میراث مکتوب- عصر روز سه شنبه 25 آبان 1400 آیین یادبود دکتر آذرتاش آذرنوش به مناسبت چهلمین روز درگذشت ایشان در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) برگزار شد.
در این مراسم که با حضور اعضای خانواده شادروان استاد آذرنوش وشاگردان و همکاران ایشان در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برپا شد، کاظم موسوی بجنوردی، علیاشرف صادقی، فریبا افکاری، مرتضی کریمینیا، علی بهرامیان، عنایت الله فاتحینژاد و بابک فرزانه پیرامون شخصیت علمی و آثار دکتر آذرتاش آذرنوش سخنرانی کردند.
استاد آذرنوش ابن مقفع زمان ما بود
کاظم موسوی بجنوردی در ابتدای مراسم ضمن عرض تسلیت به خانواده دکتر آذرنوش و قدردانی از زحمات و مراقبت های همسر ایشان در آخرین سالهای حیات استاد اظهار کرد: دکتر آذرنوش ویژگیهای زیادی داشت و مدیر پرکاری بودند و در این مدت 36 سالی که با مرکز دائرةالمعارف همکاری تنگاتنگی داشتند و مسولیت بخش ادبیات عرب را برعهده داشتند کاری را کردند که به سادگی قابل تکرار نیست. در این مدت 737 مقاله تألیف و ویرایش کردند که فقط ما مجموعه مقالات ایشان را در سه جلد چاپ کردیم و اثر نفیسی به وجود آمد. نثر مرحوم آقای آذرنوش نثری فاخر بود، روان بود، با آهنگی نرم و خوشنواز خواننده و شنونده را راهنمایی میکرد به طوریکه خواننده در مکثهای مختلفی که خود نثر به او القاء می کرد در واقع نوازش میشد. او ابن مقفع زمان خودش بود. ابن مقفع که در قرن سوم آثار پهلوی را به عربی ترجمه می کرد و نقش بسیار برجسته ای در معرفی زبان و ادب فارسی به جهان عرب داشت، مرحوم دکتر آذرنوش هم چنین نقشی داشت و من فکر میکنم مکتب آقای آذرنوش برای همیشه باقی میماند و راهی که ایشان در آن کوشیده توسط شاگردان بسیار خوبی که تربیت کرده است ادامه خواهد داشت. او با پرورش شاگردان خود در دائرةالمعارف باعث شد کار جمعی بسیار ارزشمندی به وجود آید.
رئیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در ادامه افزود: دکتر آذرنوش عضو شورای عالی علمی ما بود و همیشه با فکری باز و گشاده ما را راهنمایی میکرد و نقش بسیار مثبت و سازندهای در بین ما داشت. من به او درود میفرستم و میدانم که ضایعۀ فقدان او را نمیتوانیم به سادگی جبران کنیم. به هر حال 36 سال همکاری یک عمر درازی است. ما سال 62 کار را شروع کردیم و دکتر آذرنوش در سال 63 به این قافله پیوست و با آمدنش رونقی به هیأت علمی و جوانانی که در اینجا کار میکردند داد و ما از این بابت از فقدان او خسارت زیادی کردیم. بزرگان زیادی را ما در این مرکز از دست داده ایم بزرگانی مانند ایرج افشار، شرف الدین خراسانی، دکتر رضا، دکتر گنجی، زریاب خوئی، زرینکوب، احمد تفضلی و بزرگان زیاد دیگری که در اینجا بودند و به آسمان پرواز کردند و روی بر خاک نهادند ولی من مطمئنم جوانان ما حتما جای این بزرگان را پرخواهند کرد. ما همچنان با همان حرارت مشغول کار هستیم و امروز در دنیا حرفی برای گفتن داریم میتوانیم تمدن خود را معرفی کنیم و زبان مشترک با دنیا پیدا کنیم. داشتن منطق مشترک بسیار مهم است و نقش دائرةالمعارف در این زمینه نقش بسیار برجستهای بوده است. این مرکز نقش مهمی در معرفی فرهنگ و تمدن ملی و اسلامی داشته و دارد. امیدوارم برخانواده مرحوم آذرنوش سخت نگذرد اگرچه از دست دادن آقای آذرنوش کار سادهای نیست. او مردی بسیار خونگرم ،خوش صحبت و خوش زبان بود. امیدوارم که خانواده ایشان ما را در غم خود شریک بدانند و ما نهایت تلاشمان را میکنیم که یاد و خاطرۀ این استاد عزیز را زنده نگه داریم.
بررسی علمی و عملی چوگان توسط دکتر آذرنوش صورت گرفت
سخنران بعدی مراسم دکتر علی اشرف صادقی، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی با اشاره به دوستی دیرینه به استاد آذرنوش گفت: بنده از درگذشت ایشان خیلی متألم شدم. دکتر آذرنوش دوست 57 سالۀ من بود. نخستین روزهایی که برای ادامۀ تحصیل به پاریس رفتم با ایشان آشنا شدم. این دوستی و رابطه بسیار عمیق شد. دکتر آذرنوش مرد بسیار متعادلی بود و به همۀ جنبه های زندگی اش می رسید. هم به کارهای علمی و هم به کارهای اداری هم به تفریح اش می رسید و در کل اهل زندگی بود.
وی افزود: درباره جایگاه علمی ایشان همۀ شاگردان و دوستانشان صحبت کردهاند و خواهند کرد بنده هم به جنبهای که شاید دیگران از آن اطلاعی نداشته باشند اشارهای میکنم. ایشان بعد از اینکه در دانشکده الهیات درسشان را تمام میکند و شاگرد استادان بزرگی مثل مرحوم بدیع الزمان فروزانفر و عبدالحمید بدیع الزمانی بوده است به بغداد میرود و در آن جا به زبان عربی دورهای را میگذراند و بعد به پاریس می رود. در پاریس شاگرد استادان مبرّزی بود مانند شارل پلا و رژی بلاشرکه از بزرگان و متخصصین ادبیات عرب بودند. بعضی از کتابهای آنها از جمله کتاب الشعر و الشعرای ابن قتیبه نوشته گودفروا دومونبین، تاریخ ادبیات بلاشر و تاریخ ادبیات عبدالجلیل را دکتر آذرنوش از زبان فرانسه ترجمه کردهاست. غیر از اینها که در زمینه کار خودش بود موسیقی کبیر فارابی را که خودش تخصص میخواهد را ترجمه کردهاست هر کسی نمیتواند به ترجمۀ این کتاب بپردازد. از عربی کسی بخواهد کتابی درباره موسیقی ترجمه کند بایستی صاحب اطلاع و اهل فن باشد. تاریخ چوگان را هم نوشته است و این هم تخصصی بود که جنبه عملی اش را داشت به جنبۀ علمی آن هم پرداخت مواد این کتاب را هم جمع آوری و چاپ کرد. در قسمت دیگر از تخصصش که رابطۀ عربی با فارسی بود نخست به کتاب راههای نفوذ فارسی در عربی پرداخت که قبل از اتقلاب چاپ شد و بعد کتاب چالش میان فارسی و عربی که کتاب بسیار خوبی است چاپ کرد و من همیشه به دانشجویان خود توصیه می کردم که از این کتاب استفاده کنند. پایان نامه خودش بخشی از خریدةالقصر بود که به عربی تصحیح کرده است و به خوبی از عهده آن برآمد و در دو جلد در تونس چاپ شد. برای تصحیح یک متن عربی باید عربی را خوب دانست و هرکسی نمیتواند یک متن عربی کهن را که حاوی اشعار شعرای قدیم است را تصحیح کند. و کتابهای دیگری که علاقمندان میتوانند آنها را ببینند و به وسعت دانش ایشان پی ببرند.
