دربارۀ نسخههای خطی و اسناد مکتوب و شیوههای تصحیح آنها گفتوگویی با عمادالدین شیخالحکمایی، پژوهشگر مؤسسۀ باستانشناسی دانشگاه تهران، انجام شده است. این گفتگو دو سرفصل دارد، در بخش اول اینکه اساساً میراث مکتوب و نسخههای خطی شامل چه چیزهایی میشود؛ انواع کتابها، سفرنامهها، اسناد تاریخی، نامهها، وقفنامهها، سندهای ازدواج و عقدنامهها، و همه آنچه که به طور عام در دایره نسخههای خطی میگنجد؛ و بخش دوم به موضوع تصحیح و شیوههای مختلف تصحیح نسخههای خطی پرداختیم. آنچه در ادامه میآید حاصل این گفتگوست.
*******
شما پژوهشگر موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران هستید، در بخش متون روی چه متنهایی کار میکنید؟
بخشی از کار تخصصی من روی کتیبهها و اسناد است. اینها هم میراث مکتوباند، حالا یکی روی سنگ است و یکی روی کاغذ. اما برای هر کدام تعریف تقریباً متفاوتی وجود دارد، یعنی نسخه خطی در واقع کتاب و تألیف است؛ یعنی یک نفر تصمیم گرفته که درباره موضوعی، در علمی، چیزی را تالیف کند و به آن ساختار بدهد و خب معمولاً هم قالب و شکلش همین کتابی است که میشناسیم. ولی موضوع اسناد متفاوت است؛ یعنی اسناد چیزهایی هستند که غالباً شکل کتابی ندارند: یا طومارند یا مثلاً یک برگه بزرگاند یا ممکن است یک نامه به اندازه کف دست باشد. طبیعتاً نامهای که من با هر مضمونی به یک نفر مینویسم تالیف نیست. ما در این زمینه یک تقسیمبندی داریم، البته تقسیمبندیهای مختلفی شده ولی من نظر خودم را میگویم. برخی از این نامهها یا اسناد، آنهاییست که از سوی حکومت صادر شده، حالا با اسمهای مختلف: حکم، فرمان و یا هر اسمی که در دورههای مختلف داشته باشد، و به عبارتی مبنای آن قدرت حاکم است.
برخی دسته اسناد داریم که بر مبنای شرع شکل میگیرند که به آن اسناد حقوقی و شرعی میگوییم؛ مثلاً شما میخواهید خرید یا فروش انجام بدهید، مبایعهنامه است، سندهای ازدواج، وقفنامه، هبهنامه، مصالحهنامه و… اعتبار این سندها از شرع گرفته میشود و در ساختار ما بر مبنای ابواب فقه است و با دسته اول که قدرت حاکمه آن را صادر میکند متفاوت است؛ آن بر مبنای شرع و فقه نیست، بلکه بر مبنای قدرت سیاسی است.
یک دسته هم همین مکاتبات معمولی است که اشخاص تولید میکنند، حالا بر مبنای آن میتواند نامه باشد، یا در حوزه تجارت، قبض، رسید، نامه تجاری مثل لیست داراییها یا لیست اجناس و قیمتهایش یا چیزهایی از این دست. البته در عالم تجارت یا بین اشخاص مختلف، این نامهها میتوانند متفاوت باشند؛ یعنی مثلاً اگر این اشخاص دو تا شاه باشند و دارند نامه مینویسند، خب این به نوعی هم شخصی است و هم حکومتی. یا وقتی یک استفتا صورت میگیرد، درست است که یک نامه است ولی این نامه بار شرعی هم پیدا میکند؛ یعنی ما یک اساس داریم ولی ممکن است اینها همپوشانی هم داشته باشند یا بالاخره با حوزههای دیگر هم مرتبط بشوند. در این حالت، آنچه که تولید میشود دیگر غالباً شکل صحافی شده کتابی را ندارد؛ گرچه نمونههایی هم داریم که به دلیل اینکه متن وقفنامه خیلی مفصل شده آن را در قالب کتاب نوشتند و یا مثلاً در این دورههای جدیدتر، فرضا صفوی یا قاجاری به بعد، عقدنامهها را ممکن است به صورت کتابچه مثلاً ۱۰ برگی چاپ کنند، یعنی شکل کتاب دارد و دیگر طومار نیست. به همین دلیل اینها را از هم جدا میکنیم چون بخشی از آن ماهیت و بخشی از آن به لحاظ قالب و صورت متفاوت است.
چه تفاوت دیگری دارند این نوع متون با نسخههای خطی؟
به هر حال بین تألیف و این نوع اسناد کاملاً تفاوت وجود دارد. مثلاً در تألیف میگوییم نویسنده کیست، ولی در یک سند شرعی نمیگوییم نویسنده کیست، بلکه میگوییم مثلاً آن محضردار یا قاضیِ تایید کنندهِ این متن چه کسی است، اینجا مولف خیلی معنی ندارد. نامه را هم یک نفر مینویسد ولی ما نمیگوییم مولف، میگوییم نویسنده نامه. حالا ممکن است یک آدم خیلی معمولی این نامه را نوشته باشد، ممکن است امیرکبیر باشد. طبیعتاً شیوه نگهداری اینها هم متفاوت است. یعنی آنقدر ماهیتاً متفاوتاند که در هر کشوری، اسناد در یک مرکز و نسخههای خطی در مرکز دیگری نگهداری میشوند. ولی به لحاظ فرهنگی و تاریخی، همه میراث مکتوب قابل اعتنا هستند. آنهایی که تألیف رسمی است و غالباً هم حجم بیشتری دارد، گرفتار یک سری شرایط است؛ یعنی اگر ما به کتابهای علمی یا حتی ادبی کاری نداشته باشیم و مثلاً بخواهیم یک کتاب تاریخی را در نظر بگیریم، مثل امروز نیست که یک آدم معمولی ممکن باشد بنشیند و مثلاً درباره موضوعی تحقیق کند و کتاب بنویسد. در قدیم آن مورخ حتماً باید با دربار کار میکرده؛ یعنی شاید ما تألیف تاریخیای را که یک نفر آدم معمولی، بدون حمایت حاکمیت، یک کتاب تاریخی تألیف کرده باشد نداشته باشیم.
