همیشه اوضاع زمانه و شرایط اقتصادی، در حیات و ممات مراکز فرهنگی مؤثر بوده است. گاهی «رونق عهد شباب است دگر بستان را» و گاه چرخ زمانه دگرگون شده و« جای آن است که خون موج زند در دل لعل». الغرض شک نیست که برای شروع کارهای بزرگ علمی و فرهنگی، اتّکا به مساعدتهای دولتی امری اجتناب ناپذیر است. اما برای ادامه راه، باید از نهادهای مردمی مثل سازمان اوقاف و یا حمایتهای ملی و مشارکتی بهره جست. در واقع دولت خوب است که به قول اهل منطق: علت موجده باشد و نهادهای مردمی علت مبقیه که در تداوم امور خیر مشارکت داشته باشند.
الحق و الانصاف پس از پشت سرگذاشتن عقبه ویرانگر و سرنوشت ساز جنگ تحمیلی، شاهد موج گسترده تأسیس مراکز علمی، دانشگاهی، فرهنگی و پژوهشی بوده ایم. مجتمع های عظیمی به خصوص در تهران و قم بنا شد که مایه مباهات است. لیکن باعث تأسف است که اینان به جای این که برای ادامه فعالیتهای خود، اعتبارات مالی و بودجه خود را از طریق موقوفات و وجوهات تأمین کنند، اتّکا و وابستگی خود را از دولت کم نکردند. طبیعی است وقتی- خدای ناکرده- شرایطی پیش آید که این کمکها قطع شود، بسا سرمایه های علمی و هزینه های بسیاری که رشته کرده شده بود، پنبه شود. و این خطایی است که خطری جبران ناپذیر در پی دارد.
دوستان میراث مکتوب واقفند که 5- 6 سال پیش، به دلایلی که جای ذکر آن نیست، چاه بر سر راه کندند و چوب لای چرخ میراث گذاشتند و مدتی این مثنوی تأخیر افتاد و کتابی راهی چاپخانه نشد و « دور گردون بر مراد ما نرفت»، ولی مثل روز روشن، می دانستیم و غم نداشتیم که «دائما یکسان نباشد حال دوران….» و طبعاً با گذر ایام و تمرین صبر «کیمیایی همچو صبر آدم ندید» اوضاع به حالت «تا باد چنین بادا» باز می گردد. این روزگار عسرت، هرچند به سختی گذشت، اما آثار و تبعات مثبت و منفیی به همراه داشت. برخی کتابهایشان را پس گرفتند، بعضی به سراغ کار دیگری رفتند و البته اغلب دوستان همدلی و همراهی کردند و با سرد و گرم روزگار ما ساختند که «فی تقّلب الاحوال تعرف جواهر الرجال».
در آن ایام به فکر چاره افتادیم تا ببینیم آیا می شود کاری کرد تا روی پای خودمان بایستیم و دیگر چشم به کمکهای سالانه عمومی نداشته باشیم؟ با جمعی از دوستان خدمت مرحوم استاد ایرج افشار رفتیم. ایشان از تجربیات خود در این باره گفت. گفتیم ما انجمن دوستداران میراث مکتوب را به این منظور تشکیل داده ایم تا علاقه مندان عضو شوند و اگر صاحب ثروتی علاقه مند به فرهنگ هم دید که مثلاً شما و … عضو هستید، راغب به همکاری و مشارکت شود. حتی اشاره کردیم استاد …. تمام حق التألیف های خود را بابت کمک به حفظ میراث مکتوب هبه کرده است. به هر روی، تجارب استاد چندان مشوق ما بر این کار نبود.
در آن ایام خدمت مرحوم صنعتی زاده رسیدم، ایشان قبول کردند که تمام هزینه های کتاب شرح بیست باب ملا مظفر را بپردازند، پیشنهاد من این بود که مبلغی را وقف کنند و ما برای چاپ 100 متن کهن تاریخ علمی بتوانیم برنامه ریزی کنیم.
به هر حال، به هر دری دقّ الباب می کردم، با افراد مختلفی از اهل علم گرفته تا اهل تجارت صحبت کردم، حتی حاضر شدم نشان کارخانه ماکارونی سازی … را داخل کتابی بزنم و هزینه های آن را بگیرم تا آثاری که با هزار خون دل تولید شده، چاپ و عرضه شود.
ادامه دارد…
الحق و الانصاف پس از پشت سرگذاشتن عقبه ویرانگر و سرنوشت ساز جنگ تحمیلی، شاهد موج گسترده تأسیس مراکز علمی، دانشگاهی، فرهنگی و پژوهشی بوده ایم. مجتمع های عظیمی به خصوص در تهران و قم بنا شد که مایه مباهات است. لیکن باعث تأسف است که اینان به جای این که برای ادامه فعالیتهای خود، اعتبارات مالی و بودجه خود را از طریق موقوفات و وجوهات تأمین کنند، اتّکا و وابستگی خود را از دولت کم نکردند. طبیعی است وقتی- خدای ناکرده- شرایطی پیش آید که این کمکها قطع شود، بسا سرمایه های علمی و هزینه های بسیاری که رشته کرده شده بود، پنبه شود. و این خطایی است که خطری جبران ناپذیر در پی دارد.
دوستان میراث مکتوب واقفند که 5- 6 سال پیش، به دلایلی که جای ذکر آن نیست، چاه بر سر راه کندند و چوب لای چرخ میراث گذاشتند و مدتی این مثنوی تأخیر افتاد و کتابی راهی چاپخانه نشد و « دور گردون بر مراد ما نرفت»، ولی مثل روز روشن، می دانستیم و غم نداشتیم که «دائما یکسان نباشد حال دوران….» و طبعاً با گذر ایام و تمرین صبر «کیمیایی همچو صبر آدم ندید» اوضاع به حالت «تا باد چنین بادا» باز می گردد. این روزگار عسرت، هرچند به سختی گذشت، اما آثار و تبعات مثبت و منفیی به همراه داشت. برخی کتابهایشان را پس گرفتند، بعضی به سراغ کار دیگری رفتند و البته اغلب دوستان همدلی و همراهی کردند و با سرد و گرم روزگار ما ساختند که «فی تقّلب الاحوال تعرف جواهر الرجال».
در آن ایام به فکر چاره افتادیم تا ببینیم آیا می شود کاری کرد تا روی پای خودمان بایستیم و دیگر چشم به کمکهای سالانه عمومی نداشته باشیم؟ با جمعی از دوستان خدمت مرحوم استاد ایرج افشار رفتیم. ایشان از تجربیات خود در این باره گفت. گفتیم ما انجمن دوستداران میراث مکتوب را به این منظور تشکیل داده ایم تا علاقه مندان عضو شوند و اگر صاحب ثروتی علاقه مند به فرهنگ هم دید که مثلاً شما و … عضو هستید، راغب به همکاری و مشارکت شود. حتی اشاره کردیم استاد …. تمام حق التألیف های خود را بابت کمک به حفظ میراث مکتوب هبه کرده است. به هر روی، تجارب استاد چندان مشوق ما بر این کار نبود.
در آن ایام خدمت مرحوم صنعتی زاده رسیدم، ایشان قبول کردند که تمام هزینه های کتاب شرح بیست باب ملا مظفر را بپردازند، پیشنهاد من این بود که مبلغی را وقف کنند و ما برای چاپ 100 متن کهن تاریخ علمی بتوانیم برنامه ریزی کنیم.
به هر حال، به هر دری دقّ الباب می کردم، با افراد مختلفی از اهل علم گرفته تا اهل تجارت صحبت کردم، حتی حاضر شدم نشان کارخانه ماکارونی سازی … را داخل کتابی بزنم و هزینه های آن را بگیرم تا آثاری که با هزار خون دل تولید شده، چاپ و عرضه شود.
ادامه دارد…
اکبر ایرانی- میراث مکتوب