کد خبر:52765
پ
ملک الشعرای بهار

گفت‌وگو با مهدی زرقانی دربارۀ ملک‌الشعرا بهار

مهدی زرقانی، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، گفت: بهار فراتر از تنگ‌نظری‌های ایدئولوژیک و تعصبات یک‌جانبه‌گرای حزب‌ها و حزب‌نماها معتقد به اصلاحات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در همه سطوح بود.

محمدتقی بهار، مشهور به ملک‌الشعرا بهار، یکی از استوارترین ستون‌های ادبیات معاصر ایران است؛ شاعری که بسیاری او را آخرین ادیب بزرگ سبک سنتی می‌دانند. او در ۱۸ آذر ۱۲۶۵ در محله سرشور مشهد چشم به جهان گشود؛ در خانواده‌ای که ادب، شعر و کتاب، جزئی از روزمره‌گی آن بود. پدرش، میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی بود و مسیر ادبی و فرهنگی خانواده، از همان آغاز، راه آینده بهار را روشن می‌کرد.

بهار از همان کودکی نبوغی کم‌نظیر نشان داد. در چهار سالگی به مکتب رفت، در شش سالگی قرآن و فارسی را به‌خوبی آموخت و از هفت سالگی شاهنامه‌خوانی را نزد پدر آغاز کرد. اولین شعرش را نیز در همین سال‌ها سرود. ذهن سرشار، حافظه شگفت‌انگیز و دقت مثال‌زدنی او سبب شد که تحصیلات سنتی خود را با چنان عمقی ادامه دهد که بعدها بزرگ‌ترین پژوهشگران زمان، سخن او را حجت می‌دانستند. هرچند پدرش تلاش کرد او را به تجارت تشویق کند، اما آتش شعر و تحقیق در جان بهار خاموش‌شدنی نبود.

در نوجوانی با مرگ پدر، عنوان ملک‌الشعرایی به فرمان مظفرالدین‌شاه به او رسید. از همان زمان، راهی را آغاز کرد که در آن شعر، سیاست، پژوهش، روزنامه‌نگاری و تصحیح متون باهم درآمیخت. نبوغ او در بدیهه‌گویی زبانزد بود؛ گاه حاسدان برای آزمایش، واژه‌های دشوار و ناهنجار به او می‌دادند و بهار در لحظه، بیتی استوار با همان واژه‌ها می‌سرود.

بهار بیش از هر چیز، قصیده‌سرایی توانا بود. قصاید او هم استوار و اصیل‌اند و هم گاه پاسخی نوآورانه به قصاید شاعران بزرگی چون منوچهری، رودکی، فرخی و سنایی. در این تقلیدها نیز، نوآوری و ظرافت کار او چنان است که الفاظ تازه و بیگانه را در ساختار شعر کلاسیک چنان می‌نشاند که طبیعی و خوش‌آهنگ جلوه می‌کند. در کنار قصاید، مثنوی‌های او—بیش از هشتاد مثنوی—نیز جلوه‌ای دیگر از مهارت او هستند، به‌ویژه آن‌ها که در وزن حدیقه و شاهنامه یا بر سبیل سبحه‌الابرار سروده شده‌اند.

غزل در کارنامه بهار جایگاه محوری ندارد، اما غزل‌هایی که سروده، از نظر فخامت و زبان، در سطحی بلند قرار دارند؛ هرچند گاه برخلاف رسم غزل، رنگی از سیاست، وطن‌دوستی یا انتقاد اجتماعی نیز در آن‌ها دیده می‌شود.

بهار فقط شاعر نبود؛ او پژوهشگری نامدار، استاد دانشگاه، سیاست‌مداری اثرگذار، تاریخ‌پژوهی نکته‌سنج و مصححی دقیق بود. گستره آثار او حیرت‌انگیز است: از تصحیح متونی چون «تاریخ سیستان»، «مجمل‌التواریخ و القصص» و «تاریخ بلعمی» گرفته تا پژوهش‌های ادبی، دستور زبان و بررسی سبک‌ها. مهم‌ترین اثر او، «دیوان اشعار»، پس از مرگش منتشر شد؛ اثری که خود بهار آرزو داشت پیش از چاپ، آن را از صافی نقد بگذراند و گلچینی برگزیده از آن فراهم آورد.

در میان آثار تحقیقی او، «سبک‌شناسی» یکی از بنیادی‌ترین تحقیق‌های ادبی است و در حوزه علوم انسانی اثری مرجع به شمار می‌آید. «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» او روایت و تفسیری از بخشی از تاریخ سیاسی ایران معاصر ارائه می‌دهد. همچنین ترجمه‌های او از متون پهلوی چون «یادگار زریران» و «اندرزهای آذرباد ماراسپندان»، و کارهایی چون «فردوسی‌نامه» و «شعر در ایران»، جایگاه او را به‌عنوان محققی جامع‌الاطراف تثبیت می‌کنند.

