کد خبر:6019
پ
فاقد تصویر شاخص

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟ (دربارۀ «نگاهی اجمالی به کتاب نسخه‌شناخت»)

حدود یک سال پیش در وب‌سایت کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی یادداشتی منتشر شد در به اصطلاح نقد کتاب نسخه‌شناخت (پژوهشنامۀ نسخه‌شناسی نسخ خطی فارسی) تألیف علی صفری آق‌قلعه.

میراث مکتوب – حدود یک سال پیش در وب‌سایت کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی یادداشتی منتشر شد در به اصطلاح نقد کتاب نسخه‌شناخت (پژوهشنامۀ نسخه‌شناسی نسخ خطی فارسی) تألیف علی صفری آق‌قلعه.


حدود یک سال پیش در وب‌سایت کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی یادداشتی منتشر شد در به اصطلاح نقد کتاب نسخه‌شناخت (پژوهشنامۀ نسخه‌شناسی نسخ خطی فارسی) تألیف علی صفری آق‌قلعه. نویسندۀ نقد که از کتاب‌سازان قهار زمانه است، علیرغم اینکه طمع بسیاری در چاپ کتاب و نشر اسم خود دارد، این بار هویتش را در پشت نام جعلی «حسام‌الدین پرهام» مخفی کرده بود. علت اصلی‌اش هم آن بوده که تقریباً همۀ مطالب خود را آشکارا از آنچه بنده در معرفی این کتاب در ستون «جعبه‌‌آینۀ کتاب» (9) در مجلۀ بخارا (شمارۀ 92، فروردین- اردی‌بهشت 1392، ص 427-431) نوشته بودم دزدیده بود. بدین توضیح که من ضمن ستایش از کتاب بسیار ارزشمند و ماندگار دوست دانشمندم علی صفری آق‌قلعه، بعضی نکات کوچک را هم که بیشتر جنبۀ تکمیلی داشت در آن نوشته یادآور شده بودم، اما او به سبب خصومتی که با صفری داشت (چون صفری در برابر کتاب‌سازی‌های بسیار پرغلط او ساکت ننشسته و اندکی پیش از آن به نقد یکی از آثارش پرداخته بود) و نیز به سبب دلخوری از من (برای نقدی که بر یکی دیگر از کتاب‌سازی‌های او در «جعبه‌آینۀ کتاب» (7) نوشته بودم)، آمده بود و همان نکات را برداشته و به دروغ، مشت نمونۀ خروار از اشکالات کتاب نسخه‌شناخت شناسانده و با این کار به خیال خود به یک تیر دو نشان زده بود.


باری آن نوشتۀ سراسر مغرضانه در همان چند روزی که روی وب‌سایت کتابخانۀ مجلس بود با اعتراض خوانندگان مواجه شد و دست آخر با پاسخ درخوری که علی صفری بدان داد، متولیان وب‌سایت متوجه خطای خود شدند و خیلی زود آن به اصطلاح نقد را از روی وب‌سایت برداشتند.


چندی پیش دیدم این شخص با بی‌شرمی تمام همان نوشته را بی هیچ تغییری دوباره با همان نام جعلی در شمارۀ 143 ـ 144 مجلۀ آینۀ پژوهش (آذر ـ اسفند 1392) چاپ کرده است. انصافاً همین روحیه است که از وی کتابسازی چنین زبردست ساخته است. چشم‌ها را بسته و بدون توجه به هیچ چیز و هیچ کس کار خودش را می‌کند. تا دیگران خبردار شوند که چه کرده چندین کتاب و مقالۀ دیگر به همین شیوه ساخته و از مزایای آنها برخوردار شده است. با همین روش است که سالی ده‌ها کتاب و مقاله چاپ می‌کند و بر افتخارات موهومش می‌افزاید. صحت متن و اصالت تحقیق کمترین ارزشی برای او ندارد. به برکت اینترنت ملغمه­ای بی‌سروته به اسم مقدمه سرهم‌بندی می‌شود و متن‌ها را هم حروفچینان یکی پس از دیگری آماده می‌کنند. باقی کار هم که آسان است؛ این ناشر نشد یکی دیگر. آخرش این است که آدم خودش یک انتشاراتی می‌زند! هم فال است هم تماشا. ناقدان بصیر و صاحب‌نظر هم با این استدلال که آثار این شخص اصلاً ارزش علمی ندارد، غالباً از نقدشان سر باز زده‌اند، اما من گمان می‌کنم باید دربارۀ اینها نوشت تا هم ناشران آگاه باشند و سرمایۀ خود را صرف چاپ کتاب‌هایی مغلوط و خالی از اعتبار نکنند و هم خوانندگان عام‌تر بدانند که این‌گونه تحقیق‌ها را اعتباری نیست، اگرچه تعدادشان روزبه‌روز فزون‌تر شود.


