کد خبر:43390
پ
3650361_581

گفت‌وگو با نویسندۀ کتاب «جزیره مثنوی؛ هماوندی نسخه قونیه با نسخه نیکلسون» / بخش نخست

عباس به‌نژاد با تاکید بر نقد مولوی به مفسران و دین‌پژوهان زمانه خود و تلاش او برای بنیانگذاری و احیای دین محمدی تصریح کرد: تفسیری که می‌توانیم از مثنوی استخراج کنیم تفسیر قرآن مولانا است.

امین خرمی: معرفی گنجینه‌های ادبی و فخر فرهنگ و تمدن ایران‌زمین بر بلندای ذات ادبیت ادبیات ناب و مملو از معارف و مبانی معرفت‌بخش؛ تعالی‌دهنده زندگی و یاری‌رسان شکوه و تبلور روح انسانی در زیست اثیری بر افراد خارج از جغرافیای ایران‌زمین توسط «ادوارد فیتز جرالد» و ترجمه‌ او از «رباعیات خیام» صورت گرفت اما در این مسئله تردیدی وجود ندارد که در ساحت ترجمه گنجینه غنی و پُربار آثار ادیبان؛ شاعران و عرفای به نام و شهیر ایرانی؛ «مولانا جلال‌الدین محمد بلخی» به‌ویژه نگین درخشان آثار او، «مثنوی معنوی» پُراقبال‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ادبی از گنجینه ناب ادبیات ایران برای مردمان سراسر جهان است.

شاهد این مدعا آنکه طی ۲۰ سال اخیر کتاب «مثنوی معنوی» در ایالات متحده‌ امریکا و بسیاری از کشورهای اروپای غربی سومین کتاب پُرتیراژ و پُرفروش میان خوانندگان این کشورها و تأثیرگذار بر حوزه آثار ادبی خلق‌شده توسط نویسندگان این کشورها بوده است.

اگر بر بلندای همین نگرش در میان کتاب‌های پژوهشی، تحقیقی، شرح و تفاسیری که بر آثار بزرگ گنجینه ادب فارسی توسط استادان بلندنام و شهره به نام، جاه و مقام در کشورمان نیز نگاهی بیندازیم به وضوح در می‌یابیم در میان آثار مختلف و متعددی که در شرح و تفاسیر دیوان اشعار شاعران مختلف و متعدد نگاشته شده، بیشترین گونه و متکثرترین قلم در ساحت استادان شناخته‌شده در کشورمان بازهم به ‌نام مولانا و «مثنوی معنوی» او استوار است.

پس پُربیراه نیست که با چنین پیشینه و عقبه‌ای هنوز هم استادان صاحب‌نام و دغدغه‌مند در حوزه بازنمایی تبلور و تجلی هرچه بیشتر داشته‌های معرفت‌بخش گنجینه آثار مولانا به‌ویژه «مثنوی معنوی» او باشند که با نگرش‌های مختلف و متعدد دست به قلم بر مدار پژوهش و مداقه در این اثر جاودانه مولانا بزنند.

یکی از جدیدترین آثاری که در این حوزه در قالب نوآوری در حوزه مثنوی‌پژوهی منتشر شده‌ اثری است که چه در متن و چه حتی در قالب تولید و ارائه کتاب به مخاطبان خرق عادت‌های مختلف و متعددی را تجربه کرده است.

کتاب «جزیره مثنوی؛ هماوندی نسخه قونیه با نسخه نیکلسون» با محوریت ویژگی‌های نوین و منحصربه‌فرد با هدف آسان ساختن مثنوی‌خوانی برای عموم مخاطبان نسل امروز به قلم دکتر «عباس به‌نژاد» است که توسط انتشارات «آرزوی دیدار» در ۱۴۲۴ صفحه در صفحه‌آرایی دورنگ منتشر شده ‌است.

تردیدی در این مسئله وجود ندارد که مخاطبان نسل امروز در ساحت مسائل زیست دنیای مدرن، زندگی کردن در عصر پیچ و مهره و فلز که گزینه‌ای جز همدل شدن با شتاب ثانیه‌ها و زندگی پُرشتاب را برای مردمان عصر حاضر با خود به‌همراه داشته، فصلی بسیار کمتر در همنشینی و اُنس با کتاب، این یار مهربان و بال‌های معرفت بخش آن داشته باشند. در این ‌میان آثار غنی، عمیق و سترگ گنجینه ادب فارسی به ‌سبب زبان متفاوت آنها، معانی پیچیده و گسترده در تاروپود اشعار و روایات نثر و نظم‌شان و استوار بر پیشانی اندیشه عرفای ایران‌زمین کار خوانش؛ درک معنا؛ همنشینی و انیس بودن با این آثار را به‌ مراتب برای مخاطب شتاب‌زده امروز سخت‌تر کرده ‌است. از همین ‌رو عباس به‌نژاد در حوزه نوآوری قلمش در «جزیره مثنوی» تلاش کرده تا مخاطبان هدف خود را نه استادان بنام، پژوهشگران و آشنایان به تام و تمام ذات ادبیت ادبیات ایران که برای عموم مخاطبان امروز که از یک‌سو دل در گرو خوانش گنجینه‌های ادب فارسی دارند و ازسوی دیگر به‌سبب دلایل گفته‌شده کمتر در دریافت معنا و حتی خواندن این آثار توفیقی دارند، اثری متفاوت را در «جزیره مثنوی» به مخاطب ارائه داده است.

