میراث مکتوب- مراسم افتتاحیه همایش بینالمللی «محیالدین ابنعربی، میراث او و اهمیت آن در جهان معاصر» دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ با حضور متفکرانی از ایران و روسیه در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد. در ابتدا شهرام پازوکی به عنوان دبیر علمی همایش ضمن توضیحاتی درباره شکلگیری این همایش که از ایدههای رئیس اسبق موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بوده به این موضوع پرداخت که شناخت وجوه مختلف زندگی و آثار ابنعربی در دستور کار این همایش است. پازوکی درباره مقالات ارائه شده نیز توضیحاتی داد، اینکه ۷۰ مقاله داخلی و خارجی به همایش ارسال شده است اما زمان کافی برای ارائه دادن تمام آن مقالات نیست و در آینده کتابی منتشر میشود که مشتمل بر چکیده مقالات خواهد بود. پازوکی به کارگاههای آموزشی و جلسات نقد و بررسی کتاب نیز به عنوان مقدمات برگزاری همایش محیالدین ابنعربی اشاره کرد و به این نکته پرداخت که همه این جلسات و نشستها مقدمهای بوده برای همایشی که امروز در حال برگزاری است.
تعابیر امام درباره ابنعربی در نامه به گورباچف منحصربهفرد است
عسکر دیرباز، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران دیگر سخنران مراسم افتتاحیه بیان کرد: صمیمانه تشکر میکنم از دکتر پازوکی که به رغم کثرت مراجعان و اساتید و دانشجویان و کارهای پژوهشی فراوان، مسئولیت این همایش را پذیرفتند. برای برگزاری این همایش تلاشهایی شبانهروزی انجام شد تا چنین فضایی مهیا شود. از هیئت محترمی که از روسیه تشریف آوردند نیز تشکر میکنم. امیدوارم این سفر به ایران، سفر خوبی برایشان باشد.
او ادامه داد: در یازدهم دی ماه ۱۳۶۷ امام هیئتی را به ریاست آیتالله جوادی آملی با نامه مبسوطی به اتحاد جماهیر شوروی فرستادند یعنی سی و پنج سال پیش. بیست روز دیگر سالگرد این اقدام است. در آن نامه امام به فارابی و ابنسینا و ملاصدرا اشاره میکنند و اینکه مارکسیسم در حال فروپاشی است. امام در بخشی از نامه به شکل متفاوتی به ابنعربی اشاره میکنند.
دیرباز اضافه کرد: درباره فارابی و ابنسینا و ملاصدرا تعبیرهای امام این است که دیدگاههای این بزرگان میتواند برای کسانی که در زمینه ذات خداوند مطالعه میکنند کمک خوبی باشد. اما وقتی نوبت به ابنعربی میرسد ایشان میفرمایند اگر میخواهید از دیدگاه او بهره ببرید هیئتی را از افراد تیزهوش اعزام کنید به قم که سالها در مکتب ابنعربی زانو بزنند و آموزش ببینند و بعد از اندیشههای او استفاده کنند.
او بیان کرد: تفاوتی که امام میان فارابی و ابنسینا و شیخ اشراق از طرفی و ابنعربی از طرف دیگر میگذارد قابل توجه است. این فقط درباره ابنعربی است که امام فرموند بدون شاگردی نمیتوان بر اندیشه بلند او دست یافت. چنین نکتهای را امام درباره شخصیتهای دیگری که در این نامه نام بردهاند مورد اشاره قرار نمیدهند. مطلب دیگر، این است که، ابنعربی شخصیتی پرکار در جهان اسلام است. حتی به لحاظ تألیفات فراوان در ابعاد مختلف دانشهای اسلامی در روزگار خودش و تاریخ بشریت جزو سرآمدترین شخصیتها بوده است. در فهرست ارائه مقالهها میتوان ابعاد گوناگون ابنعربی را مورد مطالعه قرار داد.
