میراث مکتوب- حکیم جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجوی، شاعر معروف ایرانی، در صده ششم هجری قمری در سال 530 در شهر گنجه دیده به جهان گشود. بلاشک باید وی را در شمار نامداران شعر فارسی و از بزرگان مسلم این زبان دانست. با اینکه نظامی اولین داستانسرای زبان فارسی نیست، ولی به جرأت میتوان گفت تنها شاعری است که تا پایان قرن ششم هجری، با استادی تمام، قادر شد شعر تمثیلی را در زبان فارسی به حد اعلای خود برساند.
وسواس و دقت نظامی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات بدیع و نو و ساختن معانی و مضامین تازه و دلپسند، بینظیر است و در توصیف طبیعت، اشخاص و احوال آنها جزو کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته است.
آثار نظامی
شهرت خمسه نظامی (مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر و اسکندرنامه) آفاق را درنوردیده و تعداد ابیات آن بیش از 20 هزار بیت و به شرح ذیل است:
1-1 قدیمیترین مثنوی نظامی، مخزنالاسرار و شامل 2260 بیت است. این مثنوی در حدود سال 570 به نام فخرالدین بهر شاه بن داود (متوفی 622) به نظم درآمد و مشتمل بر 20 مقاله در مواعظ و حکم است. 2260 بیت دارد و حاوی اندیشههای زاهدانه و عارفانه است. در هر مقاله پس از شرح عنوان مقاله، برای تأثیرگذاری بیشتر داستانی کوتاه اما پر محتوا و دلنشین روایت شده است.
1-2 مثنوی خسرو و شیرین شامل 6500 بیت است. این مثنوی داستان عشق خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، به شیرین شاهدخت ارمنی است و در سال 576 به پایان رسیده و از طرف شاعر به اتابک شمسالدین محمد جهان پهلوان بن ایلد گز (567-581) تقدیم شده است.
1-3- مثنوی لیلی و مجنون شامل 4500 بیت بوده و در سال 584 به نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده شده است. در این مثنوی داستان پر سوز و گداز عشق مجنون (قیس عامری) از قبیله بنی عامر و لیلی دختر سعد که از داستانهای مشهور تازی در دوره جاهلیت محسوب میشود به رشته نظم درآمده است.
1-4- مثنوی هفت پیکر یا هفت گنبد یا بهرامنامه است که در 5136 بیت به سال 593 به نام علاء الدین کرپ ارسلان پادشاه مراغه سروده شده است. این داستان از جمله قصههای ایرانی مربوط به دوره ساسانی و شرح روابط بهرام گور (420-348 میلادی) با هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم است که بهرام برای هر کدام گنبدی به رنگی خاص بر پا میکند و هر روز از هفته را میهمان یکی از آنان میشود.
1-5- مثنوی اسکندرنامه است که شامل 10500 بیت و در دو بخش به نامهای شرفنامه و اقبالنامه به نظم درآمده است. در بخش اول، نظامی اسکندر را به صورت فاتحی بزرگ و در بخش دوم در لباس حکیم و پیامبری خردمند معرفی میکند. نظم این مثنوی در سال 599 به اتمام رسیده و به نام نصرتالدین ابوبکر محمد جهان پهلوان نامگذاری شده است.
نظامی علاوه بر پنج گنج، دیوان قصاید و غزلیات نیز دارد. همچنین وی قصاید متعددی دارد که به پیروی از سنایی و در وعظ و حکمت سروده است.
زهد و عرفان نظامی:
مطالعات حاکی از آن است که نظامی با اصول عرفان آشنا بوده و در عمل نیز رفتار زاهدانه و عابدانهای داشته و پادشاهان نیز در رعایت مقام عرفانی وی، در حضورش از می و مطرب پرهیز میکردند. وی از جمله شاعران و ادیبان ایران زمین است که به اذعان خودش هرگز لب به شراب نیالوده است:
مرا ساقی از وعده ایزدیست
صبوح از خرابی می از بیخودیست
وگرنه به یزدان که تا بودهام
به می دامن لب نیالودهام
گر از می شدم هرگز آلوده کام
حلال خدایست بر من حرام
تأثیر نظامی بر شعر و ادبیات فارسی:
سبک و سیاق حکیم نظامی مورد توجه بسیاری از شعرای بعد از خود قرار گرفته است. از جمله شاعرانی ایرانی که از سبک موجود در آثار وی تقلید کردهاند عبارتند از:
امیر خسرو دهلوی، جامی، هاتفی، قاسمی، وحشی، عرفی، مکتبی، فیضی فیاضی، اشرف مراغی و آذر بیگدلی، خواجوی کرمانی، هلالی جغتایی، مولانا هاشمی کرمانی، مولانا نویدی شیرازی …
آرا و اندیشههای نظامی:
نظامی به غیر از شعر، در سایر علوم، بویژه علوم عقلی چون فلسفه، منطق، ریاضیات و نجوم، سرآمد زمان خود بوده است. وی همچنین در علوم نقلی مانند اخبار، قرآن، فقه و احادیث، تبحر و مهارت کامل داشته است. اشعار نظامی در اثبات توحید و استدلال بر احدیت خداوند، خط بطلانی بر نظریات طبیعیون و دهریون است. نظامی هرگز علاقة چندانی به دربارها و درباریان نداشته و هیچگاه در سرودن مدح مبالغه نکرده است. نظامی موافق این عقیده حکما و دانشمندان اسلامی است که نخستین آفریده را عقل میدانند.
وطنپرستی نظامی:
نظامی گنجوی شاعری است ایرانیالاصل و همواره به ایرانی بودن خویش بالیده است. وی لیلی مجنون را به نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده و وی را چنین وصف کرده است:
خاصه ملکی چو شاه شروان
شروان چه که شهریار ایران
نعمت ده و پایگاهساز است
سرسبز کن و سخننواز است
همچنین در هفت پیکر وطن پرستی خویش را با نمودی کامل بیان کرده است:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
امر به معروف و نهی از منکر در «خسرو و شیرین نظامی»
نظامی، هزار سال پیش دشمن سرسخت تمتع بدون تعهد بوده است. شیرین گرفتار عشق خسرو شده و خسرو هوسران است. مهین بانو که بانو و پادشاه ارمنستان است، احساس خطر میکند و شیرین را اندرز میدهد.
به عقیده نظامی، کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند خود باید طینت پاکی داشته باشد و در تذهیب خود بکوشد:
چو دهقان دانه در گِل، پاک ریزد
ز گِل گر دانه خیزد، پاک خیزد
چو گوهر پاک دارد مردم پاک
کی آلوده شود در دامن خاک
مهین بانو که پاکی در گُهر داشت
ز حال خسرو و شیرین خبر داشت
به نظر نظامی، همنشینی دو جوان نامحرم مثل همنشینی خاشاک و آتش است که در نهایت به سوختن و خاکستر شدن خاشاک میانجامد و صد البته که مراد وی از خاشاک و آنکه در این رابطه نا صواب آسیب میبیند، شیرین است.
در اندیشید ازآن دو یار دلکش
که چون سازد بهم خاشاک و آتش
زبان مهین بانو زبان تند و آمرانه نیست، بلکه برای اینکه شیرین را از خطری که متوجه اوست بر حذر دارد، ابتدا وی را از محاسنی که دارد با خبر میسازد تا قدر و منزلت خویش را بیشتر بداند.
به شیرین گفت کای فرزانه فرزند
نه بر من بر همه خوبان خداوند
یکی ناز تو و صد ملک شاهی
یکی موی تو وز مه تا به ماهی
سعادت خواجه تاش سایه تو
صلاح از جمله پیرایه تو
سپس وی را از خطری که در کمینش است آگاه میسازد:
تو گنجی سر به مهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده
جهان نیرنگها داند نمودن
به در دزدیدن و یاقوت سودن
چنانم در دل آید کاین جهانگیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
گر این صاحب جهان دلداده تست
شکاری بس شگرف افتاده تست
و زبان به اندرز می گشاید که:
ولیکن گرچه بینی ناشکیبش
نه بینم گوش داری بر فریبش
نباید کز سر شیرینزبانی
خورد حلوای شیرین را یگانی
فرو ماند تو را آلوده خویش
هوای دیگری گیرد فرا پیش
چنان زی با رخ خورشید نورش
که پیش از نان نیفتی در تنورش
شنیدم ده هزارش خوبرویند
همه شکر لب و زنجیر مویند
دلش چون زان همه گلها بخندد
چه گویی در گلی چون مهر بندد
بلی گر دست بر گوهر نیابد
سر از گوهر خریدن برنتابد
چو بیند نیکعهد و نیکنامت
ز من خواهد به آیینی تمامت
فلک را پارسایی بر تو گردد
جهان را پادشایی بر تو گردد
چو تو در گوهر خود پاک باشی
به جای زهر او تریاک باشی
و گر در عشق بر تو دست یابد
تو را هم غافل و هم مست یابد
چو ویس از نیکنامی دور گردی
به زشتی در جهان مشهور گردی
گر او ماهست ما نیز آفتابیم
و گر کیخسرو است افراسیابیم
پس مردان شدن مردی نباشد
زن آن به کش جوانمردی نباشد
بسا گل را که نغز وتر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند
بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند
و این چیزی نیست جز آموزش عفاف به شیرین که آموزه دین مبارک اسلام است:
تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشویی به است از عشقبازی
شیرین سخنان عمهاش را آویزه گوش خویش میکند و چون جان خویش عزیز می دارد:
به هفت اورنگ روشن خورد سوگند
به روشن نامه گیتی خداوند
که گر خون گریم از عشق جمالش
نخواهم شد مگر جفت حلالش
مهین بانو که خیالش از بابت عصمت و عفت شیرین آسوده میشود،اجازه ملاقات در حضور جمع را بدانها صادر میکند:
چو بانو دید آن سوگندخواری
پدید آمد دلش را استواری
رضا دادش که در میدان و در کاخ
نشیند با ملک گستاخ گستاخ
به شرط آنکه تنهایی نجوید
میان جمع گوید آنچه گوید
مهدی میرزارسولزاده
منبع: ایبنا