عباس به‌نژاد در «جزیره مثنوی» در قالب نوآوری‌های مثنوی‌پژوهی؛ مؤلفه‌های چون «زیروزِبَر کامل اشعار فارسی و عربی»؛ «ترجمه عبارت‌های عربی»؛ «علامتگذاری واژه‌های دشوار و اصطلاحات خاص در هر صفحه در حاشیه همان صفحه»؛ «ذکر معنی ابیات دشوار»؛ «ترجمه ابیات و عبارت‌های عربی در حاشیه همان صفحه»؛ «معرفی نام‌های خاص، شرح اصطلاحات و تفکیک عنوان‌های فرعی، اصلی و حاشیه‌ها با هدف پرهیز از گم شدن رشته کلام و نمایاندن تداعی‌ها و موضوعات مختلفی که لابه‌لای داستان‌های مولانا در شش دفتر مثنوی بر آنها استوار بوده» قسمت کرده است. «ذکر آدرس آیات مثنوی در پاورقی»؛ «گردآوری احادیث مثنوی در ضمیمه ۱۴۰ صفحه‌ای با ما مأخذ و ذکر اعتبار آنها و ارجاع به آنها در پاورقی» و همچنین «فهرست‌نویسی مطالب و موضوعات در ۸۴ صفحه به شکل مجزا» تنها بخشی از تلاش عباس به‌نژاد در حوزه نوآوری در مثنوی‌پژوهی با هدف آسان و سهل ساختن خواندن مثنوی و دریافت معانی بلند معرفت‌بخش آن برای نسل مخاطبان امروز بوده ‌است.

«آرزوی دیدار» به عنوان ناشر این اثر به صدق کلام باید گفت که چیزی برای مخاطب در ویژگی‌های ظاهری اثر کم نگذاشته و تلاش کرده با نگرش نوین به‌نژاد، او نیز اثری متفاوت را در شأن و نام «مثنوی معنوی» و «مولانا» به مخاطب ارائه دهد.

«جلوه‌ای از هنر ناب کتاب‌آرایی ایرانی با طراحی نوین و ویژه با جلد و قاب چرم در دو رنگ آبی فاخر»؛ «صفحه‌آرایی ویژه برای حداکثر بهره‌مندی از فضای صفحه»؛ «صحافی و ویراستاری ممتاز با کیفیت بالا» تنها بخشی از تلاش ناشر این کتاب در راستای تکریم مخاطبان خود بوده است.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مخاطبان بدانند «جزیره مثنوی؛ هماوندی نسخه قونیه و نسخه نیکلسون» به قلم عباس به‌نژاد علاوه‌بر کتابفروشی‌های داخل کشورمان در تارنمای معتبر «آمازون» برای عموم علاقه‌مندان به این گنجینه بزرگ و نگین درخشان ادبیت ادبیات ایران در سراسر جهان برای عرضه قرار گرفته است.

به‌ عنوان اولین خبرگزاری کشور با مساعدت مدیر انتشارات «آرزوی دیدار» در مقام ناشر این اثر، شرایط برقراری ارتباط و گفت‌وگویی مبسوط با عباس به‌نژاد که در ایام انجام این گفت‌وگو در کانادا حضور داشت را فراهم ساخت.

این گفت‌وگو در سه نگاه متفاوت با عباس به‌نژاد صورت گرفت.

۱) جایگاه، بلندا، شأنیت، شخصیت، اثرگذاری، جریان‌سازی و دریافت تعالی‌بخشی معانی بلند اندیشه مولانا در گام نخست گفت‌وگو به بحث گذاشته شد.

۲) تأکید و ایستادن بر محتوا و تدقیق در نوآوری عباس به‌نژاد در حوزه مثنوی‌پژوهی و آنچه که قرار است «جزیره مثنوی» با مخاطب قسمت کند.

۳) نگرش جهانی بر اندیشه مولانا و خوانشی که امروزه می‌توان با توجه به مقتضیات زمانه از مثنوی معنوی و نیز برخی تلاش‌هایی که در ساحت کتاب‌سازی منجر به سوءاستفاده از این اثر و تنها بهره‌مندی و عایدی مالی برای سودجویان در مقام ناشر و فعالان عرصه فرهنگ شده با رویکرد انتقادی در گام سوم به گفت‌‌وگو گذاشته شد.

آنچه در ادامه از خاطر شما می‌گذرد بخش نخست این گفت‌وگو بر بلندای نام و جایگاه مولانا در ادبیت ادبیات ایران و جهان است.

