کد خبر:8833
پ
divanhafez

«معرفی» شرح تحقیقی دیوان حافظ

شرح تحقیقی دیوان حافظ از دکتر منصوررستگار فسایی.

میراث مکتوب – این شرح  بی‌نهایت‌، کز حُسن  دوست گفتند

حرفی است از هزاران، کا‌ندر عبارت  آمد

در سال  1349 که کار تدریس زبا‌ن و ادبیات فارسی را در دانشگاه شیراز آغاز کردم‌‌‌، مسئولان آن دانشگاه‌، سرگرم تهیه‌ی مقدّمات برگزاری کنگره‌ی بین‌المللی حافظ و سعدی بودند که باید از هفتم تا یازدهم اردیبهشت  سال 1350‌ در شیراز برگزار می‌گردید‌، پیش از آن تاریخ‌، اما هنوز هیچ کنگره‌ی مهم و خاصی درباره‌ی حافظ، در ایران برپا نشده بود، و برگزاری این کنگره، آن هم در شیراز، که زادگاه و آرامگاه این دو شاعر ‌‌بی‌همتا است، می‌توانست بیش از همه، به اهمیت سعدی و حافظ و نقش آن دو، در تعالی شعر و فرهنگ ایرانی تأکید بگذارد و آن را همچون کنگره‌ی فردوسی و سعدی – که سالها پیش در تهران و مشهد برگزار شده بود- از اهمیتی تاریخی برخوردار بسازد‌، به‌علاوه، از آنجا که این کنگره‌ی بین‌المللی‌، نخستین همایش بزرگ ادبی بود که در شیراز برپا می‌شد و دانشگاه شیراز‌، برگزاری آن را برعهده داشت، دانشگاه همه‌ی توان مادی و معنوی خویش را به‌کارگرفته بود تا آن را به بهترین وجهی برگزار کند و به‌راستی چنین کرد.‌ شادروان دکتر علی‌محمد مژده (م. 1382) و دکتر حسن خوب‌نظر که کارهای علمی و اجرایی کنگره را برعهده داشتند ، با لیاقت و درایت کامل‌‌‌‌‌، مقدمات کار را فراهم می‌آوردند من هم از همان آغاز‌‌‌، در کمیته‌ی  انتشارت آن کنگره فعالیت داشتم.

سرانجام‌، هفتم اردیبهشت  1350 فرارسید و این کنگره‌ی باشکوه در نارنجستان قوام برگزار شد و به‌دلیل  برنامه‌ریزی عالی و شرکت بسیار‌ی از حافظ‌شناسان بزرگ ایرانی و خارجی و ارائه‌ی مقالات  علمی و تحقیقی ارزنده‌، برگزاری آن‌، به‌عنوان نقطه‌ی عطف بسیار مهمّی در تحقیقات حافظ‌شناسی  وسعدی‌پژوهی   دوره‌ی معاصر، به ثبت رسید و دو جلد مجموعه‌ی سخنرانی‌های ارائه‌شده در آن کنگره نیز، در سال 1352 به‌کوشش اینجانب‌، در سلسله انتشارات دانشگاه شیراز منتشر گشت و با‌رها تجدید چاپ شد که مقالات ارایه شده در آن، می‌تواند کیفیت ممتاز این کنگره را ‌ نشان دهد.

من از آن کنگره درس‌های فراوانی آ‌موختم و حافظ و سعدی را بهتر شناختم؛  مخصوصاً از آن زمان بود که حافظ، در ذهن من جایگاهی خاص پیدا کرد و در کنار فردوسی نشست ـ که همیشه به وی عشق ورزیده‌ام ـ و از آن هنگام  بود که به این  نتیجه رسیدم که فردوسی و حافظ‌، دو روی سکّه‌ی فرهنگ و تمدن و منش‌های ایرانی هستند که با‌ید به سخن و اندیشه‌ی آنان بسیار بهتر و بیشتر توجه کرد تا هویت ملی و فرهنگی ایرانی را از آنا‌ن آموخت‌؛ به‌تدریج‌، حافظ  با جاذبه‌های  خاص خود  مرا مجذوب و مجذوب‌تر کرد و توانستم او را از زاویای ناشناخته‌تر و وسیع‌تری ببینم و بشناسم و در نتیجه‌،  لسان‌الغیب را‌ صدر‌نشین  علاقه‌های علمی و ادبی خویش بسازم و در سال‌های طولانی تدریس در دانشگاه شیراز و دانشگاه‌های دیگر در ایران و خارج از کشور،‌ بکوشم تا همیشه با حافظ باشم‌، حافظ را بخوانم و بشناسم  وتدریس کنم و بشناسانم و برای رسیدن به این هدف‌، سال‌‌ها اجرای طرح تحقیقی معنی‌شناسی حافظ را دنبال و درس حافظ را در دوره‌های مختلف از کارشناسی تا دکتری تدریس ‌کردم و گاهی هم دانشجویانم را به حافظیه می‌بردم و کلاس‌های درس را در آنجا برگزار می‌کردم و مدت‌ها، در عصرهای شنبه‌ برای گروهی از حافظ‌ دوستان در یکی از حجره‌های حافظیه‌، حافظ‌خوانی می‌کردم‌، در هر سمینار و مجمعی که از حافظ سخن می‌رفت‌، با علاقه و رغبت فراوان شرکت می‌جستم و به سخنرانی و عرضه‌ی مقاله می‌پرداختم و در کوشش‌هایی، که برای  نامگذاری «روز حافظ»، ایجاد «مر‌کز حافظ‌شناسی»، انتشار مجله‌ی «حافظ‌پژوهی» و «انجمن دوستداران حافظ»‌ صورت  می‌گرفت‌، شرکت مستقیم داشتم و در سال‌های اخیر و در دوران بازنشستگی نیز برنامه‌های حافظ‌خوانی و فال حافظ را درشبکه‌های جهانی اینتر‌نت  ارائه می‌کردم‌، و در سال 1385 مجموعه‌ی مقالات خویش را در‌باره‌ی حافظ، تحت عنوان  حافظ و پیدا و پنهان زندگی  منتشر ساختم، تا کنون 24  مقاله و سخنرانی و 6 کتاب در‌باره‌ی حافظ منتشر ساخته‌ام و راهنمایی یک پایان‌نامه‌ی دکتری را در‌باره‌ی حافظ بر عهده داشته‌ام.[1

ماحصل آنکه در چهل سال گذشته، حافظ‌، عشق زندگی ادبی من بوده است و پیوسته کوشیده‌ا‌م تا با اشتیاق فراوان، هرچه، در‌باره‌ی او نوشته می‌شود‌، بخوانم و حافظ‌‌‌پژوهی را یاد بگیرم و در این میان‌، خواندن و یادداشت‌برداری از مقالات و کتاب‌هایی که در شرح نکات‌، کلمات‌، ترکیبات، جمله‌ها؛ مصرع‌ها‌، ابیات و اشعار حافظ  نوشته شده‌، کار همیشگی و علاقه‌ی دائمی من بوده است و همین انس‌ دیرین و روز‌افزون با حافظ و شعر وی به‌تدریج سبب شد تا به این نتیجه برسم که باید شرحی بر دیوان خواجه بنویسم که برآیند نگاهی دیگر به شعر حافظ باشد‌.

شرحی که جنبه‌ی سلیقه‌ای‌، ا‌حساسی و فردی نداشته باشد و با نظم و طرحی خاص، شعر حافظ را به‌عنوان یک کلّ هنری ببیند و آن را معلّمانه و همچون یک درس تحلیلی و تحقیقی‌، از منظرهای جداگانه‌ی صورت و معنا و هنرهای شاعرانه‌، تجزیه و تحلیل کند و به خواننده نیز این فرصت را بدهد تا با دیدگاهی باز از چگونگی هدف‌ها‌، درون‌مایه‌ها،  نظرگاه‌های خاص شاعر، در ارتباط با  اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی و فرهنگی دوران او، که به‌نوعی در تولد شعرش‌ اثر گذاشته‌اند‌، آشنا شود و تأثیرپذیری‌ها و تأثّرگذاری‌های  حافظ را بشناسد و از عقاید و نظرهای متفاوتی، که محققان در‌باره‌ی  اشعار و افکار شاعر‌  ابراز  داشته‌اند، آگاه گردد.

شرحی که د‌ر نگرش به شعر و زندگی و هنر حافظ، با کارهای دیگرکه تا‌کنون نوشته شده است‌، تفاوتی اساسی  داشته باشد و بتواند دیوان حافظ ‌بزرگ را که به‌دلیل ساختار شاعرانه و ایهامات و ابهاماتی که برخاسته از کیفیت شاعرانه و نگرش مستقل و خاص حافظ است‌ـ و هنوز ناشناخته مانده است‌ـ با روشی حتی‌المقدور علمی و فارغ از سلیقه‌ها و برداشت‌های فردی بشناساند و معرفی کند.

شرحی که به حافظ‌دوستان نشان دهد که حافظ  به‌معنی کامل و دقیق و علمی کلمه «شاعر» است‌، نه چیز دیگر و این سخن بدان معنا است که حافظ تنها ناظم و معلّم اخلاق و سیاست‌‌ورز و دیندار و عارف و رند  و قلندر و… نیست‌، بلکه حافظ  بیش ا‌ز هرچیز و مقدّم بر هر امر دیگری، همه‌ی شهرت و آوازه  و موفقّیت خویش را به‌سبب «شاعری» به‌دست می‌آورد نه به‌جهت هیچ وظیفه و رسالت دیگری‌. مسلماً مقصود از این سخن‌، آن نیست که حافظ معلم یا عارفی عالم و دیندار و حافظ قرآن نیست‌؛ بلکه هدف بیان این نکته است که حافظ اگرچه ممکن است همه یا بعضی از این عناوین را واقعاً داشته باشد‌؛ آنچه موجب مطرح‌شدن و نامدار‌گشتن وی در طی قرون شده و شهرت عرفان و دانایی و قرآن‌دانی وی را به همه جا  برده  است‌، فقط  شعروشاعری او بوده است و  اگر چنین نبود‌، کدام عالم و عارف و رند و قلندر و ناظم و حافظ قرآن و حتی شاه و وزیر و بزرگ قرن هشتم را سراغ داریم که  فقط به‌دلیل داشتن این امتیازات به چنان مقام و منزلت جاودانه‌ای که حافظ در تاریخ ادبی ما بدان دست یافته است‌، رسیده باشد.

 حافظ حتی وقتی که  اخلاق، عرفان، رندی، مدح، مرثیه، پدیده‌های اجتماعی، سیاسی و دینی دل‌پسند دیگر را هم در کلام خویش مطرح می‌سازد هنوز، دقیقاً از موضع یک شاعر سخن می‌گوید‌، شاعرانه می‌بیند، شاعرانه می‌اندیشد و تحلیل می‌کند و شاعرانه‌، به خلق شعر می‌پردازد و شاعرانه بر مخاطبان خود اثر می‌گذارد و همین نکته است که‌ سبب می‌شود تا در هر نوع برداشت و تفسیر و تبیین شعر حافظ‌، نخست‌ به این نکته توجه داشته باشیم که ما با یک شاعرواقعی سر‌و‌کار داریم که شعر، تنها وسیله و ابزار هنری بیان اندیشه‌های او است و همین عمل شاعرانه‌ی او ا‌ست که سبب شده است تا شعر او قرن‌های متمادی‌، همچنان بر مردم اثر بگذارد و فارسی‌زبانان و دوستداران ‌شعر در سخن وی، گمشده‌ی خود را بیابند و بشناسند و به او ایمان بیاورند و گنگان خواب‌دیده، در شعر وی حرف ‌دل و خواب ناگفته و ناشنیده‌ی خویش را بیابند و کلام پر ابهام و ایهامش را که چون ا‌لماسی درخشان و تراشیده‌، هنرمندانه و زیبا است‌، تا حد سخن قدّیسان و پاکان الهی و تأثیر‌گذار، بالا ببرند و آن را «لسان‌الغیب» بخوانند، و کسانی  چون محمّد گلندام‌، او را « مفخر علما، استاد نحاریر‌الادباء‌، معدن‌اللطایف‌الرّوحانیه، مخزن‌المعارف‌السبحانیّه، شمس‌الملّه‌ی والدّین »  بخوانند و مردم، سخن او را تفسیر و تأویل کنند‌‌، با آن فال بگیرند و در هر موقعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌ از خلال شعر حافظ، پیامی متناسب با دوران خویش بیابند و به شاعر جاودانه‌ی خویش ببالند و او را بستایند.

بنابراین باید به یاد داشته باشیم، اگرچه هر صفت خوب و والایی را که به حافظ نسبت می‌دهیم‌، شایسته‌ی اوست‌؛ امّا همه‌ی این اوصاف‌، فرع بر شاعر‌ی او است و نباید اهمیت هنر شاعر‌ی وی را تحت‌الشّعاع قرار دهد و اهمیت  شاعری حافظ را از  ذهن ما بزداید؛ زیرا شعر حافظ‌، کمال سخن فارسی و معنای واقعی و دقیق تأثیر‌گذاری هنر‌، در جامعه‌ی ما است که نه تنها از همه‌ی امتیازات ادبی سخن سعدی و فردوسی و دیگر بزرگان شعر فارسی برخوردار است‌؛ بلکه دارای ویژگی‌های منحصربه‌فردی نیز هست که نتیجه‌ی زندگی  شاعرانه‌ی حافظ و یگانه‌شدن شعر شاعر با زندگی است و این همان پدیده‌ای است که این  آوازه‌خوان را با آوازش یکی می‌کند.

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه / که لطف نظم و سخن‌گفتن‌ دری‌ داند‌‌‌ ( 10/174)

حافظ به‌معنی حقیقی کلمه شاعر است و این اصلی‌ترین نکته‌ای است که در این شرح به آن توجه می‌شود.

شرحی که بر همه‌ی دیوان باشد‌، نه غزل‌ها‌: هدف شروح  کامل یا ناقصی که تا‌کنون بر دیوان حافظ نوشته شده است‌،بیشتر، شرح غزل حافظ بوده است‌ـ زیرا غزل‌، نوع غالب شعر حافظ است‌ـ و دیگر انواع شعر حافظ را تحت‌الشّعاع قرار می‌دهد‌، درحالی‌که در بین مثنویات‌، دوبیتی‌ها‌، رباعیات‌، قصیده‌ها و قطعا‌ت و حتی فردیات حافظ‌، اشعاری هست که  مظهر اعلای شعر و زیبایی‌های شاعرانه است و غفلت از آنها به‌معنی فراموش‌کردن بخشی از خلاقیت‌های هنری حافظ است و ستمی بر خوانند‌گان شعر ا‌و.