به هر روی، چون سردبیر دانشمند گرامی‌مجلۀ آینۀ پژوهش و مدیر اجرایی آن از ماجرای سرقت نویسنده که پشت نام مستعار «پرهام» پنهان شده است آگاه شدند، از من خواستند تا یادداشتی در این باره بنویسم.


نقد پرهام چند بخش دارد. بخش‌های «پیش‌بحث» و «اشاره» همه تندی‌های ناروایی است که نویسنده با نثر سست و ناتندرست خویش به صفری و کتاب ارزشمندش روا داشته است. من قبلاً در مطلب پیش‌گفته در مجلۀ بخارا نظرم را دربارۀ کتاب نسخه­شناخت نوشته‌ام و مکرر نمی‌کنم. خوانندگان می‌توانند ستایش‌های استاد ایرج افشار، زنده بادش یاد از نسخه‌شناخت را در مقدمۀ او بر این کتاب بخوانند. هرکس آگاهی اندکی با عالم نسخه‌شناسی داشته باشد، با خواندن این کتاب درمی‌یابد که صفری چه زحمتی کشیده و چه خدمتی کرده است. بخش «بررسی محتوای متن» از نقد پرهام هم با تندی‌های نابجای او آغاز می‌شود، اما آنچه حرفهای علمی پرهام محسوب می‌شود، همگی عیناً یا با اندکی تغییر در جمله‌بندی از نوشتۀ من در مجلۀ بخارا سرقت شده است. طرفه آنکه گاهی که پرهام خواسته در عبارت دست ببرد تا جمله‌ها کاملاً مثل هم نباشند، مطلب را غلط کرده است. در زیر برای نمونه برخی جملات پرهام نقل و سپس پیشینۀ آن در «جعبه‌آینۀ کتاب» (9) آورده می‌شود تا خوانندگان به قضاوت دقیق‌تری بنشینند.


1. پرهام (ص111): «خلط تعریف و انگاشت نادرست در دو واژۀ «جنگ» و «سفینه»: [ص 8 نسخه‌شناخت]: «واژه‌های سفینه و جنگ در گذشته و امروز نیز معمولاً برای نامیدن مجموعه‌های شعری به کار می‌رفته است». حال آنکه هم سفینه و هم جنگ به مجموعه­های شعری و نثری توأمان تعبیه شده و این را به‌وفور در فهارس مختلف نسخ خطی دیده و خوانده‌ایم».


ـ وفایی (ص 428): «در ص 8 [نسخه‌شناخت] زیر عنوان «جنگ (سفینه)» آمده است: واژه‌های سفینه و جنگ در گذشته و امروز نیز، معمولاً برای نامیدن مجموعه‌های شعری به کار می‌رفته است». در تأیید و تکمیل این مطلب باید افزود که واژۀ سفینه را برای مجموعه‌های نظم و نثر نیز به کار می‌برده‌اند؛ مثلاً… ».


2. پرهام (ص 111): «ص 58 [نسخه‌شناخت]: آهار و مهره: «شیوۀ کار چنین بود که کاغذ را با مقداری لعاب نشاسته یا موارد مشابه آغشته و این ماده را با دست بر روی کاغذ می‌مالیدند تا کاملاً به خورد آن برود». البته در هیچ یک از منابع موجود در این زمینه به مالش با دست اشاره نشده، بلکه بیشتر با پارچۀ سفید یا قلم موی این عمل انجام می‌گرفت».


– وفایی (ص 428): «در بخش آهار و مهره (ص 56- 60) [نسخه‌شناخت] ضمن توضیح شیوۀ کار نوشته‌اند: «ابتدا کاغذ را با مقداری لعاب نشاسته یا مواد مشابه … آغشته و این ماده را آنقدر با دست بر روی کاغذ می‌مالیدند تا کاملاً به خورد آن برود». (ص 58). از بعضی منابع کهن برمی‌آید که آهار را با قلم موی پهن یا پارچۀ سفید تمیز هم بر سطح کاغذ می‌مالیدند. مثلاً… ».