******

جناب به‌نژاد اغلب شاهدیم که به بهانه‌های مختلف وقتی صحبت از حضرت مولوی در فضای رسانه‌ای به میان می‌آید حتی با وجود کارشناسان بلندنام و نام‌آشنایی که بر جهان ادبیت ادبیات مولانا، شاعرانگی و آثار او مسلط نیز هستند؛ سخنان آنها در دایره‌ای محدود و گاه کلیشه‌وار استوار و خلاصه می‌شود. صحبت آنها چیزی جدا و بیش از جنس ارتباط مولانا و تأثیری که شمس بر او گذاشته و یا اتکای سراینده «مثنوی معنوی» بر معارف و مضامین قرآنی و آموزه‌های دین اسلام نیست. گویی حضرت مولانا خاصه در جهان عرفان و ابعاد عرفانی آثارش جز ارتباطش با شمس و انیس بودنش با قرآن بهره‌ای دیگری نبرده است! به ‌همین سبب برای آغاز گفت‌وگو درباره مولانا و پیش از پرداختن بر کار تدقیقی و پژوهشی که شما بر محور مثنوی انجام داده‌اید؛ درخواستم این است که در پرداختن بر بطن و متن شخص مولانا، جهان ادبی و منظومه فکری او از مناظر دیگر نیز که مولانا قابلیت پرداخت در فضای رسانه‌ای دارد بر این نام بلند بنگریم تا به سهم و وسع این گفت‌وگو هم که شده خرق عادتی در شکل گفتار رسانه‌ای داشته باشیم. دو دیگر آنکه در این طلیعه گفت‌وگو از جنس ارتباط خود با حضرت مولانا؛ جایگاهی که او و آثارش در زیست ادبی شما داشته و چرایی انتخاب «مثنوی معنوی» برای دیگرگونه نگریستن در ساحت کار پژوهشی بیان بفرمایید.

پیش از هر چیز از توضیحات و نگاه جالبی که برای این گفت‌وگو انتخاب کردید سپاسگزارم. اما در مقام پاسخ باید اینگونه بگویم که متفکران بزرگ را نباید تک‌ساحتی و تک‌منبعی نگاه کرد و معتقدم نگریستن تک‌ساحتی بر چنین بلندنامانی برای هر فرد می‌تواند به لغزشگاهی بدل شود.

آنچه که من توانسته‌ام در قالب هم‌نشینی و اُنس با این شاعر؛ متفکر؛ ادیب و عارف بزرگ ایران و جهان به دست آورده‌ام و می‌توانم بیان کنم آن است که مولانا فرزند یک تمدن دیرینه است. او فرهنگ؛ تمدن و آثار؛ افکار و اندیشه پیش‌ از خود را به ‌نیکی درک کرده و به ‌خوبی نسبت‌ به آنها آگاه بوده ‌است. یعنی به همان میزان که از فرهنگ ایرانی اطلاع داشته، از فرهنگ یونانی نیز می‌دانسته؛ همانطور که از فرهنگ اسلام می‌دانسته از فرهنگ یهود و مسیحیت نیز شناخت داشته است.

به بیان و تعبیر دیگر اینکه گویا تمام افکار؛ دانش‌ها و آنچه که پیش ‌از او وجود داشته به تمامی در مولانا خلاصه شده ‌است و این را می‌توان یکی از شگفتی‌های بزرگ جناب مولانا دانست.

برای خود من اینگونه بود که پیش ‌از «مثنوی» آثار دیگری را از عرفای بزرگ ایرانی و اندیشمندان مختلف دیده و مطالعه کرده‌ام اما وقتی به همه آنها نگاه می‌کنم به خوبی درمی‌یابم که تمام آن اندیشه‌ها، افکار، آثار عرفا، اندیشمندان و متفکران بزرگ پیش ‌از مولانا در «مثنوی معنوی» و وجود این فرد بزرگ خلاصه شده ‌است. این نگرشی که با شما قسمت کردم تنها بر مؤلفه‌ای مانند «عرفان» یا «دین‌شناسی» با محوریت مولانا استوار نیست.

شاید برای شما عجیب باشد اما مولانا درباره «کفتربازی» هم در مثنوی معنوی سخن گفته است! او اصطلاحاتی در اشعار مثنوی به‌ کار برده که به شخصه اینگونه دریافتم که گویا مولانا با کفتربازی هم آشنایی و شناختی داشته‌ است. منظورم این نیست که او کفتربازی می‌کرده، خیر! منظورم این است که او در قالب شناخت جهان‌شمول فرهنگ عصر و زمانه خود و دیار و سامانی که در آن زندگی می‌کرده، بر تمام وجوه آن در حوزه اندیشگی و دانش تسلط داشته است.

او با موسیقی بسیار خوب آشنا بوده ‌است. شاید در مقام نوازنده قرار نگرفته و تخصصی در حوزه نواختن موسیقی نداشته است؛ اما به ‌عنوان فرهنگ زمانه خود از میراث موسیقی که از پیشینیان گذر کرده و به زمانه‌ او رسیده آشنا بوده، دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقی را به‌ خوبی می‌شناخته است. همه اینها در حقیقت همان اشراف و آشنایی مولانا بر فرهنگ و میراثی است که از پیشینیان به دست او رسیده است.

با اتکا به چنین معارفی است که می‌گویم مولوی تنها در حوزه عرفان یا دین‌شناسی قابلیت رصد و صحبت کردن ندارد؛ چرا که به ‌عنوان یک فرد در جامعه‌ای که زیست می‌کرده حتی فرهنگ عامه مردم عهد و زمانه خود را در قالب میراث فرهنگی و تمدنی قدر دانسته، می‌شناخته، نسبت‌ به آن تسلط داشته و در جهان اندیشگی خود برای بیان مطالبش گاه از آن دانش عظیم وام نیز گرفته است.

وقتی ما درباره شاعران و ادیبان دیگر صحبت می‌کنیم به‌وضوح درمی‌یابیم که دامنه آگاهی و اندیشه اجتماعی آنها چندان زیاد و بلندمرتبه نیست؛ اما مولانا فرهنگ کوچه و بازار را به ‌خوبی می‌شناخته است؛ او عالِمی نبوده که در کنجی بنشیند و خود را محبوس میان کتاب‌های اطرافش کند یا فقط همنشین علمای بزرگ زمانه خود باشد و ادبیاتش را بر ادبیات عالمانه استوار کند. خیر!

