میراث مکتوب- پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با مشارکت پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با هدف پرداختن به پیشینه شرقشناسی و آغاز کاوشهای باستانشناسی در ایران و نیز پاسداری و فرهنگسازی برای حفظ این میراث باستانشناختی و جلوگیری از رنگباختن این گوهر درخشان، همایش «میراث باستانشناختی و بازخوانی هویت ملی ایرانی، از نگاه غربی، از نگاه ایرانی» را برگزار میکند.
همایش میراث باستانشناختی و بازخوانی هویت ملی ایرانی، از نگاه غربی، از نگاه ایرانی به دبیری علمی دکتر سیروس نصرالهزاده و دبیری اجرایی دکتر شاهین آریامنش شنبه ۱۹ آذرماه ۱۴۰۱ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این همایش ۴۲ سخنرانی در ۳ سالن در زمینه میراث باستانشناختی و هویت ملی و باستانشناسی و تاریخ و فرهنگ ایران برگزار شد.
چگونگی انتقال میراث مکتوب سنت زردشتی ایران روزگار اسلامی به هند
در نشست دوم این همایش که در سالن تمدن به مدیریت دکتر حکمتاله ملاصالحی برگزار شد؛ حمیدرضا دالوند، باستانشناس به موضوع «چگونگی انتقال میراث مکتوب سنت زردشتی ایران روزگار اسلامی به هند» پرداخت و گفت: مساله مهاجرت در روایت ایرانی بسیار اهمیت دارد. ایران با تشکیل دولت هخامنشی برای نخستین بار دنیای باستان ایرانی را یکپارچه کرد و فرهنگ ایرانی به دیگر سرزمینها گسترش یافت. در اقصی نقاط عالم به دلیل فروپاشی سازمانی که وجود داشت، مهاجرپذیر بود و اقوام مختلفی مهاجرت کردند که اگر به این مهاجرتها دقت کنیم، میبینیم از همه مهمتر میراثی است که از ایران به هند رفت و خوش درخشید.
وی بیان کرد: حضور ایرانیان در غرب نیز نوعی مهاجرت است. یکی از مهاجرتهایی که تاریخساز بود و نقش پررنگی در تاریخ معاصر و حفظ هویت ایرانی داشت، مهاجرت زرتشتیان و پارسیان به هند است. وقتی ایرانیان اسلام را میپذیرند بخشی از زرتشتیان مجبور به مهاجرت میشوند و به غرب هند میروند. اگرچه در ابتدا جامعه کوچکی بودند ولی با رشد استعمار در هند آن اقلیت، گروه تاثیرگذار در هند شد و موقعیتی به این جامعه داد تا به دست زبانشناسان و غرب برساند.
دالوند افزود: بسیار مهم است که بدانیم چه چیز و چگونه به غرب رفته است. در این دوره مهاجران اولیه آثاری از خودشان بر جای گذاشتند. آثاری از نسخههای خطی موجود است که به ما میگوید خط سیری بین کراچی، سیستان و هند وجود دارد. از سده نهم تا سده ۱۲ یزدگردی عصری در تاریخ زردشتی به نام عصر روایات آغاز میشود. پیکهایی به ایران میآیند. پرسشهایی را مطرح میکنند و در زمان رفتن اسناد و مدارکی را با خود به هند میبرند. در حدود ۴۰ تا ۵۰ روایت اینگونه حفظ شده است که روایت نریمان هوشنگ یکی از آنهاست.
این پژوهشگر بیان کرد: آنها میراث را که به هند میبرند شروع به نوشتن میکنند و رسالاتی پیوست میشود. ۱۰۰ رساله را در این زمینه احصاء کردهام. از این زمان رفته رفته جامعه ایرانی با جامعه زردشتی هند آشنا میشود. کسانی که طرفدار ایرانیها هستند و گروهی که دروازهای میشوند برای ورود بیشتر متنها. بعد از فروپاشی صفویه و تا زمان پهلوی شاهد ضعف و فتوری در ایران هستیم و جامعه زردشتی هم تابع جامعه ایرانی است و با مشکلاتی روبهرو میشود ولی چون متنها را منتقل کرده است دوباره نیرو میگیرد.
