میراث مکتوب- جاحظ در باب نوروز ساسانیان نوشته است که چون مجلس شاه آراسته میشد، مردی که روی خوش و نام و زبان خوش داشت به پیش او میرفت. شاه از وی میپرسید کیستی و از کجا آمدهای و به کجا خواهی رفت و با تو که بود؟ با که آمدی و با تو چیست؟ او میگفت من از جانب دو همایون آمدهام و پیش دو نیکبخت میروم و هرکه پیروز بود با من آمد و نامم خجسته است و با خود سال نو و برای پادشاه درود و مژده آوردهام. و معمول بود که بیست و پنج روز پیش از نوروز در دوازده استوانه در سرای پادشاه دانههایی مثل گندم و جو و برنج و عدس و باقلا و غیره میکاشتند و آنها را بعد با ساز و سرود درو میکردند و تا روز مهر از ماه فروردین از بین نمیبردند و به آنها فال خوب میزدند و در حضور پادشاه سرودهایی که مخصوص بهار و نوروز بود خوانده میشد و آن سرودها را آفرین و خسروانی و فلهبذ میخواندند. اسم بعضی از آنها نیز مثل باد نوروز، نوروز بزرگ، نوروز کیقباد، نوروز مزدک، نوروز خارا مانده است.
جای دیگر جاحظ میگوید که در زمان ساسانیان خاص و عام برای پادشاه هر هدیهای بیشتر میپسندیدند میبردند و آن هدیه به نام شخص در دیوان نوشته میشد و هنگام احتیاج، هدیهدهنده بسته به طبقه و شأن او، هدیهاش هرچه بود، از دیوان به وی کمکی شایسته میشد و اگر خود وی در یادآوری بهعمد کوتاهی میکرد، شش ماه از توشهاش محروم میشد. مشهور است که اردشیر بن بابک و بهرام گور و انوشروان جامههای زمستانی خود را به خاصان و دیگران میبخشیدند و نگاه داشتن آنها را خوش نداشتند.
برگهایی در آغوش باد، دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات علمی، ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۶۷۷-۶۸۰.