مولانا مردم کوچه و بازار را به‌ خوبی می‌شناخته، به همان میزان که علما و بزرگان زمان خود را می‌شناخته و با آنها نشست‌وبرخاست داشته با فرهنگ عموم مردمان جامعه نیز به‌ خوبی آشنا بود و حتی با آنها نیز نشست‌وبرخاست می‌کرده است. به‌ همین سبب است که ادبیات مولانا را هم می‌توان ادبیات عامه خواند و در آثارش این ادبیات را رصد کرد و هم ادبیاتش را ادبیاتی عالمانه، لبریز از اندیشه؛ تفکر و خوش‌نشین کام و جان بزرگان و اندیشمندان به شکل توأمان دانست.

در حوزه دانش‌های ادبی و میراثی که از شاعران و ادیبان به ‌دست او رسیده نیز دستی گرم و اشرافی تام و تمام داشته است. به قطع و یقین مولوی «شاهنامه فردوسی» را مطالعه کرده و نسبت ‌به آن شناختی عمیق داشته است. آثار فقهی؛ فلسفی؛ حدیثی و تاریخی زمانه خود را می‌شناخته و به‌ همین سبب است که با قدرت می‌گویم دامنه دانش مولانا بسیار گسترده بوده ‌است.

این اشراف و آشنایی را حتی در دامنه واژگان او نیز می‌توان به ‌وضوح دریافت. این حد از دریای واژگان و استفاده آنها در «مثنوی» و «دیوان شمس» حیرت‌آور است و نشان از این دارد که این مرد آثار گذشتگان را به‌ خوبی دیده و رصد کرده است. اینگونه نبود که تنها در کنج خانقاه خود نشسته و مکاشفاتی داشته باشد. این فرهنگ و اشراف و احاطه کامل او بر جهانِ فرهنگی عهد و زمانه خود در «مثنوی معنوی» به ‌خوبی، دقت، ظرافت و زیبایی منعکس شده ‌است.

من نیز در مسیر پژوهش، تدقیق و سپس انتشار «مثنوی معنوی» داشتم، سعی کرده‌ام در کنار بازگویی و قسمت کردن مؤلفه‌هایی در حوزه تدقیق و پژوهش بر «مثنوی معنوی» با مخاطب خود؛ این را نیز نشان دهم که مولانا چگونه به علوم مختلف در «مثنوی معنوی» اشاره می‌کند و این اشاره‌ها نه‌تنها به ‌هیچ‌ وجه اشاره‌های ناآگاهانه نیست که عکس آن، بسیار اشاره‌های دقیقی است و معلوم می‌شود که او با مردم و کسبه مختلف آشنا بوده و معاشرت داشته است. پس بر همین اساس می‌توان مدعی بود که منابع دانش مولانا تنها بر چند کتاب منحصر نمی‌شود.

برای فردی که می‌خواهد ادبیات مولانا را به شکل دقیق دریابد؛ ذکر این نکته الزامی است که او باید به شکل نسبی بر جهان عموم دانش‌ها شناختی داشته باشد. در پاورقی‌های این کتاب نیز سعی کرده‌ام که بسیار این نکته را نشان دهم که مولوی که در فلان بیت یا بهره بردن از آن کلام، زبان و روایتی که بیان کرده و سروده به چه چیزی اشاره کرده و هدفش چه بوده ‌است.

به‌ عنوان مثال به اصطلاحی در بیتی از سروده‌های مثنوی اشاره و بیان کرده‌ام که آن از اصطلاحات تخصصی هنر و علم موسیقی است. مولانا دستگاه‌های مختلف موسیقی را با دقت و به ‌خوبی پشت هم قرار داده و در مثنوی معنوی آورده است؛ انجام این کار نیازمند دانشی است که تحقق آن تنها توسط فردی عالِم به هنر و علم موسیقی امکان‌پذیر خواهد بود و از دست هر کسی برنمی‌آید! به ‌همین سبب است که می‌توان مدعی بود که مولانا یا به ‌خوبی موسیقی را می‌شناخته و بر این هنر اشراف و با اهل موسیقی سروکار زیادی داشته که با اصطلاحات و ادبیات آنها به ‌خوبی آشنایی بوده است.

چنین گستره‌ای از اشراف بر علوم و هنر مختلف میان دانشمندان؛ اندیشمندان؛ متفکران؛ ادیبان و عارفان زمانه بسیار نایاب است! به حقیقت باید گفت که میان بسیاری از بزرگان ادب فارسی چنین چیزی را بسیار کم می‌بینیم. البته اگر بخواهیم هر اثر دانشمندی را دریابیم تنها با مراجعه به یک کتاب او نمی‌توان دامنه اشراف و آشنایی او بر علوم مختلف را بازتاب داد مگر اینکه با زمینه‌های فکری آن فرد از پیش آشنا باشیم تا بتوانیم تنها بر اساس یک کتاب از یک دانشمند؛ ادیب؛ متفکر و فیلسوف به تمام جهان‌بینی و اشراف و دانش او دست یابیم.

بر همین اساس، نگاه و استدلال است که می‌گویم «مولوی‌شناسی» بدون «غزالی‌شناسی» به تقریب ناممکن است! در این راستا و در بخش پایانی این کتاب سعی کردم تأثیری که «مولوی» از «غزالی» گرفته است و انعکاس غزالی در «مثنوی» را به مخاطب خود نشان دهم و بگویم که گویا هنگام سرایش «مثنوی معنوی» آثار غزالی کنار دست مولانا بوده ‌است.