ابنعربی عذاب الهی را جلوهای از رحمت عام الهی میداند
دیرباز گفت: خیلی سال پیش «مواقع النجوم» ابنعربی را مطالعه میکردم. این رساله ۱۶۰ صفحهای که چاپ بیروت است، مطالب بسار خوبی دارد که میتواند مورد استفاده علاقمندان قرار بگیرد. نکته آخر اشاره کوتاهی به عذاب الهی از نگاه ابنعربی است. او عذاب الهی را جلوهای از رحمت عام و گسترده الهی میداند. در باب خلود در عذاب، بحثهای مفصلی وجود دارد ولی در دیدگاه ابنعربی خواهیم دید که خیلی از شبههها و ابهامات درباره عذاب و خلود در عذاب، که ممکن است وجود داشته باشد، میتوان با دیدگاههای ابن عربی بهترین پاسخ را به آنها داد و از آنها رفع ابهام کرد.
او اشاره کرد: از نظر ابنعربی عذاب الهی جلوهای از رحمت پروردگار است. من تعجب میکنم از این و نهایت اعجاب را دارم که چگونه درد و رنج میتواند جلوهای از رحمت باشد. ابنعربی این مسأله را با مطالب گوناگون توضیح میدهد که ذهن خواننده مانوس شود. خداوند اگر اسم منتقم را دارد و اگر جبار است، این اسم ناشی از اسم دیگری است به نام رحمان و رحیم. اسامی پروردگار متعال اینگونه نیست که همه در یک رتبه باشند. «سبقت رحمته غضبه»، این را تبیین می کند که چگونه ممکن است رحمت، سبقت داشته باشد. ایشان میگوید رحمت ناشی از امتنان و شوق خداوند است،.میفرماید خداوند موقع قبض روح تردد میکند، هرچند خداوند از تردد بری است اما خدای متعال اشتیاق به لقای بنده خودش را دارد و یکی از بهترین مراتب این است که او بدون هیچ مانعی با او باشد و اگر جسم او مانع است خداوند تردد میکند که تا این مانع از بین برود و لقا الله صورت بگیرد.
دیرباز بیان کرد: همانطور که قصاص جلوهای از احکام خداوند است برای خاطر اینکه مجرمین پاک شوند، عذابهای الهی در سرای آخرت نیز به این منظور است که بندگان پاک شوند. میفرماید وقتی کسانی در جهنم هستند به همین اندازه که ناپاکی در دنیا پیدا کردند و آلودگیهایشان برطرف شد استمرار ماندنشان در جهنم آن شدت قبل را ندارد و انس با پروردگار پیدا میکنند و میفهمند در محضر پروردگار هستند. مثل وقتی که دچار اضطرار میشوند، مثل کسانی که در حال غرق شدن هستند که خدا را صدا میزنند، وقتی در جهنم، جهنمیان احساس اضطرار میکنند پناه میآورند به خدا و این التجاء به پیشگاه خدا است که عذاب برای آنها گوارا میشود. اینها ممکن است از دیدگاه اندیشمندان نیازمند تحلیل باشد. بنده فقط گزارش دادم. نگاه ابنعربی به عذاب، یک نگاه خاصی است مصداق این بیت که میگوید: گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود / حیرانم از اینکه در چه جا خواهد بود / آنجا که تویی عذاب نبود آنجا / آنجا که تو نیستی کجا خواهد بود؟
ابنعربی در تمام جهان مورد مطالعه است
غلامرضا اعوانی دیگر سخنران این همایش با اشاره به اینکه دو سال کتابهای «فتوحات مکیه» و «فصوصالحکم» ابنعربی را در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران تدریس کرده است، بیان کرد: خوشبختانه امروز ابنعربی نه تنها در ایران بلکه در جهان مورد بحث است. در غرب کارهای مهمی انجام شده و دوباره دارند تمام آثار او را تصحیح میکنند. کنگرهها و مجلات و کارهای مهمی صورت میگیرد. این همایش نیز از این جهت کار مهمی است و امیدواریم آخرین همایش نباشد.
