کد خبر:50111
پ
قاسم پورحسن

نقد سه خوانش از ابن‌سینا و ارائه رویکرد جدید

مستشرقان و تمام پژوهشگرانی که ابن سینا را در درون سنت مشائی مورد مطالعه قرار دادند نتوانستند فهمی صحیح از اندیشه‌های اصیل او داشته باشند.

میراث مکتوب- تاکنون بسیاری از ابن سینا پژوهان و نیز مستشرقان، فلسفه ابن‌سینا را در ذیل فلسفه یونانی، ارسطویی، و مشائی مورد بررسی قرار داده و التفاتی بنیادین به ابن سینا در سنت فکری مشرقی نداشته‌اند. آن چنان که کتاب شفاء، نجات، و اشارات مورد توجه ابن‌سیناشناسان قرار گرفته، کتاب المباحثات، التعلیقات، منطق المشرقیین و رساله‌های تمثیلی و رمزی ابن‌سینا مورد پژوهش قرار نگرفته است.

مشائی پنداشتن فارابی و ابن سینا بزرگترین خطایی بود که مورخان مرتکب شده و مانع از فهم درست و حقیقی فلسفه فیلسوفان اسلامی در آغازگاه آن شدند. کربن را باید یک استثناء برشمرد که البته اشتباهات او نیز در به حاشیه بردن فلسفه ابن سینا و تاکید افراطی او بر وجه گنوسیستی و صوفیانه- عرفانی تفکر او، باید مورد توجه قرار بگیرد.

ابن سینا خود در نوشته‌ها و حتی در گزارش حیات و اندیشه خود متذکر می‌شود که تعلقی به فضای فکری یونان و مشائی نداشته و از آغاز جوانی در صدد آموختن و یافتن فلسفه مشرقی بود. ابن سینا در مدخل منطق الشفاء به این امر توجه داده است. با اینکه بسیاری کتاب شفاء را تنها شرح و تقریر فلسفه ارسطویی پنداشتند و به گسست‌های ابن سینا از جمله در مقاله نخست، هشتم و دهم بخش الهیات آن توجهی درخور نکردند، اما ابن سینا در همان ابتدای این اثر و در مدخل آن تاکید دارد که فلسفه حقیقی مورد نظر او، فلسفه مشرقی است و در آثاری دیگرش غیر از کتاب الشفاء (یعنی الانصاف، المباحثات، التعلیقات، و …) با فلسفه یونان به مخالفت برخاسته و فلسفه را آنگونه که در طبع و حقیقت خود هست، شرح داده است. ابن سینا تاکید دارد که آن کتاب من در فلسفه مشرقیه است. [۱]

ابن سینا در اینجا تعبیر حکمت مشرقیه را بکار برده و آن را در مقابل تفکر مشائی قرار داده است. بیان ابن سینا این است که غیر از آثاری که به ضرورت در چارچوب فکری مشائی نوشته، کتبی در باب حکمت دارد که بر اساس فلسفه مشرقی به نگارش در آمده و هر کس خواهان حقیقت است باید به آنها مراجعه نماید. ابن سینا همین تاکید و تعبیر را در منطق المشرقیین نیز دارد.

در اینجا متذکر می‌شود که در آثاری که با رویکرد مشائی نوشته تنها جانب عدم مخالفت با جمهور را نگریسته و در صدد مخالفت با جمهور فلاسفه و مشائین نبوده است اما محتوا و مقاصد این آثار، غرض اصلی و هدف کلی و نهایی فلسفه او نیست.

خرد ایرانی که ریشه در حکمت و تفکر فرزانگان خسروانی دارد، سرچشمه فلسفه مشرقی محسوب میگردد.این سنخ از خرد که فارابی، ابن سینا و سهروردی در درون آن قرار دارند به باور ابن سینا در برابر سنت یونانی قرار دارد و این تفکر شالوده حکمت مشرقی در فلسفه ابن‌سینا را فراهم ساخت همان گونه که سرچشمه فلسفه اشراق در اندیشه سهروردی شد.