حالا در این‌ میان خود مولانا به شکل مستقیم و رسمی در مثنوی معنوی از «عطار» و «سنایی» نام می‌برد و از آنها یاد می‌کند. بر اساس همین مدعاهاست که می‌توان به قطعیت گفت که شناخت مولانا به مؤلفه‌های مختلفی وابسته است که یکی از آنها شناخت دانشمندان پیش‌ از خودش است. دیگری شناخت دانش‌های زمانه اوست.

طب زمانه او را اگر نشناسیم یک سری از مؤلفه‌ها را در دیوان شمس و یا مثنوی متوجه نخواهیم شد! مگر آنکه به طب آن دوره آشنا باشیم. باید با «ناصرخسرو قبادیانی» آشنا باشیم؛ آثار او را دیده باشیم تا بتوانیم یک سری از مفاهیم و اندیشه‌های «مثنوی معنوی» را دریابیم. مولانا شاید در مثنوی معنوی به شکل مستقیم به ناصرخسرو قبادیانی اشاره نکرده باشد؛ گاهی از او تأثیر پذیرفته و گاه اشاره‌ای به اشعار ناصرخسرو داشته ‌است؛ اما به‌عنوان یک فیلسوف، ناصرخسرو را می‌شناخته و اندیشه‌های فلسفی فردی چون ناصرخسرو در آرا و اندیشه‌های مولانا تأثیر گذاشته است.

باز هم تاکید می‌کنم فهم متن مولوی (مثنوی معنوی) یا هر فرد دیگری مستلزم آن است که ما زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی عهد و زمانه آنها را بشناسیم.

اجازه بدهید از همین جمله پایانی شما وام بگیرم؛ یعنی درک و فهم مولانا میسر نخواهد بود مگر آنکه جهان پیرامونی، منظومه زیست اجتماعی که او به ‌همراه عموم مردم در آن زندگی می‌کرده و همچنین آثار بزرگانی که از گذشته به ‌عنوان میراث به دست او رسیده است را بشناسیم و دریابیم. مثالی برای شما می‌زنم. چندی پیش در شهر «فینیکس» در ایالت «آریزونا» کشور آمریکا سلسله نشست‌هایی در حوزه علم نوین «روانشناسی» در شاخه روان‌درمانی برگزار شد که محور تمامی روانشناسان برای درمان بیماران‌شان بر بلندای اشعار مولانا (مولوی درمانی) استوار بوده ‌است. تأکید می‌کنم! ایالات متحده امریکا؛ علم نوین روانشناسی و حال اشعار حضرت مولانا! اما وقتی بر جامعه خود، مولانایی که برای ایران است متمرکز و با آرای بسیاری از بزرگان و اندیشمندان کشورمان همراه می‌شویم چنین وجوه متبلور شده ‌از دانش گسترده و جهان رنگارنگ مولانا و آثار او را شاهد نیستیم. نهایت ارجاع آنها شاید به ‌ارتباط مولانا، تأثیر پدر مولانا بر او، «حسام‌الدین چلبی» و آنچنان که پیشتر گفتم شمس تبریز و اشرافش بر قرآن است گه بر زبان آن کارشناسان و منتقدان ادبی جاری می‌شود. حال با توجه به آنکه بخشی از زیست شما خارج از ایران است و به قطع و یقین جنس مراودات بین‌المللی را در این حوزه بسیار تجربه کرده‌اید شما را اینگونه خطاب قرار می‌دهم که به اعتقاد شما چرا حضرت مولانا در کشورمان تنها به ‌عنوان فخری برای ایران و ایرانی؛ ادبیات و تمدن آن حرفش به میان می‌آید و در حوزه کاوش بر او اغلب اندیشمندان بر مؤلفه‌های ثابت و تکراری و نه وجوه متنوع و رنگارنگ او اشاره می‌کنند. دلیل این مهم را چه می‌دانید؟

البته من میزان تأثیر و بهره بردن از مولانا در جهان را در قامت کار پژوهشی و تحقیقی مورد مداقه و مطالعه قرار نداده‌ام و داوری در این زمینه ندارم؛ اما فکر می‌کنم که مولانا؛ اندیشه‌ها و آثار او در فرهنگ ما تأثیر بسیاری گذاشته است.

بگذارید بار دیگر از منظری که پیش از این با شما سخن گفتم وام بگیرم و از آن مدخل وارد شوم. مسئله‌ای که درباره مولانا بسیار جدی می‌توان عنوان کرد به پیروی او از «غزالی» بازمی‌گردد.

این امر مهم آن است منظومه فکری مولانا متمرکز بر بزرگی «انسان» است. او روح انسانی را فراتر از هر چیزی در جهان می‌داند. «انسان‌گرایی» قوی‌ای در وجود او قرار دارد، این بازتاب دقیق و حوزه تأثیری عمیق است که مولانا از عارف و فیلسوفی بزرگ چون «امام محمد غزالی» گرفته است.

ببینید غزالی وقتی بحث اعتقادات را بیان می‌کند برخلاف همه عرفایی که در روایت‌ها و خوانش‌های اندیشگی خود در حوزه مبانی اعتقادی از خداوند گفتار خود را آغاز می‌کنند، غزالی از انسان در مسیر بیان اندیشه‌هایش در حوزه اعتقادات حرفش را آغاز می‌کند. اساس و مبنای اندیشه این دو (غزالی و مولوی) آن است که انسان باید شناخته شود تا هر معرفت دیگری به دست آید.

