میراث مکتوب – برای آشنایی با سابقه تصحیح در متون اسلامی، شناختنِ شیوههای انتقال دانش در آن روزگاران ضروری است و لذا پرداختن به این موضوع میتواند سودمند باشد.
برای آشنایی با سابقه تصحیح در متون اسلامی، شناختنِ شیوههای انتقال دانش در آن روزگاران ضروری است و لذا پرداختن به این موضوع میتواند سودمند باشد.
میدانیم که بخش مهمّی از دانشهای اسلامی در سدههای نخستین، به صورت شفاهی منتقل میشد. این شیوه به خصوص با توجّه به نوعِ دانشهایی که در آن زمان نیاز به انتقال آنها وجود داشت ـ مانند قرآن و حدیث ـ قابل توجیه است. همچنین پشتوانههای احادیثی چون: «خذ العلم من افواه الرّجال» این موضوع را تأیید میکرد.
کمشمار بودنِ آشنایان با خطّ و کتابت در ادوار آغازین اسلامی و به خصوص گرانبها بودن لوازم کتابت باعث میشد که بسیاری از دانشها شفاهاً منتقل شود. به این موارد میتوان دلایلی چون وجود برخی نقائص در رسمالخطّ و همچنین پیچیدگی و حسّاسیت موضوع در برخی از دانشها چون حدیث را افزود. به همین دلیل، بسیاری از دانشمندان، انتقال شفاهی مطالب را بر مکتوبات ترجیح میدادند.
این شیوه تا سدههای ششم و هفتم هجری، همچنان مهمترین شیوه انتقال دانش در بسیاری از علوم بوده است، امّا با گذشت زمان، به دلایل مختلفی از اهمیت این شیوه کاسته شد. برای نمونه در نقل احادیث، امکان اشتباه یا فراموشی وجود داشت. یا مثلاً در سدههای متأخّر، برای ذکر سلسله راویانِ یک حدیث، گاه لازم بود تا از افراد بسیاری یاد شود که این موضوع هم مشکلاتی را به وجود میآورد.
نیز باید توجّه داشت که برخی از علوم دوره اسلامی، از اقوام همسایه عربان، چون ایرانیان و اروپاییان و هندیان اقتباس شده بود و این گونه دانشها نیز در قالب متنهایی مکتوب، از طریق «ترجمه» میان مسلمانان رواج پیدا کرده بود و ساختار این متون به گونهای بود که معمولاً نیاز چندانی برای سماع و آموزش حضوری آنها احساس نمیشد.
با توجّه به این موارد، شیوه «نگارش» علوم در انتقال دانش مسلمانان جایگاه شایستهای پیدا کرد؛ منتها این شیوه نیز لااقل در برخی از دانشها، تا همین اواخر نیز متّکی بر «سماع» بود.
توضیح تصویر: صفحۀ انجامۀ مجموعۀ موسیقی (نسخۀ ۱۶۵۱ کتابخانۀ ملی ایران مورخ ۱۰۲۸ ق) – دارای یادداشت قرائت بلاغ مقابله و یادداشت های توضیحی
با ورود عنصر کتابت در میان مسلمانان، شیوه جدیدی در نقل دانش پدید آمد که عبارت بود از «سماعِ کتاب» نزد مؤلّف یا کسی که متبحّر در آن متن بود. اگر بخواهیم آغازی برای سابقه تصحیح متونِ اسلامی تعیین کنیم، احتمالاً این شیوه را میتوان نخستین شیوه تصحیح متن به شمار آورد.
سماع کتاب بر مؤلّف یا شخصی ثقه
«سماعِ کتاب» از جمله مهمترین شیوههای تصحیح در میان گذشتگان بوده است. اهمیت این موضوع چنان بود که برخی از دانشمندان، کتب و روایاتِ بدون سماع را متقن نمیدانستند. برای مثال رفیعالدّین اسحقبن محمّد همدانی در کتاب ترجمه سیرت رسولالله (ص۲) مینویسد:
«هر چه از اقوال و افعال و احوالِ پیغمبرِ ما ـ علیه الصّلوه و السّلام و التّحیه ـ نقل کنند و به قیدِ روایت و ثبتِ سماع و قرائت از ائمّه حدیث و علمای نقلِ آن خبرْ محفوظ و مضبوط نبُوَد، نزدِ اهلِ علم بدان اعتباری نباشد و اعتمادی بدان نشاید کرد.»