دالوند با بیان اینکه بخش دیگر سده ۱۲ و ۱۳ یزدگردی است، گفت: افراد و خانوادهها هستند که میروند، دنیای استعمار هم به کمک آنها آمده است. در این زمان در فهم متنها نیز قویتر میشوند. از این سمت متنها به هند میروند و کتابها چاپ شده از هند به ایران وارد میشود.
وی در پایان سخنانش افزود: ناگفته نماند حجمی از این آثار گم میشوند، امروز این میراث در هند است و آن را میتوان در نوساری پیدا کرد. ملا فیروز کسی بود که اینها را جمعآوری کرد و امروز هم میراث ملافیروز، هم میراث متفرقه هند و هم میراثی که مانکچی به هند فرستاد در دو کتابخانه کاما و ورجیانا نگهداری میشود و میتوان گفت جامعه و هویت ایرانی به جامعه زردشتی مدیون است.
بررسی ابعاد قرارداد ۱۳۰۶ دولت ایران-فرانسه در شکلگیری موزه
در ادامه این نشست جبرئیل نوکنده، باستانشناس و مدیر کنونی موزه ملی ایران به موضوع «بررسی ابعاد قرارداد ۱۳۰۶ دولت ایران-فرانسه در شکلگیری موزه و پژوهشهای باستانشناسی ایران» پرداخت و گفت: با کسب فرمان از ناصرالدین شاه با یک گروه فرانسوی کاوش در شوش انجام شد و تمام آثار را به موزه لوور بردند. ژاک دمورگان در سال ۱۸۹۷ رییس هیات علمی فرانسه در ایران شد. او مدت ۱۵ سال تا اکتبر ۱۹۱۲ در شوش به فعالیت پرداخت. البته پیشتر او ماموریت علمی در ایران از سال ۱۸۹۴ تا ۱۹۰۵ و همچنین ۱۸۹۱ تا ۱۸۸۹ را به انجام رسانده بود.
وی افزود: امضای قانون اساسی مشروطه ۸ دی ۱۲۸۵ برابر با ۳۰ دسامبر ۱۹۰۶؛ اصل بیست و چهارم قانون اساسی مشروطه مبنی بر این بود که بستن عهدنامهها و مقاولهنامهها اعطای امتیازات (انحصار) تجارتی و صنعتی و فلاحتی و… اعم از اینکه طرف داخله باشد یا خارجه باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد باستثنای عهدنامههایی که استتار آنها صلاح دولت و ملت باشد.
نوکنده بیان کرد: نظامنامه موزه ملی ایران در زمان احمدشاه قاجار نوشته شد و مرتضیخان ممتازالملک بنیانگذار موزه ملی ایران شد. بر اساس این نظامنامه موزه پدیدههایی مانند عکاسی و سینما با انقلاب مشروطیت دچار تحول شد و مخاطب آن از حاکم به مردم تغییر کرد.
وی در ادامه گفت: در پاییز ۱۳۰۱ خورشیدی عدهای علاقهمند به آثار تاریخی و حفظ مفاخر ایران نسبت به تاسیس انجمن آثار ملی ایران اقدام کردند و اولین اساسنامه سال ۱۳۰۴ تدوین شد. روزنامه آرگوس که نشریهای انگلیسی در ۶ فوریه ۱۹۲۳ تلاش دیپلماتیک سفیر ایران در برن سوییس، وزارت امور خارجه و تلاش وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه را ذکر میکند. در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۰۲ برابر با ۲۸ ژانویه ۱۹۲۴ مکاتبهای از وزارت امور خارجه به وزارت معارف صورت میگیرد که وزارت امور خارجه به سفارت فرانسه پیشنهاد جرح و تعدیل در قرارداد ۱۹۰۰ مربوط به حفریات را داده است.