بازتاب این رهیافت در آثار این هر دو و به ویژه مولانا قابل رصد است. این نگرش در میان اندیشه مولانا و سلف بزرگ او غزالی، یعنی تأکید بر «انسان، بما هو انسان» اصلی بسیار مهم و ناب است.

مولانا وقتی به انسان نظر می‌کند او را فارغ از اندیشه؛ عقاید و جنسیت می‌بیند. همین شیوه نگرش است که سبب می‌شود وقتی هر فردی به مولانا نظر می‌کند بازتابی از خود را در وجود او می‌بیند. این جاذبه‌ای بسیار بزرگ برای مولانا ایجاد می‌کند. به ‌همین سبب است که هر فرد با هر نگرش؛ بینش؛ اندیشه؛ دین و اعتقاد به مولانا نگاه می‌کند جذب او؛ آرا؛ اندیشه و آثارش می‌شود.

این اتفاق هرجای جهان می‌تواند باشد و به وقوع بپیوند. نمی‌توانم قید جغرافیایی و قید زمانی برای این مؤلفه متصور شوم. شاهدی بر این ادعا بیان می‌کنم. شما ببینید مولانا در قونیه (ترکیه) و روم شرقی آن زمان حضور دارد؛ اما نخستین نقطه‌ای ‌که به مولانا و اندیشه‌های او پاسخ می‌دهند و شاهد گسترش اندیشه‌های او هستیم نه ایران که در هندوستان است! یعنی شرح انتشار و گسترش مولانا از ایران نبوده؛ از قونیه و ترکیه هم نبوده؛ بلکه از هندوستان یعنی نقطه‌ای چند هزار کیلومتر دورتر از جایی ‌که مولانا زندگی می‌کرده بوده ‌است.

خب این مسئله نشان‌دهنده قدرت جاذبه و تأثیرگذاری او بر بلندای معرفتی به ‌نام «انسان» است. البته که او نیز در این مسیر تلاش فراوانی انجام داده و این تلاش و تفکر او فراتر از زبان، زمان و اندیشه زمانه خود است.

اما این مسئله یعنی تأثیرگذاری، شرح و انتشار مولانا که به روایت شما نه در ترکیه و ایران که در هندوستان بوده آیا به مرام و مسلک «صوفیه» و تفکر «صوفی‌ها» که در آن زمانه در هندوستان بسیار مورد توجه بوده بازنمی‌گردد؟

این مسئله نیز می‌تواند دخیل باشد. اما شما ببینید که چگونه این اندیشه از روی ایران می‌گذرد و به آنجا می‌رسد. حرف من این است که مسئله‌ای به‌ نام جغرافیا، تأثیری در کلام مولانا ندارد و باعث محدودیت او نمی‌شود. حتی زبان باعث محدودیت انتشار آراء و نگرش او نمی‌شود. بحث اصلی مورد نظر من بر نگریستن به مولانا و توجه به جهان‌شمولی روایات و اندیشه او بازمی‌گردد.

بحث صوفیه در هندوستان هم مطلبی است که خود می‌تواند به موضوعی برای تحقیق جداگانه برای هر محقق و پژوهشگری در این حوزه بدل شود. اما نکته این است کسانی که در هندوستان آثار مولانا را می‌خواندند احساس می‌کردند که مخاطب نگاه، آثار؛ روایت و اندیشه او هستند. فراتر از اینکه این فرد در کجای نقطه جغرافیایی و یا متعلق به چه فرهنگ و زبانی است و در حال زندگی است.

امروزه هم این نگاه ادامه دارد. چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵ سال اخیر آثار مولانا به‌ویژه «مثنوی معنوی» او جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان غرب است. این نشان می‌دهد که مخاطبان در هر کجای جهان در آثار مولانا پیامی دیده‌اند که آنها را به خود جذب کرده است. یعنی فراتر از جغرافیا؛ فراتر از زمان و فراتر از زبان؛ «پیام» مولانا است که به آنها منتقل شده ‌است. این نکته بسیار اساسی در بر بلندای نام؛ معرفت نگاه؛ اندیشه و آرای مولانا فارغ از جنسِ زبانی و فرهنگی است که او در آن زندگی می‌کرده است. اینکه عموم مخاطبان در دنیای فعلی نیز بر بال اندیشه و آرای مولانا قرار می‌گیرند و آثار او، نگاه و عقاید مولانا برای آنها جاذبه فراوانی دارد.

خود مولانا نیز این مسئله را بارها در آثار، اندیشه و عقایدش بیان کرده که «سخن ما فراتر از زبان؛ فراتر از دین و فراتر از هر چیزی است.» درحقیقت مهم‌ترین مؤلفه برای مولانا انسان است و او به‌ خوبی انسان را شناخته و نیازهای انسانی را در آثارش پاسخ داده است.

جایی‌ که می‌گوید «روح را با مرد و زن اشتراک نیست»؛ یعنی از زاویه دید بزرگی چون مولانا روح انسان جنسیت ندارد. خب اگر روح بدون جنسیت باشد پس می‌تواند بدون زمان و بدون مکان نیز باشد. همین نگرش است که باعث می‌شود او بتواند با این موجود بی‌جنسیت؛ بی‌زمان و بی‌مکان صحبت کند و واکنش‌های مناسب را دریافت کند.

