ميراث مكتوب- علي ميرانصاري در نشستي با عنوان «رونمايي ارج نامه ملك الشعراء بهار»، گفت: در حال حاضر گنجينه ارزشمندي از تراوشات ذهني بهار و تلاش علمي او را در اختيار داريم كه در شمار آثار جاوداني فرهنگ ايراني به شمار ميرود.
مولف اثر در چهل و نهمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 8 آبانماه ماه 85 در تهران برگزار شد،افزود: كتاب ارج نامه بهار، مجموعهاي است كه به ملك الشعراي بهار، نه به عنوان يك شاعر و يا يك سياستمدار، بلكه به عنوان يك مصحح متون كهن فارسي نگريسته است. دراين گزارش بر آن هستم تا به طور اختصار زمينههاي سياسي و اجتماعي كه بهار را واداشت تا به تصحيح برخي از متون و تحقيق در زمينههاي ادبي و تاريخي دست يازد، مورد بررسي قرار دهم. مقدمتاً بايد اشاره كنم كه بهار، نه تنها يكي از بزرگترين شاعران زبان فارسي است، بلكه به عنوان سياسيترين آنها نيز مطرح ميباشد. ويژگي دوم يعني گرايش و انديشه سياسي او اين ضرورت را ايجاد كرده كه در بررسي زندگياش حوادث و تحولات سياسي را هميشه به عنوان عاملي تأثيرگذار در نظر داشته باشيم. به اين ترتيب اگر زندگي اين شاعر را در بستر تحولات سياسي معاصر قرار دهيم، سه مقطع كاملاً مجزا ميتوانيم مشاهده كنيم. اين سه مقطع عبارتند از:1- از انقلاب مشروطيت تا انقلاب قاجار يعني از 1285 تا 1304 شمسي. 2- از آغاز حكومت پهلوي تا خروج رضا شاه از ايران 3- از آغاز حكومت پهلوي دوم تا مرگ بهار يعني از 1320 تا 1330.
مقطع اول يعني 1285 تا 1304 زماني آغاز ميگردد كه بهار پا به سن بيست سالگي گذاشته، او در اين زمان تجربه كتابداري كتابخانه آستان قدس را با لقب ثقه الخطاب پشت سر گذاشته بود و دو سالي نيز از دريافت لقب ملك الشعرايي وي مي گذشت. او نخستين حركت سياسي – اجتماعي خود را با شركت در انجمن مشروطه طلبان مشهد به نام انجمن سعادت و سرودن اشعار نگارش مقالات سياسي و درج آنها در روزنامه خراسان تجربه كرد. تجربهاي كه در ادامه خود منجر به انتشار روزنامههاي نوبهار، تازه بهار و عضويت در حزب دموكرات و راهيابي به مجلس سوم و چهارم و پنجم گرديد.
مقطع دوم يعني 1304 تا 1320 زماني آغاز ميشود كه بهار به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس ششم حضور داشت و رضا شاه تازه به قدرت رسيده بود. در اين شرايط او ديگر به عنوان يك فعال سياسي يا روزنامهنگاري پرشور و يا شاعري آزادي طلب، نميتوانست مطرح باشد، بلكه اختناق رضا شاهي و زندان و تبعيد، او را به شاعري ستايشگر، البته در مواقع اضطراري و استثنايي و همچنين اديبي پژوهشگر و مدرسي ژرف انديش مبدل ساخته بود.
مقطع سوم زندگي بهار 1320 تا 1330 يعني زمان مرگش؛ زماني آغاز ميشود كه بهار خسته از 35 سال تلاش علمي و سياسي وارد دهه پاياني عمر خود ميشود و تلاش ميكند تا بار ديگر به عنوان چهره سياسي مطرح گردد. روزنامه نوبهار را منتشر ميكند، در كابينه قوام السلطنه حضور مييابد و حتي به مجلس پانزدهم هم راه پيدا ميكند، ولي در نيمه راه اين دهه، يعني در سال 1325 گرفتار بيماري سل ميشود و پنج سال بعد را – يعني در سال 1325 تا 1330 – و پنج سال بعد را در تب و تاب اين بيماري ميسوزد تا به پايان عمر خود مي رسد. در تمامي اين سه مقطع، بهار لحظهاي از نوشتن، تحقيق و مشاركت در مجامع علمي و سياسي باز نميماند، اما نوع آثاري كه او خلق ميكرد و همچنين شكل فعاليتهاي اجتماعي و علمي وي تابعي از شرايط سياسي بود كه در آن به سر ميبرد. در باب مثال در مقاطع اول و سوم كه فضاي سياسي ايران از نوعي آزاديهاي نسبي برخوردار بود، نود درصد آثار او به تحليل مسائل سياسي و اجتماعي مربوط ميشد و عمده فعاليتهاي اجتماعياش نيز به روزنامهنگاري، انتشار روزنامههاي نوبهار، تازه بهار و زبان آزاد، عضويت در احزاب سياسي مانند عضويت در حزب دموكرات و جمعيت ايراني هواداران صلح و يا شركت در مجامع سياسي مانند مجلس و يا كابينه محدود ميگرديد، اما در مقطع دوم كه بيشتر مورد نظر ماست، بهار به عنوان يك مصحح در آن ظاهر ميشود. در اين مقطع، شرايط به گونهاي متفاوت بود. به اين ترتيب كه در سال 1304 رضا شاه رسماً حكومت را به دست گرفت. او در كوتاه مدت نهادهاي سركوبگر خود مانند اداره كل تأمينات را ساماندهي كرد و به وسيله آنها دايره اختناق و خفقان خود را به سراسر ايران بسط داد، اين زمان بهار به عنوان نماينده مردم تهران به همراه كساني مانند سيد حسن مدرس در فراكسيون اقليت مجلس ششم به سر ميبرد. رفتار حكومت رضا شاه با افراد اين فراكسيون سبب شد بهار خيلي زود دريابد كه اين دوره، دوره انتشار جرايد، عضويت در احزاب و شركت در جامعه سياسي نيست، بنابراين او تصميم گرفت تا تصحيح و تحقيق متون را با عضويت در مجامع علمي مانند شوراي عالي معارف و تدريس در دارالمعلمين را بر فعاليتهاي پيشين خود ترجيح دهد و به آنها بپردازد.