جبرییل نوکنده افزود: نظامنامه جدید عملیات ۱۸ خرداد ۱۳۰۳ شمسی به تصویب رسید مبنی بر اینکه در ۱۸ خرداد ۱۳۰۳ نظامنامه جدید عتیقات مشتمل بر ۲۹ ماده در جلسه هیات وزراء عظام مورد تصویب قرار گرفت. این نخستین آییننامه برای پاسداری از آثار باستانی و تاریخی در زمان خود است. در شهریورماه ۱۳۰۴ اعتراض شدید سفارت فرانسه در تهران را در پی داشت: طبق قرارداد ۱۹۰۰ حفاری در تمام خاک ایران با جمهوری فرانسه است. دولت فرانسه حاضر است وسایل تسهیل ایجاد یک موزه ملی را فراهم کرده و برای تشکیل آن موسسه دانشمندانی به دولت ایران بدهد.
وی که شرح شکلگیری موزه ملی ایران را در قالب اسلاید بیان میکرد، در ادامه گفت: در آبانماه ۱۳۱۲ از طرف محمدعلی فروغی به علیاصغر حکمت موافقت ساخت موزه در میدان مشق اعلام شد. اما مساحت زمین برای آنها اعلام نشد ولی تصور وزیر معارف بر این بود که تمام پارکشهر به وزارت معارف اختصاص یافت و نقشه موزه ملی در ۳۰ تیر ۱۳۱۳ در حضور رضاشاه تصویب شد.
فعالیتهای باستانشناسی پس از انقلاب اسلامی ایران
دکتر جلیل گلشن، باستانشناس، نیز به عنوان یکی از سخنرانان به موضوع «فعالیتهای باستانشناسی پس از انقلاب اسلامی ایران» پرداخت و گفت: بعد از تصویب قانون در سال ۱۳۰۹ اجازه حفاری به موسسات علمی داده شد و مساله کاوش مطرح و مصوب شد که اشیاء تاریخی باید مورد کار، مطالعه و تحقیق قرار بگیرند.
وی افزود: در تمدید قرارداد در سال ۱۳۳۲ مصوبهای در مجلس تصویب میشود و در این مصوبه گنجانده میشود که زین پس هیات کاوش باستانشناسی موظف هستند هر ماه دو جلسه علمی و درسی برای کارکنان ترتیب بدهند و در این جلسات نتیجه کارهای تخصصی با سایر کارکنان به شور گذاشته شود و به چاپ برسد.
گلشن بیان کرد: تا سال ۱۳۱۹ تمام هیاتهای رسمی کاوش خارجی بودند و از کشورهای مختلف به ایران میآمدند. در این سال بود که برای نخستین بار یک ایرانی مسوول حفاری در ایران میشود و مسوولیت حفاری در تخت جمشید را به عهده میگیرد.
گلشن در ادامه این نشست گفت: در ادامه وزارت فرهنگ به وزارت فرهنگ و هنر و اوقاف تبدیل میشود و از سوی دیگر رشتههایی که در دانشگاه تهران تدریس میشدند، به گروه تبدیل میشوند. در سال ۴۶ دکتر نگهبان در دانشگاه تهران مسئول گروه باستانشناسی میشود و در دروس باستانشناسی تغییراتی به وجود میآید که بر اساس این تغییرات فارغالتحصیلان باید دوره عملی را بگذرانند و در سال ۵۰ و۵۱ اولین دوره از این دانشجویان فارغالتحصیل میشوند.
وی افزود: این تغییر به باستانشناسان کمک میکند تا بتوانند سرپرستی هیاتهای باستانشناسی را به عهده بگیرند. قبل از انقلاب ۲۳ هیات مسوولیت کاوش را به عهده داشتند که از سال ۱۳۵۰ باستانشناسان ایرانی وارد مسایل باستانشناسی میشوند و کار حفاری را به عهده میگیرند.