حال به آن قرابتی و تأکیداتی که اساتید بلندنامی مانند شما در حوزه همنشینی با مثنوی معنوی با ارجاعات مستقیم و غیرمستقیم از کلام‌الله مجید و احادیث موجود در آن دارند استوار شویم. ما این مؤلفه را در بسیاری از شاعران کاروان هزاره ادب فارسی شاهد هستیم. «سعدی»؛ «حافظ»؛ «امام محمد غزالی» که به آن اشاره کردید و هرچه جلوتر می‌آییم این مسئله را پُررنگ‌تر شاهد هستیم. چگونه است که چنین نمود و بازنمایی تبلور و تجلی منویات کلام‌الله مجید و آنچه که آموزه‌های دین است را در اقوال بزرگانی که در نقد ادبی دستی گرم دارند و قلم‌شان در حوزه تحقیق و پژوهش بر بلندای نامی چون مولانا می‌چرخد بیشتر بر مولوی در بهره بردن از قرآن و احادیث در آثارش به ویژه مثنوی معنوی تاکید دارند. وقتی با اقوال آنها همراه می‌شویم گویی که حافظ کمتر از مولانا اتکا و ارجاع به قرآن دارد! به ‌عنوان مثال وقتی درباره حافظ صحبت به میام می‌آورند اغلب بحث «رندی» و «عشق» او در اقوال بزرگان، منتقدان ادبی و پژوهشگران مورد توجه قرار می‌گیرد. در حالی ‌که می‌دانیم که ارادتی «حافظ» به قرآن داشته و آنگونه که خود گفته «قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت» بسیار بالا است. منظورم از طرح این پرسش آن است که چگونه است که با وجود چنین تجربیات و ارجاعات مستقیمی به قرآن که شاعران بزرگی مانند حافظ و سعدی بسیار از آن بهره‌ها برده‌اند؛ وقتی پژوهشگران و صاحبان اندیشه در حوزه ادبیات و عرفان درباره مولانا صحبت می‌کنند اغلب نگرش‌ها و بیان آنها بر قرابت مولانا بر قرآن و آموزه‌های اسلامی استوار می‌شود؟ چه ویژگی در آثار، اندیشه و آرای مولوی وجود دارد که او را سرآمد التزام به قرآن میان تمامی شاعران بزرگ ادبیات ایران می‌کند؟

به نکته بسیار دقیقی اشاره کردید و معتقدم پاسخ دادن به آن نیازمند بررسی‌ها و پژوهش‌های بسیار عمیقی است. اما آنچه که در مقام پاسخ می‌توانم بگویم و برای آنکه استمرار سخنان خود را نیز حفظ کرده باشم باز هم به مولوی در پیروی از غزالی باز می‌گردم. چرا که احساس می‌کنم در قالب این پیروی و وام‌گیری حضرت مولانا از امام محمد غزالی اهداف بسیار بزرگ‌تری نهفته است.

«غزالی» و به ویژه «مولوی» تلاش می‌کردند در استمرار اندیشه و آرای خود به فکر تاسیس یک نظام و پارادایمی (الگویی) متکی بر بینشی متفاوت و جدید بودند. یعنی طرز تلقی آنها این نبود که ما می‌خواهیم اثر ادبی بیافرینیم.

«حافظ» می‌خواسته اثر ادبی بیافریند. شعر می‌سرود، آن شعر را پرداخت می‌کرده، اصلاح می‌کرده، کم‌وزیاد می‌کرده تا اثر بدیعِ هنری پدید آورد و البته افکارش در این اثر بدیع هنری بازتاب دارد. در حالی ‌که مولوی به هیچ وجه ‌دنبال پدید آوردن اثر ادبی نبود؛ بلکه می‌خواسته الگوی فکری و مکتبی جدید بنیان‌گذاری کند. بر همین اساس بهتر است بگوییم که مولوی به فکر احیاگری بوده است.

مولانا به‌دنبال این بود انحرافات؛ سستی‌ها و کاستی‌هایی را که در پارادایم دینی (الگوی دینی) جامعه وجود داشته و رسوخ پیدا کرده اصلاح کند. او به دنبال گذاشتن تاثیر روحی عمیق بر جامعه خود و بنیانگذاری روشی نوین در حوزه مکاشفه در دین بود.

خود مولانا نیز این را گفته که می‌خواهد «ملت» جدیدی بنیان بگذارد، «ملت» به ‌معنای «دین»؛ هدف اولای مولانا آن بود که دید جدیدی بنیان بگذارد که این دین جدید متفاوت با آن دین رسول‌الله و محمدی نیست؛ ولی با آن دین هم‌عصرانش متفاوت است. با دین دانشمندان مختلف که در کنار آنها بوده و گاه به آنها طعنه و کنایه می‌زند مخالف است. او مدعی است که دین من با دین اینها متفاوت است و بازگشتی به همان دین اصلی و مبانی محمدی است.

این همان تفاوت اساسی «مولانا» با حافظ و دیگر شاعران و عرفای بزرگ تاریخ ادبیات ایران‌زمین است. تفاوت عمیق؛ بزرگ و اساسی مولانا آن است که او به ‌عنوان فردی «احیاگر» وارد می‌شود و سعی می‌کند اصلاحاتی در اندیشه‌های رایج زمانه‌ خود وارد کند. اگر متوجه این تفاوت اساسی در آرا، اندیشه و آثار مولانا نباشیم و بخواهیم با آثار او صرفاً به‌عنوان یک اثر ادبی برخورد کنیم به راه دیگری رفتیم که راه صواب و درست نخواهد بود.

