کد خبر:43504
پ
حسین مسرت ۴

مولوی، خداوندگار غزل و مثنوی

نامی ترین اثر مولانا مثنوى معنوى است که پس از ديوان حافظ و سعدى از پُر چاپ‌ترين و پُر خواننده‌ترين مجموعه‌هاى اشعار به زبان فارسی است.

میراث مکتوب- من نمى‏‌گويم كه آن عالى جناب

هست پيغمبر، ولى دارد كتاب

 مثنوىّ معنوىّ مولوى

هست قرآنى به لفظ پهلوى

شيخ بهايى

نگارش زندگی و گزارش آثار سخنوران ادب فارسی که دیوانی سخته و پیراسته و زندگی پرفراز و فرود و سرشار از اندیشه های ناب انسانی و اجتماعی دارند ، شاید تا اندازه ای کاری آسان باشد، ولی دربارۀ سخنورانی همچون : فردوسی، مولوی ، سعدی و حافظ  که از قلّه های بلند و استوار شعر و ادب فارسی هستند و دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن آن ها را «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» می داند، نیاز به درنگی در خور و بی باکی شایانی دارد که هرکس از عهدۀ آن برنمی آید که یک تن از کسانی که در این راه ناکام است، بی گمان نگارندۀ این سطرهاست.

زندگی نامه

کوتاه سخن آنکه ، مولانا جلال الدّین محمّد ب‍ن‌ م‍ح‍مّ‍د بلخی که در ادب فارسی به نام هایی چون: مولوی، مولانا، ملای رومی نامور است، از بزرگ ترین عارفان و سخنوران ایرانی به شمار می رود. وی  در ششم ربیع الاوّل سال 604 ق در بلخ زاده شد. پدرش معروف به «بهاءالدین ولد» و ملقب به «سلطان العلماء» از دانشمندان روزگار خود بود. گویند کودکی بیش نبود که همراه پدر به ناچار بلخ را رها کردند و به نیشابور رسیدند . اتفاق را دیدار عطار نیشابوری دست داد و او کتاب اسرارنامۀ خود  را به کودک هدیه داد و گفت: «زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.» آنگاه جلال الدین به همراه پدر به بغداد و مکه و شام و ملطیه رفت و سرانجام در قونیه از بلاد روم (لقب رومی او از این روست) قرار گرفتند. جلال الدین 24 ساله بود که پس از مرگ پدر به جای او نشست. یک سال پس از آن  سید برهان الدین محقق تِرمذی ، از شاگردان نامی پدرش  به قونیه آمد و جلال الدین در پیش او زانوی ادب زد و مراتب عرفان  و زهد و ریاضت را آموخت و سپس با اجازه وی به ارشاد مردم پرداخت.

تا این که در سال 642 ق، شمس الدین تبریزی که خود عارفی بزرگ بود، به قونیه پای گذاشت. در دیداری که مولانا با شمس داشت به شدّت مجذوب او گردید و مرید او گشت به حدّی که درس و ارشاد را به کناری نهاد و پیوسته در خدمت شمس بود. دوستان و مریدان مولانا از این بابت بسیار ناخشنود شده و در پی آزار شمس برآمدند. او را جادوگری می دانستند که استادشان را افسون و یا شاید دیوانه کرده است. کار بدانجا کشید که شمس، قونیه را به ناچار رها کرد و مولانا پس از جستجوی فراوان وی را باز گرداند. ولی مریدان باز در پی آزارش برآمدند و شمس در سال 645ق برای همیشه از قونیه رفت و دیگر بازنگشت.

رنج دوری شمس، روز به روز مولانا را می آزرد تا بدانجا که سخت بیمار شد و او را درمانی نبود و سرانجام در روز پنجم جمادی الاوّل سال 672 ق بر اثر تبی سوزان، رخت از این دنیا برکشید. بر جنازه اش که جمعیّت انبوهی از مردم قونیه گردآمده بودند، عارف بزرگ، شیخ صدرالدین قونوی نماز گزارد و در نزدیکی قبر پدر خود در قونیه به خاک سپرده شد. مولوی چهار فرزند داشت که نامورترین آن ها همان «سلطان ولد» است.