در نتیجه، بر آن شدم که  شرح تحقیقی دیوان  حافظ  را فقط به توضیح و تبیین غزل حافظ محدود نسازم و به شرح همه‌ی اشعار غزل و غیر غزل او نیز بپردازم تا حافظ و شعرش را بهتر بشناسانم و طبعاً  تفسیر و تحلیل همه‌ی دیوان حافظ‌، به هدف عمر من تبدیل شد و بر آن شدم تا در این شرح، حتی‌الامکان، همه‌ی اشعار دیوان حافظ را بررسی و تحلیل کنم و از آنجاکه معمولاً در شروح  حافظ و چاپ‌های  مختلف دیوان او، همه‌ی اشعار ضبط نشده‌، یا کاستی‌ها و افزوده‌هایی دارد و گاهی نیز متنی که اساس  شرح قرار گرفته‌، معلوم یا معتبر و تحقیقی نیست‌، برآن شدم تا اساس کار این شرح را‌، نسخه‌ی تصحیح دکتر خانلری‌ قرار دهم‌. و همه‌ی اشعار را با یک ا‌لگوی  یکنواخت‌ شرح کنم و از هنگامی که این فکر را در ذهن پروردم و تا زمانی  که آن ر‌ا به اجرا گذاشتم‌، با توجه کامل به این هدف  که  «شرح تحقیقی دیوان  حافظ»  باید در‌باره‌ی شعر حافظ  باشد، سال‌ها وقت شبانه‌روزی  و عمر خویش را با حوصله و بی‌شتاب‌، صرف تهیه‌ی مواد و لوازم تألیف این شرح‌ کردم و در همان حال، بارها نمونه‌ی کارهایی را که تهیه‌کرده‌ بودم، با دانشجویان خود در کلاس‌های حافظ‌، و با برخی از صاحب‌نظران حافظ‌شناس‌، در میان نهادم و کوشیدم تا نقاط ضعف و قوت هریک را بشناسم و در آن‌ تجدید‌نظر کنم و به‌لحاظ صورت و معنا، بخش‌هایی را‌ حذف‌، اضافه یا باز‌نویسی کنم و در نهایت، با استفاده از همه‌ی منابع علمی و شایان استنادی که بدان‌ها دسترسی داشتم، آن را به مراحل پایانی برسانم  و اینک چه خوب و چه بد، چه کامل و چه ناقص، این همان کتابی است که در نظر داشته‌ام و امیدوارم  که « شرح تحقیقی دیوان  حافظ » با همه‌ی نقایصی که ممکن است داشته باشد، وسیله‌ی انتقال علمی و تحقیقی شعر حافظ به نسل معاصر و کسانی باشد که در آینده طالب شناختی معقولانه‌، متفاوت و  متعادل‌ از شعر او هستند، تا چه قبول افتد و که در نظر آید.

می‌دانم که کار در‌باره‌ی حافظ‌، همیشه بحث‌انگیز و ماجرای حافظ‌، پایان‌نا‌پذیر است و من نیز فروتنا‌نه و پیشا‌پیش‌، اعتراف می‌کنم که پای ملخی را پیش سلیمان می‌آورم و هنوز هزاران نکته‌ی نا‌گفته در‌باره‌ی حافظ و شعر او هست که بدان نرسیده‌ام و ان‌شاء‌الله بسیاری از خوانندگان امروز و فردای این کتاب‌، بدان خواهند رسید و به مرور ایّام‌، خطاهای این کتاب را با کرامت و بزرگواری خود بر‌طرف خواهند کرد و در بهبود راه و روش این کتاب‌، یاری خواهند رسانید، این کتاب  بخشی از آرزوهای بر‌آورده شده‌ی من است‌، که خدای‌ حافظ را به‌دلیل همین توفیق سپاسگزارم.

شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا / بر منتهای همّت خود کامران شدم (2/314)

باید گفت که دیوان حافظ میراث همه‌ی ایرانیان است و آنچه درباره‌ی حافظ  نوشته و منتشر می‌شود‌، در ذهن همگان می‌نشیند و نقد و بررسی می‌شود و بسیاری از صاحب‌نظران‌، محققان و دوست‌داران حافظ در‌باره‌ی آن اظهار‌نظر می‌کنند و این اثر نیز از آن قاعده مستثنی نیست و از قضا این‌گونه نقد و بررسی‌ها می‌تواند به کمال هر اثری  و تجدید‌نظر و رفع خطاها و اشتباهات آن بینجامد که این‌جانب پیشاپیش از همه‌ی کسانی که زحمت چنین بررسی‌هایی را خواهند کشید‌، صمیمانه سپاسگزار است و آن را  محبتی بزرگ در حق  خود می‌داند.

معّرفی تفصیلی شرح تحقیقی دیوان حافظ

روش کار

برای معرفی  شرح تحقیقی دیوان حافظ‌، نخست‌، باید توجه خوانندگان عزیز را به نکات زیر جلب کنم تا هدف‌ها‌، روش‌ها‌، و نحوه‌ی بر‌خورد با شعر حافظ و مسایل و مشکلات و شیوه‌های تفسیر و تبیین آن در این کتاب روشن شود:

الف‌ـ کوشش می‌شود تا در این کتاب‌، هر غزل یا شعر دیگر حافظ، مستقلاً شرح شود به‌نحوی‌که  هم به قالب و شکل ظاهر‌ی شعر و ویژگی‌های آن توجه شود و هم به معنا و هنرها‌یی که در شعر به‌کار رفته است، تاکنون رسم اغلب  شارحان دیوان حافظ‌ این بوده است  که به‌طور‌کلی یا موردی و بدون تفکیک این مسائل‌، به شرح لغات و ترکیبات و معنی ابیات‌ بپردازند که در این شروح ،معمولاً خواننده‌، ، نمی‌تواند به ساختار واقعی لفظ و معنا‌، به‌عنوان یک پدیده‌ی واحد و مستقل‌، دسترسی داشته باشد و‌لی در این شرح‌، با یک طرح یکسان و هماهنگ‌، لفظ و معنی و هنر‌های شاعرانه‌ی هر شعر حافظ‌، به تفکیک و در جای خود‌، به طور منطقی تجزیه و تحلیل می‌شود و اجازه‌ی تداخل و خلط مباحث، داده نمی‌شود و هدف آن است که هر سخن و لفظ و معنا و صنعت و هنر شاعرانه‌ای، بدون کلی‌گویی و مطلق‌سازی و فقط در جای خود و با ملاحظه‌ی فضای خاص همان شعر و با استمداد از سخن خود حا‌فظ  و عندالّلزوم، با ذکر شواهدی از دیگر متون نظم و نثر،‌ بحث و بررسی شود و به همین دلیل‌، اگرچه ممکن است گاهی در کتاب مطالبی مکرر شود‌، این تکرار‌، به حفظ استقلال غزل و شرح آن و استفاده‌ای، که عاید خواننده می‌شود، می‌ارزد و در نتیجه‌ مطا‌لعه‌کننده‌ی هر غزل می‌تواند عقیده‌ و منش و روش شاعر را در هر شعر و غزل‌، به استقلال و با توجه به حال و هوای همان شعر‌ بشناسد‌.

در اینجا و در  تجزیه و تحلیل‌های این کتاب از هر غزل یا شعر غیر غزل، پیش‌داوری و اثبات و القاء هیچ اعتقا‌دی منظور نیست و هیچ فکر و روشی‌، کلی و مطلق‌سازی نمی‌شود، بنابراین کوشش اصلی در آن است تا در هرغزل یا شعر‌، بدون هیچ ملاحظه‌ای‌، سخن حافظ را به‌لحاظ قالب و معنا و هریک از فروع آن تقسیم و برر‌سی کند.

پنچ بخش بررسی هر غزل یا غیر غزل در شرح تحقیقی دیوان حافظ:

روش کار در این کتاب‌، چنین است که پس از ارایه‌ی متن شعر و ذکر اختلاف نسخ و نشان‌دادن افزوده‌ها یا کاستی‌های آن، هرغزل یا غیر غزل حافظ، در پنج مبحث جداگانه تفکیک و توضیح و تبیین شود که این مبا‌حث به شرح زیر طبقه‌بندی می‌شود‌:

الف: متن شعر‌: ( غزل، قصیده و…)؛

ب: 1. ساختار شعر

2. نوع شعر 

3. معنی واژه‌های شعر

 4. معنی بیت‌های شعر

  5. منابع شناخت بهتر شعر

الف‌ـ متن شعر: اشعار حافظ را در این کتاب‌‌، از نسخه‌ی مصحّح خانلری‌، با ذکر نسخه‌بدل‌های آن‌، بر‌گز‌یده‌ایم و به هر غزلی، عنوانی برآمده از مضامین غزل بخشیده‌ا‌یم که این عناوین به انتخاب این نگارنده است وطبعا در هیچ نسخه‌ی خطی یا چاپی، مذکور نیست؛ در اینجا باید خاطر‌نشان ساخت که در این کتاب‌، اگرچه اساس کار، بر چاپ خانلری است‌، امّا در مواردی نیز  برخی کلمات یا ابیات متفاوت را که در نسخ مورد استفاده‌ی ایشان آمده است‌، برای متن مناسب‌تر یافته‌، از آن استفاده کرده و در متن گذاشته‌ایم و همه‌ی این قبیل موارد را هم دقیقا نشان داده‌ایم. به‌علاوه‌، در نمونه‌های معدودی هم‌‌ ـ که به برخی ازکلمات یا ابیات بحث‌انگیز مربوط است ـ به نسخی که مورد مقابله‌ی ایشان نبوده است،‌ مراجعه و از دفتر دگر‌سانی‌ها در غزل‌های حافظ تألیف استاد سلیم نیساری یا از کتاب حافظ بر‌تر کدام است؟ تألیف استاد رشید عیوضی،   استفاده‌ی بسیار کرده‌ایم.

 

در این بخش، تعداد اشعار منسوب به حافظ متفاوت است و روایت‌های مختلف لغوی و تقدّم و تأخّر ابیات و کمی و بیشی آنها‌، نیز از مسایلی بسیار بحث‌انگیز و گریز‌ناپذیر است که دامنه‌ی بحث و گفت‌و‌گوی‌ آنها‌، پایان‌ناپذیر و نتیجه‌گیری  قطعی و مطلق از آنها بسیار مشکل است و طبعاً هر کسی که درباره‌ی شعر و سخن حافظ‌ کاری کوچک‌، یا بزرگ‌، انجام می‌دهد‌، باید درانتظار آرای فراوان مخالف و موافق هم باشد.

تعداد غزلیات‌ حافظ‌ در نسخه‌های‌ خطّی‌ دیوان‌ او، تفاوت‌هایی‌ دارد. (قزوینی، دیوان حافظ، ص لج)

در این کتاب‌، متن شعر‌، در پنج قسمت به شرح زیر مضبوط است‌:

ا. شماره‌ی غزل‌، مثنوی یا

2. عنوانی که بر‌‌آمده از متن شعر و پیام اصلی آن است.

3. متن شعر با شماره‌گذاری ابیات آن که بر اساس چاپ خانلری است و همه جا، ابیات  بر‌گرفته‌شده از این چاپ‌، در  داخل (کمانک‌) و با ذکر شماره‌ی غزل و بیت آن نشان داده می‌شود.

 4. برای اطلاع خواننده از تفاوت‌ها و افزوده‌هایی که در نسخه‌ها وجود دارد، ابیات افزوده شده، در برخی از نسخه‌ها‌، در ادامه‌ی متن و در خارج از متن اصلی ذکر می‌گردد.

 5. تمامی ا‌ختلاف نسخه‌ها بر حسب چاپ خانلری و گاهی برطبق دفتر دگرسانی‌ها در غزل‌های حافظ‌، از سلیم نیساری یا حافظ‌ بر ترکدام است‌، از رشید عیوضی‌، ذکر می‌شود تا خواننده خود نیز  بتواند با سنجش شعر با نسخه‌بدل‌ها‌ی آن‌، به نتیجه‌گیری بپردازد.

بحث در‌باره‌ی ساختارشعر حافظ:

 این بخش‌، شامل توجه به قالب و محتوای شعرحافظ است که به سبب وسعت‌ و تنوع‌ اندیشه‌ی‌ آفریننده‌ی‌ شاعر‌، موجب  خلق  معانی‌ رنگارنگ‌ و افکار موّاج وی‌‌، در زمان‌ها و مکان‌ها و شرایط‌ گوناگون‌ لحظه‌ تولد شعر می‌شود و وزن‌ و آهنگ‌ و قالب‌ها و کلمات‌ مختلف و گونه‌های‌ متفاوت‌ شعر را پدید می‌آورد که‌ هر یک‌ از این موارد می‌تواند تاریخچه‌ی‌ خاص‌ و مستقلی‌، جدا از دیگر سروده‌های‌ شاعر داشته‌ باشد که‌ متأسفانه‌ در نقد شعر سنتی‌ فارسی‌ به‌ دلایل‌ مختلف‌ رعایت آداب و سنن رایج اجتماعی‌ و فرهنگی‌، مورد توجه‌ قرار نگرفته‌ است‌ و تنظیم‌ صوری‌ دیوان‌های‌ شاعران‌ بزرگ‌‌، از جمله حافظ، بر حسب‌ پایان‌ بندی‌ قوافی‌ و ردیف‌ها، صورت گرفته و تاریخ‌ صریح‌ و روشن‌ و توضیحات‌ مربوط‌ به‌ مکان‌ پدید‌آمدن‌ شعر را فاقد است و اجازه‌ نمی‌دهد که‌ کیفیت‌ پدید‌آمدن‌ گونه‌های‌ شعر و تمایزهای‌ زمانی‌ و مکانی‌ و ذهنی‌ آنها‌، در هنگام‌ ساخت‌ شعر بازشناسی گردد. بنابراین‌ قضاوت‌های‌ ما در این‌ باب‌، کلّی‌ و غیر‌دقیق‌ و مبتنی‌ بر معیارهای‌ ظاهری‌ و معانی‌ روشن‌ و عمومی‌  موجود در شعر خواهد بود و طبعاً از معیارهای علمی‌، برخوردار نیست‌، هر شعری‌، دو شکل‌ ظاهری‌ و درونی‌ دارد:

1.  شکل‌ ظاهری‌ که عبارت‌ است‌ از ترکیب‌ مصراع‌ها و ابیات‌ با یکدیگر به‌ اعتبار وزن‌ و قافیه‌ و ردیف‌ که‌ به‌‌عنوان مثال، غزل یکی از آنهاست‌.

2. شکل‌ درونی‌ یا ذهنی‌ که‌ عبارت‌ است‌ از پیوستگی‌ عناصر مختلف‌ یک‌ شعر در ترکیب‌ عمومی‌ آن‌

حافظ‌‌، شاعری شیراز‌گیر و شیراز‌میر است و در قلب این شهر بحران‌زده‌، در قرن هشتم هجری‌، دلزده‌ و مغموم‌، در خود فرو‌می‌رود و یافته‌هایش‌ را از جهان‌ بیرون‌، درونی‌ می‌کند. کم‌گوی ‌ گزیده‌گوییِ است که در شعر خود، هر حادثه‌ای‌ را با تحلیلی‌ ژرف‌‌نگرانه‌  ولی شاعرانه‌، از سطح‌ به‌ عمق‌ می‌کشاند و هرگز بیان صورت‌ ملموس‌ و صحنه‌ی بیرونی‌ حوادث‌ و امور؛ یعنی‌ قشر و سطح‌ عوام‌پسند حوادث‌، او را ارضاء نمی‌کند، او شعرش را به انعکاس  اعماق و ژرفاهای زندگی موظّف می‌سازد.