دکتر صادقی در پایان افزود: تسلیت مجدد عرض می کنم به خانوادۀ محترم مرحوم دکتر آذرنوش به ویژه به همسر ایشان خانم کاترین آذرنوش و می دانم که سالها غیبت ایشان را حس خواهند کرد.
عناصر هویت ایرانی در آثار دکتر آذرنوش به خوبی مشهود است
سخنران دیگر این مراسم دکتر فریبا افکاری پژوهشگر نسخ خطی و رییس کتابخانه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، درباره دکتر آذرنوش گفت:
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
خبر کوتاه و تلخ بود.
دکتر آذرتاش آذرنوش درگذشت و امروز چهل روز ازنبود او میگذرد.
صد افسوس و دریغ که نظیر خود بنگذاشتند و بگذشتند.
مردی از جنس علم و اخلاق که در عین جدیت بسیار مهربان و متواضع بود.
دانشی مردی چند حوزهای، استاد به تمام معنای زبان عربی، فرانسهدان، آگاه به مطالعات زبان آرامی که در دانشگاه کمبریج بدان پرداختهبود. سالها بود که دلبستۀ مطالعه و تصحیح نسخههای خطی فرسنامه و در پی یافتن نسخههای فهرست نشده و چاپ نشدۀ آن بود و آثاری چند نیز دز این موضوع منتشر نمود از جمله فرسنامه قیم نهاوندی (کهنترین فرسنامه شناخته شده به فارسی) به نگاره های اسب علاقهای وافر داشت. شیفتۀ مطالعات چوگان و نسخههای خطی آن و نگارههای بازی چوگان بود. خود نیز مهارتی ویژه در بازی چوگان داشت و بدان عشق میورزید.
به یاد دارم هنگامی که او را از وجود رساله خطی مناظرۀ گوی و چوگان که در حاشیۀ نسخههای خطی که در حین فهرستنگاری بدان برخورده بودم آگاه کردم، مشتاقانه و سریع به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آمد تا نسخه را از نزدیک ببیند و تفاوت و شباهت آنرا با دیگر نسخههای آن بسنجد، از آن پس علاقه و توجه مرا به نسخ خطی فرسنامه و چوگان بیشتر جلب نمود. و از من خواست تا به هنگام شناسایی این دست نسخهها به عنوان فهرستنویس اطلاعات دقیقتر و جزئیات بیشتری درباره آنها بیابم و در فهرستها یادآور شوم چرا که محققانی چون او نیازمند جستوجو و بازیابی این اطلاعات در فهرستهای نسخههای خطی میباشند و این امر وظیفۀ فهرستنگاران را بیش از پیش خطیرتر میکند تا به تمام دقایق و نکات کتابشناسی و نسخهشناسی نسخههای مصور و مینیاتورها و نگارهها و نیز متون کمتر شناخته شده پرداخته شود و در تدوین این مطالب از یاری متخصصان موضوعی چون دکتر آذرنوش بیشتر بهره مند شویم.
آقای دکتر آذرنوش همچنین در نخستین نشست علمی چوگان با موضوع “ایرانشناسی و اصالت ایرانی چوگان” که در سال 1392 در بنیاد ایرانشناسی برگزار گردید شرکت نمود و توفیق دیدار دوبارهاش دست داد و با شوق بسیار به سخنرانی دربارۀ تاریخ چوگان و واژهشناسی، خاستگاه چوگان و اسطورهشناسی آن پرداخت و به مقایسۀ قدمت چوگان در ایران و ژاپن و چین اشاره کرد، سخنان پرشور او که با تجربه عملی و شخصیاش عجین شده بود بسیار مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. استاد آذرنوش همچنین مدخل اسبدوانی را در دائرةالمعارف ایرانیکا تدوین نمود. به خاطر عشق و علاقهای که به معرفی این رشته در جامعه داشت تقریباً در تمامی برنامههای چوگان از جمله مصاحبه رادیویی در این خصوص تدارک دیده شده بود شرکت نمود که مورد توجه قشر جوان و علاقمند قرار گرفت.
تأکید دکتر آذرنوش بر عناصر هویت ایرانی علاوه بر تحقیقات چوگان در سایر آثار وی نیز به خوبی مشهود است از مهمترین آثار ایشان میتوان به کتاب “چالش میان فارسی و عربی” اشاره کرد که در آن به مبحث مهم چگونگی حفظ زبان فارسی در مقابل زبان عربی و نقش مردم در آن میپردازد. اثر ماندگار دیگر وی “راههای نفوذ فارسی در زبان تازی” است که به نکات مهمی از آخرین دولتهای پیش از اسلام و آثار و تمدن ایرانی پرداختهاست. از دیگر ویژگیهای استاد، ارتباط با ایرانشناسان و نسخهشناسانی است که دربارۀ فرهنگ و تمدن ایرانی و نسخههای خطی و متون کهن آن پژوهش میکنند. او همواره آنان را در خصوص دستیابی به منابع مهم ایرانشناسی در دانشگاه تهران و کتابخانهها یاری و راهنمایی میکرد.
از جمله آنان پژوهشگری به نام خانم “ژیوا وسل” بود که در حوزۀ تاریخ علم در ایران تحقیق مینمود و به همین مناسبت سمینار تاریخ علم در ایران در دانشگاه تهران برگزار شد و آقای دکتر آذرنوش با احاطهای که به منابع و متون داشت او را بسیار یاری نمود و محقق دیگری که به لطف راهنماییهای او با من آشنا شد و توانست رسالۀ دکترای خود را در باب عرفان فخرالدین عراقی در دانشگاه سوربن بنگارد و مدتی در دانشگاه تهران به تحقیق بپردازد خانم “او پیرونک” بود پژوهشگر و دکترای ادبیات فارسی که به همین مناسبت جایزۀ جهانی کتاب سال ایران را کسب نمود و رسالۀ خود را در سال 1381 در ایران منتشر نمود و دکتر آذرنوش از این نتیجه بسیار خرسند بود و با دانش میان رشتهای خود در تاریخ و زبان و فرهنگ راهنماییهای ارزندهای در این باب نمود.
از یاری و راهنماییهای ارزنده دکتر آذرنوش همچنین باید به فهم و درک ترجمۀ موسیقی الکبیر فارابی که در سال 1375 منتشر نموده بود اشاره کنم. آن هنگام که با چند استاد نسخهشناس در گروه موسیقی فرهنگستان هنر در باب شناخت متون و رسالات کهن موسیقی رایزنی میکردیم، نظرات دکتر آذرنوش همواره راهگشا و ارزشمند بود. همیشه تبحر و دانش وسیع وی در حوزههای مختلف تاریخ و علوم، زبان و هنر و ادبیات را تحسین مینمودیم که همه نشانگر تربیت خاص فرهنگی وی بود که همواره با گشاده دستی و روئی خوش و به دور از بخل علمی مرسوم در اختیار قرار میگرفت و خود هر گاه مطلبی نقل میکرد بهدرستی آن را ارجاع میداد آنگونه که شایستۀ یک محقق روششناسی است.
