میراث مکتوب- تاریخنگاری در ایران پیشینه مهمی دارد. این علم به ویژه پس از اسلام رونق بسیاری گرفت. این منابع كه بسیاری از آنها نیز اكنون موجود هستند، بعضا اشكالاتی هم دارند كه عمده آنها به دلیل نبودن یك گاهشماری مورد وثوق همگان و همچنین استنادات غیرعلمی به منابع و سخن پیشینیانشان ایجاد شده است. همین منابع نیز تاریخ دقیق رویدادها را مشخص نمیكنند. اخیرا نخستین مجلد از مجموعه «تاریخ ایران از نگاهی دیگر» نوشته محمد نیكبخت توسط انتشارات آذینه گل مهر منتشر شده است. این پژوهشگر در این اثر كوشیده خلأ تاریخنگاری مربوط به پیش از اسلام را پر كند. نویسنده برای این پژوهش خود ۲۵ سال صرف كرده است تا جزییات دقیق رویدادها را استخراج كند. جلد اول این مجموعه یك دوره مرور تاریخ ایران باستان از دوره هخامنشی (سال به تخت نشستن كورش در شوش) تا رخدادهایی كه قرن بعد است. بنابراین از سال یكم شاهنشاهی رخدادهای گردآوری شده و در این مجلد تا رخدادهای سال صدم شاهنشاهی هخامنشی (دوران پادشاهی اردشیر) را دربر میگیرد. نویسنده تلاش كرده تا در این كتاب به واقعیتهای تاریخی بپردازد و به همین دلیل از ذكر تصورات شخصی مورخان دوری كرده است.
تقویمهای مختلف و گاهشماریها با هم تفاوتهایی دارند و به ویژه آنكه گاهشماری پیش از اسلام با اشكالاتی همراه بود و مساله سالهای گمشده هم كه مشهور است. بعدها دقیقترین تقویم كه تقویم جلالی بود توسط خیام ابداع شد. بفرمایید كه در تعیین روز دقیق رخدادها با چه مشكلاتی مواجه شدید و میزان اعتماد شما به منابع چگونه بود؟
برای شروع هر كاری بیشك مشكلاتی وجود خواهد داشت و پژوهش تاریخی هم از این قضیه مستثنی نیست. به هر حال باید از جایی شروع كرد. وقتی دست روی دست بگذاریم هیچگاه پیشرفتی حاصل نمیشود. ما نباید منتظر و نظارهگر بیگانگان و باستانشناسان باشیم كه برای ما ثابت كنند این واقعه قطعا در این زمان به وقوع پیوسته است. در مورد اینكه زمانِ شروع گاهشمارها با هم تفاوت داشته است باید عرض كنم كاملا درست میفرمایید و همین تفاوتها تعیین زمان دقیق را برای یك محقق سخت و طاقتفرسا میكند. اما من با تحقیق در بیشتر گاهشمارها و اتفاقاتی كه دستخوش اختلافات زیادی بین مورخان شده است، به این امر تا اندازهای دست پیدا كردهام. من به مساله سالهای گمشده كه مورخان دوران اسلامی را سردرگم كرده و در آن مورد به نتیجه مطلوبی دست نیافته و آن را به حال خود رها كردهاند، به نتایج مطلوب و مستندی رسیدهام و در جلدهای بعدی و دقیقا در جلد چهارم و هفتم به تفصیل راجع به این 200 سالی كه گمشده است، توضیح دادهام. تعیین روزهای دقیق كاری بسیار مشكل است و فقط چند موردی كه مستند است و در این كتاب نیز موجود است مثل ورود كورش به بابل و آغاز سلطنت داریوش اول و مبارزات داریوش اول با مخالفشان در كتیبه بیستون ثبت شده است. اما در هیچ جای این كتاب جرات نكردم روزها را تعیین كنم ولی مطمئنم به درستی وقایع را در سالها، ماهها و فصلهای خودشان جا دادهام و به نظرم این اتفاق نیز در نوع خودش بینظیر و بسیار ارزشمند است. تاریخ باستان ایران مدیون مورخان یونانی و رومی است كه همه آنها شناخته شده هستند مثل هرودوت و ژوستن و پلوتارك و كتزیاس و دیودور سیسیلی و… هیچ منبع دیگری غیر از نوشتههای این مورخان در دست نداریم و فقط باید به ترجمه این نوشتهها رجوع كرد كه من بهترین ترجمه را از حسن پیرنیا دیدم و به آن استناد كردم.
