میراث مکتوب- 18 اسفندماه مصادف است با سالروز درگذشت استاد یگانه، ایرج افشار. به همین مناسبت مدخل «کتاب و کتابخانه در قلمرو زبان فارسی» تألیف استاد ایرج افشار، که در جلد هفدهم «تاریخ جامع ایران» آمده است برای نخستین بار از طریق تارنمای مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در فضای وب انتشار یافته است. این مدخل را در ادامه میخوانید.
الف ـ نسخههای خطی
1. قدیمیترین نسخه
بنای این پژوهش بر این است که وضع نسخههای خطی و کتابخانهها در قلمرو تاریخی وسیع زبان فارسی و میان مردمانی که به فرهنگ ایرانی بستگی داشتهاند گفته شود. پس نسخههای خطی که ایرانیان به زبان عربی نگاشتهاند و نسخههایی که آنان از مؤلفان عرب کتابت کردهاند موضوع بحث نیست.
از آن هنگام که ایرانیان ــ در قرون نخستین اسلامی ــ خط کنونی را برای نگارش و ضبط نوشتههای خطی از خط عربی أخذ و اختیار کردند نامهها و اسناد و قبالهها و کتابها به آن خط نوشته شده است. البته آنها که به آیین زردشتی باقی ماندند تا قرن 4 و 5ق خط پهلوی را نگاه داشته بودند. زیرا خط پهلوی حتی در کتیبۀ برجهای رادکان (407-411ق در خطۀ گرگان)، لاجیم (از 413ق) و رسکت (همان دوره) در ناحیۀ مازندران، که مربوط به مقابر امرای مسلمان است، بهکار رفته است1.
کهنترین نسخۀ خطی فارسی مضبوطِ کامل و تاریخدار که تاکنون شناختهاند کتاب الابنیة عن حقائقالادویة تألیف ابومنصور موفق بن علی هروی است به خط اسدی طوسی شاعر، مؤلف گرشاسپنامه، مورخ به سال 447ق.
نسخۀ الابنیة از حیث کاغذ و خط طبعاً میتواند و میباید اساس شناسایی و وضع قواعد کدیکولوژیک برای نسخههای فارسی قرار گیرد، و از میان اوراق آن میتوان مقداری از آدابی که میان نسخهنویسان ایرانی ــ لااقل از حدود سال 400ق ــ مرسوم میبوده است، به سنجش و ضابطه درآورد.
این نسخه روی کاغذ کلفت نخودی رنگ کتابت شده است. معمولاً این نوع کاغذها را سمرقندی گویند، زیرا نخستین منطقهای که کاغذ خوب و مرغوب از آنجا به سایر بلاد رفت سمرقند بود.
کاغذی که این نسخه بر آن کتابت شده به ملاحظه و قرینۀ آنکه اسدی از طوس خراسان بود، میبایست یکی از انواع کاغذهای ساخته شده در خراسان باشد که ابنالندیم آنها را نام برده است.
صنعت کاغذسازی پس از جنگ تلاس (طراز) که در ذیحجۀ سال 133 اتفاق افتاد2، به دست چینیان اسیر شده در شهر سمرقند رواج یافت و فن ساختن آن به سمرقندیان آموخته شد3. لحن عبارت ابنالندیم و اصطلاحاتی که میآورد، از جمله سلیمانی، طلحی، نوحی، طاهری و جعفری و مخصوصاً «الورقالخراسانی»4 دلالت دارد بر رواج کاغذهای متنوعی که در آن قلمرو ساخته میشد. این پنجگونه کاغذ منسوب است به نام افرادی که در خراسان و ماوراءالنهر حکمرانی سیاسی داشتهاند5.
خط نسخه به خط نسخ است، خطی روشن و مضبوط. خصوصیات رسمالخطی آن از قبیل گذاردن سه نقطه زیر سین و سه نقطه زیر کاف (برای نشان دادن تلفظ گاف) و سه نقطه روی ف در مواقعی که ضرورت داشته است آوایی میان فا و واو شناسانده شود، تقریباً در سراسر متن رعایت شده است. کاتب از خط کوفی آرایشی برای نوشتن نام کتاب در صفحۀ عنوان و لفظ «باب» در صفحات متن استفاده کرده است6.
قطع کاغذ این نسخه 5/18×14 سانتیمتر است، که میبایست به همان اندازۀ اصلی ورق کاغذی باشد که ساخته بودهاند و تا شده بوده است. در آن روزگاران چون کاغذ محدود و گرانبها بود7 ظاهراً از لبۀ آن چندان نمیبریدند و معمولاً نمیخواستند قطعهای «من در آوردی» و تفننی ایجاد کنند. در همین نسخه، کاتب اگر یکی دو کلمه از عباراتی را میبایست در سطری جدا بنویسد و در نتیجه دنبالۀ آن سطر نانوشته و سفید میماند، آن یکی دو کلمه را در هامش ورق نوشته است. همین کار ظاهراً نوعی صرفهجویی بوده است در مصرف کاغذ و البته زیبایی در صفحهآرایی هم ملحوظ میشد.
قطع نسخهها ظاهراً به همان نامی مصطلح بوده است که ورق کاغذ همان نام را داشت. اسامی قطعها در طول زمان متنوع بوده است. بزرگترین قطع سلطانی و کوچکترین قطع بازوبندی نام داشت8.
تعداد سطرهای این نسخه، در صفحاتی که عنوانی در آن نیامده باشد، سیزده سطر است. کاتب عناوین فرعی را به رنگ سرخ (شنگرف) یا سبزگونه و بدون هیچگونه فاصله و فضاسازی در میان مطلب آورده است. بر بالای عناوین مصطلحات ادویه خطی به مرکب سیاه یا به شنگرف کشیده شده است تا عناوین مشخصتر به چشم جوینده بیاید. جداسازی عبارتها از یکدیگر بهوسیلۀ گذاردن سه نقطه یا چهار نقطهای است که برهم قرار گرفتهاند (.:. ـ …) و همه جا به رنگ سرخ انجام شده است. از ریزهکاریهای این کاتب به دست دادن تعداد اصطلاحات مذکور در هر باب به رقم هندی برکنار عنوانها و برطرف چپ آنها است.
صفحات و برگها و جزوهها (کرّاسهها) شمارهگذاری ندارد. پایورقها عاری از «رکابه» است. رکابه مرسومی بود که در بسیاری از نسخهها برای نشان دادن ارتباط میان اوراق نسخه به کار میرفت. به این ترتیب که نخستین کلمۀ اولین سطر صفحۀ دست چپ را زیر آخرین کلمه، آخرین سطر صفحۀ دست راست مینوشتند؛ و بدین تمهید مواقعی که اوراق نسخه مشوش میشد، میتوانستند از راه ارتباط میان کلمات هر ورق را به جای خود قرار بدهند. در موقع خواندن هم مطمئن میشدند که مطالب دو صفحۀ روبهروی هم، به هم پیوستگی دارد و نسخه افتادگی ندارد.
2. کتابت نسخه
این مطالب به اجمال وصف قدیمترین نسخۀ خطی فارسی شناخته شده بود. در نسخههایی که تاریخ کتابتشان پس از آن است، تا نسخههای قرن 13ق تفاوتها و تغییرات متعددی به تناسب روزگار: از حیث خط، آرایش، مجلسآرایی، تجلید و جز اینها دیده میشود. البته هریک از این عوامل در مناطق جغرافیایی مختلف تا حدودی تابع مواد و ابزارهای نگارش و اسلوبی بود که میان کاتبان و مجلدان و مصوران و مذهبان آن نواحی مرسوم شده بود.
نسخههای خطی فارسی را از نگاه جغرافیایی میتوان به پنج منطقۀ عمده مربوط دانست: ایرانی، ماوراءالنهری، هندی، آناتولی (عثمانی) و نسخههای خطی فارسی کتابت شده در قلمرو مسلمانان چین. البته در هریک از این مناطق شیوهها و سبکهای گوناگونی در سیر زمان پدید آمده است.
گواه روشن و قاطع در مورد محلی که نسخه در آنجا کتابت شده طبعاً کلفون نسخه است، البته اگر محل در آن ذکر شده باشد. از وجود نسبت در نام کاتب که معمولاً گویای محل ولادت و موطن اوست به احتمال میتوان به محل کتابت نسخه پی برد. اما در نسخههای بدون کلفون میتوان از نوع خط به منطقۀ کتابت آنها پی برد. آرایشها (مخصوصاً تذهیب و تشعیر) و گاهی نوع کاغذ هم گویای قلمرو کتابت میتواند باشد.
نسخههای خطی فارسی کهن بیشتر بازمانده از شهرهای خراسان است. میان خط نسخههای قدیم (تا قرن 9ق)، مخصوصاً آنها که در ماوراءالنهر و مناطق ایران داخلی نوشته شده است، بعضی تفاوتهای رسمالخطی و آوایی در کلمات هست. ولی در شیوه و ترکیب خط ناهماهنگی بیّن وجود ندارد.
از وقتی که شیوۀ خط نستعلیق پا گرفت، در هریک از این قلمروها روشی خاص در نستعلیقنویسی مرسوم شد. درحالیکه در کتابت خطوط نسخ اختلاف چندانی مشهود نیست. به ملاحظۀ همین تفاوت شیوههای نستعلیقنویسی است که میتوان به آسانی نسخههای کتابت شده در هند و ماوراءالنهر و عثمانی را از کتابتهای ایرانی تشخیص داد. کاتبان هریک از این چهار منطقه در کتابت خط نستعلیق اسلوب خاص خود را داشتهاند.
خارج از نگاه جغرافیایی به کتابت نسخهها، خطوطی که بهطور عادی در نگارش نسخههای خطی فارسی (نه در مورد عناوین آنها و بعضی تفننات خاص کاتبان) دیده میشود با توجه به تقدم و تأخر تاریخی، عبارتند از:
نخست نسخههایی است که به خط «نسخ آغازین» کتابت شده است، یعنی آن خطی که از کوفی برآمده است. نمونۀ اقدام آنها الابنیه است. شاید خطی که ابنالندیم به نام «فیراموز» ذکر میکند و دربارۀ آن گفته است «الفیراموز و منه یستخرج العجم و له یقرؤن»9 نوعی از خط نزدیک به کوفی بوده که بهتدریج به نسخ مقدماتی تغییر صورت داده است. باید توجه داشت که ابنالندیم فیراموز را از «خطوط المصاحف» برشمرده و همردیف با آن شیوۀ خط اصفهانی را یاد کرده است. این خط اخیر قطعاً خطی بوده است که در ناحیۀ اصفهان بدان کتابت میکردهاند یا کسانی که از آنجا به بغداد رفته بودند چنان رسمالخطی را در بغداد مرسوم کرده بودند. بههرحال به طور قطعی نمیتوان گفت کدام یک از نسخهها و کتیبهها بدان خط میتواند باشد.
پس از آن، نسخههایی است که به خطوط تعلیق و تعلیق شکسته است. این خطها از اواخر قرن 6ق به بعد در کتابت نسخههای فارسی مرسوم شده بود. ضمناً باید تذکر داد که خطهای ثلث و محقق و ریحان در نسخههای فارسی اغلب برای کتابت عناوین و ابواب، که میبایست چشمگیر بود، بهکار میرفت.
سومین مرحله استفاده از خط نسخ است. از این خط بیش از خطوط دیگر آثار مکتوب فارسی بر جای مانده است. نسخهنویسی تا پیش از پیدا شدن خط نستعلیق در سراسر قلمرو زبان فارسی بیشتر به آن خط بود.
چهارمین مرحلۀ نسخهنویسی کتابت به خط نستعلیق است. البته با رواج یافتن خط نستعلیق، نوشتن نسخههای فارسی به خط نسخ فراموش نشد و آن اسلوب ادامه داشت. اما میتوان گفت که تقریباً همۀ متون ادبی و نسخههایی که میخواستند جلوۀ بهتری داشته باشد به خط نستعلیق نوشته میشد. خط نستعلیق بنا به نوشتۀ یعقوب سراج شیرازی، که در 858ق کتاب تحفةالمحبین را تألیف کرد، به دو شیوۀ تبریزی و شیرازی رواج یافت. میرعلی تبریزی آنرا در تبریز بنیاد نهاد و جعفر بایسنقری تبریزی همانجا به تعالی و اکمال آن پرداخت. اما همان دوره، در شیراز هم نستعلیقنویسی مرسوم شده بود. در آن وقت هنوز اصطلاح نستعلیق مرسوم نبود. مؤلف مذکور مکرراً آنرا به صورت «نسختعلیق» آورده است10.
پس از نستعلیق، اسلوب شکسته نستعلیقنویسی پیدا شد. ولی این شیوه در کتابت نسخههای خطی نتوانست بر جای نستعلیقنویسی بنشیند. خطی بود برای تحریر منشآت. البته در نسخههای «تحریری» نمونههای زیبایی در اسلوب شکستهنویسی دیده میشود. نسخۀ تحریری آن است که محرر بهطور عادی و بیشتر برای استفادۀ شخصی رونویسی میکرده است. در مقابل آن نسخۀ کتابتی است که کاتب به سفارش کسی یا برای عرضه داشتن به مقامی نسخه را مینوشته است11.
در رسمالخط نسخههای فارسی اختلافات، تحولات و تغییراتی دیده میشود که قسمتی از آنها ناشی از جریان و سیر تدریجی خط است و قسمتی مربوط به رسوم محل کتابت و شناخت زادمانی و تکلم مادری کاتب از وضع آوایی کلمات یعنی تلفظی که در حوزۀ زندگی او مرسوم بود12.
نکتۀ مهم در نسخههای فارسی بهکار بردن حروف ب، ج، ز، ک (عربی) است به جای پ، چ، ژ، گ. در این مورد کاتبان روش کاملاً یگانه نداشتهاند. بدین معنی که پ، چ، ژ، گ در نسخههای کهن گاهی به همین صورت مرسوم کنونی هم دیده میشود. مورد مهم دیگر ضبطهایی است که گویای تلفظ زمان کتابت است مانند کی، آنک، چنانک و نظایر آنها به جای که، آنکه، چنانکه. همچنین ضبط آوایی کلمات به تلفظ محل کتابت مانند سُوار، جُوان، پُسر. مورد دیگر اختلافات مربوط به نحوۀ وصل و فصل کلمات در نسخههاست. بهطورکلی باید گفت که قاعدهای در این کار نبوده و سلیقهای بوده است. حتی یک کاتب در یک صفحه وحدت در نگارش را رعایت نمیکرده است.
نسخههای مجلل، به اصطلاح شاهانه، به خط خوشنویسان تراز اول و مذهبان و مجلدان چیرهدست تهیه میشد. اگر نسخه مصور بود نقاشان هم در آن سهمی بسزا داشتند. نمونۀ ممتاز اینگونه نسخهسازی شاهنامۀ طهماسبی مشهور به هوتون است.
خوشنویسی آداب و ترتیبی داشت. برای قواعد خوشنویسی رسالههای مستقل نگاشته شده، از آداب و رسوم کتابت در متون قدیم مانند راحةالصدور13، قابوسنامه14، دستور دبیری15 و نفایسالفنون فی عرایسالعیون16 سخن به میان آمده است. مهمترین رسالههایی که به معرفی انواع خط و مسائل آن اختصاص دارد به ترتیب تاریخ به شرح زیر است:
در تهیۀ بعضی از نسخههای خطی، بهجز کاتب افراد دیگر هم شرکت داشتهاند مانند جدولکش، مذهب، نقاش (مصور)، عنواننویس و بالأخره مجلد (صحاف). اصطلاح ورّاق که در متون پیشینه، مخصوصاً نوشتههای عربی، و در دنبال نام اشخاص دیده میشود عنوانی بود برای کسانی که نسخهنویسی و نسخهفروشی و کاغذفروشی میکردهاند و نسخههای خطی از زیردست آنان بیرون میآمد و بسا که خود کاتب نسخه بودند. یکی از وراقان مشهور ابوعمرو عثمان بن حسین بن ابیسهل الوراق الغزنوی کاتب و مذهبی بود که در سال 465-466ق سی پارۀ قرآن نوشت. خط و تذهیب این سی پاره نمونۀ کمال هنرمندی است17.
مخارج استکتاب نسخه گاهی از عواید موقوفاتی بوده است که واقف موقوفهای عواید آنرا برای مصارف موقوفۀ خود معین میکرده است، مانند مصارف حمام میدان نقشجهان اصفهان.
3. کاغذ
این کلمه را معمولاً فارسی دانستهاند مگر کسانی که به استناد تحقیقات ب. لوفر آنرا از مأخذ چینی نوشتهاند18. تلفظ آن به دو صورت کاغذ و کاغد در متون فارسی و عربی آمده است19. از آن کلمه، نسبت «کاغذی» ساختهاند و به کسانی میگفتند که کارشان ساختن کاغذ و فروش آن بود، یا کسانی که این نسبت در خاندان آنها به مناسبت شغل پدرانشان بر جای مانده بود. این نسبت بر میوهها هم دیده میشود (بادام کاغذی، گردو کاغذی، لیمو کاغذی، سیب کاغذی، پنبۀ کاغذی و … )20.
در ادبیات فارسی کلمات ورق، قرطاس و بیاض غالباً به همان معنی استعمال شده است. کاغذ مجازاً و توسعاً به معنی «نامه» هم بهکار رفته است21.
صنعت کاغذگری پس از سمرقند در بعضی از شهرهای مهم ایران مخصوصاً در منطقۀ خراسان رواج یافت. بنا به نوشتۀ یاقوت (سال 621ق) در آبادی خونا (خونج نزدیک میانه) که پیش از تألیف معجمالبلدان نامش به کاغذکنان تبدیل شده بود صنعت کاغذسازی مرسوم بوده است22. در عهد ایلخانان رشیدالدین فضلاللّه همدانی وزیر، کاغذسازی را در ربع رشیدی تبریز (رشیدیه) و با نام «کاغذخانه» رواج داد. در آنجا کاغذهایی نفیس به کیفیت و اسلوب کاغذ بغدادی تهیه میشد23. اطلاعاتی که از کاغذسازی در کرمان، اصفهان و شهرهای دیگر داریم مربوط به دورههای بعدتر تا اواخر عصر قاجارست.
بهجز کاغذهایی که در ایران ساخته میشد کاغذهای چینی، دمشقی شامی، بغدادی، استانبولی و هندی در ایران به مصرف میرسید. در مآخذ فارسی ذکر آنها هست. از کاغذهای هندی مخصوصاً آنچه به دولتآبادی و عادلشاهی موسوم بود مرغوب و مشهور بود. سعدی ذکر بیاض بغدادی24 را آورده و امیرخسرو از کاغذ شامی یاد کرده است25.
رنگ کردن کاغذ از هنرهایی بود که کاغذ را برای نوشتن بعضی از جُنگها و مجموعههای نفیس مرغوبتر میکرد. از جمله کاتبان کاغذ حنایی را بسیار میپسندیدند26.
کاغذ را برای کتابت آهار مهره میکردند. منظورشان آن بود که ورق برای نوشتن نرم باشد و قلم به راحتی بر آن حرکت کند و مآلاً کاتب سرعت تحریر داشته باشد.
گاهی در نسخهپردازی از کاغذ ابری برای آستر بدرقۀ جلد و حاشیهسازی مرقعات و قطعهنویسی استفاده میکردند27.
4. وسایل دیگر کتابت
قلمهایی که در کتابت بهکار میرفت اکثر از نی بود، که در رسالههای خوشنویسی خصایص آنها آمده است. قلمهایی که از واسط (نزدیک بصره) میآوردهاند شهرت داشت28. ذکر خامۀ مصری در اشعار خاقانی سه بار دیده میشود29. طبق نوشتۀ مؤلف تاریخ بیهق (سدۀ 6ق) در خراسان و مازندران قلمهایی که از دیه مهر بیهق میآوردهاند مصرف میشد. همو قلمهای جرجانی و هراتی را از آن دسته پستتر یاد کرده است30. در متون فارسی ذکر قلم فولادی و قلم فرنگی نیز آمده است31.
مرکب (مداد) به ترکیبهای مختلف ساخته میشد و نسخههای متنوع از طرز ساختن آن در نسخههای خطی و رسالهها مضبوط است32.
اهم رنگهایی که در کتابت نسخه بهکار میرفت شنگرف است. از آن رنگ بیشتر در عنواننویسی ابواب و فصول و نقل آیات قرآنی و ضبط کلمات شاخص استفاده میشد. در جدولکشی و کمنداندازی اطراف نوشتهها، رنگهای برگرفته از لاجورد و سپیداب و سیلو و نقره و «طلای حل» به کار میرفت.
مسطر از وسایل ضروری در کتابت بود. وسیلهای بود برای آنکه جای نوشتن مشخص بشود و نوشته در سطرها انحراف نیابد. با آن وسیله بر کاغذ خطکشی نامرئی میشد بهطوریکه فقط اثر مسطر بر آن میماند. این وسیله نخهایی بود که بهطور موازی بر مقوا میگذرانیدند و بر آن میچسباندند و آنرا زیر صفحۀ کاغذ قرار میدادند و بر آن فشار کافی وارد میکردند تا از دو سو مشخص باشد. این کلمه در شعر فارسی از قرن 6ق به بعد دیده میشود و شواهد متعدد دارد33.
همۀ ابزارهای کتابت و اصطلاحات آن مانند: کاغذ، بیاض، ورق، قلم، کلک، خامه، مسطر، کاغذبر و ابری در شعر فارسی وسیلۀ مضمونسازی بوده است. اینگونه تفنن مخصوصاً در اشعار جامی (817-898ق)34 و اشرف مازندرانی (وفات: 1116ق)35 به تکرار به کار رفته است.
نسخهنویسان در کتابت سطور علائم و نشانهایی برای وقف جملهها داشتهاند. اگرچه در این کار معمولاً از سنت پیروی میکردند، معهذا اختلافاتی میان کاتبان در طی قرون پدید آمده بود. بهطور مثال شکل نقطۀ ختم عبارت میان آنها تفاوت داشت. بعضی اصولاً مطالب را پیوسته به هم مینوشتند و نقطۀ وقف نمیگذاشتند. اما برخی دیگر شکلی همانند 5 و ه در پایان عبارت میآوردند یا دایرۀ کوچکی با نقطهای درون آن میگذاشتند. شکلهای سه نقطه … هم دیده شده است. دیدیم که کاتب الابنیه از چهار نقطه استفاده کرده است. کاتبان خوشسلیقه در نسخههای کتابتی اینگونه علائم را به شنگرف نقش میکردهاند تا چشمگیر باشد.
بعضی از نسخهنویسان در آوردن همۀ نقطههای حروف امساک داشته و مقداری از نقطهها را نمیگذاشتند. دشواری خواندن خطوط نسخهها، بهجز کمنقطگی، مواردی است که کاتب کلمات را به طور نقاشی آورده است. چون نسخۀ مستنسخ برای کاتب خواندنی یا مضبوط نبوده است ناچار کلمات دشوارخوان را به تقلید نقل کرده است. این عیب مخصوصاً در نامهای جغرافیایی و اعلام تاریخی ناشناخته و مفردات ادویه بیشتر مشهود است.
5. آرایه
در عدهای از نسخههای خطی آرایههایی هست که موجب زیبایی و ارزشمندی مادی نسخه بوده و هست. ترسیم ترنج و شمسه و قابهای مربع و مستطیل (چهارگوشی) از اشکالی بوده است که در صفحۀ عنوان برای نوشتن نام کتاب یا نام کسی که کتاب به او پیشکش میشد، مرسوم بود. سرلوح و چهارلوح همیشه تذهیب و ترصیع شده بود و گاهی همراه آنها تشعیری در هامش آن صفحات انجام میشد. اینها همه مخصوص تزیین صفحات آغازین متن و یا ابتدای آغاز تقسیمات یک متن چندبخشی (مانند اجزاء کلیات سعدی، مثنوی مولوی، خمسۀ نظامی، هفت اورنگ جامی) بوده است. در آغاز متن، اغلب کتیبهای مستطیل در پیشانی صفحه و میان سرلوح قرار میدادند و در آن بسماللّه الرحمنالرحیم یا نام کتاب را (در آن چهارگوش) مینوشتند.
تشعیر از طرحهای دلپسند برای زیباسازی حواشی سفید صفحات مذهب در نسخههای مجلل بود. این طرحها که مرکب از شاخ و برگ درختان و گل و مرغ و نقوش قلمپرداز از شکل حیوانات (آهو، شیر، روباه) بود، اغلب به قلم طلا طراحی میشد.
تحریر، نوعی قلمگیری بر اطراف کتابتهایی بوده است که به طلا یا نقره انجام میشد. برای آنکه آن نوشتههای تلألودار چشمگیر باشد اطراف آنرا با قلم سیاه محصور میکردند. گاه در خطوط مجوف طلاکشی میکردند. در «تحریر» بیشتر از رنگهای سیاه و سفید و لاجوردی استفاده میشد.
جدولسازی به دور نوشتۀ متن و کمنداندازی بر سه طرف آن جدول خطوطی است که اطراف نوشته به قلمهای رنگارنگ کشیده میشد. ستونبندی بیشتر در مورد دیوان اشعار و منظومهها انجام میشد و قصد آن بود که مصراعها در ستونهای منظم قرار گیرند.
دندانموشی معمولاً به طلای حل اجرا میشد و آن طرحی بود که میان سطور صفحات تذهیب شده و سرلوحهدار میکشیدند. گاه در نسخههای مجلل و ممتاز قرآن همۀ صفحات را دندانموشی کردهاند.