گلشن بیان کرد: در سال ۵۰ و ۵۱ که دکتر باقرزاده مسوولیت باستانشناسی ایران را به عهده گرفت؛ دو اتفاق بسیار خوب همراه با این مسوولیت رخ داد. در زمان ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه در سال ۱۳۰۹ اشیاء بین کاوشگران خارجی تقسیم میشد اما از دوره مسئولیت باقرزاده باستانشناسان خارجی اجازه بردن هیچ شیئی را از ایران نداشتند. اتفاق خوب دیگر این بود که از این زمان مجوز حفاری غیرمجاز برای هیچ شخصی صادر نشد.
وی در ادامه گفت: با پیروزی انقلاب اسلامی تمام امور باستانشناسی زیر نظر وزارت علوم قرار میگیرد. در سال ۵۸ شورای انقلاب مصوبهای را به تصویب میرساند که بر اساس آن هر گونه حفاری غیرمجاز است و حفاریها باید علمی انجام بگیرد.
گلشن افزود: در زمان جنگ تحمیلی کاوشهای غیرمجاز به شدت افزایش پیدا میکند. افرادی به این بهانه که میخواهند بودجه جنگ را فراهم کنند، دست به حفاریهای غیرمجاز میزدند. از سوی دیگر به دلیل شرایط جنگ آثار تاریخی در استانهای مرزی و سایر استانها در معرض خطر بودند، در این زمان باستانشناسان ایثارگرانه احساس مسوولیت کردند و بدون هیچ هزینهای و حتی گاهی با هزینه شخصی آثار موزهها را جمعآوری کرده و به مکانی امن منتقل کردند.
وی در ادامه بیان کرد: به جز حفاریهای مجاز البته حفاریهای اضطراری و کاوشهای هدفمند هم در کشور انجام گرفت. تا اوایل انقلاب ۸۰۰ هیات خارجی در ایران کار میکرد که تنها یک دهم این افراد ایرانی بودند.
گلشن گفت: کار دیگری که در دوره پیش از تشکیل سازمان میراث فرهنگی اتفاق افتاد شکایت برای استرداد و پس گرفتن لوحها و آثاری بود که در خارج از کشور بودند. در سال ۶۴ تمام واحدهایی که در رابطه با میراث کار میکردند، به وزارت علوم منتقل شدند. مجلس به این نتیجه رسیده بود که کار پژوهش و تحقیق نمایش نیست که به وزارت ارشاد برود. موافقت اصولی در سال ۶۹ مصوب شد. تا سال ۷۵ که اساسنامه پژوهشگاه مصوب و سازمان میراث فرهنگی به پژوهشگاه تبدیل شد و باز هم تشکیلات دستخوش تغییر شد و مرکز باستانشناسی گسترش یافت. قسمت متون به زبان و گویش و آزمایشهای مرمت آثار به حفاظت مرمت و آثار تاریخی تبدیل شد.
وی افزود: باستانشناسی در دوره پژوهشگاه گسترش پیدا کرد و جای گسترش بیشتر نیز دارد. البته در سال ۷۵ گروه باستانشناسی زیر آب نیز مصوب شد اما تاکنون هیچ نیرویی ندارد و مسکوت مانده است. تمام سعی بر این بوده است تا سایتهای کاوشی که توسط نیروی خارجی مورد کاوش قرار میگرفت، تعطیل نشود و ادامه پیدا کند. از باستانشناسانی که در خارج از کشور حضور داشتند دعوت به همکاری شد.
گلشن بیان کرد: از دیگر سیاستها کاوش در استانهای ساحلی و جزایر ایرانی داخل خلیجفارس بود. از سوی دیگر هیاتی به کشور عمان اعزام شد که کار حفاری خارج از کشور هم شروع شود و اتفاق بسیار مهم این است که تمدن جیرفت توسط یک ایرانی، یوسف مجیدزاده کشف شد.
کندوکاوی در باب هویت ملی در ایران
در ادامه این نشست سیدجواد میری به موضوع «کندوکاوی در باب هویت ملی در ایران» پرداخت و گفت: در این نشست سخن اصلی من این است که ایرانیت بر چه پایههایی استوار است و چه مولفههایی از سنخ سازنده است.
وی افزود: در باب امر اجتماعی سه روایت باستانگرایی، اسلامگرایی و تجددگرایی در کنار هم، در برابر هم و بعضا برضد هم به کار میروند. البته باید مورد امعان نظر قرار داد که این سه منفک از هم نیستند و بعضا همپوشانیهایی هم دارند که میتواند به ما برای تحلیل واقعیتهای پیچیده و درهم تنیده کمک کند.
میری بیان کرد: برای عبور از این وضع نیازمند رویکرد تالیفی هستیم که من نام آن را رویکرد نو سهروردیانه میگذارم. هر ایرانی به مثابه شهروند و تمامی گروهها و اقوام حضور و بودنشان باید در جامعه نمود هم داشته باشد. کاری که سهروردی به انجام رسانید، تحلیل این سه رویکرد است و مواجهه ایرانیان با تمدن اروپا و فرهنگ غرب قید طعمها، پیچیدگیهایی را در سطح اجتماع و فهم ما ایجاد کرد.
وی در ادامه گفت: جریان باستانگرا اساسا اصالت را به دوران باستان میدهد. جریان دیگر ورود اسلام، تشیع و جهانبینی دینی و اسطورههای دینی را اساسا میداند و بر این باور است که هویت جمعی ایرانیان با ورود اسلام شکل میگیرد. جریان تجدد بعد از مشروطه شکل میگیرد؛ تجددگراها تنها مدرنیزم را اصل میدانند و برای آنان گذشته باستان و دوره اسلامی اهمیتی ندارد. در طول تاریخ این سه جریان به انحاء مختلف سعی کردند که دولت تشکیل بدهند.
میری بیان کرد: باید این تنوع را به رسمیت بشناسیم. باید تمامی تکثرها را در ساحتهای عمومی به نوعی صورتبندی کنیم که بتوانند به این درک برسند که ایران به مثابه ملک مشاع هر آن کسی است که در این سرزمین متولد میشود. هویت یک امر سیال است و در حال بازسازی و بازسازی دائم است.
خوانشهای یکسویه و چالشهای مناقشهبرانگیز درباره هویت ایرانی
در نشست سوم سالن تمدن دکتر علیرضا ملائی توانی، پژوهشگر تاریخ به سخنرانی درباره «شخصیتهای تاریخی ایران و مساله هویت ملی» پرداخت.
علیرضا ملائیتوانی، پژوهشگر تاریخ گفت: در ایران انبوهی از شخصیتهای تاریخی وجود دارد، اما چون ناپایداریهای سیاسی و چرخشهای دورانی و منازعات ایدئولوژیک فراوان وجود داشته است ما نتوانستیم روی شخصیتهای تاریخ خودمان تفاهم کنیم. به همین دلیل در هر دوره تاریخی روی برخی شخصیتهای تاریخی تمرکزی صورت گرفته و برجسته شدند و در دوره بعد گمنام شدند و از بین رفتند. به همین دلیل این موضوع به یکی از مناقشههای اصلی درباره هویت ایرانی و تعریف آن تبدیل شد.