پس از آنكه تاریخ دقیق رخدادها معین شد به نكات تازهای نیز در این تاریخنگاری رسیدید؟ مشكلات مسیر پژوهشتان چه مواردی بودند؟
همانطور كه گفتم نتوانستم روزها را تعیین كنم، اما ماهها و سالها كاملا دقیق تعیین شدهاند و مشكلات كار اكثر مورخان و محققان معاصر چون نولدكه و گوتشمید و… كه در این كار به تخمین زدن پرداخته بودند حل شده است. بهطور مثال یكی از سختترین كارهایی كه باید انجام میشد، بحث تقویم كهن بود كه از یونان تا هند مورد استفاده محققان و مورخان قرار میگرفت. اسناد حكومتی هم بر اساس این تقویم تاریخگذاری شده است و چون این تقویم قمری و آغازش در مهرماه بود، پیدا كردن رویدادها در زمان خودش را بسیار سخت میكرد، خصوصا اینكه سلوكیان هر سه سال یك ماه به سال خودشان اضافه و این ۱۰ روز عقب افتاده را جبران میكردند. حالا خودتان تصور كنید چه آشفتگی در اسناد دولتی پیدا میشود و محقق امروز چه باید بكشد تا زمان این رویدادها را در ماهها و فصلهای سالی كه عنوان شده پیدا كند. تصور كنید اسكندر مقدونی در طول چهار سال از یونان تا هند را درنوردید. امكان چنین چیزی اصلا وجود ندارد كه با اسب و لشكر چهار سال چنین مسیر طولانی را پیمود و شهر به شهر را تصرف كرد و چون اسكندر توانسته این كار را انجام بدهد به نمادی بزرگ در كل دنیا تبدیل شده است. وقتی تاریخ اسكندر را مطالعه كردم متوجه شدم این مرد كاردان، خیلی حرفهای عمل كرده كه توانسته در این مدت كوتاه به چنین دستاورد بزرگی دست پیدا كند. او جادههای اصلی را پیموده و سایر نقاط را به سردارانش سپرده است. ضمن اینكه در بعضی موارد مثل پیگرد داریوش سوم با تعداد اندكی از یارانش، با سرعت تمام از تختجمشید به گرگان رفت و این در حالی است كه برای فتح صیدا یك سال معطل مانده بود. ما در تمام كتب تاریخی میخوانیم كه خشایارشا یونان را تصرف كرد اما هیچكس به این لشكركشی دقت نكرده است كه این لشكركشی و تصرف آتن بیش از دو سال زمان برد و تمام اینها با جزییات كامل در جلد اول موجود است و به نظرم ثبت جزییات این وقایع در سالهای خودش یك كار عظیم است. این را هم باید یادآوری كنم كه جغرافیا نیز با تاریخ یك جزو است و از هم جدا نیستند و در واقع شما باید جغرافیا را هم به خوبی بدانید تا بتوانید زمانها را تعیین كنید، چون رودخانه و كوه و جادههای باریك و مكانهای صعبالعبور در نگارش چنین تاریخی دخیل هستند و من علاوه بر رجوع به منابع تاریخی به جغرافیا نیز مراجعات فراوانی داشتم.