در واقع این اتصال به قدرت مرکزی همیشه وجود داشته.
بله و البته در همه حوزهها هم بوده، یعنی مثلاً درباره کتاب علمی هم همینطور بوده، یا در مورد یک کتاب ادبی هم، آن شاعر اگر به دربار وابسته نبود اصلاً رشد نمیکرد. به هر حال او هم باید بتواند زندگی کند که بتواند شعر بگوید یا مثلاً چیزی بنویسد یا تذکره تولید کند. این وابستگی، به صورت ذاتی و طبیعی با خودش سانسور و خودسانسوری هم میآورد، چون هم باید رعایت حال اهالی قدرت لحاظ شود و حوزهای که در موردش نگارش میشود، حوزه دربار است! تمام آنچه مهم بود و نگاشته میشد منوط بود به اینکه شاه امروز حالش خوب نبود یا بود، جنگ کرد یا بالاخره فلان اتفاقات افتاد؛ یعنی اینکه امروز کارگر حقوقش چند است یا کارفرما حقوقش را رعایت میکند یا نمیکند که در تاریخ نمیآمده!
ولی به همین نسبت، الان که نگاه ما به این آثار مکتوب نگاه تاریخی است، اطلاعاتی که میتوانیم از این منابع به دست بیاوریم خیلی مهمتر از کتابهای رسمی است. به دلیل اینکه تألیف آنها به قصد تألیف تاریخ آگاهانهای نبوده، بلکه همزمان با اینکه داشتند زندگی خودشان را میکردند، لازم بوده که برود جایی و ثبت کند که مثلاً من فلان چیز را خریدم یا فروختم و این ثبت شده. اگر در حالت عادی یک سند یا تقسیمنامه اموال یک نفر را در نظر بگیریم که کاملاً هم خصوصی است و باید بعد از مرگش بین فرزندان تقسیم شود، ولی امروزه همان تقسیمنامه برای ما یک منبع فوقالعاده است برای کسب اطلاعات درجه یک از جامعه. حالا اگر آن تقسیمنامه متعلق به آدمی از طبقه بالای جامعه باشد، خب ما میتوانیم اطلاعات بیشتری در مورد افراد آن طبقه جامعه به دست بیاوریم. اگر هم مربوط به مردم عادیتر باشد باز میتوانیم از میزان دارایی و اقتصادشان، نوع تقسیم اموال و هزاران چیز دیگر مطلع شویم.
در واقع از منظر جامعهشناسی و مردمشناسی مورد بررسی قرار میدهید.
دقیقاً. حتی علوم جدید را هم من گاهی سر کلاسها مثال میزنم؛ مثلاً وقتی شما روی افراد و خاندانها کار میکنید میشود با نگاه امروزی مباحث ژنتیک را با چندنسل یک خاندان ربط داد.
یعنی مثلاً فلان خاندان، همهشان از سکته قلبی مُردند! یا یک بیماری ارثی.
آفرین! احسنت! این ارتباطها را میشود پیدا کرد، یا چیزهای خیلی دم دستی و ساده؛ مثلاً شما سندی دارید مربوط به مرکز تهران، که در آن هزینهای تعیین کرده برای برف روبی! خب الان شاید نزدیک به ۳۰ سال است که چنین برفی اینجا نمیآید و ممکن است با این شرایط جوی هیچ وقت دیگر هم نیاید، ولی از اینجا میشود فهمید که ۳۰ سال پیش، اینقدر برف میآمده که مردم باید هزینه برف روبی میدادند. شاید صدها نمونه خوب میشود آورد و مثال زد و جعل و دروغی هم در آن نیست، چون از زندگی عادی مردم بوده و سانسور ندارد.
البته ما در جاهایی به صورت خیلی جدی بحث اسناد جعلی هم داریم، بالاخره هر جایی که بحث پول و مال بوده رد پای جعل هم هست. مثلاً ممکن است در یک خانواده حق یکی از خواهران را پایمال کردند و اصلاً اسمش را جزو ورثه نیاوردند، از این دست به وفور بوده و هست ولی این اصل موضوع را زیر سوال نمیبرد؛ یعنی وقتی یک سند جعل میشود، در آن جعل نهایتاً عدد پول را کم و زیاد میکنند یا مثلاً اسم یک آدم را ممکن است حذف کنند ولی ۹۹ درصدش درست است.
در همین اسناد چه دسته بندیهایی وجود دارد؟
خود اسناد تفکیکپذیرند به اسنادی که زمانشان تمام شده و ممکن است ملغی شده باشند و اسنادی که ممکن است اعتبارشان ادامه داشته باشند؛ یعنی مثلاً یک اجارهنامه برای یک یا ۱۰ سال تنظیم میشده، ۱۰ سال که گذشت دیگر این سند از اعتبار میافتد، ممکن بود آن را پاره کنند بریزند دور یا باطلش کنند، ولی نگهش دارند. در کنار اینها سندهایی هم داریم که جاریاند، از جمله همین وقفنامهها؛ یعنی مثلاً اگر ما الان وقفنامهای مربوط به هزار سال پیش پیدا کنیم که بر اساس آن بشود اثبات کرد که کل دانشگاه تهران در هزار سال پیش برای چیزی وقف شده، الان سازمان اوقاف میتواند بیاید این را ببرد دادگاه و تمام دانشگاه تهران را پس بگیرد. این جزو اسنادی است که جاریاند. یا مثلاً همان عقدنامه مربوط به ۵۰۰ سال پیش، ممکن است الان این استفاده را داشته باشد که شما بیایید ثابت کنید من متولی این موقوفه ام و نسلبهنسل میرسم به این آدم، این هم سندش، من از نسل این فرد هستم، پس تولیت را باید بدهید به من. این جدای از آن مباحث تحقیقی و تاریخی است که ما میخواهیم مثلاً یک جریان تاریخی را ردیابی کنیم یا برای خاندانی شجرهنامه یا هر چیز مشابهی بنویسیم. البته در مورد انواع اسناد، اهمیتهایش، کارکردهایش، مراکز نگهداری، قدیمیترین سندهایی که داریم و… صدها سوال میتواند مطرح بشود.