6. جلد نسخه
معمولاً نسخۀ خطی را با چرم جلد میکردند. جزوههای مربوط به یک نسخه، که هر جزوۀ آن یک کراسه نامیده میشد36 و به تفاوت از چهار تا هشت و حتی ده ورق تاشده بود، به هم دوخته، شیرازهبندی کرده و درون جلد قرار میدادند. سپس به وسیلۀ نخهایی که از عطف اوراق به دو طبله (یا دفّه) اتصال مییافت، آنرا محکم میکردند و بر درون آن دو دفه آستر بدرقه میکشیدند. به همین سبب محتویات یک نسخۀ خطی را به «بینالدفّتین» هم مصطلح ساختهاند.
نسخههایی که به مرور ایام خراب و آشفته و پاره میشد و احتیاج به مرمت داشت وصالی میکردند. اگر لبۀ اوراق نسخهای به شدت آسیب میدید به طریق «متن و حاشیه» کردن آنرا از آشفتگی و پارگی مصون میداشتند در سنگ وقفنامۀ مورخ 1218ق مسجد زیر ده اردکان یزد میخوانیم که حسین بن صفی اردکانی باغ شوراب خود را وقف کرده بود تا اجارۀ سالانۀ آنجا به مصرف وصالی قرآنهای آسیب دیدۀ آن آبادی برسد37.
طبلههای جلد معمولاً مقوایی بود. مقوا را از چسبانیدن اوراق کتابهای مندرس درست میکردند و بر روی آنها چرم میکشیدند. گاهی از لای جلدهای کهنۀ متلاشی شده صفحاتی از کتب و نوشتههای قدیمی بهدست میآید که بسیار ارزشمند است مانند پیدا شدن مقداری از اوراق منظومۀ گمشدۀ وامق و عذرای عنصری که محمد شفیع لاهوری از میان جلد مندرسی بهدست آورد. تاریخ کتابت آن نسخه را پیش از سال 526ق دانستهاند38.
در میان جلدهای چرمی، از جلدهای عادی و بیآرایش هست تا جلدهای مزین و مجلل و ممتازی که به نامهای «سوخت» و «معرق» شهرت دارد. در هریک از آنها از حیث وارد کردن نقوش و طرحهای هندسی و صحنههای شکار و طبیعت و ضبط کتابههای شعری هنرمندیهایی انجام شده است.
از اواخر عصر تیموری جلدسازی «لاکی» (روغنی که به تسامح قلمدانی هم گفته میشود) در سرزمینهای ایرانی مرسوم شد و دامنهاش تا هندوستان مخصوصاً به کشمیر کشیده شد. ایرانیان در این هنر جلدسازی به مدارج عالی رسیدند. شاید مناسبتش این بود که در جلدسازی لاکی بیش از آنچه در جلدهای چرمی امکان داشت میتوانستند درون و بیرون جلد را به نقوش و طرحهای چشمنواز بیارایند. در اینگونه تجلید امکان آن پیش آمد که هنر نقاشی را بیشتر در جلدسازی بهکار برند. حتی در این طریقه شمایلسازی (از پیغمبر و ائمه) و تکگلسازی (زنبق، لاله، گل سرخ) را مرسوم کردند. در جلد لاکی، ساختن نوع سادۀ آن هم باب شد و آن پرداختن رویۀ جلد با مادهای به نام مرغش است. آن نوع را جلد «مرغش» میگفتند39.
در بعضی از جلدهای چرمین و لاکی کتابهسازی انجام میشد. این کتابهها مضامین و نکتههای مختلفی را دربرداشت از قبیل نام کتاب، نام مؤلف، آیۀ قرآن، حدیث، شعر40.
7. تملک نسخه
نسخههای خطی همهجا و همیشه جزو اشیاء ارزشمند و قدیمی محسوب میشد، تا به حدیکه آنرا مانند جواهر به گرو میپذیرفتند41. وقف کردن کتاب بهطور عام بر محلی (مانند مدرسهها، مسجدها، آستانهها، خانقاهها) یا بهطورخاص به افراد (طلبه، افراد خانواده، یا کسان دیگر) به منظور محفوظ ماندن و پراکنده نشدن و مآلاً انتفاع معنوی یا علمی42 بوده است.
اطلاعات مربوط به تملک نسخهها عمدتاً محدود است به آنچه بر پشت بعضی از نسخههای خطی دیده میشود. البته نکتههایی مختصر و اتفاقی در بعضی از متون دربارۀ خرید نسخهها به دست میآید. یکی از موارد خاص شناخت تملک نسخههای مربوط به کتابخانههای پادشاهی و وقفی وجود یادداشتهای «عرض» بر اول یا آخر نسخههاست. آن یادداشتها اغلب در حکم تفتیش موجودی کتابخانه بوده است43. واسطۀ خرید و فروش نسخهها معمولاً وراقان (کتابپردازان و کتابفروشان)، دلالان و سمساران بودند44.
بهای نسخههای خطی را به دو گونه در بعضی از نسخهها میتوان دید. یکی بهای نسخۀ آماده است که از دستی به دستی انتقال مییافت و گاهی بهای خرید و فروش در یادداشت تملک نسخه دیده میشود. دیگری نسخههایی که ارزش آنها بر اساس مخارج تهیۀ آنها در یادداشتی در نسخه آمده است.
نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره کرد مسألۀ تزویر و جعل در نسخههای خطی است. این کار معمولاً با تعویض تاریخ کتابت نسخه برای نشان دادن قدمت آن انجام میشد، یا نام کاتب مشهوری را بر جای نام کاتب اصلی مینوشتند تا بر اعتبار و بهای نسخه بیفزایند.
جعل یک نسخه بهطور کامل هم سابقه دارد. از جمله در همین قرن انجام شد و آن نسخۀ قابوسنامهای است به تاریخ 483ق و مصورسازی آن به نقوش مرسوم همان دوران45. کشف جعل این نسخه به مناسبت ورود کلمات مغلوط پهلوی در متن بود که به مهارت و. ب. هنینگ شناخته و بهوسیلۀ مینوی نوشته و علنی شد46. در عهد خلیفه مقتدر (282-320ق) دانیالی نیز در بغداد چنان کارهایی را انجام میداد. حکایت زبردستیهای او را ابوعلی مسکویه در تجاربالامم آورده است47. یکی از عوامل لازم در جعل نسخۀ قدیمی آماده کردن کاغذ از قبیل پاک کردن نوشتههای قدیمی از کتابهای کهنه برای نوشتن نسخه کامل بوده است. دستورالعمل این کار در متون آمده است.
8. پراکندگی نسخهها
تعداد نسخههای خطی به زبانهای اسلامی طبق صورتی که مؤسسۀ الفرقان Al Furqan Islamic Heritage Foundation تهیه کرده حدود چهار میلیون است.
در ایران، بنا به احصای احمدرضا رحیمی ریسه آنچه شناسایی شده است بالغ بر 000‘225 نسخه است. ایشان احتمال داده که اگر نسخههای ناشناختۀ هم به شمار درآید این رقم به سیصد هزار خواهد رسید48.
اما هنوز آماری از نسخههای خطی موجود در جهان به زبان فارسی در دست نیست. احمدرضا رحیمی ریسه شمار نسخههای خطی فارسی را در جهان نزدیک به پانصد هزار تخمین زده است. عمدۀ نسخههای فارسی به ترتیب در ایران، هندوستان، ترکیه، پاکستان، بنگلادش، ازبکستان، تاجیکستان و افغانستان است، پس از آن در کشورهای اروپایی و آمریکا.
بسیاری از نسخههای خطی فارسی که در کتابخانههای مهم انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش، ایتالیا و دیگر ممالک اروپایی موجود است چون با انتخاب علمی و تجسس تخصصی گردآوری شده واجد اهمیت متنی و هنری خاص است. نسخههایی که به این کتابخانهها وارد شده بیشتر از قرن 16م به بعد توسط سیاحان، بازرگانان و مجموعهداران انتقال یافته است. نقل و انتقال نسخههای خطی میان ساکنان ایران و هند و عثمانی و بلاد ماوراءالنهر از آنجا که قلمرو فارسیزبانان بوده در همۀ قرون معمول و مرسوم بوده است.
9. اصطلاحات عمدۀ دستنویسها
بیاض: نسخهای که شیرازهبندی آن بر جانب عرض کاغذ است. بیاض مورخ 753ق متعلق به اصغر مهدوی یکی از قدیمیترین بیاضهای شناختهشدهای است که کاتب واحد آنرا نوشته است. در اینگونه نسخهها معمولاً ادعیه، رسالهها، یادداشتهای گوناگون و اشعار ضبط میشده است. بیاض تاجالدین احمد وزیر جمعآوری سال 782ق نمونۀ بیاضی است که در آن یادداشتها و خطوط مختلف از هشتاد عالم و صاحبمقام به خواهش صاحب بیاض درج است. جلد اینگونه دفترها را اگر کمورق بود معمولاً بهطور «لایی» از چرم بدون مقوا میساختند که نرم باشد تا بتوان بر کف دست گرفت و بر آن نوشت.
جُنگ: این کلمه چینی است. به معنی نوعی از زورقهای بادبانی. در زبانهای اروپایی هم استعمال دارد. جنگ حاوی مندرجات و مطالب متفرق اعم از شعر و نثر و رسالههای کوچک و یادداشتهای پراکنده است. گاهی هم بهطور اصطلاحی بر مجموعۀ اشعار انتخابی شاعران مختلف اطلاق شده است.
دفتر: به معنی کتاب و جزوه هر دو آمده است. در اشعار فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، خاقانی، سعدی و دیگران مکرراً به معنی کتاب آمده است49. از عصر صفوی به بعد معمولاً برای نوشتههای مربوط به استیفا، سیاق و محاسبه استعمال شده است.
رساله: به کتاب کمحجم اطلاق میشود. معمولاً به چند رساله که در یک بینالدفتین نوشته شده باشد، مجموعه گفته میشود.
سفینه: کلمۀ عربی است. به معنی جُنگ و دفتر اشعار استعمال شده است. حافظ «سفینۀ غزل» را در شعر خود یاد کرده است50.
کتابچه: امروزه به جزوۀ سفید نانوشته گفته میشود. اما در دورۀ قاجار عنوانی بوده است برای دفترهای گزارش و جمع و خرج و ضبط ارقام بنیچۀ جمعیت و قشون.
کرّاسه: یک جزوه از کتاب مراد است. تعداد اوراق تاشده در یک کرّاسه میان چهار تا هشت و گاه بیشتر دیده شده است51.
مرّقع: نسخهای است از قطعات خط و مجالس تصویر و اوراق نسخههای متفرق شده که آنها را بر مقواهای یک اندازه میچسبانند و بهصورت لولایی با هم صحافی میکنند و چون باز کنند همه قطعات در یک سطح به طور «پاراوان» قرار میگیرد.
مجموعه: نسخهای است که در آن تعدادی رسالۀ کوچک و منشآت و نظایر آنها نوشته شده باشد.
مسوّده: نسخهای است به خط مؤلف. معمولاً متضمن یادداشتهای اولیه از تألیف یک اثر.
مصحف: معنی کتاب، کراسه و جزوه دارد. در بعضی از کلام قدما52 بهطور خاص از آن ارادۀ قرآن مجید شده است. در قرآن کلمۀ «صحف» آمده است.
نامه (نامک در پهلوی): کلمهای است که در ترکیب با کلمات دیگر معنی کتاب دارد. مانند شاهنامه، قابوسنامه.
اصطلاحات دیوان (برای اشعار)، کلیات، تقریرات، اجازات، حاشیه، تعلیقات، تفسیر و جز اینها مفاهیمی است که گویای موضوع و نوع مندرجات یک اثر است و ارتباطی به کیفیت ترکیبی نسخههای خطی ندارد53.
در میان نسخههای خطی فارسی که قبل از عصر صفویه کتـابت شده ــ مخصوصاً متون ادبی و تاریخی ــ نسخههایی به خط مؤلف سرشناس در دست نیست. هنوز از هیچیک از شاعران و ادیبان مشهور نسخۀ اتوگراف به دست نیامده است. اغلب میان تألیف کتابهای قدیم و اقدم نسخۀ آنها فاصلهای به نسبت طولانی هست.
10. فهرستنگاری و میکروفیلم
فهرستنگاری نسخ خطی فارسی از اروپا آغاز شد. فهرستنگاران برجسته و نامآوری چون شارل ریو، هرمان اته، گوستاو فلوگل، ویلیام پرچ، ا. اشپرنگر، ویکتور روزن، ولادیمیر ایوانف، ادگار بلوشه پیشگام بودهاند. ظاهراً قدیمیترین فهرست بنا به اطلاع من فهرست واتیکان نوشتۀ S. Assemani در 1719م است.
در ایران عبدالعلی میرزا اوکتایی، ابوالقاسم اعتصامالملک، عبدالعزیز جواهرکلام، ضیاءالدین بن یوسف حدائق و محمدتقی دانشپژوه از درگذشتگاناند که گامهای اساسی در این راه برداشتهاند54.
پیش از اینکه روش فهرستنویسی جدید برای نسخ خطی در ایران إعمال شود، برای کتابخانههای بزرگ فهرستهایی تهیه میشد که از لحاظ شکل به اسلوب سیاقنویسی بود. فهرست صدرالدین قونوی (وفات: 673ق) از کتابهای خود نمونۀ آنگونه کار است، و محتمل است که او همان طریقهای را اتخاذ کرده بود که اسلاف او انجام میدادند. از نمونههای بعد از آن صورت کتب بقعۀ شیخ صفی اردبیلی را میتوان نام برد که در 1172ق تهیه شده بود و به نام گنجینۀ شیخ صفی به چاپ رسید55. بالأخره فهرست آستان قدس رضوی از سال 1272ق را میتوان برشمرد56.
در این باره اقدامات متعددی در ایران انجام گرفته که برخی از آنها عبارتند از:
1. شناساندن نسخهها و تهیه کردن 200‘7 فیلم از آنها به دست مجتبی مینوی از کتابخانههای ترکیه، ذبیحاللّه صفا از کتابخانههای انگلستان و محمدتقی دانشپژوه از کتابخانههای داخل و خارج برای کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و نشر فهرست آنها.
2. کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران زیر نظر محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار از سال 1339ش نشریۀ نسخههای خطی فارسی را چاپ کردند که دوازده مجلد آن منتشر شده است.
3. تشکیل مرکز احیاء میراث اسلامی (قم) از سال 1375ش به منظور تهیۀ نسخۀ خطی و میکروفیلمبرداری و فهرستنگاری از نسخههایی که در کتابخانههای دیگر است و نشر فهرست از آنها.
4. تهیۀ میکروفیلم برای کتابخانههای مجلس، آستان قدس (مشهد) و مرعشی (قم) نیز انجام میشود.
5. در حال حاضر سه مجلۀ خاص دربارۀ نسخۀ خطی و متون قدیم به زبان فارسی انتشار پیدا میکند: آیینۀ میراث از سوی مؤسسۀ انتشاراتی میراث مکتوب (تهران)، نامۀ بهارستان از سوی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی (تهران) و میراث شهاب از سوی کتابخانۀ آیتاللّه مرعشی در قم.
11. تصحیح (editing) و چاپ متون
مقابله و تصحیح کردن نسخههای کتابت شده با نسخۀ قدیمی و معتبر میان ادبا و علما از قدیمالایام مرسوم بود. نسخههای زیادی دیده میشود که در هامش اوراق آنها آثار مقابله و اصلاح و اظهارنظر هست. در اینباره میتوان به ادعای حمداللّه مستوفی (بعد از 740ق) اشاره کرد. او در مقدمۀ ظفرنامۀ منظوم خود ذکر کرده است که برای بهدست آوردن متنی درست از شاهنامه کموبیش پنجاه نسخۀ آن کتاب را دیده بود57. از هنگامیکه صنعت چاپ رواج گرفت تا حدودی مقابله و تصحیح میان نسخهها رعایت میشد. یادداشتهای امیرنظام گروسی (1236-1317ق) بر کلیله و دمنه و تصحیح احمد ادیب پیشاوری (1260-1349ق) بر تاریخ بیهقی ناظر بر این نگرش به نسخههاست.
انتشار سلسلۀ Bibliotheca Indica در کلکته و کتابهایی که مستشرقان اروپایی از کتب مهم عربی در ممالک اروپا منتشر کرده بودند، ایرانیان را متوجه ضرورت تصحیح متون کرد. این رویه پس از آنکه کتابهای تصحیح شده ادوارد براون و محمد قزوینی به ایران رسید، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. مرزباننامه و جهانگشای جوینی به تصحیح محمد قزوینی دو کتابی است که تأثیر اساسی خود را در روش تصحیح متون میان ایرانیان گذارد. ملکالشعرای بهار، احمد بهمنیار، نصراللّه تقوی، مجتبی مینوی، بدیعالزمان فروزانفر و دیگران روش او را پیروی کردهاند.
در تصحیح متن برای نشان دادن نسخه بدل، تقدم و تأخر عبارات، میان کاتبان قدیم علایم و نشانههایی بهکار میرفت مانند: ظ (ظاهراً)، صح (صحیح است)، خ ل (نسخۀ بدل)، سه نقطه (…) بهطور نازک و کمرنگ در حاشیه برای نشان دادن اشتباهی که در سطر روبهروی آن هست. این سه نقطه را ریز مینوشتند تا پس از تصحیح مورد مشتبه یا غلط به آسانی بتوانند آن نقطهها را از هامش صفحه پاک کنند.
انتشار نسخه برگردان (فاکسیمیله ـ چاپ عکسی) از نسخههای قدیمی فارسی و عربی در اروپا آغاز شد. در ایران هم تعدادی به چاپ رسیده است. از مهمترین آنها الابنیه عن حقایقالادویه (وین 1972م)، شاهنامۀ طهماسبی با نام هوتن (کمبریج/ ماساچوست)، حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب (لنینگراد، 1930م)، ظفرنامۀ حمداللّه مستوفی (تهران، 1377ش)، شاهنامۀ سعدلو، متعلق به دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (تهران، 1379ش) از این قبیل است58.
ب ـ چاپ و نشر
1. اصطلاحات و سابقۀ چاپ
نخستین اطلاع ایرانیان از چاپ کردن نوشته بر روی کاغذ تجربهای بوده است که در دورۀ پادشاهی گیخاتو (690-694ق) نسبت به نشر «چاو»، به تقلید پول کاغذی که در چین رواج داشت، در شهر تبریز انجام شد و در 19 شوال 693 منتشر گردید. ذکر این واقعه در حوادث عصر مغول مذکور است59. پس از آن رشیدالدین فضلاللّه همدانی در 704ق در آغاز بخش تاریخ پادشاهان ختا (چین) از کتاب جامعالتواریخ دربارۀ طرز چاپ کتاب میان چینیان و کیفیت کارهای آنها دقیقاً توضیح داده است. نوشتۀ او به کتاب داوود بناکتی موسوم به روضة اولیالالباب منتقل شده است60.
کلمۀ چاپ از حدود یکصد سال پیش به معنی کنونی، معادل طبع (عربی)، در زبان فارسی استعمال شده است. بعضی از محققان آنرا برگرفته از کلمۀ چینی چاو دانستهاند. نخستین بار حسن تقیزاده نسبت به این ادعا نوشته است «مأخذ این فقره معلوم نیست»61. درحالیکه عباس اقبال آشتیانی در همان اوقات کلمۀ چاپ را به «احتمال قوی» از چاو دانسته بود62. عقیدۀ غالب این است که کلمۀ چاپ تغییر صورتی است از «چهاپه» که در هندوستان مصطلح شده بود و بر روی بسیاری از کتابهای چاپی آنجا دیده میشود. دو اصطلاح باسمه و طبع نیز از ابتدای ورود این صنعت میان چاپچیان هند و عثمانی و ایران به معنی چاپ رواج داشته است63. از ایرانیان، عبدالرزاق مفتون دنبلی در مآثر سلطانیه که در 1241ق طبع شده صنعت چاپ را با اصطلاح «باسمهکاری» ذکر کرده است64.
کلمۀ باسمه که مأخوذ از ترکی دانسته شد سابقهای طولانی دارد. ظاهراً همان کلمه است که در عهد صفویه به نوعی از کاغذها و پارچههای نقشداری اطلاق میشد که بر روی آنها بهوسیلۀ قالبهای چوبی طرحهای مختلف را منعکس میکردند. محمدطاهر نصرآبادی (11ق) در شرح حال ملا مؤمن نوشته است: «قبای باسمه میپوشیده است»65. مؤلف تذکرةالملوک (تألیف 1137-1142ق) باسمهچی را از شغلهای همپایه با صاحبجمعی کتابخانه و کاغذگر و مذهب یاد کرده است66. این کلمه در عبارت فارسی آنژو دو سنت ژوزف دربارۀ چاپخانۀ پادریان کرملیت در اصفهان (جلفا) به صورت «بصمه» و «بصمهخانه» مذکور است. معلوم میشود در عصر صفوی اصطلاحی بوده است که به چاپخانه داده بودهاند67.
حروفچینی نوشتههای فارسی برای چاپ ظاهراً نخستینبار توسط مطبعهداران هلندی انجام گرفته، و طبعاً همان حروفی را که پیش از آن برای نشر متون عربی معمول شده بود بهکار گرفته بودند.
استعمال کلمۀ باسمه تا اوایل سدۀ 14ق مرسوم بود. از جمله در خاتمۀ طبع زینةالمجالس تألیف مجدالدین محمد حسینی مجدی که در 1305ق در تهران مطبوع شد چند بار ذکر باسمه خانه دیده میشود68.
2. چاپ کتاب فارسی در اروپا و هند
دو متن دینی داستان مسیحو داستان سن پیدرو و کتاب عنصرهای زبان فارسی که هر سه تألیف لودویگ دو دیو است و در 1639م در لیدن چاپ شدهاند نمونۀ خوب و روشنی است از طرز اجرای عمل چاپ در اروپا برای متنهای فارسی. از میان کتب ادبی فارسی گلستان سعدی به اهتمام جئورجیو گنتیو را میتوان شاهد مثال آورد.
چاپ مهمترین کتابهای فارسی از 1639م به این سو در اروپا در هلند (آمستردام)، اتریش (مخصوصاً در مطبعۀ ارامنۀ مخیتاری در وین)، پاریس (مطبعۀ پادشاهی)، لندن و رم انجام گرفته است. پس از اروپا چاپ کتابهای فارسی در قسطنطنیه و در شهرهایی از هندوستان بهویژه کلکته، لکهنو و بمبئی انجام شده است. قدیمیترین کتاب فارسی که در سرزمین عثمانی بهطور حروفی به طبع رسیده فرهنگ شعوری موسوم به لسانالعجم است (قسطنطنیه 1155ق/ 1743م)69.
در هندوستان کتب فارسی را به دو طریقۀ حروفی و سنگی طبع میکردند. اما اکثریت کتابها بهطور سنگی چاپ شده است70. مطبعههای متعدد در شهرهای مختلف به این کار پرداختهاند. در سلسلۀ منشورات(3) که سر ویلیام جونز (1746-1794م) مؤسس آن بود، و نیز در مجموعۀ انتشارات متعددی که منشی نولکشور (1836-1895م) در مطبعۀ خود (بنیاد شده از سال 1858م در لکهنو) چاپ کرده است، اغلب کتابهای مهم تاریخی و ادبی و دینی و عرفانی انتشار یافته است71.
عارف نوشاهی، در این چند سال اخیر فهرست رتروسپکتیو از کتابهای فارسی چاپ شده در شبهقاره را فراهم ساخته و به دست چاپ سپرده است. به گزارش احمدرضا رحیمی ریسه او در حدود ده هزار و پانصد عنوان (چاپ اول) و بیست و یک هزار در چاپهای مکرر گردآورده است. تعداد کتابهای فارسی که در شبهقاره چاپ شده بیش از همه کتابهایی است که ناشران در ممالک دیگر (به جز ایران) چاپ کردهاند. قدیمیترین کتاب چاپ شدۀ فارسی در هندوستان ظاهراً «انشای هرکون» تألیف Harikarana مولتانی است که بهطور حروفی در کلکته به سال 1781م به طبع رسیده است72.
3. چاپخانه در ایران
نخستین نشانه از صنعت چاپ کتاب در ایران دستگاهی بود که مسیحیان در جلفا (اصفهان) برای چاپ کردن کتب دینی عیسوی به زبان و خط ارمنی برپا کردند، و نخستین کتاب آن در 1047ق/1638م انتشار یافت73. ظاهراً هیچگونه نوشتهای به زبان فارسی در آن مطبعه چاپ نشده است.
چاپ کتاب در ایران از سال 1233ق در دورۀ پادشاهی فتحعلی شاه قاجار آغاز شد. این صنعت ابتدا به تبریز وارد شد و پس از آن به تهران رسید. دستگاهی که اول بار در تبریز شروع به کار کرد به طریق چاپ حروفی (سربی) بود. میرزا زینالعابدین تبریزی و محمدعلی آشتیانی به مراقبت و تشویق عباس میرزا نایبالسلطنه متصدی آن بودند و کتاب جهادیه در آن مطبعه دوبار در سالهای 1233 و 1234ق چاپ و منتشر شد. چاپ دوم زیباتر از چاپ اول آن است.
البته هوتوم شیندلر در نامهای به تقیزاده نقل کرده است که در این چاپخانه نخست کتاب فتحنامه نوشتۀ میرزا عیسی قائممقام چاپ شده بود (بدون ذکر تاریخ و مشخصات)74، اما این مطلب هنوز تأیید نشده است. ظاهر این است که هوتوم شیندلر در نامۀ خود دچار طغیان قلم شده و منظورش از فتحنامه میباید همان جهادیه باشد. در آن اوقات فتحی پیش نیامده بود که میرزا عیسی در آن باب فتحنامه نوشته باشد. به علاوه هوتوم شیندلر در نوشتۀ خود سال 1233ق را ذکر کرده است و آن مطابق است با سال طبع جهادیه یعنی کتابی که نمونۀ چاپیاش در دست است. بههرحال نسخهای از فتحنامه تاکنون دیده نشده است.