اهمیت شخص ثقه برای روایتِ یک کتاب در میان گذشتگان بسیار زیاد بوده چنانکه حتّی برخی افراد، در روایتِ یک کتاب، مشهور بودند. برای نمونه علیبن زید بیهقی در تاریخ بیهق[۱] (ص۱۴۱) مینویسد:
«و از اولاد او (=فضلبن محمد الشعرانى) ابو الحسن اسماعیلبن محمدبن الفضل بود؛ و چون بنیشابور رفتى کتاب مغازى عن موسىبن عقبه از وى سماع کردندى.»
یا جای دیگر از همان متن (ص۲۱۶) درباره ابو عبدالله محمّدبن احمد الفقیه آورده:
«و به امام حافظ احمد بیهقى اختلاف داشته است و به شیخ ابوبکربن الحارث الاصفهانى؛ و بر وى کتاب مولد النبی ـ علیهالسلام ـ فرو خوانده است و در نیشابور این کتاب از وى سماع کردندى.»
این موضوع تا آنجا اهمیت داشت که حتّی برخی دانشمندان برای سماع یک کتاب سفرهایی طولانی را متحمّل میشدند. برای نمونه همان رفیعالدّین اسحقبن محمّد همدانی در کتاب ترجمه سیرت رسولالله (ص۳) اشاره میکند به سفری که برای سماع سیره محمّدبن اسحاقبن یسار المطلّبی از ایران به مصر داشته است:
«پس ما را چون اتّفاقِ سفرِ شام و زیارتِ قدس افتاده بود، خاص از بهرِ سماعِ کتابِ سیرت که وی (= محمّد اسحق) جمع کرده است به جانبِ مصر رحلت کردیم از بهرِ آنکه روایتِ آن به طریقِ اعلی و درجه اوفی جز دو شیخ نداشتند و ایشان هر دو در مصر مُقام داشتند…»
و جالب اینجاست که پس از بازگشت، وقتی نسخه خود را به پادشاهِ فارس (سعدبن زنگی) مینمایاند، هنگام توصیفِ این موضوع، نسخهاش را با عنوان «نسخه سماع» میخواند (همان، ص۶):
«از حسنِ اعتقاد، به حکمِ زیارت و تبرّک، نسخه سماع که این ضعیف داشت، بر دست گرفت و دران نظری میکرد…»
برای سماعِ یک کتاب چنین عمل میشد که نخست، یک نسخه از متن مورد نظر را کتابت میکردند ـ یا مینویسانیدند ـ و بعد همان متن را نزد مؤلّف یا کسی که متبحّر در آن متن بود قرائت میکردند. در حین قرائت متن، اشتباهاتی که احیاناً در کتابتِ نسخه پیش آمده بود روشن میشد و آن را درون نسخه تصحیح میکردند.
در چنین حالتی، پس از پایانِ سماعِ متن، دانشمندی که کتاب بر او خوانده شده بود، «اجازه»ای مکتوب ـ معمولاً در یکی از صفحات همان نسخه ـ به شخص میداد حاکی از اینکه میتواند کتاب را از قول او و به اسنادِ وی روایت کند. بنابراین، نسخههایی که بر کسی سماع شده باشد، حاوی اجازه شخصِ دانشمند بوده و قطعاً در متنِ آن، نشانههایی از حکّ و اصلاح دیده میشود.
چنین شیوهای – به خصوص هنگامی که متن را بر مؤلّف قرائت میکردند ـ باعث میشد که نسخهای بدون اشتباه به دست آید. دستیابی به اینگونه نسخهها امروزه برای تصحیح یک متن بسیار تعیینکننده و مهم است. حتّی گاهی چنین نسخههایی حاوی تحریرهایی تازه از متن خواهد بود که حاصل تجدید نظر مؤلّف در کتاب ـ یا آرای ـ خویش است.