در مورد این وقفنامهها نکته جالب توجه، آگاهی اجتماعی است. مثلاً دانشگاه الزهرا برای تحصیل دختران وقف شده و اسمش مدرسه عالی دختران بوده، به این دلیل دانشگاه تک جنسیتی است چون واقف اینطور گفته. با نگاه امروزی، آدمها به آن اعتراض میکنند، ولی با نگاه در بستر تاریخ، این کار زمانی انجام شده که دختران اجازه درس خواندن نداشتند. با این آگاهی میفهمیم که این کار در زمان خودش حتی یک حرکت پیشرو بوده. یا مثلاً وقفنامه حاج حسین ملک و موزه ملک هم داستان دیگری دارد. آیا ما در مورد وقفنامههای بزرگ، حالا چه به لحاظ اجتماعی یا به لحاظ حجم اموال وقفی، آماری داریم؟
ببینید، همانطور که قبلاً اشاره کردم در مورد بقیه اسناد به خاطر اینکه ممکن است دیگر جاری نباشند، ما متولی خاصِ یک نوع سند، فقط در مورد موقوفات داریم و سازمان اوقاف. به عبارتی سازمان اوقاف بخشی از وظیفهاش این است که به خاطر کارهای اداری و نظارت بر موقوفات و مسائل مالی اسناد را در اختیار داشته باشد. بقیه اسناد جزو حوزه سازمان اسناد ملی قرار میگیرد. البته همانطور که گفتم ممکن است در کنار هر وقفنامه، مثلاً اجارهنامهها یا عقدنامههایی هم در پرونده اوقافی آن ملک باشد که ثابت میکند فرامینی در طول تاریخ در مورد آن ملک صادر شده است.
یعنی در واقع ما در حاشیه هر وقفنامه، اسناد تاریخی هم داریم.
طبیعتاً. مثلاً وقتی پرونده یک موقوفه بزرگ باز میشود ممکن است در آن مثلاً ۱۰۰ تا سند باشد؛ همانطور که گفتم اجارهنامه هست، شجرهنامه هست، عقدنامه هست، بالاخره همه تحولاتی که در طول تاریخ در مورد آن موقفه انجام شده. مثل همین الان، آن موقفه کلی مکاتبات با سازمان اوقاف و جاهای دیگر انجام میدهد، همه اینها در پرونده میآید و طبیعتاً انواع سند هم هست. در این بین سندهایی که به هر حال با موضوع وقف و موقوفات مرتبط نباشد طبیعتاً در آنجا جایی ندارد و متولی دیگری دارد، به نام مثلاً سازمان اسناد ملی یا ارگانها و سازمانهایی دیگر مثل سازمان ثبت اسناد که خودش دنیایی از اسناد دارد. مراکز دیگری هم دارند، مجموعههایی که علاقمندان خاص خودش را دارد: کسانی سکه جمع میکنند، اشیاء عتیقه جمع میکنند، کسانی هم هستند که سند جمع میکنند، مجموعههای خصوصی فراوانی هم وجود دارد. بالاخره این اسناد در طول زمان در سطح جهان پراکنده شده است. مثلاً ممکن است شما الان در مورد موضوعی، دو برگ سندش را در کتابخانهای در هلند پیدا کنید، یعنی اینقدر دچار پراکندگی شده است.
همچنین حجم عظیمی از این اسناد همچنان دست خانوادههاست؛ یعنی خانوادههای بزرگی که طبیعتاً ملاک بودند، بالاخره در طول چند قرن مدام خرید و فروش شده، اجاره داده شده، مالیات دادند که این اسناد در خانوادهها همچنان وجود دارد. حالا برخی ممکن است توجه داشته باشند که یا خودشان خوب نگهداری کنند یا اینها را به مراکز دیگر واگذار کنند. موارد زیادی هم هست که مثلاً این اسناد در گوشهای افتاده و توجهی به آن نیست، مثلاً در خانهای قدیمی بوده، خانه را تخریب میکنند و همه آن اسناد ممکن است در کنارش تخریب بشود و از بین برود.
ما به جز کتاب و وقفنامه ها و اسناد چه چیزهای دیگری را میتوانیم در این مقوله بررسی کنیم؟
گاهی یک وجه مشترک داریم؛ مثلاً کتابهای منشئات. منشئات گردآوری نه فقط نامهها، بلکه متن انواع سند مثل اسناد شرعی است. یا نمونههایی داریم از کتابهای آموزشی، یا حتی اگر منظر ادبی بوده، ممکن است خطبه و یا دیباچه یک وقفنامه هم در این مجموعه گردآوری شده باشد. در واقع شکل کتاب است ولی رونوشت گونه است، و نه اصل آن اسناد. حالا ممکن است رونوشت نامه باشد، رونوشت فرمان باشد، رونوشت عقدنامه باشد و یا هر چیز دیگر. باز حالا ممکن است چیزهایی باشد که توسط خود آن منشی یا آن آدم نوشته شده و همه را در یک جا جمع کرده یا اصلاً از دورههای مختلف جمع کرده باشد، ولی قالب و شکل کتاب است.
در مورد موضوع اصلی و بحث تصحیح، به عبارتی همه این توضیحات میتواند مقدمهای باشد برای تفکیک بین شیوه تصحیح نسخههای خطی و اسناد. یکی از این تفاوتها در قالب اینهاست؛ همانطور که گفتم اسناد ما غالباً به صورت طومار نوشته میشدند. الان ما طومار ۴۰ متری داریم! یعنی آن متن در قالب یک طومار بزرگ نوشته شده. نمونههایی هم از این دست موجود است.
یعنی حدوداً به اندازه یک ساختمان هفت هشت طبقه! طوماری به این بلندی چطور نگهداری میشود؟
معمولاً لوله میشود و در یک قلاف نگهداری میشود. مثلاً یک نمونه همینجاست و میبینید که البته نصفش از بین رفته. نمونههای متعددی از این دست وجود دارد. برخی از اسناد هم این گونهاند. در کل منظورم این است که چون شکل اینها متفاوت است، شیوه تصحیح هم متفاوت میشود؛ یعنی شما در تصحیح یک نسخه خطی با برگ سر و کار دارید، مثلاً میگوییم کتاب ۲۵۰ برگ، چون قدیم شمارهگذاری را برای صفحه انجام نمیدادند بلکه شماره برگ را مینوشتند. بنابراین مثلاً میگویید ۲۵ الف و ب، یا ۲۵ رو و پشت. وقتی این متن تصحیح میشود، این شمارهها در کروشه گذاشته میشود و محقق بعدی یا دیگرانی که میخواهند با نسخه سروکار داشته باشند میتوانند بر اساس این کار موضوع مورد نظر خود را پیدا کنند. ولی وقتی شما طوماری دارید که کلاً یک برگ است، عملاً نمیتوانید آن کار را بکنید، بنابراین روش ارائه متفاوت میشود. در این حالت، ما بنا را بر شماره سطر میگذاریم.
از طرفی شیوه نگارش نسخهها نیز متفاوت است؛ قالب موضوع این است که یک نسخه را یک کاتب نوشته، ولی نمونههایی هم هست که چند کاتب نسخهای را نوشته باشند یا مجموعهای که به چند خط باشد و… اما کلیت این است که معمولاً یک کتاب یک کاتب دارد، بنابراین شما با یک رسمالخط مواجهید. ولی در یک سند ممکن است ۲۰۰ نفر پای این سند را با خطوط و ادبیات مختلف امضا کرده باشند، این یعنی رسمالخط متفاوت؛ بنابراین وقتی شما میخواهید به یک روش یکسان عمل کنید، مشکلاتتان بیشتر از مشکلاتی است که در نسخه دارید. وجوه متفاوت اما اساسش مشترک است: اساسش همان تصحیح متن است. این اختلاف به خاطر اقتضای کار اسناد از نظر شکل ارائه متن است؛ مثلاً اینکه طغرا را چطور بنویسیم، توقیع را کجا بیاوریم، رابطهاش با سطرهای دیگر چیست و… وقتی مثلاً ۵۰ تا ملک در یک سند خرید و فروش شده، یا مثلاً ۵۰ تا مکان یا به اصطلاح رقبه وقف شده، اینها را ستونبندی میکنند و مینویسند، دیگر نمیشود اینها را پشت سر هم نوشت. یا مثلاً اعداد و ارقام را به شکل سیاق مینویسند، با روش متفاوتی که امروزه استفاده نمیشود. بنابراین باز برای آن هم باید فکری کرد.
شیوه کار روی اسناد با تصحیح متون چه استانداردها و اشتراکاتی دارد؟
در این کار من به نکاتی بیشتر دقت کردم که برای تصحیح متون هم لازم است؛ مثلاً سادهترین بحثش این است که شما از یک متن کلمهای را نمیتوانید بخوانید، چکار میکنید؟ مثلاً اینکه آیا یک کلمه است یا دو کلمه یا سه کلمه یا یک عبارت؟ در خیلی از متون همینطوری چند تا نقطه میگذارند و میروند تا ابهام بعدی، دوباره چند تا نقطه میگذارند و… هیچ قاعدهای ندارد که مثلاً تا چند تا کلمه بوده که خوانده نشده. خب این معنیاش این است که ما نیاز به یک استاندارد داریم. من سعی کردم در تصحیح اسناد اینها را استاندارد کنم و میگویم که این استانداردها میتواند به درد تصحیح نسخه خطی هم بخورد. یک مثال ساده میزنم: فرض کنید ما یک کتاب چند صد صفحهای داریم که مقداری از آن را موریانه خورده، به هر دلیلی موریانه از اینطرف کتاب رفته، از آنطرفش بیرون آمده و در کل مثلاً هزار تا کلمه را خورده! خب آیا ما باید برای این ۱۰۰۰ کلمه، هزار بار پاورقی بزنیم «این کلمه را موریانه خورده است!» باید هزار بار این جمله را بنویسیم؟ نه! باید یک علامت تعریف کنیم یعنی اینجا بخشی از کتاب از بین رفته و مشکل من نیست که نمیتوانم بخوانم، بلکه مشکل این است که آن کلمه وجود ندارد. بنابراین علامتی که برای این موضوع میگذارم با علامت وقتی که کلمهای هست و من نمیتوانم بخوانم فرق داشته باشد. یا زمانی کلمه هست و من تردید دارم، چطور باید این تردید را نشان بدهم؟ گاهی کلمهای هست ولی صحاف به خاطر پارگیاش یک کاغذ رویش چسبانده، خب من الان نمیبینم، نمیتوانم بخوانم ولی این اگر برود آزمایشگاه و جدا شود میتواند خوانده شود، پس باید علامتی مجزا گذاشته شود.
بنابراین معنی استانداردسازی این است که ما به جای توضیح دادن، از علامت استفاده کنیم و این علائم باید در طول زمان استاندارد بشود که دیگر همه بدانند. همچنان که وقتی ما در یک متن از کروشه استفاده میکنیم، یعنی این کلمه در متن نبوده و من اضافه کردم و این تقریباً جا افتاده است. یا پرانتز، گیومه و غیره که هر کدام از اینها برای چه به کار میرود، چه مفهومی دارد و چه توضیحی پشتش هست که معمولاً هم یک بار در مقدمه و ذیل یک جدول تعریف میشود و ما را بی نیاز میکند از اینکه بخواهیم صد بار آن جمله را تکرار کنیم. طبیعی است اگر مثلاً اتفاق جدیدی در نسخهای بیافتد و لازم باشد علامتی اضافه شود به علامتهای قبلی ولی این وقتی اتفاق میافتد که ما یک استاندارد داشته باشیم. الان این پرسش میتوانه مطرح شود که استاندارد تصحیح ما چیست؟ اصلاً استاندارد انجام شده یا نشده؟
کلاً ممکن است چه بلاهایی سر این نسخهها بیاید؟
ممکن است موریانه بخورد، خیس شود، مرکب پخش شود، اصلاً نوشته نشود؛ مثلاً متن نوشته شده اما جای کلمه خالیست. من چطور باید نشان بدهم که جای این کلمه خالی بوده از اول؟ اگر سه نقطه بگذارم که خب دوباره مفهومش این است که من نخواندم! یا مثلاً بعضی اوقات کلمات را میتراشیدند و اصطلاحاً دستکاری در نسخه اِعمال میشده که در اسناد بیشتر دیده میشود و بیشتر مهم است چون مثلاً ممکن است یک عدد یا یک اسم یا یک قیمت جابجا شده و یا عمداً دست برده شده باشد. اینکه قدما چه راهکارهایی برای جلوگیری از این کار داشتند هم مسئلهای است که به هر حال میتواند مباحثی باشد که در بحث تصحیح مهم است و با بحث تصحیح نسخ خطی به صورت معمولش متفاوت است. موضوعات دیگر مثل بحث روی سند، پشت سند، موضوع صفحهآرایی نسخه و سند هم مطرح است که اینها در واقع با هم تفاوت دارند. به هر حال در کنار بحث تصحیح نسخههای خطی، بحث تصحیح اسناد هم میتواند دنیای متفاوتی باشد.
من در دو سه مجموعهای که با عنوان «اسناد معماری ایران» یا تعدادی مقاله راجع به اسناد که بیشتر هم وقفنامه بوده چاپ کردم، سعی کردم استانداردها را رعایت کنم. یا به هر حال در طول سالهایی که تدریس کردم سعی کردم این استانداردها را مطرح کنم و از دانشجویان بخواهم که اگر کاری ارائه میکنند، این استانداردها را رعایت کنند. به نظرم باید منتظر باشیم که در طول زمان اینها کاملتر و دقیقتر بشود چون من همیشه میگویم از کهنترین آثاری که تصحیح شده در دوره جدید ما، تا امروز هر کس دارد ذوقی عمل میکند.
چند سال است که کار تصحیح انجام میشود؟
حدود ۹۰ سال است. البته در واقع تصحیح به معنای امروزی اش را عرض میکنم. و اِلا کتابهای چاپ سنگی هم رگههایی از تصحیح و نسخهبدل را داشت. میشود گفت مثلاً از مرحوم علامه قزوینی و دیگران که شروع کردند به تصحیح یک سری متون. بخشهایی ممکن است متأثر از روش فرنگی بوده باشد، یا خود فرنگیها هم از همان سیستمهایی که قبلاً در نظام نسخهنویسی ما وجود داشته استفاده کردند ولی استانداردش کردند. استانداردسازی در کار چاپ به وجود میآید. شما زمانی که نسخه خطی دارید و چاپ ندارید خب رعایت این استانداردها مشکل است؛ یعنی اگر از یک کتاب ۵۰ نسخه نوشته شود، حتی اگر این ۵۰ نسخه توسط یک نفر نوشته شده باشد باز این نسخ با هم متفاوتند چون کار انسانی است، ممکن است آن آدمی که این ۵۰ نسخه را نوشته در جایی یک کلمه از چشمش بیافتد، یا جایی حوصلهاش سر برود تندتر بنویسد یا کندتر بنویسد، با دقت کمتری بنویسد، با دقت بیشتری بنویسد. ولی وقتی شما میخواهید چیزی را چاپ کنید، در انواع روشهای چاپ میتوانید در زمان خیلی کوتاهی مثل امروز یک شب ممکن است ۵۰۰۰ نسخه چاپ بشود که عیناً مثل هم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند.
ما در مورد نسخههای خطی خیلی وقتها این اقبال را داریم که از یک کتاب چند نسخه موجود است ولی در مورد اسناد به ندرت این اتفاق میافتد؛ یعنی اگر یک سند است، فقط یک سند است. حتی در سنت سندنویسی هم اگر گاهی مثلاً اگر مبایعهنامهای انجام میشده یا حتی در مورد همین وقفنامهها، ممکن بود بگویند از این مثلاً سه نسخه تهیه شود که یک نسخه دست متولی باشد، یکی در کتابخانه فلان نگهداری شود و یکی هم مثلاً دست حاکم شرع باشد. این راهکاری بوده است که اگر یک نفر سوءاستفاده کرد، دو نسخه دیگر بهعنوان مدرک باشد. که غالباً در طول زمان از همان دو سه تا هم، یکی به دست ما میرسد. الان واقعاً یادم نمیآید که ما مثلاً وقفنامهای داشته باشیم که دو نسخهای که همزمان تولید شده باشد، دو نسخه سالمش را داشته باشیم، اگر هم موردی پیدا شود خیلی خیلی استثنایی است. بنابراین ما با تک نسخه سر و کار داریم، و در نسخههای خطی ممکن است با چند نسخه سر و کار داشته باشیم. بدین ترتیب در موقع تصحیح اینها امکانِ پیدا کردن کلمات جا افتاده و غیره را داریم ولی در مورد اسناد این امکان را نداریم.
آیا این امکان هست که موقع تصحیح یک سند، مثل قباله ازدواج یا عقدنامه، با داشتن شجرهنامه آن خانواده و بر اساس دادههای بیرونی سند، بتوانید آن را تکمیل کنید؟
خب بله، به هر حال در تصحیح یک متن، در همان نسخههای خطی خیلی اوقات نسخهای داریم که یک نسخه بیشتر از آن نیست، یعنی تک نسخه است و بخشی از فرایند تکمیل آن منوط به اطلاعات مصحح است و همینطور گاهی اسم فرد یا مکانی آمده، ضربالمثلی نقل شده که خوانا نیست و… بالاخره به کمک منابع جانبی میشود آن را تکمیل کرد. ولی موردی که میشود روی آن تکیه کرد این است که در نوشتن اسناد، مکاتبات، فرامین و غیره، یک توصیه رسمی وجود داشته که نقطهگذاری نکنید؛ یعنی ما خیلی وقتها سندهایی داریم که از اول تا آخر حتی یک نقطه هم برایش گذاشته نشده، بنابراین خوانشش خیلی دشوار است.
چرا چنین توصیهای میکردند؟
این یک ذهنیت فرهنگی بوده و از خیلی قدیمترها هم وجود داشته است و حمل بر بیسوادی میکردند؛ مثل اینکه شما قرار باشد تشریف بیاورید اینجا و من برای شما آدرس را بنویسم و کلمات را اعرابگذاری کنم، خب شما میگوئید من که بیسواد نیستم، خودم میتوانم بخوانم! ذهنیت آن زمان این بوده که نباید نقطهگذاری کرد چون وهن مخاطب است. در کتابهای متعددی توصیه شده و نوشته شده. شاید حتی ریشههای کهنتری هم وجود داشته باشد چون مثلاً قرآن هم بی نقطه بوده است. به هر حال آنچه که از دوران کهن باقی مانده این است که در این دو شاخه اصلی، یعنی شاخه نسخه خطی و شاخه سند، در شاخه سند ما با بینقطگی خیلی بیشتر سر و کار داریم تا در نسخه خطی. اگرچه نمونههای بسیار اندکی از نسخه بینقطه هم داریم که متأثر از همان فرهنگ است ولی در بین ۱۰ هزار تا ممکن است یکی پیدا شود ولی در حوزه اسناد ممکن است از هر ده تا سند، مثلاً پنج تا بدون نقطه باشد و یا نقطهگذاریشان کامل نباشد.
به هر حال اسناد را طبقه دبیران مینوشتند؛ یعنی در آن صنف احتمالاً خواندن اینها سخت نبوده.
بله، دبیران و محضرداران. البته باز اگر بخواهیم بین نسخه و سند تفاوتی قائل شویم، جدای از اینکه سندها در دورههای مختلف و طبقهبندی متفاوت است، ما با کلیشه سر و کار داریم؛ یعنی مثلاً در یک وقفنامه، ما باید واقف را ذکر کنیم، چیزی را که وقف شده ذکر کنیم، صرف چه باید بشود را ذکر کنیم، متولی را ذکر کنیم، شرایط را ذکر کنیم، تاریخ را ذکر کنیم، بالای برگه هم یک خطبه میآید، یعنی یک ساختار ثابت کلیشهای داریم و چون متأثر از شرع و فقه و حقوق اسلامی است، مملو از الگوهای ثابت است. همچنان که الان هم وقتی خطبه ازدواج را میخوانند یک سری کلیشه را بیان میکنند، اما اسامی فرق میکند.
این شرایط از یک جهت خوب است چون اگر آدم با الگوها آشنا باشد، ممکن است قسمتهای ناخوانا را راحتتر بتواند بخواند ولی از یک طرف بالاخره باز قسمتهای متغیر را دارد. خطبهها که ذاتاً متغیرند، گرچه ممکن است در بین آنها هم نمونههایی پیدا کنیم که از همدیگر تأثیر پذیرفتند یا اصلاً از روی هم کپی کردند ولی به هر حال در دنیای اسناد، خطبهها و بهخصوص در بخش رسمی یا سفارشی، مشخصاً برای آن عقدنامه یا برای آن وقفنامه، توسط فلان منشی سفارش داده شده که برایش یک متن نوشته شود؛ بنابراین آن متن خاص خودش است و کپی و کلیشه نیست. این میتواند یکی از تفاوتهایی باشد که بین نسخه خطی و سند وجود دارد. بالاخره نسخه و کتاب هم طبیعتاً یک دیباچه دارد، ابوابی دارد، فصولی دارد ولی اینها کلی است و نمیتوانیم بر اساس آن، مثلاً دو صفحه از بین رفته را بازنویسی کنیم. ولی در یک سند وقتی میرسیم به یک اصطلاح فقهی که یک تعبیر چهار پنج کلمهای باشد، حتی اگر سه تای آن هم از بین رفته باشد، به خاطر تکرارش خیلی راحتتر ممکن است بشود آن را پیدا کرد.
درباره استانداردها وقتی موضوع مهمتر میشود که شما میخواهید در مورد یک شهر، یک خاندان، یک موقوفه، و کلاً در مورد یک حوزه مشخص یک مجموعه سند منتشر کنید. یکدفعه میبینید مثلاً ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا سند دارید که این انواع سند در طول مثلاً ۲۰۰ سال، ۳۰۰ سال، ۵۰۰ سال و توسط آدمهای مختلف تولید شده و حالا شما میخواهید همه را تنها با یک روش تصحیح کنید. تفاوتی که این کار به وجود میآورد این است که شما در یک نسخه، با یک رسمالخط، یک آدم و یک متن سر و کار دارید ولی اینجا در باب چنین موضوعی شما تنوع زیادی دارید که هم به لحاظ تفاوت مهم است و هم اینکه ما حالا چه رسمالخطی را قائل بشویم؟ چگونه ویرایش کنیم که بشود اینها را بهصورت یکسان معرفی کرد؟ چون در مقدمه یک نسخه خطی توضیح داده میشود که رسمالخط این اثر چیست ولی وقتی شما ۱۰۰ تا سند با مثلاً ۲۰ رسمالخط متفاوت دارید، طبیعتاً روش هم کمی متفاوت میشود.
پس با توجه به صحبت قبلی شما، هنوز یک روش استاندارد نداریم که همه رعایت کنند؟
به نظر من کلاً برای نسخههای خطی هم هنوز این استاندارد را نداریم، یعنی در کل میشود گفت که پرداختن به مقوله اسناد موضوع جدیدتری است و اقتضائات خاص خودش را دارد بنابراین حتماً لازم است که این استاندارد را داشته باشد. ولی من واقعاً معتقدم که هنوز ما برای تصحیح متونمان هم این استانداردها را نداریم، نه فقط تصحیح متن، متن نسخهای که قرار است تصحیح شود. ما چه اصولی داریم برای اینکه درج کنیم مقدمه نسخهای که میخواهد تصحیح شود باید شامل چه مسائلی باشد؟ یعنی مصحح در مقدمه باید به چه چیزهایی بپردازد؟ امروز میبینیم متنی تصحیح شده، کل مقدمهاش مثلاً چهار صفحه است ولی همان متن، همزمان و در جایی دیگر تصحیح شده اما برایش ۱۵۰ صفحه مقدمه نوشته شده و از منظرهای مختلف به تصحیح پرداخته. ما هنوز استانداردی برای نمایهها، یعنی پایان متنهای تصحیحمان، نداریم. هنوز هم متونی چاپ میشود که اصلاً نمایه ندارد.
منظور شما از نمایه دقیقاً چیست؟
فهرست اشخاص، اماکن، واژگان، ابیات، آیات، احادیث، اشعار، امثال و کلیدواژهها و غیره. به نظر من اگر کتابی که نمایه ندارد اصلاً چاپ نشود بهتر است چون امکان پژوهش ندارد؛ مسئله این است که شما ممکن است صد بار یک متن را خوانده باشید ولی الان اگر به ذهنتان برسد که راستی فلان واژه در این متن دقیقاً به چه معنی است، آیا دوباره باید کل آن متن را بخوانید تا آن کلمه پیدا کنید؟ اگه قرار باشد ما برای هر موضوعی مثلاً صد کتاب را که منبع تحقیقمان هست دوباره از اول بخوانیم که نمیشود. من خیلی از کتابها را صرفاً میخواهم ببینم در مورد فلان خاندانی که دارم تحقیق میکنم یا در مورد فلان شغل یا در مورد فلان واژگان یا ترکیبی که دارم تحقیق میکنم آیا میتوانم در منابعش آن را پیدا بکنم یا نه. ممکن است الان کسی بگوید که امروزه دیگر آسان است، شما تکست را دارید و میتوانید راحت سرچ کنید ولی به نظر من همچنان استخراج نمایهها برای کتابها واجب است و استانداردسازی آنها هم لازم و واجب؛ یعنی خیلی از کتابها نمایه دارند ولی چون استاندارد نیستند انگار که ندارند.
ما چندین کتاب داریم که بحثشان موضوع تصحیح متون است؛ مثلاً استاد مایل هروی، جویا جهانبخش، صفری آققلعه و دیگران دارند، یا کلاً کتابهایی که در مورد نسخههای خطی نوشته شده، بحثی هم در مورد تصحیح متون دارند. اگر بخواهیم به خروجی کار نگاه کنیم، مراکزی که به صورت تخصصی دارند متن تصحیح میکنند، حالا از خود میراث مکتوب گرفته تا مثلاً بنیاد فرهنگ و مراکز دیگر که در قم و جاهای دیگر به صورت تخصصی متن تصحیح میکنند، ولی خود آن مراکز استانداردی ندارد و عملاً وابسته است به هر نظر و ذوق و سلیقه مصححان ارجمند.
شما میگوئید که من این متن را تصحیح کردم، متن ارائه میشود، داوری میشود ولی داوری بر مبنای این است که این آدم توانایی این کار را دارد یا نه. ولی میگویند باید خودت نمایه را دربیاوری و در عین حال استانداردی هم وجود ندارد تا بر اساس آن عمل بشود؛ مثلاً بگویند مقدمه شما باید حتماً شامل این موارد باشد، ممکن است یک مقدمه کوتاه نوشته و چاپ شود و بخشهایی مغفول بماند. یا بگویند باید روش تصحیح چنین باشد، این علائم را باید به کار ببرید، پاورقی یا نسخه بدلها باید پایین صفحه بیاید یا باید انتها بیاید.
مثل شیوهنامه پایان نامههای دانشگاهها.
دقیقاً. باید کلیاتی وجود داشته باشد؛ البته این مقوله خیلی دنیای بزرگی است و میشود گفت پیچیدگی دارد. ممکن است هر متنی برای خودش ساز و کار مجزایی داشته باشد اما آن هم درصد مشخصی است. ما میتوانیم استاندارد داشته باشیم، بر اساس آن استاندارد عمل کنیم، جایی که واقعاً با استاندارد سازگار نیست توضیح داده شود که من این مقدار از استاندارد تخطی کردم و به این دلیل، یا این ابداع را به کار بردم به این دلیل، و بعد که استاندارد روزآمد شد این ابداع هم وارد آن بشود تا چیز کاملتری داشته باشیم. ما چنین چیزی نداریم. حالا ممکن است مثلاً یک مرکز بگوید باشد، من نمایه را خودم درمیآورم ولی باز اینکه آیا آن شیوه پاسخگو هست یا نه، مشخص نیست. از نگاه من نمایه را باید شخص مؤلف یا فردی متخصص استخراج نمایه دربیاورد، آنهم با توجه به شناختی که از تکتک اعلام کتاب دارد.
خیلی وقتها مصححین میگویند حالا نمیشود نمایه را بدهیم یک دانشجو دربیاورد؟ یا مثلاً نمیشود خودتان انجام بدهید؟ این گفته به گمان من یعنی اهمیت موضوع را درک نکردهاند چون اگر اهمیت موضوع را درک کرده باشند دیگر کار را همینطوری به کسی واگذار نمیکنند، یا بگویند اصلاً مهم نیست، یا اگر ناشر بگوید نمایه نمیخواهد خوشحال بشوند که خب دیگر نمیخواهد وقت بگذارند برای نمایه! به همین نسبت در اجزای مختلف تصحیح، از مقدمه گرفته تا خودِ متن، نمایهها، به خصوص تعلیقات، آیا قاعدهای وجود دارد که بدانیم برای یک کتاب چه چیزهایی را باید توضیح بدهیم؟ همیشه به شوخی میگویند خیلی از مصححین آن چیزهایی را که بلدند توضیح میدهند و چیزهایی را که بلد نیستند توضیح نمیدهند، اصلاً صورت مسئله را نمیآورند. همه اینها چیزهایی است که میتواند به مجموعهای از استانداردها تبدیل بشود. البته فراتر از این، حقیقتاً بارها گفتهام که به اعتقاد من تصحیح کار فردی نیست، کار گروهی است و و نمونههایش کتابهایی از دوستانم هست که خود من به عنوان ناشر، و نه مؤلف، کمک کردم و وقتی به این قسمتها دقت شده قطعاً نتیجه بهتری داده.
روزگار ما روزگاری است که کار تصحیح میتواند به صورت گروهی انجام شود. این مقوله مهمی است و به نحوی میتواند برجسته شود.