میرزا زینالعابدین تبریزی دیری در آن کار نماند. زیرا به دستور شاه به تهران آمد که ترتیب ایجاد چاپخانه را در پایتخت بدهد. پس امور چاپخانۀ تبریز برعهدۀ ملا محمدباقر تبریزی قرار گرفت. چاپخانۀ حروفی تبریز حدود پانزده سال بر جای بود. ظاهراً با وفات عباس میرزا (1249ق) متوقف شد.
مآثر سلطانیه تألیف عبدالرزاق بیک مفتون دنبلی مهمترین کتابی است که در آن چاپخانه در 1241ق طبع شد. در پایان این چاپ ذکر «باسمه» کردن کتاب شده و گفته است میرزا زینالعابدین در تهران به اهتمام منوچهر خان (معتمدالدوله) کتابهایی باسمه کردهاند. از دیگر کتابهای چاپخانۀ تبریز رسالۀ تعلیم آبلهکوبی تألیف حکیم کرمک انگلیسی است (1245ق).
چاپخانۀ دیگری هم در تبریز به حمایت عباس میرزا و به دست میرزا جعفر تبریزی و میرزا اسداللّه شیرازی دایر شد که به اسلوب چاپ سنگی بود. این دو نفر که برای فرا گرفتن صنعت چاپ به پترزبورگ اعزام شدند این طریقه را آموخته و متصدی آن شده بودند. از چاپهای مشهور آن چاپخانه کتابهای گلستان (1240ق)، قرآن (1248ق)، زادالمعاد (1251ق) و لیلی و مجنون (1259ق) است. لیلی و مجنون مذکور نخستین کتابی است که بهطور مصور در ایران چاپ شده است. از این تاریخ به بعد مرسوم شد که متنهای داستانی اغلب مصور چاپ شود75.
چاپخانهای را نیز به میرزا صالح شیرازی نسبت دادهاند که پس از تحصیل در انگلستان (1234ق) از آنجا به تبریز آورده بود. اما تاکنون نشانی از چاپ شدههای آن بهدست نیامده است76.
4. چاپخانههای تهران
نخستین چاپخانۀ تهران زیر نظر منوچهر خان معتمدالدوله گرجی (وفات: 1265ق)، هنگامیکه سمت ایشیکآقاسی باشیگری شاه به عهدهاش بود، به سرپرستی میرزا زینالعابدین تبریزی، که از تبریز احضار شده بود، تأسیس شد. این اتفاق باید حدود سال 1238ق افتاده باشد زیرا منوچهرخان در سال 1239ق مأمور گیلان میشود. نخستین کتاب آن چاپخانه که محرقالقلوب نام داشت در سال 1238ق انتشار یافت. این چاپخانه مانند نخستین چاپخانۀ تبریز به اسلوب حروفی بود. کتابهایی که در این چاپخانه به چاپ رسیده است میان کتاببازان ایران به «چاپ معتمدی» مشهور شده و اغلب آنها کتب مذهبی است.
چاپخانۀ دیگر تهران چاپخانهای است که میرزا صالح شیرازی برای طبع نخستین روزنامۀ ایران موسوم به کاغذ اخبار در سال 1252ق تأسیس کرد. نخستین شمارۀ آن روزنامه در 25 محرم 1253 نشر شد. هوتوم شیندلر در نامۀ خود به تقیزاده نام آقا عبدالعلی را آورده است که در 1252ق در تهران کارخانۀ چاپ سنگی ایجاد کرده بود77.
ایرانیان در آغاز چاپ سنگی را بیش از چاپ سربی میپسندیدند. ظاهراً نزدیکی و همسانی ظاهری آن با نسخههای خطی موجب آن اقبال بوده است، زیرا هنوز در آن اوقات خرید و فروش نسخۀ خطی رواج عمومی داشت و عادت مردم بر داشتن نسخۀ خطی بود. همچنین شاید به این سبب که مصور کردن کتاب بهوسیلۀ چاپ سنگی امکانپذیر بوده است. چاپ سنگی تا هنگامیکه صنعت گراورسازی به ایران آمد و استفاده از آن عمومیت یافت دوام داشت. از این پس کتابهایی را که میخواستند به خط نستعلیق یا نسخ باشد به جای چاپ سنگی بهطور گراوری به چاپ میرساندند78.
کاتبان چاپ سنگی افرادی بودند خوشنویس که کارشان نوشتن متون برای چاپ بود. البته گاه به گاه خوشنویسان درجه اول و مشهور هم به کتابت متن برای چاپ میپرداختند، مانند میرزا رضای کلهر که بعضی از سفرنامههای ناصرالدین شاه به خط اوست.
نکتهای که در مورد چاپ سنگی گفتنی است این است که تعداد (تیراژ) چاپهای سنگی سیصد و حداکثر هفتصد بوده است. زیرا مرکبی که بر سنگ نقش میبست به تدریج کمرنگ میشد و نمیتوانستند بیش از این تعداد چاپ کنند79.
دومین چاپخانۀ سربی تهران آن است که دولت خریداری کرد و زیر نظر محمدحسن خان صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه، وفات: 1313ق) به نام «دارالطباعۀ دولتی»، بخشی از وزارت انطباعات، اداره میشد. بقایای آن چاپخانه با تغییراتی که یافت و وسایل جدیدی که به آن افزوده شد بعدها در عهد مظفری به مطبعۀ شاهنشاهی و مطبعۀ خاصۀ شاهنشاهی موسوم شد و عبداللّه قاجار (1266-1326ق)، که در وین تحصیل فن لیتوگرافی و عکاسی کرده بود، به مدیریت آن چاپخانه منصوب شد80. از نخستین کتابهایی که به طریق سربی زیر نظر اعتمادالسلطنه طبع شد جلد اول فرهنگ لغات فرانسه به فارسی است. تألیف این کتاب به شخص ناصرالدین شاه منسوب شده است (تهران، 1278ق).
پس از اینکه چاپ کتاب به طریق سربی جای خود را آرام آرام باز کرد، بر تعداد چاپخانههایی که بدین طریق کار میکردند افزوده شد. حتی دولت دو چاپخانۀ مهم را تأسیس کرد: نخست چاپخانۀ مجلس در 1327ق و تجدید وضع در 1304ش و دیگری چاپخانۀ بانک ملی در 1316ش81.
مهمترین چاپخانههایی که در شهرهای دیگر پس از تبریز و تهران تأسیس شد عبارت است از: اصفهان (1244ق)، اورمیه به دست میسیون آمریکایی برای چاپ کتب دینی مسیحیان (1256ق)، کاشان (1279ق)، بوشهر (1319ق)، همدان (حدود 1323ق)، کرمانشاه (1327ق). شهرهای مهم دیگر مقارن با نهضت مشروطه دارای چاپخانه شدند. در قم با وجود آنکه مرکز تعلیمات حوزهای بود در 1302ش یعنی دیرتر از شهرهای دیگر چاپخانه دایر شد.
ویلم فلور تعداد چاپخانههای تهران را به استناد نوشتۀ لیدی شیل در 1266ق/ 1850م 5 عدد دانسته و تعداد چاپخانههای تبریز را به استناد ضبط شوارتز در 1261ق/1845م کمتر از 15 عدد ندانسته است82. اما تعداد چاپخانههای تهران طبق نوشتۀ چاپ کنندۀ زینةالمجالس در 1305ق هفت بوده است و از آن تبریز پنج83.
5. نشر کتاب در دورۀ ناصرالدین شاه (دو دوره)
پیش از اینکه چاپخانههای خصوصی در ایران تأسیس بشود کتابها در چاپخانههای دولتی چاپ میشد. معمولاً کتابها را به سرمایۀ چاپخانه انتشار میدادند و به فروش میرسید، مانند کتابهای معروف به چاپ معتمدی. از همین قبیل است غالب کتابهای درسی که دارالفنون چاپ میکرد.
پس از اینکه چاپخانههای خصوصی تأسیس شد و خرید و فروش کتاب چاپی رواج یافت، چاپ کتاب به سه طریق انجام میشد: به سرمایۀ چاپخانه، به سرمایۀ مؤلف و بالأخره به سرمایۀ بانی، کسی که معمولاً برای پخش مجانی کتاب مخارج طبع آنرا میداد مانند حاج محمدحسن اصفهانی معروف به کمپانی (یا امین دارالضرب) که دورۀ بحارالانوار را به نفقۀ خود طبع کرد و بهعنوان خیرات و مبرات رایگان به اهل فضل و طلبۀ علوم داد. نشر کتاب را در ایران به پنج مرحلۀ تاریخی میتوان تقسیم کرد:
نخستین دوره مربوط میشود به پیش از تأسیس وزارت علوم. یعنی از 1233ق سال تأسیس مطبعه تا 1275ق که وزارت علوم دایر شد و علیقلی خان اعتضادالسلطنه (1234-1298ق) به تصدی آن برگمارده شد. در این دوره تعداد کتابهایی که در ایران انتتشار یافت به تخمین و احتمال بیش از دویست و حداکثر سیصد مجلد بوده است. تعداد کتابهایی که مارزلف یاد میکند یکصد و بیست تاست.
دومین دوره از تأسیس وزارت علوم تا پایان سلطنت ناصرالدین شاه (1313ق). انتشار کتاب را در این دوره کتابفروشان و بانیان اختصاصی ادامه دادند. افزون بر آن به مناسبت استقرار مدرسۀ دارالفنون که ادارهاش زیر نظر اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، قرار گرفته بود و نیز به مناسبت ایجاد ادارۀ «دارالتألیف» در آن وزارتخانه، فعالیتهای مربوط به تألیف و نشر کتاب گسترش یافت. هم کتابهای درسی معلمان دارالفنون به چاپ رسید و هم آنکه انتشار دورۀ کتاب مشهور به نامۀ دانشوران، که ادارۀ دارالتألیف تهیه میکرد، آغاز شد84.
اعتضادالسلطنه به مناسبت آنکه خود فردی عالم بود نخستین کسی است که در مقام دولتی مسألۀ انتشار کتاب را جدی گرفت. او را باید پایهگذار انتشاراتی علمی ایران دانست که بعدها در ایران تشکیلات دولتی و رسمی عرضه کردند. جز این او مؤسس روزنامۀ ملت سنیۀ ایران و روزنامۀ ملتی و روزنامۀ علمیۀ دولت علیۀ ایران بود85. از تألیفات او در علم نجوم کتاب فلکالسعادة در دورۀ وزارتش به چاپ سنگی انتشار یافت.
پس از وفات اعتضادالسلطنه در 1298ق محمدحسن خان صنیعالدوله (1259-1313ق) که در فرانسه تحصیل کرده بود به دستور شاه، متصدی مجلس تألیف نامۀ دانشوران و ادامۀ کارهای انتشاراتی آن دستگاه شد.
سهم اعتمادالسلطنه در فعالیتهای تألیفی و انتشاراتی و مطبوعاتی مملکت از سال 1284ق تا زمان مرگ (1313ق) قابل توجه است. بیگمان او وسیعترین تشکیلات ممکن را در آن ایام ایجاد کرده بود. بهطورکلی زیردست او سه دستگاه مهم قرار داشت: دارالطباعه که از سال 1288ق برعهدۀ او قرار گرفته بود، مجلس دارالتألیف که پس از درگذشت اعتضادالسلطنه به او واگذار شد و بالأخره دایرۀ دارالترجمه که خود در سال 1300ق بنیاد نهاد86.
نتیجۀ کار دارالترجمه ترجمۀ دویست، سیصد جلد کتاب و رساله در زمینههای جغرافیا سفرنامه، تاریخ، علوم و رمان بود که بهصورت خطی نوشته، تذهیب و به شاه تقدیم میشد. تعدادی هم از آنها چاپ شد. کتابهای ترجمه شده نخست در کتابخانۀ اندرون شاه نگهداری میشد، اما با تأسیس کتابخانۀ سلطنتی، همه به آنجا انتقال یافت. سپس تعداد زیادی را به کتابخانۀ ملی انتقال دادند (1316ش) و باقی در کتابخانۀ سلطنتی گلستان باقی ماند.
ناصرالدین شاه به نهضت ترجمه بسیار علاقمند بود. علاوه بر اینکه اعتمادالسلطنه را وامیداشت که غالب روزها کتب تواریخ اروپایی برایش بخواند و ترجمه کند او را مکلف کرده بود که کتابهای ترجمه شده را به تدریج به نظرش برساند87. شاه نسبت به مترجمان همیشه اظهار عنایت میکرد و سالی یکبار آنها را به حضور میپذیرفت88. در دورۀ ریاست اعتمادالسلطنه بر وزارت انطباعات رویۀ ترتیب و اجرای سانسور کتاب هم ایجاد شده بود. همۀ کتابها میبایست پس از أخذ اجازه و مهر شدن به چاپ رسانیده و نشر شود89.
دربارۀ تألیفات اعتمادالسلطنه برخی برآنند که عدهای زیردست اعتمادالسلطنه بودند و مواد کتابها را مینوشتند و او به نام خود آنها را منتشر میکرد؛ اما نظرهای دیگری هم بر اساس تألیفات اعتمادالسلطنه ابراز شده که مجموعۀ اینگونه آراء در کتاب مشاهیر مطبوعات ایران گردآمده است90. بااینهمه، فعالیت اعتمادالسلطنه در تاریخ نشر ایران جای والایی دارد. چند سالی پس از او، نشر سلسله تألیفاتی که اعتمادالسلطنه بنیاد نهاده بود، توسط برادرزادهاش محمدباقر خان ادیبالملک، که پس از مرگ عمو به لقب اعتمادالسلطنه رسید، بهطور رسمی ادامه یافت. اما با مرگ او این کار از میان رفت.
6. عصر مشروطه و پهلوی اول (دورههای سوم و چهارم)
سومین دوره از 1313ق (کشته شدن ناصرالدین شاه) آغاز شده و تا دورهای که مراکز و فعالیتهای مهم فرهنگی (دانشگاه، فرهنگستان، کنگرۀ هزارۀ فردوسی) ایجاد میشوند، یعنی حدود 1313ش ادامه دارد.
در دورۀ مظفرالدین شاه انتشار روزنامههای غیردولتی آغاز شد، و به مناسبت تأسیس مدارس به سبک جدید نشر کتابهای درسی گسترش گرفت. کتابفروشیهای تهران معمولاً ناشر کتابهای درسی بودند. کتابفروشیها که اغلب خود را کتابخانه مینامیدند در شمار ناشران نیز بودند91. عدهای از مدیران کتابفروشیهای آن روزگار، بعدها در شمار ادبا و رجال درآمدند مانند سید حسن تقیزاده، محمدعلی تربیت، حبیباللّه آموزگار، عبدالرحیم خلخالی. در این دوره نخستین مؤسسۀ ملی و خصوصی نشر برای طبع کتاب تأسیس شد. افراد مؤسس این شرکت طبع کتاب پنج نفر از اعیان و بزرگان بودند، از جمله محمود احتشامالسلطنه، محمدباقر خان اعتمادالسلطنه و حسین آقا امینالضرب با همکاری قلمی و فکری محمدعلی فروغی و محمد قزوینی. شرکت طبع کتاب مذکور در سال 1316ق دایر شد و در 1322ق از میان رفت. تعداد کتابهایی که توسط این شرکت انتشار یافته حدود بیست جلد بوده است92.
از یادگارهای جلوهدار و مجلل نشر در دورۀ پادشاهی محمدعلی شاه شاهنامهای است که به قطع بزرگ و بهطور مصور به کوشش عبدالعلی موبد بیدگلی و محمدصادق ادیبالممالک فراهانی به سال 1326ق در تهران انتشار یافته است. این هر دو در مقدمه و یادداشتهای خود کوشیدهاند مطالب را به پارسی سره بنویسند. این شاهنامه به امیربهادری مشهور شده است93.
چهارمین دوره از سال 1313ش تا 1320ش است. همانطورکه اشاره شد در این روزگار به مناسبت تأسیس دانشگاه و فرهنگستان و کتابخانۀ ملی و موزه، فعالیتهای فرهنگی گسترش یافت. طبعاً نشر کتاب مورد اقبال بیشتر قرار گرفت. در وزارت معارف که از سال 1316ش به وزارت فرهنگ موسوم شد، ادارۀ انطباعات تشکیل شد. دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی که از شعرا و ادبای جوان بود متصدی آن شد94 و افرادی چون حبیب یغمایی به عضویت آن درآمدند. این اداره با ادبای سرشناس: محمدعلی فروغی، جلال همایی، بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، خانبابا بیانی، قاسم غنی و محمد قزوینی قراردادهایی برای نشر متون کلاسیک فارسی منعقد کرد.
در این دوره ناشران خصوصی فعال شدند، از جمله مؤسسههایی همچون کلالۀ خاور، کتابخانۀ طهران (که سید حسن تقیزاده از پایهگذاران آن بود)، بروخیم (ناشر بهترین چاپ شاهنامه در آن ایام و فرهنگهای انگلیسی و فرانسه) و افشاری (مخصوص نشر رمانهای عامهپسند)95. محمدتقی بهار خود در این سنوات کتابفروشی ایجاد کرده بود.
7. نشر در دورۀ پهلوی دوم (دورۀ پنجم)
پنجمین دوره مربوط به روزگار پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی (1320-1357ش) است. در سالهای 1320 تا 1332ش جریانات و هیجانهای سیاسی موجب رواج کتابهای چپ و روزنامههای متعدد بود. لذا کتاب اساسی در زمینههای ادبیات فارسی کمتر انتشار یافت. اما بر دایرۀ انتشار ترجمۀ رمانهای خارجی افزوده شد.
نخستین تأسیس مهم این دوره انتشارات دانشگاه تهران بود (1326ش)96. این مؤسسه دوگونه کتاب درسی و پژوهشی چاپ میکرد. در پایان 1380ش تعداد کتابهای منتشر شدۀ آن به 321‘4 جلد (480‘2 عنوان) رسیده است. از اقدامات مفید آن مؤسسه تأسیس انجمن اصطلاحات علمی بود.
در 1332ش بنگاه ترجمه و نشر کتاب تأسیس شد. این مؤسسه هشت سلسله کتاب منتشر کرد؛ و در طبع کتاب از حیث دقت در چاپ و صحت متن روشهای نوینی را پیش گرفت. تعداد عناوین کتابهای آن بالغ بر 475 مجلد شد. مؤسسۀ مذکور در سال 1360ش/1981م با چند واحد دیگر ادغام و به «شرکت علمی و فرهنگی» موسوم شد97.
مؤسسۀ دیگری که در اسفند 1332 تأسیس شد شعبۀ مؤسسۀ آمریکایی انتشارات فرانکلین بود98. اقدامات آن عبارت بود از ترجمۀ کتابهای مؤلفان آمریکایی، ترجمۀ دایرةالمعارف کلمبیا (به نام دایرةالمعارف فارسی)، تأسیس شرکت انتشاراتی جیبی، همکاری در تألیف و تأسیس شرکت کتابهای درسی، همکاری در ایجاد چاپخانۀ افست و کارخانۀ کاغذسازی در هفتتپه.
انجمن آثار ملی که از سال 1301ش تشکیل شده بود و پس از برگزاری جشن هزارۀ فردوسی (1313ش) فعالیتش متوقف شد، در 1323ش احیاء شد. این انجمن به مناسبت جشن هزارۀ ابنسینا که میبایست در 1333ش برپا شود چاپ سلسلۀ انتشارات خود را آغاز کرد و نخست تألیفات فارسی آن دانشمند را منتشر ساخت. متعاقب آن بعضی از متون فارسی و پژوهشهای معاصران دربارۀ شهرها را به چاپ رسانید. پس از انقلاب نام آن به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تبدیل شد. میان سال 1331 تا 1357ش یکصد و پنجاه و سه کتاب در این سلسله نشر شد.
در این دوره ادارۀ نگارش وزارت فرهنگ و هنر (دنبالۀ انطباعات پیشین)، که مهمترین مؤسسۀ انتشاراتی باسابقۀ دولت بود، همچنان به طبع کتاب ادامه داد.
در سال 1964م بنیاد فرهنگ ایران تأسیس شد و تا سال 1359ش به همین نام فعال بود. در این مؤسسه به منظور تربیت محقق قسمت خاصی به پژوهش و آموزش با نام پژوهشکده ایجاد شده بود. این بنیاد چند سلسله انتشارات داشت به نامهای: عکس نسخههای خطی، علم در ایران، منابع تاریخ و جغرافیای ایران، فلسفه و عرفان ایران، واژهنامههای پهلوی، فرهنگهای علمی و فرهنگی، فرهنگهای تازی به پارسی، فرهنگهای فارسی، فرهنگهای عامه، زبانشناسی ایرانی، زبان و ادبیات فارسی. در این چند سلسله جمعاً سیصد جلد کتاب انتشار یافت99. پس از انقلاب با چند مرکز دیگر تلفیق شد و پژوهشکدۀ علوم انسانی نام گرفت.
در این دوره دانشگاههای تبریز و مشهد و شیراز و اصفهان و ملی تهران هریک انتشارات مخصوص به خود ایجاد کردند. از خدمات مؤسسۀ آسیایی وابسته به دانشگاه پهلوی شیراز تجدید طبع متون اوستایی و پهلوی است که در سال 1355ش انتشار یافت. در این سالها به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس سلسلۀ پهلوی پنجاه عنوان کتاب (در 82 مجلد) از طرف سازمان خدمات اجتماعی انتشار یافت. اکثر آنها تجدید چاپ کتابهای مهم اروپایی راجع به ایران و بعضی از متون نایاب بود.
در بخش خصوصی، مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر وسیعترین تشکیلات نشر کتاب را در ایران پدید آورد. این مؤسسه به اهتمام عبدالرحیم جعفری از آبان سال 1328ش آغاز بهکار و تا بهمن سال 1358ش تعداد 724‘1 عنوان کتاب منتشر کرد.
8. نشر در زمان حاضر
پس از پایان گرفتن جنگ عراق (1368ش) بهتدریج بر تعداد ناشران خصوصی افزوده شد و مؤسسات انتشارات رسمی فعالیتهای وسیعی را آغاز کردند.
در حال حاضر عمدۀ فعالیتهای انتشاراتی مربوط به ادب و زبان فارسی و تاریخ گذشتۀ ایران توسط مؤسسات زیر انجام میشود:
1. دانشگاه تهران (تأسیس 1326ش).
2. مرکز نشر دانشگاهی (تأسیس 1359ش).
3. میراث مکتوب، خاص انتشار متون گذشته (تأسیس 1370ش).
4. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی (انجمن آثار ملی سابق).
5. پژوهشکدۀ علوم انسانی (ترکیبی از بنیاد فرهنگ ایران و بنیاد شاهنامه و چند مؤسسۀ دیگر).
6. شرکت علمی و فرهنگی (ترکیبی از بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسۀ انتشارات فرانکلین پیشین).
7. سازمان اسناد ملی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مؤسسۀ تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی و چندین مؤسسۀ رسمی دیگر به فعالیت مربوط به چاپ کتابهای ادبی و تاریخی اشتغال دارند.
در این دوره مراکزی مخصوص نشر دایرةالمعارفهای متعدد در ایران به وجود آمده است و اهم آنها عبارت است از:
1. دانشنامۀ ادب فارسی.
2. دانشنامۀ بزرگ فارسی.
3. دانشنامۀ جهان اسلام که جانشین دانشنامۀ ایران و اسلام شده است.
4. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
5. دایرةالمعارف تشیع.
6. فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان.
7. لغتنامۀ فارسی، توسط مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا.
از 1358ش که مهاجرت گروههای زیادی از ایرانیان به خارج آغاز شد انتشار کتابهای فارسی در ممالک اروپایی (مخصوصاً سوئد، آلمان، و فرانسه و آمریکا) افزایش یافت و مؤسسات نشر ایرانی در چند مملکت به وجود آمده است.
ج ـ کتابخانه و کتابداری
در این گفتار منحصراً کوشش میشود که وضع و سرگذشت اهم کتابخانههایی که در قلمرو تاریخی زبان فارسی و خصوصاً در شهرها بودهاند، ذکر شود100. در متون فارسی الفاظ کتابخانه، کتبخانه، دارالکتب، بیتالکتب و خزانةالکتب بهکار رفته است. اصطلاح «خزانه» به مناسبت آنکه کتابهای نفیس و آراسته را در خزانههای سلاطین نگاهداری میکردند معمولاً در عبارات مربوط به اهدای تألیفات (خطبۀ کتاب) یا در جایی از نسخۀ اهدایی که نام مهدیالیه آمده است (عادۀ نخستین صفحه) دیده میشود. نام کتابخانههایی را که متعلق به سلاطین و امرا و شاهزادگان و رجال مهم دیوانی بوده است با عناوین احترامآمیز مانند مبارکه، همایون، عامره و نظایر آنها یاد میکردهاند.
1. قلمرو جغرافیایی
قلمرو کتابخانههایی که در سدۀ 4ق به بعد در آنها کتاب فارسی و آثار دانشمندان و شاعران منتسب به شهرهای ایرانی نگاهبانی میشد از سوی مغرب به بلاد شام و مصر میرسید و سراسر خاک آسیای صغیر را دربرمیگرفت و از سوی مشرق به بنگاله و دامنههای پامیر و بخشهایی از چین منتهی میگشت. از جانب شمال، نیز در سراسر ماوراءالنهر و شهرهایی چون خوارزم و گرگانج و کاشغر و قازان و سرزمینهای قفقاز کتابخانههایی متعلق به دنیای زبان فارسی بود.