امروز به مناسبت هفته کتاب به سخنان وی در خصوص نگارش و خلق آثار با کیفیت فرهنگی میاندیشم که میگفت: «من اساساً با واژه صادرات کتاب مخالفم چرا که کتاب یک کالای فرهنگی است و صادرات برای آن معنا ندارد ما باید ادبیاتمان را به گونهای اعتبار ببخشیم که دنیا به آن جذب شود. مگر خیام و مولانا آثارشان صادر شد که مخاطب جهانی پیدا کردند؟
امروز وظیفۀ ما این است که قبل از هر چیز به تولید آثار شاخص بپردازیم و پس از آن ترجمههای خوب و کاملی از آنها را برای ارائه در بازارهای جهانی ارائه کنیم البته در حال حاضر نیز جریانهایی وجود دارد که آثار را به زبانهای دیگر ترجمه میکنند اما فعالیتشان اندک است.»
استاد آذرنوش خود از زمره کسان انگشتشماری بود که آثارشان در جایگاه رفیع پژوهش در زمینۀ ادبیات عرب، عرفان، تصوف بسیار با کیفیت علمی منتشر شد و از جمله افتخارات وی آن بود که سه کتاب از مجموعۀ آثارش جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را دریافت کرد.
ترجمه موسیقی کبیر فارابی در سال 1375، ترجمه اطلس تاریخ اسلام در سال 1376 و فرهنگ معاصر عربی – فارسی در سال 1379.
او شیفتۀ ایران بود و در روح ایرانی میدمید. روانش مینوی و یادش گرامی.
معلمی از برجستهترین صفات دکتر آدرنوش است
دکتر مرتضی کریمی نیا، قرآن پژوه، مترجم و نویسنده، در توصیف دکتر آذرنوش معلمی را برجسته ترین صفت استاد دانست و چنین گفت:
سخن گفتن برای من در این فرصت کوتاه در جمع عزیزانی که همه استاد من هستند درباره شادروان استاد آذرنوش کار چندان آسانی نیست. به ویژه از آن جهت که استاد آذرنوش شخصیتی چند بعدی و پراحاطه داشتند؛ با این حال، من میکوشم به چند نکته کوتاه که به تعامل من در این سی سال شاگردی ایشان مربوط میشود مختصر اشاره کنم و به استاد خود، ادای دین کنم.
شاید اگر از نگاه خود بخواهم مهمترین وصف دکتر آذرنوش را برای کسی که او را نمی شناخت، بیان کنم، “معلمی” برجستهترین امری است که به ذهن من میآید. با وجودی که مرحوم دکتر آذرنوش دایرۀ اطلاعات علمی وسیعی در حوزههای مختلف تاریخ و ادبیات و فرهنگ و زبان عربی و فارسی داشت که هر کدام از اینها میتوانست از نگاه استادان و پژوهشگران دیگر رشک برانگیز باشد، اما در کنار تمام اینها آنچه به نظر من قوت شخصیتی آذرنوش را مضاعف و چندین برابر میکرد، معلمی او بود. او در عین پژوهشگری در لابلای متون و ادب قدیم، واقعا به معلمی عشق میورزید و در این معلمی همیشه معترف بود که من نه تنها به کسانی چیزی میآموزم بلکه در این کارهمیشه خود نیز میآموزم. شاید برای دیگران عجیب باشد که مرحوم آذرنوش تا همین پنج سال پیش در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به دانشجویان ورودی کارشناسی در رشتۀ الهیات، درس آموزش زبان عربی میداد. یعنی با آنکه در این سالهای اخیر از بیماریهای مختلف بهویژه بیماری پوستی رنج میبرد، علاقه و عشق عجیبی به آموزش و ارتباط با دانشجویانی داشت که علاقمند این رشتهها هستند و آموزش صحیح زبان عربی را میجویند، و همین سبب میشد کسی مانند او که در بالاترین رتبههای استادی قرار داشت، درسی به ظاهر معمولی وسطح پایین را ارائه دهد، اما او واقعا از این کار لذت می برد.
معلمی کردن مرحوم دکتر آذرنوش صرفا به بیان برخی اطلاعات و دادههای علمی در حوزههای مختلف زبان عربی یا تاریخ و ادبیات فارسی نبود. او به این امر بسنده نمیکرد؛ در واقع او معلمی بود که بذر پرسشگری و نگاه متفاوت به چیزهایی ظاهرا بسیار ساده و روشن در گذشته و زبان ما را در ذهن دانشجو میکاشت که از آنها میشود انبوهی نکتۀ جدید دریافت، و دانشجو بعد از مدتی آرام آرام چیزهایی که همه آن را بدیهی و ساده میدیدند، خیلی پیچیده میدید، و همو میتوانست بعد از دورۀ کارشناسی یا کارشناسی ارشد پرسش تازه و نکتۀ جدید و جدی را در ذهن خودش بیابد.
با اینکه مرحوم دکتر آذرنوش در حوزههای متعددی از زبان عربی و تاریخ و فرهنگ عربی و ترجمه های آثاری در زمینه ادبیات عربی از زبان فرانسه به زبان فارسی و جوانب دیگر تاریخ زبان فارسی، تاریخ چوگان، تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران قدیم، و تقابل ها و تعاملهای زبان عربی و فارسی در طول تاریخ دغدغه داشت و کار کرده بود و تدریس کرده بود و ترجمه و تألیف انجام داده بود، اما وجه جامع تمام اینها عشق او به ایران و زبان فارسی بود. اگر به زبان عربی کهن هم میپرداخت، مثلاً در ترجمه اش از فتوح البلدان، یا همان نوشتۀ قدیمیاش دربارۀ راههای نفوذ زبان فارسی در فرهنگ و زبان تازی در زمان جاهلی، باز هم در آنجا رد پاهایی از فرهنگ و تاریخ گذشتۀ خودش را در فرهنگهای مجاور میجُست، و ابدا نسبت به آنها کینه و بغضی هم نداشت.
