میراث مکتوب- ششمین پیشنشست همایش ملی «بازتاب فرهنگ و هویت ایرانی در زبان و ادبیات فارسی» با عنوان «مفهوم مردم در گفتمان هویت ایرانی» بیستوهشتم فروردینماه ۱۴۰۳، به همت پژوهشکدۀ زبان و ادبیات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به دو شیوه حضوری و برخط برگزار شد. سخنرانان این پیشنشست، دکتر نیره دلیر (دانشیار پژوهشکده تاریخ ایران)، دکتر یعقوب خزایی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی)، و دکتر فرزانه گشتاسب (استاد پژوهشکده زبانشناسی) بودند و دبیری علمی نشست نیز بر عهدۀ دکتر مریم شریفنسب (دانشیار پژوهشکده زبان و ادبیات) بود.
مفهوم مردم و گفتمان هویت ایرانی در روایتهای اندرزنامهای
در آغاز جلسه، دکتر شریفنسب، دبیر نشست دربارۀ ادبیات تعلیمی و اندرزی و نقش آن در هویت توضیحاتی را ارائه کرد. سپس دکتر نیره دلیر سخنرانی خود را عنوان «مفهوم مردم و گفتمان هویت ایرانی در روایتهای اندرزنامهای؛ بررسی لایههای زمانی عصر ساسانی تا مشروطه» آغاز کرد. او در آغاز به بررسی مفهوم «مردم» ذیل گفتمان هویت ایرانی پرداخت و گفت: توجه به مفهوم «مردم» ذیل گفتمان هویت ایرانی وجه بنیادین دارد و در فهم تأملّات هویتگرایانه جزو مقدّمات و استلزامات آن محسوب میشود؛ با وجود این تاکنون بررسی پیوند این دو کمتر مورد توجه قرار گرفته و در اکثر قریب به اتفاق پژوهشهای مرتبط با هویت ایرانی، مباحث مبتنی بر مفهوم «مردم» در لایههای زمانی و نسبت آن با هویت ایرانی چندان محل توجه نبوده است.
وی در ادامه گفت: در این بحث باید سه مؤلّفه اساسی را مدنظر قرار داد: نخست، متون اندرزنامهای عصر ساسانی و پساساسانی، بر اساس روایتها، داستانها و داستانکهای طرح شده برای حکمرانی ایرانی. دوم، بازنمایی مفهوم مردم در گفتمان هویتِ ایرانیمدارِ اندرزنامهای. سوم، میدان معنایی مفهوم مردم، ناظر بر اصل مفهوم و پادمفهوم راینهارت کوزلک و میدانهای معنایی آنها. از جمله مهمترین کلانروایتهایی که در اینجا محل تردید و کاوش اساسی قرار خواهند گرفت، گفتمان شبان و رعیت یا نظام شبانی در تاریخ ایران دورۀ اسلامی است.
دکتر دلیر افزود: در این بحث با پنج میدان اصلی در لایههای زمانی محتلف روبهرو هستیم: لایۀ زمانی نخست، عصر ساسانی است. لایۀ زمانی دوم، ورود اسلام و لایۀ زمانی سوم، دورۀ میانۀ متقدم(زمان تشکیل سلطنت)، لایۀ زمانی چهارم عصر میانۀ متأخّر بهطور مشخص از حمله مغول تا زمان مشروطه است. لایۀ زمانی پنجم، عصر مشروطه است. شایان گفتن است که ذیل هر کدام از لایههای زمانی اصلی، تعدادی لایههای زمانی فرعی نیز میتوان برشمرد؛ اما در این گفتار تمرکز بر لایههای اصلی است. در لایۀ زمانی نخست، مفهوم مردم در متون پهلوی ساسانی شکل گرفته و میدان معنایی آن بر اساس تکینگی همین مفهوم وجود دارد. لایۀ زمانی دوم که دو قرن نخست اسلامی را شامل میشود، هرچند با متن کمتر مواجهه هستیم اما از سیاق متونی که تولید شده میتوان از «جماعت»، «امت»، «ملت اسلام» به معنای آیینی، مسلمانان، موالی و… سخن گفت. از منظر واژگانی تداوم و انتقال واژه و مفهوم مردم با هویت پهلوی ساسانی به ایران عصر اسلامی را بیشتر از لایۀ زمانی سوم یعنی دوره میانۀ متقدم شاهد هستیم. از منظر محتوایی، تکالیف و وظایف، تغییراتی در مفهوم مردم لایۀ سوم نسبت به لایههای اول و دوم شکل میگیرد؛ میدان معنایی این مفهوم در لایۀ زمانی سوم گسترده و مفاهیمی چون «خلق»، «توده»، «عامه»، «رعیت» و پادمفاهیمی چون «غوغاسالار»، «خارجی» و… در متون آشکار شده است. در لایۀ زمانی چهارم که عصر میانۀ متأخّر است با سیطرۀ مفهومی «رعیت» و کثرت استعمال آن نسبت به مفهوم مردم و منحصرشدن واژگان میدان معناییاش در رعیت و جمع آن رعایا مواجهیم. این سیطرۀ مفهومی بر اساس گفتمان شبانی شکل گرفته و تا زمان مشروطه این گفتمان بهنوعی بر جامعۀ ایرانی تحمیل شده است. با ورود به عصر مشروطه مفهوم مردم دوباره سیطره واژگانی خود را بازیافت و این بار به مفهومی سوژهساز بدل شد و از موقعیت ابژگانی به موقعیت سوژگانی ارتقا یافت. در همینراستا میدان معنایی آن دوباره گسترده شد و پادمفاهیم آن نیز شکل گرفت. در زمانۀ مشروطه، نبرد سیاسی واقعی در پهنای نبرد مفاهیم، پادمفاهیم و میدانهای معنایی مرتبط با آنها رخ داد. در این زمان، دیگر اندرزنامه بهصورت سنتی آن وجود نداشت و گونهای دیگر از متن شکل گرفت که مبنای آن قانون و قانون اساسی بود. قانون اساسی، حقی را برای مردم و مفهوم مردم در مقابل سلطان تعیین کرد. در اینجا در حوزۀ معنایی مفهوم «مردم»، با گسستی از قبل روبهرو هستیم که معنای «شهروند» به معنای مردم حقمدار مدنظر است و نظام سیاسی سلطنت را مورد هدف قرار میدهد.