آثار

نامی ترین اثر او مثنوى معنوى است که پس از ديوان حافظ و سعدى از پُر چاپ‏‌ترين و پُر خواننده‏‌ترين مجموعه‌‏هاى اشعار به زبان فارسی است. شورى كه در زبان مولاناست و حرفى كه از دلش برمى‌‏آيد، زبان حال هزاران ايرانى دوستدار فرهنگ، ادب، اخلاق و عرفان است، چون لاجرم بر دل نشست، با شور و اشتياق بيشترى آن را میخوانند.  واقعاً سرى پُرشور میخواهد كسى كه بتواند شش دفتر اين كتاب 25632 بيتى را بخواند ، زیرا پس از آن با دنیایی  روبه رو می شود که تاکنون ندیده، با رازهایی آشنا می گردد که سده ها سر به مُهر بوده است. مولانا مثنوی را به خواهش یکی از شاگردان خود به نام حسام الدین چلبی (درگذشتۀ 683 ق) به نظم درآورده است.

 بهترین تصحیح مثنوی را ری‍ن‍ول‍د آلین ن‍ی‍ک‍ل‍س‍ون‌ (۱۸۶۸–۱۹۴۵م) خاورشناس نامی انگلیسی و اسلام‌ شناس و مترجم آثار عرفانی انجام داه است که بارها در ایران، پیراسته و چاپ شده که یکی از آن ها کتاب «مثنوى معنوى مولوى»، به كوشش مهدى آذر يزدى است . وی افزون بر مُعَرب و مشكول نمودن تمامی اشعار، چند پيوست تازه، افزون بر پيوست ها و فهرست هاى چاپ نيكلسون، همچون فهرست نام ها، جای ها، كتاب ها، آيات قرآنى و قصّه‏‌ها و حكايت هاست. در اين كتاب پيوست هاى زير افزوده شده است: سالشمار، وقايع زندگى و زمانۀ پيشوايان سلسلۀ مولوى از بهاء ولد تا سلطان ولد، واژه‏‌نامه و كتابنامۀ مولوى. ديگر مزاياى آن عبارتند از:

 ۱-   چاپ يكجاىِ شش دفتر مثنوى در يك مجلّد.

 ۲-   نقل گفته‏‌ها و نظريّاتِ اهل فنّ و پژوهندگان معاصر دربارۀ افكار و آثار و توانمندی هاى مولوى در بازآفرينى دقايق عرفانى و اخلاقى.

۳-   ديباچۀ مفصّل آقاى آذر يزدى دربارۀ فراز و نشيب هاى زندگى مولوى، استادان ، سفرها و دگرگونی هاى فكرى و روحى و نيز آثار مولوى. همچنين اشاره‏اى كرده است به نيكلسون و خدماتى كه اين پژوهنده و ايرانشناس نامى در حقّ آثار اسلامى و فارسى روا داشته است.

 ۴-   پايانۀ راهگشايانۀ آذر دربارۀ چند و چون 54 كتاب و رساله كه تاكنون دربارۀ مولوى و آثار او نوشته شده. اين بخش براى آشنايى پژوهندگان آثار مولانا بسيار سودمند است.

 ۵-   رفع اشتباهات چاپى و غيرچاپى تصحيح نيكلسون.

دیگر کتاب مولوی، کلیّات دیوان شمس تبریزی در حدود صد هزار بیت و شامل غزل و رباعی است که به عشق مرادش شمس تبریزی به نام او آراسته گردانده و هر بیتش «بیت الغزل معرفت» است. مولوی بیشتر غزل ها را به نام شمس گردانده ، ولی گاهی نیز «خاموش» ، «خَموش» ، «خامُش» و«خَمُش» تخلص کرده است.

از دیگر آثار مولوی «مکتوبات» و «مجالس سبعه» دربردارندۀ اندرزهای اوست. نیز پسرش به نام «بهاءالدین احمد»  معروف به «سلطان ولد» که جانشین او شده بود، آنچه را که از زبان پدر شنیده بود، در کتابی به نام «فیه مافیه» گرد آورد .سروده های مولوی به بسیاری از زبان های زندۀ دنیا ترجمه شده  و او را که در غرب بسیار محبوب است ، با نام «رومی» می شناسند.

کتاب های مولوی هر کدام رهنمایی به سوی سعادت و نیک بختی انسان هاست. از این رو آدمی حیران و سرگشته می ماند که به سراغ کدام یک دفترهای معرفت او برود، زیرا همچون غوّاصی در اقیانوسی بزرگ ، بی پایان و ژرف می ماند که پر از دُرهای شاهوار است . به کدام یک دست زند ؟ کدام را بر دارد ؟ یکی از یکی درخشان تر و دلرباتر . کاوش در دریای ذوق ، استعداد و تفکّر مولانا شجاعتی بی اندازه می خواهد . به سراغ غزلیّاتش می باید رفت یا مثنوی هایش ؟ پس رباعیّاتش چه ؟ چه سان می شود از کنار این غزل عرفانی مولوی گذشت که می گوید :

مرده بُدم ، زنده شدم؛ گریه بُدم ، خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

که در آن ، بیت زیر شاهکاری زیباست:

چشمۀ خورشید تویی ، سایه گه بید منم

چون که زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم

این بیت نهایت عشق به معبود و اوج عرفان و شناخت حقیقت است .