البته در هریک از این مناطق، کتابهای فارسی هنگامی به کتابخانهها وارد میشد که موجبات فرهنگی به وجود میآمد یعنی بیشتر تابع فضای سیاسی زمان بود. همانطورکه در هندوستان پس از تشکیل شدن سلسلۀ خلجی (689ق به بعد) و رواج گرفتن زبان فارسی براثر نفوذ یافتن مآثر فکری و ارشادی سلسلههای متصوفه مخصوصاً نظامالدین اولیاء (633-725ق) و پیدا شدن سرایندگانی چون امیرخسرو دهلوی (651-725ق) و حسن دهلوی سنجری (وفات: 727ق) این علاقمندی بروز میکند و گردآوری کتابهای فارسی میان امرا و بزرگان آغاز میشود؛ و در دورۀ سلاطین مغولی گورکانی کتابخانههای متعددی پدید میآید. غالب سلاطین مغولی هند دارای کتابخانههای مفصل بودند101. یک نمونه از این کتابخانهها متعلق به آصفالدوله بهادر یحیی خان بود در شاهجهانآباد، که تعداد کتب آنرا میر عبداللطیف شوشتری (1172-1220ق) سیصد هزار (سه لک) نوشته و گفته است اغلب کتابهای آن از بقایای کتابخانههای عصر تیموریان هند گردآوری شده بود102.
در بلاد آسیای صغیر از دوران حکومت سلاجقۀ روم (اواخر سدۀ 5ق تا اوایل سدۀ 8ق) تألیف کتب فارسی به نام سلاطین آنجا مرسوم بود و داشتن کتابخانه نیز رواج داشت. مخصوصاً امرای بنیسلدوق در خزانههای خود کتب فارسی نگاهداری میکردند. از زمان فتح قسطنطنیه و استقرار عثمانیان در آن شهر، تأسیس کتابخانههای متعدد به دست خلفای عثمانی و وزرا و امرای ایشان و علما و اعیان آغاز شد103.
2. انواع کتابخانهها
کتابخانه چون ابزار اصلی تعلیم و نشر معارف بود ابتدا در محلهایی که به تجمعات دینی اختصاص داشت ایجاد شد. کانونِ نخستین کتابخانهها، مسجدها بود.
از قرن 4ق کتابخانههایی ایجاد شدهاند که وابسته به بیتالحکمه و دارالعلم و خزانةالحکمه ــ در شهرهای بغداد و قاهره و موصل و حلب ــ بودند104. البته مقارن فعالیت گستردۀ مراکز فوق، کتابخانههایی که متعلق به سلاطین و وزرا و اعیان بود در شهرهای شیراز، ری، رامهرمز و جز اینها تشکیل شده بود که جدول زیر گویای آنهاست.
3. کتابخانههای مساجد
مساجد محلی قابل اطمینان و محترم برای سپردن و وقف کردن قرآن بود. بهجز قرآن کتابهای دیگر هم در آنجا نگاهداری میشد. در بعضی مساجد کتابخانههای معتبر وجود داشت، که ذکرشان در متون قید شده است مانند کتابخانۀ جامع منیعی و مسجد عقیل که هر دو در نیشابور بود و در هجومهای تاریخی نابود شد. تعداد کتابهای مسجد عقیل را پنج هزار نوشتهاند. این کتابخانه در ورود لشکریان غز به آتش کشیده شد (سال 554ق)117.
همین تعداد کتاب دربارۀ دارالکتبی ذکر شده است که ملک محمد سلجوقی بر در مسجد جامع تورانشاهی بردسیر (کرمان) ساخت (سدۀ 6ق)118. یکی از مساجدی که دارای کتابخانۀ معتبر بود مسجد عتیق همدان است که صائنالدین عبدالملک همدانی بانی آن بود. در جلال و اهمیت این کتابخانه نوشتهاند «این دارالکتب چون هدهد با قبا و کلاه بود … در این دارالکتب کاغذ و مداد و قلم چندانکه خواهند مبذول دارند»119.
یاقوت حموی هم در جایی که از ده کتابخانۀ مرو یاد کرده است ضمن آنها نام دو کتابخانۀ عزیزیه که دوازده هزار کتاب داشت و کمالیه را آورده و متذکر شده است آن دو کتابخانه مرتبط به جامع آن شهر بوده است120.
ابوالعباس احمد بن ابراهیم ضبی معروف به استادالرئیس (وفات: 399ق)، که وزارت فخرالدولۀ بویهی را عهدهدار بود، در اصفهان کتابخانهای ایجاد کرد که کتابخانه محاذی مسجد عتیق بود؛ و چون ذکر آن همراه با وصف مسجد آنجا آمده طبعاً برای استفادۀ مراجعان به مسجد بوده است، زیرا مسجدها معمولاً محل تشکیل حلقۀ درس بوده است. تعداد کتب این کتابخانه میباید زیاد بوده باشد زیرا فهرست آن در سه مجلد بزرگ حجیم بوده است121. این کتابخانه در سال 515ق به دست ملاحده طعمۀ حریق شد122.
اصولاً محل کتابخانههایی که جنبۀ عمومی داشت و میبایست دسترسی به آنها آسان باشد طبعاً در مرکز شهر و نزدیک مساجد بزرگ و بازار اصلی بود. کتابخانۀ اصفهان نمونهای از آن است. معینالدین ابوطاهر خاتونی وزیر (وفات: حدود 532ق) کتبخانۀ وقفی خود را وسط مسجد جامع شهر ساوه ساخته بود. این کتابخانه پس از حملۀ مغول به آن شهر از میان رفت. یاقوت که کتابخانههای معتبر مرو را دیده بود، دربارۀ کتابخانۀ ساوه نوشته که کتابخانهای از آن بزرگتر در دنیا نبوده است123.
در یزد به دستور علاءالدوله گرشاسپ بن علی بن فرامرز از سلسلۀ کاکویان (504-528ق) جماعتخانه و کتبخانه ایجاد شد. مسجد جمعۀ کنونی بر ویرانههای آن مسجد در عصر آل مظفر بنا شده است. گرشاسپ کتابخانهای در آستانۀ مسجد مقابل صفۀ بزرگ ساخت که دارای درهای عالی بود124. اما بنای کتابخانۀ وزیری که اکنون در مدخل مسجد هست، از تأسیسات قرن اخیر است.
مساجد اگر کتابخانه نداشتند غالباً صندوق حاوی «سی پاره» داشتند.
اصولاً صندوق یکی از وسایل نگاهداری کتاب بود. کما اینکه در مسجد جامع عتیق قزوین کتابهای وقفی هر شخص را جداگانه در صندوقی به نام آن واقف نگاهداری میکردند. عبدالکریم رافعی (555-623ق) از صندوقهای پنج واقف ابوالحسین احمد بن فارس و خضر و ابیتمام و ابیالحسن الکندری و امام ملکداد بن علی یاد کرده است125.
کتابخانههای اهم مساجد به طور نمونه
4. کتابخانههای مدارس و مراکز علمی
تقریباً میتوان پذیرفت که در هر مدرسهای مقداری کتاب نگاهداری میشد. در شهرهای بزرگ مدرسههایی بود که کتابخانههای مفصل داشت. البته تاریخ تشکیل کتابخانههای مدارس پس از مساجد قرار میگیرد، زیرا تا اواخر قرن 3ق نشان مدرسهای در ایران نداریم126. ظاهراً نخستین مدرسه آن است که ناصرکبیر حسن ابنعلی، امیر طبرستان (وفات: 304ق)، در آمل تأسیس کرد. نام مدرسهها در متون متعدد است ولی نام کتابخانهها به طور معدود آمده است. بهطور مثال هاینس هالم جمعاً نام هفتاد و دو مدرسه را تا قرن 8ق در شهرهای ایران برشمرده که مربوط به فرقههای مختلف بود. تعداد مدرسههایی که در نیشابور بوده سی و سه تاست127.
اطلاع ما دربارۀ مدارس شهر یزد، طبق دو مأخذی که از قرن 9ق به دستمان رسیده است، بیش از سایر شهرهاست. در تاریخ جدید یزد نام چهل و یک مدرسه مربوط به قرون 8-9ق مضبوط است، از جمله دربارۀ مدرسۀ رکنیه تأسیس سید رکنالدین حسینی در 725ق نوشته است «و کتابخانۀ عالی ]حاوی[ سه هزار کتاب در هر فن پرداخته»128. در مورد مدرسۀ ضیائیه که در 705ق ساخته شده بود مؤلف دیگر مینویسد: «قبه و زاویه و کتبخانۀ نیکو دارد»129.
در قزوین در قرن 6ق ده مدرسه بود130. مؤلف کتاب النقض نام بیست و هشت مدرسه را، که در نواحی قم و ری و کاشان و ساوه و همدان میشناخته، در مطاوی آن کتاب آورده است131. آوردن اطلاعات دربارۀ همه مدارس شهرهای دیگر که ذکرشان در منابع آمده از حدود این گفتار خارج و مبحثی جداست؛ اما باز مناسبت دارد از چند مدرسه که به تصریح متون دارای کتابخانه بودهاند در اینجا به ترتیب الفبایی نام شهرها یاد بشود.
آمل (طبرستان): کتابخانۀ مدرسۀ شهنشاه رستم بن علی بن شهریار (534-560ق)132.
اصفهان: کتابخانۀ مدرسۀ نظامالملک (408-485ق) که خاص حنفیان بود133، دارالکتب مدرسۀ رکنیه تأسیس سید رکنالدین محمد یزدی که طبق وقفنامۀ او به نام جامعالخیرات که به سال 733ق تسجیل شده است134، کتابخانۀ مدرسۀ مادر شاه اصفهان از عصر شاه سلطان حسین صفوی. کتابخانۀ مدرسۀ مسعود بیک که به دستورالعمل عامل شمسالدین محمد صاحبدیوان سوزانده شد135. کتابخانۀ مدرسۀ زرگران بخارا که در سال 1113ق نسخهای خطی در کتابخانۀ آن مقابله شده است136.
ری: کتابخانۀ مدرسۀ خواجه امام رشید رازی در ری از دورۀ غزنوی که بنا به قول مؤلف کتاب النقض «کتبخانهها دارد و به انواع مزین است»137.
کاشان: کتابخانۀ مدرسۀ انوشیروان بن خالد138.
کرمان: کتابخانۀ مدرسۀ قطبیه در سدۀ 6ق139 و کتابخانۀ مدرسۀ قاضی اختیارالدین قرن 9ق140.
نیشابور: مدرسههای متعدد نیشابور از جمله دارالسنۀ احمد بن اسحاق صبغی که میان 258 تا 342ق شهرت داشت و خاص شافعیان بود141، کتابخانۀ مدرسۀ خاتون مهد عراق (وفات: پیش از نیمۀ قرن 6ق)142.
اما مراکز علمی، به مکانهایی اطلاق میشود که به ابتکار فردی علاقمند به کارهای فرهنگی در بعضی از شهرها ایجاد شده بود مانند همان دارالسنۀ صبغی در نیشابور که از قدیمیترین حوزههای تدریس و تجسس و مباحثه در زمینۀ حدیث بود. یا رصدخانۀ مراغه که خواجه نصیرالدین طوسی (597-672ق) بنیاد نهاد، و کتابخانۀ بزرگی داشت که تعداد آنرا چهارصد هزار برشمردهاند143. یا ربع رشیدی تبریز که رشیدالدین فضلاللّه طبیب تأسیس کرد (مقتول: 718ق). رشیدیه دارای مراکز متنوعی داشت که یکی از آنها کتابخانه بود که بنا به نامۀ وصیتگونۀ واقف شصت هزار جلد کتاب داشت144. همزمان در همان شهر ابوابالبر غازانیه به امر غازان خان (694-703ق) دایر شد که در آن هم بیتالکتبی ترتیب داده بودند145. از همان رده است رصدی که توسط الغبیک (وفات: 853ق) در سمرقند ایجاد شد و شهرت آن عالمگیر است.
5. خانقاهها، رباطها و دویرهها
برخی از این مکانها که اغلب جایگاه آمد و شد و اقامت صوفیه بود، کتابخانه هم داشتند. از جمله یوسف عشکتابخانۀ رباطهای واقع در شهر بغداد را برشمرده است146. در ایران نمونۀ مشهور خانقاه شیخ صفیالدین اردبیلی (650-735ق) در اردبیل بود که کتابخانهای داشت و بعضی از پادشاهان صفوی نیز کتب قدیم و نفیس بر آن وقف کرده بودند147، اما عمدۀ آن نفایس را روسها به هنگام جنگهای 1241-1243ق به یغما گرفته و به پترزبورگ بردند. طوماری خطی از فهرست کتابهای موجود آنجا مربوط به سال 1172ق به دست آمده و منتشر شده است148. کتابهای خطی که در آن باقی مانده بود در دورۀ سلطنت رضا شاه پهلوی به موزۀ ایران باستان در تهران منتقل شد.
لنگر جام که مزار شیخ جام (441-536ق) در آنجاست و در عهد شیخ خانقاه بود کتابخانه نیز داشت. در روضةالریاحین مذکور است: «]شیخ[ گفت نصر برو کتاب قاضی را از خانقاه و کتاب اسانید ما را از کتابخانه بیار»149. سنت نگاهداری کتاب در خانقاههای غالب عرفا تا عصر حاضر بر جای مانده است. چون وفات میکردند معمولاً آنان را در گوشهای از همان خانقاه مدفون میکردند، کتابخانۀ مزار مولانا در قونیه و مزار شاه نعمتاللّه ولی در کرمان نمونهای از آن رویه و اسلوب است.
6. مقابر و مزارها
نگاهداری کتاب بهصورت مجموعه و گاه کتابخانه در مزارهای امامزادگان در میان شیعیان رواج کامل داشت. در اغلب امامزادههای مشهور مجموعهای از کتاب دیده میشود. یکی از قدیمیترین اخبار دراینباره مطلبی است که یوسف عش از الوافیبالوفیات صفدی راجع به مشهد موسی بن جعفر (کاظمیه) نقل کرده و گفته علی بن علی بن روزبهار، کاتب بغدادی وزیر شیعی (وفات: 601ق)، کتابهای خود را بر آن مزار وقف کرد150. کتابخانههای دیگری در مقابر متبرکۀ شیعه در نجف و کربلا و سامره هست.
در ایران مهمترین کتابخانه از این دست، کتابخانۀ آستان قدس رضوی است. قرآنهایی در آنجا هست که از قرن 4ق (از جمله قرآن وقف شده به سال 363ق) به بعد وقف شده است151. قراین گویاست که آن کتابخانه احتمالاً در قرن 9ق مورد استفادۀ عموم بوده، اما با وقایع متوالی که ناشی از هجوم ازبکها در قرون 10 و 11ق به شهر مشهد بود خدمات کتابداری متوقف میشود. آنچه مسلم است از سال 1150ق کتابخانه دارای تالار مطالعه بوده و مراجعانی داشته است152. کتابخانۀ حضرت معصومه(س) در قم و کتابخانه احمد بن موسی معروف به شاهچراغ در شیراز و حضرت عبدالعظیم در ری از همین سنخ کتابخانهها است153.
بر سر گور بعضی از پادشاهان و وزیران هم کتابخانه میساختند. بهطور مثال دربارۀ مزار سلطان محمود غزنوی نوشتهاند که چون در حوادث سالهای 723-724ق (دورۀ امیرحسن بن چوپان نویان) هجومی به غزنین وارد شد مجاورانی را که آنجا سکونت کرده بودند به اسیری بردند و «گورخانۀ او را درهم شکسته اوراق مصاحف و کتب در زیر دست و پا آوردند»154. رشیدالدین فضلاللّه همدانی هم در وقفنامۀ خود جای استقرار دو مخزن کتابخانۀ خود را در دو طرف گنبدی قرار داده بود که جسد او را میبایست زیر آن گنبد دفن کنند155.
7. پادشاهان و ملوک
تعداد قابل توجهی از پادشاهان و ملوکی که در قلمرو زبان فارسی حکومت کردهاند علاقمند به گردآوری کتاب و ایجاد کتابخانه بودند. در سلسلۀ آل بویه عمادالدوله (322-338ق) و عضدالدوله (338-372ق) و حبشی بن معزالدوله (356-367ق) و بهاءالدوله (388-403ق) کتابخانه داشتند156. کتابخانههای عمادالدوله و عضدالدوله در شیراز بود. کتابخانۀ عضدالدوله دستگاهی مفصل و منظم بود157. کتابخانۀ حبشی ابنمعزالدوله که در بصره بود مآلاً به دست برادرش بختیار افتاد، پانزده هزار کتاب داشت158. کتابخانۀ بهاءالدوله در شیراز مستقر بود159.
در سلسلۀ سامانیان کتابخانهای که نوح بن منصور (317-366ق) ایجاد کرده بود به مناسبت آنکه ابنسینا به آنجا راه یافته و وصف آنرا در سرگذشت خود نوشته است شهرت عالمگیر یافت. سخن ابنسینا در آن باره به بسیاری از کتابها انتقال یافته است. میدانیم که چون آن کتابخانه آتش گرفت عدهای نسبت این عمل را به ابنسینا دادهاند160.
در سلسلۀ خوارزمشاهی، ابوالحسن علی بیهقی خزانۀ کتب مأمون بن محمد خوارزمشاه (385-387ق) را در تتمة صوانالحکمه ذکر کرده و گفته است ابوسهل مسیحی کتابی در تعبیر برای خزانۀ آن پادشاه تألیف کرد161.
در سلسلۀ غزنویان از کتابخانۀ سلطان محمود (389-421ق) و کتابخانۀ سلطان مسعود سوم (492-508ق)، که مسعود سعد سلمان (وفات: 515ق) چندی کتابدار آنجا بود، در متون یاد شده است. این دو کتابخانه در غزنین و لاهور بوده است. ناگفته نماند که سلطان محمود در لشکرکشیهای خود به ری، دیلمان و شهرهای دیگر که شیعهنشین بود کتابخانههایی را که متعلق به مساجد و مدارس آن گروه بود طعمۀ آتش ساخت. دربارۀ کتابخانۀ سلطان محمود مؤلف بحرالفواید مینویسد: «همچنین سلطان غازی محمود سبکتگین گفت همه مرادهای جهان در جهان یافتم مگر یک آرزو: دفترها خواندن و خبرهای گذشتگان دانستن. پس بفرمود تا در شهر غزنین کتبخانه ساختند. چون شب درآمدی علما را جمع کردی تا میخواندندی». میدانیم که عنصری سه منظومۀ خود را به رسم خزانۀ یمینالدوله سروده و به نام او معنون کرده بود162. در همین اوقات رستم بن علی بن شهریار از سلسلۀ آل باوند کتابخانهای در طبرستان (آمل) ایجاد کرده بود163.
در سلسلۀ سلجوقی سلطان سنجر کتابخانهای داشت و نسبت به دانشمندان بذل توجه میکرد. عمر بن سهلان ساوجی (سدۀ 6ق) الرسالةالسنجریة فیالکائنات العنصریة را به نام او تألیف کرد و در خطبۀ آن نوشت: «و بهترین تحفهای که به اهل علم لایق بود کتاب است و خزانۀ کتاب پادشاه عالم از کتابهایی که تصانیف دیگران است خود معمور است و… خواست که کتابی سازد خدمت خزانۀ کتب خاص را که جامع بود … »164. همچنین در درةالاخبار و لمعةالانوار ذیل احوال حکیم کوشک آمده است که سنجر «به او اعتقاد داشت و اکثر کتب او در خزانۀ سلطان بودی»165.
در سلسلۀ سلجوقیان کرمان از دو کتابخانه یاد شده است: یکی کتابخانۀ مدرسۀ قطبیه که ممکن است تأسیس اتابک قطبالدین محمد (اتالیق در دربار ارسلان شاه 495-537ق) بوده باشد166، دیگر دارالکتبی که ملک محمد بن ارسلان شاه (537-551ق)، چنانکه دیدیم، بر در مسجد تورانشاهی بنا کرد و پنج هزار نسخه کتاب داشت167.
در سلسلۀ اتابکان یزد، چند تن مدرسههایی در آن شهر بنا کرده و کتابهایی هم در آنها گردآوری کرده بودند. از جمله علاءالدوله گرشاسپ در حدود سال 523ق در بنایی که برای مسجد جمعه ساخت قسمتی را به کتبخانه مخصوص گردانید168. خود او هم کتابخانهای داشته که از بقایای آن یک نسخۀ کتاب النجاة ابنسینا موجود است و بر صفحۀ اولش نوشته است «خزانة الملک الاجل السید المؤید المظفر المنصور شمسالملوک عضدالدین علاءالدوله… ابوکالیجار کرشاسب بن علی بن فرامرز … »169.
در سلسلۀ ایلخانان مغول غازان خان (694-703ق) کتابخانهای بنیاد گذارد و تولیت آنرا به خواجه رشیدالدین فضلاللّه داد. البته اطلاعی مهم دربارۀ آن در منابع نیست و فقط منحصر است به ذکری کوتاه که در جامعالتواریخ (قسمت تاریخ مبارک غازانی) از آن شده است170.
در سلسلۀ آل مظفر ذکر کتابخانۀ سرسلسلۀ آنان، مبارزالدین محمد بن مظفر (713-759ق) در خطبۀ کتاب هفت کشور آمده است. مؤلف ناشناختۀ آن کتاب نوشته که «طرح ربع مسکون» را در آن کتاب برای کتبخانۀ پادشاه کشیده است171.
در سلسلۀ آل جلایر (736-827ق) سلطان احمد شیخ اویس ایلکانی (784-813ق) ممدوح حافظ کتابخانهای داشت که نسخۀ عجایبالمخلوقات مورخ 790ق آن به شمارۀ SP 332 در کتابخانۀ ملی پاریس نگاهداری میشود172. همچنین نسخۀ ترجمۀ فارسی صورالکواکب به قلم نصیرالدین طوسی به سال 805ق، که در ترکیه است، متعلق به کتابخانۀ آن بوده است.
در سلسلۀ تیموری چند تن از شاهزادگان، بهویژه از لحاظ داشتن نسخ مصور و مجلل، کتابخانههای بااهمیتی داشتند. بیگمان علاقمندی آنان موجب ترقی در نسخهنویسی شد. البته به نام شخص تیمور هم کتابهایی تألیف شده است. بهطور مثال کتاب درایة در توالد و تناسل تألیف اسماعیل بن شهابالدین دمشقی برای کتابخانۀ او تألیف شده است173. فرزندش شاهرخ (779-850ق) دوستدار خط خوش و پشتیبان خوشنویسان بود و کتابخانهای داشت که معروف بغدادی را در آن کتابخانه به کتابت واداشته بود174. دربارۀ علاقمندی او به کتاب نوشتهاند که در سال 843ق سلطان چقماق ایلچی به دربار فرستاد و پنج نسخه از کتابهایی را که در کتابخانۀ شاهرخ بود خواستار شد، اما شاهرخ دستور داد که آنها را به خط خوب کتابت کردند و به هدیه نزد چقماق بردند175. کتابهای شاهرخ به مهر نام او ممهور میبوده.
همچنین همسر شاهرخ، گوهرشاد، در درون مسجد مشهور گوهرشاد نیز کتابخانه ساخته بود. هرات در دورۀ شاهرخ دارای چندین مدرسۀ بزرگ بود که کتابخانه داشتند.
در سلسلۀ قراقویونلو (780-874ق) ذکر کتابخانۀ جهانشاه بن قرایوسف (حکومت: 841-866ق) پسر بوداق خان (حکومت: 866-871ق) در متون آمده است. شکراللّه افندی مؤلف بهجةالتواریخ ذکر آنرا کرده و گفته است نسخۀ اوغوزنامه در کتابخانۀ آن پادشاه بوده است176. دربارۀ کتابخانۀ پیربوداق این اصطلاح را داریم که نسخۀ دیوان یوسف امیری که حسینی مشهدی به رسم خزانۀ او نوشته است در کتابخانۀ ایاصوفیا نگاهداری میشود177.
در رسالۀ عرض سپاه نوشتۀ جلالالدین دوانی (830-908ق) که مربوط به عرض دیدن سپاه توسط سلطان خلیل پسر اوزون حسن (حکومت: 857-883ق) در محل بند امیر نزدیک شیراز است، پنجاهوهشت نفر از عملۀ کتبخانۀ همایون هم شرکت کرده بودند.
در خاندان تیمور چند تن سردستۀ کتابدوستان زمان خود بودهاند. ذکر علاقمندی آنها در تهیۀ نسخ مزین و اهمیت کتابخانههایشان و همچنین گرامی داشتی که نسبت به اهل هنر مبذول میکردهاند در متون همان روزگار ضبط است. در اینجا از کتابخانههای دو پسر تیمور، عمر شیخ و شاهرخ، و فرزندان آنها باید یاد کرد.
عمر شیخ (وفات: 796ق) در فارس فرمانروایی داشت. دو پسرش پیرمحمد جهانگیر (وفات: 809ق) و اسکندر (وفات: 817ق) کتابخانه داشتند و نسخههایی مهم از کتابخانۀ آنان به کتابخانههای امروز جهان منتقل شده است. کتابخانۀ پیرمحمد در شیراز بود و از آن اسکندر در اصفهان. عبدالرزاق سمرقندی دربارۀ خطاط مشهور موسوم به معروف بغدادی یاد کرده است که چون از خلق و خوی سلطان احمد جلایر دلگیر شد به اصفهان آمد و در کتابخانۀ اسکندر به کتابت مشغول شد و قرار شد روزی پانصد بیت کتابت کند178.