او ادامه داد: عثمان یحیی در کتابشناسی دو جلدیاش از ۳۰۰ عنوان کتاب ابنعربی یاد میکند. فقط یک اثر «فتوحات مکیه» قرار بود در ۴۰ جلد به چاپ برسد. ابنعربی در علوم قرآنی، حافظ قرآن و حدیث بوده است. به کسی حافظ حدیث میگویند که به روایات مختلف تسلط داشته باشد. ابنعربی صد هزار حدیث را از خودش روایت میکند. در رساله مشکات الانوار ۴۰ حدیث قدسی از او وجود دارد. ابنعربی برای اطمینان، چهل حدیث دیگر نیز روایت میکند که این موضوع دلالت میکند بر تباری که ابن عربی داشته و اینکه در علم حدیث تا چه حد توانا بوده است. بنیانگذار یک جهانبینی وحیانی بودن کار بسیار دشواری است آنهم برخلاف بنیانگذاران مکتب در غرب جدید. به قول شلینگ، هرکسی تخته را کاملاً پاک میکند و از نو چیزی مینویسد.
اعوانی با اشاره به اینکه مکتبهای فلسفی به اندازه نفوس فیلسوفان است بیان کرد: از آنجایی که موضوع در رابطه با کشف حقیقت است، ما سه یا چهار مکتب بیشتر نداریم؛ مکتب مشاء، مکتب اشراق و مکتب حکمت متعالیه ملاصدرا. همچنین مکتب ابنعربی. اهمیت آن در جهان امروز و اینکه به چه درد ما می خورد قابل بحث است. بر خلاف علم مسائل فلسفی به یک زمان و مکان تعلق ندارد. شما یک کتاب علمی ۲۰۰ سال پیش را در تاریخ مورد مطالعه قرار میدهید اما افلاطون و ارسطو و ابنسینا را چنان میخوانیم که گویی همین الان زندهاند. بنابراین به عنوان یک متفکر زنده، امروز چه مسائلی را میتوان با ابنعربی حل کرد. روش ابنعربی ملتزم به وحی است. قرآن، همه انبیا را معلم حکمت میداند و به همه کتاب و حکمت داده است. با اینحال پرسش اینجاست که این حکمت قرآنی کجاست؟ آیا متکلمان متصدی این هستند؟ نه. ابنعربی نشان میدهد که حکمت قرآنی کجاست. عرفا و ابنعربی با روش کشف و شهود که با طی اطوار ولایت و تا رسیدن به مقام شهود الهی و بقا و فنا بوده است، از پس این کار بر آمدند.
او با اشاره به اینکه گفتهاند عرفان و تشیع نسبت به حمله مغول واکنش نشان دادهاند بیان کرد: این موضوع غلط است. در این دوران به نظرم ولایت باطنی میآید روی کار و خلافت ظاهری از بین میرود. این ولایت یکی در تشیع است و دیگری در تصرف. بنابراین بزرگانی مثل علامه حلی و خواجه نصیر در تشیع و حکمت، و در عرفا مولانا و ابنعربی، نجمالدین کبری، نجمالدین رازی و موجی از عرفا ظاهر میشوند. و این زمانی بوده بعد از حمله مغول. در این زمان اکثر عرفا مهاجرت میکنند به سوریه و آسیای صغیر و حتی به مکه. ردپای فیلسوفان را میتوان آنجا مشاهده کرد. ابنعربی با اینها آشنا بوده، ومخصوصاً از ایرانیها نام میبرد. قبل از اینکه ابنعربی به مکه بیاید از شرح او پیداست که با چه اولیایی در ارتباط بوده است. ملاقات با ابنرشد نیز جزو همین ارتباطها بوده است که از او دعوت میکنند برای بحث درباره درک مقامات ولایت و کشف و شهود.