 

حافظ، غزل‌ را اصلی‌ترین‌ قالب‌ پیام‌ها و اندیشه‌هایش‌ قرار می‌دهد و به همین جهت است که در هر قالب دیگری هم که سخن بگوید‌، آن قدرشاعرانه‌، کوتاه‌ و فشرده‌‌، سخن‌ می‌گوید که‌ تک‌بیت‌های‌ غزلش‌ را به‌ خاطرمی‌آورد و هرگز قالب و معنای متفاوت، خد‌شه‌ای در رسالت شاعرانه‌ی وی به وجود نمی‌آورد، او رند و خوشباش و منتقد و عالم و عارف و موسیقیدان‌ و اندیشه‌ورز است‌، ولی سخنش «‌شعر» باقی می‌ماند و در نتیجه، نه تنها تبلیغ‌گر بی‌روح هیچ‌یک از این اندیشه‌ها نیست‌، بلکه همه چیز ر‌ا، با دید‌ی شاعرانه‌، نقادانه و تردید‌آمیز می‌نگرد‌، تا بتواند نور حقیقت را از فراسوی ابرهای ابهامی که بر آن نشسته است‌، ببیند و به دیگران بنماید‌؛ بنابراین تفکر ژرف‌اندیش حافظ  با ساده‌بینی و ساده‌گویی سازگار نیست و با بغرنج‌گویی‌های «وصّاف»وار نیز سازش ندارد‌، بلکه حافظ‌، به قول خودش « حافظ راز خود و عارف وقت خویش» و کاشف زبان خاص شعر خویشتن است، یعنی همان بیان مستقلی که  متناسب  با بیان اندیشه‌های شاعرانه‌ی  او شکل گرفته است  و این زبان و بیان‌، آن  قدر نرم و انعطاف‌پذیر و هنرمندانه است که به هر مظروفی‌، ظرف ویژه یا ساختار و قالب خاص و متناسب خود را می‌دهد و در نتیجه‌، هر سخن حافظ‌، با هر نوع اندیشه و فکری که باشد‌، بر‌آمده از ذهن شاعرانه و نماینده‌ی  زبان  و جوهر‌ه‌های هنری و لفظی و معنایی خاص اوست و به سادگی از سخن و بیان همه‌ی پیشینیان وی که حتی مورد پیروی و استقبال و اقتباس خود او قرار گرفته‌اند‌، ممتاز و قابل تشخیص است و مُهر خاص ‌شاعر‌ی به نام حافظ را بر خود دارد.

حافظ،‌ مشتاق درک تلاطم‌‌های باطنی‌ و کشف شور و حال درونی و چهره‌های‌ نهفته‌ در پس‌ ظاهر حوادث و اشیاء و اشخاص است و به‌ همین‌ دلیل‌ دیرباور و مشکل‌پسند است‌ و در ورای واقعیات‌، هزار‌لایه‌ی هزار توُ را می‌بیند و راه رسیدن به حقیقت را بسیار طولانی و سخت می‌یابد، که در مباحث آینده به تفصیل از این موارد گفت‌‌و‌گو خواهد شد:

به بوی نافه‌‌ای کاخر‌، صبا زان طرّه بگشاید / زتاب زلف مشکینش‌، چه خون افتاد در دل‌ها                                 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها (5‌/1)

در این مقوله نخست باید بدانیم که شکل ظاهری هر قالب شعری حافظ، به لحاظ تعداد ابیات، وزن، قافیه و ردیف شامل سه قسمت به شرح زیر است که عناوین آن، برگرفته از تقسیم‌بندی‌های بدیع استاد شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر است(شفیعی کدکنی، 1359: 40

الف ـ موسیقی بیرونی شعر

 اصلی‌ترین‌ پدیده‌ی‌ ساختاری‌ شعر‌  حافظ‌، تناسب‌ وزن‌ و موسیقی‌ بیرونی‌ غزل‌ با معنای‌ شعر و تفاهم‌ و توافقی‌ است‌ که‌ آهنگ‌ شعر با معنی‌ آن‌ دارد، به‌عنوان‌ مثال‌، وزن‌های‌ سبک‌، شاد و ضربی‌، معانی‌ شاد و پرتحرکی‌ را نشان‌ می‌دهند و اوزان‌ سنگین‌ و کشیده‌ و پردرنگ‌، تداعی‌‌کننده‌ی‌ غم‌ و اندوه‌ و اضطراب‌ و سکون‌ و بی‌تحرّکی ‌زندگی‌است‌ که‌ نگرانی‌های‌ عمیق‌ شاعر را بازتاب‌ می‌دهد و بدین‌ ترتیب‌ می‌توان‌ صورت‌ و قالب‌ غزل‌  حافظ‌ را از حیث‌ وزن‌ به‌ سه‌ نوع‌ موسیقی‌ شاد، غم‌انگیز و آرام‌ تقسیم‌ کرد و در این ارتباط  به بررسی وزن و بحر شعر تعداد و چگونگی هجاهای شعر از نظر کوتاهی و بلندی آن‌ پرداخت:

1. وزن‌های‌ شاد دیوان‌  حافظ

این‌ وزن‌های‌ ضربی‌ و ریتمیک‌، همیشه‌ انعکاس‌‌دهنده‌ روح‌ شادمانه‌ شاعرند و به‌خوبی‌ می‌توانند نشاط‌، تحرک‌ و جنبش‌ ذهنی‌ و عاطفی‌ شاعر را نشان‌ دهند، به‌ این‌ وزن‌ها که‌ مضامینی‌ شاد و نشاط ‌انگیز را منعکس‌ می‌کنند، بنگرید:

خوش آمد گل و از ین خوش‌تر  نباشد / که  در  دستت به‌جز  ساغر نباشد

زمان‌  خوشدلی‌  دَریاب  و  دُریاب / که‌‌ گل‌ تا هفته ‌دیگر نباشد

                                   ***

ببرد از من‌ قرار و طاقت‌ و هوش / بتی‌ شیرین‌لبی‌ سیمین‌بناگوش

نگاری‌، چابکی‌، شنگی‌، پریوش / حریفی‌، مهوشی‌، ترکی‌ قباپوش

                             ***

سحرگاهان که‌ مخمور شبانه / گرفتم‌ باده‌ با چنگ‌ و چغانه

نگار می‌فروشم‌ عشوه‌ای‌ داد / که‌ ایمن‌ گشتم‌ از مکر زمانه

2 – وزن‌های‌ غم‌انگیز دیوان حافظ

گاهی‌،  حافظ‌ با انتخاب‌ وزن‌هایی‌ کشدار و سنگین‌ به‌ ارایه‌ی‌ مجموعه‌ی‌ ناامیدی‌ها، گله‌ها و شکایت‌های‌ خود می‌پردازد و وزن‌ شعر به‌‌طور‌کامل‌ می‌تواند فضای‌ نومیدانه‌ و غمگین‌ و پرشکایت‌ و گله‌ی مورد نظر شاعر را در ذهن‌ خواننده‌ ایجاد کند. به‌ توافق‌ و هماهنگی‌ اندیشه‌های‌ این‌ ابیات‌ با آهنگ‌ آنها توجه‌ کنید:

سینه‌ مالامال‌ درد است‌ ای‌ دریغا مرهمی / دل‌ ز تنهایی‌ به‌ جان‌ آمد خدا را همدمی

چشم‌ آسایش‌ که‌ دارد از سپهر تیزرو / ساقیا  جامی‌ به‌ من‌ ده‌ تا بیاسایم‌ دمی

                                  ***

نماز شام‌ غریبان‌ چو‌ گریه‌ آغازم / به‌ مویه‌های‌ غریبانه‌ قصّه‌ پردازم‌

من‌ از دیار حبیبم‌ نه‌ از بلاد غریب‌ / مهیمنا به‌ رفیقان‌ خود رسان‌ بازم‌

3 – وزن‌ها‌ی آرام دیوان حافظ

این‌ قبیل‌ وزن‌ها معمولاً برای‌ بیان‌ مضامینی‌ رایج‌ و پند و اندرز و مدح‌ و مطالب‌ غیر عاطفی‌ و معقولانه‌ یا مصلحت‌بینانه‌ مورد توجه‌  حافظ‌ قرار می‌گیرند و در میان‌ آن‌، دو گونه‌ی‌ وزنی‌ دیگر، در نوسانند:

سال‌ها دل‌ طلب‌ جام‌ جم‌ از ما می‌کرد / آنچه‌ خود داشت‌ ز بیگانه‌ تمنا می‌کرد

ا. وزن‌های ‌آرام دیوان

به ‌سرّ جام‌ جم ‌آن‌گه ‌نظر توانی‌ کرد / که ‌خاک‌ میکده‌، کحل‌ بصر توانی ‌کرد

مباش‌ بی ‌می ‌و مطرب‌ که ‌زیر طاق ‌ سپهر / بدین‌ ترانه ‌غم ‌از دل‌ به ‌در توانی‌ کرد

                                            ***

درخت ‌دوستی ‌بنشان ‌که ‌کام ‌دل ‌به‌بار آورد / نهال‌ دشمنی ‌برکن ‌که ‌رنج ‌بی‌شمار آرد

***

چو مهمان‌ خراباتی‌ به‌عزّت ‌باش‌ با رندان / که‌ درد سر‌کشی‌ جانا گرت‌ مستی خمار آرد

در مورد هماهنگی ‌موسیقی ‌بیرونی ‌و معنای ‌شعر دو نکته‌ مهم ‌دیگر نیز باید مورد توجه‌قرار گیرد.

1. شاعر به‌ موسیقی ‌درونی ‌شعر و تجانس‌ و تناسب‌ صوتی ‌الفاظ ‌و عناصر سازندۀ ‌آنها توجه‌ می‌کند و مثلاً در تمام ‌اشعار غم‌انگیز  حافظ‌ تناسب‌ هجاهای ‌بلند و تکرار آنها، نوعی‌ تأثیرگذاری ‌ویژه ‌صوتی ‌را به‌وجود می‌آورد که ‌القاء پیام‌های ‌متناسب ‌با آهنگ‌ شعر را آسان‌ می‌سازد درحالی‌که‌ در اشعار نشاط‌انگیز، از هجاهای‌ کوتاه ‌و سریع‌، بیشتر استفاده‌می‌کند. بدین‌ترتیب‌، رابطه ‌اجزاء شعر  حافظ ‌به‌لحاظ‌ صوتی ‌بسیار مهم ‌است‌.

2. شاعر موسیقی ‌درونی‌ شعر خود را از تنوعی‌ خاص ‌و پردامنه ‌سرشار می‌سازد که ‌در تصویرسازی‌ و خیال‌انگیزی ‌شعر او تأثیری‌ به‌سزا بر جای ‌می‌نهد و به‌تجانس‌ لفظ ‌و معنا و کلیّت‌بخشیدن ‌به‌زیبایی ‌ساختار شعر وی‌ کمک‌ می‌رساند. در این‌ زمینه ‌واج‌آرایی ‌و استفاده ‌از صداهای‌ همگون‌ و متناسب ‌با معنا تأثیربخشی‌ خاصی‌ دارد:

از صدای ‌سخن ‌عشق ‌ندیدم ‌خوش‌تر /  یادگاری‌ که ‌در این ‌گنبد دوّار بماند

                                          ***

 خیال‌ خال ‌تو با خود به‌خاک ‌خواهم‌ برد / که ‌از خیال ‌تو خاکم ‌شود عبیرآمیز

 تا دل‌ هرزه‌گرد  من‌ رفت ‌به ‌چین ‌زلف ‌تو / زآن‌ سفر دراز خود، عزم ‌وطن‌ نمی‌کند

***

 سرو چمان‌ من ‌چرا میل ‌چمن ‌نمی‌کند / همدم‌ گل ‌نمی‌شود یاد سمن‌ نمی‌کند

***

 یاد باد آنکه‌ چو یاقوت‌ قدح ‌خنده ‌زدی‌/ در میان‌ من ‌و لعل ‌تو حکایت‌ها بود

ب‌ـ موسیقی کناری شعر: که مربوط به بررسی قافیه و ردیف شعر و متعلقات آنهاست و به تأثّرات شاعر از وزن‌، قافیه و ردیف شعر دیگران و استقبال و تقلید یا استفاده از آنها‌ می‌پردازد، و اشاراتی دارد به کسانی که به‌دنبال صورت و معنای شعر حافظ رفته‌اند‌، همچون بسحق اطعمه‌ی شیرازی که نقیضه‌هایی بر اشعار حافظ ساخته است. در این قسمت به چند خصوصیت اصلی هر شعر،  چون قافیه ، ذوقافیتین،وحروف وصداهای پیش و پس از روی ، ریدف و حاجب  و… توجه می‌شود‌ .

 در این بخش، اشعاری از شاعران پیش از حافظ یا معاصران وی که  به‌نوعی شباهت‌های  لفظی یا ساختاری و معنوی با شعر حافظ داشته‌اند، یا تصور می‌شود که حافظ از آنها استقبال یا اقتفا و پیروی و تضمین کرده باشد ،با استفاده از منابع مختلف به‌ویژه آنچه شادروان انجوی شیرازی در حواشی چاپ خود از دیوان حافظ، بدان اشاره فرموده‌اند، ذکر می شود

ج‌ـ موسیقی درونی شعر‌: یکی از هنرهای مهم حافظ آن است که  به‌ موسیقی‌ درونی‌ شعر و تجانس‌ و تناسب‌ صوتی‌ الفاظ‌ و عناصر سازنده‌ی‌ آنها توجه‌ می‌کند و مثلاً در تمامی‌ اشعار غم‌انگیز  حافظ‌ تناسب‌ هجاهای‌ بلند و تکرار آنها، نوعی‌ تأثیر‌گذاری‌ ویژه‌ی صوتی‌ یا معنایی‌ را به‌ وجود می‌آورد که‌ القای پیام‌های‌ متناسب‌ با آهنگ‌ شعر را آسان‌ می‌سازد، در‌حالی‌که‌ در اشعار نشاط‌‌انگیز، از هجاهای‌ کوتاه‌ و سریع‌، بیشتر استفاده‌ می‌کند. بدین‌ ترتیب‌، رابطه‌ی‌ اجزای شعر حافظ‌ به‌لحاظ‌ صوتی‌ بسیار مهم‌ است‌ و  حافظ‌ موسیقی‌ آوایی‌ و موازی‌های‌ آوایی‌ و خوشه‌های‌ صوتی‌ را در شعر خود رعایت‌ می‌کند:

 

حدیث‌ هول قیامت‌ که‌ گفت واعظ شهر / کنایتی‌است‌ که‌ از روزگار هجران‌ گفت (2/88)

نماز شام‌ غریبان‌ که‌ گریه‌ آغازم / به مویه‌ها غریبانه قصه‌ پردازم (1/325)

و بدین ترتیب‌، شاعر موسیقی‌ درونی‌ شعر خود را از تنوعی‌ خاص‌ پُردامنه‌ سرشار می‌سازد که‌ در تصویرسازی‌ و خیال‌انگیزی‌ شعر او تأثیری‌ به‌سزا بر جای‌ می‌نهد و به‌ تجانس‌ لفظ‌ و معنا و کلیّت‌ بخشید‌ن‌ به‌ زیبایی‌ ساختار شعر وی‌ کمک‌ می‌رساند. در این‌ زمینه‌ واج‌آرایی‌ و استفاده‌ از صداهای‌ همگون‌ و متناسب‌ با معنا، تأثیربخشی‌ خاصی‌ دارد:

 

از صدای‌ سخن‌ عشق‌ ندیدم‌ خوش‌تر / یادگاری‌ که‌ در این‌ گنبد دوّار بماند

                                       ***

خیال‌ خال‌ تو با خود به‌ خاک‌ خواهم‌ برد / که‌ از خیال‌ تو خاکم‌ شود  عبیرآمیز

                                       ***

تا دل‌ هرزه‌گرد من‌ رفت‌ به‌ چین‌ زلف‌تو / زآن سفر دراز خود، عزم وطن نمی‌کند

                                       ***

سرو چمان‌ من‌ چرا میل‌ چمن‌ نمی‌کند / همدم‌ گل‌ نمی‌شود یاد سمن‌ نمی‌کند

                                       ***

یاد باد آنکه‌ چو یاقوت‌ قدح‌ خنده‌ زدی / در میان‌ من‌ و لعل‌ تو حکایت‌ها بود

این بخش شامل‌: سه قسمت به شرح زیر است‌:

1و2. موسیقی مصوّت‌ها و صامت‌ها، در این بخش سعی می شود تا نشان داده شود که زمزمه‌ی صداها ( :واج‌آرایی) تا چه حد در موسیقی شعر حافظ و اوج‌گیری آن مؤثّر است و حافظ برای ایجاد  نوعی توازن و تناسب خاص در صورت و قالب شعر، تا  چه مایه از این عامل‌، به طور جدّی‌، خواسته یا نا‌خواسته‌، اما با حسی هنری و شاعرانه  استفاده می‌کند. مثلاً صدای مصوت بلند « آ» که از ردیف شعر برخا‌سته است در این بیت شعر طنینی مداوم دارد  و 10بار تکرارمی‌شود.        

دست از طلب ندارم تا کام من بر‌آید / یا تن رسد به جانان‌، یا جان زتن بر آید (1/229)

مثال از حافظ:

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت /  ساق شمشاد‌قدی‌، ساعد سیم‌اندامی ( 2/458)

از دست برده بود‌، خمار غمم‌، سحر / دولت‌، مساعد آمد و‌ می‌، در پیاله بود (4/209)

دست از طلب ندارم تا کام من برآید / یا تن رسد به جانان، یا جان زتن برآید (1/229)

«واج‌آرایی» اصطلاحی است که استاد احمد سمیعی به جای «توزیع» یا «‌ هم‌حرفی» به‌کار برده است[2] و مراد از آن، کاربرد آگاهانه و گاه نا‌آگاهانه‌ی یک حرف [صدا] به تعدّد و تکرار، در یک جمله یا یک مصراع یا یک بیت است‌، نوعی از این واج‌آرایی‌، همان است که در شعر اروپایی، به آن «‌قافیه‌یآغازین»می‌گویند و در آن شرط است که حروف [صدای]اوّل کلمات‌، یکسان باشد ولی در واج‌آرایی‌، فقط تکرار یک حرف [صدا ] مهم است‌، سابقه‌ی این صفت یا ظرافت لفظی‌، بسی کهن است».(خرمشاهی، 1366: ج2،ص 760)

1 – موسیقی معنایی؛ یعنی جنبه‌های هنری و بدیعی و بیانی هرشعر. در این بخش شعر حافظ از تنوعی ‌خاص و دامنه‌ی‌ سرشار بهره‌مند است که‌ در تصویرسازی‌ و خیال‌انگیزی‌ شعر او تأثیری‌ به‌سزا بر جای‌ می‌نهد و به‌تجانس‌ لفظ‌ و معنا و کلیّت‌‌بخشیدن‌ به‌ زیبایی‌ ساختار شعر وی‌ کمک‌ می‌رساند و در اکثر اشعار وی، بروز و ظهوری آشکار دارد.

. 2نوع شعر: به‌‌لحاظ‌ انواع‌ و گونه‌های‌ معنایی‌ شعر حافظ‌ باید گفت‌ که دامنه‌ی این‌ معانی‌ وابسته است به پرواز تخیل و احساس شاعر و وسعت‌ و تنّوع‌ فرهنگی و واژگانی و میراث‌های ادبی و ذهنی او در لحظه‌ی آفرینش شعر و ایجاز و موقع‌شناسی هنری حافظ و آگاهی هوشمندانه‌ای که وی از درک و ذوق مخاطبان خود دارد.

حافظ عصاره‌ی آنچه‌ را که شاعران‌، نثر‌نویسان، هنرمندان‌،‌ عارفان‌‌، عاشقان‌ و فلاسفه‌ و رندان‌ و قلندران‌ و منتقدان‌، پیش از وی‌، در کلام‌ و بیان‌ منظوم و منثور خویش‌ مطرح‌ ساخته‌اند‌، با ذوق خلّاق خویش، به زیباترین و بهترین و هوشیارانه‌ترین صورتی، در ابیات خویش به نمایش گذاشته و دایره‌ی‌ معانی‌ وسیع شاعرانه‌‌ را گسترده‌تر ساخته است و به‌ همین‌ دلیل‌‌، محدود‌کردن‌ معانی‌ شعر حافظ‌ به چند موضوع‌ معیّن‌ چون‌ مدح‌، عرفان‌، عاشقانه‌، ماده‌ تاریخ‌، طنز، حکمت‌ و پند‌، به‌‌هیچ‌وجه‌ مبیّن‌ حوزه‌ی‌ گسترده‌ی‌ معنایی‌ شعر  وی‌ نخواهد بود؛ امّا با بررسی‌ دقیق‌ شعر  حافظ‌ می‌توان‌ به  چند محور اصلی‌تر که بیشتر نمایاننده‌ی حوزه‌ی شعر غنایی اوست، اشاره کرد مانند‌: عشق‌، شادی‌خواری‌، رندی‌، عرفان‌، فخریات‌، طبیعت‌‌گرایی‌، شکواییه‌ها و  خیّام‌واره‌ها، که در این بخش‌، به غنایی‌بودن یا نبودن شعر و گونه‌های مختلف آن از قبیل‌، عاشقانه‌ها‌ی زمینی و عرفانی‌، مدایح‌، اشعار اجتماعی‌، نیز اشاره می‌شود و در همین‌جا‌، حتی‌الامکان‌، شأن نزول شعر، زمان  و مکان سرایش آن‌، اوضاع اجتماعی‌، سیاسی و فرهنگی حاکم بر آن و تصویر‌ کلّی و خاصی که می‌توان از آن شعر داشت‌، ارائه می‌گردد و بدین‌ترتیب‌، این بخش را می‌توان به شناسنامه‌ی هر شعر و غزل حافظ تعبیر کرد و یکی از بارز‌ترین تفاوت‌های این شرح با شروح دیگر، وجود همین بخش است که برآن است تا پاسخی بیابد  برای  آنچه امروزه درباره‌ی تحلیل و تفسیر متن و هرمونتیک شعر، مطرح می‌شود.

 شعر حافظ تفسیر و تأویل‌پذیر است و این تفسیر‌پذیری‌، ناشی از منش شاعرانه و جوهره‌ی خلّاق «‌ شعر» اوست که ایجاز اعجاز‌آمیز‌، ایهام‌ها و نکته‌سنجی‌های شاعرانه‌،  راز‌آمیز و وسوسه‌گر‌، موجب چند‌معنایی‌شدن شعر حافظ می‌گردد و اندیشه‌ی خواننده را به روشنگر‌ی آن بر می‌انگیزد و در فهمیدن  راز پنهانی شعر و لایه‌های نهانی و پرجاذبه‌ی سخن‌، در‌گیر می‌سازد و همین خصلت چندسویگی و الماس‌وارگی شعر حافظ است که‌ سبب می‌شود تا هر خواننده‌ای با زاویه‌ی خاص دید خود شعر او را تحلیل و تفسیر کند و از آن برداشت خاص خود را داشته باشد که مسلّماً‌، در این کار‌، نه تنها عیبی نیست‌، بلکه نشان از دریافت و واکنش بسیار طبیعی هرخواننده‌ای است که با  ذات و جوهره‌ی سیّال شعر، روبه‌رو می‌شود‌، و درست در همین‌جااست که باید به هوش بود و دریافت که عامل این‌گونه برداشت‌ها‌، جوهره‌ی شعری و کمال سخن شاعرانه‌ی حافظ است که دارای چنان ظرفیّتی است که می‌تواند به طرز  شگفت‌انگیزی‌، ذهن ما را به پویش و جوشش و خلاقیّت وادارکند و فوران افکار و اندیشه‌های ما را میسر بسازد.

باید توجه داشت که هر متنی‌، نظام دلالت‌های معنایی را برای مؤلّف دارد و نظام دلالت‌های  معنایی ویژه‌ای برای مخاطب‌، هرگونه سخن، هربار که در پیکر متن ارایه می‌شود دلالت خاصی دارد  و نیز هربار که دریافت می‌شود‌، ارجاع و دلالت تازه‌ای وجود دارد‌، در واقع‌، دریافت متن‌، (خواندن، شنیدن و دیدن) ایجاد سخن تازه‌ای است که به جای سخن مؤلّف به کار می‌رود، شناخت شخصی از نظام دلالت‌ها‌، تأویل متن است….(احمدی، 1383: 153)

شاید بتوان دلیل تأویل و تفسیر‌پذیری شعر حافظ را انس وسیع و همه‌‌جانبه‌ی شاعر با قرآن مجید و رسوخ شیوه‌های زبانی و بیانی آن کتاب آسمانی، در ناخود‌آگاه شاعر دانست و ما با توجه به همین تحلیل‌پذیری اشعار حافظ و آنچه از تحلیل و تفسیر متن و هرمونتیک آموخته‌ایم‌، تحلیل‌های خود را از شعر حافظ، برمبنای نظریه‌های جدید هرمونتیک‌ ارائه کرده‌ایم‌؛ اما باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم‌:

که هر تأویلی به گونه‌ای نسبی (برای زمانی خاص و در پیوند با یک دوران تاریخی) درست است‌، اما هیچ تأویلی به گونه‌ای قطعی  و مطلق، درست نیست». ( همان : ص 157) و با توجه به این موضوع است که در مباحث هرمنوتیک به سه محور« متن محوری»، « مؤلّف محوری» و «مفسّر محوری» اشاره می‌کنند‌ و نتیجه می‌گیرند که «به‌هیچ‌‌‌وجه نمی‌توانیم‌ در‌باره‌ی معنای یک متن صحبت کنیم‌، بدون اینکه به سهم خواننده‌، در آن توجه کرده باشیم».(سلدرون راما و همکاران، 1377: 92)

 

بنابر‌این بر بنیان اندیشه‌ی هرمونیکی مدرن‌، معنای یقینی شعر حافظ، به‌هیچ‌وجه دست‌یافتنی نیست؛ امّا همیشه در خواندن شعر حافظ،  پرسش‌ها‌یی به شرح زیر‌، برای هر خواننده‌ای مطرح می‌گردد‌:

    1. نوع محتوای شعر چیست؟ به‌طور‌کلی نوع شعر ممکن است غنایی یا حماسی یا تعلیمی یا نمایشی باشد، اما در بحث انواع معانی در شعر فارسی‌، می‌تواند عاشقانه‌، عرفانی‌، مد‌حی‌، حکمی‌، اخلاقی‌، وصفی‌، مرثیه‌، رندانه‌، شادی‌خوارانه‌ و مغانه‌،‌ رندانه‌ و قلندرانه‌  و… باشد.

    2. زمان و مکان سرایش  شعرکدام است؟ بدین معنی که غزل یا قالب‌های دیگر در چه هنگام و در چه مکانی و با چه هدفی ساخته شده است در همین‌جاست  که  معرفی رجال و شخصیت‌ها‌یی که در شعر مطرح می‌شوند با استناد به منابع موثّق می‌تواند مشکل‌گشا باشد.

 

    3. اوضاع فرهنگی‌، سیاسی و اجتماعی در شعر چگونه مطرح شده است؟

 

    4. مضمون کلی شعر: که در سطح عمودی شعر مطرح می‌شود و می‌تواند انگیزه‌ها و هدف‌های شاعر و پیام اصلی  و غرض از سرایش شعر را مشخّص و منعکس کند چیست.

 

 3. معنی واژه‌های شعر: در توضیح معنی واژه‌ها و ترکیبات و اصطلاحات دیوان حافظ، بدون داشتن پیش‌داوری‌، به سراغ شعر رفته‌ایم و کوشش کرده‌ایم که هر چه می‌نویسیم علمی و مبتنی بر واقعیت‌های درون‌متنی یا میان‌متنی باشد‌، نه اطلاعات لغوی محض که ممکن است در بافت شعر هیچ‌جایی نداشته باشد‌، به همین جهت گاهی از واژه‌ای معیّن‌، به‌دلیل نقش خاص آن در شعر، مفصّل‌تر بحث کرده‌ایم و در ذکر معنی  لغاتی کم‌اهمیت در متن، اختصار را رعایت کرده‌ایم و همیشه از فرهنگ‌های معتبری چون دهخدا، معین و فرهنگ‌های تخصصی شعر حافظ‌، استفاده‌ی فراوان  برده‌ایم.

 

  در این بخش واژه‌های کلیدی شعر‌، با ذکر شماره‌ی بیت، معنی می‌شود و فقط به‌معانی مورد نظر شاعر در آن بیت توجه می‌گردد و گاهی مثال‌ها‌یی در تبیین معنا‌، از خود حافظ یا شاعران و نثرنویسان دیگر ارائه می‌شود تا مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین معنا‌، برای آن واژه‌، ارائه شود‌، به همین دلیل اشاره به معنی واژه‌ها، اغلب، کوتاه و سرراست است و همین که معنای واژه‌ای با مضمون شعر تناسب داشته باشد، کافی است. اما، هرجا که لفظی جنبه‌ی ایهامی یا تصویری و هنری خاصی هم داشته باشد‌، مفصل‌تر بدان اشاره می‌شود و در همین بخش‌، شرح و توضیح اضافات‌، ترکیبات و جمله‌ها و عبارات شعر، برحسب نقشی که در ساختار معنایی و لفظی و هنری شعر بر عهده دارند‌، ارایه می‌گردد، با این هدف که روشن گردد که این قبیل کلمه‌ها، تر‌کیبات و جمله‌ها‌، از نظر لفظی و معنایی و حتی حالات صرفی و نحوی خود، چگونه در خدمت سخن حافظ و تأثیر‌بخشی آن در‌آمده‌اند. بنابراین کلمات هر شعر یا غزل، با این هدف توضیح داده می‌شود که خواننده، همه‌ی اطلاعات لازم را در‌باره‌ی آن‌، در چهار‌چوب ساختار همان شعر، به‌دست بیاورد و نیازی به مراجعه به بخش‌های دیگر کتاب نداشته باشد.

 

4. معنی بیت‌های هر شعر: این بخش‌، با ذکر شماره‌ی بیت آغاز می‌شود و شرح معنای بیت‌ها به‌طور مستقل بیان می‌گردد تا برآیند کلّی مضمون و فکری باشد که با توجه به مضمون غزل‌، در محورهای افقی و عمودی شعر حافظ مطرح شده است‌، آنچه در این قسمت به‌عنوان حاصل معنای شعر ارایه می‌گردد، با توجه به تفسیر هرمونتیکی متن است که مبتنی  است بر  آنچه امروزه در «تحلیل و تفسیر متن و هرمونتیک شعر»، مطرح می‌شود، که معنای یقینی شعر  حافظ، به‌هیچ‌وجه دست‌یافتنی نیست.

معانی مطرح‌شده در این بخش‌، اگرچه گاهی می‌تواند با عقیده دیگران متفاوت  باشد‌؛ به هر حال از فضای عمومی حاکم بر غزل بیرون نیست و حتماً با مسایل درون‌متنی‌، میان‌متنی و خارج از متنی غزل مربوط است و درک خاص ما را از آن غزل نشان می‌دهد که از هم اکنون با تواضع بسیار، این نکته را روشن می‌سازم که برآیند این معانی به هر نحو که باشد، ناشی از نفهمیدن متن و اشتباه نیست‌، بلکه با توجه به تفسیر مبتنی بر متنی است که این‌جانب با توجه به معیارهای خاص و منطقی خود از جانمایه‌ی کلام حافظ داشته است؛ زیرا این‌جانب طی سال‌ها همه‌ی نظر‌ها‌، شرح‌ها و توضیحات و حتی اشارات مختصر و مفصّل مختلفی را که درباره‌ی هر کلمه‌ی شعر حافظ در هرجا ( بنا‌بر کتاب‌شناسی‌های حافظ ) خوانده‌ و تجزیه و تحلیل کرده‌ام و در کلاس‌ها تدریس کرده‌ام و از همه‌ی آنها خبر‌دار شده‌ام و سپس با توجه به آنها‌، برداشت خود را ارائه داده‌ام‌، بی‌آنکه در صحّت آنها پافشاری خاصی داشته باشم و به همین جهت، هر نظر منطقی و متفاوتی هم که راهی به درک بهتر شعر حا‌فظ می‌برده است و به روشنگری شعر حافظ و درک بهتر خواننده  بیشتر کمک می‌کرده است‌، با اشاره‌ی دقیق به منابع و مآخذ آن‌ یاد کرده‌ام‌، آن چنان‌که  حتی گاهی معانی متضاد‌، هم در کنار هم‌، مطرح شده‌اند تا خواننده‌ی هوشمند‌، خود بهترین معنا و تفسیر را انتخاب کند؛ امّا با احترام فوق‌العاده به همه‌ی کسانی که در تفسیر یا شرح یک بیت‌، با معنای ارائه شده با من موافق نیستند تقاضا می‌کنم به نکات زیر توجه بفرمایند:

1 – برای ارائه‌ی هر معنایی‌، به اغلب منابع موجود که در‌باره‌ی آن وجود داشته و معقول و مستند و علمی به نظر می‌رسیده است، مراجعه و نتیجه‌، دقیقاً ذکر و به‌طور علمی ارجاع داده شده است.

2 – در عین توجه به همه‌ی نظرها و معانی ارائه‌شده‌، با توجه به اجزای سخن و جمله‌ها و عبارات و مضمون شعر مورد نظر حافظ، طبعاً معنی را مطا‌بق درک خود از سبک و سیاق  حافظ ارایه داده‌ایم و به  معنی‌گردانی‌ها‌، معنی‌سازی‌ها و نو‌آوری‌های لفظی حافظ توجه داشته‌ایم چنان‌که مثلاً لفظ«گفتن» و مشتقات آن را بر حسب کاربرد‌های حافظ، دارای بیش از 50 معنی یافته‌ایم که به همان سیاق‌، در بیان معنی واژگان و جمله‌ها و عبارات‌، عمل‌ کر‌ده‌ایم.

3 – به معنی هر کدام ا‌ز الفاظ و جمله‌ها و ابیات‌، بر حسب تناسبی که با معانی بیت داشته‌اند و با ذکرمشابها‌ت آنها در دیوان حافظ، توجه کرده‌ایم.

4 – به ایهامات که یکی از ویژگی‌های مهم و پر اهمیّت جنبه‌های الماسی‌شد‌ن شعر حافظ است‌، توجه بسیار داشته‌ایم و کوشیده‌ایم تا هر نوع معنایی را با در‌نظر‌گرفتن این ویژگی شعر حافظ ارائه کنیم و حتی‌الامکان، در هر کلمه و جمله یا هر مصراع و بیت حافظ‌، به ایهامات مهم آن توجه داشته باشیم‌.

5 – منابع بهتر شناخت شعر منابع و مآخذ: در عین مطالعه و آگاهی از شروح قدیمی حافظ با این هدف  که تحت تأثیر هیچ‌یک از نظریات کلیشه‌ای گذشتگان در‌باره‌ی حافظ قرار‌نگیریم‌، از هیچ‌یک از آنها (مگر در موارد‌ی بسیار معدود)استفاده نکرده‌ایم و در برابر‌، دقیقاً همه‌ی پیشنهاد‌های علمی و مبتنی بر استدلال معاصران‌، را در مورد کلمات‌، جملات و مصاریع و ابیات، که در کتب‌، مجلات و سمینارها مطرح شده است‌، مطمح نظر داشته‌ایم و به همین دلیل‌، اغلب کتابها‌، مقالات و نظرها را درباره‌ی شعر حافظ‌، خوانده و دیده و مأخذ و منبع‌، آنها را نشان داده‌ایم.

در این زمینه، مخصوصاً از کتاب‌شناسی حافظ دکتر مهرداد نیکنام و کتاب ابیات بحث‌انگیز حافظ از  دکتر ابراهیم قیصری، استفاده‌ی فراوان برده‌ایم.

مشخصات کامل همه‌ی منابعی که به نحوی در توضیحات هر شعر مورد استفاده قرار گرفته‌اند و حتی کتب و مقالاتی که برای مطالعه‌ی آن شعر می‌تواند سودمند با‌شد ارجاع داده‌ایم تا خواننده‌ی علاقمند، خود مستقیماً از آنها استفاده نماید و اطلاعات بیشتری به دست آورد. به عنوان مثال، این بخش در غزل 1 چنین آمده است:

منابع‌ مطالعه‌ غزل‌

امین ریاحی، محمّد. 1368. گلگشت در شعر و اندیشه‌ی حافظ. تهران: علمی.

اهلی شیرازی.1344. کلّیات مولانا اهلی شیرازی. به‌کوشش حامد ربّانی. تهران: کتابخانه‌ی سنایی.

اهور، پرویز.1336/1363. کلک‌ خیال‌انگیز( فرهنگ جامع دیوان حافظ). 2ج. تهران:  زوّار/ بارانی.

حافظ شیرازی خواجه شمس‌الدین محمد. 1361. دیوان خواجه حافظ شیرازی. تصحیح سید ابوالقاسم انجوی شیرازی. چ 4. تهران: جاویدان.

خرمشاهی، بهاءالدین. 1366.  حافظ‌نامه‌. 2ج. تهران: علمی‌ و فرهنگی.

رجایی بخارایی، احمدعلی. 1340. فرهنگ اشعار حافظ. تهران: زوّار.

زرّین‌کوب‌، عبدالحسین. 1354. کوچه‌ی‌ رندان‌. تهران: امیرکبیر.

ـــــــــــــــــــــ . 1368.  نقش بر آب. تهران: معین.

سعدی شیرازی، شیخ مصلح‌الدین عبدالله. 1340. متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی. به‌کوشش مظاهر مصفّا. تهران: کانون معرفت.

سودی بسنوی، محمّد. 1366. شرح‌ سودی‌ بر حافظ‌. ترجمه‌ی‌ عصمت‌ ستارزاده.‌ 4ج. چ6. تهران: نشر‌ زرین‌ و نگاه‌.

شبستری، شیخ محمود. 1385. گلشن راز. تصحیح بهروز ثروتیان. چ 2. تهران: امیرکبیر.

قزوینی، محمد. 1324 و1325. «بعضی تضمین‌های حافظ (تکمله)». یادگار. س1. ش5.

مصفّا، ابوالفضل. 1369. فرهنگ ده هزار واژه از دیوان حافظ. تهران: پاژنگ.

مطهری، مرتضی. 1378. آینه‌ی جام، دیوان حافظ (همراه با یادداشت‌ها). تهران: صدرا.

نیساری، سلیم. 6/1385. دفتر دگرسانی‌ها در غزل‌های حافظ. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی/ نشر آثار.

هروی، حسین‌علی.1367. شرح غز‌‌ل‌های حافظ. 4ج. تهران: نشر نو.

اگر چه این قسمت برای صرفه‌جویی در صفحات، به‌وسیله‌ی ناشر از متن شرح جدا و یکجا، در بخش منابع کتاب ذکر شده است.

نمونه کار شرح:

غزل‌1

طرّه‌  نافه‌گشای‌

الا یا ایّهاالسّاقی‌! اَدِر کأساً و ناوِلها

که‌ عشق‌ آسان‌ نمود اوّل‌، ولی‌ افتاد مشکل‌ها

به‌ بویِ نافه‌ای‌، کاخر، صبا، زان‌ طرّه‌ بگشاید

ز تاب‌ِ زلف مشکینش‌، چه‌ خون‌ افتاد در دل‌ها!!

به‌ می‌، سجّاده‌، رنگین‌ کن‌، گرت ‌پیر ِ ُمغان‌ گوید

که‌ سالک‌، بی‌خبر نبود، ز راه‌ و رسمِ‌ منزل‌ها

مرا، در منزل‌ِ جانان‌، چه‌ امنِ عیش‌، چون ‌هردم‌،

جَرَس‌ فریاد می‌دارد که‌: «بربندید  محمل‌ها»

شب‌ِ تاریک‌ و بیم‌ِ موج‌ و گردابی، ‌چنین‌ هایل‌!!

کجادانندحال ‌ما، سبکبارانِ ‌ساحل‌ها

همه‌ کارم‌، ز خودکامی‌، به‌ بدنامی، کشید، آری

نهان‌، کی‌ ماند آن‌ رازی‌، کز آن‌، سازند محفل‌ها

حضوری‌ گر همی‌خواهی‌، ازو، غایب‌ مشو حافظ!

مَتیْ ما تَلقَ  مَن‌  تَهوی‌، دَعِ الدُّنیاوأهمِلْها

اختلاف نسخه‌ها

2. ح ک: به بوی نافۀ زلفی کز او گیرد دل آرامی / و ط: زان زلف بگشاید / * ز ط ل: زتاب جعد / ح ک:  زتاب آتش عشقش / م: چه خون افتاده  3. م: زرسم و راه  4. ح م: مرا در مجلس جانان  5. الف ح: شبی تاریک / ح: چنین سایل / * ب: به ساحل‌ها 6. ز ح ل: کشید آخر / *ه: آن کاری / ح ک ل: کز او سازند  7. و ط: مشو غایب از او حافظ / ح م: از او غافل مشو حافظ / ک: زما غافل مشو حافظ

1. ساختار غزل‌

الف‌ـ موسیقی‌ بیرونی‌ (وزن‌ شعر):  مفاعیلن‌ مفاعیلن‌ مفاعیلن‌ مفاعیلن: بحر هزج‌ مثمّن‌ سالم‌.

هر مصراع‌ این‌ غزل‌ دارای‌ 16 هجاست‌ که 4 هجای‌ آن کوتاه‌ و 12 هجای آن ‌بلند است.

ب‌‌ـ موسیقی‌ کناری‌: از غزل‌های ردیف‌دار حافظ است که ردیف آن «ها»  است و قافیۀ آن در کلمات ناول، مشکل، دل و… قرار دارد.

در دیوان‌ شمس‌ مغربی‌ که‌ شاعری جوان‌تر از معاصران حافظ‌ است‌، غزلی‌ است‌ که‌ مطلعش‌ بی‌شباهت‌ به‌ مطلع‌ غزل‌ حافظ‌  نیست‌:

اَدر لی‌ راحَ توحیدٍ الا یا ایّهاالسّاقی /  أرِحنی‌ ساعهًًْ عنّی‌ و عن‌ قیدی‌ و اطلاقی (زرین‌کوب، 1368: 209)

در دیوان ابوالفضل عبّاس أحنف، شاعر معاصر هارون‌الرّشید، بیتی نزدیک به این مضمون وجود دارد:

یا ایّهاالسّاقی ادر کأسناً / و أکرِر علَینا  سیّد الأشرباتِ (شرح دیوان احنف، چاپ بغداد، 1947 به نقل از همو، همان)

ج‌‌ـ موسیقی‌ درونی‌: در حوزۀ موسیقی مصوت‌ها، در این غزل، صدای مصوّت بلند‌ «آ»، در همۀ محورهای افقی و عمودی شعر می‌پیچد و در همۀ‌ بیت‌ها شنیده‌ می‌شود و هماهنگی‌ درونی‌ مصوت‌ها را سامان‌ می‌بخشد به‌نحوی‌که این صدا، در بیت نخست، 10بار؛ در بیت دوم، 7بار؛ در بیت سوم، 5بار؛ در بیت چهارم، 6بار؛ در بیت پنجم، 9بار؛ در بیت ششم، 10 بار و در بیت هفتم،  8بار شنیده می‌شود و در القای اندوه و غمی که شاعر را می‌آزارد، بسیار موثّر است و خواننده می‌تواند صدای «آه‌کشیدن» حافظ را از خلال ابیات غزل بشنود که از مشکلات راه و نرسیدن  به‌وصل در رنج است.

در واج‌آرایی صامت‌ها هم، دو صدای «د» و «ر»، در این غزل  بیشتر شنیده می‌شود چنان‌که «د» در بیت اوّل و سوم، 3بار؛ در بیت دوم، 4بار؛ در بیت چهارم، 7بار تکرار می‌شود، صدای «ر» هم در بیت چهارم، 7بار و در بیت پنجم و ششم، 3بار به گوش می‌رسد.