بهار با پشتوانه حافظه‌ای گسترده و مطالعاتی عمیق، به مرتبه‌ای رسید که شعر و تحقیق، سیاست و تاریخ، و سنت و نوگرایی را در وجود خود جمع کرد؛ چهره‌ای که بدون او، پهنه ادبیات و فرهنگ ایران ناقص می‌نمود.

امروز صد و سی و نهمین سالروز تولد اوست. به همین دلیل به سراغ مهدی زرقانی، پژوهشگر و هضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد رفتیم تا در گفت‌وگو با او به بررسی کارنامه کاری بهار بپردازیم. این گفت‌وگو را می‌خوانید:

**********

آقای دکتر زرقانی، محمدتقی بهار در چه فضایی از نظر تاریخی و فرهنگی رشد کرد و این فضا چه تأثیری بر شکل‌گیری اندیشه شعری او داشت؟

ملک‌الشعرا بهار سه دوره زندگی دارد که در هر دوره به گونه‌ای خاص می‌اندیشد و می‌سراید. بهارِ اول در مشهد زندگی می‌کند و ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی است. او در این دوره، شخصیتی کاملاً دینی و مذهبی دارد و فعالیتها و از جمله سرودن اشعارش در همین راستاست. از قراری که از اوایل جوانی به مشروطه‌خواهان خراسان پیوست می‌توان گفت نخستین نشانه‌های بهار دوم از همین مشهد و از حدود بیست‌سالگی در شخصیت او ظهور کرده است. در خراسان ابتدا روزنامه نوبهار و سپس روزنامه تازه‌بهار را منتشر می‌کرد. هر دو روزنامه به علت گرایش انتقادی – سیاسی که داشت تعطیل و بهار اجبارا به تهران رفت.

اگر زمینه غالب شخصیت بهار اول مذهبی با گرایش سنتی بود، زمینه غالب شخصیت بهار دوم سیاسی – اجتماعی است. نمایندگی مجلس نقطه اوج این قسم فعالیت‌های اوست اما در همان حال با انتشار مجدد روزنامه نوبهار و نیز مجله دانشکده در دو سطح فرهنگی و ادبی هم به ایفای نقش می‌پردازد. مجله دانشکده در این دوره نماینده اصلاح‌طلبانی بود که معتقد بودند باید به سنت فرهنگی و ادبی احترام گذاشت و جنبه‌هایی از آن را اصلاح کرد. جدال بهار با رضاخان و ارایه طرح استیضاح او به مجلس از اقدامات مهم سیاسی او در این دوره است. روی کار آمدن رضاخان و تغییر فضای انقلابی که از حدود مشروطه آغاز شده بود و اینک رو به خاموشی نهاده بود، نقطه پایان بهار دوم است.

بهار سوم، فعالیتهای سیاسی را تا حدود بسیار زیادی به کناری می‌نهد و کسوت آموزش و تحقیق را بر تن می‌کند. تصحیح کتابهای مهمی مثل «مجمل‌التواریخ و القصصص» و «تاریخ بلعمی» و «جوامع الحکایات» از نتایج فعالیت در این لایه شخصیتی است. با این حال، با قبول وزارت فرهنگ عملاً دو لایۀ علمی و سیاسی شخصیتش را آشتی می‌دهد و در عین اشتغال به فعالیتهای آموزشی و علمی و سرودن گاه‌گاهی شعر، زعامت دیپلماسی علمی کشور را هم به دست می‌گیرد. بهار سرانجام پس از عمری تحقیق و تالیف و تعلیم و فعالیت‌های متعدد سیاسی و اجتماعی در سال ۱۳۳۰ بدرود حیات گفت.

بهار چگونه توانست میان سیاست و شعر ارتباط برقرار کند و ارتباط این دو در شعر او چه نوع ارتباطی است؟

شعر بهار سیاسی – اجتماعی است اما وقتی برای توصیف شعر او از صفت «سیاسی» استفاده می‌کنیم، منظور این نیست که شعر را در خدمت منویات یک حزب یا ایدئولوژی سیاسی خاصی قرار داده است. بر عکس، او فراتر از تنگ‌نظری های ایدئولوژیک و تعصبات یک‌جانبه‌گرای حزب‌ها و حزب‌نماها معتقد به اصلاحات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در همه سطوح بود. علاوه بر این، او سعی می‌کرد سیاست را تا سطح شعر برکشد نه اینکه شعر را تا سطح شعار سیاسی تنزل دهد. سروده‌های او ابتدا شعر است و سپس سیاسی. شعر او شعاری و تحت تاثیر تموجات عاطفی زودگذر نیست، بلکه برخاسته از عمق جان یک مبارز سیاسی – اجتماعی است که عقبۀ تاریخ و فرهنگ ایران را خوب می‌شناسد و با نقطه‌های قوت و ضعف آن آشناست. در اشعار سیاسی او نگاه آسیب‌شناسانه و انتقادی موج می‌زند: از حکومت انتقاد می‌کند، از مردم انتقاد می‌کند، و گاهی حتی از برخی جنبه‌های فرهنگ کلاسیک نیز انتقاد می‌کند. بهار یک مصلح فرهنگی است.