یکی از نوادگان عمر شیخ موسوم به سلطان حسین فرزند بایقرا (878-912ق)، که در هرات حکومت میکرد، دارای یکی از مهمترین کتابخانههای زمان خود بود. در آن کتابخانه به تناوب چندین نفر خدمت میکردند. عمدۀ این اشخاص کارشان نوشتن نسخههای مذهب و مزین به خطوط خوش و ساختن جلدهای ممتاز بود. از خوشنویسان مشهور سلطانعلی مشهدی و ده نفر دیگر در این کتابخانه کار میکردند. زمانی هم کمالالدین بهزاد نقاش نامور (سدۀ 10ق) منصب کتابداری آنجا را داشت179. خواندمیر فصلی از کتاب خلاصةالاخبار خود را به ذکر احوال هنرمندانی اختصاص داده است که در دوران حکمرانی سلطان حسین در هرات به تدریس و نسخهپردازی کتاب مشغول بودند180. بهطور نمونه یکی از نسخههای کتابخانۀ سلطان حسین بایقرا ترجمۀ صدکلمهای بوده است که به رسم خزانۀ او نوشته شده و اینک به شمارۀ 3708 در موزۀ ایران باستان نگاهداری میشود181.
از احفاد شاهرخ (وفات: 850ق) الغبیک (وفات: 853ق) در سمرقند و بایسنقر (802-837ق) در هرات کتابخانههای معتبری ایجاد کردند. کتابخانۀ الغبیک وابسته به دستگاه علمی یعنی رصدخانۀ او بود و دانشمندان متعددی در آنجا حضور داشتند182. نمونهای از کتابهای آن کتابخانه ترجمۀ صورالکواکب عبدالرحمان صوفی به ترجمۀ نصیرالدین طوسی است (خط نسخه را هم منسوب به طوسی میدانند).
در کتابخانۀ بایسنقر عدهای از خوشنویسان و تذهیبکاران و نقاشان و مجلدان کار میکردند و ظاهراً گزارش کار آنان بهطور منظم ضمن عرضه داشتی به اطلاع او رسانیده میشد183. در مراجع آن عصر آمده است که چهل کاتب خوشنویس در آن کتابخانه بودهاند و مولانا جعفر تبریزی سرآمد آنان بود184. پس از وفات بایسنقر جمعی از شعرا مرثیههایی دربارۀ او گفتهاند که در جنگی به خط جعفر تبریزی کتابت و تذهیب شده. از جمله شاعری گفته است:
دی در کتابخانه شدم دیدم اندر او
جمعی به گریه، جمله گره بر جبین زده
اهل کتابخانــه همه، جامهها سیــاه
انداختـه دوات و قلم بــر زمین زده185
پسر الغبیک، ابراهیم سلطان (وفات: 863ق) هم کتابخانه داشت. نمونهای از کتابهای آن تاریخ گزیده مورخ 822ق متعلق به کتابخانۀ دولتی مونیخ است186.
در سلسلۀ صفویه نگاهداری کتابخانه و نسخهپردازیهای مزین به دست خوشنویسان و نقاشان زبردست، میان سلاطین و شاهزادگان مرسوم بود. شاه اسماعیل (892-930ق) کمالالدین بهزاد را از هرات به تبریز برد و «منصب استیفاء و کلانتری مردم کتابخانۀ همایون» را در 928ق به موجب نشان به او واگذار کرد187.
در دورۀ شاه تهماسپ کتابت نسخۀ ممتاز شاهنامۀ طهماسبی که به نام هوتن مشهور و بهطور عکسی چاپ شده است نمونهای از ادامۀ سنتی است که در عصر تیموری آغاز شده بود. در کتابخانۀ این پادشاه خوشنویس نامور شاه محمود نیشابوری کتابت میکرد188. شاه تهماسپ که از 930ق به سلطنت رسید کتابخانهاش ابتدا در تبریز بود و چون پایتخت را به قزوین برد طبعاً کتابخانه را به آنجا منتقل کرد. قاضی احمد قمی در گلستان هنر پارهای اطلاعات مفید دربارۀ آن کتابخانه داده است. از جمله گفته است شاه محمود نیشابوری خمسۀ نظامی را به خط غبار در آنجا نوشت189. دیگر گفته است که مولانا علی مصور در آن کتابخانه نشو و نما گرفت190. دیگر از مولانا نظری قمی نقاش یاد میکند که پس از چندی کلیددار کتابخانۀ عامره شد191. همچنین گفته است شاه تهماسپ مولانا قدیمی را برای آن در کتابخانه نگاه داشت که در شبیه کشیدن چهرهها مهارت داشت192.
از فرزندان شاه اسماعیل سام میرزا و بهرام میرزا کتابدوست بودند و کتابخانه داشتند. سام میرزا که مؤلف تذکرۀ سامی است کتابش گویای مدارج هنرشناسی اوست. از کتابخانۀ برادرش ابوالفتح بهرام میرزا در گلستان هنر یاد و گفته شده است مولانا نظام بخارایی کاتب خطوط سته در کتابخانۀ آن شاهزاده کار میکرد193. همچنین رستمعلی خواهرزادۀ بهزاد نخست از کارگزاران این کتابخانه بوده است194.
دربارۀ کتابخانۀ ابراهیم میرزا، پسر بهرام میرزا، مؤلف عالم آرای عباسی نوشته است: «کتابخانۀ عالی به هم رسانیده از خطوط استادان و خوشنویسان، تقدم و تصویر مصوران عدیمالمثل زرینقلم و سایر تحف در سرکار او بسیار بود»195. مؤلف گلستان هنر گفته است «هیچکس از پادشاهان و شاهزادگان عالمیان کتابخانۀ رنگین بهتر از آن شاهزادۀ باتمکین نداشتند… و قریب به سه چهار هزار جلد کتاب از هرچه خواستی در کتابخانۀ عالی نواب میرزایی حاضر بود … » در جای دیگر نوشته است: «نیمی از آثار مولانا میر علی هروی در کتابخانۀ او بوده است»196. تعداد نسخههای کتابخانۀ او را مهدی بیانی چهار هزار نسخه نوشته است197. مالک دیلمی خوشنویس به دستور شاه تهماسپ در این کتابخانه کتابت میکرد198. از کسان دیگری که در این کتابخانه بودند نام رستمعلی خواهرزادۀ بهزاد را آوردهاند که هفت سال در آن کتابخانه کار میکرد. همچنین محبعلی پسر رستمعلی هشت سال بهعنوان کتابدار در آنجا بود199. دیگری عیشی بود و بالأخره مولانا عبدالعلی شیرازی مذهب و سرلوحساز که مدت بیست سال در آن کتابخانه خدمت کرده است200. این کتابخانه در مشهد بود201.
سلاطین دیگر صفوی هم کتابخانه داشتند. شاه عباس تعداد زیادی کتاب از کتابخانۀ خود به کتابخانههای سرکار فیض آثار (مشهد) و حضرت معصومه (قم) و بُقعۀ شیخ صفی وقف کرد.
نسخهای از جامعالرواة اردبیلی در کتابخانۀ صدر در بغداد هست که متعلق به کتابخانۀ شاه سلیمان بوده است202.
وصف خوبی از اهمیت نسخههای نفیس کتابخانۀ شاه سلطان حسین را محمدهاشم رستمالحکما در رستمالتواریخ نوشته است203. او کتابهایی به کتابخانه مدرسۀ چهارباغ اصفهان معروف به مادر شاه در 1120ق وقف کرد و بر هریک از آن نسخ وقفنامهای مبسوط نویسانید.
بر طبق کتاب تذکرةالملوک (تألیف شده میان 1137 تا 1143ق) در کتابخانۀ دستگاه سلطنتی یک نفر سمت مشرف داشته است و میزان رسوم او مطابق بوده است با رسوم مشرف آبدارخانه، یعنی یکصد و سی و سه دینار و دو دانگ دریافت میکرد204. دیگر از صاحبجمع کتابخانه نام رفته و او پنجاه تومان مواجب داشته است205. باوجود این رافائل دومانس در کتاب خود نوشته است: «در تشکیلات دربار هیچ نظمی نیست و بههمین مناسبت کتابهای شاه درجاییکه کتابخانه نام دارد بدون نظم و ترتیب درون صندوقها (یخدانها) ریخته شدهاند و در هیچ قفسهای بر حسب هیچ نظمی جای ندارند، برخلاف آنچه در دیار ما رسم است. در نتیجه اشخاص علاقمند یا کنجکاو نمیتوانند به آسانی کتاب مورد نظر خود را پیدا کنند»206.
در سلسلههای پادشاهی شیبانیان (905-1007ق) و ملوکی که در خانات ماوراءالنهر حکومت میکردند رسم کتابخانه داشتن کم و بیش بود. در بخارا عبدالعزیز بهادر خان بن عبیداللّه خان (947-957ق) کتابخانهای داشت که مشهور شده بود. قاضی احمد قمی به مناسبت آنکه میرعلی مدتی در آن کتابخانه کاتب بود207 آنرا یاد کرده است. در مذکر احباب آمده است «کتابخانهای داشت که معلوم نیست که در ربع مسکون در آن وقت مثل آن بوده باشد و ملکالکتابش امیرحسینی بود که کتابت نستعلیق را بیبدل مینمود … و کتابدارش فضایلمآبی مولانا سلطان میرک منشی بود … »208.
صد سال پس از او عبدالعزیز خان بن ندر خان (1057-1091ق) در بخارا کتابخانهای بنیاد گذارد که دارای کارگاه استنساخ کتاب و تذهیب و تصویر بود. بعضی از نسخههای ساخته شده در آن دستگاه اکنون موجود است. ایوپورتر دوازده نسخۀ آنرا شناسایی کرده است. ذکر کتابخانۀ عبدالعزیز خان در کتاب خلاصةالسیر تألیف محمد معصوم بن خواجگی اصفهانی در پایان اخبار سال 1043ق آمده است209.
در عهد نادر شاه (1148-1160ق) کتابخانه یکی از اجزاء کارخانجات مخصوص وزیر اعظم بود به مانند دفترخانه.
در سلسلۀ قاجاریه، از زمان پادشاهی فتحعلی شاه (1212-1250ق) فکر تأسیس کتابخانه و جمعآوری بقایای کتابهایی که از روزگار نادر شاه باقی مانده بود در باغ گلستان واقع در ارگ تهران قوت گرفت. یادداشتها و سجع مهرهای میرزا شفیع صدراعظم (وفات: 1234ق) و میرزا عبدالوهاب نشاط (وفات: 1244ق) بر پشت بعضی از نسخههای آن کتابخانه دلالت دارد بر اهمیتی که برای تجدید حیات کتابخانه قائل بودند و اینکه هر دو در ترتیب کتابخانه مسئولیت داشتهاند210. معهذا حاج میرزا آقاسی (وفات: 1265ق) که در دورۀ محمد شاه (1250-1264ق) صدراعظم بود شاهنامۀ کتابت میرعماد را که دارای هفتاد مجلس تصویر بود بخشیده است211.
ناصرالدین شاه که شخصاً نسبت به مسائل فرهنگی دلبستگی داشت کتابخانه را خود زیر نظر داشت و دَرِ آنرا به مهر خود قفل میکرد. گاه به گاه اجازه میداد محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (وفات: 1313ق) به درون کتابخانۀ اندرون برود و کتابها را تنظیم کند و در جای خود بگذارد212. در عصر ناصرالدین شاه دو کتابخانه بود: یکی در اندرون و یکی دربار.
عدهای از شاهزادگان قاجاری مخصوصاً بعضی از پسران فتحعلی شاه کتابخانه داشتند. از جمله محمدعلی دولتشاه (1203-1237ق) در کرمانشاه، محمدولی (1203-1281ق)، محمدتقی حسامالسلطنه (1206-1278ق)، محمود (1214-1240ق)، سلطان محمد سیفالدوله (وفات: 1288ق)، بهمن بهاءالدوله (وفات: 1252ق)، علیقلی اعتضادالسلطنه (1234-1298ق) فاضل و کتابدوست بودند. همچنین در میان فرزندان عباس میرزا سه تن به نامهای خانلر احتشامالسلطنه (وفات: 1278ق)، بهمن (1225-1301ق) و فرهاد معتمدالدوله (1223-1305ق) کتابخانههای قابل توجه داشتند. دو فرزند معتمدالدوله به نامهای اویس (1255-1310ق) و عبدالعلی (1290-1338ق) که بعدها لقب پدر را دریافت کردند هم کتابخانه داشتند. کتابخانههای عبدالصمد عزالدوله (1261-1348ق) و محمدتقی رکنالدوله (1262-1318ق) فرزندان محمد شاه هم در زمان خود شهرت داشت. یکی از کتابخانههای معروف از آن علی خان ظهیرالدوله داماد ناصرالدین شاه بود. این کتابخانه در قضیۀ بمباران مجلس (1326ق) به غارت رفت. از شاهزادههای فاضل دیگر محمدطاهر میرزا (مترجم معروف) و علیبخش میرزا و نادر میرزا و مسعود میرزا ظلالسلطان، عمادالدوله فرزند دولتشاه، سلطانمراد حسامالسلطنه و تهماسپ مؤیدالدوله کتابخانههای قابل ذکر داشتهاند. از این کتابخانهها نسخههایی در کتابخانههای مختلف ایران و خارج موجود است و آثار مهر و یادداشت آنان بر پشت آنها دیده میشود.
8. رجال دولتی و اعیان مملکتی
بعضی از کتابخانههای این قبیل افراد در زمرۀ کتابخانههای معتبر عصر خود بود. وزرای مهم چون صاحب بن عباد، نظامالملک، نصیرالدین طوسی و رشیدالدین فضلاللّه کتابخانههای خود را وقف بر تأسیساتی کردند که خود برای تدریس و تحقیق به وجود آورده بودند. به طور نمونه نام چند کتابخانه ذکر میشود:
ـ کتابخانۀ ابنعمید (337-366ق) وزیر رکنالدولۀ دیلمی در ری که ابوعلی مسکویه سمت کتابداری آنرا داشت.
ـ کتابخانۀ امیر نصرتالدوله عزالملک که ابنسینا (وفات: 428ق) رسالۀ قولنج را به رسم خزانۀ او تألیف کرد213.
ـ کتابخانۀ عزیز فقاعی، شرابدار ملکشاه سلجوقی (وفات: 485ق) در مرو.
ـ کتابخانۀ ابوالقاسم علی بن حسین وزیر اتابکان آذربایجان. او کتابخانه و بیت الادویه در کاشان ایجاد کرد214.
ـ کتابخانۀ ربیبالدین ابوالقاسم هارون وزیر معروف به دندان (607-622ق). در مرزباننامه که به نام او تألیف شده است تفصیلی راجع به همان کتابخانه آمده است215. یکی از نسخههای متعلق به آن کتابخانه ترجمۀ تفسیر طبری است216.
ـ کتابخانۀ امیر حاجب حسامالدین کوتوال که نسخۀ الاغراضالطبیه تألیف اسماعیل جرجانی در 653ق برای آنجا کتابت شده است217.
ـ کتابخانۀ ابنعلقمی وزیر عباسیان (وفات: 656ق) که گفتهاند ده هزار جلد کتاب نفیس داشت218.
ـ کتابخانۀ جلالالدین زنگی شاه بن بدرالدین حسن دامغانی وزیر که هندوشاه در سال 724ق تجاربالسلف را برای کتابخانۀ او ترجمه و تألیف کرد219.
ـ کتابخانۀ علاءالدین محمد وزیر که نسخۀ سیرة رسولاللّه ترجمۀ فارسی رفیعالدین اسحاق همدانی، قاضی ابرقوه، (582-623ق) در 776ق برای آن کتابخانه کتابت شد. این نسخه بعدها جزو کتبخانۀ بایسنقر میرزا شد و دارای مهر کتابخانۀ اوست220.
ـ کتابخانۀ سید غیاثالدین علی یزدی (مقتول: 746ق) وزیر شیخ ابواسحاق در مدرسۀ غیاثیۀ یزد.
ـ کتابخانۀ نظامالدین امیر علیشیر نوایی (844-906ق) وزیر که در آن بیست و هفت تن از خوشنویسان و نقاشان به کتابت مشغول بودند221.
ـ کتابخانۀ صفیقلی خان، بیگلربیگی چخور سعد، که محمدباقر نقاش به حکم او به خدمت در کتابخانه گمارده میشود222.
ـ کتابخانۀ رحمانقلی سلطان بن رستم محمد خان که نسخۀ دیوان بدر چاچی کتابخانۀ ملی ملک به شمارۀ 5613 در سال 1088 متعلق به آن کتابخانه بوده است.
ـ کتابخانۀ حسین خان شاملو والی خراسان. دیوان امیر علیشیر نوایی مورخ 1014ق به خط حسین شهابی در آن کتابخانه کتابت شده است223.
ـ کتابخانۀ شاهوردی خان، بیگلربیگی لرستان، که نسخۀ نفحةالروح و تحفةالفتوح در قرن 11ق در آنجا عرض دیده شده است224.
ـ کتابخانۀ اماناللّه اردلان والی کردستان (وفات: 1240ق) در سنندج نسخههایی از این کتابخانه اکنون در کتابخانههای مرکزی دانشگاه تهران، ملی ملک (تهران) و ملی فرانسه (پاریس) موجود است225.
ـ میرزا محمدحسین هزاوهای فراهانی از وزرای خاندان زندیه (وفات: 1212ق) که سرهارفورد جونز تفصیلی دربارۀ نفایس آن نوشته است. وزیر مذکور از جونز خواسته بود کتابخانهاش را به هندوستان ببرد در آنجا به فروش برساند. اما از ترس آقامحمد خان قاجار از نظر خود انصراف داد226.
داشتن اینگونه کتابخانهها در غالب ولایات نزد حکام و خوانین و بزرگان مرسوم بود و نشانههایی از آنها به وفور در فهرستها دیده میشود. مخصوصاً در دورۀ ناصری (1264-1313ق) بسیاری از رجال کتابخانههای معتبر داشتهاند: میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، دوستعلی معیرالممالک، حسینقلی صدرالسلطنۀ نوری، علیاصغر امینالسلطان، علیقلی مخبرالدوله، فتحعلی صاحبدیوان شیرازی، محمدباقر مشیرالملک (اصفهان)، بصیرالملک (شیراز)، محمدباقر عمادالملک (طبس)، امیرحسین شجاعالدوله ایلخانی (قوچان)، یارمحمد سهامالدوله (بجنورد).
9. شاعران و دانشمندان
در طبقۀ اهل علم و شاعران و دانشمندان مخصوصاً طبیبان و منجمان کتابخانه داشتن امری عادی بود. بعضی از آنها کتابخانۀ معروفی داشتند و در مآخذ ذکری از کتابخانۀ آنها شده است. این گروه از کتابخانهها را در شش دسته میتوان برشمرد و برای هرکدام چند نام ذکر کرد.
1. کتابخانههای فقها و علمای دینی
ابنطاووس (وفات: 664ق).
فیض کاشانی (وفات: 1091ق).
محمدباقر مجلسی (وفات: 1110ق).
سید نعمتاللّه جزایری (وفات: 1112ق).
محمدباقر شفتی (وفات: 1260ق).
2. کتابخانههای دانشمندان علوم و طبیبان
ابنسینا (وفات: 428ق).
ابوحاتم مظفر اسفزاری (وفات: 515ق).
حسن بن علی قطان مروزی (وفات: 538ق).
عمر بن سهلان ساوجی (وفات: 565ق).
3. شاعران و ادیبان
رشیدالدین عمر وطواط (وفات: 573ق).
فخرالدین اوحد مستوفی سبزواری (وفات: 868ق).
عبدالرحمان جامی (وفات: 898ق).
حزین لاهیجی (وفات: 1180ق) که پنج هزار جلد کتاب از پدرش به او رسید و خود بر آن افزود227، اما در سال 1135ق در واقعۀ اصفهان دو هزار نسخه را متفرق میکند و بقیه به غارت رفت.
4. صوفیان و عارفان
پیش از این دیدیم که غالب صوفیۀ مشهور در خانقاههای خود کتابخانهای داشتهاند. آنها عموماً پس از وفات در همان خانقاه دفن میشدند و کتابخانههاشان تا چندی بر جای میماند. فهرست تعدادی از کتابهایی که صدرالدین قونیوی (وفات: 673ق) در اختیار داشت، به خط خود او در مجموعهای باقی است.
5. قاضیان و واعظان
ـ کتابخانۀ امام مفتیالمشرقین محمد منصور سرخسی واعظ در سرخس. سنایی غزنوی (وفات: 535ق) قطعهای دربارۀ آن دارد. این واعظ مجموعهای مرکب از خانقاه، مدرسه، کتابخانه و داروخانه تأسیس کرده بود228.
ـ کتابخانۀ قاضی ضیاءالدین که سوزنی سمرقندی (وفات: 569ق) قطعهای دربارۀ آن دارد و گفته است همانطورکه برای چشم نزدن بوستانهای با رونق دیگ سیاه شکسته در آنها میگذارند، دیوان مرا به جای دیگ سیاه در کتابخانۀ قاضی بگذارند. آن کتابخانه ظاهراً در سمرقند بوده است229.
ـ خزانۀ قاضی ناصرالدین نصراللّه بن قاضی قطبالدین احمد قزوینی که مجدالدین ابراهیم ایگی کتاب معراجالاصول را در 888ق برای آن کتابخانه تألیف کرد230.
6. نقبا و سادات
ـ کتبخانۀ نقیبالنقبای ری که ظهیرالدین ابوالحسن علی بیهقی (وفات: 565ق) دیده بود و در تتمۀ صوانالحکمه آنرا ذکر کرده است231.
ـ خزانۀ کتب عزالدین یحیی بن شرفالدین (شاید قمی) که رکنالدین دعویدار داعی (وفات: در اوایل سدۀ 7ق) قطعهای عربی در وصف آن گفته است، از باب اینکه از آن کتابخانه استفاده کرده بود232.
ـ خزانة نقیب شاه اسداللّه حسینی که نسخۀ منتهیالمطلب به سال 981ق در قزوین برای آنجا کتابت شده است233.
ـ کتابخانۀ آقا سید ابوطالب خاتم از روضهخوانهای مشهور دورۀ ناصرالدین شاه که بنا به گفتۀ معیرالممالک چند هزار کتاب خطی و کمیاب در آن کتابخانه بود.
10. خاندانها
در تاریخ کتابخانههای ایران اشاره به خاندانهایی که کتابخانۀ آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد و افرادی چند از آن کتابخانهها سهم میبردند، ضرورت دارد مانند خاندان نوبختی (اواخر قرن 2 تا آخر قرن 4ق)، خاندان بلعمیان که ابوالفضل (وفات: 329ق) و ابوعلی (وفات: 383ق) از افراد مشهور آنانند، خجندیان در اصفهان (قرن 6ق) و خاندان مشعشعیان خوزستان (845-914ق). در بعضی از خاندانهای مربوط به طبقات علمای دینی گاه کتابخانهها دوام داشته است مثلاً در خانوادههای خوانساری و روضاتی در اصفهان234، شوشتری و جزایری و دزفولی در خوزستان.
11. محل کتابخانه و ساختمان آن
کتابخانهها در چند گونه جای استقرار مییافتند: خانههای شخصی، مساجد، مدرسهها، خانقاهها و رباطها، ساختمانهای اختصاصی برای کتابخانه، ارگهای سلطنتی و قلعهها.
در مورد مساجد و مدرسهها و ساختمانهایی که خاص کتابخانه ایجاد میشد، در بخش پیش یادآوریهای لازم شده است. اما در مورد قلعهها باید متذکر شد که یکی از مهمترین کتابخانهها در ایران کتابخانهای بود که در قلعۀ الموت استقرار داشت و در آن مخصوصاً کتابهای مورد علاقۀ اسماعیلیان نگاهداری میشد. تا اینکه در عهد هولاگو قلعه به تصرف درآمد و کتابخانه سرنوشتی دیگر گرفت (سال 645ق). عطاملک جوینی اشارتی به آن کتابخانه دارد و نوشته است: «و به وقتی که در پای لمسر بودم بر هوس مطالعۀ کتابخانه که صیت آن در اقطار شایع بود عرضه داشتم که نفایس کتب الموت را تضییع نتوان کرد. پادشاه آن سخن را پسندیده فرمود و اشارت راند تا به مطالعۀ آن رفتم و آنچه یافتم از مصاحف و نفایس کتب… بیرون آوردم… و باقی آنچه تعلق به ضلالت و غوابت ایشان داشت که نه به منقول مستند بود و نه به معقول معتمد بسوختم … »235. آن قسمتی که سوزانیده شده طبعاً کتبی بوده است که به مذهب اسماعیلی تعلق داشت. احتمالهایی عنوان شده است که خواجه نصیر برخی از کتابها را به رصدخانۀ مراغه منتقل کرده است236.
از دیگر کتابخانههایی که در قلعه بود، میتوان کتابخانۀ قلعۀ بیغرد (نزدیکی شروان قفقاز) را نام برد که در 27 ربیعالثانی 940 شاه تهماسپ آن قلعه را فتح کرد. قاضی احمد قمی در خلاصةالتواریخ دربارۀ آن مینویسد: «از قسیم آن مخزونات یکی کتابخانهها بود که چندین سال از جمیع اقطار و امصار به آن دیار برده جمع شده بود. آنها را از قلعه پایین آورده در دولتخانۀ مبارکه بسان پشته پشته خرمنها زده بود اکثر آنها به خط استادان، نمای مزین به تذهیب و تصویر استادان بینظیر … »237. در آن وقت شاهرخ بن سلطان فرخ از امرای محلی حاکم آن نواحی بود.