این نگاه و بلندای اندیشه مولانا در حوزه احیای دین را باید از آن قالب ادبی بر بگیریم و به آن به‌ عنوان یک اثر احیاگرانه نگاه کنیم. آن زمان مشخص می‌شود که آن آیات قرآنی که در بین دیگران و در آثار دیگر ادیبان و عرفاً مورد بهره قرار گرفته است چرا کمتر به نسبت بهره مولانا از قرآن و احادیث به چشم می‌آید. چون قصد مولانا اصلاح و احیای دین است و این تفاوت اساسی عرفان او با دیگران است.

حال به دلیل چرایی نسبت بالا و فراوان ارجاعات قرآنی در آثار مولانا بپردازم. دلیل این امر آن است که همانگونه که پیشتر نیز گفته‌ام مولانا اشراف مطلق و تام و تمام به منابعی که پیش ‌از او خلق، سرایش، نگارش و ثبت‌ شده بود داشته و همه آنها را در ذهن و خاطر سپرده است. در رأس تمامی آن منابع «قرآن کریم» قرار دارد.

به قطعیت می‌توان گفت که تمام فکر و ذهن مولانا را قرآن کریم احاطه کرده‌ است. او مستقیم و غیر مستقیم به قرآن اشاره می‌کند و از آن مهمتر آنکه از این اشارات به بهترین نحو ممکن استفاده کرده و تفسیر ارائه می‌دهد. تفسیری که ما می‌توانیم از مثنوی استخراج کنیم تفسیر قرآن مولانا است.

مولانا اندیشه‌های تفسیری فراوانی در مثنوی معنوی دارد که این اندیشه‌ها بسیار با تفاسیر پیش ‌از او متفاوت است. او به چند مفسر پیش‌از خود کنایه می‌زند که آنها این تفسیر و درک آیات را به‌خوبی درنیافته‌اند. حتی مسائل فنی و فردی که درباره‌ دانش، دین و علوم قرآنی وجود دارد؛ مسائلی که از شاخه‌های بسیار فنی بر شمرده می‌شوند و به حوزه «اختلاف قرائات از قرآن» مربوط می‌شود. حوزه «اختلاف قرائات از قرآن» از آن مباحثی است که به سبب عظیم، عمیق و سترگ بودن آن حتی خود علما و مفسران نیز بسیار کم به آن ورود کرده و کمتر وارد این مباحث می‌شوند!

اما مولانا با وجود سترگی و عظمت مباحثی این چنین با قدرت تمام بر آنها آگاه و مشرف بوده و خود به این مسئله اشاره و تاکید می‌کند که با چنین اندیشه‌ای باید به قرآن نگاه کرد تا این معانی که او به آنها اشاره می‌کند از آن (کلام‌الله مجید) متبادر شود. مولانا معنی‌ای غیر از آنچه او در مواجهه با عظمت و اقیانوس معارف قرآن بیان می‌کند را کناری می‌نهد و معانی‌ای که در عهد و زمانه او توسط مفسران بیان ‌شده را اشتباه می‌داند.

مولانا گاه حتی این پیشنهاد را می‌دهد که در مواجهه با فلان آیه به‌جای اینکه چنین بیندیشیم، یعنی آنگونه که مفسران پیش ‌از او گفته‌اند؛ می‌توان اینگونه نیز نگریست. این همان ورود دقیق و عمیق مولانا و مُهر تائیدی بر احاطه تام و تمام ذهن او توسط قرآن کریم است که چنین جایگاهی را در آرا و اندیشه‌های او به خود اختصاص داده و آن را شاهد هستیم.

بدون تردید و با قدرت می‌توان گفت از مهمترین آثار پیشینیان که در ذهن او اثر گذارده به قطع و یقین «قرآن کریم» است. بدون آشنایی با قرآن کریم نمی‌توان ذهن و پرده اندیشه مولانا را دریافت و بسیاری از حرف‌های او را درک کرد. اما چنان که عرض کردم، مولانا فردی تک ساحتی و تک منبعی نبوده و نیست. منابع بسیاری در اختیارش قرار داشته، بر تمامی آنها مسلط بوده و در رأس تمامی این منابع «کلام‌الله مجید» قرار دارد.

اما در کنار این مسائل باید به این نکته هم اشاره کرد که همه آرا و اندیشه‌های مولانا از قرآن گرفته نشده است. این مهم را نیز خود مولانا می‌گوید. ما هم نباید همه قرائت‌های خود از مولانا را تنها به قرآن مجید معطوف کنیم. در کنار آن «سنت پیامبر» برای مولانا بسیار حائز اهمیت بوده است. تاریخ اسلام؛ تاریخ منطقه خود (تاریخ ایران و قونیه) و بسیاری چیزهای دیگر برای او مهم بوده ‌است.

برای دریافت آرا؛ نگرش؛ بینش و آثار مولانا باید همه اینها را کنار یکدیگر قرار دهیم، نسبت‌به آنها اشراف داشته باشیم و بعد آن زمان است که می‌توانیم به شکل منصفانه نگاهمان را نسبت ‌به نگرش؛ بینش و گویش مولانا بیان کنیم و بهتر می‌توانیم متن آثار او را دریابیم.

ادامه دارد…

منبع: ایکنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612