دو سه حوزه از حوزههای متکثر و فراوانی که مرحوم دکترآذرنوش به آنها توجه داشت و کار کرده بود، برای من خیلی برجسته است. یکی آنکه وقتی که او در گذشتۀ ادب فارسی جستوجو میکرد، آنچه را که همۀ محققان محققان بزرگ، زبانشناسان، و مورخان ادبیات فارسی پیش از او به سادگی از کنارش گذر کرده بودند، متفاوت دید؛ و آن مسئلۀ پیوند زبان و واژگان فارسی در ترجمههای کهن فارسی از قرآن بود. نکتهای که تحقیق او را در این زمینه متمایز و متفاوت از آثار پیشینیان و حتی معاصران او کرد، این بود که با هوشیاری و هوشمندی خاص خودش در لابلای این تفاسیر و ترجمههای کهن فارسی، توانست یک نخ تسبیح و رشتۀ واسط را به وضوح بیابد و آن را به محققان بعدی بنمایاند. او به درستی متوجه شد که چیزی که زبان فارسی ما را در این ترجمهها همواره ادامه داده و مستمر کرده، جایگاهِ «ترجمۀ تفسیر طبری» است که او اسم آن را «ترجمۀ رسمی» گذاشته بود. وقتی این منطق را به دست ما داد، دیگر بعد از آن برای ما خیلی راحت شده بود که هر ترجمۀ فارسی را از هر دورهای از تاریخ ادب قرآنی خودمان مییافتیم و در ایران میدیدیم، میتوانستیم به روشنی رد پای اثرگذاری نخستین مترجمان پارسی در خراسان و ماوراء النهر که «ترجمۀ تفسیر طبری» را که به امر منصوربن نوح سامانی در سال 354 ه.ق پدید آوردهاند، ببینیم. این امر شاید اکنون بسیار بدیهی و ساده مینماید، ولی تا پیش از انتشار کتاب «تاریخ ترجمۀ از عربی به فارسی: از آغاز تا عصر صفوی» در سال 1375، ابدا این نکتۀ بسیار مهم وروشمندانه را در هیچ جا نمی بینیم. پس از آن، اما ثمرات این تحقیق و این هوشمندی مرحوم دکتر آذرنوش را در آثار بعدیها فراوان میبینیم و این اتفاقا از برکات عمر اوست که چنین چشمهای به هیچ وجه به این زودی خشک نخواهد شد و تا ادب فارسی وجود دارد این ترجمهها همچنان این قابلیت را برای تحقیق دارند و ترجمههای جدید همچنان اثبات کننده و نشان دهندۀ این نظریۀ هوشمندانۀ او هستند.
موضوع دوم، آموزش صحیح زبان عربی است که برای دکتر آذرنوش مسئلۀ بسیار مهمی بود. این هم به از ویژگیهای معلمی او بود. نزدیک سی سال پیش، من خود طلبۀ حوزه بودم و به خیال خود کلی ادبیات عرب خوانده بودیم، همۀ ادبیات عرب کلاسیک و شعر جاهلی و نحو قرآنی تفسیر و اینها را بلد بودیم. حتی من یک کتابی آماده کرده بودم که اولین آشنایی من با ایشان در اوایل دهه هفتاد به همین بهانه بود که من آن را خدمت ایشان آوردم و گفتم من یک چنین شاهکاری کردهام که بتوانم یک فرهنگ نحوی برای ساختارهای قرآن بنویسم. ایشان در برخورد اول، چنین رویکردی را خیلی تشویق کرد، اما به مرور بدون اینکه من خود بدانم آرام آرام ذهن مرا متوجه این کرد که جدا از این الگوهای نحوی که در ادبیات کلاسیک در متون کلاسیک حوزوی به ما میآموزند و به مامیگویند این فاعل است، این مفعول است، این حال است و این مفعولٌ له است و همه آنها را در قالبهای خیلی مشخص میبرند و ما سعی میکنیم جملات قرآن و شعر عرب را تنها در این قالبها آنها را تجزیه و تحلیل کنیم، چیزهای دیگری هم هست. به ما میآموخت که بسیاری از ظرافتهای زبانی در جایی اتفاق می افتد که گوینده یا نویسندۀ آن متن، در زبان اصلی، اصلا خودش متوجه نیست که چرا دارد آن کاربرد را از آن واژه به دست میدهد. اینکه شما آن کاربرد را دقیقا ببرید در قالب مشخص شده و روشن، و بگویید این قطعا این چنین است، بستگی به این دارد که شما در کدام مکتب نحوی قدیم و در کدام دورۀ اسلامی، به کدام استاد و کدام صاحب مکتب، ارادت علمی پیدا کرده باشید و او را دربست پذیرفته باشید؛ لذا به خودتا حق می دهید که تنها در آن قالب فکر کنید. دکتر آذرنوش تلاش میکرد ما را از این قالبها بیرون بیاورد تا برای تجزیه و تحلیل کردن یک زبان، صرفا در آن الگوهای کهنه نمانیم.
تلاش او برای آموزش زبان عربی به دانشجویان دانشکدۀ الهیات (که در قالب کتاب آموزش زبان عربی نخستین بار جلوهگر شد و خیلی پربرکت بود و شاگردان ایشان در همان دانشکده و بسیاری از دانشکدههای دیگر تا امروز، تدریس این کتاب را ادامه دادند و آموزش زبان عربی را متحول کردند) دقیقا از همین جا برمیخاست که ما با آن آموزش کلاسیک و کهنۀ جامع المقدمات و سیوطی و مغنی هیچ وقت این توانایی را کسب نمیکردیم که بتوانیم مقصود خودمان را با یک جملۀ ساده به یک عرب زبان ارائه کنیم. ولی با دو ترم تحصیل همین کتاب آموزش زبان عربی، آرام آرام این ترس در ما و امثال ما میریخت که بتوانیم دو جمله را انشاء کنیم، دو جمله را تألیف کنیم ولو با غلط، اما ما را در این مسیر راه میانداخت.
موضوع سوم، رویکرد استاد آذرنوش به پژوهش در واژگان کهن عربی و قرآنی بود. وقتی ایشان به این جنبۀ کهن تاریخ زبان و ادبیات عرب میپرداخت و سعی میکرد به دانشجو بیاموزد که چگونه معنای یک عبارت کهن را در قرآن، در شعر جاهلی، یا پدیدار شده در متون قرون نخست اسلامی دریابد، باید ازمراجعۀ ساده به یک یا چند کتاب لغت فراتر رود و موضوع را پیچیدهتر ببیند. ماجرا این بود که فی المثل در درسی مثل مفردات قرآن، ما همه یاد گرفته بودیم که یک کتاب کلاسیک را برداریم و ببینیم که در برابر مفردات قرآن و مشتقات آن واژهها، یک نویسندۀ قرن پنجمی یا ششمی مانند راغب اصفهانی چه توضیحاتی داده است؛ یا حداکثر اگر خیلی توان داشتیم یا خیلی به خودمان میبالیدیم که این توانایی ها را کسب کردیم، پنج شش تا فرهنگ لغت عربی از قبیل لسان العرب تاج العروس را جلوی خود بگذاریم و ببینیم در این فرهنگهای لغتی که بزرگی و هیبت آنها هر کسی را میترساند، در برابر هر واژه چند معنا برای آن ذکر کردهاند. اما آذرنوش به ما نشان میداد که یک واژه از زمانی که در فرهنگ جاهلی به کار رفته و بعد در کاربَست قرآنی منتقل شده و بعد از آن به تفاسیر و متون کلامی راه یافته و همزمان لغویان بر سر آن چون و چرا کردهاند و آن را چکش زدهاند، تا زمانی که در قرن هشتم و نهم به دست یک لغوی فرهنگ نویس رسیده و در یک کتابی مثل تاج العروس یا لسان العرب تدوین یافته، از انبوهی دالانهای مختلف تو بر توی زبانی و فرهنگی و اجتماعی رد شده و تودهای از گرد و غبار فرهنگی و اجتماعی جدید بر او نشسته و ما تازه آن را در قرن نهم یا در قرن معاصر قرن چهاردهم مییابیم. حالا راه درست یافتن معنای آن واژه، به منظور درک صحیحتر آیهای از قرآن این است که هرچه بیشتر ما بتوانیم این زنگارها و گرد و غبارها را از روی واژهشناسی بزداییم و به سراغ قدیمیترین متونی که در دوره نزول این متن یا در دورۀ آفرینش این شعر جاهلی وجود داشتهاند، برویم؛ چه این فرهنگهای تو در توی فارسی و پهلوی و عربی باشند یا فرهنگهای همخانوادۀ زبانهای سامی، از جمله آرامی و عبری و سریانی باشند یا فرهنگهای دیگر. فقط هم مسئلۀ زبان نبود، بلکه آداب و رسومی که این واژهها را چاقتر و فربهتر میکردند همه آنها را به ما نشان میداد.