سبک شعر بهار را چگونه توصیف می‌کنید؟ آیا بیشتر در امتداد سبک خراسانی است؟ با توجه به دغدغه نوگرایی که داشته، این دغدغه چقدر در شعر او نمود پیدا کرده است و نوگرایی را در چه وجوهی از شعر او می‌توان دید؟

ذهن بهار در بستر شعر کلاسیک فارسی و سبک خراسانی تربیت شده بود. ژانر غالب شعری او قصیده است و قصیده ژانری است که اوج آن در دوره موسوم به سبک خراسانی بوده است. بنابراین طبیعی است که شعر بهار از این سنت تأثیر بگیرد؛ اما این به معنای تقلید نیست. بهار در کنار بهره‌گیری از سنت، نوآوری‌های مهمی دارد. او هم اندیشه‌ها و هم زبان شعر را به‌روز کرده است. وقتی قصیده او را می‌خوانید، احساس نمی‌کنید که با قصیده‌ای متعلق به قرن پنجم یا ششم روبه‌رو هستید؛ ساختار کلی آن کلاسیک است اما «طراحی»، «معماری»، «صور خیال»، «سازه‌های نحوی» و «مضامین» کاملاً نو و متناسب با زمانه اوست. به بیان دیگر، شعر بهار یکی از موفق‌ترین نمونه‌های تلفیق سنت و تجدد در شعر فارسی است. برخی شاعران آن دوره بیش از حد در سنت ماندند و برخی دیگر به طرد و نفی آن پرداختند؛ اما بهار نه در سنتهای ادبی گرفتار ماند و نه یکسره آن را لعن و نفرین کرد، بلکه جنبه‌هایی از آن را که برای شعر و ادب و فرهنگ معاصر مفید تشخیص می‌داد نگاه داشت و جنبه‌هایی از آن را به حاشیه راند.

مضامین اصلی در شعر بهار چه ارتباطی با دوره‌های تحول فکری او دارد و هر یک از این دوره‌ها چه تأثیری بر مضامین شعر او گذاشته‌اند؟

به دلیل سه دوره متفاوت شاعری، مضامین او نیز متنوع است: دوره اول: مضامین مذهبی، دینی و اخلاقی همراه با رگه‌هایی از مضامین سیاسی و اجتماعی.

دوره دوم: مضامین غالب سیاسی – اجتماعی، انتقادهای اجتماعی، بازخوانی انتقادی تاریخ و فرهنگ، موضوعات فرهنگی، و نیز مسائل اخلاق فردی و اجتماعی.

دوره سوم: مضامین فرهنگی، تاریخی، ایران‌دوستانه، ملی‌گرایانه و گاهی ستایشی.

نقش بهار در گذار شعر فارسی از سنت به مدرنیته چه بود؟

هم‌زمان با فعالیت‌های ادبی و فرهنگی بهار در مجله «دانشکده»، برخی از شاعران و منتقدان ادبی تندرو به‌ویژه تقی رفعت کلیت سنت ادبی را زیر سوال می‌بردند. در این دوره، بهار نماد مصلح سنت و تقی رفعت نماد سنت‌ستیز شناخته می‌شد. انتقاد تقی رفعت از سنت ادبی ایران بسیار تند بود و گذشته را به طور کامل زیر سؤال می‌برد؛ در حالی که اشراف و تسلط ادبی بهار را نداشت. بهار برخلاف او معتقد بود که سنت ادبی ایران گنجینه‌ای ارزشمند است. او از دل سنتی فرهنگی برآمده بود که به ادبیات کلاسیک احترام می‌گذاشت. بنابراین با طرد کامل گذشته موافق نبود، بلکه معتقد بود باید آن را واکاوی و بررسی انتقادی کرد و بخشی را کنار گذاشت. این تعادل میان سنت و تجدد چیزی بود که بهار را از شاعرانی مثل تقی رفعت متمایز می‌کرد و به نظر می‌رسد روش او در آن دوره موفق‌تر بوده است.

مرضیه نگهبان مروی

منبع: ایبنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612