نمونه جالب توجّهی از این نسخهها مجموعهای است از آثار ابن ابیالجمهور احسائی که به شماره ۸۷۴ در کتابخانه مدرسه مروی نگهداری میشود. در « شکل۱» تصویر انجامه یکی از آثار این مجموعه را میبینیم که دارای اجازه احسائی به خطّ خود وی است.
در «شکل۲» تصویری از یکی از صفحات میانی همان نسخه را میبینیم که آثار تصحیح و افزودههای مؤلّف بر آن دیده میشود و روشن میکند که چنین نسخههایی علاوه بر صحّت، گاه حاوی افزودهها یا تحریرهای کاملتری از متنِ مذکور میباشد.
باید توجّه داشت که این شیوه سماعِ متون بر علما منحصر به کتب دینی و حدیث نبوده است. برای مثال، هندوشاه نخجوانی در تجارب السّلف (ص۲۹۵ عکسی و ص۳۳۲ اقبال) حکایتی از قول فرزندِ «وزیر سید نصیرالدّینبن مهدی» بدین گونه راجع به پدرش نقل کرده است:
«… من و برادران و همه اهل خانه حاضر بودیم. نفسی سرد برکشید؛ ما گمان بردیم که بر عمر اندوه میخورد. هریکی تسلیه و تسکینی میکردیم؛ گفت: و اللّه العظیم که اسفِ من بر عمر و مال نیست؛ امّا اسفِ من بر آنست که من در انواع علوم ـ از کلام و فقه و ادبیات ـ کتبِ بسیار بر استادانِ فاضل خواندم و بیشترِ آن کتب به خطّ من بود و استادان، به خطّ خویش اجازت بنوشتند و درآن وقت که از بلاد عجم به بغداد میآمدم، حرامیان راه قطع کردند و تمامت آن کتب ببردند…»
مقابله با نسخه اصل (= دستنویس مؤلّف)
یکی دیگر از شیوههای تصحیح نسخه در میان قدما، شیوه مقابله با نسخه مؤلّف است. روشن است که مهمترین دستنویس موجود از یک متن، دستنویس پدید آورنده اثر است که در میان قدما به عنوان « نسخه اصل» نامیده میشد.
بدیهی است که ضبطهای اصیلِ یک متن را در چنین دستنویسی میتوان یافت و قطعاً استنساخ از چنین دستنویسهایی بسیار مطمئنتر از دیگر نسخهها میباشد و لذا گذشتگان سعی میکردند تا نسخههای خود را از روی چنین دستنویسهایی رونویسی کنند و یا نسخههای موجودِ خود را با چنان نسخهای مقابله کنند.
نسخههایی که حاصل چنین مقابلههایی باشد، از ارزش خاصی برخوردار است؛ به خصوص اگر در این مقابلهها دقّت لازم اعمال شده باشد.
نمونهای از این دستنویسها، نسخهای از کتاب شرحالوافیه (نسخه ۵۴۱ کتابخانه مدرسه مروی) است. در «شکل۳» تصویر صفحه پایانی این دستنویس را میبینیم که دارای بلاغ مقابله با اصل است و چنین خوانده میشود:
«بلغ قباله علی نسخه الاصل و لم یکن فیه غلطاً ابدا. فی سنه ۱۲۲۶ قد کتبه و قبله عبد المذنب العاصی محمّدصادق ابن الدکمجی فرمایشاً لجناب الآخوند.»
در «شکل۴» تصویر یکی از صفحات میانی همان نسخه را میبینیم که در آن حکّ و اصلاحاتی به عمل آمده است.