اعوانی گفت: ابنعربی با اکثر مسائل متکلمان آشنا بوده و متکلمان را دیده و با آنها بحث کرده است، مثل شهاب هریوه که به وسیله او نامهای به فخر رازی مینویسد. او به نقد آراء متکلمان و برخی فلاسفه میپردازد. البته فلاسفه را به متکلمان ترجیح میدهد. برخی از مسائل مهم او مسائل قرآنی هستند که بسیار در جهانشناسی و انسانشناسی به کار میآید و اهمیت دارد؛ مثل موضوع اسماء الصفات. قرآن بر مسئله اسماءالصفات خیلی تاکید میکند «وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها». قرآن دعوت میکند که همه خدا را به اسماء حسنا بشناسند. قرآن میگوید رها کنید کسی که انکار میکند اسماء را. متکلمان هم بحث کردند ولی بحثهای حکمی ندارند. برخی نیز هستند که حرفهایی میزنند که مخالف حکمت الهی و آیات قرآن است. مثلاً اشاعره، صفات را در خدا و انسان، مشترک لفظی میدانند. این اشتباه است چرا؟ چون که قرآن میفرماید «وعلّم آدم الأسماء کلّها» یعنی او را به کل اسماء تعلیم داد. این چطور میتواند اشتراک لفظی باشد؟ از طرف دیگر متکلمان نظریهای درباره انسانشناسی و جهانشناسی و خدا شناسی ندارند. حال آنکه اسماء الهی تعیینکننده امتها و سازنده تاریخ است. قرآن بحثهای زیادی در این باره دارد. «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ»، اسماء الهی حکم دارند در وجود.
او با اشاره به اینکه در کتاب فصوصالحکم آمده است که همه انبیا انسان کامل هستند بیان کرد: یکی از نظریات مهم ابنعربی همین انسان کامل است. یعنی تعریف حکماً را که انسان، حیوان ناطق است میپذیرد و در عین حال نمیپذیرد. چون نطق حیوان، باطن است و ظاهر نیست. یعنی به درجه اعتدال نرسیده است تا ظاهر شود. یا اینکه حیوانات نطق دارند و ما متوجه آن نیستیم. نطق خاک و نطق آب نطق گل، هست محسوس حواس اهل دل / چشم دل باز کن که جان بینی، آنچه نادیدنیست آن بینی. بنابراین، انسان کاملترین تعریف از نظر ابنعربی و قرآن است که «علّم آدم الأسماء کلّها». این قید کلها یعنی اسم الله. و این اسماء در انسان کامل در مسیر سیر و سلوک به کمال میرسد و در اسم الله فانی میشود و اسماء خداوند باقی میماند. ابنعربی تعابیر دیگری نیز درباره انسان کامل دارد که «عالم» به منزله آینهای بدون جلا است و «انسان» به معنای جلای آینه است. چرا؟ چون انسان مظهر آگاهی است. یا اینکه عالم به منزله چشم است و انسان کامل به منزله مردمک چشم. از طریق انسان کامل است که خداوند به خلق نگاه میکند و مرحمت خودش را نازل میفرماید.
اصل تمام ادیان، ولایت است
این استاد فلسفه اشاره کرد: مسئله ولایت نیز خیلی مهم است. ابنعربی از مهمترین کسانی است که ولایت را مطرح کرده و ارتباط آن با نبوت و رسالت را نیز بررسی کرده و معتقد است در همه ادیان «ولایت» اصل دین است. یعنی اگر ولایت نباشد رسالت و نبوت نیست. با اینکه رسول، بالاتر از نبی است ولی قوام آنها به ولایت است. ابنعربی در فصوصالحکم درباره ولایت میگوید «ولیّ» یک اسم ابدی و باقی و الهی است ولی انسان هم میتواند بهرهای از ولایت داشته باشد اگر متخلق بشود به اخلاق الهی و متحقق بشود به اسماء الهی؛ و «تعلقاً» که من فکر میکنم این تعلق یعنی پیروی از رسول؛ «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ». مسئله وحدت وجود دیگر موضوعی است که ابنعربی به آن میپردازد. در اندیشه ابنعربی، مسئله وجود، لفظ نیست و بعداً به وجود آمده است، بعد از اینکه اصالت وجود مطرح میشود. ولی بحثهای زیادی در ابنعربی درباره وجود است که صحبت کردن از آنها چند کنفرانس طول میکشد.