واسازی مفهوم مردم و هویت مردمی در سیاست نامههای داستانی قرون میانه ایران
در ادامه نشست، دکتر یعقوب خزایی درباره «واسازی مفهوم مردم و هویت مردمی در سیاست نامههای داستانی قرون میانه ایران» سخن گفت. او در ابتدا به این نکته اشاره کرد که مردم و هویت آنان در متون کهن ادبی و تاریخی از جنبههای مختلفی قابل بررسی و تحلیل است، و در این زمینه گفت: در یک تأویل و مطابق الگوی راعی_ رعیتی، ما نمیتوانیم هویتی برای مردم قائل باشیم. در این الگو مردم به عنوان «رعیت» هیچگونه حقی در برابر «راعی» ندارند و لذا پادشاهی و مقام راعی در این نظرگاه، معنایی مطلق، منحصربهفرد و متعیّن به خود میگیرد. ولی طبق یک تأویل دیگر شاید بتوان از شأن مردمی در برخی متون سخن گفت. روش واسازی دریدایی بر این ایده استوار است که مفهوم مردم در دوران تاریخی و در ژانرهای مختلف علمی، معانی متفاوتی را دربر میگیرد. این روش جدید برخی معانیِ پسزده شده را ردیابی میکند. در این انگاره، فرض دولت و حاکمیت به مثابۀ امری مطلق و منفرد که بدون جامعه و مردم معنا و هویت پیدا میکند، فاقد معناست و در یک رهیافتِ دیالکتیکی، پادشاهی و دولت در روابط با مردم هستی مییابد.
دکتر خزایی همچنین افزود: گونهای از سیاستنامه وجود دارند که اندرزهای سیاسی و قواعد و موازین حکمرانی را در قالب داستانهایی از زبان حیوانات عرضه میکنند. در این ژانر سیاستنامهنویسی، نویسنده به داستانپردازی از زبان حیوانات و جانوران متوسل میشود و پند و انتقادات خود را از زبان آنها به خوانندگان خود منتقل میکند. درواقع حیواناتی در این داستانها وجود دارند که ناقل افکار ممنوعه هستند. در اینجا برخی حیوانات، نماد برخی گروههای اجتماعی هستند که زیست آنان زیر تأثیر فرمانروایان زمانه(شیر نماد پادشاهی) است و لذا نویسنده از زبان حیوانات به پادشاهان زمانه اندرزهایی درخصوص رعایت عدالت، اجتناب از ظلم به مردم، شایستهسالاری در اعطای مناصب، احتراز از افراط در خشم و مجازات بیش از اندازه زیردستان و… طرح میکند. این اصل در کلیله و دمنه مبنی بر اینکه تمام خدم و حشم میبایست از پند و نصیحت سلطان فروگذار نکنند، نشانگر اصالت مردم در برابر پادشاه است. در سیاستنامههای داستانی، پادشاه در برابر مردم وظایفی بر عهده دارد؛ اینکه مقامی که به مردم اعطاء میدهد، از روی هوا و هوس نباشد، کسانی را که از امور غافل و فاقد هنر و تخصص باشند، به افراد خردمند و هنرمند رجحان ندهد. دیگر آنکه پادشاه نباید مردم عاقل را بهخاطر گمنامبودن گذشتگان آنان به حال خود رها کند و از آنان در امور حکومت بهره نگیرد. بنابراین در معنای دوم پادشاه از مردم هم پند و اندرز میشنود تا بدینوسیله به حکمرانی مطلوب رهمنون شود. البته در این دست متون، معنایی جنسیت یافته از «مردم» مطمحنظر است و زنان در زمره گروههایی که پادشاه میتواند طرف مشورت آنان قرار بگیرد، محسوب نمیشوند. کلیدیترین مضمون در سه متن مورد مطالعه برقراری عدالت از سوی سلطان است. بهمنظور اجرای عدالت و ایجاد مملکتی آباد، سلطان میباید کارگزاران و عاملانی را منصوب کند که اهل مدارا و مماشات با مردم باشند؛ بدینترتیب میتوان انتظار داشت که نتیجۀ عدالت_ورزی حاکمان در طبقات و گروههای مختلف اجتماعی دیده شود.