فقدان مرحوم آذرنوش خیلی بزرگ و سنگین است و پذیرش آن شکیبایی و صبوری بسیار میخواهد. من همینجا مجددا به خانواده و همه دوستداران و همکاران ایشان تسلیت عرض میکنم. چیزی که مایۀ دلخوشی ماست این است که راهی که دکتر آذرنوش آغاز کرد همچنان مانند چشمهای پرآب، پربرکت و پرخیر باقی مانده است و درآینده همچنان پربرکت تر خواهد بود. به روح بزرگ او درود میفرستم.
توفیق دکتر آذرنوش در شاگرد پروری
علی بهرامیان، عضو شورای عالی علمی و معاون علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در این مراسم اظهار داشت:
اینک 40 روز از فقدان استادی میگذرد که بیش از 50 سال اهداف عالی خود را با تعلیم و تحقیق و تألیف پیگرفت و میراث گرانقدر او اکنون در برابر ماست.
دکتر آذرتاش آذرنوش، استاد فقید ما، از هنگام جوانی و از آنگاه که تازه پای در راه مطالعه و تحقیق نهاده بود، دریافت که انبوهی از نشانههای میراث فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان فارسی بهویژه در سدههای نخست پس از ظهور اسلام، در متون نظم و نثر عربی برجای ماندهاست؛ بهویژه از آن جهت که بسیاری از معاریف و وزراء و کارگزاران و دانشمندان و شاعران بزرگ آن عهد تبار ایرانی داشتند و در جای جای آثار ایشان، نشانههایی از آن ادوار باستانی میتوان یافت. دکتر آذرنوش نیک میدانست که برای شناخت آن فرهنگ و تمدن و نشانههای آن، تسلط بر متون نظم و نثر عربی لازم است و بنابراین، خود آستین همت بر زد و کوشید نخست آسیبها و آفات مربوط به تحصیل را در زمینه فراگیری زبان عربی بشناسد و در مرحلۀ بعد، کوشش کرد در فراگیری این زبان، راهی نو بگشاید و طرحی نو دراندازد و باید گفت که بسیاری از دانشجویان او، فراگیری این زبان را مرهون کوششهای خستگی ناپذیر او هستند. سپس با تألیف و ترجمۀ چندین کتاب مفید و سودمند، مانند راههای نفوذ فارسی در فرهنگ دورۀ جاهلی و تاریخ ادبیات عرب بلاشر و عبدالجلیلی، برای شناخت علمی و تحقیقی ادبیات عرب نیز پیشقدم شد. با این همه باید گفت که حضور استاد در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در سمت مدیر بخش ادبیات عرب از حدود 35 سال پیش به فعالیتهای علمی او شور و اشتیاقی دیگر بخشید و او را در این مدت فقط به تألیف و ویرایش مقالات علمی اکتفاء نکرد و با تمام توان کوشید شاگردانی پرورش دهد و اکنون در این مرکز بسیاری از شاگردان پروردۀ مکتب علمی او، از جمله خود نگارنده، دست اندر کار نگارش و ویرایش هستند و این مسأله نشان میدهد که او تا چه اندازه دوراندیش بود. من فرصت را غنیمت میشمرم و بر این جنبه از شخصیت او تأکید میکنم، توفیق دکتر آذرنوش در شاگرد پروری اگر از دیگر آثار علمی او بیشتر نباشد، به هیچ روی کمتر نیست. او همۀ شرایط شاگردپروری را به کمال در خود گردآورده بود، از دانش بسیار، تا فروتنی و تواضع عالمانه و دوستی عمیق و رفتار محبتآمیز با شاگردان خویش. بسیاری از ما، روش تحقیق را از مبادی، همچون شیوۀ یادداشت برداری و شناخت مآخذ و نقد روایات و تطبیق متون و نتیجهگیری از او آموختیم، یعنی او در آموزش از چیزی دریغ نداشت و بلکه از آن سخت استقبال میکرد و حتی اگر لازم بود با صرف وقت، متنی دشوار یا قصیده یی بلند را از عربی یا مطلبی را از فرانسه ترجمه کند و به راستی که نثری زیبا داشت، که حاکی از انس عمیق او با ادب فارسی بود. روش او در سامان دادن موضوعات تحقیقی که به هر حال و به ویژه برای ناآشنایان با این قبیل موضوعات غریب و نامأنوس و حتی ملال انگیز است، بدیع و خاص خود او بود.
دشوارترین موضوعات و اختلافات گسترده میان روایات و مآخذ را با نگاه تیزبین و نثر زیبای خود چنان عرضه میداشت که خواننده را به پیگیری بحث برمی انگیخت.
همۀ ما شاگردانش نیک میدانستیم که برای معرفی و نقد و تمحيص روایات در مقالات دائرةالمعارف اهمیت خاص قائل است و برای اینکه مقالهای را بپسندد باید هرچه بیشتر به عمق رفت و در ویرایش بارها دیده بودم که چطور با تغییر یکی دو کلمه مطلب را روان و آسان میکند. در تألیف مقالات غالباً بر خود سخت میگرفت و به ویژه گویی وظیفۀ محتوم خود میدانست که در آثار نظم و نثر عربی سدههای نخست، نشانههای فرهنگ و تمدن ایران وزبان فارسی را بیابد و عرضه کند و از شاگردان خود نیز چنین انتظاری داشت.
او بیاغراق، هزاران صفحه از متون نظم و نثر عربی را در جستوجوی واژگان فارسی و نشانههای فرهنگ و تمدن ایرانی، از بادیه نشینان حجاز تا درباهای خلیفگان اموی و عباسی و در کوچه و بازارهای حیره و کوفه و بصره و بغداد، سطر به سطر و بیت به بیت کاویده بود و گزافه نیست اگر بگویم که مجموعه مقالات او در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی خود دانشنامهای و گنجینهای گرانقدر و تحقیقی از سهم چشمگیر ایرانیان در ادب تازی است. به گمان من، روش او در تحقیق و اهدافی که از تحقیق و پژوهش در این قبیل متون داشت، بسیار قابل توجه و تأمل است و دلبستگان به این موضوعات، در آثار و مقالات دکتر آذرنوش نکتههای آموختنی بسیار خواهند یافت. تجربه های او در کار پژوهش و تحقیق در مقالههای او به کمال جریان دارد و گزافه نیست اگر بگویم که هر یک از مقالات دکتر آذرنوش اگر نیک نگریسته شود، همچون کلاس درسی است که استاد پیوسته در آن حاضر است و خواننده و دانشجو را با خود تا عمیقترین موضوعات همراهی میکند.
فقدان او برای جامعۀ ایران و برای جمع ما شاگردان همیشگی او بیش از آنچه به وصف و بیان درآید مصیبتبار و غمانگیز است، گرچه خاطرۀ خوش استاد، همواره خاطر ما را خرم میدارد.
استاد آذرنوش به معنای واقعی یک ادیب بود
دکتر عنایت الله فاتحی نژاد، عضو شورای عالی علمی و مدیر بخش ترجمه دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به زبان عربی، با اشاره به مقالۀ “ادب” استاد آذرنوش در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دکتر آذرنوش را یک ادیب واقعی دانست و در این مراسم گفت:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
با سلام و ادب و احترام به حضار محترم، استادان محققان و فرهیختگان
دربارۀ شخصیت علمی دکتر آدرنوش و آثار و تألیفات ایشان دوستان و همکاران صحبت کردند و در هفتههای اخیر بهخصوص استادان و همکاران و شاگردان ایشان در جاهای مختلف درباره دستآوردهای استاد نوشتند و سخن گفتند و البته هرچه دربارۀ استاد و شخصیت ایشان گفته شود، باز هم جای سخن هست.
من به عنوان کسی که سالها در خدمت استاد شاگردی کردم و از محضر ایشان بهره بردم اگر بخواهم در یک جمله استاد را توصیف کنم، استناد میکنم به یکی از عالمانه ترین و محققانهترین مقالات استاد، یعنی مقالۀ ادب که استاد در دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتهاند. استاد آذرنوش طبق این تعریف به معنای واقعی یک ادیب بود. آنگونه که ایشان در مقالۀ ادب آوردهاند از سدۀ سوم و چهارم هجری به بعد ادیب بیشتر در دو معنا به کار میرفت. یکی به معنای کسی که در شاخههای مختلف یک علم سرآمد بود و آثار و تألیفاتی متنوع در آن حوزه داشت مثل ابن قتیبه و جاحظ که آثار و تألیفاتشان نشان میدهد که اینان شخصیت علمی چند بعدی داشتند وعلاوه بر علوم عربی که شامل صرف و نحو و لغتشناسی و شعر و ادب و علوم بلاغت میشد، با علم کلام ، تاریخ و حکمت و نیز آنچه به نام اخبار و ایام العرب شناخته می شد، آشنایی داشتند. و دکتر آذرنوش به راستی بی شباهت به این دو شخصیت برجسته نبودند. و بنا به تعریفی که در مقاله ادب ارائه دادهاند اصطلاح ادیب واقعا زیبندۀ خود ایشان است. کتابهای دکتر آذرنوش از راههای نفوذ فرهنگ فارسی در عربی تا چالش میان فارسی و عربی و فرهنگ لغت عربی – فارسی و آموزش زبان عربی تا ترجمه موسیقی کبیر فارابی و ترجمۀ فتوح البلدان همه اینها از یک سو و از سوی دیگر مقالات استاد در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و نشریات دیگر طیف وسیعی از موضوعات را در برمیگیرد که البته همه در نهایت به حوزۀ فرهنگ و ادبیات و زبان عربی و فارسی و تأثیر فرهنگ و تمدن ایران در ادبیات و فرهنگ عربی تعلق دارد.
دکتر آذرنوش در طول بیش از نیم قرن تحقیق و پژوهش همیشه برآن بودند تا در مقالات و آثار خود اطلاعاتی جدید دربارۀ نقش ایرانیان در باروری و شکوفایی زبان و ادبیات عربی ارائه دهند. ایشان برای یافتن واژههای فارسی در متون عربی دیوانهای شاعران جاهلی و دورۀ اسلامی از قبیل امروءالقیس، اعشی، عدی بن زید و در دورههای بعد دیوان ابونواس، ابن حجاج، ابن بابک و دیگران را مورد تحقیق و کاوش قرار دادند و در مقالات و آثارخود فهرستی از این واژهها که اصطلاحاً معرّبات خوانده میشود، ارائه کردند. استاد برای کشف رگههایی از فرهنگ و تاریخ و تمدن کهن ایران و سنتها و آداب و رسوم ایرانیان آثار نویسندگان معروف و کهن عرب همچون جاحظ، ابن قتیبه، ثعالبی و حمزه اصفهانی را با دقت و حوصله خواندند و از دل روایتهای شعری و متون کهن عربی، انبوهی از اطلاعات و دانش مربوط به گذشته زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بیرون کشیدند و در مقالات خود برای ما به یادگار گذاشتند.
دکتر آذرنوش در مقالۀ ادب تعریف دومی برای ادیب آورده اند و نوشتهاند ادیب یعنی آداب دان و ادب در این معنا اطلاق میشود بر رفتار اجتماعی، رفتار فردی، فرهیختگی، زباندانی، سخنوری، شعرشناسی و آشنایی با موسیقی و هنر؛ و دکتر آذرنوش به معنای واقعی آدابدان بودند و جامع همۀ این صفات. آداب اجتماعی و فردی استاد، رفتار و کردارو منش ایشان چه با دوستان و آشنایان واستادان، چه با دانشجویان وحتی کسانی که برای نخستین بار با استاد روبرو می شدند، چنان بود که همه را شیفته خود می ساخت و همه ما با آن به خوبی آشنا هستیم. سخنوری و خوش زبانی استاد همگان را مجذوب می کرد ، و استاد چنان شیوا و شیرین سخن می گفتند که وقتی در محضر ایشان بودیم دوست داشتیم استاد ساعتها صحبت کنند و ما فقط به سخنان دلنشین ایشان گوش دهیم. یکی دیگر از لوازم آداب دانی آراستگی ظاهر و زیبندگی و نوع پوشش است و دکتر آذرنوش در انتخاب پوشش بسیارخوش سلیقه، شیکپوش و خوشلباس بودند ، چنانکه یادم هست در دهه شصت که شیک پوشی معمول نبود و در نظر برخی افراد ناهنجاری و حتی جرم !! شناخته میشد ، دانشجویان دانشکده الهیات می گفتند اول بوی عطر استاد وارد کلاس می شود و بعد خود استاد.
دکتر آذرنوش اهل هنر و موسیقی به ویژه موسیقی سنتی بودند. با برخی از هنرمندان و موسیقیدانان از نزدیک آشنا بودند و با آنان معاشرت داشتند. در منزلشان گاهی هنرمندان و نوازندگان را دعوت میکردند، هم مینواختند و هم درباره موسیقی و شعر و هنر سخن میگفتند. و این مجالس ما را به یاد مجالسی شعر و ادب و موسیقی در سده های دوم و سوم هجری می اندازد که ادیبان و شاعران و موسیقی دانان برجسته و فرهیخته ایرانی نژاد مانند ابن مقفع، عبدالحمید کاتب ، ابراهیم واسحاق موصلی و ابونواس و مطیع بن ایاس داشتند و روایتها و داستانهای بسیاری از آن مجالس در منابع کهن عربی آمدهاست .
