میراث مکتوب- کتاب صراح اللغه یا الصُراح من الصحاح ابوالفضل اثر محمدبنعمربن خالد مشهور به جمال قَرشی، دانشمند ترکستانی متولد ۶۲۸ هـ. ق در شهر المالیغ (الما آتای کنونی) و متوفای دهه اول قرن هشتم بین سالهای ۷۰۵ تا ۷۱۰ هجری است.
صراح در لغت به معنای وجه و بخش خالص هر چیز و در اینجا به معنای وجه خالص، پاک، غیر مشوب و پاکیزه لغات است. این کتاب در اصل ترجمۀ فارسی کتاب الصحاح جوهری است که عنوان کامل آن الصحاح (تاجاللغه و صحاح العربیه) است. صحاح توسط اسماعیل بن حماد جوهری فارابی تألیف و به ابومنصور عبدالرحیم بن محمد بیشکی تقدیم شد. جوهری که همچون فارابیِ بزرگ، کنیه ابونصر دارد و متولد فاراب است در سال ۳۴۰ هـ. ق به دنیا آمد و در عراق نزد ابوسعید سیرافی و ابوعلی فارسی تعلیم یافت و سپس برای ایجاد ارتباط با عرب اصیل و خالص (به تعبیر خود او در مقدمه صحاح) به میان قبایل «ربیعه و مضر» رفت. این سفر، وی را با عمق و ریشه لغات عربی در فرهنگ بومی و اصیل عرب آشنا نمود و شاید جمال قَرشی که کتاب صحاح او را به الصراح من الصحاح یا صراح اللغه برگرداند در انتخاب این عنوان متأثر از مقدمه جوهری در صحاح بود که عربی اصیل و خالص را در قبایل عرب جستوجو کرد و نه صرفاً در فرهنگنامهها و کتب لغت. (شاید هم غیرمشوب دانستن الصُراحِ خود در قیاس با الصحاح!)
ادامۀ حیات جوهری در دامغان و نیشابور است تا سال ۳۸۶ ق (۳۹۳ هم گفتهاند) که به مرگی عجیب در مسجد جامع قدیم نیشابور از دنیا رفت. کتاب صحاح، کتاب المقدمه (در نحو) و کتاب العروض (که به آن عروض الورقه نیز میگویند) از آثار اوست.
فرهنگنویسی که در قاموس اندیشۀ اسلامی، کاری بسیار ارزنده و به شدت مورد نیاز بود، مورد توجّه و اقبال حاکمان و دانشمندان مسلمان قرار گرفت اما همچنان که مصحح محترم در دیباچه آوردهاند فرهنگنویسان بزرگی چون ازهری هروی با نگارش تهذیب اللغه، ابندرید با تألیف جمهرهاللغه، ابوعلی قالی با نگارش البارع فیاللغه، ابراهیم اسحاق فارابی (دایی جوهری) با تألیف دیوان الادب، صاحببنعباد طالقانی با تألیف المحیط و ابنفارس با نگارش والمجمل و مقاییس اللغه در کنار جوهری همه ایرانی هستند و بنابراین نقش ایرانیان در ارتقاء و تعالی زبان عربی بیهمتاست. ابنخلدون این بیهمتایی را در مقدمه مشهور کتاب العبر خود چنین شرح میدهد: «پس علوم هم از آیینهای شهریاران به شمار میرفت و عرب از آنها و بازار رایج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت از عجمان (ایرانیان) یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند: صنایع و پیشهها از ایرانیان تبعیت میکردند چه ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشتهاند بر این امور استوارتر و تواناتر بودند، چنانکه صاحب صناعت نحو سیبویه و پس از او فارسی و به دنبال آنان زجاج بود و همه آنان از لحاظ نژاد ایرانی به شمار میرفتند، لیکن تربیت آنان در محیط زبان عربی بود و آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی درآوردند که آیندگان از آن بهرهمند شوند. همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت، ایرانی به شمار میرفتند [زیرا فنون در عراق و نواحی نزدیک آن توسعه یافته بود] و همه عالمان اصول فقه چنانکه میدانی و هم کلیه علمای علم کلام و همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و به جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (ص) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد قومی از مردم فارس بدان نائل میآیند و آن را به دست میآورند».۱
قرشی که کتاب خود را چنین آغاز میکند: «بسم الله الرحمن الرحیم قال الفقیر الی مولاه الغنی به عمن سواه الواثق بالمتعالی عن الولد و الوالد ابوالفضل محمد بن عمر بن خالد المدعو بجمال القرشی جمّل الله احواله و حصّل آماله، احمدالله و هوالمحمود بکل الغات…» در مقدمه، توضیحات جالبی ارائه کرده که در تنویرِ قصد و غایت او از نگارش این اثر بسی روشنگر است.
وی در این مقدمه آورده است: زمانی در پی به دست آوردن صحاح جوهری بوده تا آن را بخرد یا برای خود کتابت کند تا آنکه، در خزانه کتب مدرسه صاحبیه برهانیه مسعودیه در کاشغر به نسخه تصحیح شده قابل اعتمادی از صحاح در چهار مجلّد قطور دست یافته و پس از استخاره، به تلخیص آن به طریق ایجاز نه انتخاب پرداخته است.
قرشی با استناد به شرحی که در معرفی نسخه خطی صراحاللغه در سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران آمده، از اطاله و اطناب پرهیز کرده، آیات و احادیث و امثال را آورده، اما از آوردن شواهد شعری به جز اندکی ابیات ضروری، صرف نظر کرده و مفردات را به منظور استفاده جوانان و طبقه متوسط علمی، به فارسی ترجمه کرده است.
مؤلف دیباچه کتاب را به عربی نوشته، از ترجمه شواهد خودداری نموده، از آیات، احادیث، اشعار و امثال فقط به آوردن عبارتِ شاهد اکتفا کرده، در برابر هر کلمه عربی یک واژه فارسی آورده، وزن و باب و دیگر مشخصات از قبیل مفرد، جمع و مصدر بودن کلمه را با نشانهها و شمارههایی در جوار آن معلوم کرده و در ترتیب واژهها، با پیروی از صحاح، حرف آخر کلمه را بخش بزرگ باب و حرف نخست را بخش کوچک فصل قرار داده است در این کتاب قریب چهل هزار واژه آمده است. از مصحح محترم که زحمت تصحیح و تنقیح کتاب را کشیده سپاسگزارم و امیدوارم انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بتواند در آینده آثار مهم دیگری از این دست را به زیور طبع و انتشار بسپارد. بعونه و کرمه، انشاءالله.
پینویس:
۱ـ مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، جلد دوم ص۱۱۵۰ نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۷ تهران
نویسنده: دکتر حسن بلخاری قهی
منبع: روزنامه اطلاعات