نقش آیینهای ایران باستان در شکلگیری هویت جمعی ایرانیان بعد از اسلام
سخنران پایانی پیشنشست، دکتر فرزانه گشتاسب بود که درباره « نقش آیینهای ایران باستان در شکلگیری هویت جمعی ایرانیان بعد از اسلام» سخن گفت. او در ابتدا به معنای هویت و هویت جمعی و ارکان مهم آن پرداخت و ادامه داد: هویت در پاسخ به این سؤال که «ما چه کسی هستیم» نمود مییابد، پاسخی که نشاندهنده مجموعه خصوصیات و ویژگیهای تاریخی، فرهنگی، روانی، اجتماعی و زیستی همانند و یکسان ما است و هویت جمعی(collective identity) نشان میدهد جامعهای که میتواند یک فامیل، یک طایفه، یک قوم، همدین، هموطن یا در بعد جهانی آن همنوع باشند، به یک شیوه مشترک فکری تعلق دارند و در روابط اجتماعی و شیوه زندگی خود روشی مشابه دارند. درواقع هویت جمعی یعنی جایی که شما ضمیر «ما» را برای خود بهکار میبرید و به این ترتیب خود را از دیگران جدا میکنید. مثلاً میگویید، ما به زبان فارسی حرف میزنیم، ما آغاز سال را با نوروز جشن میگیریم، ما شاهنامه را سند هویت ملی خود میدانیم.
یکی از ارکان مطرح و مهم در هویت جمعی «آیین» است. بعد از اسلام، ایرانیان مسلمان جشنها و آیینهای نیاکان خود را که تا آن زمان بهعنوان بخشی از هویت دینی آنها محسوب میشد، حفظ کردند ولی این بار به عنوان بخشی از هویت ملی خود، یعنی آنچه که آنها را به نمادها، سنتها، آداب و رسوم، تاریخ و اسطوره یک ملت واحد متصل میکند. برای این کار قطعاً تغییراتی در اسم و شیوه و زمان برگزاری آیینها دادهاند ولی جزییات جشنها بهقدری دقیق حفظ شده است که شگفتزده میشویم. آیینهای ایرانی که زمانی بهدلیل رسمیت داشتن دین زرتشتی در دولت ساسانی بخشی از هویت مشروعیتبخش جامعه محسوب میشد، بعد از ورود اسلام در انزوا و اقلیت قرار گرفت و هویتی مقاومتی ایجاد کرد، اما با بازنویسی و بازتعریف اصول آن در بستر دین جدید، دوباره جان یافت و به هویتی برنامهدار ارتقاء پیدا کرد، یعنی جامعه به کمک مواد فرهنگی که در دست داشت، یعنی صورت اصلی آیینها و آداب و رسوم، هویتی جدید خلق کرد و جایگاه این آیینها را در فرهنگ و جامعه جدید خود، از نو تعریف و تثبیت کرد.
دکتر گشتاسب در پایان سخنانش شرح داد: ایرانیان به حفظ آیینها و جشنها نیاکانی بهعنوان یکی از مؤلّفههای مهم برای شکلدادن به هویتجمعی خود هم در سطح قومی و هم در سطح ملی توجه داشتند. این سنت که منشأ آن از درون خود جامعۀ ایرانیان مسلمان بود و از حافظه دینی و تاریخی این جامعه برمیخاست، بهدلیل اینکه توسط تمام افراد جامعه پذیرفته شد، در شکلگیری هویت جمعی پایدار این جامعه نقش مهم و بنیادین داشت. روشن است که این مورد، نسبت به زبان فارسی و ادبیات غیردینی، برای ایرانیان مسلمان چالشبرانگیزتر بوده است، چون این آیینها با عقاید و باورهای دینی زرتشتی رابطه تنگاتنگی داشتند، اما این مسئله باعث نشد که ایرانیان آیینهای نیاکان خود را کنار بگذارند؛ بلکه با شناخت دقیقی که از خود و فرهنگشان داشتند، با تغییراتی، آن آیینها را حفظ کردند. شناخت دقیق ماهیت این آیینها بهعنوان یک ویژگی مشترک و همسان بین همۀ ایرانیان و در عینحال بهعنوان امری که آنها را از گروههای دیگر(هم مسلمانان غیرایرانی و هم زرتشتیان که این آیینها را بههمان شکل و صورت کهن برگزار میکردند) متمایز میساخت، باعث شد که جایگاه آن بهعنوان یک عنصر مهم هویتساز در هویت ایرانیان مسلمان تثبیت شود.
منبع: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی