستم شاهنامه
جستار چهارم: لهراسپ بیگانه، سگزیان ایرانی (بررسی مفهوم «ایرانیان» در مصراع «همه کشور ایرانیان را دهم»)
جستار پنجم: فردوسی و نقد سیاستهای ساسانی و غزنوی در سایۀ چرخش شخصیت گشتاسپ
جستار ششم: چرا در فرهنگ عامه پایان شاهنامه خوش پنداشته میشود؟
جستار هفتم: بیم و امید فردوسی در دیباچۀ داستان بیژن و منیژه (بیم از سیاهی عباسیان و امید به اسماعیلیان)
پیوست: پاسخ به بیستوچهار پرسش دربارۀ شاهنامه و ادب حماسی