کد خبر:53030
پ
IMG_5394

یوم‌الله دوران تاریخی میراث مکتوب

متأسفانه مرحوم فانی هیچگاه در نشست‌های ماهانۀ ما حاضر نشد، اما ما روزی به یادماندنی برای او رقم زدیم. خوشبختانه کل جلسه، برخط پخش شد و فیلم همۀ سخنرانی‌ها بارگذاری و پخش گردید. دکتر صادقی پیشنهاد داد این سخنان را در کتابی چاپ کنید.

قبلاً چهارشنبه‌های دیدار با اهل دانش و فضیلت و دانایی را زیارت و محل میراث‌مکتوب را زیارتکده گفته بودم. دیروز بیست‌وششم آذرماه [1404] که موضوع جلسه را به یاد علامه قزوینی ثانی، زنده‌یاد کامران فانی، با پوستر اعلام کرده بودیم، بزرگان زیارت‌کردنی نشست، فتح‌الله مجتبایی، ژاله آموزگار، علی‌اشرف صادقی، علی بلوکباشی، معصومی همدانی و دیگر دوستان و دوستداران او در بارۀ “فانی در کتاب و باقی در یادها”، سخن‌ها گفتند شنیدنی که بعد از جلسه، دکتر صادقی پیشنهاد داد این سخنان را در کتابی چاپ کنید. چنین دورانی با چنین بزرگانی، آیا جایی دیگر و زمانی دیگر جمع خواهند شد؟
متأسفانه مرحوم فانی هیچگاه در نشست‌های ماهانه ما حاضر نشد، اما ما روزی به یادماندنی برای او رقم زدیم. خوشبختانه کل جلسه، برخط پخش شد و فیلم همۀ سخنرانی‌ها هم از طریق کانال‌های تلگرامی و آپارات و یوتیوب میراث مکتوب، بارگذاری و پخش گردید.
اندوه از دست‌دادن هر یک ازین مفاخر، حذف بخشی از حافظۀ تاریخی جامعۀ علمی و فرهنگی کشور است که هرگز جبران نخواهد شد. چون اینان انسان‌هایی تکرارناشدنی‌اند.
بانو ژاله آموزگار که وجودش مایه امید و افتخار است، وقتی وارد جلسه شد، بنده‌نوازی کرد و از روی لطف و محبت گفت: ماشاءالله به این همه کار و فعالیت و دعا کرد. بعد افزود یادداشتی که به یاد مادر نوشته بودی خواندم و اشکم درآمد. گفتم شما همیشه به بنده لطف دارید. دکتر یوسف ثبوتی بنیانگذار دانشگاه علوم‌پایه زنجان که اغلب با مترو به جلسه می‌آیند، شب قبل تلفن کرد که برنامۀ چهارشنبه برقرار است؟ عذرخواهی کردم که زودتر به ایشان زنگ نزده بودم. دکتر محمدحسن رئیس جدید مؤسسۀ فرهنگی اکو کنار ایشان نشسته بود و با هم انگلیسی گپ می‌زدند. هنگام خداحافظی به استاد ثبوتی گفتم اجازه دهید برایتان اسنپ بگیرم، بلافاصله فرمودند خودم بلدم! بدون اینکه من متوجه شوم نسخه‌ای از کتاب جدید مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری را خریداری کردند.
از برکات این جلسات ماهانه، دیدارهای تازه و تاریخی است. خدایشان رحمت کناد روزی که دکتر محمدرضا باطنی پس از سی‌سال با مرحوم دکتر مصطفی ذاکری دیدار کردند و همین‌طور دکتر ابوالقاسمی با عزیزی دیگر.
این چهارشنبه نیز به لطف جناب ترکمان، توفیق زیارت دکتر مرتضی کُتُبی(آذر ۱۳۱۱)، بنیانگذار علم سنجش افکار عمومی در ایران و دکتری روانشناسی اجتماعی دانشگاه تهران، دست داد. دکتر علی بلوکباشی که سال‌ها از ایشان بی‌خبر بود، یار دیرین خود را یافت و تا آخر جلسه کنار ایشان نشست و گفت‌و‌گو کرد.

آب‌گوشت‌اولی‌ها
هرماه افراد جدید به عنوان آب‌گوشت‌اولی معرفی می‌شوند.
برادران دوقلوی بافقی، هادی و مهدی فتاحی از بافق یزد، برای عقد قرارداد دیوان وحشی بافقی آمده بودند. دکتر آذرنیا و جناب باقریان موحد، محقق و نویسندۀ فاضل و کوشای آثار رشدیه از قم برای زیارت استادان آمده بودند، زحماتش را ارج نهادم و برای حاضران معرفی‌اش کردم. پژوهشگر دانشمند تاریخ معاصر جناب محمد ترکمان کتاب “زنانی که زیر مقنعه کلاهداری کردند” زندگی ملک‌تاج نجم‌السلطنه را مرحمت فرمود. بانو سمانه کاکاوند کتاب “قوم‌نگاری بافته‌های سنتی بافق” را هدیه داد و با استاد بلوکباشی دیدار و گفتگو کرد.
دکتر طه مرقاتی لطف نمود و کتاب “آستان شمس تبریزی” مشتمل بر اسناد نویافته و مقالات پژوهشی دربارۀ اثبات حقانیت وجود آرامگاه شمس تبریزی در خوی را هدیه آورد.

دیزی‌سرای میراث!
برگزاری نشست‌های ماهانه که از سال ۸۷ شروع شد، البته برای تکریم و حفظ سنت “دیدار” و به قول قدما “صلۀ ارحام” البته ارحام فرهنگی شکل گرفت، همراه با پذیرایی غذای سنتی ایرانی، (میراث فراموش‌شدۀ نیاکان، یعنی آبگوشت)، تا جایی که برخی از رفقا، میراث مکتوب را که ۴۹۰ کتاب چاپ کرده و هزاران خدمت دیگر، با آبگوشت می‌شناسانند. یکبار در تالار وحدت مجری محترم بنده را وسط جمعیت دید و بجای اشاره به سی‌سال خدمت، گفت: دکتر ایرانی که خود از مفاخر معاصر است، چهارشنبه‌های آخرماه آبگوشت‌پارتی دارد، نفهمیدم این تعریف بود یا تعریض! وقتی آمدم بیرون، عده‌ای آمدند و سراغ نشانی دیزی‌سرای ما را گرفتند!

همسایه‌ها یاری کنید …
هزینه‌های جاری از مایحتاج و ملزومات پذیرایی ماهانه گرفته تا هزینه‌های چاپ مانند تونر و کاغذ و جلد و … بحمدالله سیر صعودی روزانه دارد. هزینه‌های آبگوشت ماه قبل ۲۰ میلیون بود این ماه شد ۲۵ میلیون، اسنپ که برای بعضی اساتید می‌گیریم ۳۰۰ بود این ماه شد ۵۰۰. کاغذ بندی دو میلیون بود این ماه شد دو و ‌چهارصد، نمی‌دانم در ماه‌های آینده چه چیز را باید جایگزین آبگوشت و چه محصولی را جایگزین کاغذ کنیم.‌ این حرکت به بالا که سقوط به پایین را درپی دارد، نگران چاپ کتاب توسط ناشران نیستم، خریدار که خیلی وقت است توان خرید کتاب را ندارد، من نگرانم این جلساتم که چگونه حفظش کنیم و تکلیف آبگوشت چه می‌شود؟

خاطره‌ای از مرحوم دانش‌پژوه
البته هرکس حق دارد نگرانی‌های خود را ابراز دارد. فعلاً قیمت گوشت رو به تزاید است. دیروز دیدم جایی نوشته بود: عرضۀ پروتئین با ۳۰ درصد تخفیف! یاد حراجی‌های شمال شهر افتادم که مثلا قیمت کفش را می‌زنند بیست میلیون تومان «با سیُل» یعنی حراج، نزدیک که می‌شوی با ۵۰درصد تخفیف می‌شود ده میلیون!
با این گفته یادی کنم از دو یار دیرین و دو‌کتابشناس برجسته و بی‌نظیر ایرج افشار و محمدتقی دانش‌پژوه که زمانی برای بررسی نسخه‌های خطی یکی از امام‌زاده‌های کاشان (به گمانم هلال‌بن علی در آران و بیدگل) با هم راهی شده بودند. در مسیر توفان شن، سد راه می‌شود و قصد جان این دو بزرگوار می‌کند. مرحوم افشار گلیم‌پاره‌ای زیر چرخ می‌نهد تا بلکه خودروی آهوی خود را چون رخش راهوار بجهاند و دو جان عزیز را از هلاک برهاند که توفیقی حاصل نمی‌شود. مأیوس پشت فرمان می‌نشیند و با نگرانی از عاقبت این توفان مرگ‌آسا که جناب دانش‌پژوه که در همان اوضاع مشغول مطالعه بوده، می‌پرسد: آقای افشار حالا تکلیف نسخه‌ها چه می‌شود؟ افشار خنده‌ای می‌کند می‌گوید: دانش! من نگران جانم تو نگران نسخه!
حالا شده ماجرای ما در مؤسسه. من نمی‌دانم نگران تعطیلی آبگوشت‌پارتی خود باشم یا کاغذ که شیرۀ جان است، و البته همکاران ما هم از سوی دیگر، نگران حقوق آخرماه و عیدی شب یلدا و نداشتن بیمه تکمیلی و افزایش بهای شیر و ماست و برنج و مرغند که حق دارند و بنده با اعتذار، هرماه شرمنده‌شان هستم. برای همین، به قول رندی که گفت: برو گدایی کن تا محتاج خلق نشوی! ازاین رو، گاهی دست به دامن دوست و آشنا می‌شوم و فاکتور کاغذ یا لینک حساب مربوط به حامیان میراث(Mirasmaktoob.net/hamian) می‌فرستم تا قوت لایموت صنعت نشر را که وجود کاغذ اندونزی! است، تأمین کنم، چون کاغذ پارس داخلی مناسب چاپ نیست. به این امید که شاید خدا خواست و در آینده به دل واقفی فرهنگ‌دوست انداخت و “من حیث لایحتسب” ملکی و مالی و جایی را وقف کرد تا ما هم، دل همکاران خود و دیگر اهل تحقیق را که حق‌التصحیح ناچیز می‌گیرند، شاد کنیم و حقوق و بیمه‌شان را تکمیلی کنیم و بقای میراث مکتوب را تضمین سازیم.

آرزوی دیرین!
در طول این سی‌و‌دوسال خدمت همیشه آرزو داشتم به عنوان یک مدیر علاقه‌مند، یک فعال فرهنگی اهل تألیف کتاب و تحبیب قلوب و مثلاً پرتلاش در فضای حقیقی و مجازی، یاری‌گر اهل فرهنگ باشم. باشد دیگرانی پیدا شوند، از باب اینکه به قول مولانا:
“این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا”
نه چون ما که کنون غنچۀ فروبسته‌ایم، بلکه به قول حافظ آنها “همچو باد بهاری گره‌گشا” باشند. مگر می‌شود که اهل فرهنگ و هنر از اندیشه و ذوق خود ارتزاق کنند و اسباب معاش را تأمین نمایند؟ سال‌ها پیش از طه حسین مصری مقالۀ مفصلی می‌خواندم که اهل فرهنگ و هنر باید برای نجات خود، جسم را به کار گل و جان را به کار دل اختصاص دهند. مثلاً روزها کارمندی کنند و شبها مطالعه و نویسندگی! سال‌هاست از سوی مؤسسات، دیگر نه حق‌التحریر مقاله‌ای داده می‌شود و نه حق‌التألیف درخور و نه دسترنج مناسب برای تصحیح متن و نه دستمزدی کافی برای ترجمه کتاب. آرزوی من این بوده که همان‌گونه که ما به توزیع‌کنندۀ کتاب مجبوریم ۳۰ درصد تخفیف دهیم تا کتاب را پخش کند و به کتابفروش ۲۰درصد تخفیف دهیم تا کتاب را بفروشد، پس چرا به مؤلف و مصحح و مترجم فقط ده‌درصد می‌دهیم؟ کار دنیا برعکس است. کسی که پدیدآورندۀ کتاب است و تولید محتوا می‌کند، پشیزی گیرش می‌آید که معادل حقوق یک ماه یک کارمند نیست و قیمت کتابش معادل یک وعده پیتزا. به نوبه آرزو داشتم به پدیدآورنده هم ۳۰ درصد حق‌التألیف و یا حق‌التصحیح بدهم که البته این آرزو زمانی محقق می‌شود که در بودجۀ سالانه این موضوع و میزان اعتبار، تصویب و تخصیص داده شود یا موقوفه‌ای دادرس باشد که بلاگردان باشد و نجات‌بخش.
کاش سازمان برنامه و بودجه کشور، فقط براساس عملکرد سازمان‌ها و اصحاب ردیف، طبق نتیجه‌بخش بودن فعالیت‌ها اعتبارات سالانه را تقسیم می‌کرد و بیت‌المال را به اهلش می‌سپرد! و زمانی دیر، رندی گفت کاش را کاشتند، ثمره و حاصلی نداشت!

اکبر ایرانی

۲۷ آذر ۱۴۰۴

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612