خرمشاهی(760:1366) می‌نویسند:

واج‌آرایی اصطلاحی است که آقای احمد سمیعی به‌جای  «توزیع» یا «هم‌حرفی» برابر با alliteration انگلیسی، به‌کار برده است و مراد از آن، کاربرد آگاهانه و گاه ناآگاهانۀ یک حرف [صدا] به تعدّد و تکرار، در یک جمله یا یک مصراع یا یک بیت است، نوعی از این واج‌آرایی، همان است که در شعر اروپایی، به آن «قافیۀ آغازین»  می‌گویند و در آن شرط است که حروف [صدای] اوّل کلمات، یکسان باشد ولی در واج‌آرایی، فقط تکرار یک حرف [صدا] مهم است، سابقۀ این صفت یا  ظرافت لفظی، بسی کهن است هفت‌سین معروف نیز نباید با همین تناسب بی‌ارتباط باشد،… سعدی گوید:

 

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی /غنیمت است دمی، روی دوستان بینی

 

(سعدی، ص 645؛ خرمشاهی، 1366: 760)

 

در حوزۀ موسیقی معنایی شعر نیز، صرف نظر از ملمّع‌سازی شاعر، در بیت اوّل و آخر، تشبیه، استعاره، مجاز، ایهام و ابهام و تناسب بر زیبایی لفظی و معنای شعر افزوده‌اند.

2. نوع‌ غزل‌

غزلی‌ عرفانی‌ است‌ که‌ با ارتباط‌ عمودی‌ ابیات‌ و معانی‌ همراه‌ است‌ و موضوع‌ آن‌ مشکلاتی‌ است‌ که‌ در راه‌ سلوک‌ برای‌ مرید پیش‌ می‌آید؛ زیرا با آنکه‌ مرید در آغاز می‌پندارد که‌ راهی‌ ساده‌ و آسان‌ را در پیش‌ گرفته‌ است‌، در عمل‌ درمی‌یابد که‌ سلوک‌، دشواری‌های‌ فراوان‌ دارد و به‌سادگی‌ به‌ فیض‌ و کشف‌ و کرامتی‌ دست‌ نمی‌یابد و برای‌ او حتّی‌ لحظه‌ای‌ «حال‌»، با رنج‌ بسیار، همراه‌ است‌.

حافظ‌، خودکامگی‌ و عدم‌ پیروی‌ کامل‌، از دستورهای‌ مرشد را دلیل‌ نامرادی‌ و رسوایی‌ مریدان‌ می‌داند و توصیه‌ می‌کند که‌ مرید، سخن‌ و راهنمایی‌های‌ مراد خود را با گوش‌ جان‌ بشنود و به‌کار بندد تا به «حضور» دست ‌یابد و چون‌ بدین‌ توفیق‌ دست ‌یافت‌، از دنیا و مافیها، بگذرد. از دیگر ویژگی‌های  این  غزل عبارت‌اند از:

 

1/2. این غزل، اگرچه‌ به‌لحاظ‌ ترتیب‌ الفبایی‌، در آغاز دیوان‌  حافظ‌  آمده است؛ نخستین غزل حافظ به‌لحاظ تقدّم سرایش غزل نیست و از آنجا که اشعار حافظ پس از مرگ وی به‌وسیلۀ کسانی چون محمّد گلندام، صرفاً برمبنای ترتیب الفبایی حرف آخر بیت در غزل و رعایت همین ترتیب در حرف آغازی آن تنظیم شده، این غزل تصادفاً در آغاز دیوان خواجۀ شیراز قرار گرفته است، درحالی‌که اگر مبنای تاریخ سرودن غزل، ملاک تنظیم دیوان قرار می‌گرفت، شاید این غزل بحث‌انگیز، هرگز در آغاز دیوان نمی‌آمد و به شهرت و آوازۀ امروزی خود نیز نمی‌رسید؛ امّا حتی با توجه به ترتیب الفبایی حروف اوّل و آخر بیت مطلع، باید این غزل پس از غزل معروف زیر قرار می‌گرفت که حرف اوّل مطلع «أگ» و حروف آخر آن «را» است، درحالی‌که مطلع این غزل با حروف «ألا» شروع و با «ها» ختم می‌شود که هردو مؤخّر بر حروف این غزل‌اند که مطلع آن چنین است:    

 

اگر آن ترک شیرازی، به‌دست آرد دل ما را / به خال هندوش بخشم، سمرقند و بخارا را

 

2/2. بیت‌ اوّل‌ و آخر غزل‌، ملمّع‌ است؛‌ امّا در بیت‌ اوّل‌، مصراع‌ نخست‌ ‌و در بیت‌ آخر، مصراع‌ دوّم‌ عربی است.

 

3/2. غزل‌ دارای‌ ابیات‌ الحاقی‌ نیست؛‌ ولی‌ بیت‌ دوّم‌ دارای‌ گونه‌های‌ مختلف‌ ضبط‌ است‌ و بیت‌ اوّل‌ نیز هیچ‌ نسخه‌بدل‌ و تفاوتی‌ در واژه‌ها و ضبط‌ ندارد.

 

4/2. در این غزل‌ موسیقی‌ کلمات‌ و همنوایی‌ آنها، در اکثر بیت‌ها دیده‌ می‌شود.

 

مصراع اول مطلع غزل، منسوب به ابومالک‌ غیاث‌الدین اخطل‌بن‌غوث‌التغلبی‌النّصرانی، شاعر دورۀ بنی‌امیّه است:

 

اناالمسموم‌ ما عندی‌ بِتریاق‌ و لاراقٍ / أدِرکأساً و  ناو ِلها ألا‌یاایّهاالسّاقی

 

برخی، مصرع اوّل این بیت را برگرفته از مصراع دوم شعری معروف از یزید، پسر معاویه گرفته‌اند و آن را به دو  صورت زیر ضبط کرده‌اند:

 

1. مَضی فی غفلهًْ عمری، کذالک یذهبُ‌الباقی / أدِر کأساً و ناوِِلها، ألایاایّهاالسّاقی

 

2. أنا المسمومُ ماعِندِی، بِِتِریاقٍ و لاراقیٍ / أدِر کأساً وَ ناوِلها، ألایاایّهاالسّاقی

 

محمّد قزوینی، انتساب این بیت را به یزیدبن‌معاویه، مردود دانسته و نوشته است:

 

راقم این سطور با فحص بلیغ، از مدّتی متمادی به این طرف، در غالب کتب متداولۀ راجع به ادبیات عرب و اشعار عرب و کتب و تواریخ و رجال… و بسیاری از کتب دیگر از همین قبیل، مطلقاً و اصلاً، و به‌وجه من‌الوجوه، از این  دو بیت منسوب به یزیدبن‌معاویه، در هیچ‌جا نشانی و اثری و خبری نیافتم و فوق‌العاده، مستبعد می‌دانم که در تمام این مدّت طویل، از صدر اسلام تا قرن دهم، هیچ‌یک از این‌همه رُواهًْ اخبار و اشعار عرب و مؤلّفین این‌همه کتب متکثّرۀ متنوّعه، راجع به ادبیات عرب، از وجود این اشعار منسوب به یزید، که سودی نقل کرده، مطلع  نشده باشند و فقط و در اواسط قرن دهم یا نهم، آن‌هم در ترکیه، آن هم مطلقاً و اصلاً بدون ذکر هیچ سندی و مدرکی و مأخذی، حتی مأخذی ضعیف و غیر معتبری… این‌جانب احتمال بسیار قوی می‌دهم، بلکه تقریباً قطع و یقین دارم که اصل این حکایت را با این اشعار عربی و پس از انتشار عالمگیر و  روزافزون دیوان خواجه و نفوذ آن در  بلاد عثمانی… بعضی از متعصّبین علما و فقهای اهل ظاهر ِ آن جماعت، برای تحذیر مردم از مطالعۀ دیوان حافظ… این حکایت سخیف  و این اشعار سست خنک را عالماً و عامداً، جعل‌کرده و نسبت آن را به یزید داده و مابین مردم منتشر نموده‌اند. (محمد قزوینی، 1324: 78ـ 69)

 

در آثار شعرای عرب بیتی وجود دارد از ابوالفضل عبّاس‌بن‌اخفش، شاعر معاصر هارون‌الرّشید که گفته است:

 

یَا ایُّهاالسّاقی أدِر کأسُنا / و اکرِرْ علینا  سَیّدألاشرباتِ

 

قزوینی احتمال می‌دهد که حافظ این مصراع را از روی‌ غزل‌ ملمّع‌ سعدی‌  در بدایع‌ ساخته‌ است و‌ از همه‌ حیث‌ از آن‌ غزل‌ ملهم‌ شده‌ باشد‌، آن غزل‌ سعدی‌  چنین‌ است‌:

 

به‌ پایان‌ آمد این‌ دفتر، حکایت‌ همچنان‌ باقی / به‌ صد دفتر نشاید گفت‌ حسب‌ حال‌ مشتاقی

 

‌قم‌ إملاء و أسقنی‌ کأساً و دع‌، ما فیه‌ مسموماً / مریضُ‌العشق‌ِ لایبری‌ و لایشکوا  الی‌الرّاقی

 

اما این مسئله؛ یعنی انتساب این مصراع به یزید‌بن‌معاویه، که شیعیان به‌علت به‌شهادت‌رسانیدن حضرت امام حسین او را دشمن می‌داشته‌اند، در میان شاعران قرون 10 و 11 رواج داشته است و اشعاری سست، منسوب به اهلی شیرازی (متوفی1535 م.) هم در این باره نقل شده است که هیچ اثری از آن، در دیوان چاپی وی نیست:

 

خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب / گفتم ای در فضل و دانش بی‌مثال

 

از چه بر خود بستی این شعر یزید / با وجود این‌همه فضل و کمال

 

گفت: تو واقف نئی ز این  مسئله / مال کافر،  هست  بر مؤمن حلال

 (به نقل از نسخۀ خطی دیوان حافظ به شمارۀ 199 کتابخانۀ مدرسۀ عالی سپهسالار).

و به همین طریق، ابیاتی هم از کاتبی نیشابوری(متوفی استرآباد، حدود 850 ـ 838 ﻫ.ق.) نقل شده است در جواب به شعر فوق‌الذکر:

بسی در حیرتم از خواجه حافظ / به نوعی کِش خرد، زان عاجز  آید

چه حکمت دید در شعر یزید او / که در دیوان، نخست، از وی سراید

اگرچه  مالِ کافر، بر مسلمان / حلال   است و  در او، قیلی نباید

ولی از شیر این عیبی بزرگ است / که  لقمه،  از دهانِ سگ، رباید

مطهری(10:1378)، در حواشی خود بر این غزل، ضمن تأیید انتساب این مصراع به یزید، افزوده‌اند: همچنان‌که این بیت:

چو آفتاب می، از مشرق پیاله برآید / زباغ عارض ساقی، هزار لاله  برآید

یادآور بیت دیگر او (یزید) است که:

شُمَیسهْ کُرمٍ، بُرجُها، قعردتها / و مشرقهاالسّاقی و مغربها، فمی ( آئینۀ جام 10)

 

                                                  

واژه‌های‌ غزل‌

 

بیت‌ 1:  ألا: حرف استفتاح که در آغاز سخن، قرار می‌گیرد و در افادۀ معنی تأکید می‌کند و برای تنبیه مخاطب است:  هان‌، بدان و آگاه باش./ یا: هان، ای./ ایُّ: منادای مفرد و معرفه./ ها:حرف تنبیه و از آنجا که حرف تنبیه «ها» لازم‌الإضافه است، به جای مضاف‌إلیه قرار گرفته است./ ألسّاقی: در عربی تقدیراً مرفوع است و در واقع منادای واقعی «أیّ» همین کلمۀ ساقی است. ساقی‌، در اصل‌ نوشانندۀ‌ آب‌ است‌ ولی‌ به میگسار، که‌ نوشاننده‌ و دهندۀ شراب‌ است، گفته‌ شده‌ است‌ و در اصطلاح‌ به‌ چهار معنی‌ به‌ کار رفته‌ است‌: 1. حق‌تعالی‌ 2. مرشد کامل‌ (حضرت‌ محمّد«ص‌») 3. شیخ‌ و مرشد و پیر 4. معشوق./  ألا یا ایّها السّاقی‌: هان  ای‌ ساقی‌، ای‌ میگسار./ أدِر: فعل امر مخاطب مفرد: به‌ گردش‌ درآور، بگردان‌./ کأس‌: (کأساً در حالت مفعولی)، جام‌ شراب‌، ساغر، قدح پر از شراب./  ناوِل: فعل امر مخاطب مفرد: بده، بنوشان./ ها: ضمیر اول شخص مفرد مؤنّث: آن‌ را./ ناولها: فعل و فاعل و مفعول: در اصل باید «ناولنیها» باشد: بده‌، آن‌ را به من، برسان‌ آن‌را به من، جام شراب را به من برسان و بده./  که‌: زیرا که.‌/ عشق‌: کار عشق‌. عشق به‌معنی افراط در محبت‌ورزی و علاقه است که  ریشه‌ای، تصویری هم دارد بدین معنی که «عَشَقَ» به‌معنی پیچش گل و گیاه به دور درخت گرفته شده است  که به همان‌سان در گرد وجود عاشق و بر محور معشوق می‌پیچد و ماجراهای مادی و معنوی فراوان می‌سازد، حافظ عشق را یک عبادت می‌داند  که در طریقت، نیروی محرّکۀ سلوک است و آتشی است که به جان عاشق می‌افتد و وجود وی را در شمع  معشوق نابود می‌کند و بی آن، وجود انسان، به سنگ و نبات و حیوان نزدیک می‌شود و رنگ خودخواهی و خودپرستی می‌گیرد  و به همین جهت «عشق» از واژه‌های اساسی و پرکاربرد شعر حافظ است که در مرکز اندیشه‌ها، نوآوری‌ها و رندی‌های حافظ  قرار می‌گیرد، تا آنجا که  حافظ بدون «‌عشق»  قابل تصور و تصویر نمی‌نماید.

حافظِ رند  اسطورۀ عشق و دلدادگی‌های درونی و بیرونی است و خرابی از عشق را مایۀ آبادانی هستی خویش می‌شمارد و عاشقی است که عاقلی را گناه  می‌داند:

*ورای طاعت دیوانگان، ز ما مطلب / که شیخ مذهب ما، عاقلی، گنه دانست

*ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی / ترسم این نکته، به تحقیق، ندانی دانست

*اگرچه مستی عشقم خراب کرد ولی / اساس هستی من، زان خراب، آباد است

حافظ، عشق را مایۀ سربلندی و جاودانگی می‌داند:

*هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریدۀ دوران دوام ما

 

*از آن، به دیرِ مغانم، عزیز می‌دارند / که آتشی که نمیرد، همیشه در دل ماست

حافظ، عشق را نصیبۀ ازلی و هدیۀ الهی می‌شمارد و به عشق‌ورزی به‌عنوان نوعی عبادت می‌نگرد:

دلا منال ز بیداد و جور یار که یار / تو را نصیب همین کرده است و این، داد است

نُمود: به‌ نظر رسید./ افتاد: رخ داد، اتفاق افتاد./  افتاد مشکل‌ها: مشکلات‌ فراوان‌ پدید آمد و اتفاق افتاد. به‌نظر خواجۀ شیراز، به‌رغم آنکه کار عشق، در آغاز آسان و بی‌دشواری به‌نظر می‌رسد، در عمل با دشواری‌های فراوان همراه است که می‌تواند چندسویه هم باشد و حافظ  این مشکلات را در اشعار خود به چند صورت بازگو می‌کند:

1. مشکلاتی که در درون خود عاشق است و اینکه عاشق، تا چه حد می‌تواند دل خود را از غیر دوست خالی کند و آن  را از محبت معشوق پر سازد:

معشوق، عیان می‌گذرد بر تو ولیکن / أغیار همی‌بیند، از آن، بسته نقاب است

2. مشکلاتی که از بی‌عنایتی و ناز و غمزه و دلبری‌ها یا رفتارهای معشوق برای عاشق ایجاد می‌شود که خواجه از آن به انواع مختلف یاد می‌کند:

*بی‌مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم / یارب مباد کس را، مخدومِ  بی‌عنایت

*غلام نرگس جماّش آن سَهی‌سَروَم / که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

*یارب مگیرش، ارچه دل چون کبوترم / افکند و کشت و عزّتِ  صیدِ حرم، نداشت

*با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌دل / کشت ما را و، دم ِ عیسی ِ مریم، با اوست

*دلبر، آسایش ما مصلحتِ  وقت ندید / ورنه، از جانبِ ما، دل‌نگرانی  دانست

*دلم، ربودۀ لولی‌وشی است شورانگیز / دروغ‌وعده و، قتّال‌وضع و، رنگ‌آمیز

*رسم عاشق‌کشی و شیوۀ شهرآشوبی / جامه‌ای بود که بر قامتِ  او دوخته بود

* دست در حلقۀ آن زلف دوتا نتوان کرد / تکیه، بر عهد تو و باد صبا ‌نتوان کرد

3. مشکلاتی که از سوی دیگران برای عاشق ساخته می‌شود و می‌توان آن را مشکلات  اجتماعی نامید و این قبیل مشکلات را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد:

1/3 . مشکلاتی که از اطرافیان و نگهبانان و سخن‌چینان،  برای عاشق فراهم می‌شود:

دشمن به قصد حافظ اگر دم زند، چه باک / منّت خدای را که نیم شرمسار دوست

ز رقیب دیوسیرت، به خدای خود پناهم / مگر آن شهاب ثاقب، مددی دهد سها را

از سخن‌چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی / گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

2/3. مشکلاتی که از علما‌، واعظان‌، دوستان و مدعیانی است که‌ از عشق منع کنند:

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

* دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت / گمگشته‌ای، که بادۀ نابش به کام رفت

3/3. از کسانی که به عشق اعتقاد ندارند و منکر عشق‌اند و شاعر را ملامت می‌کنند:

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز / هرکه دل‌بردن او دید و در انکار من است

4/3. فراق و دوری از یار:

دلبرم عزم سفر کرد، خدا را یاران / چه‌کنم با دل مجروح، که مرهم با اوست

آن ترک پری‌چهره که دوش از بر ما رفت / آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

5/3. بی‌درمانی درد عشق:

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز / زآنکه درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

6/3. بی‌نشانی معشوق:

نشان یار سفرکرده از که جویم  باز / که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت

بیت‌ 2:   به‌ بوی‌:  به‌ هوای‌، در آرزوی‌، حافظ در جایی دیگر گوید:

به بوی زلف و رخت می‌روند و می‌آیند / صبا به غالیه‌سایی و گل به جلوه‌گری

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد / هزار جان گرامی، فدای جانانه

بوی: از کلمات ایهام‌انگیز حافظ است که  در ارتباط با نافه، طرّه، جعد، گشودن، رایحۀ خوش و بوی خوش زلف یار را به مشام می‌رساند؛ ولی ایهاماً به معنای بویه به‌معنی آرزو و هوس هم هست: مثل آنچه در این ابیات دقیقی آمده است:

به دو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی، یکی زعفرانی

یکی زرّ نام ملک برنوشته / دگر، آهنِ آبدادۀ یمانی

کرا بویۀ وصلت مُلک خیزد / یکی جنبشی بایدش، آسمانی

نافه‌: غلاف مشک، کیسه‌ای‌ است‌ در ناف‌ آهوی‌ ختنی‌ که‌ از منافذ آن‌، ماده‌ای‌ بسیار خوشبو و سیاه‌ به‌ بیرون‌ می‌تراود به‌ نام‌ مشک‌ که‌ در ادب‌ ما برای‌ هر چیز خوشبو و سیاه‌، معمولاً برای‌ زلف‌ و خال‌، تصویر قرار می‌گیرد و گاهی‌ کنایه‌ از بوی‌ شراب‌ است‌. در اینجا موی‌ گره‌دار و سیاه‌ معشوق‌ که‌ به‌‌وسیلۀ باد صبا گشوده‌ می‌شود و از آن  بوی‌ خوش‌ مشک که در درون نافه قرار دارد، به‌ مشام‌ عاشق‌ می‌رسد، مراد است وگرنه خود نافه، خوشبو نیست./ نافه‌گشودن‌:  بوی‌  نافه‌ را به‌ مشام‌ رسانیدن‌، کیسۀ‌ مشک‌ را گشودن.‌/ آخِر: سرانجام، عاقبهًْالامر،(معنای تأکید و تعریض دارد.)/ صبا:  باد صبح‌، باد شمال‌ که‌ خنک‌ و ملایم‌ است‌./ طرّه‌:  دسته‌ای‌ از موی‌ سر که‌ در پیشانی‌ افتاده‌ باشد، مویی‌ که‌ از قفا بندند، مطلق‌ زلف‌./ زان طرّه: از آن زلف پرپیچ‌وشکن یار./ تاب‌:  چین‌وشکن‌. ایهامی هم به طاقت و سوزش و گدازش دارد./ زلف: پاره‌ای از شب، موی سیاه سر، گیسو، دسته‌ای از موی سیاه که در اطراف گوش باشد و به‌طرزی مخصوص‌ تعبیه کنند، کاکل، جعد، برخی آن را مخففّ زلفین دانسته‌اند که به‌معنی زنجیر است. در اصطلاح عرفا «زلف»، رمز تجلی جلال و جمال حق است و به‌قول شیخ محمود شبستری:

تجلّی، گه جمال و گه جلال است / رخ و زلف، آن معانی را مثال است

صفات حق تعالی  لطف و قهر است / رخ و زلف بتان را، زان دو، بهر است (شبستری، 1385: 47)

ز تاب‌ زلف‌ یا  جعد مشکینش‌:  از دست‌ پیچ‌وتاب‌ بسیار زلف‌ خوشبوی‌ مشک‌مانند او، به‌ سبب‌ پیچ‌ها و تاب‌های‌ فراوان‌ که‌ در حلقه‌های‌ زلف‌ او وجود دارد، در واقع یکی از مشکلات سلوک همین نکته است./ جعد: (به فتح اوّل): موی‌ حلقه‌حلقه‌ و گره‌دار و پرپیچ‌وخم‌، پیچیدگی‌ و چین‌داربودن‌ زلف‌./ چه‌: صفت پرسشی است و مبیّن‌ معنی‌ کثرت‌ است‌./ چه‌ خون‌:  چه‌ بسیار خون‌ها، خون‌های‌ فراوان‌./ خون‌ افتادن‌ در دل‌:  رنج‌کشیدن‌، تحمل‌ ناراحتی‌ کردن‌.

بیت‌ 3:   به‌ می‌:  به‌وسیلۀ‌ می‌، با شراب‌./ سجّاده : مُصلّی، نمازگاه، جانماز، پارچۀ طاهری که بر آن نماز می‌گزارند:

عبادت، به‌جز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

بگسترد سجّاده بر روی آب / خیالی است پنداشتم، یا به خواب

سجّاده‌ [ ات‌ را ]:  جانمازت‌ را./ رنگین‌کن: رنگ‌کن، جانمازت را در شراب رنگ‌کن و به رنگ سرخ شراب درآور. این کار اگرچه به ظاهر  بسیار خلاف شرع است، تو باید هرچه را که مرشد تو فرمان می‌دهد، بدون فکر و اندیشه و تردید، انجام دهی./ پیر: مرشد، راهنما و کسی که در کار سلوک، مجرّب است و مرید را به سوی کمال هدایت می‌کند./ مغان‌: جمع مُغ،  زردشتیان‌ و آتش‌پرستان‌، ایرانیان. لقب موبدان زردشتی که حاملان حکمت ایرانی و نگهبانان آتش در سنت‌های دیرین و قومی ایرانیان بوده‌اند  تا آنجا که به‌عنوان نماد ایرانی شناخته شده‌اند و ایرانیان را مُغان خوانده‌اند، در شاهنامه آمده است:

برفتند ترکان ز پیش مغان / کشیدند لشکر، سوی دامغان

پیر مغان‌: مرشد، پیش‌کسوت‌ آتش‌پرستان‌، آزاده‌ای‌ میفروش‌ که‌ محبوب‌  حافظ‌  است‌، مرشد و رهبر و پیر طریقت، پیر صاحبدل و باکمال:

دی پیر میفروش که یادش به خیر باد / گفتا شراب‌نوش و غم دل ببر زیاد

گفتم به باد می‌دهدم باده، ننگ و نام / گفتا قبول‌کن سخن و هرچه باد، باد

گوید: توصیه کند، پند بدهد، بفرماید./ که: زیرا./ سالک‌: رفتارکننده، درنوردنده، طی‌طریق‌کننده، و در اصطلاح عرفانی به‌معنی کسی است که از خود به سوی حق سفر می‌کند. رهرو حق‌، گامزن‌ طریقت‌ که حافظ، گاهی او را عارف سالک می‌خواند:

سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت / در حیرتم که باده‌فروش از کجا شنید

چو پیر سالک عشقت، به می، حواله کند / بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش

که به‌معنی‌ مراد است‌ و گاهی هم سالک به‌معنای مرید است و در اینجا هر دو معنی‌ مناسب‌ است‌:

سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست / که به جایی نرسد، گر به ضلالت برود

تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز / این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

که سالک بی‌خبر نبود: زیرا مرشد آگاه و باخبر است./ گرت‌ پیر مغان‌ گوید: اگر پیر و مرشد تو به‌ تو فرمان‌ دهد یا توصیه‌کند./ منزل‌: جای فرودآمدن کاروان و قافله و مسافران برای آسودن و خوابیدن در شب، هر مرحله‌ از مراحل‌ سلوک‌./ راه‌ و رسم‌ منزل‌ها :  آیین‌ و شیوۀ‌ رفتار و سلوک‌ در هر مرحله‌ای‌ از مراحل‌ سلوک‌.

بیت‌ 4:   جانان‌:  محل‌ فرودآمدن‌  و آسودن کاروانیان و مسافران‌./ جانان‌:  معشوق‌، کسی که چون جان عزیز است./ امن: آرامش و امنیّت و آسایش./ امن ِعیش: زندگی با آرامش و آسایش و امن و امان./ چه‌ امن‌ عیش‌:  کدام‌ امن‌ عیش‌، (هیچ‌ امنیت‌ و آرامشی‌)./ عیش‌: زندگی،  شادی‌های‌ حیات‌./ جَرَس‌: (به فتح اوّل و دوم): درای کاروان، زنگ‌ شتر، زنگ‌ کاروان‌ که‌ به‌صدا درآمدن‌ آن‌ نشان‌ حرکت‌ کاروان‌ است‌. حافظ در جایی دیگر گوید:

منزل سلمی که بادش هر‌دم از ما صد سلام / پُر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش / وه، که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

بربندید: ببندید، بگذارید و استوار کنید.

مَحمِل‌ :(به فتح اوّل و کسر ثالث)  کجاوه‌./ بربندید محمل‌ها :کجاوه‌ها را بر شترها ببندید و برای حرکت و سفر آماده شوید.

بیت‌ 5: در این بیت بین شب، تاریک، ساحل، موج، گرداب، سبکبار و هایل مراعات نظیر وجود دارد./ شب تاریک و: این بیت تصویری بسیار زیبا از حالت تنهایی و بی‌کسی و نامرادی سالک را ارائه می‌کند که به‌مانند کشتی‌نشینی است که در شبی تیره، در دریای طوفانی بازیچۀ امواج ترس‌آور شده است و تا مرگ و نابودی، فاصله‌ای ندارد و وحشت و اضطراب وی را هیچ ساحل‌نشینی نمی‌تواند درک کند و بفهمد. در این بیت صدای مصوت «‌آ» به‌خوبی هیاهوی دریا و تلاطم آن و دلهرۀ مسافرانی که دستخوش طوفان‌اند نشان می‌دهد و صدای آه و نالۀ آنان را منعکس می‌کند./ هایل‌: ترساننده، ترس‌آور، هول‌انگیز و هولناک./ کجا دانند:  هرگز نمی‌دانند، اصلاً نمی‌فهمند./ سبکباران: جمع سبکبار، کسی که بار و کالایی سبک و کم‌وزن دارد، آسوده‌خیال، راحت، فارغ‌البال./ ساحل: دریاکنار و کنارۀ دریا. شاطیء بحر./ سبکباران‌ ساحل‌ها: بی‌غمان و بی‌خیالان آسوده‌خاطر،  آسودگان‌ ساحل‌نشین‌ (کسانی‌ که‌ در دریا نیستند، کسانی‌ که‌ عاشق‌ نیستند)، در تقابل با گران‌باران و به ترافتادگان و کسانی که در آب غرق شده‌اند یا دارند در دریا، غرق می‌شوند به‌قول سعدی:

چون گرانباران به سختی می‌روند / هم سبکباری و چُستی، خوش‌تر است (سعدی، 1340: 779)

دلم ربوده و جان می‌دهم به طیبت نفس / که هست راحت درویش، در سبکباری (همان، ص 593)

شاید به‌ این‌ بیت‌ سعدی‌  نظر داشته‌ است‌:

دنیا مثال‌ بحر عمیقی‌ است‌ پرنهنگ / آسوده‌ عارفان‌ که‌ گرفتند ساحلی (همان، ص 745)

در اصطلاح، سبکباران ساحل‌ها، ظاهرپرستان بی‌عشق‌اند که مبتلای زهد شده‌اند و از حال آنان‌که در دریای عشق غرق شده‌اند، بی‌خبرند.