سنجش منابع را چگونه انجام دادید؟ اگر اختلافی در روز رخدادها در منابع مشاهده میكردید چگونه به حل آن میپرداختید؟
منابع تاریخ باستان هیچ نیازی به سنجش ندارد، زیرا هیچ منبع دیگری موجود نیست و باید نوشتههای هرودوت و كتزیاس و دیودور سیسیلی و پلوتارك و ژوستن و غیره را پذیرفت. مابقی كتب تاریخی كه از مورخان معاصر همچون پروفسور نولدكه، داندامایف، گوتشمید، راولینسون و… در دسترس است همان مسائل و مباحث مورخان باستانی را گفتهاند و فقط آن مطالب را با یافتههای جدید تاریخی مقایسه كرده یا در مورد زمان رویدادها به حدس و گمان پرداختهاند. ولی كتاب «تاریخ ایران از نگاهی دیگر» رویدادها را سالانه مورد بررسی قرار داده و زمان رویدادها را در جای درست خود قرار داده است. البته ناسپاسی نباشد و باید از مورخان بزرگ معاصر نیز قدردانی كرد زیرا از یافتهها و حدس و گمانهای آنها نیز استفادههای شایانی بردهام و سپاسگزارشان هستم. همچنین اگر حین كار اختلافی در ماهها و سالها پیدا میشد، مجبور بودم مجددا به گذشته مراجعه كنم و ببینم كجای كار را خطا رفتهام.
مجلد اول به دو پادشاهی ماد و هخامنشیان اختصاص دارد. میدانیم كه پس از سقوط هر سلسلهای، سلسله بعدی به تخریب آن سلسله میپردازد. برخی تاریخنگاران از جمله داندامایف درباره تخریب مادها در دوران هخامنشیان همین نظر را دارند. نظر شما چیست و در این كتاب آیا به این تحلیل هم رسیدید؟
چنین چیزی از هخامنشیان بعید است و من به گزارشی برنخوردم كه هخامنشیان درصدد باشند تا مادها را تخریب كنند، بلكه براساس سندهای موجود وقتی كورش در ماد بزرگ و در همدان با مغهای زرتشتی روبهرو شد، تعدادی از آنها را با خود به پارس آورد و تربیت پسرش كمبوجیه را به آنها سپرد. ما در گزارشات هرودوت میبینیم كه كمبوجیه به مغی به نام گئومات اعتماد میكند و او را به جای خویش بر مسند حكومت شرق مینشاند و به مصر میرود. همین مغ بعدها و در غیبت طولانی كمبوجیه، علیه حكومت هخامنشی شورشی بزرگ به راه میاندازد و خود را شاهنشاه ایران میداند و هواداران خود را به حكومت سایر نقاط ایران گسیل میكند. اما شكی نیست مادها پس از اینكه دستشان از حكومت كوتاه شد، در فكر بازگشت به قدرت بودند و پیداست كه هخامنشیان تا زمان داریوش اول با آنها مدارا كردهاند، ولی داریوش اول آنها را منكوب كرد و ما غیر از نام گئومات مغ، به نام فرورتیش نیز در كتیبه بیستون برمیخوریم كه نام مادی دارد و بیشترین مقاومت را او در برابر داریوش كرد و در حقیقت همدان، مركز هدایت شورشها بود و پس از مرگ فرورتیش این شورشها به سمت دیگری هدایت شد و یك به یك فرو ریختند. بعد از شكست مادها در برابر داریوش هخامنشی، پادشاهان بعدی از فئودالهای پارتی و مردم گرگان در دربار خود استفاده كردند و با نامهای آنها كاملا به این مساله پی میبریم. اما اینكه بگوییم هخامنشیان قصد تخریب سلسله مادها را كردند چنین چیزی مشهود نیست زیرا سلسله مادها تمام شده بود و گسترش سرزمینها به دست كورش تا لیدیه نشان میدهد آنها وقتی برای تخریب این سلسله نداشتند و فقط از