هر دو این سنخ از حکمت را در مقابل سنت یونان قرار دادند. ابن‌سینا به صراحت از کاستی‌های آشکار در فلسفه یونان سخن رانده و تاکید دارد که تکیه و تقلید افراطی و بدون آگاهی از اندیشه یونانیان جهالت است به همین سبب معتقد است که حقیقت حکمت را باید نزد مشرقیان و در فلسفه مشرقی جستجو کرد.

فیلسوف مشرقی

ابن‌سینا مهمترین دلیل التفاتش به حکمت مشرقی و گسست از سنت ارسطویی را برتری آن و نقصان این برشمرده و توضیح می‌دهد که از خطاها و کاستی‌های فلسفه مشائی آگاهی کامل داشته است. ابن‌سینا با تاکید بیان می‌کند که فلسفه مشرقی را از چنان عمق و دقتی برخوردار می‌داند که چشمهای عقل‌های معاصرانش را از ادراک آن ناتوان تلقی می‌نماید. به همین سبب ابن‌سینا معتقد است که آن را تنها برای شایستگان عرضه می‌دارد. [۲]

هانری کربن اعتقاد دارد که سهروردی را باید در درون تفکر ابن سینا مورد بررسی قرار داد. سهروردی را نباید در برابر ابن سینا قرار داد چرا که ابن سینا سلف معنوی و فکری سهروردی است و به همین دلیل باید حکمت اشراقی سهروردی را تداوم همان تفکری دانست که ابن سینا در حکت مشرقی خود آغاز کرده است. [۳]

سهروردی فلسفه اشراق را بر ذوق و کشف و شهود و ریاضت تن و روح استوار ساخته و از دو سنخ خمیرمایه فیثاغوری در جهان مغرب و خمیره خسروانی در عالم مشرقی و ایرانی سخن گفته که هر دو از سرچشمه واحدی با عنوان حکمت اشراق و خالده منشاء گرفته‌اند.

سهروردی در کتاب المشارع و المطارحات از فیلسوفان مشرقی با عنوان حکیم متأله یاد کرده و حکمت عتیق و خرد خسروانی ایرانی را بنیاد قلمداد کرده است. این اندیشه در آغازگاه خرد ایرانی ظهور کرد، دچار تطورات و ظهوراتی شد، با فارابی، ابن سینا و سهروردی بسط و گسترش یافته و دوباره إحیاء گردیده و ملاصدرا خوانشی شگرف از آن بدست داده است.

علامه طباطبایی آخرین فیلسوف در درون حکمت مشرقی و الهی است که زادگاه این سنخ از حکمت و خرد را مشرق می‌داند.علامه در رساله‌ای مستقل که به تبیین معنای درست فلسفه می‌پردازد تاکید داردکه فلسفه در حقیقت همان تفکر آزاد عقلی است و چنین نیست که تنها در سرزمین یونان وجود داشته است. به باور او هر کس ادعا کند که فلسفه ذاتاً یونانی است چنین شخصی فهمی از حقیقت فلسفه ندارد چون تفکر عقلی ریشه در حیات بشری داشته و از نخستین باورهای بشری و ریشه دارترین معارف انسانی است. [۴]

فلسفه اسلامی تفاوت اساسی با سنت یونانی دارد. هر پژوهشگری می‌تواند گسست‌های معرفتی فارابی و ابن‌سینا از یونان و ارسطو را دریابد. فارابی در باب پرسش از وجود، عقل، نفس، فیض و معرفت کوشید تا با نگرشی متفاوت نسبت به سنت یونانی بیندیشد. ابن‌سینا نگرش فارابی را مورد توجه قرار داده و کوشید تا با نقد سنت مشائین، بنیانهای سنت مشرقی را فراهم سازد. نباید ابن سینا را ارسطویی یا مشائی پنداشت.

مستشرقان و تمام پژوهشگرانی که ابن‌سینا را در درون سنت مشائی مورد مطالعه قرار دادند نتوانستند فهمی صحیح از اندیشه‌های اصیل او داشته باشند. مهمترین اشکال تاریخ فلسفه‌های موجود در حوزه فیلسوفان اسلامی آن است که فارابی و ابن سینا را ادامه یونان پنداشته و آنها را شارح یا مفسر تلقی کرده و یا حداکثر در درون نوافلاطونی مسلمان قرار می‌دهند.