کتابخانهها در دوران قدیم از جاهایی بود که در آنها کتابت میکردند و بدین مناسبت میبایست نورگیر و روشن باشد. مجنون رفیقی در سوادالخط خود ذیل عنوان کتابخانه نوشته است «بدان که خانۀ کتابت از چهار طرف درها گشاده باید و کاغذ لیق نهاده و صباح در پیش در شرقی نشیند و نیم روز در جانب جنوبی و آخر روز در طرف غربی»238.
12. جای نگهداری کتاب
کتابها در رف و طاقچه و دولابی گذاشته میشد. بنا به نوشتۀ احسنالتقاسیم گنجههایی در دیوارهای ساختمان کتابخانۀ عضدالدوله تعبیه شده بود. جز این کتابها را در صندوق و یخدان میگذاشتند. در اینباره ابنسینا نوشته است: «شاه بخارا در این هنگام نوح بن منصور بود. سپس روزی از او دستوری خواستم که به کتابخانهشان بروم و آنچه از کتابهای پزشکی در آنجا هست بخوانم و مطالعه کنم. پس مرا دستوری داد و به سرایی اندر شدم که خانهها و اتاقهای بسیار داشت و در هر خانهای صندوقهای کتاب بود که روی هم انباشته بودند. در یک خانه کتابهای تازی، شعر، در دیگری فقه و بدینگونه در هر خانهای کتابهای دانشی»239.
در 1343ش از میان پوشش گنبد آستان قدس رضوی مقداری کتب خطی قدیمی به دست آمد. در میان آنها جزئی از قرآن بود که در 611ق بر جامع منیع سعی نیشابور وقف شده بود و از آن نوشته معلوم میشود که پس از غارت نیشابور کتاب وقفی مذکور را، که از آن جامع خارج شده بود، کتابخانۀ مشهد دادهاند. این قرآن وقفنامهای دارد که در آن لفظ صندوق به کار رفته است، به این عبارت:
«وقف هذا الجزء مع سائر اجزائه الی تمام الثلثین مع صندوقه، العبد کافیالدولة والدین خالصةالوزراء عمر بن ابیبکر التائب».
مورد دیگر از استعمال لفظ صندوق در جهانگشای جوینی است دربارۀ غارت و تخریب بخارا، بدین نص: «بفرمود (یعنی چنگیز) که صحرا از علف خالی است. اسبان را شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود گشاده کردند و غله میکشیدند و صنادیق مصاحف به میان صحن مسجد میآوردند و مصاحف را در دست و پای میانداخت و صندوقها را آخور اسبان میساخت»240.
ابیوردی (سدۀ 9ق) در منظومۀ انیسالعاشقین گفته است:
زنهار مکن تکیه به صندوق کتاب سودی نکند کتاب بر پشت حمار241
برای پیشگیری آنکه حشرات و کرم به نسخههای کتاب رو نیاورد از وقتی که تنباکو به ایران رسید (اواسط دورۀ صفوی به بعد)، در اطراف کتابها تنباکو میریختند. آنها که معتقد به دعا بودند بر روی کتاب خود «یا کبیکج» مینوشتند و آن دعا را وسیلۀ حفظ کتاب از موریانه زدگی میدانستند242. یکی از مجالس نسخۀ ممتاز مقامات حریری (پاریس Arabe) صحنۀ کتابخانهای را نشان میدهد که کتابها در رفهای داخل دیوار اتاقها چیده شده است. مسعود سعد سلمان در قطعهای راجع به کتابخانۀ سلطان مسعود سوم سروده است:
کند مشحون همه طاق و رف آن به تفسیر و به اخبار و به اشعار243
اصطلاح دیگری که برای حمل کتاب از جایی به جایی بهکار میرفت «قمطر» است. این اصطلاح دوبار در الفهرست ذکر شده است. یک مورد آن است که در مورد کتابخانۀ واقدی گوید کتابهای او در ششصد قمطر قرار میگرفت و هر قمطری چندان سنگین بود که دو نفر نمیتوانستند جابهجا کنند244. به این حساب میتوان گفت که در هر قمطری حدود دویست کتاب جای میگرفته است.
13. چیدن کتاب و نامنویسی روی لبه
کتابها را در کتابخانهها بهطور افقی بر روی هم میچیدند. این ترتیب هنوز در کتابفروشیهای قدیمی و بساطفروشیهای دیده میشود. شاید مناسبت این طریق چیدن کتاب آن بوده که گرد و خاک و حشرات کمتر به درون اوراق کتاب راه پیدا میکنند. در مجلس نقاشی مقامات حریری نیز چیدن کتابها بهطور افقی بر روی هم ترسیم شده است.
برای آنکه بتوانند کتابهایی را که بر روی هم چیده میشد تشخیص بدهند اغلب نام آنها را بر لبۀ کتاب با مرکب مینوشتند. مرکب در جسم کاغذ چنان اثر میگذاشت که قرنها قابل خواندن بود. نام کتابها هنوز بر لبۀ بعضی از کتابهای خطی قرون قدیم باقی است. نامهای بعضی از نسخهها که بر لبۀ اوراق آنها مانده نزدیک به روزگار نوشتن آنهاست.
علت اینکه نام کتاب را بر لبۀ کاغذین آن مینوشتند نه بر عطف چرمین آن، طبعاً به مناسبت آن بود که اگر بر روی عطف چرمی مینوشتند نوشته به مرور ایام سائیده و محو میشد.
14. تملک و وقف
مالکیت نسخهها به چندگونه شناخته میشود:
1. وجود عبارت «به رسم خزانه» یا دارالکتب و نظایر آن در عبارت کاتب نسخه در صفحۀ اول.
2. وجود عبارت «حسب دستور یا حسب فرمایش و نظایر آن» در عبارت کاتب معمولاً در کلفون.
3. وجود عبارت مربوط به تعلق نسخه به مالک در کتابۀ روی جلد.
4. وجود مهر کتابخانه یا شخص در برگهایی از نسخه.
5. وجود یادداشت مربوط به عرض دیدن نسخه معمولاً در صفحۀ اول یا آخر.
6. وجود یادداشت خریدن نسخه.
7. وجود یادداشت بخشیدن نسخه به دیگری.
8. وجود یادداشت به ارث رسیدن.
9. وجود یادداشت حاکی از به مصادره گرفتن.
اما وقف به دو گونۀ عام و خاص انجام میشود:
وقف عام در موردی بود که کتاب برای استفادۀ عموم بر کتابخانههای مدارس و مساجد و خانقاهها و رباطات وقف میشد. وقف خاص وقف کردن کتاب بر اولاد و خانواده بود.
عبارات وقفیهها که در کتابها آمده است گویای نکتههای ظریف اجتماعی است، که چند مثال آورده میشود:
در وقفیۀ جزء سیزدهم قرآن (آستان قدس شمارۀ 96) که در 393ق ابوالقاسم منصور بن محمد بن کثیر وزیر و صاحبدیوان عرض دورۀ سلطان محمود بر «مشهد طوس» وقف کرده شرط شده است «لایباع و لایوهب و لایورث»245.
در وقفیۀ جزء هشتم قرآن (آستان قدس شمارۀ 1501) که در 421ق ابوالبرکات کاتب رازی بر مشهد علی بن موسیالرضا وقف کرده شرط شده است «لایخرج من القبة و المسجد». در آخرین صفحۀ آن یک بیت شعر فارسی کتابت شده است:
ای هر که بدزدد این کراسه ایزدش بدهد مرگ به تا سه246
در وقفیۀ ذخیرۀ خوارزمشاهی یاقوت ]ترکان[ بنت ابوالفوارس قتلغ سلطان براق در 599ق شرط کرده است «للانتفاع به و شرطت ان یکون موضوعاً فی دارالکتب التی امرت ببنائها و موضعها فی الحجرة الملاصفة للقبة المتصلة بالبردیة التی استملکتها بداخل بلدة یزد … لایحول الا برهن موثوق به یساوی قیمته»247.
در وقفیۀ جزء هفتم از سی پارۀ آستانۀ ماهان که مخصوص مرقدهای قطبالدین و عصمةالدین قتلغ ترکان بوده است میخوانیم «لایباع و لایوهب و لایرهن و لایؤجر و لایتلف بوجه من الوجوه و لایجری علیه احکام التملیک و التملک و لاینقل من المدرسة المذکورة بتلاوة القرآن الی موضع آخر الا باذنالمتولی … »248.
در دورۀ صفوی از پادشاهان آن سلسله وقفیههای متعدد بر پشت کتابهای وقف شده بر آستانههای مشهد، حضرت عبدالعظیم (ری)، قم، بقعۀ شیخ صفی دیده میشود. از جمله در عالم آرای عباسی دربارۀ کتب وقفی شاه عباس (در سال بیست و نهم سلطنت او) آمده است: «در کتابخانۀ شریفه آنچه مصاحف و کتب عربی و علمی بود از فقه و تفسیر و حدیث و امثال ذلک وقف سرکار حضرت امام ثامن ضامن ابوالحسن علی بن موسیالرضا علیهالصلوات والسلام فرموده به آستانۀ مقدسه فرستادند و آنچه کتب فارسی بود از تواریخ و دواوین و مصنفات اهل عجم با تمامی چینی آلات… وقف آستانۀ متبرکۀ صفیۀ صفویه… فرموده نقل آن آستان سدره نشان نمودند»249.
حسین بن محمد ابراهیم تحویلدار در جغرافیای اصفهان تألیف 1294ق اشارت دیگری به کتب وقفی صفویه کرده مینویسد: «سلاطین صفوی … کتب هر علمی را تصحیح و تنقیح کرده سه دسته از کل آنها را به خط خوش نویسانیده وقف فرموده. یک دسته را در کتابخانۀ مبارکۀ امام ثامن… و نیز یک دسته در کتابخانۀ شیخ صفی… به اردبیل فرستاده بودند. دستۀ دیگرش را در کتابخانۀ دولتی مدرسۀ چهارباغ اصفهان ضبط و محفوظ میداشتند … ».
بر پشت کتابهای وقفی شاه سلطان حسین وقفیههای مفصل با شرایط مبسوطی قید شده است به این ترتیب:
1. خاص شیعیان اثنیعشریه طلبۀ ساکن مدرسه به اجازۀ مدرس. افراد دیگر به اجازۀ مدرس و قبضی که به مهر مدرس رسیده باشد.
2. از اصفهان بیرون نبرند.
3. مدرس حق دارد به رهن بدهد.
4. خارج بردن به قصد رفتن به زیارت مجاز است.
5. مدرس شش ماه یکبار به موجود بودن کتابها رسیدگی کند.
6. آنها را نخرند و نفروشند و نبخشند و رهن ننمایند250.
یکی از شرایطی که در وقفنامۀ حمام نقشجهان مندرج است آن است که شرط شده است نسخههایی که از محل عواید آن حمام کتابت میشود نباید نسبت به کسی که مستحق انتفاع از آن است حبس بماند251.
اکنون مهمترین مجموعهای که کتابهای وقفی در آن جمع شده کتابخانۀ آستان قدس رضوی (مشهد) است252.
ضمناً باید دانست که در وقفنامۀ بعضی از مدرسهها و کتابخانهها شرایط خاصی در مورد نوع کتابها معین میشد. مانند آنکه در وقفنامۀ مدرسۀ مریم بیگم اصفهان از سال 1116ق آمده است: «باید که کتابهای علوم وهمیه یعنی علوم مشکوک و شبهات که به علوم عقلیه و حکمت مشهور و معروف است مثل شفا و اشارات و حکمتالعین و شرح هدایه و امثال ذلک به شبهۀ دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند … »253. همچنین در وقفنامۀ مدرسۀ چهارباغ از 1123ق مصرح است که «از مباحثۀ کتب حکمت صرف و تصوف در مدرسۀ مبارکه احتراز نماید»254.
15. ردیفبندی
اطلاع درستی از طرز تنظیم و ردیفبندی کتابها در کتابخانهها نداریم. البته متنهای متعددی دربارۀ تقسیمات علوم هست که قدما نسبت به آن مسأله آگاه بودهاند. ولی دربارۀ اینکه در کتابخانه چه نظامی را مورد عمل قرار میدادند مطلبی نمیدانیم و استنباطها بر اساس گفتههای کلی و عمومی است. آنچه مسلم است هنوز در هیچ نسخۀ خطی نشانهای از حروف یا عددی دیده نشده است که گویای شمارهگذاری کتاب باشد. اما بهندرت روی بعضی از نسخهها ذکر موضوع نسخه شده است. اشارۀ ابنسینا شاید بهترین گواه است بر اینکه در کتابخانههای بزرگ کتابها براساس موضوعات علوم تقسیمبندی بوده است. او نوشته است:
«همچنین است اشارت مسعود سعد سلمان کتابدار مسعود سوم غزنوی در این بیت:
بیاراید کنون دارالکتب
به توفیق خدای فرد جبّار
دهد هر علم را نظمی که هرکس
بــود از علـم نــوعی را خـریدار»
آنچه مسلم است قرآنها (مصاحف) را در همۀ کتابخانهها در مرتبت بالا قرار میدادهاند. شاید این عبارت رشیدالدین فضلاللّه همدانی در وقفنامۀ ربع رشیدی تا حدودی گویای ترتیبی باشد که کتابها را براساس احترام و اهمیت آنها منظم میکردهاند. مینویسد: «دو در کتابخانه از یمین و یسار گنبد ساخته شده و ترتیب آن چنان است که مادام که ممکن باشد مصاحف که زیادت از آن باشد در گنبد نهند و کتب منقولات و مصنفات خاصّه در کتابخانۀ ایمن نهند و کتب معقولات در کتابخانۀ ایسر و اگر میسر نگردد بعضی که از جانبی زاید آید و در دیگر جانب گنبد علی حده بنهند»255.
از این عبارات میتوان دریافت که کتابخانۀ او اصولاً سه قسمت بوده است: 1. مصاحف، 2. کتب منقول، 3. مصنفات خاصه (ظاهراً تألیفات واقف) و کتب معقول. دیگر اینکه نباید آنها به هم مخلوط بشود.
در کتاب قنیةالمنیة لتنمیمالغنیة تألیف نجمالدین مختار بن محمد زاهدی معتزلی آمده است که کتابهای لغت و نحو را میتوان بالای هم گذاشت و بر بالای آن کتابهای تعبیر و کلام بالاتر و فقه بالاتر و مواعظ و دعوات بالاتر و تفسیر بالای آنها و تفسیری که در آن آیات قرآن دارد بالاتر.
تصور میشود که نظم موضوعی کتاب الفهرست ابنالندیم تا حدودی نشاندهندۀ طبقهبندی معمولی است که در کتابخانهها و نزد وراقین موسوم بوده است. آنها ناچار بودند کتابخانه یا محل فروش کتاب را به ترتیب موضوعی نگاهداری کنند تا به آسانی بتوان کتاب مورد نظر را یافت. ابنجماعه (وفات: 733ق) این مطلب را از حیث اعتبار علوم و مؤلفان چنین آورده است: «و یراعی الادب فی وضعالکتب باعتبار علومها و شرفها و مؤلفها و جلالهم… فان کان فیها المصحفالکریم… فی صدرالمجلس ثم کتبالحدیث… ثم تفسیرالقرآن ثم تفسیرالحدیث ثم اصولالدین ثم اصولالفقه ثمالنحو والتصریف. ثم اشعارالعرب ثمالعروض256.
از کیفیت تنظیم فهرستها هم اطلاعی نداریم. ولی میتوان حدس زد که مشخصات مندرج در آنها همانند اطلاعاتی بوده است که ابنالندیم در الفهرست و بیرونی دربارۀ آثار محمد بن زکریای رازی و بعدها حاجیخلیفه در کشفالظنون ضبط کردهاند. از دورههای بعدتر فهرست کوتاه کتابخانۀ صدرالدین قونیوی و فهرست عرض کتابخانۀ شیخ صفی که پیش از این از هر دو یاد شده است میتوانند گویای ترتیبی باشند که در فهرستنگاری مطرح و سنت بوده است.
16. فهرست و سیاهه
کتابخانههای معتبر در روزگاران پیشین دارای فهرست بودهاند. چند مثال این است: ابنسینا در سرگذشت خود جایی که از کتابخانۀ نوح بن منصور سخن گفته است میآورد: «پس بر فهرست کتابهای اوایل نگریستم و هرچه از آنها را که به آن نیاز داشتم خواستم و کتابهایی یافتم که نام آنها به بسیاری از مردم نرسیده بود و من هم پیش از آن ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم»257. مقدسی دربارۀ کتابخانۀ عضدالدوله گفته است: «والدفاتر منضده علیالرفوف لکل نوع بیوت. و فهرستات فیها اسامی الکتب»258. یاقوت در خصوص کتابخانۀ صاحب بن عباد در شهر ری متذکر شده است که فهرست آن در ده مجلد بوده است259. مترجم محاسن اصفهان دربارۀ کتابخانۀ ابوالعباس احمد ضبی در اصفهان که نزدیک به خانۀ بهاءالدین جوینی و رو به روی مسجد جامع بود نوشته است: «فهرست آن مشتمل بر سه مجلد بزرگ حجم» بوده است260. در مورد کتابخانهای در قلعۀ اولاد مازندران (سدۀ 10ق) ذکر سیاههای شده است که در آن بهای کتابها نیز ذکر شده بود. «کتابخانه مملو بود از کتابهای نفیس که میرسلطان مراد خان تحصیل نموده بود و آنرا به مبلغ شش هزار تومان نوشته است. سیاهۀ آنرا به یکی از معتمدان داده به رفاقت امرا به قزوین فرستاد»261.
17. کتابدار
از متصدی کتابخانهها در متون قدیم به نام خازنالکتب و در متون عصر تیموری به بعد کتابدار یاد شده است. جز آن شخص، به تناسب اهمیت و بزرگی کتابخانه اشخاص دیگر هم در کتابخانه کار میکردهاند. مقدسی در سخن از کتابخانۀ عضدالدوله در شیراز ذکر وکیل، خازن و مشرف کرده و گفته است باید از عدول شهر باشند262. اصطلاح مشرف کتابخانه در عهد صفوی بود، و در تذکرةالملوک رسوم مخصوص او همان رسوم مشرف آبدارخانه ضبط شده است263.
مسعود سعد سلمان که در اواخر قرن 6ق به کتابداری سلطان مسعود سوم برگزیده شد در بیتی تصدی خود بر دارالکتب را «خازنی» یاد کرده و گفته:
او را به خازنی کتب کردی اختیار کت رأی خسروانه قوی اختیار باد264
رشیدالدین فضلاللّه واقف کتابخانۀ ربع رشیدی (تبریز) که ظاهراً شصت هزار کتاب داشته برای ادارۀ آن یک خازن و یک مناول (کتاب ده) معین کرده بود. در تاریخ مبارک غازانی هم میگوید بیتالکتب ابوابالبر غازانی بهوسیلۀ خازن و مناول و فراش اداره میشده است265.
از مجموعۀ افرادی که در کتابخانههای دورۀ تیموری و صفوی کار میکردهاند در فرمانها و احکام به عنوان عمله266، اهالی267، مردم268 و کارکنان269 یاد شده است.
متصدی کتابخانه را در قرون 9ق به بعد به عناوین کلانتر و داروغه هم میشناختهاند. در حکمی که برای بهزاد در 928ق صادر شده مشخص کردهاند که او مستوفی و متعهد کلانتری بوده و همۀ کارهای کتابخانه به استیفا و برآورد او انجام میشده است. کارکنان کتابخانه نمیبایستی در ضبط و ربط کارها از سخن او عدول کنند. نصب مستوفی برای انجام شدن امور مالی کتابخانه در عصر قاجار هم معمول بود. از جمله محمدطاهر بصیرالملک شیبانی مدتی متعهد امور کتابخانۀ بیوتات سلطنتی بود. اصطلاح داروغه به جای کلانتر در دربار سلاطین مغول هند در عصر صفوی در تشکیلات دولتی مرسوم شده بود.
در تذکرةالملوک ذکر صاحبجمع کتابخانه در عصر صفوی شده است270، در حالیکه در رسالۀ نظیر آن موسوم به دستورالملوک از همان عصر اصطلاح کتابدارباشی دیده میشود و مواجب این هر دو به یک میزان ضبط شده است271.
اغلب از کتابخانهها همچون خزانههای جواهر و نفایس مراقبت کامل میشده. به همین مناسبت است که از آغاز به متصدی آن «خازن» میگفتند و آنان از میان افرادی که مورد اعتماد و وثوق بودند، انتخاب میشدند. کما اینکه در منشور کتابداری خواجه نصیر خطاط برای کتابخانۀ فریدون حسین میرزا (سدۀ 10ق) تصریح شده است: «تعهد و محافظت را بر عهدۀ امینی گذاریم که… از وصمت نقض و خلل مصون و محروس باشد»272.
برای حفاظت کتابخانهها که مورد توجه بود تمهیدهای مختلف بهکار میبردند. شاه تهماسپ در وقفنامۀ نهر آبی که از فرات جدا ساخته بود مقرر داشت که «مؤونۀ حافظ خزانۀ کتب و مصاحف» (قطعاً در عتبات) از محل عواید حاصله از آن آب پرداخته شود273.
اغلب کتابخانهها کلیددار داشته است. از جمله رشیدالدین فضلاللّه در ربع رشیدی برای کلیددار مسکن مستقلی معین کرده است274. سام میرزا در تحفۀ سامی نوشته است امیر نظامالدین احمد کلیددار کتابخانۀ شاه تهماسپ بود275.
خازنان و کتابداران بهجز اینکه میبایست امین باشند همیشه از افرادی انتخاب میشدند که مناسبتی شخصی با کتاب و علم و هنر داشتهاند276. بهطور مثال:
دانشمندان و مؤلفان
ـ سید مرتضی (وفات: 406ق، کتابدار کتابخانۀ شاپور بن اردشیر در بغداد).
ـ ابوعلی مسکویه (وفات: 421ق، کتابدار ابنعمید)277.
ـ ابوالحسن علی الجلتی (وفات: ظاهراً قرن 5ق، کتابدار دارالکتب گرگان)278.
ـ خطیب تبریزی (وفات: 502ق، کتابدار نظامیۀ بغداد)279.
ـ ابنفوطی (وفات: 723ق، کتابدار مستنصریۀ بغداد).
ـ علیقلی بیک قمی (کتابدار شاه عباس دوم، سدۀ 11ق)280.
شاعران و ادیبان
ـ مسعود سعد سلمان (وفات: 515ق، کتابدار سلطان مسعود سوم غزنوی)281.
ـ عبدالنبی فخرالزمان قزوینی (کتابدار مهابت خان در اجمیر در 1023ق)282.
ـ ابوالحسن امید (کتابدار شاهزاده محمود میرزا، سدۀ 13ق)283.
کاتبان و خوشنویسان
ـ خواجه نصیر خطاط (کتابدار فریدون میرزا ـ موسیقیدان هم بود)284.
ـ عنایتاللّه (کتابدار اکبر پادشاه، سدۀ 11ق)285.
ـ جواهر رقم (کتابدار اورنگزیب، سدۀ 11ق)286.
ـ میرکلنگی (کتابدار امیر بخارا، سدۀ 10ق)287.
مصوران و مذهبان
ـ کمالالدین بهزاد (کتابدار سلطان حسین بایقرا و بعد شاه اسماعیل، سدۀ 10ق).
ـ میرک نقاش هروی (کتابدار سلطان حسین بایقرا، سدۀ 10ق)288.
ـ حاجی محمد نقاش (کتابدار امیر علیشیر، سدۀ 10ق)289.
ـ صادقی بیک افشار (کتابدار دربار صفوی، سدۀ 11ق)290.
اشخاص دیگر
ـ مولانا حاجی محمد (کتابدار عالی سلطان حسین بایقرا، سدۀ 10ق)291.
ـ شیخ محمد سبزواری (کتابدار اسماعیل میرزا، سدۀ 10ق)292.
ـ امیر درویش محمد (کتابدار محمد خان شیبانی، سدۀ 11ق)293.
از کتابدار زن هم اطلاع داریم و آن مربوط به کتابخانۀ شاهزاده زیبالنساء بیگم است که خانمی به نام پریوش در 1071ق کتابدار آنجا بود294.
در وقفنامۀ مدرسۀ شاهزاده (یزد) مورخ 1241ق قید شده است که حفظ کتب برعهدۀ یکی از طلاب مدرسه مورد اعتماد به صلاحدید متولی واگذار شود295.
جز افرادی که مسئولیت حفظ و نگاهداری و ترتیب و تنظیم کتابخانه را برعهده داشتند اشخاص دیگری هم بودهاند که گسترش کتابخانه به فعالیت آنها بستگی داشت مانند وراقان، کاتبان، نسخهبرداران، صحافان (مجلد و وصال)، مصوران و مذهبان، جدولکشان، عنواننویسان، حلکاران، زرکوبان و لاجوردشویان. اغلب این حرفهها در نشان کلانتری کمالالدین بهزاد ذکر شده است. در تذکرةالملوک اسامی دیگر همچون باسمهچی، زرکوب، کاغذگر، مقراضگر، هم آمده است296. در رسالۀ عرض سپاه اوزون حسن تعداد عملۀ کتابخانه که به حضور فرزند او سلطان خلیل رسیدند پنجاه و هشت نفر ذکر شده است297.
آنچه به عناوین مواجب، وظایف، مستمری، رسوم، مشاهره، مُیاومه در دورههای مختلف به اجزاء کتابخانهها پرداخت میشد جای جای در مآخذ مذکور است. رشیدالدین فضلاللّه همدانی در جامعالتواریخ و وقفنامۀ ربع رشیدی و نیز سوانح الافکار میزان دریافتی خازن و مناول را گفته است.
دربارۀ عصر صفوی در چند وقفنامه و همچنین در تذکرةالملوک مقدار مواجب قید شده است. بهطور مثال در وقفنامۀ مدرسۀ سلطانی مواجب ماهانۀ کتابدار سه تومان و پنج هزار تعیین شده است. در تذکرةالملوک برای صاحب جمعی کتابخانۀ شاه پنجاه تومان در ماه مواجب مقرر بوده است298. در جای دیگر از همان کتاب برای «کتابدارباشی» همان مبلغ ذکر شده است299.
وظایف کتابداران
کتابدارها سه گونه وظیفه داشتند: یکی شرایطی که در وقفنامۀ کتابخانه تصریح شده باشد. دیگر شرایطی که در منشورها و فرمانهای پادشاهی (در مورد کتابخانههای متعلق به دستگاههای حکومتی) قید شده باشد. سوم دقایق و نکاتی که از لحاظ کلی و بهطور عرفی و سنتی برعهدۀ کتابدار بوده است به منظور آنکه کتابها محفوظ بماند و بهطور مطلوب در اختیار مراجعان قرار بگیرد.
تاجالدین عبدالوهاب سبکی (وفات: 771ق) در کتاب معیدالنعم و مبیدالنقم وظایف کتابدار را حفاظت و ترمیم کتاب، ندادن آن به کسی که کتابخوان نیست، مقدم داشتن در عاریه دادن کتاب به فقرا که تهیۀ کتاب برایشان مشکل است و بالأخره به رهن واگذار کردن برای استفاده درصورتیکه واقف شرط کرده باشد.
بهطورکلی اینگونه اطلاعات را در مورد وظایف کتابداران از میان وقفنامهها و منشورهای حکومتی میتوان استخراج کرد:
1. حفاظت و نگاهداری کتاب از هرگونه نابودی.
2. ترمیم و تجلید نسخههایی که جلد یا اوراق آنها عیبی دارد300.
3. رعایت همۀ شرایط وقف.
4. امانت دادن نسخه به ترتیبی که واقف شرط کرده است.
5. خریدن کتاب درصورتیکه شرط شده باشد (بهطور مثال کربلایی صفرعلی ساروی در وقفنامۀ مورخ 1281ق گفته است «یک عشر وقف بر جهت ابتیاع کتب علمیه است که متولی ابتیاع نموده وقف بر فرقۀ ناجیۀ امامیه نماید الی یوم القیامه»).
6. اجازه ندهد کتاب از آن محلی که خواندن آن شرط شده است خارج شود.
7. درصورتیکه برای گرفتن کتاب شرط رهن و وثیقه شده باشد به آن شرایط عمل شود.
8. اگر شرط مهر شدن کتاب شده است عمل بشود301.
9. هرچند یکبار موجودی مورد رسیدگی قرار گیرد.
10. تقویم کردن کارهایی که در کتبخانه مباشران کارها مانند کاتب و مجلد و مصور و مذهب و دیگر افراد انجام میدهند.
11. حضور داشتن در کتابخانۀ کتب مواقعی که طلبه رجوع میکنند.
12. مرتب کردن کتب در جای خود، از جمله در فرمان کتابداری سلطان حسین بایقرا مذکور است. به عبارت دیگر ضبط و ربط دادن کتابخانه که در پایان همان فرمان قید شده است302.
13. تحصیل نسخ مختار که در فرمان کتابداری سلطان حسین بایقرا ذکر شده است303.
14. بیرون دادن کتابهایی که محتاج مرمت و وصالی است.
18. امانت دادن کتاب
یکی از مهمترین دقتهایی که واقفین کتاب میکردند در نحوۀ امانت دادن کتاب بود، برای اینکه وقفشان پایدار بماند و کتاب با امانت دادن به این و آن تلف نشود. اغلب واقفین شرط کردهاند کتاب در قبال رهن و وثیقه به امانت داده شود. همچنین شرط میکردند از شهری که محل استقرار کتابخانه است به خارج برده نشود. امانت دادن کتاب چه شخصی و چه عمومی مطلوب نبوده است. سعدی به همین ملاحظه گفته است:
کتاب از دست دادن سسترأیی است
که اغلب خوی مردم بیوفایی است
گـرو بستـان نـه پـاینـدان و سـوگنـد
کـه پـایندان نبـاشد همچـوپـابند304
در اینجا چند مثال مهمتر که مربوط به ایران است آورده میشود:
گفتهاند هرکس کتابی را قرض بدهد یک دستش را باید برید و آنکه کتاب را به صاحبش برگرداند هر دو دستش را. دربارۀ شاهرخ میرزای تیموری نوشتهاند چخماق بیک پنج کتاب از کتابهای موجود در کتابخانۀ او را برای مطالعه خواست و ایلچی پیش او فرستاد. ولی شاهرخ کتابهای کتابخانه را نفرستاد و دستور داد که از روی آن کتابها پنج نسخه نوشتند و نسخههای تازهنویس را به ایلچی داد که به چخماق بیک برساند305.
نشانۀ خوبی از سختگیری در امانت دادن کتاب و حتی اجازه دادن به مطالعۀ آن ترسلی است در المنتخب منالرسائل از عصر سلجوقیان. در آن نوشته که از زبان طالب علمی است چنین آمده است: «در این حال چون به تحصیل مشغول است به کتب احتیاج میافتد و همه در بند کردهاند و به مُهر خزانهدار خداوند است. از آنکه طعمۀ موشان شود اولی آن بود که بفرماید تا به بندگان رسانند. سایۀ عالی خداوندی کشیده باید».
اما یاقوت وقتی از کتابخانههای مرو یاد میکند نوشته است دویست مجلد یا بیشتر از کتابها که دویست دینار ارزش آنها بود بدون گروی به خانه آورده بودم306.
ناصرالدین شاه قاجار در نخستین سفر خود به مشهد چون کتابخانۀ آستانه و نفایس آنجا را دید «به مجدالملک امر و مقرر که در نگاهداری و محافظت آنها در نهایت دقیق و ساعی باشد و از کتابخانۀ سرکاری به احدی به رسم امانت ندهد و موافق ثبت هرکس کتابی برده باشد مسترد سازد»307.
در این باره نامهای از محمدحسین عضدالملک نایبالتولیۀ مشهد به فرخ خان امینالدوله غفاری در دست است که نشان میدهد سلطانالعلما از آنجا چندین کتاب به امانت گرفته است. نوشته است: «کتاب بسیاری از کتابخانۀ آستانۀ مبارکۀ سرکار فیض آثار موافق ثبت و صورتیکه در آستانۀ مقدسه دارند نزد سلطانالعلماست که در این مدت نگاه داشته است و نداده است و این اوقات در دارالخلافه است. اولاً خودتان به او اظهار بفرمایید که بنویسد در اینجا موافق ثبت و صورتی که هست کسان ایشان به کارگزاران آستانۀ مقدسه بدهند. اگر قبول کرد و نوشت چه بهتر، و الا اگر تعلل و تأمل نمود لازم است که به خاک پای مبارک عرض کنید و درصدد استرداد کتب آستانۀ مقدسه برآیند. بلکه احیاء آن کتابها به حسن اهتمام شما بشود»308.
در کتابخانۀ آستان قدس قبض امانت دادن کتابی مورخ به سال 1082ق هست که نشانه از دقت لازم در حفظ کتابها بوده است. در متن آن نقل شده است: «هو یک جلد مصحف به خط نسخ چهارده سطری به قطع یک ورق کاغذ سمرقندی، سر سوره و آیات به سرخی، جلد تیماج مشکی بطانه تیماج نخودی از کتابخانۀ سرکار فیض آثار نزد کمترین خلقاللّه امیر معینالدین اشرف خادم است به معرفت عالی حضرت سیادت و نقایت منقبت هدایت و… مرتبت محمدامین الخادم افادت و امامت پناه حقایق و معارف آگاه… خجسته اوصاف که هر وقت مطالعه نمایند ان شاءاللّه تسلیم نماید. 26 شهر رمضانالمبارک 1082».
یکی از شرایط میرزا مهدی خان استرآبادی در مشروحهای که برای وقف کتابهای خود نوشته همین است که بدون قبض کتاب به کسی امانت ندهند309.
ناصرالدین شاه در 1286ق پس از دیدن نفایس کتابخانۀ آستان مشهد دستور داده بود: «آنان را که به مطالعۀ نسخهای از نسخ علوم احتیاج افتد به کتابخانۀ مبارکه آمده و هرقدر بخواهند مطالعه و درک مطلب نموده نسخه را از مکان خود حرکت ندهند»310.
یکی از نمونههای شرط محکم در امانت دادن کتابی که بهمنظور استنساخ است مطلبی است که رشیدالدین فضلاللّه طبیب نسبت به تألیفات خود نوشته است، به این ترتیب: «اگر کسی خواهد استنساخ کند این مدرس رهنی که مناسب داند بستاند و آنرا بدهد تا از آن نسخت گیرد و باز سپارد و اگر از بهر مطالعه خواهند همچنین رهن بستاند و بدهد … »311.
او در وقفنامۀ ربع رشیدی تصریحی روشنتر و شرطی افزونتر نوشته است: «از کتابخانه بیرون نبرند الا به رهنی وثیق که قیمت آن مثل قیمت آن کتاب باشد اگر در ربع رشیدی برند، و اگر بیرون از ربع رشیدی برند رهنی بدهند که قیمت آن ضعف قیمت کتاب باشد و اصلاً از تبریز و حوالی آن بهجایی دیگر نبرند»312.
«با وجود آنکه اجازت و رخصت دادهایم که از نسخۀ اصل که در گنبد نهاده باشد هرکس که خواهد استنساخ کند به شرط آنکه از ربع رشیدی بیرون نبرد، همچنین اجازت و رخصت دادهایم که از این نسخه نیز که پیش مدرس باشد هرکس که به استنساخ آن رغبت نماید مدرس بدو دهد به شرط آنکه از ربع رشیدی بیرون نبرد، و فقهای آنجا که استنساخ کنند مقدم باشند بر دیگران»313.
این شرایط همانندی دارد با مندرجات وقفنامۀ جامعالخیرات مربوط به مدرسۀ رکنیۀ یزد (قرن 8ق). در آن وقفنامه هم قید رهن برای امانت دادن کتاب شده است. واقف دریافت وظیفه و مواجب کتابدار را موقوف به آن کرده است که در امانت
دادن کتاب گروی گرفته باشد314.
چهارصد سال بعد از آنکه شاه سلطان حسین کتاب وقف کرده است نظایر همین شرایط را در وقفنامههایی که پشت هریک از مجلدات کتب وقفی او نوشتهاند متذکر شده و گفته است:
«هریک از طلبۀ عظام سکنۀ مذکوره که محتاج به آنها باشند به تجویز مدرس مدرسۀ مزبوره بگیرند و به قدر احتیاج نگاه داشته از آن منتفع شوند و زیاده از قدر احتیاج نگاه ندارند. و اگر کسی از شیعیان غیرساکنین آن مدرسه محتاج به آنها باشد و خواهد بعد از تجویز مدرس قبض به مهر مدرس به کتابدار مذکور بسپارد و کتاب را گرفته به قدر احتیاج نزد خود نگاه داشته از دارالسلطنۀ اصفهان بیرون نبرد و اگر مدرس خاطر به او جمع ننماید و مناسب داند رهن از او گرفته کتاب را به او بدهد. و هریک از کتب مزبوره که بودن آن به مشاهد مشرفه به جهت زیارت و سایر اعمال و عبادات مناسب باشد اگر کسی خواهد و محل اعتماد مدرس باشد یا رهن دهد بعد از تجویز مدرس و قبض به مهر او جایز است که آن کتاب را به موعد معین به نحو مزبور از اصفهان بیرون برد و بعد از انتفاع و رفع رجوع باز آورده و به کتابدار سپارد. و بههرتقدیر در محافظت آن از تضییع و تلف کمال اهتمام و سعی نمایند و مادام که در اصفهان باشد هر شش ماه یک مرتبه به نظر مدرس رسانند تا خاطر خود را از وجود و ضایع نشدن آن جمع نماید».
دربارۀ کتاب قرض کردن و واپس ندادن شوخیها و ظریفههایی گفته و نوشتهاند. از آن زمره اینکه کسی از دوستی کتابی خواست، و آن دوست طفره میرفت. ولی چون اصرار او در گرفتن کتاب از حد گذشت صاحب کتاب آنرا همراه یک سینی و یک متکا و یک چماق به نزد دوست خود فرستاد و در نامهای به او نوشت کتاب را فرستادم مشروط بر آنکه اگر خواستی غذا بخوری نانخورشت خود را بر این سینی بگذاری که فرستادهام و تناول کنی و اگر خواستی بخوابی متکای ارسالی را زیر سر بگذاری. بالأخره اگر خواستی هم مباحثۀ خود را کتک بزنی با چماقی که تقدیم شده است او را بزنی نه پرتاب کردن کتاب من به سوی او».
پینوشت
1. تفضلی، 105-106
2. see: Floor, »Čap«, 760ff
3. Yūsofi, 680ff
4. ابنالندیم، 23؛ عواد، 409-438؛ زیات، 625-629؛ حاجری، 135-136
5. افشار، «کاغذ در متون … »، 248-270
6. متینی، «رسم الخط … »، 159-206
7. زیات، همانجا
8. دانشپژوه، فهرست کتابخانه مرکزی … ، 3/ «ده ـ سیزده»؛ بیانی، کتابشناسی کتابهای … ، 13-14
9. ابنالندیم، 9
10. سراج شیرازی، 142، 253
11. Yūsofi, ibid
12. متینی، همانجا، «تحول رسم الخط … »، 135-162؛ روشن، 895-900؛ ثروتیان، 901-913
13. راوندی، 437-447
14. عنصرالمعالی کیکاووس، 152-158
15. میهنی، 124
16. آملی، 1/22-32
17. نک : گلچین معانی، 49؛ جعفریان، 2/753
18. Elfenbein, 437-438
19. نک : یاقوت، معجمالبلدان، 2/500
20. افشار، «کاغذ در متون»، همانجا
21. همو، کاغذ در زندگی … ، 27 به بعد
22. یاقوت، همانجا
23. رشیدالدین فضلاللّه، وقفنامۀ ربع … ، 204، 207، 238، 240
24. سعدی، 739
25. امیرخسرو دهلوی، 228
26. افشار، «کاغذ در متون»، همانجا
27. ذکاء، «کاغذ … »، 371-379
28. سبزواری، 108
29. خاقانی، 25، 71 به بعد
30. بیهقی، 271
31. صبا، 282
32. رسالاتی در خوشنویسی … ، 9-13، 415-417
33. نک : دهخدا، ذیل واژه
34. سرمدی، 707-718
35. افشار، «کاغذ و … »، 158-159
36. همو، «کراسه»، 33-35
37. همو، یادگارهای … ، 1/59
38. لاهوری، 1-10
39. نصیری ارمنی، 5
40. نک : پوروش، 345-355
41. نک : جهانگیر میرزا، 289
42. نک : رشیدالدین فضلالله، وقفنامۀ، سراسر اثر
43. Afshar, 331-344
44. افشار، «مالکیت و … »، 47-58
45. Frye, 7-21;
نک : مینوی، کاپوسنامۀ…، سراسر اثر
46. نک : مینوی، همانجا
47. ابوعلی مسکویه، 5/294-297
48. نک : شریفی، 144
49. دهخدا، ذیل دفتر؛
Ehlers, 39
50. حافظ، 32
51. افشار، «کراسه»، 33-35
52. نک : دهخدا، ذیل واژهها
53. Hashemi-e Minabad, 99ff
54. افشار، «فهرست کتابخانۀ … »، 477 به بعد
55. نک : گنجینۀ … ، 94
56. «کتابچۀ کلام … »، 653 به بعد
57. مداینی، «یح»
58. افشار، «چاپ نسخه … »، 228-234
59. اقبال آشتیانی، 591، 593؛
Jahn, 101-103
60. بناکتی، 448
61. تقیزاده، 11
62. اقبال آشتیانی، همانجا
63. دبیرسیاقی، 288؛
Browne, 4; Floor, »Čap«, 760
64. مفتون دنبلی، مآثر … ، 143
65. نصرآبادی، 207
66. میرزا سمیعا، 71
67. تقیزاده، همانجا
68. مجدی، 448
69. دبیرسیاقی، 284-290
70. افشار، «کتابهای چاپ … »، 26-32
71. عینالحسن، 132-138؛ قاسمی، شریف حسین، 210 به بعد
72. افشار، «چاپهای حروفی … »، 80
73. نک : میناسیان، 241-246؛
Floor, »The First…«, 369-371
74. تقیزاده، 12
75. نفیسی، «صنعت چاپ … »، 22-35، «نخستین … »، 232-240، «نمایشگاه … »، 412-413؛ افشار، سیر … ، 72
76. تربیت، 274
77. مینوی، «کاروان … »، 313-318؛ تقیزاده، همانجا
78. میرزای گلپایگانی، «تاریخ گراور … »، 58-59
79. روضاتی، «کتابهای … »، 95-110؛ جعفری، عبدالرحیم، 345-358؛ رضوانی، 212-214؛ محیط طباطبایی، 208-210
80. ذکاء، تاریخ عکاسی … ، 98-108
81. نک : میرزای گلپایگانی، تاریخ چاپ … ، 468
82. Floor, »Čap«, 760ff
83. مجدی، همانجا
84. افشار، سیر، 270-271
85. یغمایی، 25-28
86. اعتمادالسلطنه، روزنامۀ … ، 82، المآثر … ، 1/155؛ نیز: مباحث فرهنگی … ، 68
87. مباحث فرهنگی، 87
88. همان، 89
89. قاسمی، فرید، مشاهیر … ، 1/165-176
90. همو، همان، 1/249 به بعد
91. دولتآبادی، 1/178-204، 268 به بعد
92. قاسمی، فرید، «نخستین … »، 24-28؛ افشار، «نخستین شرکت … »، 55 به بعد
93. افشار، کتابشناسی … ، 275-276
94. رعدی آذرخشی، 105-120
95. انجوی، 308-317
96. سیاسی، 163-164
97. Joseph, 351-355
98. دایرةالمعارف فارسی، ذیل فرانکلین
99. فهرست انتشارات … ، 130؛ نیز نک :
Tafażżoli, 358-359
100. Eche, 44
101. Abdul Aziz, 62
102. تحفة … ، 425
103. Biligin, III/294ff
104. Eche, 35ff
105. فارسی، 428
106. Bulliet, 250
107. مقدسی، 449
108. ابوعلی مسکویه، 6/224
109. یاقوت، معجمالادباء، 2/315
110. ابوعلی مسکویه، همانجا
111. همانجا
112. مافروخی، 90
113. یاقوت، معجمالادباء، 6/447
114. ابناثیر، 7/224
115. همو، 9/344
116. مقدسی، 413
117. بیهقی، 21
118. افضلالدین کرمانی، 27
119. قمی، 222-223
120. یاقوت، معجمالبلدان، 4/5-9
121. مافروخی، 62-63؛ نک : ابناثیر، 8/305
122. هنرفر، 79
123. یاقوت، معجمالبلدان، 3/24
124. جعفری، جعفر، 74؛ کاتب یزدی، 114
125. نک : رافعی قزوینی، 51-52
126. نک : ابناسفندیار، 97؛ نیز: کیمنش، 773
127. Halm, 340
128. کاتب یزدی، 135
129. جعفری، جعفر، 93
130. رافعی قزوینی، 643-644
131. قزوینی رازی، 716-717
132. ابناسفندیار، 4
133. کاتب اصفهانی، 155؛ قفطی، 448
134. افشار، یادگارهای، 2/390 به بعد
135. خواندمیر، دستورالوزراء، 262
136. دانشپژوه، نشریۀ کتابخانه … ، 9/166
137. قزوینی رازی، 36
138. هندوشاه نخجوانی، 301
139. ناصرالدین منشی کرمانی، 43
140. محرابی کرمانی، 39
141. فارسی، 428؛ نک :
Bulliet, 250
142. بیهقی، 20، 175
143. مدرس رضوی، 25
144. رشیدالدین فضلاللّه، سوانح … ، 213-214
145. همو، تاریخ مبارک، 210
146. Eche, 204-208
147. دانشپژوه، نشریۀ کتابخانۀ، 2/203
148. گنجینۀ، 94 به بعد
149. بوزجانی، 57
150. Eche, 211
151. فیاض، 257-267
152. ولایی، 621-641
153. نک : جملی کارری، 56
154. عبدالرزاق سمرقندی، 1/64
155. رشیدالدین فضلاللّه، وقفنامۀ ربع، 175، 180
156. نک : همان، جاهای مختلف
157. مقدسی، 449
158. ابوعلی مسکویه، 6/224
159. یاقوت، معجمالادباء، 6/447
160. قفطی، 558؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 125
161. بدوی، 56
162. عوفی، 1/269
163. ابناسفندیار، 4
164. ابنسهلان، 3
165. بدوی، 63
166. ناصرالدین منشی کرمانی، 43
167. افضلالدین کرمانی، 27
168. جعفری، جعفر، 21-29؛ کاتب یزدی، 60-69
169. دانشپژوه، فهرست کتابخانۀ مرکزی، 8/37
170. رشیدالدین فضلاللّه، تاریخ مبارک، 210-211
171. هفت کشور … ، 4
172. قزوینی، یادداشتها، 7/203
173. دانشپژوه، فهرست کتابخانۀ مرکزی، 17/244
174. قاضی احمد قمی، فهرست کتابخانۀ مرکزی، 17/244
175. روملو، 240
176. کندلی، 412
177. بیانی، احوال و … ، 1/156
178. قاضی احمد قمی، همانجا
179. آریان، 24
180. خواندمیر، فصلی از … ، 138
181. دانشپژوه، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ … ، 2/201
182. Barthold, 260
183. افشار، «عرضه داشت … »، 277-285
184. روملو، 307؛ دولتشاه سمرقندی، 350
185. نخجوانی، 292-303
186. دانشپژوه، نشریۀ کتابخانۀ، 9/321
187. قزوینی، «سند … »، 2/205-210
188. قاضی احمد قمی، گلستان، 87
189. همان، 87-88
190. همان، 137
191. همان، 139
192. همان، 140
193. همان، 20، 33
194. همان، 100
195. اسکندربیک، 1/209
196. قاضی احمد قمی، همان، 107، 111
197. بیانی، احوال و ، 1/10
198. قاضی احمد قمی، گلستان، 93، خلاصةالتواریخ، 1/401
199. قاضی احمد قمی، گلستان، 100
200. همان، 148
201. همان، 142
202. منزوی، 2/33
203. رستمالحکما، 85
204. میرزا سمیعا، 63
205. همو، 71
206. «روایت یک … »، 401
207. قاضی احمد قمی، گلستان، 82
208. خواجه نقیب بخاری، 39-40
209. نک : محمد معصوم اصفهانی، 193
210. آتابای، 5-12
211. همو، 7
212. مباحث فرهنگی، 20، 48، 74، 84، 87، جاهای مختلف
213. نک : کیمنش، 782
214. عتبی، 18
215. سعدالدین وراوینی، 297-298؛ نسوی، 296
216. دانشپژوه، فهرست میکروفیلمهای … ، 1/57
217. همو، نشریۀ کتابخانۀ، 3/302
218. هندوشاه نخجوانی، 359-360
219. همو، 3
220. مهدوی، «صا»، «قکو»
221. خواندمیر، فصلی از، 4؛ قاضی احمد قمی، گلستان، 133؛ نک : دانشپژوه، «مرقع سازی … »، 176-177
222. رعنا حسینی، 318-320 سند مورد ذکر از جنگ خاتونآبادی شمارۀ 2803 کتابخانۀ ملی برداشته شده است
223. بیانی، احوال و، 1/155
224. دانشپژوه، فهرست کتابخانۀ، 9/992
225. همو، نشریۀ کتابخانۀ، 9/17
226. جونز، 32
227. حزین لاهیجی، 6، 42، 53
228. سنایی، 1074
229. سوزنی سمرقندی، 366
230. دانشپژوه، نشریۀ کتابخانۀ، 5/1723
231. بدوی، 18
232. دعویدار قمی، 79
233. افشار، فهرست کتابهای خطی … ، 1/745
234. روضاتی، «کتابخانۀ خانوادگی … »، 90 به بعد
235. جوینی، 3/244، 269-270
236. کیمنش، 788
237. قاضی احمد قمی، خلاصةالتواریخ، 1/280
238. مجنون رفیقی، 191
239. نفیسی، زندگی و کار … ، 65
240. جوینی، 1/180
241. ابیوردی، 143
242. Gacek, I/49-53
243. مسعود سعد سلمان، 224
244. ابنالندیم، 111
245. گلچین معانی، 34-35
246. همو، 35-36 در این مرجع به جای بدزدد «ببرده» آمده. من شخصاً بدزدد خواندهام
247. مجدزادۀ صبها، 28-33
248. اسکندربیک، 2/761
249. تحویلدار اصفهانی، 81
250. افشار، «وقف کتاب»، 859-860
251. اوکتایی، 2-6؛ ولایی، 621-641
252. مختاری، 72-75
253. سپنتا، 299
254. همو، 169؛ انصاری، 97 به بعد؛ خسروانی شریعتی، 89-104
255. رشیدالدین فضلاللّه، وقفنامۀ ربع، 197
256. ابنجماعة، 170-171
257. نفیسی، زندگی و کار، 63
258. مقدسی، 449
259. یاقوت، معجمالادباء، 2/315
260. مافروخی، 63
261. مرعشی، 255
262. مقدسی، همانجا
263. میرزا سمیعا، 71
264. مسعود سعد سلمان، 85
265. رشیدالدین فضلاللّه، تاریخ مبارک، 211
266. دوانی، 126
267. قزوینی، «نشان … »، 209
268. همانجا
269. دانشپژوه، «کتابداری … »، 297-314
270. میرزا سمیعا، 71
271. میرزا رفیعا، 256، 431
272. واصفی، 1011-1015
273. افشار، «وقفنامۀ آب … »، 317
274. رشیدالدین فضلاللّه، وقفنامۀ ربع، 180
275. سام میرزا صفوی، 58
276. دانشپژوه، «کتابداری»، 297-314
277. ابنخلکان، 3/8
278. مجملالتواریخ … ، 107
279. هندوشاه نخجوانی، 270
280. دانشپژوه، «کتابداری»، 306
281. رشیدیاسمی، «مو»، «مز»
282. فخرالزمانی، 502-503
283. مفتون دنبلی، تذکرۀ نگارستان … ، 60
284. واصفی، 1007-1017
285. رازی، 1/249
286. دانشپژوه، «مرقع سازی»، 209
287. بیانی، احوال و، 1/164
288. دانشپژوه، همان، 177
289. خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، 4/348
290. اسکندربیک، 1/175
291. خواندمیر، فصلی از، 63
292. واله اصفهانی، 471
293. خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، 4/297
294. دانشپژوه، همان، 209
295. طرب نائینی، 612
296. میرزا سمیعا، 71
297. دوانی، 126
298. میرزا سمیعا، همانجا
299. همو، 107
300. افشار، یادگارهای، 2/474
301. اصیلی، 107-111
302. عبدالواسع نظامی، 204-205
303. همانجا
304. سعدی، 857
305. روملو، 240
306. نک : یاقوت، معجمالبلدان، 4/509
307. حکیمالممالک، 229-230
308. امینالدوله غباری، 4/116-117
309. افشار، «وقفنامۀ یکصد … »، 3687-3695
310. حکیمالممالک، 230
311. رشیدالدین فضلاللّه، لطائف … ، 18-19
312. همو، وقفنامۀ ربع، 150
313. همان، 240-241
314. افشار، یادگارهای، 2/407
کتابشناسی:
آتابای، بدری، فهرست دیوانهای خطی کتابخانۀ سلطنتی ]و کتاب هزار و یک شب[، تهران، 1355ش.