علاوه بر موسیقی یکی دیگر از لوازم آداب دانی توجه به ورزش و پرورش جسم است و استاد با توجه به علاقه وافری که به فرهنگ و آداب و سنن کهن ایرانی داشتند، از میان ورزشها، ورزش باستانی سوارکاری و چوگان را انتخاب کرده بودند که از ورزشهای اصیل و کهن ایرانی بود، علاوه بر این که خود ایشان چوگان بازی میکردند ، با نوشتن کتاب چوگان و نیز مقاله اسب در دائرة المعارف که مقالۀ بسیار جامع و کاملی است و جا دارد که این مقاله خود به صورت کتابی مستقل درآید، سوارکاری و ورزش چوگان را در ایران احیا و زنده کردند.
به هر حال وقتی که به زندگی فردی و اجتماعی دکتر آذرنوش نگاه میکنیم ، میبینیم که استاد هم تلاش داشتند که اطلاعات و آگاهیهای جدید درباره سنتها و آداب و رسوم کهن ایران با تکیه بر منابع دست اول عربی در اختیار ما بگذارند و هم خود حافظ و احیاگر این سنتها بودند.
دکتر آذرنوش به عنوان نماد شخصیت ایرانی اصیل و فرهیخته همیشه در جست و جوی یافتن حرفی نو و تازه دربارۀ ریشههای فرهنگ فارسی در متون کهن عربی بودند و ایشان با فضاهای فرهنگی ایرانی در جامعه عربی – فارسی سدههای دوم تا چهارم و پنجم عراق به خوبی آشنا بودند، و در مقالات جاحظ، ابن قتیبه، ابوالفرج اصفهانی،ابو مطهرازدی و حکایت ابوالقاسم بغدادی که بسیار مورد توجه استاد بود، و بسیاری دیگر از آثار خود همچون مقاله بغداد و بصره که استاد بخش أوضاع فرهنگی و اجتماعی این دو شهر را نوشته اند، این فضاها را به خوبی ترسیم کرده اند. وقتی در این مقالات از آداب و رسوم مردم و تعامل موالی ایرانی نژاد و عربها و تلاشهای ادبی، علمی و فرهنگی خاندانهای ایرانی امثال برمکیان، آل سهل و نوبختیان،و مجالس شعر و ادب و موسیقی و مراکز علمی ـ فرهنگی عراق در آن روزگار سخن می گویند ، اوضاع اجتماعی و فضاهای فرهنگی آن را چنان با تسلط و اطمینان و استحکام و دقیق به تصویر میکشند، که گویی استاد در کوچه ها و خیابانهای بغداد در قرن سوم و چهارم قدم میزنند و از اوضاع فرهنگی و اجتماعی آن برایمان سخن میگویند.
گرچه امروز استاد دکتر آذرنوش در میان ما نیستند و این برای ما بسیار غمانگیز است اما با وجود اینهمه آثار و تألیفات و مقالات ایشان که به یادگار گذاشتند، نام و یادشان همیشه در دل ما و نسلهای آینده زنده خواهد ماند. روحشان شاد
مجموعه مقالات دکتر آذرنوش در برگیرنده اطلاعات بسیار بنیادین در زمینه ادبیات عرب است
دکتر بابک فرزانه، عضو شورای عالی علمی و مدیر بخش ادبیات عرب مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به عنوان آخرین سخنران این مراسم گفت:
سلام عرض میکنم خدمت استادان، فرهیختگان و حضار گرامی و خانواده محترم مرحوم استاد آذرنوش: همسر گرامی ایشان و فرزندان عزیزِ استاد، سمراء، یسنا و مشکان آذرنوش ، برادر جناب آقای دکتر، استاد دکتر یحیی آذرنوش و همه خویشاندان استاد که در مجلس ما حضور دارند.
صمیمانه سپاسگزارم از حمایت جناب آقای بجنوردی ریاست محترم مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی برای برگزاری این بزرگداشت و نیز آقایان علی و محسن بجنوردی که صمیمانه ما را همراهی کردند. برای من اسباب افتخار است که این فرصت را یافتم در این مجلس باشکوه سخن بگویم. میکوشم از این مجال کوتاه استفاده کنم و چند نکته را که برایم مهم است به عرض برسانم.
این یکی از خوش شانسیهای من بود که از سال 1372 افتخار دانش اندوزی در محضر استاد نصیبم شد. آشنایی با ایشان برای من بسیار ارزشمند و گرانبها بود و مسیر زندگی حرفه ای من را تغییر داد. دکتر آذرنوش استادی کم نظیر و براستی تأثیر گذار بودند هم از نظرکارهای علمی و آثارشان و هم از نظر اخلاقِ فردی و اجتماعی .
کلاسهای درس استاد در نگرش علمی دانشجویان به معنای واقعی تحول ایجاد میکرد. حتی ما که خارج از چهار چوب فیزیکی کلاسِ درس و برنامههای مدون دانشگاه از استاد می آموختیم نیز سخت تحت تأثیر قرار میگرفتیم. می کوشیدیم در روش و منش دانشگاهی خود، در شیوه تدریس و تحقیق ایشان را الگو قرار دهیم که برای ما نتایج گرانسنگی به همراه داشت. نخستین تجربه کاری عملی من با استاد آذرنوش این بود که وی من و البته چند تن از دیگر دوستان را برای تدریس کتابِ خود یعنی آموزش زبان عربی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران برگزید و از ما خواست این کتاب را تدریس کنیم. تدریسِ درستِ این کتاب به گونهای که نتایج موفقیتآمیزی به همراه داشته باشد برای آقای دکتر بسیار مهم بود. این همه توجه استاد به کتاب آموزش زبان عربی و شیوه تدریس آن نتیجهاش ایجاد یک تحول چشمگیر در آموزش این زبان یعنی عربی در ایران بود و ما این تحول را کاملا احساس میکردیم. ما هرگاه از موفقیت خودمان در کلاس برای استاد میگفتیم لبخند خشنودی و رضایت بر لبان ایشان نقش میبست و همین برای ما مایه مباهات بود و نشان میداد که استاد تا چه اندازه به این کار دل بستهاند. کتاب آموزش زبان عربی یکی از آثار تأثیر گذار استاد بود که با سبکی کاملا نو ارائه شد و بسیار مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و نزدیک به 60 بار تجدید چاپ شد. این کتاب که هدفش ایجاد توانش زبانی در زبان آموز بود آموزش زبان عربی را به عنوان زبان دوم و با همین تعبیرِ آموزش زبان عربی که البته در آن زمان کمتر مورد استفاده قرار میگرفت در ایران رواج داد. تجربه عملی دیگر من همکاری با استاد در مرکز دائرة المعارف است. در این جا در کنار دکتر آذرنوش همه آنچه را باید میآموختیم، آموختیم. کار را با نوشتن مقالههای کوچک آغاز کردیم و استاد با دقت نوشتههای ما را میخواندند و آنها را ویرایش میکردند. دکتر آذرنوش به ما نشان دادند چگونه تحقیق و جستجو کنیم و چگونه در کار پژوهش موثق ترین منابع را بشناسیم و از آنها بهره ببریم. یادداشتها و ویرایشهای ایشان روی مقاله های ما که از سر تواضع با مداد و کم رنگ بود خود به تنهایی به ما درس میداد و به ما آیینِ نگارشِ درست را آموزش می داد. گاه نیز با نوشته ای کوتاه بر روی یک فیش ما را مینواختند و از نوشته ما تعریف میکردند که خدا می داند چقدر برای ما ارزش داشت و ما را خوشحال میکرد.