اعوانی گفت: ابنعربی برای کلمه «وجود» از رحمت بهره میگیرد. این رحمت یا رحمانی است که «وسعت کل شیء» است، یا رحیمی است که اختصاص به مؤمنان دارد «بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ». یکی قوس نزول است و دیگری قوس صعودی و عروجی، که از انسان شروع میشود. انسان قوس نزولی را طی میکند و دایره را تمام میکند و از اول به آخر یا از ظاهر به باطن میرسد. کسانی مثل ابنتیمیه اشکال کردهاند که ابنعربی بین خالق و مخلوق خلط کرده است که این نظر ابن تیمیه کاملاً اشتباه است؛ برای اینکه ابنعربی قائل است به فرق بین وجود حقیقی و وجود اضافی. یعنی حقیقت وجود و ظهور وجود فرق دارد. ظهور اقتضای تعین را دارد و امکان ندارد ظهور بدون تعین باشد. بنابراین خلق و ظهور و تعین به اعتبارات مختلف، به یک معناست. از طرف دیگر در عین حال که خدا را حقیقت وجود میداند، برای عالم یک اصطلاح خاصی دارد تحت عنوان «کون» که این را در مورد خدا به کار نمیبرد. ابنعربی میگوید وجود عالم یک خیالی بیش نیست اما باطن آن حق است. به نظر من اگر بخواهیم وحدت وجود را درک کنیم باید به آیه سوره حدید توجه کرد «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ». ابنعربی در فصوص میگوید که اول به معنای عددی نیست بلکه به معنای مبدأ همه چیز است. مسئله دیگر، این است که مسئله فلسفی، مسئلهای ازلی است. وقتی ابنسینا را میخوانید انگار الان دارد با ما حرف میزند ولی ما تاریخی و پوزیتیویستی آن را میخوانیم که همین موضوع باعث دگرگون شدن مسائل شده است.
اعوانی در ادامه به مسئله نبوت در قرآن اشاره کرد و گفت: قرآن تاکید میکند که انسان باید به تمام کتب و رسل ایمان داشته باشد و ابنعربی نیز بر اساس قرآن به این موضوع میپردازد که انسان باید بداند که شناخت ادیان، مبتنی بر ولایت است. اعوانی بر این موضوع تاکید کرد که ابنعربی کمک میکند ما ادیان دیگر را نیز بشناسیم.
اعوانی به این نکته پرداخت که در دوره جدید، فلسفه غرب به حکمت رسمی اعتقادی ندارد، مثل اینکه تخته را پاک کرده باشند و بخواهند از ابتدا بنویسند. او گفت: فلاسفه جدید از اسپینوزا به بعد همه تشبیهی هستند؛ هگل هم همینطور است. از این جهانبینی است که مارکسیسم پدید آمده که عقیده دارند آگاهی خداوند فقط در انسان ظاهر میشود. در هر صورت برای حل بسیاری از مسائل، باید از اندیشههای ابنعربی کمک بگیریم و تنها اکتفا کردن به صدرا و مشاء کافی نیست.
این استاد فلسفه اضافه کرد: از طرفی مسئله علم جدید نیز مطرح است. عالم پر از علماست، اما در دوره جدید فلسفه و علم از حکمت جدا شده است. ابن سینا و ملاصدرا علوم را از حکمت الهی جدا نمیدیدند. اما در دوره جدید هر فیلسوفی یک لگدی به حکمت الهی زده است. ابنعربی میگوید انسان دو چشم دارد و این دو چشم باید یک چیز را ببینند. اگر دو چیز را دیدند، فرد باید به پزشک مراجعه کند. او میگوید چشم راست حق را میبیند و چشم چپ خلق را میبیند و این دو چشم باید حق را در خلق و خلق را در حق ببیند. متاسفانه در علم امروز، دید حقبین وجود ندارد. این همه دانشمند مومن هستند ولی ایمان کافی نیست، باید از دید الهی هم بتوانید علم را بیان کنید. ابنعربی و ابنسینا و ملاصدرا و حکمت اسلامی آن چشم حقبین را تیز میکند. قدما این چشم را داشتند. علم امروز خلقبین است ولی باید میزان شود که با خواندن ابنعربی و حکمای تاریخ این اتفاق میافتاد.
اگر معرفی خدا به عهده فلاسفه بود، هیچ کسی خدا را دوست نمیداشت
قاسم کاکایی استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شیراز در پنل نخست همایش بینالمللی محیالدین ابنعربی، با این موضوع که «در جهان معاصر، از ابنعربی چرا، چگونه و چه میتوان آموخت؟» به سخنرانی پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید گفتار او در این همایش است.
در ابتدا اشاره میکنم به آیه مورد علاقه ابنعربی یعنی «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ». ابنعربی میگوید خداوند تمام این آفاق را در جهان برون و درون نشان داده است تا مشخص شود که او حق است. سراسر فتوحات با همین حق شروع میشود و به حق نیز ختم میشود. پس غایت هستی شناخت حق است، چه جهان درون و چه جهان بیرون. اما این حق که باید معرفی شود چگونه و به وسیله چه کسی باید معرفی شود؟
ابنعربی در جایی میگوید خدای را سپاس میگذارم که کار معرفی خود را به عهده فلاسفه نگذاشت و معرفی خودش را به عهده انبیاء گذاشت. اگر کار معرفی خدا برای خلق، به عهده فلاسفه بود، هیچ کسی خدا را دوست نمیداشت. اگر کار معرفی به عهده فلاسفه بود هیچکس نمیتوانست با خدا ارتباط برقرار کند. ولی انبیاء چون هم حیث تشبیهی دارند و هم حیث تنزیهی، و از آنجایی که اسماءالله را به مردم میشناسانند، مردم را عاشق خدا میکنند. معرفت و محبت، دو بعدی هستند که انسان به آن نیاز دارد. انسان اراده دارد؛ و وقتی این اراده به اوج میرسد به عشق و محبت تبدیل میشود. انسان از طرف دیگر میخواهد بشناسد، که این شناخت وقتی به اوج برسد تبدیل به معرفت میشود. معرفت نیز لایههای مختلفی دارد که ابنعربی از ابتدای فتوحات به آن میپردازد و مراحل معرفت علم عقل، علم احوال و علم اسرار را بررسی میکند. علم عقل، نهایت جایی است که فلاسفه به آن میرسند اما علم احوال و اسرار تنها به دست انبیاء مکشوف میشود.
موضوع بعدی کار معرفی انبیاء و دین است. بالاخره انبیاء و دین نیز باید معرفی شوند. پیامبر آمده، قرآن آمده و ما نحلههای مختلفی داریم که به کار معرفی مشغولاند؛ از متکلمان گرفته تا فیلسوفان اسلامی و فقها و اهل حدیث و خیلیهای دیگر چون اشاعره و معتزله؛ همه اینها دارند دین را معرفی میکنند. از حرف ابنعربی اینطور برمیآید که اگر کار معرفی اسلام و پیامبر به عهده غیرعرفا باشد باز هم مردم نه خدا را آنچنان که باید دوست میداشتند نه پیامبر و انبیاء را. پیام ابنعربی برای جهان معاصر این است که از یک نگاه عرفانی، اسلام را بشناسیم. و دقت کنیم در اینکه امروز چه کسانی و چه چیزهایی معرف اسلام هستند. یکی از بزرگترین پرچمداران اسلامگرایی داعش است که روی پرچمشان «لا اله الا الله» دارند؛ وهابیها نیز هستند. اما ابنعربی بر این تأکید میکند که اسلام باید «کما هو حقُّه» معرفی شود.
ونسان برومر میگفت اسلام را در باید در ایران جستجو کرد
یک زمانی پروفسور ونسان برومر یکی از فیلسوفان معاصر دین به ایران آمده بود و باور نمیکرد که در ایران، چنین شناختی از اسلام وجود داشته باشد. بعد از اینکه افراطیها نوه ونگوک (نقاش مشهور) را در هلند ترور میکنند، پروفسور برومر در برگشت به هلند، در یک سخنرانی به این موضوع اشاره میکند که شما (افراطیها) اسلام را از دولت عثمانی شناختید که یک اسلام خشن بوده و دیگر از کانال وهابیت شناختید که بدوی بوده است. برومر به آنها میگوید اگر میخواهید اسلام درست را بشناسید باید به ایران بروید. چون ایران وارث جنبههای عرفانی اسلامی است. حتی سنت ابنعربی را نیز ایرانیها نگاه داشتهاند. تاثیرگذارترین شخصیتها در عرفان اصیل اسلامی، به اعتراف موافقان و مخالفان؛ ابنعربی و مولانا هستند. حتی مخالفان وقتی میخواهند عرفان را بکوبند نیز از ابنعربی و مولانا تمثیل میآورند. مقایسه این دو چهره، بحث مفصلی دارد اما اینها دو اقیانوس بزرگ هستند که در قونیه به هم پیوستهاند.
محیالدین در اوج جنگهای صلیبی باب گفتوگو با مسیحیان را باز کرد
دین آمده که احیا کند و معرفت و محبت و ذکر بدهد و انسان کامل نیز کارش همین است. از مسائل مهم دینشناسی که امروز با آن روبهرو هستیم مسئله گفتوگو است. محیالدین ابنعربی نیز در زمان خودش که صلاحالدین ایوبی بوده و جنگهای صلیبی جریان داشته، سعی کرده باب گفتوگو با مسیحیان را آن هم در اوج جنگ باز کند.
مباحثه جالب ابنعربی و مولانا
کاکایی در پایان به تفاوتهای مولانا و ابنعربی نیز اشاره کرد؛ اینکه مولانا ادعایی مبنی بر ارتباط با اولیا و پیامبر (ص) نداشته است اما ابنعربی چند جا تاکید میکند که فصوصالحکم و فتوحات مکیه را پیامبر (ص) به او داده است و انشاء آن نیز از عالم بالا بوده است. با این حال مولانا هیچ وقت بدین صراحت، بر این موضوعات اشارهای نداشته و احوال خودش را مخفی نگاه داشته است.
کاکایی به این موضوع نیز پرداخت که مخاطب اصلی ابنعربی و مولانا، عرفا و اهل معرفت بودهاند اما مخاطبان ابنعربی مخاطبان تخصصیتری هستند و مخاطبان مولانا علاوه بر متخصصان، عوام نیز هستند. کاکایی به جلسهای اشاره کرد که صدرالدین قونوی شاگرد ابنعربی و مولانا در آن حضور داشتند و شاگردی سوالی سخت پرسید و مولانا جواب سادهای به او داد. صدرالدین قونوی از او میپرسد چطور به چنین سوالات پیچیدهای، جوابی چنین ساده دادید؟ مولانا در جواب، از قونوی میپرسد شما چطور مسائل ساده را اینچنین پیچیده تعریف میکنید؟
منبع: ایبنا