نمونه دیگر از این نسخهها را در «شکل۵» میبینیم. این تصویر مربوط به صفحه پایانی دستنویس مطالعالانوار (نسخه ۳۹ کتابخانه مروی) است. یادداشتی در حاشیه نسخه مذکور ـ حاکی از مقابله با نسخه اصل ـ نوشته شده که چنین خوانده میشود:
«قد قوبلت هذه النسخه مع نسخه الاصل الّتی هی بخطّ مصنّفه الجلیل النبیل العالم العامل العلّامه… الخ»
مقابله با نسخه منقولٌ عنها
دسترسی به چندین نسخه از یک اثر، در روزگاران گذشته مانند امروز آسان نبوده است و ممکن بود که هیچگاه دستنویسی ثانوی از یک متن به دست کاتبان (یا عالمان) نرسد و لذا برخی از کاتبان سعی میکردند تا نسخه خود را حتّیالمقدور بدون اختلاف با نسخه منقولٌ عنها کتابت کنند تا اشتباهاتی افزون بر مندرجاتِ نسخه پیشین، بر متن افزوده نشود. برای این کار پس از کتابتِ نسخه، آن را با نسخه منقولٌ عنها دوباره مقابله میکردند.
نمونهای از این نسخهها دستنویس OR ـ ۱۷۴ کتابخانه دانشگاه لیدن است. در «شکل۶» تصویر صفحه پایانی یکی از آثار این مجموعه را میبینیم. در کنار انجامه نسخه این عبارت دیده میشود:
«قوبل بالاصل المنتسخ منه؛ و الحمد لولیّه و الصّلوه علی نبیّه».
نمونه دیگر، که در «شکل۷» میبینیم مربوط است به دستنویس الجامع بین العلم و العمل النّافع فی صناعه الحیل (نسخه ۳۶۰۶ کتابخانه ایاصوفیا سلیمانیه مورّخ ۷۵۵ هـ) که یادداشت ذیل حاکی از مقابله با نسخه منقولٌ عنها در آن دیده میشود:
«قوبلت هذه النسخه فصحّت علی نسخه الاصل الّذی کتبت منه حسب الطاقه و النّهایه؛ الحمد لله وحده».
مقابله با نسخه دیگر
یکی از شایعترین نمونههای تصحیح متون در گذشته، مقابله نسخه با نسخهای دیگر بوده است. در چنین حالتی اگر به نسخهای ثانوی از یک متن دست مییافتند، دو نسخه را با یکدیگر مقابله میکردند و اگر نسخه مورد نظر دارای اشتباهی بود، شکلِ صحیح را در متن وارد کرده و یا با نشانه «صح» در حاشیه ضبط میکردند. وقتی هم که اختلافی هم عرض در نسخهها وجود داشت، با نشانه «خ ل» یا «نخـ» (= نسخه بدل) در حاشیه نمایانده میشد.[۲]
در چنین نسخههایی معمولاً یادداشتی حاکی از مقابله نسخه با نسخهای ثانوی، در کنار انجامه نسخه نوشته میشد. نمونهای از این یادداشتها را در «شکل۸» میبینیم. شکل مذکور مربوط به دستنویس شرح بیست باب ملا مظفر (نسخه ۲۱۲۹ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران) است که در کنار انجامه آن بلاغی بدین قرار نوشته شده است:
«بلغ المقابله من نسخه اخری فی ۱۰۸۱ غرّه ربیعالآخر بقلم ثانی من باب العالی»
در «شکل۹» تصویر صفحه دوم از همان نسخه را میبینیم که در حاشیهها، اختلافات دو نسخه با نشانه «نخـ» و تصحیحات یا افتادگیها با نشانه «صح» نمایش داده شده است.
در مورد تصحیح با نسخه ثانوی سعی میشد تا از نسخهای صحیح استفاده شود و چنین امری را در کنار انجامه نسخه یادداشت میکردند. نمونه آن را در دستنویس هدایهالمتعلمین فی الطب (نسخه کتابخانه بادلیان آکسفورد، مورّخ ۴۷۸ هـ) مشاهده میکنیم. یادداشت مقابله نسخه بدین قرار است:
«قابلت من نسخه صحیحه و صحّحته بقدر الوسع… ربیعالآخر لسنه اثنی ثمانین و ستّمایه و هذا خطّ اصغر عباد الله ابوطالببن محمّدبن… الطبیب ».