با اینکه مصطفی عبدالرازق در کتاب تمهید الفلسفه الاسلامیه، ابراهیم مدکور در آثارش در باره ابن‌سینا و نوشته مستقل او در باره فارابی و نیز ماجد فخری در نوشته‌هایش از جمله در تاریخ فلسفه، نگرشی مستقل‌تر را در باره فلسفه اسلامی در پیش گرفتند اما تنها کوشیدند تا بجای استمرار یونان، فلسفه مجعول عربی را طرح کرده و بدان دامن بزنند. البته تا حدی عبدالرحمن بدوی متفاوت اندیشیده و نزدیکی با اندیشه مشرقی ابن سینا پیدا کرده است.

تاسف افزونتر این است که تمامی تاریخ فلسفه های اسلامی رایج از سوی مورخان عرب و نیز کسانی نوشته شد که فهمی از گسست فکری فیلسوفان اسلامی از جمله ابن سینا از یونان ندارند.سهم متفکران ایرانی در تدوین این سنخ از آثار تقریباً هیچ یا بسیار ناچیز است و چند اثری که تدوین گردید نه در طراز یک تاریخ فلسفه معتبر است و نه اساساً بمثابه یک اثر درخور با ساختار علمی شایسته تلقی می‌شود.

زمانی که شیخ مصطفی عبدالرازق کتاب تمهید را در دهه چهل میلادی به نگارش درآورد، چیرگی شرق شناسی در مطالعات مربوط به فلسفه اسلامی دیده می‌شد. عبدالرحمن بدوی در کتاب مهمش با عنوان سنت یونانی در تمدن عربی- اسلامی: اندیشه‌های مستشرقان برجسته، این مسئله را مورد پژوهش قرار داده و تصریح دارد که بسیاری از مطالعات مهم در حوزه فلسفه همانند حوزه تصوف و کلام را مستشرقان صورت دادند. [۵]

سه گونه خوانش از فلسفه ابن‌سینا وجود دارد. خوانش نخست را مستشرقان صورت داده‌اند و در آن ابن سینا را در تداوم سنت یونانی و ارسطو بررسی کرده و فلسفه شیخ را استمرار میراث یونانی پنداشتند. در این خوانش تفاوتی میان فلسفه ابن سینا و اندیشه ابن رشد شکل نگرفته و متاسفانه تمام فلسفه اسلامی را نیمروز سنتی دانستند که آنرا به غلط، طلوع نامیدند. در این خوانش، ابن سینا را باید بر اساس فلسفه ارسطو مورد مطالعه قرار داد و گسست‌ها یا نقدهای شیخ را بر عدم فهم درست او از ارسطو تفسیر کردند. جابری در دوره متأخر برغم نقدهایی که بر مستشرقان حتی کربن وارد کرده، در درون این خوانش قرار می‌گیرد.

سنخ دوم از مطالعات را مورخان و متفکران حوزه عرب شکل دادند و ابن سینا را عمدتاً نوافلاطونی مسلمان نام نهاده و سنت نوافلاطونی را شالوده شکل‌گیری فلسفه اسلامی از جمله ابن سینا دانستند. این دسته، فارابی را نیز نوافلاطونی مسلمان پنداشتند. مصطفی عبدالرازق در کتاب زمینه‌های تاریخ فلسفه اسلامی، ابراهیم مدکور در کتاب فی الفلسفه الاسلامیه، ماجد فخری در تاریخ فلسفه، حنالافاخوری و خلیل‌الجرّ در تاریخ فلسفه اسلامی در جهان اسلامی و دیگران بر نوافلاطونی بودن فسلیوفان اسلامی و ابن سینا تاکید داشته و نقدهای فارابی و ابن سینا را بر مبنای گرایشهای نوافلاطونی آنان فهم کردند.

