میراث مکتوب- شکل گیری حاکمیت سیاسی در تاریخ ایران از همان بدو پیدایش بر مبنای اصل تمرکز قوا، نژاد، وحدت اقوام ایرانی و در قالب یک چارچوب خاص که می توان نام قلمرو سرزمینی بدان داد استوار شد.
پیدایش نظام مدون سیاسی در ایران، همزمان بود با گسترش نیروی نظامی و متعاقب آن گسترش و توسعه نظامی ایران در غرب آسیا به صورت عام و خاورمیانه و بخشهایی از دریای مدیترانه به صورت خاص، بنابراین همزمان با شکلگیری و تداوم قدرت نظامی و اقتصادی ایران بعنوان یک امپراتوری از همان عصر باستان میراث و فرهنگ خاص ایران که در پیوند با فرهنگهای مختلف ولی به مرکزیت عنصر ایرانی شکل گرفته بود خود را نشان داد. میراث فکری و معنوی ایرانیان در کنار میراث مادی آنان و دستاوردهای تمدنی که حاصل و بازمانده نوع خاصی از اندیشه حکمرانی و شیوه حکمرانی مبتنی بر اندیشه «ائیرینه وئجه » (ایران و اجه) در مراحل نخستین و بعدها ایرانشهری بود بر جای ماند و این میراث در ادوار بعد نقش مهم و سترگی را در پیوند با میراث جهانی ایفا نمود.
شایان ذکر است که روند تدوام و تثبیت میراث ایرانی در ادوار مختلف تاریخی، خود را با بحران های مختلفی رویارو میدید. بحرانهایی که هم منشأ داخلی داشتند و هم منشأ بیرونی که طبیعتاً در وقت هجوم قدرتهای بیگانه بیش از پیش در معرض آسیب فراوان بوده اند. هنوز که هنوز است به طور کلی مشخص نیست که چه میزان از دستاوردها و میراث ایرانیان در دورههای مختلف بر اثر هجوم بیگانگان از میان رفتهاند.
اگر نبرد اولای در تاریخ ایلام را که در سال ۶۵۳پیش از میلاد میان نیروهای ایلامی و آشوری رخ داد را بعنوان یکی از نقاط عطف تاریخی محسوب کنیم متوجه خواهیم شد که خیانت داخلی در میان ردههای بالادست ایلامی چه ضرباتی بر ایران و میراث بر جای مانده از آن بر جای گذاشت.
آتش زدن، بردن و به بردگی گرفتن ایلامیها در کنار غارت منابع اقتصادی و فرهنگی و مذهبی شوش تنها بخشی از این میراث به یغما برده ایرانیان در اوج بحران بوده است.
یا متعاقب آن نبرد معروف گوگمل و شکست داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی از اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ پیش از میلاد چه خسارات انسانی، اقتصادی و فرهنگی بر ایران تحمیل کرد. بطوریکه که پیامد این شکست از میان رفتن بخش زیادی از مواریث فرهنگی و تاریخی و دستاوردهای تمدنی ایران بود که نمونه بارز و برجسته آن به آتش کشیدن تخت جمشید توسط یاران اسکندر مقدونی بود. سقوط سیاسی هخامنشیان ناخواسته بر حیات فرهنگی و تمدنی آن نیز اثر گذاشت اما این میراث و فرهنگ پس از گذر از عصر حکومت صدساله جانشینان اسکندر تأثرات خود را بر ایرانیزه کردن یونانیها گذاشت و در دوره اشکانیان مجدداً شاهد تداوم میراث ایرانی اگرچه با فرهنگی التقاطی هستیم. هجوم قدرت های بیگانه به مانند رومیان در پاره ای از مواقع که نهاد قدرت دچار شکاف و گسست میشد تا از هم پاشیدگی نظم سیاسی ایران در عصر اشکانیان پیش می رفت اما علیرغم وجود این بحرانها فرهنگ و میراث ایرانی در این دوران تدوام یافت تا اینکه به دوران ساسانیان رسید و در این عصر، فرهنگ میراثی به پشتوانه اندیشه ایرانشهری در زمینههای گوناگون از هنر و فرهنگ و معماری و شهرسازی نوعی فرهنگ تمدنی با چاشنی میراث ایرانی آفرید که در نوع خود بی مانند بود و خود منشأی برای انتقال میراث فرهنگی ایرانشهر به دوران اسلامی شد.
حمله اعراب مسلمان به سرزمین ایران و فتح آن به مدت دو قرن ایران را تحت تسلط اعراب و خلفای مسلمان قرار داد. در طی این مدت کیش اکثریت ایرانیان از زرتشت به اسلام تغییر یافت. نکته مهم در طی این دو قرن و قرون پس از آن تدوام و تحول میراث و فرهنگ ایرانی است.
چرا که قدرت و جذبه فرهنگ و آیین کهن ایرانی بود که به قول بیشتر مورخان و اسلام پژوهان در پیوند با اسلام، اسلامی ایرانی عرضه ساخت که این مهم تا سالها خود موجب درخشش اسلام و قرون درخشان وسطی اسلامی شد. فرهنگ و میراث کهن ایرانی در یک پیوند معنادار با دین اسلام زمینههای شکوفایی و درخشش آن را فراهم کرد. در این پیشرفت نقش ایرانیان و میراث ایرانیان نقشی مهم و درخور توجه بود. فرهنگ کهن ایرانی که خود را در قالب آیین و هنر و معماری و درنهایت زبان فارسی به محوریت شاهنامه فردوسی عرضه کرده بود به دژی مستحکم در برابر نفوذ بیگانگان تبدیل گردید و همین برخورداری از غنای میراثی و فرهنگی خود به عاملی بس مهم تبدیل شد که توانست از مهاجمان ترکی چون غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و بعدها مغولان که قومی غالب بودند فرمانروایانی بسازد که عمدتاً مروج فرهنگ ایرانی بودند و میراث کهن ایران را پاسداری میکردند.
این روند تا به دوران تیموریان ادامه داشت. نکته قابل توجه این که عنصر دیوانسالار ایرانی از قرن پنجم تا به قرون هفتم و هشتم هر کدام به طریقی حلقه وصل و انتقال اندیشه ایرانشهری و فرهنگ و میراث کهنی ایرانی به دوران صفویه بودند. در دوران صفویه است که ایران پس از سالها پشت سر گذاشتن بحران های پیاپی به دوره ای از ثبات و استقلال سرزمینی رسیده و در این زمان است که آثار شگرف هنری، معماری بازتولید و نوعی از مواریث فرهنگی ایران تولید و احیا می شود که خود نشانگر بن مایههای اصیل فکر و فرهنگ ایرانیان در طول سده های بحرانی بوده است.
بررسی جنگها و غارتهای صورت گرفته از قرون میانه تا عصر صفوی و سالهای پسا صفویه تا به دوران معاصر تصویر گویایی از ایران و میراث فرهنگی و تاریخی اش عرضه میکند که این فرهنگ و میراث کهن علی رغم از سر گذاشتن طوفانهای سهمگین ناشی از تهاجم و غارت بیگانگان به میهن، اما باز هم به دلیل اینکه میراث و فرهنگ کهن ایرانی از یک ویژگی خاص برخوردار بوده و آن ویژگی زنده و زاینده بودنش و همچنین قدرت جذب، تلفیق و بازسازی فرهنگهای گوناگون و رنگ ایرانی بخشیدن بدین فرهنگها بوده است. از همین روی این گیرایی توانسته است گوهر ناب میراث ایران را با گذر از جنگها و بحرانی های پیاپی در ژرفای نامیرای خود حفظ و حراست کرده و آن را به نسل حاضر حبه کند.
به راستی رمز و راز نامیرا بودن میراث و فرهنگ کهن ایرانی در چیست که اینگونه از بحرانهای فراوان جان به سلامت برده است؟
این نامیرایی را میتوان در قدمت و اصالت تاریخی و فرهنگی، روح بلند تسامح و مدارا، جهان شمولی، قدرت و گیرایی زبان فارسی به عنوان مبنای هویتی ایرانیان و قدرت خردورزی و حکمت ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود عنوان کرد.
منبع: میراث آریا