این فرمایش شما که تصحیح یک کار فردی نیست، ذهن من را میبرد به این سمت که فناوری امروز و مخصوصاً شبکههای اجتماعی، به ما چنین فرصتی را میدهد که مثلاً جمعی از اساتید یا دانشجوان، در کار تصحیح متون یا نسخههای خطی یا اسناد میتوانند در شبکههای مختلف همدیگر را پیدا و به نحوی به یکدیگر کمک کنند.
بله ولی آنچه که منظور من بود شاید کمی جدیتر از این باشد؛ یعنی مثلاً خیلی وقتها یک دانشجو میپرسد به نظر شما من روی چه مبحثی کار کنم؟ یعنی حتی خودش موضوع ندارد! انتظار من این است که فلان مؤسسه باید اول یک سیاست برای کار تصحیح داشته باشد؛ مثلاً بگوید که ما میخواهیم متون تا قرن هشتم را تصحیح کنیم، بنابراین دو تا فرد حرفهای دارد که گشتهاند و بایستهها و نسخههای مهم را شناسایی کردهاند، نسخههای متعددش را تهیه کرده و در دسترس گذاشتهاند.
الان شما راحت میروید در فلان سایت و با زدن یک دکمه نسخه مورد نظرتان را دانلود میکنید یعنی تکنولوژی خیلی خیلی به امر پژوهش کمک کرده است. اما اگر من قبلاً نسخهای از یک سند میخواستم، باید اصلاً از خیرش منصرف میشدم چون امکان دسترسی نداشتم. حتی گاهی اگر حضوری هم مراجعه میکردید ممکن بود نسخه مورد نظر را در اختیارتان نگذارند. ضرورت انتخاب نسخه امر مهمی است چون در سیستم دانشگاهی ما که ظرفیتش بیش از حد نصاب است، طرف میگوید من میخواهم مدرکم را بگیرم، چه متنی تصحیح کنم؟ مهم نیست که این متن خوب است یا بد، جدید است یا قدیم، اصلاً فایده دارد یا ندارد. ولی انتخاب موضوع و نسخه که خیلی مهم و اساسی هست میتواند توسط همان مؤسسه انجام بشود.
قدم بعدی چیست؟
قدم بعدی این است که نسخهها تهیه شوند. قدم بعدتر این است که مشخص بشود که با چه دلیلی، کدام نسخه باید اولویت داشته باشد یا نداشته باشد. این بخشی است که مصحح انجام میدهد. بعد مصحح باید فرصت کند یک بار این متن را بازنویسی کند. گرچه همه ما که با این حجم و تعداد از نسخ سر و کار داریم ممکن است ۵۰ تا کار ناتمام داشته باشیم چون فرصت نکردیم تمامشان کنیم. خب اهمیت کار آن مؤسسه این است که میتواند ۵ نفر را داشته باشد که کارشان فقط استنساخ نسخه باشد و این افراد عملاً برای همین کار و در این راستا تربیت میشوند. حالا شخص، دانشجوی عربی است، یا دانشجوی فارسی است، ولی کارش این است که نسخه را بازنویسی اولیه میکند و یاد میگیرد. وقتی این متن نوشته شد یک تایپیست حرفهای باید آن را تایپ کند، حتی بخشی از این کار را که مکانیکی هست میتواند توسط آن مؤسسه انجام شود. موضوع صفحهآرایی که کار تخصصی هم هست میتواند یک متخصص انجام بدهد.
بعد میآییم سر اینکه حالا چه مباحثی باید در این مقدمه به آن پرداخته شود. باز بخشهایی از آن مکانیکی است که افرادی میتوانند انجام بدهند مثل همین ویژگی نسخهها. اما تمام این کارها بدون نظارت آن آدم اصلی ممکن است فایدهای نداشته باشد. مسئله این است که نمایهها میخواهد ساخته شود، تعلیقات میخواهد نوشته شود، و اینکه این متن منشور است؛ یعنی ممکن است ظاهراً یک متن ادبی باشد ولی بالاخره تاریخ دارد، فلسفه دارد، نجوم دارد، موسیقی دارد، حکمت دارد و… خب من در چند زمینه قرار است که صاحب نظر باشم؟ این متن باید حداقل یک بار توسط متخصص هر زمینه خوانده شود تا با دقت در جزئیات همان زمینه، کار تصحیح دقیق انجام شود، و سرعت در این کار درست مثل یک خط تولید عمل میکند!
با این شرح یک کار کاملاً گروهی است.
باز عرض میکنم نهایتاً ممکن است اسم همان آدم اصلی که مسئولیت کل کار را به عهده میگیرد و متخصص آن حوزه است روی جلد بیاید، ولی میشود اسم همکاران تمام بخشها و کاری که کردند هم بیاید: فلانی نمایهها را درآورده، فلانی بازنویسی اولیه کرده، فلانی ویرایش کرده، فلانی صفحهآرایی کرده، فلانی مثلاً نسخهها را تهیه کرده. ممکن است همان کار را یک نفر انجام دهد و در مقدمه با التماس و رودربایستی و خواهش از بقیه تشکر کند ولی وقتی کار سیستماتیک انجام شود، قطعاً نتیجه خیلی بهتری پیدا میکند.
انتخاب افراد هم مقوله بسیار مهمی است؛ دانشجویی که کار اولش هست، باید سالها کار کند تا بتواند مثلاً در انتخاب فونت به تجربهای برسد. همه این تجربیات میتواند در یک مؤسسه وجود داشته باشد و آنها را اعمال کنند و مصحح اصلی هم، نام بقیه افرادی را که کمک کردند ذکر کند؛ مثلاً اگر متن اصلی ادبی است ولی خب دادند به یک مورخ خوانده و تذکراتی داده یا اصلاحاتی کرده، طبیعتاً آن متن با متنی که فقط یک نفر اصلاح کرده خیلی متفاوت است. شما اگر به معنای حرفهای یک متخصص علومِ غریبه داشته باشید، او در عمرش مثلاً سه تا متن میتواند تصحیح کند ولی اگر یک گروه سالی یک متن آماده کنند و او فقط اینها را نظارت کند، خب میتواند ۵۰ تا متن تصحیح و چاپ کند. در همه رشتهها میتواند به همین شکل انجام شود وکارهایی که ارائه میشود قطعاً خیلی دقیق خواهد بود.
طاهره تهرانی
منبع: مهر