او افزود: در هر دوره تاریخی این منازعه و چالش را و هم در دورههای بعد داشتیم برای مثال وقتی دوران پیش از اسلام را در نظر بگیریم هر بار سلسلهای جانشین سلسله بعدی میشد بسیاری از نهادها، یادبودها، شخصیتها و آئینهای آن سلسله از بین میرفتند یا تغییر پیدا میکردند؛ برای مثال وقتی سلوکیان به صحنه آمدند یا زمانیکه ساسانیان آمدند آثار سلسله گذشته را کمرنگ یا نابود کردند و از بین بردند. به نظرم بسیاری از شخصیتها در این میان گم شدند.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: حال چرخش دورانی را در نظر بگیرید در دوران پس از اسلام نه تنها بسیاری از منازعاتی که در دوران قبل وجود داشت، از میان میروند بلکه بسیاری از آئینها، نمادها و عناصر هویتساز آن دوران هم زیر سوال میروند. در دوره جدید برخی مسائل تجدد میشود و یکی از عناصر هویت ایرانی هم چرخشهای دورانی در دوره میانی ایران هم دوره باستان هم با چالشهایی که در دورههای مختلف وجود داشته است و بسیاری از شخصیتهای ما و چهرههای ماندگار فرهنگ و ادب و هنر ما تحقیر یا برجسته شدند به شکلهای مختلفی درگیر یک مناقشه بیسرانجام تا کنون بوده است.
علیرضا ملائیتوانی گفت: این نحوه اسفناک برخورد با سرمایههای ملی ما چه دلایلی دارد؟ به نظرم دلایل زیادی میتوان برای آن برشمرد که من به دو سه مورد آن اشاره میکنم. به گمان من مهمترین علتش برمیگردد به اختلافنظرهای عمیق و راهبردی در تعریف هویت ملی و هویت ایرانی به ویژه در دوره معاصر. به ویژه در دوره جدید این چالش بسیار عمیقتر شد.
او افزود: اگر نظریه سه فرهنگ را در نظر بگیرید یعنی فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی و فرهنگ جدید. اگر این سه فرهنگ را به عنوان مولفههای اصلی هویت ایرانی امروز در نظر بگیریم در دوره قاجار و پهلوی و دوره جمهوری اسلامی روی عناصری تمرکز میکردند و عناصر دیگر را کمرنگ و کمرنگتر. مثلا در دوره پهلوی روی شخصیتهای باستانی تاکید میکرد و بسیاری از شخصیتهای دینی و مشاهیر پس از اسلام مورد بیمهری قرار گرفتند.
رئیس سابق پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عنوان کرد: در دوره جمهوری اسلامی بر عکس شخصیتهای باستانی و ایرانی به حاشیه رفتند و شخصیتهای دینی با قرائت شیعی بسیار برجسته شدند. بنابراین نسل امروز از خودش میپرسد واقعا شخصیتهای تاریخی ما چه کسانی هستند؟ چرا ما نمیتوانیم درباره آنها تفاهم داشته باشیم؟
علیرضا ملائیتوانی گفت: ریشه این موضوع برمیگردد به خوانش یکسویه از هویت ایرانی. زمانی که در دوره پهلوی خوانش باستانگرایانه از هویت ایرانی دارید و عناصری از ایرانیت در آن برجسته میشوند یا در دوره جمهوری اسلامی عناصری از اسلامیت و ایرانیت در حاشیه. هر دو نگاه ابزاری به غرب دارند و وجوهی از تمدن غرب را میپذیرند که به قدرتمندی به خودشان کمک کند. اما مجبور خواهند شد به ویژه عناصر هویتبخش در ساماندهی زندگی سیاسی، دموکراسی به طور کلی نادیده گرفته میشود و برای همین ما دستخوش تلاطمات هویتی به ویژه در شناخت شخصیتهای تاریخی خودمان میشویم و مشکل بزرگی بوده که ما با آن درگیر هستیم.