استاد حتی مقالههای خود را پیش از ارسال برای چاپ در اختیار ما میگذاشت و متواضعانه میخواست آن را بخوانیم و نظر دهیم این کار بسیار برای ما آموزنده بود و ما از خواند ن مقالهها لذت میبردیم و شیوه مقالهنویسی درست و منسجم را میآموختیم. حتی گاه در این که برای نگارش یک مدخل چه شیوهای را باید اتخاذ کنیم ساعتها وقت میگذاشت. روزهای سهشنبه یعنی روز حضور ایشان در مرکز دائرة المعارف برای ما روزی بسیار خوب و آموزنده بود.
دکتر آذرنوش به من و دیگر شاگردانش آموخت که باید به طور منظم و دقیق مطالب مربوط به رشته کاری خود را مطالعه کنیم تا فهم و درک ما از آن رشته بالاتر برود او به ما آموخت که چگونه منابع را بخوانیم و داده ها را تحلیل کنیم و چگونه بنویسیم تا ارزش چاپ کردن را داشته باشد و چگونه در کار علمی نظم و انضباط داشته باشیم و خلاصه چگونه روشمند کار کنیم.
دکتر آذرنوش در حوزه ادبیات عرب خیلی خلاقانه و مبدعانه میاندیشید. مقالههای تحسین برانگیز ایشان گواه خوبی برای نگاه تیز بین و عالمانه وی به منابع و مآخذ و بهرهگیری هوشمندانه از آنها است. در مورد شرح حال شخصیتها استاد به جنبههای معمولی و عادی زندگینامه یعنی مطالبی که بیشتر برای سرگرمی خوانده میشوند و در تحلیل و نقد ادبیات سودی ندارند، کمتر میپرداخت بلکه از میان سطور و باطن نوشته ها و نه ظاهر آنها به جنبه های پنهان شخصیت مورد نظر توجه داشتند و با ظرافت آنها را به خواننده منتقل میکردند به بیان دقیقتر وقتی در شرح حال یک شخصیت، پژوهشگر بدنبال اشارات و نکاتی است که در منابع یا اشاره نشده یا پنهان است آنها را میتواند در مقاله استاد بیابد. مجموعه مقالات دکتر آذرنوش در برگیرنده اطلاعات بسیار بنیادین در زمینه ادبیات عرب است و میتوان آنها را در توسعه این حوزه بسیار تأثیر گذار دانست. خوشبختانه این مقالات با عنوان در باب ادب تازی در سه مجلد توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر گردید.
در دائرة المعارف دکتر آذرنوش محیطی فراهم کرده بود که احساس میکردیم باید پیوسته بر دانش و مهارت و دقت خود بیافزاییم. این است که دوست دارم پیوسته از ایشان بیش از هر وصف دیگری به عنوان یک استاد تأثیرگذار، یاد کنم.
من قصد ندارم در اینجا از آثار متعدد استاد آذرنوش نام ببرم اما میخواهم علاوه بر آموزش زبان عربی و مقالهها، خیلی کوتاه به سه کار تأثیر گذار و بسیار پر اهمیت دیگر ایشان اشاره کنم:
یکی ترجمه ارزشمند، خوب و روان جلد اول کتاب تاریخ ادبیات اثر خاورشناس معروف رژیس بلاشر که توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی در 1363 و در 312 صفحه منتشر شد و تا آنجا که من اطلاع دارم هیچگاه تجدید چاپ نشد. کتاب تاریخ ادبیات بلاشر به عنوان آخرین و مهمترین ثمره تلاشهای خاورشناسان در زمینه ادبیات عرب، کتابی بسیار فشرده، دقیق و دانشگاهی است و بلاشر در نگارش آن وسواس و دقتی زاید الوصف داشته به همین دلیل خواندن آن میتواند خسته کننده باشد اما ترجمه بسیار خوب آقای دکتر آذرنوش از این کتاب، خواننده را جلب میکند. ایشان به خوبی توانستهاست همه ویژگیهای اثر بلاشر را در ترجمه روان خود منتقل کند. این را بگویم که به زبان فارسی هیچ کتاب مفیدی در زمینه تاریخ ادبیات عرب تألیف نشده است و این ترجمه از گامهای مهم برای جبران این خلأ بوده و هست. ای کاش جلدهای دوم و سوم این کتاب نیز با همان قلم شیوا و روان ترجمه میشد.
کتاب دیگر، ترجمه ارزشمند، شفاف و دلنشین تاریخ ادبیات عرب اثر محمدبن عبدالجلیل(د1979م) است.اصل کتاب در یک جلد به زبان فرانسه و با غرض آموزشی نوشته شده و همه دورانهای تاریخ ادبیات عرب را در بر دارد و با آنکه نیم قرن از تاریخ تألیف آن میگذرد، همچنان مفید و ارزشمند است و مطالعه آن ایجاد ذوق و انگیزه میکند. در حقیقت دکتر آذرنوش به عنوان یک آشنای به ادبیات عرب و نه صرفا یک مترجم، به ترجمه این اثر و نیز اثر قبلی پرداخته و خیلی خوب توانسته میان ترجمه و متن فرانسه پیوندی استوار ایجاد کند از همین رو وقتی کتاب را برای مطالعه در دست دارید ترجمه بودن اثر حس نمیشود. به یقین اگر ترجمه آقای دکتر آذرنوش نبود دانشجویان ایرانی هرگز با این کتاب آشنا نمیشدند.
و بالاخره ترجمه و تکمیل فرهنگ پرارزش هانس ور(د1981م)، مترجم آلمانی، که در اصل به عربی – آلمانی تألیف شده و ترجمه آقای دکتر آذرنوش از روی نسخه عربی – انگلیسی این اثر(به کوشش جان میلتون) صورت گرفته است اصل کتاب و ترجمه آن همچنان مرجع خوبی است برای همه استادان و عربیآموزان.
نباید فراموش کنیم و نمیکنیم که استاد با همه شاگردانش رفتار دوستانه و مهربانی داشت ما براستی او را دوست داشتیم.
در دو سال اخیر و با شیوع بیماری کووید گرمای حضورش را خیلی کم احساس کردیم و بیشتر تماس ما از طریق گفتگوی تلفنی بود.
فقدان استاد دکتر آذرنوش یک ضایعه بزرگ فرهنگی است. در حرمان نبودش ناباورانه سوگواریم. یاد و خاطره استاد همواره در دل دوستدارانش خواهد ماند و هرگز فراموش نخواهد شد.
روانش به مینو شاد، جایش به گیتی سبز
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی