میراث مکتوب- گاه در تاریخ حیات یک فرد یا یک ملّت حوادثی به ظاهر نه چندان مهم و قابل اعتنا پیش میآید که مسیر زندگی آن فرد و آن ملّت را تغییری بنیادی میدهد. آغاز چنین تغییراتی را معمولاَ «نقطۀ عطف» میخوانیم. اتفاقی ظاهراً عادّی که در اواسط قرن نوزدهم در انگلستان رخ داد و منجرّ به حضور باور نکردنی خیام در آن کشور و، سپس، در سراسر جهان شد، ترجمۀ رباعیات این حکیم اندیشمند به قلم ادوارد فیتزجرالد (۱۸۰۹-۱۸۸۳) بود. اگر این اتفاق نمیافتاد، آیا باز هم خیام همین شهرت و اعتباری را پیدا میکرد که حدود دویست و پنجاه سال اخیر در جهان داشته است؟ قرائن نشان میدهد که پاسخ این پرسش منفی است.
بیش از ۲۰۰ سال، قبل از زمان فیتزجرالد، تامس هاید (Thomas Hyde، ۱۶۳۶-۱۷۹۳)، خاور شناس انگلیسی، برای نخستین بار از عمر خیام سخن گفت. بنابراین، خیام بی هیچ سابقهای هم در انگلستان نبود، ولی شهرت چندانی نیز نداشت. از گذشتههای دور، غربْ با اسامی و آثار شماری از شاعران و دانشمندان ایرانی – از جمله خود خیام – آشنا شده، و حتی بعضی از آثار آنان به زبانهای اروپایی برگردانده شده بود، اما از آن شاعران و اندیشمندان، حدّ اکثر، فقط در حلقههای خواص تحصیل کرده، دانشگاهیان و پژوهشگران علاقهمند به مشرقزمین نامی برده، و آثارشان مطالعه میشد. این گروه از بزرگان ایران هیچ گاه به لایههای وسیعتری از جامعۀ غرب راه نیافتند و برای عامّۀ مردم کمابیش ناشناخته ماندند. غربِ دانشگاهی با امثال ابن سینا، بیرونی، فارابی، رازی، عطار، مولانا و سعدی و حافظ از قدیم الایام آشنا شده بود، اما چرا هیچ کدام شهرتی را که خیام در آنجا پیدا کرد، آنها پیدا نکردند؟ به نام هیچ کدام باشگاهی برپا نشد؛ در میان مردم، موافق و مخالفی پیدا نکردند؛ نامشان به میان ارباب حِرَف و اصحاب مشاغل، سربازان و گروههای مذهبی و غیر مذهبی راه نیافت.
حال پرسش این است که سبب این همه شهرت و حضورِ پررنگ خیام در مغربزمین چه بوده است؟ شخص خیام و سرودههای او؟ یا ترجمۀ انگلیسی رباعیات وی؟ ممکن است عدهای از سرِ احساسات یا تعصّب، تمام امتیاز را به یکی از این دو بدهند؛ این نمیتواند داوریِ صوابی باشد، هر چند هم که هر یک دو طرفِ دعوا دلایل خود را داشته باشند. بی تردید، عامل اصلی معروفیت چشمگیر خیام نه تنها در انگلستان بلکه در سراسر جهان، ترجمههایی بود که فیتزجرالد از رباعیات او عرضه کرد. پُر بی راه نیست اگر ادعا شود که علاقۀ زایدالوصف غرب به خیام باعث شد او در ایران بیشتر مطرح شود، و کنجکاوی اهل تحقیق نسبت به کمّ و کیف سرودههای او و منسوب به او برانگیخته شود.
باری، در بررسی و ارزیابی شهرت فیتزجرالد، بی مورد نیست که تأثیر احتمالیِ دو عامل دیگر نیز مَدّ نظر قرار گیرد: (۱) اتفاقاتی که در فاصلـۀ نشر ترجمۀ انگلیسیِ رباعیات رخ داد از طرفی، و نامور شدنِ خیام (و البته، خود فیتزجرالد) از طرف دیگر. (۲) ماهیت و محتوای رباعیات خیام. وقتی ترجمۀ فیتزجرالد به دست مردم رسید بلافاصله از آن استقبالی نشد، بلکه حتّی «سخت ناموفق بود». مدتی طول کشید تا کم کم به شهرتی که مستحقّش بود برسد. چنانچه دو شاعر سرشناس انگلیسی، موسوم به دانته گِبرئیل راسِتی (Rossetti) و اَلجِرنُن سوئینبرن (Algernon Swinburne) نسخههایی از رباعیات او را نمیخریدند و به یاران ادبی خود توصیه نمیکردند، معلوم نیست که خیام به این حدّ از شهرت میرسید یا نه. معمولاً وقتی شاعر یا هنرمندی معرّف سرشناس و موجّهی پیدا کند، عامۀ مردم به این معرِّف تأسّی میکنند و به اعتبار تأیید و تصویب وی، به آن شاعر یا هنرمند با دیدۀ قبول نگاه میکنند و خوانندۀ آثار او میشوند. عامل دوم وجود سنخیّتِ میان مواضع فکری-احساسی انگلیسیهای قرن نوزدهم و آن بخش از دیدگاهها و اندیشههای خیام بود که باب طبع فیتزجرالد بود. به عبارت دیگر، شاعر انگلیسی گلچینوار آن عناصر از جهانبینی و رویکرد کیهانشناختیِ حکیم را برگزیده بود که با طرز تفکر خود و عامۀ هموطنان همعصرش سازگاری داشت. فیتزجرالد خود نیز تلویحآ اذعان دارد که فقط بُرشهایی از تفکر خیامی را به زبان انگلیسی بیان کرده است نه تمامی آن را. به علاوه، وی محتملاً بسیاری از نقطهنظرات و نگرشهای قرن نوزدهمی خود را هم به آن عناصر خیامی درآمیخته است. فیتزجرالد حتی در جایی لفظ rendering، یعنی «شرح و بیان» یا «عرضه داشت» را برای کاری که با رباعیات خیام کرده است، بر اصطلاح translation، «ترجمه»، ترجیح میدهد. غرض در اینجا نقد و ارزیابی رباعیات فیتزجرالد نیست. ارزش ادبی کار او به جای خود محفوظ؛ میخواهیم یاد آور شویم که تآثیرعوامل دیگری نیز در جهانگیر شدن رباعیات وی نا محتمل نبوده است.
به هر تقدیر، رباعیات فیتزجرالد، گرچه با مقداری تآخیر، سرانجام جای خود را در انگلستان باز کرد، و از آنجا به اروپا و آمریکا راه یافت و به مرور زمان همه جا گیر شد. به تصریح بعضی از صاحبنظران غربی، خیام عمیقترین تأثیر را در ادبیات و جوامعِ انگلیسی زبان داشته است. با وجود این، کشورهای غیر انگلسی زبان نیز از این تأثیر بی نصیب نماندند.
ای. جی. پاتِر در «کتابشناسی رباعیات عمر خیام» (۱۹۲۹، لندن)، فهرست ۱۱۴ ترجمه از رباعیات را به دست میدهد که تا سال ۱۹۲۹ به ۲۵ زبان صورت گرفته بود؛ از این تعداد، ۱۸ مورد به فرانسوی و ۳۷ مورد به آلمانی بوده است. ترجمههای بیشماری نیز در سالهای بعد از ۱۹۲۹ به بازار آمد.
در ۱۸۹۲ طرفداران رباعیات در انگلستان شاهد تأسیس باشگاه عمر خیام لندن بودند. جاسْتین هانْتلی مَکارثی، که روایت خود را از رباعیات در ۱۸۸۹ چاپ کرده بود، به عنوان نخستین رئیس باشگاه انتخاب شد. فعالیت اصلی اعضای باشگاه لندن تشکیل جلسات دوبار در سال به یاد و به احترام خیام، فیتزجرالد و رباعیات آنها بوده است. جزو شاعران و ادبای طرفدار خیام و فیتزجرالد شخصیتهایی بودند مانند ادوارد هِرون-آلن، اِدمُند اَندرو لانْگ، تامس هاردی، لارنس آلما تادِم، دبلیو بی. ییتس (Yeats) و شماری دیگر.
اگرچه نام خیام برای نخستین بار از طریق ترجمۀ رسالهای از او در جبر، به اهتمام ووپکه (F. Woepcke)، در فرانسه شنیده شد، علی القاعده این آشنایی اولیّه باید در میان ریاضیدانان اتفاق افتاده باشد. شناخت گستردۀ خیام باید زمانی آغاز شده باشد که ژ. ب نیکولاس (J.B.Nicolas) اصل ۴۶۴ رباعی منسوب به وی، و سپس ترجمۀ فرانسوی آنها را به چاپ رساند. در سالهای بعد گروهی از اهالی ادب روایتهای خودشان را از رباعیات منتشر کردند. بعضی از محققان فرانسوی مانند سالمُن و س. گرولو (S. Grolleau) نیز تحقیقاتی دربارۀ شخصیت و شعر خیام انجام دادند.
هنری نوردْميـِير (Henry Nordmeyer) در کتاب خود با عنوان Rubaiyat von Omar Chajjam ، ذکر میکند که بین سالهای ۱۸۸۱ تا ۱۹۶۳، سی و یک ترجمه از رباعیات به آلمانی صورت گرفت. هرنْهولد رمپیس (Herrnhold Rempis)، از استادان دانشگاه توبینگن، باشگاهی طبق الگوی باشگاههای عمر خیام انگلستان و امریکا بنیان نهاد. این باشگاه شرکت انتشاراتی خود را داشت به نام: Verlag der Deutschen Omar Chajjam-Gesellschaft؛ در اینجا بود که رمپیس ترجمۀ خود را از رباعیات خیام با عنوان Omar Chajjam und seine Vierzeiler در ۱۹۳۵ منتشر کرد. فرِدریش روزن ترجمۀ جدیدی از رباعیات انجام داد و در آن اشتباهای مترجمان قبلی را اصلاح کرد. در آلمان نازی، خیام مورد بی مهری قرار گرفت. همان گونه که رمپیس در ۱۹۶۰ میگفت، نگاه خیام به زندگی با دکترین نازی سازگاری نداشت. تنها پس از پایان جنگ بود که تجدید چاپها و ترجمههایی از خیام راه خود را به خوانندگان آلمانی پیدا کردند.
حضور خیام در آمریکا بسیار شدید و شتابناک بود به قسمی که میتوان گفت این کشور را، به اصطلاح «تب» یا «مُدِ» خیام فرا گرفت. کتابشناسی رباعیات خیام، نوشتۀ پاتِر، نه تنها شامل فهرست بلند بالایی از کتابها و مقالات مربوط به عمر خیام، بلکه حاویِ صورتی از مصادیق حضور این حکیم در حرفهها و هنرهای مختلف و حتی در آگهیهای بازرگانی گوناگون است، از موسیقی، نمایشنامه، فیلم، رقص گرفته تا توتون، سیگار، قهوه، شکلات، عطر، صابون دستشویی، و تا خودنویس، سفالجات، و «پازل» که همه نام و شهرتشان را به این شاعر ایرانی مدیونند. در حال حاضر، رستورانی با نام خیام در نیویورک دایر است. خیامْ شاعرِ گروه خاصی نبود بلکه به همه تعلق داشت، زیرا میان او و خود نوعی اشتراک فکری و ذوقی احساس میکردند.
در آمریکا، رباعیات خیام به توسط چارلز الیوت نورتُن (۱۸۲۷-۱۹۰۸)، ادیب سرشناس، به جامعه معرفی شد. وی که در سفری به انگلستان، نسخهای از ترجمۀ دوم فیتزجرالد (چاپ ۱۸۶۸) را به دست آورده بود، در بازگشت، به نظر ادبای آمریکایی رساند، از جمله جیمز راسل لوئِل (Russell Lowell)، (د. ۱۸۹۱) و رالف والدو اِمرسن. نورتن مقالهای در ستایش خیام منتشر کرد که علاقۀ بسیاری از آمریکاییها را برانگیخت و خواستاران زیادی پیدا کرد. یک چاپ غیرقانونی از ویرایش سال ۱۸۶۸ رباعیات در کلومبُس، مرکز ایالت اوهایو نشر شد (۱۸۷۰). در سال ۱۸۷۲ فیتزجرالد روایت سومی از رباعیات را به چاپ رساند. این چاپ به دست بسیاری از هواداران آمریکایی خیام رسید؛ روز به روز بر شمار طرفداران خیام افزوده شد و رباعیات او به گونههای متعدد و متنوعی بعضاً همراه با تابلوها و تصاویر هنرمندانه چاپ شد. نمایشگاهی از این نقاشیها در «کلوپ هنر» در شهر بُستن بر پا شد که ۲،۱۰۰ بازدیدکننده داشت. کتاب رباعیاتی که هنرمند معروف، الیهو وِدِر (ٍElihu Vedder)، با جلدی جذاب و مزیّن به ۵۶ نقاشی نفیس در نمایشگاه بُستن به نمایش گذاشت، در عرض شش روز تمام نسخههای آن فروش رفت و چندین بار تجدید چاپ شد. به گفتۀ جان یوهنّان: ستایش از فیتزجرالد و اندیشههای اپیکوری و خوش باشی که در سراسر ترجمۀ او موج میزند، در اواخر قرن نوزدهم منجرّ به جریانی شد که گاه از آن به «کیش عمَری» تعبیر شده است. اوج کیش یا مذهب خیامی تشکیل باشگاههای عمر خیام در انگلستان و آمریکا بود.
هشت سال بعد از تأسیس باشگاه لندن، باشگاه عمر خیام آمریکا تأسیس شد. در روز ۳۱ مارچِ ۱۹۰۰، مصادف با نود و یکمین سالگرد تولّد فیتزجرالد، چند تن از ادبای آمریکایی همچون اِبِن فرانسیس تامپسن و ناتان دول (Dole) و چندین نفر دیگر از مقامات علمی و هنری، نخستین جلسۀ باشگاه را در بُستن برپا داشتند. ماهیت این باشگاه با باشگاه عمر خیام لندن تفاوت داشت، بدین معنا که اعضای آن نه تنها به شعر خیام در قالب ترجمۀ فیتزجرالد میپرداختند، بلکه در صدد یافتن رویکردی علمیتر به موضوع بودند. آنها ترجمههای خودشان از رباعیات خیام را نیز به صورت کتابهای زیبا، و گران قیمت نشر میکردند. به علاوه، سخنرانیهایی دربارۀ جنبههای فلسفی و ریاضی خیام ترتیب میدادند. باشگاه از حدود ۱۹۳۰ به سراشیب فراموشی افتاد، اما از انتشارات آن، و در رأس همه «بیست سال سرگذشت باشگاه عمر خیامِ آمریکا» (Twenty years of the Omar Khayam Club of America، ۱۹۲۱) میتوان به خدمات و اقدامات باشگاه پی برد. اعضای باشگاه عمَر خیام امریکا از سرِ دلبستگی و ارادت به خیام خود را «عمری» میخواندند. خیام گرایی یا «کیش خیامی» در انگلستان و آمریکا چنان بالا گرفت که یک «ضد کیش» anti-cult)) در مقابل آن سر برآورد. اما عمَر خیامی که از طریق فیتزجرالد به مردم معرفی شده بود، فقط قهرمان (یا ضد قهرمان) مدارس، ادبا و هنر مندان نبود، زیرا خیامِ فیتزجرالد اصحاب مشاغل، دختر مدرسهایها، و سربازان را نیز مسخّر خود کرده بود. ادیبان سر شناسی همچون کیپلینگ (Rudyard Kipling)، مارک توایْن، و آرثر کوئیلر-کوچ (Arthur Quiller- Couch) از رباعیات فیتزجرالد به منظور تقلید یا نقیضه گویی وام میگرفتند. مشهورترینِ گویندگان و صاحبنظرانِ آمریکایی که به خیام سخت ارادت میورزیدند یکی، شاعر، نمایشنامهنویس و منتقد ادبیِ آمریکایی-انگلیسی، تامس اس. الیوت (د. ۱۹۶۵) و دیگری عِزرا پَوند (د.۱۹۷۲) بودند. جوانی الیوت مقارن با زمانی بود که رباعیات خیام در آمریکا در اوج محبوبیت بود و تا آن زمان دست کم ده نمایشنامه و برنامههای موزیکال دربارۀ او اجرا شده بود. الیوت که در چهارده سالگی به سرودن شعر آغاز کرد، خیام را یکی از دو منبع الهام خود میدانست که دنیای جدیدی به روی او گشوده بود. ردّ شماری از اندیشههای خیام در سرودههای وی بازتاب یافته است. عزرا پوند که، یازده سال از عمْر خود را در انگلستان گذراند، چنان شیفتۀ خیام بود که نام پسرش را «عمَر» گذاشت. تحسینِ فراوان پوند از خیام به عقیدۀ صاحبنظرانی که وی را شکلدهندۀ «تجدّد شعر امروز» انگلیسی میدانستند، بسیار غریب مینمود. بعد از ادبا و شاعران یاد شده، گویندگان بیشماری هر کدام رباعیات خود را ساختند که در آن تقریباً هر موضوعی را که باعث برانگیخته شدن هیجان مردم میشد، دست مایۀ نقیضه گویی قرار میدادند. تب عمر خیام در دهۀ ۱۹۲۰ رفته رفته فروکش کرد.
طبق نظر ماریو کَساری (Mario Casari) هیچ شاعر ایرانی دیگری شهرت پایدار خیام را در ایتالیا پیدا نکرد. نخستین برخورد با سرودههای این اندیشمند و استقبال از او در ایتالیا، همچنانکه در جاهای دیگر، نتیجۀ ترجمه و بازنویسی کار شاعر انگلیسی، ادوارد فیتز جرالد بود. بعد ها، پروهشگران ایتالیایی تحقیقات آکادمیک مفصلی روی خیام و رباعیات او انجام دادند و شماری ترجمه نیز مستقیما از فارسی به ایتالیایی انجام شد، از جمله ترجمۀ پییِر پاسکال شامل برگردان ۴۵۳ رباعی و نشر آن در ۱۹۶۶.
در ۱۹۹۰ باشگاه جدیدی نیز درهلند با عنوانِ: «انجمن عمر خیام هلند» تأسیس شد. این انجمن تا کنون چهار کتاب سال به زبان هلندی منتشر کرده است؛ به علاوه، عهدهدارِ دو نمایشگاه دربارۀ عمر خیام نیز بوده است.
سال ۲۰۰۹ در بسیاری از نقاط جهان به عنوان دویستمین سالگرد تولد فیتزجرالد و صد و پنجاهمین سالگرد نخستین چاپ (edition) رباعیات خیام، بی تردید در خاطرهها خواهد ماند: اقدام بزرگی که نقش مهمی در استمرار علاقه به عمر خیام تا روزگار ما ایفا کرده است.
اگر چه تأثیر عمر خیام بر ادبیات و عرصۀ اجتماعیْ، آن قوّت و جاذبهای را که در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشت نتوانست ادامه دهد، ولی حتی تا زمان حال علاقه زنده و شادابی به حیات، فلسفه و شعر او باقی است. آزاد اندیشان، نگارگران، آهنگسازان، کارشناسان رقص، و شعرا در سراسر جهان تحت تأثیر کارهای او، عمدتاً از طریق ترجمههای فیتزجرالد، بودهاند.
سخن پایانی. حکیم عمر خیام در واقع یک فیلسوف و عالم علوم نجوم و ریاضی است. معذلک، میتوان ادّعا کرد که در واقع و به طور گسترده نخست به عنوان یک شاعر به غرب معرفی شد. طنز روزگار این که کارِ جنبی یا تفنّنی اوُ یعنی شاعریِ، واسطۀ شناخته شدنِ تخصصهای اصلی او در مغربزمین شد، و آنگاه اهمیت او در ریاضی و نجوم چنان قدر نهاده شد که ناسا با کشف سه هزار و نود و پنجمین سیّارک، آنرا «عمرخیام ۳۰۹۵» (Omarkhayyam3095) نامگذاری کرد. غربیان قرن نوزدهم اگر از تخصصهای حکیم نیشابوری بی خبر بودند، شاید به آن احتیاجی هم نداشتند، اما به ترانههای او چرا. آنها در شرایط خاص روحی که داشتند، محتاجِ درمان بودند و این فیتزجرالد بود که این امکان را به آنان داد تا «شعر درمانی» کنند و در خواندن رباعیات او آرامش و سکون درونی یابند.
_______________________
برای اطلاعات بیشتر، به منابع زیر مراجعه شود:
۱. امین رضوی، مهدی، صهبای خرد، تهران، ۱۳۸۷، چاپ دوم، فصل هشتم.
۲. جوادی، حسن، تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات انگلیسی، تهران، ۱۳۹۶، به ویژه فصول پنجم و هفتم.
4. Mario Casari, “Khayyam, Omar ix Translations into Italian”,Iranica ,online
Edition, 2008.
5. Joe Biegstraaten, “Khayyam, Omar xiv. Impact on Literature and Society in the
West, Encyclopaedia Iranica, online edition,2008.
مجدالدین کیوانی
اردیبهشت ۱۳۹۹