میراث مکتوب – نوشتاری که در ادامه می خوانید به قلم فرهاد طاهری در بخش «یاد درگذشتگان» نخستین شمارۀ نشریۀ ایرانشهر امروز (سال اول، شمارۀ اول: فروردین، اردیبهشت، خرداد 1395) منتشر شده است.
«کریم اصفهانیان هم که دیروز درگذشت…، جملهای که استاد عزیزم جناب سیدعلی آلداود در میانۀ گفت و گویی گرم در خصوص یکی از بزرگان درستکار دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بدون هر مقدمهای بر زبان آورد. یکی لحظه خشکم زد. از بهت خبر کمی هم حالت خنده به من دست داد. چندبار با نهایت تعجب از درگذشت مرحوم اصفهانیان پرسیدم. مانده بودم چه بگویم. به یک معنی این جمله نطقام را کور کرد. دورخیز برداشته بودم تا در موضوع گفت و گوی خود خاطرهای شیرین تعریف کنم، تلخی خبر درگذشت زندهیاد اصفهانیان هر شیرینی و خوشی را از یادم برد.
آنچه از او نیز به خاطر دارم همه شیرین است و یادآور خوشرویی و نیکمحضری و فرهیختگی تمام عیار او. گمان میکنم هر که از طایفۀ اهل علم اگر حتییکبار گذارش از دفتر انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار گذشته باشد، بیتردید چهرۀ پرلبخند و چشمان پرفروغ آبی روشن آن قامتِ چالاک و نه بلندبالای مردی را فراموش نکرده است که در نهایت بزرگواری و خوشسخنی پذیرای همگان بود. و در مواجهه با هر که کارش به او میافتاد (چه میشناختش و سابقۀ معرفتی داشت و چه بار اولی بود که او را میدید) با ادب تمام و حوصلۀ بسیار در برآوردن حاجات میکوشید و با پذیرایی حداقل یک چای رنج راهِ دور پیمودن را از تن میبرد و در برابر تعارفِ مراجعهکنندگانی هم که به هر دلیلی از نوشیدن چای عذر میآوردند با خنده میگفت: چای را که نخورید که نمیشود آقا!
یادم میآید سالها پیش روزی در خدمت استاد بزرگوار دکتر ناصرالدین صاحبالزمانی بودم (من هیچوقت نتوانستهام برای بیان و شرح عظمتِ شخصیت و وسعت شرافت اخلاقی و نبوغ فکری و ژرفای دانش این انسان والای تاریخ معاصر ایران تعبیری در زبان فارسی پیدا کنم)، استاد ضمن ذکر خاطراتی بسیار جذاب از پدرش، مرحوم شیخ ابراهیم صاحبالزمانی، تعریف میکرد در دورانی کودکیام یکبار در محضر پدر و با حضور جمعی از دوستانش صحبت فلان عالمی به میان آمد. پدر گفت شأن علم در وجود آن کس حاصل نشده است. من از پدرم پرسیدم یعنی چه؟ و او در پاسخ گفت خودت وقتی بزرگ شدی متوجه میشوی. گمان نمیکنم منظور مرحوم شیخ ابراهیم صاحبالزمانی، از «حاصل نشدن شأن علم» وقوف نیافتن بر فوت و فن دانش، یا تسلط نداشتن بر چم و خم مباحث نظری علم یا بیاطلاعی از مجموعۀ دانشهایی بوده باشد که هر عالمی در حیطۀ مطالعات خود بدان نیازمند است.
به نظرم آنچه مرحوم شیخ ابراهیم صاحبالزمانی از آن تعبیر به حاصل نشدن شأن علم کرده است باید در مقولاتی چون درک دقیق از اوضاع و احوال زمانۀ خود داشتن، تشخیص بجا و درست از منزلت اجتماعی و فرهنگی انسانها و رفتار متناسب با آن منزلت، حفظ حرمت انسانها و احترام به عقیدۀ آنها، پایبندی به اصول بدیهی اخلاق و غمگین شدن از غمِ انسانها و شاد شدن از شادیهای دیگران و اهتمام در زدودن غم و … و کلاً در موضوعاتی از این دست سراغ گرفت…
چند ماه پیش با مدیر عالیرتبۀیکی از مؤسسات فرهنگی و علمی بسیار معتبر قرار ملاقات داشتم، به محض اینکه من شروع کردم به سخن گفتن در خصوص موضوع دیدار، آن مدیر عالیرتبه هم شروع کرد به پذیرایی جانانه از خود و درحالیکه از انواع شیرینی و میوه میل میفرمود نیمحواسی هم به صحبتهای من داشت! (مطلقاً هم به من که میهمانش بودم تعارفی نمی کرد). آن مدیر عالیرتبه از قضا استاد دانشگاه در یکی از رشتههای علوم انسانی مرتبط با مسائل اجتماعی بود. موضوع مطرحشده در آن دیدار بهگونهای اقتضا کرد که ادامۀ گفت و گو را آن مدیر والامقام به یکی از مدیران تحت امر خود واگذار کرد.
چندروز بعد با آن مدیر دیدار کردم. قرار دیدار (روز و ساعت ملاقات) از قبل مشخص شده بود. در طی نیم ساعت زمان گفت و گوی ما، درِ اتاق و روی پرلبخند این جناب مدیر به روی دانشجویان و دوستانش باز بود (این مدیر هم از زمرۀ استادان دانشگاه بود) و مدام رشتۀ صحبت را با من میبرید و به احوالپرسی مراجعان، پاسخهای گرم حواله میکرد و در حضور همان دانشجویان یا دوستانش نیز در باب هزینهها و حقالزحمه بدون هر حجابی نظر مرا جویا میشد… از این نوع رفتارها گمان نمیکنم کسی از مرحوم اصفهانیان به یاد داشته باشد.
کریم اصفهانیان از زمرۀ اهل فضلی بود که باید گفت شأن علم در وجود او به معنی واقعی کلمه حاصل شده بود. و اگر اینگونه نبود، او در چشم و دلِ خوانندگان کتابهای انتشارات بنیاد موقوفات و مشتاقان مجلۀ آینده و نیز در نزد یاران و مصاحبان استاد ایرج افشار آنگونه عزیزکرده نمیبود. سالها سابقۀ خدمت در دانشگاه تهران، درک محضر بزرگان فرهنگ و ادب و تاریخ، و حشر و نشر مدام با کتاب و دفتر و قلم و اصحاب قلم مرحوم اصفهانیان را به چنان پختگی و تجربهدیدگی رسانده بود که محال بود مایۀ رنجش کسی را فراهم آورد. واقعاً میدانست با جماعت عالمان و مشتاقان کتاب چگونه باید سخن گفت و چگونه باید رفتار کرد. اگر هیئت گزینش کتاب و هیئت مدیرۀ منتخب شورای تولیت بنیاد موقوفات افشار در تصویب آثاری که باید در موقوفات منتشر میشدیا در برگزیدن نامزدان جایزۀ ادبی تاریخی زندهیاد دکتر افشار صرفاً بر اساس ملاکهای فرهنگی و علمی تاریخی و پاسداشت زبان فارسی و تقویت حس میهنپرستی و ایراندوستی همواره عمل کرده است به کار گماشتن شخصیت فرهنگی فرهیختۀ متواضعِ نیکنفس و خوشمحضری چون زندهیاد کریم اصفهانیان در بعضی مصادر امور بنیاد دکتر افشار،خود مصداق تمامعیار لحاظ کردن آن ملاکهای فرهنگی و تاریخی و علمی است.
رفتار آن گرمگفتار باغ موقوفات، خود یکی از جلوههای بازر اهداف بنیاد موقوفات دکتر افشار بود.
من از مرحوم اصفهانیان خاطرات بسیار دارم. چندسالی که در نزدیکی بنیاد موقوفات افشار، زندگی میکردم معمولاً بعضی پنجشنبهها به بهانۀ خریدن کتابهای تازه انتشاریافتۀ بنیاد، خدمت زندهیاد اصفهانیان میرسیدم. از هر دری سخن میگفتیم. به من میگفت: جوان با تجربۀ پیران بسیار دیده! از استادان دانشکدۀ ادبیات هم خاطرات شیرین و شنیدنی برایم تعریف میکرد. ارادت عمیقی به مرحوم استاد جلالالدین همایی داشت؛ همینطور به زندهیاد استاد عبدالحمید بدیعالزمانی کردستانی.
توصیفش از استاد کردستانی خیلی به دلم نشست. میگفت استاد کردستانی مدرک دانشگاهی نداشت اما از همین جیب کناری کمربند که معمولاً پول خرد میگذارند، میتوانست دهها استاد و دکتر ادبیات دربیاورد و روی میز بگذارد.
یادش به خیر انسان واقعاً دوستداشتنی بود و دوست دارم دوباره جملهام را دربارهاش تکرار کنم. شأن علم واقعاً در وجود او حاصل شده بود!
مروری بر زندگی و آثار کریم اصفهانیان
کریم اصفهانیان (آنگونه که در بعضی رسانههای خبری آمده است) از نوادگان حاج عبدالحمید تاجر اصفهانی (از تجار همدوره و همداد و ستدِ حاج امینالضرب) بود. اجداد اصفهانیان، از تجار اصفهانی و صاحب کارگاه زری بافی بودند. کریم اصفهانیان دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس ابنسینا و فیروز بهرام و علمیه در تهران گذراند و وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و از رشتۀ ادبیات فارسی در دورۀ کارشناسی فارغالتحصیل شد. در 1347 به استخدام دانشگاه تهران درآمد و در مؤسسۀ چاپ و انتشارات دانشگاه سرگرم خدمات فرهنگی و علمی شد.
ریاست دفتر دکتر ذبیحالله صفا در ادارۀ کل انتشارات دانشگاه تهران و نیز تصدی معاونت دکتر بهرام فرهوشی (مدیرعامل توسعه چاپ و انتشارات دانشگاه) از سمتهای او در دوران اشتغال در دانشگاه تهران است. او همچنین از یاران کوشا و باوفای استاد ایرج افشار در تأسیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و انتشار مجلۀ فرهنگ ایران زمین بود. اصفهانیان در سال 1360 از دانشگاه تهران بازنشسته شد ولی همچنان در مسائل فرهنگی و علمی همت گماشت و قلم زد. مدیریت امور اداری مجلۀ آینده و مؤسسه روانشناسی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی (از 1363ـ 1372)؛ دبیری هیئت مدیرۀ بنیاد موقوفات دکتر افشار (از 1372 تا 1382)؛ و مسئولیت امور انتشارات بنیاد در سالهای اخیر، از وظایفی است که او به عهده داشت و در نهایت وجدان کاری و دلسوزی در این سمتها از دل و جان مایهها گذاشت.
گزیدۀ آثار
1ـ مجموعۀ اسناد و مدارک فرخ خان امینالدوله، به کوشش کریم اصفهانیان، (5جلد، 1346ـ1354)، انتشارات دانشگاه تهران
2ـ مخزنالوقایع، به کوشش کریم اصفهانیان و قدرتالله روشنی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1344
3ـ تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تألیف دکتر حسین محبوبی اردکانی، جلد سوم، به کوشش کریم اصفهانیان و جهانگیر قاجاریه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1368
4ـ کریم اصفهانیان در انتشار بعضی مجلات مجموعۀ ناموارۀ دکتر محمود افشار و دفترهای پژوهشهای ایرانشناسی با زندهیاد ایرج افشار همکاری داشت و در بعضی مجلاتِ این ناموارهها مقالاتی به قلم او منتشر شده است.
یادداشت های مرتبط