گونه سومی از خوانش ابن سینا توسط محققانی مانند محمد عابدالجابری صورت گرفته که منظر ایدئولوژیک را اساس فلسفه شیخ تلقی کرده و معتقدند فارابی و ابن سینا بواسطه دیدگاه تلفیق و سازگاری بخشیدن میان فلسفه و دین، کوشیدند تا فلسفه دینی را ظهور دهند. بر اساس چنین تفسیری، ابن سینا از سنت یونانی و ارسطویی به سبب برداشت‌های دینی و فهم ایدئولوژیک، جدا شده و یا نتوانست در تداوم با ارسطو، به فلسفه بیندیشد. جابری این رویکرد ابن سینا را نوعی انحراف از فلسفه یونانی و ارسطو دانسته و از ابن رشد به سبب پیروی از ارسطو و نقد ابن سینا دفاع به عمل آورده است. وی در پایان فصل سوم کتاب ما و میراث فلسفی‌مان تصریح دارد که فلسفه مشرقی ابن‌سینا چیزی جز “فلسفه سعادت” نیست.

این سه خوانش مسلط به رغم کوشش‌های مهم در بازخوانی میراث عقلی ابن‌سینا، نسبت صحیحی با فلسفه او برقرار نساخته و بر مبنای پنداشته‌ها دست به تفسیر آراء او زدند. خوانش سه‌گانه نتوانست ابن‌سینا شناسی حقیقی را شکل دهد.

در این میان خوانش مستشرقان از حیث روش و نوع تفسیر متون دقیق‌تر از دو خوانش دیگر است گرچه تلقی‌های نادرست خود را در مطالعه فلسفه ابن سینا غلبه داده و نتوانستند ابن‌سینای حقیقی را فهم کنند. در این سه خوانش هیچ فهمی از فلسفه مشرقی ابن‌سینا شکل نگرفته و در برخی از این رویکردها حتی آنرا انحراف تلقی کردند.

با بیرون رفتن از سیطره خوانش‌های سه‌گانه و درفیلسوف مشرقی پیش گرفتن روشی مستقل و با ابتناء بر اندیشه خود ابن‌سینا (و حتی نه بر اساس خوانش صدرایی) می‌توان رهیافتی متفاوت نسبت به فلسفه ابن‌سینا در پیش گرفت و نتایج برجسته‌ای را عرضه کرد.

ابن‌سینا را همانند فارابی باید مستقل خواند. در میان محققانی ایرانی، متاسفانه فارابی و ابن‌سینا را با رویکرد صدرایی می‌خوانیم و می‌کوشیم با ملاک مفاهیم و اندیشه ملاصدرا، دست به تفسیر و ارزیابی ابن‌سینا بزنیم. این شیوه‌ای نادرست است و نمی‌تواند به ما در فهم صحیح و بنیادین فلسفه ابن‌سینا کمک شایانی کند گرچه مهمترین خوانش از ابن سینا و سهروردی را به رغم کاستی‌ها، ملاصدرا صورت داده است.

مرادم عدم اعتناء به خوانش ملاصدرا از ابن‌سینا نیست بلکه مقصودم این است که نباید ابن‌سینا را در ذیل و در سیطره صدرایی مورد خوانش قرار داد. تنها با رجوع به متون شیخ و فهم مقاصد و اغراض او و بر اساس مفاهیم و مصطلحات او است که می‌توان مدعی شد ابن سینا را با روشی صحیح فهم کرد. بنیان فلسفه ابن سینا حکمت مشرقی است اما با خوانش کربن سر مخالفت دارد.

[۱] – ابن‌سینا، الشفاء، ۱۴۰۴، منشورات مکتبه المرعشی، قم، منطق، مدخل، ۱۰[۱]

[۲]- همان، ۳[۲]

– کربن، هانری، ابن سینا و تمثیل عرفانی، ترجمه رحمتی، انتشارات سوفیا، ۱۳۸۹، چ ۲، ۹۴-۹۱[۳]

[۴] – طباطبایی، محمد حسین، مجموعه رسائل، رساله علی و فلسفه الهی، ج ۱، بوستان کتاب، ۱۳۸۷،۱۸۴-۱۸۳

[۵] – ر.ک: عبدالرحمن بدوی، ۱۹۴۰، التراث الیونانی فی الحضاره العربیه الاسلامیه: دراسات لکبار المستشرقین، القاهره، مکتبه النهضه المصریه،

منبع: ایبنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612