بیت‌ 6:   همه‌ کارم‌:  همۀ‌ کارهایم‌، همۀ‌ امور مربوط‌ به‌ سلوک من./ خودکامی‌: خودسری، خودکامگی‌، خودرأیی‌ و استبداد رأی و خودخواهی‌، از نظامی است:

نکنم بی‌خودی و خودکامی / چون  شدم پخته، کی کنم خامی

و از حافظ است:

جواب دادم و گفتم  بدار معذورم / که این طریقۀ خودکامی‌است و خودرایی

حافظا! گر ندهد داد دلت آصف عهد / کام، دشوار، به‌دست آوری از  خودرایی

به بدنامی کشید آخِر: (عاشقی) سرانجام به بدنام‌شدن من منتهی شد و مرا بدنام  و رسواکرد./ نهان‌ کی‌ ماند: (داستان عشقی که همگان دربارۀ آن حرف می‌زنند) هرگز پنهان‌‌ نمی‌ماند، هرگز قابل‌ پنهان‌کردن‌ نیست‌.

راز سربستۀ ما بین که به دستان گفتند / هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

محفل‌‌ساختن‌: مجلس‌ساختن‌، مجلس‌آرایی‌کردن، موضوعی‌ را بحث‌ اصلی‌ مجلس‌ قراردادن ‌و دربارۀ آن گفت‌وگوکردن، در اینجا حافظ  این مجلس‌آرایی را وسیله‌ای برای رسواکردن،  غیبت‌کردن و افشای راز عاشقان و نام و قصّۀ آنان را در دهان مردم انداختن و اشتهاردادن می‌داند، موضوعی که نُقل مجلس است و همگان دربارۀ آن صحبت می‌کنند و مطلبی را اشتهار می‌دهند، نظیر داستانی که بر سر هر بازار است:

عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند / داستانی است که بر هر سر بازاری هست

بیت‌ 7: دربارۀ این بیت تحقیق راه‌گشایی صورت گرفته است. (ذکاوتی قراگوزلو، 1370: 29)/ حضور: (اسم مصدر)‌: حاضر‌آمدن، حاضرشدن، نقیض غیبت و سفر، شهود. رسیدن‌ دل‌ به‌ حق‌، غیبت‌ از خلق‌ و پشت‌پازدن‌ به‌ جهان‌ مادّی‌، یعنی حالتی‌ که‌ سالک‌ در پیشگاه‌ حق‌ (معشوق) است‌  و جز به او به چیزی نمی‌اندیشد، از همه بریده و به معشوق پیوسته است، از سعدی است:

آنچه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد / نتوانم که حکایت کنم  الّا به حضور

و به‌قول حافظ:

 

از دست غیبت تو شکایت  نمی‌کنم / تا نیست غیبتی، ندهد لذّتی حضور

غایب‌شدن‌:  غیبت‌ از حق‌ و غفلت‌ از او، مشغول‌شدن به اشیاء و اموری غیر از معشوق(حق).

یک‌ چشم‌زدن‌ غافل‌ از آن‌ ماه‌ نباشم / شاید که‌ نگاهی‌ کند، آگاه‌ نباشم‌

متی‌: از اسماء منقوصه است، که به دو فعل مضارع جزم می‌دهد مشترک است بین شرط و استفهام: هرگاه.‌/ ما: حرف زاید برای تأکید./ تَلقَ: فعل مضارع مخاطب مفرد که در اصل بوده است متی تلقی که به‌دلیل جزم، لام‌الفعل حذف‌شده و به‌صورت « تلق» درآمده است./ ماَتلق‌َ:  که‌ رسیدی‌، دیدارکردی‌، ملاقات‌کردی./ من: اسم موصول: کسی./ تهوی: صلۀ موصول است و در اصل تهواه  بوده است: دوست می‌داری./ من‌ تهوی‌:  کسی‌ را که‌ دوست‌ داری‌./ دع: فعل امر مخاطب مفرد است، رهاکن، ترک‌کن./ دع‌الدّنیا: دنیا را رها کن‌./ اهمل:  فعل امر مخاطب: واگذار./ اهملها: آن را رهاکن، فراموشش کن.

4. معنی‌ بیت‌های‌ غزل‌

بیت‌1:  هان‌ ای‌ ساقی‌، جام‌ شراب‌ را به‌گردش‌آور و به‌ ما بده‌ که‌ کار عشق‌ ما که‌ در آغاز آسان‌ به‌نظر می‌رسید، اینک‌ با مشکلات‌ بسیار روبه‌رو شده‌ است‌.

حافظ‌  در همین‌ زمینه‌ سروده‌ است‌:

تحصیل‌ عشق‌ و رندی‌، آسان‌ نمود اول / آخر بسوخت‌ جانم‌ در کسب‌ این‌ فضائل

بیت‌ 2:   [ از نمونه‌های‌ مشکلات‌ عشق‌ آن‌ است‌ که‌ ]  در آرزوی‌ آنکه‌ باد صبا از زلف‌ یار گره‌گشایی‌ کند و بوی‌ خوش‌ آن‌ را به‌ مشام‌ ما برساند، به‌ سبب‌ پیچ‌وخم‌ زلف‌ پرتاب‌ و مجعد او، (که‌ باد صبا به‌راحتی‌ نمی‌تواند از آن‌ بگذرد و بوی‌ آن‌ را به‌ مشام‌ برساند) خون‌ بسیار در دل‌ ما می‌افتد. (رنج‌ بسیار می‌بریم‌ و فیضی‌ نمی‌یابیم‌ و فتوحی‌ حاصل‌ نمی‌شود).

بیت‌ 3:   [ یکی‌ دیگر از مسائل‌ مهم‌ عشق‌ و سلوک‌ آن‌ است‌ که‌ مرید باید فرمانبردار کامل‌ مراد و مرشد خویش‌ باشد.] اگر مراد به‌ تو (مرید) بگوید که‌ جانماز خود را [ که‌ باید همیشه‌ پاک‌ و طاهر باشد]  در می‌ طاهرکن‌ و شست‌وشو بده‌، این‌ کار را  [ که‌ بسیار دشوار و ناهموار به‌نظر می‌رسد]  انجام‌ بده؛ زیرا مراد تو به‌خوبی‌ راه‌ و رسم‌ مراحل‌ سلوک‌ را می‌داند.  [ اگر سالک‌ را به‌معنی‌ مرید بگیریم‌ آن‌گاه‌ معنی‌ مصراع‌ دوّم‌ چنین‌ خواهد شد که‌ مرید نباید از راه‌ و رسم‌ سلوک‌ بی‌خبر باشد].

بیت‌ 4:  چگونه‌ می‌توانم‌ (هرگز نمی‌توانم‌) در کوی‌ معشوق‌ قرار و آرامش‌ داشته‌ باشم‌. (هیچ‌ آرامش‌ و امنیتی‌ در کوی‌ معشوق‌ برایم‌ وجود ندارد) وقتی‌ که‌ زنگ‌های‌ کاروان‌ (حرکت‌ کاروان‌ معشوق را ‌ اعلام‌ می‌دارند) و پیوسته‌ فریاد می‌زنند که‌ ای‌ کاروانیان‌ بار سفر بربندید و آمادۀ حرکت‌ و عزیمت‌ و کوچ‌ از آن‌ منزل‌ باشید.

بیت‌ 5:  آسودگانی‌ که‌ در ساحل‌ خفته‌اند، هرگز حال‌ مرا که‌ در شبی‌ تاریک‌، در میان‌ گردابی‌ بیم‌انگیز و موج‌هایی‌ هراس‌آور (تصویری‌ از بی‌قراری‌های‌ عشق‌) گرفتارم‌، نمی‌دانند (تنها بلادیدگانی‌ چون‌ من‌ این‌ حالت‌ را درمی‌یابند) که‌ هرگز این‌ حال‌ با حالت‌ آسودگان‌ ساحل‌نشین‌، همانند نیست‌.

بیت‌ 6:  اگر وصال یار را می‌خواهی‌، حتّی‌ یک‌ لحظه‌ از او غافل‌ مباش‌ و اگر به‌ (معشوق)آنکه‌ دوستش‌ می‌داری‌ رسیدی‌، دنیا و متعلقات‌ آن‌ را رهاکن‌ و معشوق‌ را دریاب‌.

5 – منابع‌ مطالعه‌ غزل‌

امین ریاحی، محمّد. 1368. گلگشت در شعر و اندیشه‌ی حافظ. تهران: علمی.

اهلی شیرازی.1344. کلّیات مولانا اهلی شیرازی. به‌کوشش حامد ربّانی. تهران: کتابخانه‌ی سنایی.

اهور، پرویز.1336/1363. کلک‌ خیال‌انگیز( فرهنگ جامع دیوان حافظ). 2ج. تهران:  زوّار/ بارانی.

حافظ شیرازی خواجه شمس‌الدین محمد. 1361. دیوان خواجه حافظ شیرازی. تصحیح سید ابوالقاسم انجوی شیرازی. چ 4. تهران: جاویدان.

خرمشاهی، بهاءالدین. 1366.  حافظ‌نامه‌. 2ج. تهران: علمی‌ و فرهنگی.

رجایی بخارایی، احمدعلی. 1340. فرهنگ اشعار حافظ. تهران: زوّار.

 

زرّین‌کوب‌، عبدالحسین. 1354. کوچه‌ی‌ رندان‌. تهران: امیرکبیر.

ـــــــــــــــــــــ . 1368.  نقش بر آب. تهران: معین.

سعدی شیرازی، شیخ مصلح‌الدین عبدالله. 1340. متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی. به‌کوشش مظاهر مصفّا. تهران: کانون معرفت.

سودی بسنوی، محمّد. 1366. شرح‌ سودی‌ بر حافظ‌. ترجمه‌ی‌ عصمت‌ ستارزاده.‌ 4ج. چ6. تهران: نشر‌ زرین‌ و نگاه‌.

شبستری، شیخ محمود. 1385. گلشن راز. تصحیح بهروز ثروتیان. چ 2. تهران: امیرکبیر.

قزوینی، محمد. 1324 و1325. «بعضی تضمین‌های حافظ (تکمله)». یادگار. س1. ش5.

مصفّا، ابوالفضل. 1369. فرهنگ ده هزار واژه از دیوان حافظ. تهران: پاژنگ.

مطهری، مرتضی. 1378. آینه‌ی جام، دیوان حافظ (همراه با یادداشت‌ها). تهران: صدرا.

نیساری، سلیم. 6/1385. دفتر دگرسانی‌ها در غزل‌های حافظ. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی/ نشر آثار.

هروی، حسین‌علی.1367. شرح غز‌‌ل‌های حافظ. 4ج. تهران: نشر نو

فهرست تحقیقات حافظ‌پژوهی دکتر منصوررستگار فسایی

 الف) مقالات:

«طبیعت در شعر حافظ»، مجموعه مقالات درباره‌ی شعر و زندگی حافظ، شهریور 1352، ص254ـ219.

«حافظ و پیدا و پنهان زندگی»، کیهان فرهنگی، شماره‌ی 8، سال پنجم، آبان 1367، ص 38ـ 35.

عین مقاله در مجموعه مقالات درباره‌ی شعر و زندگی حافظ، چاپ چهارم، جامی تهران،  508‌

«فرزاد عاشق شیدای حافظ»، خاک پارس، انتشارات نوید شیراز،1377.

«حافظ شعر و شاعری و معاصرانش»، حافظ، «حافظ و فردوسی»، ، دفتر دوم، بنیاد فارسشناسی، 1378، ص 109ـ47.

«معنی‌گردانی‌های حافظ»، نامه‌ی انجمن؛ فصلنامه‌ی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، شماره 1، تابستان 1380 ، ص 63 ـ39.

«حافظ و سعدی، دو آفتاب یک سرزمین»، سعدیپژوهی ، دفتر چهارم، اردیبهشت 1380، ص 26 ـ14.

«نواندیشی‌های دستغیب در شناخت حافظ»، یادنامه‌ی دستغیب، عیّار نقد در آینه، ص 119 ـ110، داستان‌سرا، شیراز.

«قدسی شیرازی و حافظ»، حافظ‌پژوهی، دفتر هشتم، مهرماه 1384، ص 162ـ 149، مرکز حافظ‌شناسی شیراز.

«بسحق اطعمه‌ی شیرازی و حافظ»، مجموعه مقالات برگزیده‌ی هم‌اندیشی زبان و ادبیات فارسی در قرن نهم، دانشگاه هرمزگان، 1383، ص 112 ـ 99 .

«گل و گلگشت با حافظ» مقدمه‌ای بر کتاب گلگشت با حافظ، ص 9 ـ 7، دکتر مرتضی خوشخوی، نوید، 1371.

«ایجاد فرهنگستان حافظ ادای دین نسل ماست در امری بزرگ»، نگاه پنجشنبه، خبر، پنجشنبه 9 آذرماه 1379ـ 78.

«گونه‌های شعر حافظ: حافظ و پیدا و پنهان زندگی»، سخن، 1385،ص 78 ـ52.

«درباره‌ی غزل حافظ»، کیهان فرهنگی، شماره 18.

«میراث حافظ»، پارس، 20 مهر 1377، ص 5.

«تحلیل‌ متن‌شناسانه‌ی واژه‌ی گفتن در شاهنامه و دیوان حافظ»، نامه انجمن، شماره‌ی اول، بهار 1384، ص 167 ـ 19؛ حافظ و پیدا و پنهان زندگی ، ص 201 ـ161 .

«گفت‌وشنودی با دکتر منصور رستگار فسایی»، از  فردوسی تا حافظ. نگاه پنجشنبه، خبر جنوب، 22  آذر1380 .

«علی‌اصغر حکمت شیرازی و بنای آرامگاه حافظ» . حافظ و پیدا و پنهان زندگی،سخن، 1385،ص274 تا280

«شیرازیان و تصحیح‌، تحقیق و چاپ دیوان حافظ‌،، حافظ و پیدا و پنهان زندگی»، سخن، 1385،ص 270تا 273.

ب) کتاب‌ها

مقالاتی درباره‌ی شعر و زندگی حافظ، (اهتمام) چاپ اول، 1352، دانشگاه شیراز، چاپ دوم و سوم دانشگاه  شیراز، چاپ چهارم، تهران: جامی، 1367.

مقالات تحقیقی درباره‌ی حافظ ـ مسعود فرزاد، (اهتمام و مقدمه)، شیراز: نوید، 1367.

دیوان حافظ‌، با مقدمه‌ی دکتر منصوررستگار فسایی،کتاب‌سرای تندیس، تهران.

حافظ و پیدا و پنهان زندگی، انتشارات سخن، تهران: 1385.

شرح تحقیقی دیوان حافظ،  پژوهشگاه علوم انسانی ( زیر چاپ)

کلمات آتش انگیز : لغت‌نامه‌ی جامع دیوان حافظ‌، ( در دست چاپ)

ج) راهنمایی رساله‌ دکتری

عوامل تأویل‌پذیری و جنبه‌های چند معنایی شعر حافظ، عزیز شبانی، دانشگاه شیراز‌، 1385.

منبع: وبلاگ دکتر منصور رستگار فسایی

    

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612