میراث مکتوب – دهههای پایانی دولت صفوی در تاریخ ایران بسیار مهم و در خور مطالعه است.
چند دههای که به زوال صفویه و سقوط اصفهان منتهی شد و حکومت از هم گسسته صفوی فروپاشید. ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دینی تضعیف شده بود و فشارهای بیرونی نیز مؤثر واقع شد، تنها نیاز به یک شاه ضعیفالنفس و بیکفایت داشت که با اشتباهات پیدرپی خود مملکت را بر باد بدهد که چنین شد. آن نیز به دست کسانی که حتی دولتمردان و امیران نظامی و لشکری آن زمان اصلاً آنها را جدی نمیگرفتند.
وضعیت نواحی و مناطق مختلف ایران در این دهههای پایانی به علت تضعیف ساختار سیاسی، ناگوار و بغرنج بود و شاید اگر حاکمان و مردمان جسوری پیدا میشدند، زودتر از افغانها به اصفهان حمله میکردند، اما مشکل آن بود که این مناطق هم خود دچار مشکلات متعددی بودند. ولایت خوزستان در این زمان چنین وضعیتی داشت. با اینکه در بین والیگری چهارگانه عهد صفوی، خوزستان به علت موقعیت استراتژیک رتبه اول را داشت و قدرتمندترین آنها محسوب میشد ولی گرفتار مشکلات متعددی بود.
اختلاف بین قبایل متعدد، ضعف والیان، عدم حمایت حکومت مرکزی از والیان، نبود قوای نظامی جهت ایجاد نظم و حفظ امنیت، عدم اهمیت سرداران لشکری به فرامین حکومت مرکزی، قدرت گرفتن اشرار و وضعیت بد اقتصادی از جمله این مشکلات بود.
از طرف دیگر خوزستان بیش از ۲۰۰ سال تحت سلطه مشعشعیان بود و مشعشعیان زمانهای محدودی توانستند با اقتدار در این منطقه حکمرانی کنند و بقیه اوقات در کشمکش بین خودشان یا با دیگران بودند.
باید پذیرفت مشعشعیان با اینکه منطقه وسیع و استراتژیک جنوب غرب ایران و برخی مناطق جنوب عراق فعلی را تحت سلطه داشتند، ولی چارچوب تشکیلاتی و حکومتی مستحکمی نتوانستند به وجود بیاورند، آن نیز به علت فقدان تئوریک و عدم وجود پشتوانه فرهنگی قوی بود. دانشمندان و علمایی که در حیطه سلطه مشعشعیان بودند به دلایل مختلف کمتر تمایل به حضور در حویزه داشتند.
چند دههای که به زوال صفویه و سقوط اصفهان منتهی شد و حکومت از هم گسسته صفوی فروپاشید. ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دینی تضعیف شده بود و فشارهای بیرونی نیز مؤثر واقع شد، تنها نیاز به یک شاه ضعیفالنفس و بیکفایت داشت که با اشتباهات پیدرپی خود مملکت را بر باد بدهد که چنین شد. آن نیز به دست کسانی که حتی دولتمردان و امیران نظامی و لشکری آن زمان اصلاً آنها را جدی نمیگرفتند.
وضعیت نواحی و مناطق مختلف ایران در این دهههای پایانی به علت تضعیف ساختار سیاسی، ناگوار و بغرنج بود و شاید اگر حاکمان و مردمان جسوری پیدا میشدند، زودتر از افغانها به اصفهان حمله میکردند، اما مشکل آن بود که این مناطق هم خود دچار مشکلات متعددی بودند. ولایت خوزستان در این زمان چنین وضعیتی داشت. با اینکه در بین والیگری چهارگانه عهد صفوی، خوزستان به علت موقعیت استراتژیک رتبه اول را داشت و قدرتمندترین آنها محسوب میشد ولی گرفتار مشکلات متعددی بود.
اختلاف بین قبایل متعدد، ضعف والیان، عدم حمایت حکومت مرکزی از والیان، نبود قوای نظامی جهت ایجاد نظم و حفظ امنیت، عدم اهمیت سرداران لشکری به فرامین حکومت مرکزی، قدرت گرفتن اشرار و وضعیت بد اقتصادی از جمله این مشکلات بود.
از طرف دیگر خوزستان بیش از ۲۰۰ سال تحت سلطه مشعشعیان بود و مشعشعیان زمانهای محدودی توانستند با اقتدار در این منطقه حکمرانی کنند و بقیه اوقات در کشمکش بین خودشان یا با دیگران بودند.
باید پذیرفت مشعشعیان با اینکه منطقه وسیع و استراتژیک جنوب غرب ایران و برخی مناطق جنوب عراق فعلی را تحت سلطه داشتند، ولی چارچوب تشکیلاتی و حکومتی مستحکمی نتوانستند به وجود بیاورند، آن نیز به علت فقدان تئوریک و عدم وجود پشتوانه فرهنگی قوی بود. دانشمندان و علمایی که در حیطه سلطه مشعشعیان بودند به دلایل مختلف کمتر تمایل به حضور در حویزه داشتند.