3. پرهام (ص 111): «ص 64 [نسخه‌شناخت]: کراسه‌سازی: «از آنجا که کاغذهای پوستی دارای اندازۀ یکسان و شکل هندسی منظم نبود ناگزیر بودند تا نخست کاغذها را به اندازۀ مورد نظر برش داده و سپس مورد استفاده قرار دهند». مخاطب بی‌بضاعتی چون من از این تعریف سردرگم شد. آیا مدوّن خواسته «کاغذ پوستی» به معنی مصطلح امروزی را توضیح دهد یا کاغذی که از پوست حیوان به ویژه آهو (ورق آهو) ساخته می‌شده است؟»


– وفایی (ص 429): «در ص 64 [نسخه‌شناخت] مؤلف از اصطلاح «کاغذ پوستی» برای اشاره به کاغذهایی که از پوست تهیه می‌شده استفاده کرده است. چون امروزه کاغذ پوستی خود اصطلاحی است برای نامیدن نوع خاصی از کاغذ، بهتر است برای نامیدن کاغذی که در قدیم از پوست ساخته می‌شده از اصطلاحات دیگری چون «کاغذ پوست» یا چنانکه مصطلح قدما بوده از «ورق آهو» استفاده کرد… ».


4. پرهام (ص 111): «مدوّن محترم دقت نکرده که مسطرها اندازۀ ثابتی داشته و تا به حال موردی مشاهده نشده که در یک مسطر فواصل نخها و خطوطشان قابل تغییر و کم و زیاد شوند. بنابراین با عدم آگاهی بر این امر اشاره نموده که: «فاصلۀ این نخها به اندازۀ فواصل مورد نیاز برای سطرها قابل تنظیم و تغییر بود». البته ناگفته نماند که اگر بنا به دلایلی از جمله تغییر قطع کتاب و نظایر آن مجبور می‌شدند که اندازۀ سطور تغییر یابد قطعاً از مسطر دیگری با ساختار و فواصل متفاوت استفاده می‌کردند، نه اینکه همان مسطر “قابل تنظیم و تغییر باشد».


ـ وفایی (ص 429-430): «ص 66 در باب مسطر نوشته‌اند: «… فاصلۀ این نخها به اندازۀ فواصل مورد نیاز قابل تنظیم و تغییر بود». گمان می‌کنم مقصود مؤلف از «قابل تنظیم و تغییر» استفاده از مسطرهای مختلف یا تغییر کلّی در مسطر بوده است، وگرنه از نمونه مسطرهای بازمانده از دورۀ قاجار چنین مشخص می‌شود که نخهای مسطر ثابت بوده مگر آنکه مسطر را اصطلاحاً بشکافند و از سر نو با فواصل دیگری نخ‌کشی کنند».


5. پرهام (ص 111): «سپس ادامه می‌دهد: «کاتبان پس از تنظیم این نخها به شکل و اندازۀ مورد نیاز، کاغذ مورد نظر را روی مسطر قرار داده و با دست یا به وسیلۀ مهره کشیدن اندکی فشار می‌دادند تا نشان نخها روی کاغذ بیفتد». البته مدوّن محترم توجه ننموده که حریر نازکی بر انگشت می‌پیچیدند تا رطوبت و چرک دست به کاغذ آسیب نزند».


ـ وفایی (ص 430): «پس از آن در صفحۀ بعدی می‌خوانیم: «کاتبان پس از تنظیم این نخها به شکل و اندازۀ مورد نیاز، کاغذ مورد نظر (یعنی کراسه‌ها) را روی مسطر قرار داده و با دست یا به وسیلۀ مهره کشیدن اندکی فشار می‌دادند تا نشان نخها روی کاغذ بیفتد». اثر مسطر را بر روی کاغذ به وسیلۀ دست ایجاد می‌کردند اما به واسطۀ حریر نازکی که به دور انگشت می‌پیچیدند تا چربی دست بر کاغذ نماند».


6. پرهام (ص 111): «… در دانش نسخه‌شناسی، دو گونه فهرست نسخه وجود دارد: فهرستی که بلافاصله پس از دیباچۀ کتاب می‌آمد و فهرستی که پیش از آن و در آغاز نسخه یادداشت می‌شد».


– وفایی (ص 430- 431): «در فصل «فهرست نسخه» یک مطلب قابل ذکر است و آن تقسیم فهرستهای نسخ به دو دستۀ کلّی است: یکی فهرستهایی است که معمولاً بین دیباچۀ کتاب و متن آن می‌آمده… دیگر نوع فهرستهایی که در صفحات آغازین نسخه‌ها آورده می‌شده است».


گمان می‌کنم همین مقدار برای نشان‌دادن انتحال آقای پرهام و غرض‌ورزی ایشان نسبت به کتاب نسخه‌شناخت کافی باشد. بیش از این پرداختن به این موضوع ضرورتی ندارد. قضاوت را بر عهدۀ خوانندگان گرامی می‌گذارم.


نویسنده: محمد افشین ‌وفایی (عضو هیأت علمی دانشگاه تهران)


منبع: مجله آینه پژوهش، ش 136.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612