لحاظ دینی به مشكلاتی برخورده بودند كه كورش با آوردن مغهای مادی به پارس این مشكل را برطرف كرد. دیگر اینكه مادها از خود چیزی برجای نگذاشته بودند كه كورش آنها را تخریب كند. شاید داریوش چنین كاری كرده باشد كه طبیعی هم هست. این تخریبها نتیجه شورشها بوده باشد و جنگ و جدالی كه بین آنها رخ داد. در جدال داریوش با مادها به شگفتانگیزترین سركوبها برخورد كردم كه در مرو به وقوع پیوست و فرمانده آنها آنگونه كه از كتیبه بیستون ترجمه شده است فراد نام داشت كه احتمالا همان فرهاد است كه به نظر میرسد یكی از اهالی پارت بوده باشد زیرا نام فرهاد یك نام پارتی بود. سركوب مرو طبق بررسی باستانشناسان و به نوشته دیاكونوف بسیار سخت و سهمگین بود و هزاران نفر را در این شهر بزرگ قتل عام كردند و در این كتاب به وضوح به آن اشاره كرده و نوشتهام كه 55 هزار نفر كشته شدند و نزدیك به 7 هزار نفر اسیر شدند. جان مانوئل كوك به این واقعه اشاره كرده و به خوبی توضیح داده كه در اوضاع هرج و مرج آن سالها حاكم بلخ نمیتوانسته چنین سپاه بزرگی تدارك ببیند و قطعا اهالی شهر را از خانهها بیرون كشیده و قتل عام كردهاند. چنین فرضیهای بعید نیست. فرمانده پارسی برای سركوب شورش مرو دادرشیش ارمنی بود كه باید شورش فرهاد را سركوب میكرد اما فرهاد ظاهرا مقاومت جانانهای كرده است و خبر نزدیك شدنِ شاه به مرو نیز به گوش دادرشیش رسیده است و احتمالا با یورشی بزرگ شهر را تصرف كرد و فرهاد با همراهانش گریخت و 7 هزار تن از یارانش اسیر شدند اما آن 55 هزار نفر چه كسانی بودند؟ دادرشیش ارمنی برای اینكه به شاه نشان دهد علت دیر شدنِ سركوب این شهر، سختی آن بود احتمالا اهالی شهر را از خانهها بیرون كشیده و به كشتاری وسیع دست زده است و كوچههای شهر را با خون انسانهای بیگناه رنگین كرده تا شاه به سختی این جنگ پی ببرد و دادرشیش را مورد عنایت قرار دهد.
با خشایارشا و لشكركشی او به یونان و تصرف این سرزمین چه كردید؟ همانطور كه میدانید اخیرا داستان تصرف یونان به دست خشایارشا در فضای مجازی به عنوان قدرت هخامنشیان و در كل ایرانیان یاد میشود. آیا یونان نیز در دورهای جزیی از خاك ایران محسوب میشد؟
من نیز همراه با لشكر بزرگ خشایارشا به یونان رفتم. مسیر بسیار طولانی و جانفرسا بود و متاسفانه ثمره خوب و مثبتی هم نداشت، ولی یادمان باشد این لشكركشی لازم بود و باید یونانیان گوشمالی داده میشدند. یونانیان در آن زمان هوادار همزبانهای خویش در تركیه فعلی بودند كه به آنها ینیانها میگفتند و ینیانها نیز همیشه علاقه داشتند زیرنظر آتن باشند و هر دو لازم و ملزوم یكدیگر بودند به همین دلیل وقتی ایرانیان از دریای مرمره گذشتند و وارد خاك اروپا شدند آتنیها سخت برآشفتند مخصوص اینكه اهالی مقدونیه بلافاصله اطاعت پارسیان را گردن نهادند. یونانیها به تركیه فعلی حمله كردند و شهر لیدیه را آتش زدند و این كار بر داریوش گران تمام شد و تصمیم گرفت آتن را تصرف كند. یك چیزی شبیه به تصرف افغانستان توسط جورج بوش رییسجمهور امریكا در سال 2001 میلادی. او دو بار به آتن