آریان، قمر، کمالالدین بهزاد، تهران، 1347ش.
آملی، محمد، نفایسالفنون فی عرایسالعیون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377ش.
ابناثیر، علی، الکامل فیالتاریخ، به کوشش تورنبورگ، بیروت، 1402ق/1982م.
ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320ش.
ابنجماعة، محمد، تذکرة السماع و المتکلم فی ادبالعالم والمتعلم، حیدرآباد دکن، 1353ش.
ابنخلکان، احمد، وفیاتالاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1971-1972م.
ابنسهلان، عمر، «الرسالة السنجر فیالکائنات العنصریه»، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1377ش.
ابنالندیم، محمد، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، 1350ش.
ابوعلی مسکویه، تجاربالامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1377ش.
ابیوردی، حسن، «انیسالعاشقین»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1347ش،
ج 15.
اسکندربیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1353ش.
اصیلی، سوسن، «کتابشناسی وقف»، وقف میراث جاویدان، تهران، 1373ش، س 2، شم 4.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامۀ خاطرات، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1350ش.
همو، المآثار والآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش.
افشار، ایرج، «چاپ نسخه برگردان»، بخارا، تهران، 1377ش، شم 3.
همو، «چاپهای حروفی قدیم کلکته»، بخارا، تهران، 1380ش، شم 17.
همو، سیر کتاب در ایران، تهران، 1344ش.
همو، «عرضه داشت ملازمان کتابخانۀ بایسنقر»، برگ بیبرگی (یادنامۀ استاد رضا مایل هروی)، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1378ش.
همو، «فهرست کتابخانۀ صدرالدین قونوی»، تحقیقات اسلامی، تهران، 1374ش، س 10، شم 1-2.
همو و دیگران، فهرست کتابهای خطی کتابخانۀ ملی ملک وابسته به آستان قدس رضوی، تهران، 1352ش.
همو، کاغذ در زندگی و فرهنگ ایرانی، تهران، 1390ش.
همو، «کاغذ در متون پیشینۀ فارسی»، ایرانشناسی، 1377ش، شم 10.
همو، «کاغذ و کتاب و نسخه در شعر اشرف»، درخت معرفت (جشن نامۀ استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب)، به کوشش علیاصغر محمدخانی، تهران، 1376ش.
همو، کتابشناسی فردوسی، تهران، 1355ش.
همو، «کتابهای چاپ قدیم در ایران و کتابهای چاپ جدید در جهان»، هنر و مردم، تهران، 1345ش، شم 49.
همو، «کراسه»، میراث شهاب، تهران، 1379ش، س 6، شم 4.
همو، «مالکیت و خرید و فروخت نسخههای خطی در گذشته»، نامۀ بهارستان، تهران، 1379ش،
س 1، شم 2.
همو، «نخستین شرکت ملی طبع کتاب»، مهدوینامه، تهران، 1378ش.
همو، «وقف کتاب»، راهنمای کتاب، تهران، 1351ش، شم 15.
همو، «وقفنامۀ آب فرات از عهد شاه طهماسب»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1347ش، ج 15.
همو، «وقفنامۀ یکصد کتاب»، پژوهشهای ایرانشناسی (ناموارۀ دکتر محمود افشار)، به کوشش ایرج افشار، کریم اصفهانیان، تهران، 1346ش، ج 6.
همو، یادگارهای یزد، تهران، 1348ش.
افضلالدین کرمانی، بدایع الزمان فی وقایع کرمان، به کوشش مهدی بیانی، تهران، 1326ش.
اقبال آشتیانی، عباس، «چاو، چاپ اسکناس»، بهار، تهران، 1300ش، س 2، شم 8.
امیرخسرو دهلوی، خسرو، مثنوی قران السعدین، به کوشش حسین برنی، چ سنگی.
امینالدوله غفاری، فرخ، مجموعه اسناد و مدارک، به کوشش کریم اصفهانیان، تهران، 1354ش، ج 4.
انجوی شیرازی، ابوالقاسم، «حدیث کتاب و کتابفروشی»، کتابنمای ایران، به کوشش چنگیز پهلوان، تهران، 1366ش.
انصاری، نوشآفرین، «وقفنامهها و تاریخ کتابخانه و کتابداری»، یادنامۀ ادیب نیشابوری، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1365ش.
اوکتایی، عبدالعلی، «واقفین عمدۀ آستان قدس»، نامۀ آستان قدس، تهران، 1340ش، شم 2.
بدوی، عبدالرحمان، درةالاخبار ولمعة الانوار (ترجمۀ تتمة صوان الحکمة)، ترجمۀ ناصرالدین منشی کرمانی، به کوشش محمد مشکوة، تهران، 1318ش.
بناکتی، داود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348ش.
بوزجانی جامی، درویش علی، روضة الریاحین، به کوشش حشمتاللّه مؤید، تهران، 1345ش.
بیانی، مهدی، احوال و آثار خوشنویسان، به کوشش حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1345ش.
همو، کتابشناسی کتابهای خطی، به کوشش حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1352ش.
بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1313ش.
پوروش، بیتا، «جلد و جلدسازی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی، تهران، 1389ش، ج 18.
تاجالدین وزیر، احمد، بیاض، به کوشش ایرج افشار و مرتضی تیموری، اصفهان، 1353ش.
تحفةالعالم، به کوشش صمد موحد، تهران، 1363ش.
تحویلدار اصفهانی، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342ش.
تربیت، محمدعلی، «تاریخ مطبعه و مطبوعات ایران»، ارغنون (مجموعه مقالات محمدعلی تربیت)، به کوشش غلامرضا طباطباییمجد، تبریز، 1373ش.
تفضلی، احمد و ژاله آموزگار، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران، 1376ش.
تقیزاده، حسن، «چاپخانه و روزنامه در ایران»، کاوه، دورۀ جدید، 1921م، شم 5.
ثروتیان، بهروز، «نقش الفبا در تصحیف و تصحیح متون فارسی»، مجموعه مقالات کنگرۀ بینالمللی کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی، مشهد، 1379ش، ج 3.
جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1338ش.
جعفری، عبدالرحیم، «یادداشتهایی دربارۀ کتابهای چاپ سنگی»، ارج نامۀ ایرج، به کوشش محسن باقرزاده، تهران، 1374ش، ج 2.
جعفریان، رسول، صفویه در عرصۀ دین، فرهنگ و سیاست، قم، 1379ش.
جملیکارری، ج. ف.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، 1348ش.
جونز، هارفورد، آخرین روزهای لطفعلی خان زند، ترجمۀ هما ناطق و جان گرنی، تهران، 1353ش.
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1911م/1329ق.
جهانگیر میرزا، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1327ش.
حاجری، محمدطه، «الورق و الوراقة فیالحضارةالاسلامیة»، المجمعالعلمیالعراقی، بغداد، 1965-1966م، ج 12-13.
حافظ شیرازی، شمسالدین محمد، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1320ش.
حزین لاهیجی، محمدعلی، تاریخ، اصفهان، 1332ش.
حکیمالممالک، علینقی، روزنامۀ سفر خراسان، به کوشش علیاصغر خطاط و میرزا بزرگ نقاش غفاری، تهران، 1286ق.
خاقانی، افضلالدین بدیل، دیوان، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1375ش.
خسروانی شریعتی، محمود، «مروری بر وقفنامههای قرآن براساس نسخههای کتابخانۀ آستان قدس رضوی»، مشکوة، تهران، 1375ش، شم 52.
خواجه نقیب بخاری، مذکر احباب، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1377ش.
خواندمیر، محمد، تاریخ حبیبالسیر، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1333ش.
همو، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش.
همو، فصلی از خلاصةالاخبار، به کوشش سرور گویای اعتمادی، کابل، 1245ش.
دانشپژوه، محمدتقی، فهرست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، 1332ش.
همو، فهرست میکروفیلمهای کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، 1348ش.
همو، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ موزۀ ایران باستان، تهران، 1341ش.
همو، «کتابداری فیلسوف»، مجموعه خطابههای نخستین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران، 1345ش.
همو، «مرقع سازی و جنگنویسی»، فرخنده پیام (یادگارنامۀ استاد غلامحسین یوسفی)، مشهد، 1359ش.
همو و ایرج افشار، نشریۀ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، دربارۀ نسخههای خطی، تهران، 1340ش.
دعویدار قمی، محمد، دیوان، به کوشش علی محدث، تهران، 1365ش.
دوانی، جلالالدین، «عرض سپاه اوزون حسن»، دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخی، دفتر سوم، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387ش.
دایرةالمعارف فارسی، به کوشش غلامحسین مصاحب، تهران، 1345-1374ش.
دبیرسیاقی، محمد، فرهنگهای فارسی و فرهنگ گونهها، تهران، 1368ش.
دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، 1361ش.
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1901م.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامۀ، به کوشش علیاکبر دهخدا و دیگران، تهران، 1325-1375ش.
ذکاء، یحیی، تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران، تهران، 1376ش.
همو، «کاغذ ابری»، آینده، تهران، 1369ش، شم 160.
رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، 1340ش.
رافعی قزوینی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عزیزاللّه عطاردی، تهران، 1376ش.
راوندی، محمد، راحةالصدور و آیةالسرور، به کوشش محمد اقبال، لندن، 1921م.
رسالاتی در خوشنویسی و هنرهای وابسته، به کوشش حمیدرضا قلیچخانی، تهران، 1373ش.
رستمالحکما، محمدهاشم، رستمالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348ش.
رشیدالدین فضلاللّه همدانی، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، لندن، 1920م.
همو، سوانحالافکار رشیدی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1358ش.
همو، لطائفالحقایق، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، 1355-1357ش.
همو، وقفنامۀ ربع رشیدی، به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران، 1356ش.
رشیدیاسمی، غلامرضا، مقدمه بر دیوان مسعود سعد سلمان (نک : هم ، مسعود سعد سلمان).
رضوانی، محمد، «چاپ سربی و چاپ سنگی»، راهنمای کتاب، تهران، 1355ش، شم 19.
رعدی آذرخشی، غلامعلی، «کتابخانهها، طبع کتاب، مطبوعات محلی»، تعلیم و تربیت، تهران، 1315ش، شم 60.
رعنا حسینی، کرامت، «دو سند از احوال دو نقاش»، آینده، تهران، 1361ش، س 8، شم 5.
«روایت یک فرنگی از کتاب»، نگارش و تحصیل در عهد صفوی، ترجمۀ آزاد بروجردی (علیمحمد روحبخشان)، کلک، تهران، 1357ش، شم 80-83.
روشن، محمد، «تمهیدات در بررسی شیوه املا در نسخههای خطی»، مجموعه مقالات کنگرۀ بینالمللی کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی، مشهد، 1379ش، ج 3.
روضاتی، محمدعلی، «کتابخانۀ خانوادگی آیةاللّه العظمی آقا میرزا سید محمدهاشم موسوی چهارسوقی»، دو گفتار پیرامون گوشههایی از احوال و آثار علمای بزرگ خوانسار، قم، 1378ش.
همو، «کتابهای چاپی و خوشنویسان تبریز»، آینده، تهران، 1356ش، شم 6.
روملو، حسن بیک، احسنالتواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349ش.
زیات، حبیب، «صحفالکتابة و صناعةالورق فیالاسلام، الورقالخراسانی»، المشرق، 1954م، ج 48.
سام میرزا صفوی، تذکرۀ تحفۀ سامی، به کوشش رکنالدین همایونفرخ، تهران، سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران.
سبزواری، فتحاللّه، «اصول و قواعد خطوط سته»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1342ش، ج 11.
سپنتا، عبدالحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، اصفهان، 1346ش.
سراج شیرازی، یعقوب، تحفةالمحبین، به کوشش کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، تهران، 1376ش.
سرمدی، عباس، «جامی، خط و خطاط»، پژوهشهای ایرانشناسی (ناموارۀ محمود افشار)، تهران، 1379ش، ج 12.
سعدالدین وراوینی، مرزباننامه، به کوشش محمد قزوینی و نصراللّه تقوی، لیدن، 1909م.
سعدی، مصلحالدین، کلیات، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340ش.
سنایی، مجدود، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1341ش.
سوزنی سمرقندی، محمد، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاهحسینی، تهران، بیتا.
سیاسی، علیاکبر، گزارش یک زندگی، لندن، 1366ش.
شریفی، هادی، گنجینههای دستنویسهای اسلامی در ایران، ترجمۀ احمدرضا رحیمی ریسه، تهران، 1379ش.
صبا، محمدمظفر حسین، تذکرۀ روز روشن، به کوشش محمدحسین رکنزادۀ آدمیت، تهران، 1342ش.
طرب نائینی، محمدجعفر، جامع جعفری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1353ش.
عبدالرزاق سمرقندی، جلالالدین، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش.
عبدالواسع نظامی، نظامالدین، منشأ الانشاء، به کوشش رکنالدین همایونفرخ، تهران، 1357ش.
عتبی، محمد، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1357ش.
عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1342ش.
عواد، کورکیس، «الورق او الکاغذ، صناعة فیالعصورالاسلامیة»، المجمعالعلمیالعربی، دمشق، 1943م، ج 23.
عوفی، محمد، لبابالالباب، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1333ش.
عینالحسن، «خدمات برجستۀ منشی نولکشور به ادب فارسی»، دانش، تهران، 1342ش.
فارسی، عبدالغفار، سیاق تاریخ نیسابور، انتخاب صریفینی، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، 1362ش/1403ق.
فخرالزمانی، عبدالنبی، تذکرۀ میخانه، به کوشش احمد گلچین معانی، تهران، 1340ش.
فضایلی، حبیباللّه، اطلس خط، اصفهان، 1350ش.
فهرست انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1359ش.
فیاض، علیاکبر، «خبری از مشهد هزار سال پیش»، راهنمای کتاب، تهران، 1340ش، شم 14.
«فهرست چاپخانههای شبهقارۀ هند»، قند پارسی، تهران، 1372ش، شم 6.
قاسمی، فرید، مشاهیر مطبوعات، تهران، 1379ش.
همو، «نخستین شرکت چاپ و نشر کتاب در ایران»، سروش، تهران، 1375ش، شم 785.
قاضی احمد قمی، خلاصةالتواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش.
همو، گلستان هنر، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، 1366ش.
قزوینی، محمد، «سند تاریخی راجع به بهزاد»، بیست مقاله، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313ش، ج 2.
همو، «نشان کلانتری بهزاد»، بیست مقاله، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313ش، ج 2.
همو، یادداشتهای، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1322ش.
قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1358ش.
قفطی، علی، تاریخالحکماء، به کوشش بهیندخت دارابی، تهران، 1347ش.
قمی، نجمالدین، تاریخالوزراء، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1363ش.
کاتب اصفهانی، محمد، خریدةالقصر و جریدةالعصر، به کوشش عدنان محمد آل طعمه، تهران، 1377ش.
کاتب یزدی، احمد، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345ش.
«کتابچۀ کلاماللّه و کتب کتبخانۀ آستان قدس رضوی»، به کوشش محمود مرعشی نجفی، میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1377ش، ج 8.
کندلی، غفار، «خاقانی شروانی، ابومنصور حفده و عزالدین بوعمران»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، تبریز، 1347ش، س 2، شم 88.
کیمنش، عباس، «کتابخانههای ایران در ادوار نخستین و میانۀ تمدن اسلامی»، نامۀ شهیدی، تهران، 1374ش.
گلچین معانی، احمد، راهنمای گنجینۀ قرآن، مشهد، 1347ش.
گنجینۀ شیخ صفی، به کوشش میرودود سیدیونسی، تبریز، 1348ش.
لاهوری، محمدشفیع، مقدمه بر مثنوی وامق و عذرا عنصری، به کوشش محمدشفیع لاهوری، لاهور، 1967م.
مافروخی اصفهانی، مفضل، محاسن اصفهان، ترجمۀ حسین آوی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، اصفهان، 1385ش.
مایل هروی، نجیب، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران، 1380ش.
همو، نقد و تصحیح متون مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطی، مشهد، 1369ش.
مباحث فرهنگی عصر ناصری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1380ش.
متینی، جلال، «تحول رسمالخط فارسی از قرن شش تا قرن سیزدهم»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، 1347ش، شم 4.
همو، «رسمالخط فارسی در قرن پنجم هجری»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، 1344ش، ج 3.
مجدزادۀ صهبا، جواد، «سی پارۀ قدیمی و وقفنامه 777 ساله»، یادگار، تهران، 1323ش، س 1، شم 9.
مجدی، محمد، زینتالمجالس، تهران، 1309ق.
مجملالتواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش.
مجنون رفیعی هروی، «رسمالخط، سوادالخط، آدابالمشق»، کتابآرایی در تمدن اسلامی، به کوشش نجیب مایل هروی، مشهد، 1372ش.
محرابی کرمانی، سعید، تذکرةالاولیاء (مزارات کرمان)، به کوشش حسین کوهی کرمانی، تهران، 1330ش.
محمد معصوم اصفهانی، خلاصةالسیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368ش.
محیط طباطبایی، محمد، «چاپ سربی و سنگی»، راهنمای کتاب، تهران، 1355ش، شم 19.
مختاری، رضا، «دو وقفنامه کتاب از عهد صفوی»، وقف میراث جاویدان، تهران، 1375ش، شم 1،
س 40.
مداینی، مهدی، مقدمه بر ظفرنامۀ حمداللّه مستوفی، به کوشش مهدی مداینی، تهران، 1380ش.
مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار محمد بن محمد بن الحسن طوسی، تهران، 1334ش.
مرعشی، میرتیمور، تاریخ خاندان مرعشی، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1356ش.
مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشیدیاسمی، تهران، 1318ش.
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تذکرۀ نگارستان دارا، به کوشش عبدالرسول خیامپور، تهران، 1342ش.
همو، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، 1351ش.
مقدسی، محمد، احسنالتقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، قاهره، 1411ق/1991م.
منزوی، علینقی، فهرست کتابهای اهدایی آقای سید محمد مشکوة به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، 1332ش.
مهدوی، اصغر، مقدمه بر سیرت رسولاللّه، رفیعالدین اسحاق همدانی، تهران، 1360ش، ج 1.
میرزا رفیعا، محمدرفیع، دستورالملوک، به کوشش محمداسماعیل مارچینکوفسکی، ترجمۀ علی کردآبادی، تهران، 1385ش.
میرزا سمیعا، امیرمحمد سمیع، تذکرةالملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368ش.
میرزای گلپایگانی، حسین، تاریخ چاپ و چاپخانه در ایران (1050 قمری ـ 1320 شمسی)، تهران، 1378ش.
همو، «تاریخ گراورسازی در ایران»، صنعت چاپ، تهران، 1372ش، شم 12.
میناسیان، لئون، «اولین چاپخانه در ایران»، پنجمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، اصفهان، 1354ش.
مینوی، مجتبی، «کاپوسنامۀ فرای»، به کوشش هاگپ صرافیان، استانبول، 1956م.
همو، «کاروان معرفت»، یغما، تهران، 1332ش، س 6.
میهنی، محمد، دستور دبیری، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1962م.
ناصرالدین منشی کرمانی، سمطالعلی للحضرةالعلیا، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1328ش.
نخجوانی، حسین، «کمالالدین جعفر خطاط تبریزی»، چهل مقاله، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، 1343ش.
نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن، به کوشش محتبی مینوی، تهران، 1344ش.
نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1378ش.
نصیری ارمنی، فخرالدین، روکش جلد و انواع آن، صحافی سنتی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1359ش.
نفیسی، سعید، زندگی و کار و اندیشۀ روزگار پورسینا، تهران، 1333ش.
همو، «صنعت چاپ مصور در ایران»، پیام نو، تهران، 1335ش، شم 5.
همو، «نخستین چاپهای مصور در ایران»، راهنمای کتاب، تهران، 1337ش، س 1.
همو، «نمایشگاه گراور در ایران»، جهان نو، تهران، 1336ش.
واصفی، محمود، بدایعالوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، لنینگراد، 1349ش.
واله اصفهانی، محمدیوسف، خلد برین (روضههای ششم و هفتم، تاریخ تیموریان و ترکمانان)، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، 1379ش.
ولایی، مهدی، «تاریخ کتابخانۀ آستان قدس رضوی»، مجموعه مقالات کنگرۀ بینالمللی کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی، مشهد، 1379ش، ج 2.
یغمایی، اقبال، وزیران علوم و معارف و فرهنگ ایران، تهران، 1370ش.
هفت کشور یا صورالاقالیم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1353ش.
هندوشاه نخجوانی، تجاربالسلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313ش.
هنرفر، لطفاللّه، آثار تاریخی اصفهان، اصفهان، 1350ش.
یاقوت، معجمالادباء، قاهره، 1355-1357ق/1936-1938م.
همو، معجمالبلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزگ، 1866-1870م.
Abdul Aziz, sh., The Imperial Library of the Mughuls, ed. A. Ahsan, Lahore, 1967
Afshar, I., »Az dans La tradition bibliotheconomique Irano-Indienne«, Scribes et Manuscript du moyen Orient, Paris, 1977
Barthold, V. V., Ulug Beg und seine Zeit, tr. W. Hinz, Leipzig, 1935
Biligin, O., Thurkey in world survey of Islamic manuscripts, ed. G. Roper, London, 1994
Browne, E., A Literary History of Persia, Cambridge, 1928
Bulliet, R. W., The Patricians of Nishapur, Cambridge, 1972
Eche, Y., Les bibliotheques arbes Publiques et Semipubliques En mesopotamie, Damas, 1967
Ehlers, J., Mit Goldeneme siegel uber Schreiber und Botem in Šahname, Wiesbaden, 2000
Elfenbein, J., »Brahui«, Encyclopaedia Iranica, ed. E. Yarshater, New York, 1990, vol.IV
Floor, W., »Čap«, Encyclopardia Iranica, ed. E. Yarshater, New York, 1990, vol. IV
id, »The First Printing press in Iran«, Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft, 1986, no. 130
Frye, R. N., »The Andarz Name of Kaykus b. kapus b. vušmgir«, Serta Cantabrigiensia, Wiesbaden, 1954
Gacek, A., The Use of kabikaj in Arabic Manuscripts, Leiden, 1986
Halm, H., Die Ausbreitung der safitischen Rechtsschule von den Anfagen biszum 8/14 Jahrundert, Weisbaden, 1978
Hashemi-e Minabad, H., Vocabulary and Book Crafts, Tehran, 2001
Jahn, K., »Paper currency in Iran«, Journal of Asian History, 1970, no. 4/2
Joseph, E., »Bongāh-e Tarjoma wa našr-e ketāb«, Encyclopaedia Iranica, ed. E. Yarshater, New York, 1990, vol. IV
Tafażżoli, A., »Bonyād-e Frhang-e Īran«, Encyclopaedia Iranica, ed. E. Yarshater, New York, 1990, vol. IV
Yūsofi, G. H., »Calligraphy«, Encyclopaedia Iranica, ed. E. Yarshater, New York, 1990, vol. IV
تاریخ جامع ایران؛ جلد 17