او ادامه داد: نکته دوم به نظرم، تقابل نوع نظامهای سیاسی است که در دوره قاجار ما یک حکومت سنتگرای پادشاهی داشتیم که در دوره مشروطه به گمان ما تلاشی صورت میگیرد که هویت معقول و سنجیدهای شکل بگیرد اما شرایط چنان ناپایدار است که مشروطهخواهان هرگز قادر نیستند عناصر هویتی ایرانیان را تعریف بکنند تا چهرهای شاخص را به مردم بشاسانند. بعد از آن دستخوش دوره پهلوی میشویم و در آنجا عناصر دیگری برجسته میشوند در نظام سیاسی خاصی که اگرچه ظاهر مشروطه را با خودش حمل میکند اما با یکی از مستبدترین حکومتها روبهرو هستیم.
این پژوهشگر تاریخ بیان کرد: در دوره جمهوری اسلامی که یک حکومت دموکراتیک بر سر کار است و طبیعتا خوانشهای خاصی از هویت صورت میگیرد. سومین عامل به نگاه من، به بحث ارزشهای فرهنگی برمیگردد که در این سه دوره هم با آن درگیر بودیم به ویژه بحث مشروعیت و مشروعیت دادن به حاکمیت و شخصیتهایی که میتوانند در راستای تقویت مشروعیت یک حکومت برجسته بشوند یا تحقیر.
علیرضا ملائیتوانی گفت: عمل دیگر شخصیتسازی است که خیلی از حکومتها در دوران معاصر ما و همه جای دیگر دنیا این کار را میکردند اما در کشورهایی با قدمت تاریخی ما شخصیتهای تاریخی اگرچه سرمایهاند اما به همان نسبت در معرض آسیب بیشتری بودند به دلیل تندروی. بنابراین ما مدام در یک وضعیت نوسانی ناشی از اینکه شخصیت تاریخی کیست، قرار داریم و نتوانستیم درباره این وضعیت به یک تفاهم منطقی دست پیدا کنیم. چه کسی را باید تقدیس کنیم؟ چه کسی را تجلیل کنیم و از چه کسی باید دفاع کنیم؟ اینها را نمیدانیم.
او افزود: البته در این میان یکسری تلاشهایی صورت گرفته است و نهادهایی مانند انجمن آثار ملی که بعدا به انجمن آثار و مفاخر ملی تبدیل شد که تلاش میکند شخصیتهای تاریخی را بشناسد و آن هم به صورت انبوه و منطقی در این رابطه فعالیت نکرد که تلاشهای آن نیز باید ارزیابی و نقادی شود که اکنون وارد این مناقشه نمیشوم. بحث فرهنگستانهای ایران است و مساله نخبگان و شناخت شخصیتها که باز باید ببینیم حاصل ثمرات آنها چیست؟
این پژوهشگر تاریخ معاصر اظهار کرد: بخش دیگری که در ایران جای آن خیلی خالی است زندگینامه شخصیتهای تاریخی است. ما در اینجا واقعا دستمان خالی است به رغم اینکه شخصیتهای طراز اولی در کشور ما از دوران باستان تا امروز وجود داشتند زندگینامههای معقول قابل دفاعی از آنها نداریم و ننوشتیم. من که دوره مشروطه را بیشتر ورق میزنم مشاهده میکنم بسیاری از رهبران مشروطه ایران هنوز دربارهشان یک زندگینامه وجود ندارد. بنابراین این شخصیتها شناسانده نشدند.
علیرضا ملائیتوانی گفت: فرهنگ و حافظه عمومی یا کاری که هنرمندان ما میتوانند در ساختن فیلم و نمایشنامه از این چهرهها و شناساندن آنها یا آنچه شهرداریها و شوراهای شهر میتوانند بکنند و در نامگذاری خیابانها و میدانهای عمومی به نام این شخصیتها. هر چند در این رابطه نیز کشاکش وحشتناکی در جریان هست که حتی در بسیاری از گوشه و کنار ایران و مناطق محلی برای نامگذاری شخصیتهای محلی به دلیل نگرانی از تنشهای قومی نام بسیاری از آنها را نمیتوانند بر خیابان یا میادین بگذارند.
منبع: ایبنا