میراث مکتوب- مقالهی حاضر ناظر بر اقتباسات یا تشابهات سعدی در گلستان و بوستان از اشعار عرب است، ولی مطلقا به «متنبی» و شعر او المامی نشده است، و غرض نهایی از این مقاله، مقابله و مقایسهی مضامین مذکور با یکدیگر و نمایاندن مقام والای غیرقابل قیاس سعدی با دیگران و اثبات همان فرمودهی خود اوست که: «همه گویند ولی گفتهی سعدی دگر است»، گو اینکه:
مردم همه دانند که در نامهی سعدی مُشکیست که در طبلهی عطّار نباشد
شواهدی از گلستان
1- گِلی خوشبوی در حمّام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مُشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گِلی ناچیز بودم و لیکن مدتی با گُل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
رایت الطّین فی الحمّام یوما بکفّ الحبّ اثّر ثمّ نسّم فقلت له:امسک أم عبیر لقد صیّرتنی بالحبّ مغرم أجاب الطّین انّی کنت تربا صحبت الورد صیّرنی مکرّم الفت اکابرا وازددت علما کذا من عاشر العلماء مکرم
از«غزّی»شاعر قرن ششم و منقول در حاشیهی صفحهی 107،رسالة المسترشدین حارث بن اسد محاسبی(ره)
و ناگفته نماند که ابیات فوق،غیر از چهار بیتیست که وصّاف آن را در تاریخ معروف خود،و به نقل از وصّاف مرحوم مبرور استاد علیاصغر حکمت-رحمة اللّه علیه-در گلزار حکمت،صفحهی 49 آورده و جناب استاد دکتر غلامحسین یوسفی-رحمة اللّه علیه-در صفحهی 210 گلستان چاپ خود به آن اشاره فرموده است.
2-هرکجا چشمهیی بود شیرین مردم و مرغ و مور گرد آیند
ص 28
یسقط الطّیر حیث ینتثرّ الح ب و تغشی منازل الکرماء
از بشار بن برد،متوفی 167 هـ.
3-شخصی همه شب بر سر بیمار گریست چون روز آمد بمُرد و بیمار بزیست بس که در خاک تندرستان را دفن کردیم و زخمخورده نمرد
ص 64
این مضمون در بسیاری از اشعار عرب نیز آمده است که چند نمونهی آن ذکر میشود(اضافه بر دو نمونهی مذکور در گلستان استاد دکتر یوسفی-رحمة اللّه علیه-)و:
کم من علیل قد تخطّاه الرّدی فنجا و مات طبیبه و العوّد
از محمود وراق،قرن سوم،ص 45 دیوان و منقول در الموشح مرزبانی،قرن چهارم و:
و کم من مریض نعاه الطّبیب الی نفسه و تولّی کئیبا فمات الطبیب و عاش المریض فاضحی الی الناس ینعی الطبیبا
ایضا در الموشح،ص 532 و
کم مریض قد عاش من بعد یأس بعد موت الطبیب و العوّاد قد یصاد القطا فینجو سلیما و یحل القضاء بالصیاد
از«صیمری»،تاریخ بغداد،قرن 5
4-دوش مرغی به صبح مینالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیحگوی و من خاموش
ص 70 و ص 181 مواعظ
این قطعهی شیوا متاثر از همان ابیات بسیار مشهوریست که در کتب صوفیه مکرر آمده است و حضرت مولانا نیز در مقدمهی منثور دفتر چهارم به آن استشهاد فرموده است که:
و ممّا شجانی انّنی کنت نائما اعلل من برد بطیب التّنسم الی ان دعت و رقاء فی غصن ایکة تغرّد مبکاها بحسن التّرنم فلو قبل مبکاها بکیت صبابة لسعدی شفیت النفس قبل التّندّم و لکن بکت قبلی فهیّجلی البکا بکاها،فقلت الفضل للمتقدم
5-دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
ص 71
ان کنت تنکرانّ فی الالحان فائدة و نفعا فانظر الی الابل التی-لا شکّ اغلظ منک طبعا تصغی لا صوات لاحدا-ة فتقطع الفلوات قطعا
ابو الفتح کشاجم شاعر معروف قرن 4
6-گربهی مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی
ص 96
بعید نیست متاثر از این بیت منسوب به حضرت مولی الموالی- سلام اللّه علیه-در مورد«أرزاق و أقسام»باشد در قطعهی سهبیتی که:
لو کان عن قوة او عن مغالبة طار البزاة بارزاق العصافیر
سیوطی،تاریخ الخلفا،ص 123 به نقل از مبرد،قرن 3
7-گه بود کز حکیم روشن رای برنیاید درست تدبیری گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری
ص 113
فالصّید یحرمه الرّامی المجید وقد یرمی فیحیرزه من لیس بالرامی
صالح بن عبد القدوس،متوفی 170 هـ.