لشكركشی كرد و هر دوبار هم موفق نشد و تلفات سنگینی داد. دفعه اول به فرماندهی دامادش مردونیه و دفعه دوم جنگ ماراتن به فرماندهی داتیس كه یك نجیبزاده بود تا فرمانده نظامی. داریوش سه چهارسال بعد از شكست ماراتن فوت كرد و جنگ با یونان اجتناب ناپذیر شد زیرا مصر نیز شورید و در آن زمان یونانیان نفوذ فوقالعادهای در مصر داشتند و گمان میرفت یونانیان پس از پیروزی در ماراتن ترغیب شده و در این شورش دست داشتهاند. این بود كه خشایارشا تصمیم گرفت آتن را تصرف كند و راه پدر را ادامه دهد. عموی او اردوان كه سالهای زیادی حاكم لیدیه بود از مخالفان این جنگ بود اما در نهایت موافقت كرد. این جنگ هزینه هنگفتی بر جای گذاشت و منجر به نارضایتی مردم تمام نقاط غربی ایران نیز شد و كشتههای زیادی هم بر جای گذاشت. درنهایت اگرچه آتن فتح شد اما یونانیها با یكدیگر متحد شده و خشایارشا از معركه گریخت و مردونیه در یونان ماند تا بلكه بتواند این لشكركشی بزرگ را به سرانجامی خوب برساند كه در این راه جان خود را از دست داد و این نبرد طولانی و بزرگ پایانی ناخوشایند را در پی داشت و سبب شد یونانیها به قبرس و جزایر دریای اژه و جنوب تركیه بپردازند و درنهایت به صلح كالیاس ختم شد و یونانیان دست از قبرس كشیدند. این صلح ناپایدار بود و اردشیر اسپارتیان را با خود همراه كرده و آتنیها را سالها با آنها سرگرم كرد كه به جنگهای پلوپونس مشهور است و درنهایت اسپارتیان بر آتن پیروز شدند و حالا اسپارتیان بودند كه به سرزمینهای ایران چنگ اندازی میكردند.
درباره ادامه كار و زمان انتشار باقی مجلدات هم برای ما بگویید؟
در این مجموعه تاریخ سرزمین ایران به طور كامل و سال به سال مورد بررسی قرار گرفته است، چیزی شبیه تاریخ طبری و كامل ابن اثیر. شاید این كتاب هم سرنوشت شاهنامه فردوسی را پیدا كند و پس از مرگ مولف آن مورد استقبال قرار گیرد. در واقع كتاب «تاریخ ایران از نگاهی دیگر» مرجع بزرگی است و چنانچه به رویدادی در كتابهای دیگر برمیخوریم، به راحتی میتوانیم پس و پیش آن ماجرا را در این كتاب مطالعه كنیم و به همه مواردی كه در آن زمان رخ داده است دسترسی آسانی داشته باشیم. فكر میكنم در حال حاضر كسی نتواند حتی یك جلد از كتاب جنگهای دیادوخ را پیدا كند. جنگهایی كه نزدیك به سی سال پس از مرگ اسكندر از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق، در پهنه جغرافیایی ایران رخ داد و درباره آن مطلب كمی ثبت شده ولی در این كتاب به آن وقایع پرداخته شده است. همچنین تاریخ سلوكیان مورد بیمهری ایرانیان واقع شده و اصلا آنطور كه شایسته تاریخ ایران است به آن پرداخته نشده است، در حالی كه یونانیان سالهای زیادی در ایران سلطنت كردند و نیمی از اخلاقیات ما ایرانیها برگرفته از همین یونانیان است. تاریخ اشكانیان كه فردوسی بزرگ نیز در رویدادهای آن ناكام مانده و به این ناكامی نیز اشاره كرده است، در این كتاب به خوبی به آن پرداخته شده و من در همین كتاب به روح فردوسی سوگند خوردم كه این ناكامی او را جبران كنم.
محمد آسیابانی
منبع: روزنامه اعتماد