مير انصاري ادامه داد: او در نخستين گام از مصونيت سياسي خود سود جست و در سال 1305 به عضويت شوراي عاليه معارف در آمد. او با پايان گرفتن دوره ششم مجلس راهي دارالمعلمين شد، – يعني در سال 1307 – و در آنجا به تدريس تاريخ ادبيات پرداخت. حاصل كار وي در اين مدرسه تدوين شرح مواد پروگرام تاريخ ادبيات زبان فارسي بود كه هنوز قابليت و ظرفيت آن را دارد كه سنگ بناي تدوين يك پاره از تاريخ ادبيات جامع براي زبان و ادبيات فارسي گردد. تدريس بهار در دارالمعلمين يكسالي بيشتر دوام نياورد و او در سال 1308 با سعاعيت محمد درگاهي رئيس شهرباني وقت، اولين حبس خود را تجربه كرد، تجربهاي كه حدود يكسال به درازا كشيد. وي در اين زمان بيكار ننشست. شاهنامهايي را كه از ايام نوجواني مونس خود ميداشت، از خانواده طلب كرد و در طول دوره زندان به تصحيح، تنقيح و حاشيه نويسي آن پرداخت. بهار پس از خروج از زندان در سال 1309 به مدت دو سال تقريباً با هيچ يك از نهادهاي دولتي همكاري نداشت، ولي به نوشتن مقالات ميپرداخت، يعني تاريخ مقالههايي كه ما داريم اين را نشان ميدهد. حاصل كار وي در اين مدت نگارش مقالاتي مانند شهاب ترشيدي و رساله حدايق الحقايق بود. او در سال 1311 تصميم گرفت كه به تصحيح و تنقيح متون بپردازد، پس طي قراردادي با وزارت معارف، تصحيح مجمل التواريخ، تاريخ سيستان و ترجمه تاريخ طبري را آغاز كرد. اين آزادي چندان دوام نياورد و يك سال بعد يعني در سال 1312 بار ديگر گرفتار حبس شد. او مدت پنج ماه در زندان اداره تأمينات به سر برد. در اين مدت تنها مشغوليات وي، ادامه حاشيه نويسي و تنقيح همان شاهنامه بود. شاهنامهاي كه من منتشرش كردم و در اختيار خيلي از دوستان هست. پس از اين مدت، بهار را به اصفهان تبعيد كردند. مهمترين حاصل كار وي در اصفهان نوشتن مقالاتي درباره فردوسي بود كه در روزنامه باختر به سردبيري سيف پورخاتمي منتشر شد و مجموعهاش را هم استاد گلبن منتشر كردهاند. يكسال بعد يعني 1313 بهار به پايمردي كساني مانند محمد علي فروغي از تبعيد نجات پيدا كرد و به تهران بازگشت. از اين زمان تا شش سال باقي مانده از اين مقطع يعني تا سال 1320 عمده فعاليتهاي او به ادامه تصحيح متون فارسي، فعاليت در فرهنگستان ايران به عنوان عضو پيوسته و تدريس در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران منحصر ميشد. آخر كلام آنكه در طول 16 سال مقطع دوم زندگي بهار كه وي تحت فشار و اختناق و سانسور رضاشاهي بسر ميبرد، وي توانست به تصحيح 5 متن كهن فارسي، يعني ترجمهي تاريخ طبري، تاريخ سيستان، جوامع الحكايات، رسالهي نقد و مجمع التواريخ بپردازد و نزديك به هفتاد مقاله تحقيقي در زمينههاي ادب فارسي و تاريخ ايران بنگارد و هيچ گاه هم به سوي نگارش مقالات سياسي روي نياورد. اين در حالي است كه وي در طول سي سال مقاطع اول و سوم زندگي خود، نه تنها هيچ كار تصحيحي نداشت، بلكه آن چيزي هم كه از او چاپ ميشد مانند كتاب سبك شناسي، در واقع حاصل تلاش علمي وي در مقطع دوم بود. بهار در دو مقطع اول و سوم تنها 25 مقالهي ادبي و تاريخي نوشت كه از اين 25 فقط ده مقاله در مجله دانشكده است، البته اين تعداد اندك، به هيچ عنوان به معناي كم كاري وي نيست و نميتوان چنين نتيجهاي گرفت، زيرا در اين دو مقطع او بيش از 200 مقالهي سياسي به رشته تحرير درآورده بود. نتيجه سخن آنكه شرايطي كه براي بهار پيش آوردند، منصفانه بود يا نه؟ به حق بود يا نه؟ خود موضوعي ديگر است، ولي اين نكته مهم است كه در حال حاضر گنجينه ارزشمندي از تراوشات ذهني بهار و تلاش علمي او را در اختيار داريم كه در شمار آثار جاوداني فرهنگ ايراني به شمار ميرود.