8-چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگافکن و پیلتن گر از عهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من نکردی چنین روز بر من جفا که تو شیرمردی و من پیرزن
ص 151
در این موضوع،شاید حضرت شیخ به این ابیات بینظر نبوده است:
ربّیته و هو مثل الفرخ اعظمه أمّ الطعام تری فی ریشه زغبا حتا اذا آض کالفحّال شذّبه أبّاره و نفی عن متنه الکربا انشا یخرّق اثوابی و یضربنی ابعد ستّین عندی تبتغی الادبا
از زنی بادیهنشین،به نقل مبرد،در کامل،ص 1/141
و یا به اشعار شاعر جاهلیت عرب:«امیة بن ابی الصّلت ثقفی»که بر همین مضامین است.(دیوان،ص 18؛و اغانی،ج 4/133 چاپ بیروت)
9-چوب تر را چنانکه خواهی پیچ نشود خشک،جز به آتش راست
ص 156
که علاوه بر دو موردی که استاد دکتر یوسفی-رحمة اللّه علیه- نقل فرمودهاند،مورد زیر را نیز یادآور است:
یقوّم بالثقاف العود لدنا و لا یتقوّم العود الصّلیب
کامل مبرد،ص 342
10-عالم اندر میان جاهل را مثلی گفتهاند صدّیقان شاهدی در میان کوران است مصحفی در سرای زندیقان
قطعنظر از مثلی که خود حضرت شیخ به آن اشاره میفرماید در عربی و فارسی در ابیات دیگری نیز این مثل تضمین شده است که مورد عربی آن را استاد دکتر یوسفی به نقل از دکتر محفوظ آوردهاند، در فارسی نیز پیش از سعدی جمال الدین عبد الرزاق این مثل را تضمین کرده است که:
مظلوم چون به خانهی زندیق مصحفم محروم چون ز چشمهی حیوان سکندرم
دیوان،ص 243
11-گر به محشر خطاب قهر کند انبیا را چه جای معذرت است
ص 202
گرچه ارجاعی که اینک داده میشود به شاعری فارسیزبان است، ولی صرفا از نظر مقایسهی فرمودهی شیخ با دیگران و اینکه واقعا «گفتهی سعدی دگر است»ذکر میشود.عمادی شهریاری شاعر قرن ششم گفته است:
آنجا که نمود لعل تو لطف کُفّار نیند زشتکردار وانجا که نمود جِزع تو قهر هستند پیمبران گنهکار
تاریخ ادبیات در ایران،دکتر صفا،4/748
باید فرمودهی آن منتقد بزرگوار را که:«…و فصحا دانند و بلغا شناسند…»چنین تطویل کرد که:و فصحا و بلغا دانند و فقها و متکلمان شناسند که چهگونه امیر عمادی شهریاری در این دو بیت مرتکب خطاهای فاحش بیانی و لغزشهای منکر اعتقادی و کلامی شده است.
شواهدی از بوستان
12-تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پُرمیوه بر سر بر زمین
ص 122
اذا کرم الانسان زاد تواضعا و ان لؤم الانسان زاد ترفّعا کذا،الغصن فی حمل الثمار تناله و ان یعر من حمل الثمار تمنّعا
؟،منقول در جنگ تاج الدین احمد وزیر
13-مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش دریغ آمدم کام و دندان خویش محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پای سگ اندر برم
ص 135
شاتمنی عبد بنی مسمع فصنت عنه النّفس و العرضا و لم اجبه لاحتقاری له من ذا یعض الکلب ان عضّا
از نور القبس مرزبانی،قرن 4،ص 327
احمد مهدوی دامغانی
منبع: حافظ، خرداد 1385 شماره 29