تصویر این انجامه را در «شکل۱۰» میبینیم.
شیوه جمع و تصحیح
یکی دیگر از شیوههای تصحیح در میان گذشتگان، شیوه «جمع و تصحیح» بوده است. ما با توجّه به متنِ نسخه ناسخه مثنوی اثر عبداللطیف عبّاسی اصولِ این شیوه را یادآور میشویم.
این شیوه مانند شیوه پیشین، بر مقابله نسخهها استوار است امّا این مقابله، شامل تصحیح متن به معنای عام آن نیست و در جریان این تصحیح، ضمن مقابله چندین نسخه، متن جدیدی به دست میآید که شامل مندرجات نسخههای دیگر است. در این شیوه دو اصل رعایت میشده است:
۱٫ مقابله نسخهها با یکدیگر و جمع مندرجات نسخهها و به دست آوردن متنی جامع از محتویات تمامی نسخهها
۲٫ تصحیح متن بر اساس متنِ جامعی که از نسخهها به دست آمده است
ذکر یک نکته در اینجا لازم است و آن اینکه بیشتر نمونههایی که از این شیوه به دست داریم مربوط به « متون منظوم» است. اعمال این روش در متون منظوم به دلیل بخشبندی ماهوی متن به اجزائی کوچکتر (ابیات)، به صورتی آسانتر امکانپذیر بوده است.
یکی از نمونههای جالب توجّه از این شیوه، تدوین شاهنامه فردوسی توسّط حمدالله مستوفی در تاریخی پیش از ۷۳۵ هجری (تاریخ خاتمه ظفرنامه که در آن به شاهنامه نیز اشاره شده).
نمونه دیگر تدوین شاهنامه بایسنغری است که بنا بر مشهور در سال ۸۲۹ هجری یعنی حدود یکصد سال پس از تصحیح حمدالله مستوفی تدوین و تحریر شده است.[۳]
نمونه شاخص دیگر را باز حدود یکصد سال بعد (۹۰۷ هجری) مشاهده میکنیم. این نمونه مرتبط با انجمنی است که با حمایت فریدون میرزا تیموری جهت بررسی آثار ادبی تشکیل شده بود[۴] و اثری که از آن انجمن باقی مانده، یکی از مبسوطترین دستنویسهای دیوان حافظ با نام « لسانالغیب» است.
باز یک قرن پس از این، نمونهای قابل توجّه از تصحیح دو متن شاخص عرفانی یعنی حدیقهالحقیقه سنائی و مثنوی معنوی جلالالدّین بلخی توسّط عبداللطیف عبّاسی را شاهد هستیم.
خوشبختانه برخی از اهتمامکنندگان فوقالذّکر، به شیوه کار خود در تصحیح متن اشاره کردهاند. برای نمونه حمداللّه مستوفی ابتدا به نادرستی نسخههای شاهنامه فردوسی اشاره کرده و ضمناً یادآور میشود که متن شاهنامه دارای شصت هزار بیت بوده ولی در نسخهها، کمابیش پنجاه هزار بیت ضبط شده بوده است:
«ولیکن تبه گشته از روزگار
چو تخلیط رفته درو بیشمار
ز سهوِ نویسندگان سر به سر
شده کارِ آن نامه زیر و زبر
سخنهاء او را شنیدم نخست
به قولیصحیح و به لفظی درست
کی بودش عدد شصت باره هزار
همه بیتها چون دُرِ شاهوار
در آن نسخَها اندرین روزگار
کمابیش پنجاه دیدم شمار
در آن بیتِ بد بود هم ریخته
شبهوار با دُرّ برآمیخته
چو دیدم بسی نسخَهاءِ چنین
از آن نامه گشتم دل اندوهگین»
ظفرنامه، ص۷
و سپس به شیوه کار خود اشاره میکند و یادآور میشود که با مقابله چند نسخه، متنی مضبوط از شاهنامه به دست آورده و سپس ترتیب ابیات را از نو تنظیم کرده است:
«بسی دفتر شاهنامه به کف
گرفتم ز دانش چو در از صدف
برون آوریدم یکی زآن میان
دَرو شد سخنها لطیف و عیان
چو گشت از مقابل سخنها تمام
به تجدید شد نظمِ آن با نظام
کشیدیم در سلکِ کتبت ورا
در آن تازه شد باز رتبت ورا»
ظفرنامه، ص۷
دیباچهنگار دیوانِ حافظِ تدوینی انجمن فریدونمیرزا (یعنی نسخه لسانالغیب) نیز در شرح کار آن گروه، تنها از تصحیح یاد نمیکند بلکه با واژه « جمع و تصحیح» کارِ مذکور را توصیف میکند:
«… در تاریخ سبع و تسع مئه به نفْسِ نفیس با جمعی کثیر از فضلای انیس و ندمای جلیس به جمع و تصحیحِ این کتاب مبادرت فرمودند». دیوان حافظ (= لسانالغیب)، ص۴۹
وی در توضیح این مطلب (دیوان حافظ [= لسانالغیب]، ص۴۹) مینویسد:
«… قریب به پانصد جلد دیوان حافظ بهم رسیده و بعضی سفاین و غزلیات که پیش از فوتِ خواجه نوشته شده بود با هم مقابل کرده چنانچه بسیاری از غزلهای دلفریب جانبخش که به واسطه کاهلی و تصرّف کتّاب از صفحه روزگار مهجور و نامشهور مانده بود در سلک ربط درآمد…»
عبداللطیف عبّاسی نیز در دیباچه مثنوی ترتیب داده خود (یعنی: نسخه ناسخه مثنوی) به شرح شیوه کار اشاره کرده و تصریح میکند که قصد گردآوری جامع (یا بهتر بگوییم: اجمع) نسخ مثنوی را داشته:
«ابیات زیادتی لابدی را که کُتّابِ خیانتْ انتساب به مرورِ سنین و دهور از قلم انداخته بودند ـ و بلاشکّ از وارداتِ طبعِ فیاضِ حضرتِ مولوی بود ـ از چندین نسخه پژوهش نموده داخلِ کتاب ساخته؛ چنانچه این مثنوی در کمیت نسبت به سایرِ مثنویاتِ عالم زیاده بر دو هزار بیت افزوده.»
عبداللطیف عبّاسی به صورت دقیقتری به نسخههای مورد استفادهاش اشاره میکند و مینویسد:
«اوّلْ مرتبه در سنه اربع و عشرین و الف [۱۰۲۴] هجری در « آهنپوشِ» افغانستان تیراه کابل با مثنویی که استادان کامل این طریقت آن را به دفعات در مدّتِ سی و پنج سال با شصت [نسخه] مثنوی مقابله کرده، بعد از جرح و تعدیل بسیار درست ساخته بودند و در کمیت و کیفیت تمام داشت، مقابله شد و دفعه ثانیه در سنه خمس و عشرین و الف (۱۰۲۵) در « یولم کذر» و غیره از مضافاتِ پشاور (= پیشاور) با چهار پنج مثنوی دیگر محاذات یافته»
عبداللطیف در کنار مقابله دستنویس خود با نسخههای دیگر به مناظره متن با افراد متبحّر و مذاکره درباره مضامین این متن نزد مدرّسان مثنوی میپردازد و از این راه علاوه بر مقابله متن، تصحیح آن را نیز بر اساس دانستههایی که در محضر اساتید کسب کرده است انجام میدهد. خود وی در این مورد مینویسد:
«و کرّه ثالثه در سنه ثلثین و الف (۱۰۳۰) در حینِ توجّهِ « دکن» با عزیزی که رفیقِ سفر بود مناظره شد و مرّه رابعه در سنه احدی و ثلثین [و الف] (۱۰۳۱) در دارالحضور و بیتالسّرورِ برهانپور در خدمتِ بعضی از افاضل و اهالی روزگار که بارها اوقاتِ قدسیسماتِ خود را به تحقیقِ این نسخه منیفه صرف نموده، با وجود سموّ استعدادات ظاهری و علوّ درجات باطنی پیشِ صاحبانِ حال و فارسانِ مضمارِ قال سند کرده بودند و مکرّر به تدریسِ آن اشتغال نموده، کمال ممارست و مهارت داشتند به طریقِ تحقیقِ معانی با چهار پنج مثنوی دیگر که هر کدام در صحّت نظیر نداشت مذاکره شد و در این چهار پنج مرتبه، سوای آن نسخه اوّل که با شصت مثنوی مقابله شده بود، شاید با بیست مثنوی دیگر بلک زیاده مقابله شده باشد که مجموع زیاده بر هشتاد مثنوی میشود.»
چنانکه میبینیم، عبداللطیف عبّاسی نیز در کار خود ابتدا به جمع ابیات مثنوی پرداخته و ضمن تصحیحِ متن، آن را در نزد صاحبنظران نیز بازخوانی میکند. البته وی کار خود را «مناظره» و «مذاکره» نام مینهد ولی وقتی مینویسد:
«در خدمتِ بعضی از افاضل و اهالی روزگار که بارها اوقاتِ قدسیسماتِ خود را به تحقیقِ این نسخه منیفه صرف نموده، با وجود سموّ استعدادات ظاهری و علوّ درجات باطنی پیشِ صاحبانِ حال و فارسانِ مضمارِ قال سند کرده بودند».
مشخّص است که متن را به نوعی «سماع» نزد آنان سماع کرده است و این نشان میدهد که شیوه سماع، حتّی در متنی چون مثنوی معنوی نیز رایج بوده است.
آنچه ذکر شد، شامل اساسیترین شیوههای تصحیح نسخهها در میان گذشتگان بود. برخی از این شیوهها نیاز به بررسی دقیق دارد که باید به تدریج و بر اساس نمونههای بیشتر انجام شود. برای نمونه باید در یادداشتهای سماع و اجازهها بررسی مبسوطی انجام شود تا به دقّت روشن شود که هنگام سماع یک کتاب، دقیقاً به چه شیوههایی عمل میشد و آیا همه این شیوهها یکسان بوده است؟
با روشن شدن جزئیات این موضوع، بخصوص در هنگام فهرستنویسی نسخهها و همچنین تصحیح متون، خواهیم دانست که دقیقاً با چه نسخههایی مواجه هستیم.
آگاهی از این شیوهها، در بسیاری از موارد، تکلیف مصحّح را در رویارویی با متن روشن خواهد کرد و راهنمای خوبی خواهد بود برای اینکه بداند تا چه میزان میتواند به نسخه مورد استفادهاش اطمینان داشته باشد.
ارزش نسخهای که بر مؤلّف سماع شده یا نسخهای که با نسخه مؤلّف مقابله شده یا نسخهای که با نسخه منقولٌ عنها مقابله شده یکسان نیست و مصحّح، در رویارویی با این نسخهها از میزان ارزش نسخههای مورد استفادهاش به خوبی آگاه خواهد شد.
——————————————————————————–
[۱]. تاریخ بیهق، ابوالحسن علیبن زید بیهقی (ابنفندق)، تصحیح احمد بهمنیار، تهران، کتابفروشی فروغی [چ۲، افست مروی]، بیتا.
[۲]. آشنایی با رموز و اختصارات مورد استفاده در نسخههای خطّی برای تصحیح متون لازم است. آقای جویا جهانبخش، بسیاری از این موارد را به همراه کاربرد آنها در کتاب خود با مشخّصات ذیل معرّفی کردهاند:
راهنمای تصحیح متون، جویا جهانبخش، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، تهران، ۱۳۷۸ش [چ۲: ۱۳۸۴ش] ، ص ۳۹-۴۲٫
[۳]. مقاله « مقدّمه قدیم شاهنامه» از علامه قزوینی، مندرج در کتاب هزاره فردوسی، ص۱۵۱٫
[۴]. دیوان حافظ (= لسانالغیب)، از روی تدوین فریدون میرزا تیموری، به اهتمام احمد مجاهد، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۹
اکبر ایرانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران