میراث مکتوب – اخیراً دوستی تماس گرفت و خبر داد که فردی با اسم مستعار نقدی بر کتاب نسخه شناخت چاپ میراث مکتوب در سایت کتابخانۀ مجلس درج کرده است. گفت البته نقد حاوی نکات مثبتی هم هست، ولی نویسنده نقد نه حرمت استاد افشار را که بر آن کتاب مقدمه نوشته، نگهداشته و نه محاسن کتاب را چنان که باید متعرض شده، از همه بدتر با لحنی تمسخر آمیز و تبخترگونه کتاب را مصداق کتابسازی دانسته و با زبان بی زبانی گفته: رطب خورده منع رطب کی کند؟! بلافاصله نقد مذکور را از نظر گذراندم. دوستانی هم آن را ملاحظه کردند. از سبک و سیاق و نگارش نقد و لحن مغرضانۀ آن متعجّب شدم. طبق معمول گمانها و بهتانهای ذهنی، نگاهها را به چند فرد که مشتهر به نوشتن چنین نقدهایی هستند، متمایل کرد که البته این قسمت موضوع چندان مهم نیست. در این زمینه به نظر رسید که شایسته است به دو موضوع اشاره شود:
1. کسانی که در این سالها از نزدیک در جریان حرکت تئوریک و عملی فعالیتهای پژوهشی، مطبوعاتی و انتشاراتی میراث مکتوب قراردارند، متوجه نگاه رو به رشد و ارتقاء سطح تولیدات این مرکز شده اند. لابد این مطلب را هم دریافته اند که وقتی این مرکز کتابی را چاپ می کند و جلسۀ نقد و بررسی حضوری برای آن برگزار می کند، چه هدفی را دنبال می کند. همچنین خیرخواهان می دانند که این مرکز چه بسیار نقدهای مفصل و نسبتاً تندی را بر منشورات خود در دو نشریۀ آینه میراث و گزارش میراث و ضمائم آن چاپ کرده است. مثل نقدی که بر دستورالجمهور و دفتر صوفی مرحوم افشار چاپ شد و چند نقدی که تاکنون بر کتاب ارشاد استاد نوشاهی منتشر کرده ایم. طبعاً غرض ما از چاپ این نقدها چیزی جز شناخت نقصهای خود و ترویج فرهنگ نقد و عیارسنجی و آگاه کردن پژوهشگر متن نسبت به کاستیها و ضعفهای خود نبوده است. چاپ دو ویژه نامه کتابسازی و ویژه نامۀ نقد، ادعای این مؤسسۀ پژوهشی را ثابت می کند، کارهایی که شاید تاکنون در عرصۀ مطبوعات با این انسجام کم سابقه بوده است. بنابراین، این مرکز نه واهمه ای از نقد شدن دارد بلکه از آن، نیک استقبال می کند و نه کارهای خود را ولو اینکه با مقدمه بزرگانی چاپ شده باشد، خالی از نقص و خلل و ضعف می داند. اما اینکه ناقد محترم، حرمت و ادب نقد را پاس ندارد، بیان نقص را با لحن و چاشنی توهین و تحقیر محقق جوان یک اثر کم نظیر، درآمیزد و این شائبه را القا کند که مثلاً استاد افشار سرسری یک چیزی را به عنوان مقدمه نوشته است، و این قطعاً جفا به هر دو بزرگوار است.
2. اما چند خطی هم در باب اسم مستعار بنویسم. کسانی که نقد تند با چاشنی توهین و تحقیر می نویسند، چون خودشان را فردی محترم و منزّه و آبرودار می دانند! نمی خواهند کسی بداند که نویسندۀ فلان نقد کیست، حتی سردبیر مجله یا سایت. اساساً اسم مستعار، یک اسم غیر واقعی، مصنوعی و من دراری یک پدید آورنده، نویسنده یا هنرمند است. برخلاف تخلّص که نام اشتهار و حرفه ای یک شاعر است که همگان او را با تخلصش می شناسند. اما اسم مستعار، جعلی و مجهول است و علی الظاهر کسی جز خود نویسنده و شاید ناشر کتاب او یا سردبیر مجله ای که مقالۀ وی را چاپ کرده، مستعار بودن آن اسم را نمی دانند. اما به هر روی صاحبان اسامی مستعار، برای کار خود دلایل و انگیزه های مختلفی داشته اند. کسانی که مطالب سیاسی می نوشتند، از بیم گزمه و داروغه و سانسور و قید و بند، نام یا نامهای متعددی برمی گزیدند. مثل سید جمال اسدآبادی که با اسمهای سید مزهر بن وضاح و یا السید الحسینی یا مثل دکتر شریعتی که چندین اسم مستعار مثل رضا پایدار، علی سبزواری و غیره داشت.
افرادی که در نشریه ای بیش از یکی دو مطلب می نوشتند، برای این که نگویند مجله فلانی نامه شده، با یکی دو نام دیگر می نویسند که البته این موضوع در حد یک دو مورد اسم مستعار به شرط آنکه سردبیر بداند، متعارف است و مقبول.
معمولاً افرادی هم که طنزهای گزنده سیاسی و اجتماعی می نویسند، در واقع اوضاع زمانۀ خود را با روش طنز به نقد می کشند، نیز ناچارند از اسامی مستعار استفاده کنند. در کل همه از تبعات نقدهای خود بیم دارند. چه اگر با اسم اصلی بنویسند، یا از کار برکنار می شوند یا از حقوقشان باید دست بردارند یا طرف مقابل را وادار به انتقام می کنند یا خود را مهیای هر نوع برخورد می سازند یا برای خود دشمن تراشی می کنند یا …. بنابراین ناچارند با عنوان دیگری مطلب، ایده و منویات نفسانی خود را عرضه کنند. بنا براین اسم مستعار در برخی مواقع لازم و در بعضی اوقات خطر ساز است.
اما یک نکته اینجاست و باید ناقدان آثار بدان توجه کنند که اگر در نوشتن نقد تند و غیراخلاقی و گاه بی پروای خود، همان باشند که در حالت عادی هستند، خوانندگان را خیلی زود متوجه می کنند که نویسندۀ نقد کیست. زمانی بود از نویسنده ای مطالبی را منتشر می کردیم. نقدهایی برکار او وارد شد. او درصدد پاسخگویی برآمد اما با اسم مستعار. در آن سالها هنوز اصرار نداشتیم که صاحب قلم را بشناسیم. اما او یک دو تکیه کلام داشت که گویا بیشتر در قلم او جاری می شد و آن واژۀ « طرفه آن است که» برای همین زود شناخته شده بود و برایش دردسر ایجاد کرد. لحن القول افراد هم از این مقوله استثنا نیست. می توان افراد را از نثر و گویش و بیان و آهنگ کلامشان که خواه ناخواه در قلمشان منعکس است شناخت. بنابراین اگر این عزیزان می خواهند همچنان محبوب القلوب دوستانشان باشند، یک راهش این است که بدهند نوشتارشان را دیگران بازنویسی کنند. مگر این که پروایی از شناخته شدن نداشته باشند و با رنجاندن دیگران و منزوی کردن خود، راه رفته شان را همچنان طی کنند.
نکته دیگری که کنجکاوی اهل حدس و گمان را برمی انگیزد تا به مرجع ضمیر فرد مستعار بیندیشند، این است که گاهی علاقه مندان به استخدام اسامی مستعار، خواسته یا ناخواسته، نسبتی بین اسم اصلی و اسم جعلی خود ملحوظ می دارند که البته این از دید تیز یک ناقد تیزبین به دور نخواهد ماند. اینان یا از اشتقاق نام اصلی، یا ذکر نام از شهری که متولد آن بوده اند، یا صورت مقلوب از اسم خود یا نام همسر و فرزند و غیره بهره می گیرند. دست کم بنده برای مثالهایی که زدم مصادیقی در ذهن دارم و در نشریات میراث مکتوب با آنها آشنا هستم. با این وصف به دوستان نویسنده با اسم مستعار، توصیه می شود به این نکات بیشتر توجه داشته باشند تا اسباب دردسر برای خود و دیگران فراهم نکنند.
1. کسانی که در این سالها از نزدیک در جریان حرکت تئوریک و عملی فعالیتهای پژوهشی، مطبوعاتی و انتشاراتی میراث مکتوب قراردارند، متوجه نگاه رو به رشد و ارتقاء سطح تولیدات این مرکز شده اند. لابد این مطلب را هم دریافته اند که وقتی این مرکز کتابی را چاپ می کند و جلسۀ نقد و بررسی حضوری برای آن برگزار می کند، چه هدفی را دنبال می کند. همچنین خیرخواهان می دانند که این مرکز چه بسیار نقدهای مفصل و نسبتاً تندی را بر منشورات خود در دو نشریۀ آینه میراث و گزارش میراث و ضمائم آن چاپ کرده است. مثل نقدی که بر دستورالجمهور و دفتر صوفی مرحوم افشار چاپ شد و چند نقدی که تاکنون بر کتاب ارشاد استاد نوشاهی منتشر کرده ایم. طبعاً غرض ما از چاپ این نقدها چیزی جز شناخت نقصهای خود و ترویج فرهنگ نقد و عیارسنجی و آگاه کردن پژوهشگر متن نسبت به کاستیها و ضعفهای خود نبوده است. چاپ دو ویژه نامه کتابسازی و ویژه نامۀ نقد، ادعای این مؤسسۀ پژوهشی را ثابت می کند، کارهایی که شاید تاکنون در عرصۀ مطبوعات با این انسجام کم سابقه بوده است. بنابراین، این مرکز نه واهمه ای از نقد شدن دارد بلکه از آن، نیک استقبال می کند و نه کارهای خود را ولو اینکه با مقدمه بزرگانی چاپ شده باشد، خالی از نقص و خلل و ضعف می داند. اما اینکه ناقد محترم، حرمت و ادب نقد را پاس ندارد، بیان نقص را با لحن و چاشنی توهین و تحقیر محقق جوان یک اثر کم نظیر، درآمیزد و این شائبه را القا کند که مثلاً استاد افشار سرسری یک چیزی را به عنوان مقدمه نوشته است، و این قطعاً جفا به هر دو بزرگوار است.
2. اما چند خطی هم در باب اسم مستعار بنویسم. کسانی که نقد تند با چاشنی توهین و تحقیر می نویسند، چون خودشان را فردی محترم و منزّه و آبرودار می دانند! نمی خواهند کسی بداند که نویسندۀ فلان نقد کیست، حتی سردبیر مجله یا سایت. اساساً اسم مستعار، یک اسم غیر واقعی، مصنوعی و من دراری یک پدید آورنده، نویسنده یا هنرمند است. برخلاف تخلّص که نام اشتهار و حرفه ای یک شاعر است که همگان او را با تخلصش می شناسند. اما اسم مستعار، جعلی و مجهول است و علی الظاهر کسی جز خود نویسنده و شاید ناشر کتاب او یا سردبیر مجله ای که مقالۀ وی را چاپ کرده، مستعار بودن آن اسم را نمی دانند. اما به هر روی صاحبان اسامی مستعار، برای کار خود دلایل و انگیزه های مختلفی داشته اند. کسانی که مطالب سیاسی می نوشتند، از بیم گزمه و داروغه و سانسور و قید و بند، نام یا نامهای متعددی برمی گزیدند. مثل سید جمال اسدآبادی که با اسمهای سید مزهر بن وضاح و یا السید الحسینی یا مثل دکتر شریعتی که چندین اسم مستعار مثل رضا پایدار، علی سبزواری و غیره داشت.
افرادی که در نشریه ای بیش از یکی دو مطلب می نوشتند، برای این که نگویند مجله فلانی نامه شده، با یکی دو نام دیگر می نویسند که البته این موضوع در حد یک دو مورد اسم مستعار به شرط آنکه سردبیر بداند، متعارف است و مقبول.
معمولاً افرادی هم که طنزهای گزنده سیاسی و اجتماعی می نویسند، در واقع اوضاع زمانۀ خود را با روش طنز به نقد می کشند، نیز ناچارند از اسامی مستعار استفاده کنند. در کل همه از تبعات نقدهای خود بیم دارند. چه اگر با اسم اصلی بنویسند، یا از کار برکنار می شوند یا از حقوقشان باید دست بردارند یا طرف مقابل را وادار به انتقام می کنند یا خود را مهیای هر نوع برخورد می سازند یا برای خود دشمن تراشی می کنند یا …. بنابراین ناچارند با عنوان دیگری مطلب، ایده و منویات نفسانی خود را عرضه کنند. بنا براین اسم مستعار در برخی مواقع لازم و در بعضی اوقات خطر ساز است.
اما یک نکته اینجاست و باید ناقدان آثار بدان توجه کنند که اگر در نوشتن نقد تند و غیراخلاقی و گاه بی پروای خود، همان باشند که در حالت عادی هستند، خوانندگان را خیلی زود متوجه می کنند که نویسندۀ نقد کیست. زمانی بود از نویسنده ای مطالبی را منتشر می کردیم. نقدهایی برکار او وارد شد. او درصدد پاسخگویی برآمد اما با اسم مستعار. در آن سالها هنوز اصرار نداشتیم که صاحب قلم را بشناسیم. اما او یک دو تکیه کلام داشت که گویا بیشتر در قلم او جاری می شد و آن واژۀ « طرفه آن است که» برای همین زود شناخته شده بود و برایش دردسر ایجاد کرد. لحن القول افراد هم از این مقوله استثنا نیست. می توان افراد را از نثر و گویش و بیان و آهنگ کلامشان که خواه ناخواه در قلمشان منعکس است شناخت. بنابراین اگر این عزیزان می خواهند همچنان محبوب القلوب دوستانشان باشند، یک راهش این است که بدهند نوشتارشان را دیگران بازنویسی کنند. مگر این که پروایی از شناخته شدن نداشته باشند و با رنجاندن دیگران و منزوی کردن خود، راه رفته شان را همچنان طی کنند.
نکته دیگری که کنجکاوی اهل حدس و گمان را برمی انگیزد تا به مرجع ضمیر فرد مستعار بیندیشند، این است که گاهی علاقه مندان به استخدام اسامی مستعار، خواسته یا ناخواسته، نسبتی بین اسم اصلی و اسم جعلی خود ملحوظ می دارند که البته این از دید تیز یک ناقد تیزبین به دور نخواهد ماند. اینان یا از اشتقاق نام اصلی، یا ذکر نام از شهری که متولد آن بوده اند، یا صورت مقلوب از اسم خود یا نام همسر و فرزند و غیره بهره می گیرند. دست کم بنده برای مثالهایی که زدم مصادیقی در ذهن دارم و در نشریات میراث مکتوب با آنها آشنا هستم. با این وصف به دوستان نویسنده با اسم مستعار، توصیه می شود به این نکات بیشتر توجه داشته باشند تا اسباب دردسر برای خود و دیگران فراهم نکنند.