چه سان می شود از کنار غزلیّاتی با مطلع های زیر گذشت ؟

صورتگر نقّاشم ، هر لحظه بتی سازم

وآن گه همه بت ها را در پیش تو بگدازم

*****

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

 *****

ما ز بالاییم و بالا می رویم

ما ز دریاییم و دریا می رویم

******

روزها فکر من این است و همه شب، سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

چه سان می شود چشم بر روی این بیات نغز و پر مغز مثنوی بست ؟

عقل اوّل راند بر عقل دوم

ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم

****

بشنو از نی چون حکایت می کند

وز جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا بُبریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده اند

…. هر که جز ماهی زآبش سیر شد

هر که بی روزی است ، روزش دیر شد

در نیابد حال پخته، هیچ خام

پس سخن کوتاه باید، والسلام

****

یا این دوبیت جاودانی از مثنوی او :

از بهاران کی شود  سرسبز، سنگ؟

خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ

سال ها تو سنگ بودی دلخراش

آزمون را یک زمانی خاک باش

به هر روی  با نهایت سرگردانی ، این سخنان چون برگ زر را به کناری نهاده و به سراغ جاودانی ترین غزل مولوی که به نظر نگارنده همانا غزلی با مطلع :

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب، که قند فراوانم آرزوست

رفته و به علّت گزینش آن اشاره می شود :

دونکتۀ برجسته در این غزل روان بخش و عرفانی نهفته است که آن را از دیگر غزل های مولوی متمایز می کند :

الف : عشق به ذات یگانۀ پروردگار که تمثیل وار با نام معشوق روحانی او یعنی شمس تبریزی آمده است .مولوی در این غزل، همواره در پی وصال حق است ، همه جا او را می جوید . دنبال قند فراوان و رخ نورانی اوست . کان «ملاحت» او را که از همه جانبخش تر است، می جوید . از میان آنچه هست ، وی «آشکار صنعت پنهان » را می خواهد و سر آخر که گوشش از قصّۀ ایمان پر شده و از نشئۀ آن بی هوش گشته ، سهم چشم را طالب است که همانا رسیدن به معشوق و رسیدن به قرب الهی است .شاید کمتر سخنوری بدین زیبایی وصال را مصوّر کرده است .

مولوی در این راه «به هر حیله رهی» می جوید و هر بار سخنی نو می گوید که شرح عشق از هر زبان هرکه بشنوی نامکرّر است .

ب: بیزاری ، بی نیازی و پرهیز از دنیا و دنیا جویان و دنیا مسکنان و توجّه به انسانیّت انسان ، چهرۀ دیگر این شعر زلال و روحانی است که تجلّی آن  در شاه بیت زیر نمایان است :

دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر

کز دیو و دد، ملولم و انسانم آرزوست

مولوی، یعقوب وار در فراق یوسف آرزوهای خود فریاد وااسفا می زند و حاضر است به خاطر آن آوارۀ کوه و بیابان شود . به شدّت از یاران زبون ، سست و بی اراده، دلگیر است . رستم دستان و شیر خدا را طلب می کند تا مگر آن را از بین ببرد ، از «خلق پر شکایت» ، از ظلم ستمکاران و از حسد عوام ، گریان و نالان شده است . مُهری بر دهان دارد و بغضی در گلو . پی بهانه ای برای فریاد است . بی نیاز از هر آنچه که برای دیگران ارزشمند است ، بوده و تنها در پی تعالی و کمال و به عبارتی «آن» است که همۀ کمال جویان در پی آن هستند .

کتابنامه

مولوی، ج‍لال‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍مّ‍د ب‍ن‌ م‍ح‍مّ‍د: کلیّات دیوان شمس تبریزی، با مقدّمه: علی دشتی، بدیع‌الزمان فروزان فر، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم، 1355.

———–: کلیات مثنوی معنوی ب‍راس‍اس‌ ن‍س‍خ‍ۀ‌ ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ش‍دۀ‌ ری‍ن‍ول‍د ن‍ی‍ک‍ل‍س‍ون‌، ب‍ا م‍ق‍دّم‍ه: ب‍دی‍ع‌ال‍زم‍ان‌ ف‍روزان‍ف‍ر، تهران: جاویدان، ۱۳۶۴.

———–: مثنوى معنوى مولوى، به كوشش: مهدى آذر يزدى، تهران: پژوهش، چاپ سوم، 1375.

حسین مسرّت

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612