ميراث مكتوب: در نشست بررسي آثار و آراي قاضي سعيد قمي ، دكتر كريمي زنجاني اصل گفت: در تاريخ انديشه ايراني در دوران اسلامي ،به طيفي از متفكراني برميخوريم كه به معناي متداول و اخص كلمه، نه فيلسوف شان ميتوان دانست و نه عارف شان ميتوان خواند.
وي ادامه داد:زيرا كه انديشه آنها در ورطهاي ميان شهود عرفاني و تعقل فلسفي در حركت و بلكه در نوسان است و برآمده از چنين حركت آونگي و نوساني است كه آنان را جامع مسلك استدلال و مشرب عرفان مييابيم. به نظر ميرسد كه پيشنهاد خواجه عبدالله انصاري در حكيم ناميدن چنين متفكراني ، مددكار ما باشد، چنان كه همو ،ابوعبدالله ترمذي را چنين خواند.
طبيعي است متفكراني كه چنين عنواني بر آنها قابل اطلاق است به مذهب يا مكتب يگانه و واحدي تعلق نداشته باشند. چنان كه از حكيم ترمذي تا روزبهان بقلي و ابن عربي و از ابويعقوب سجستانيِ اسماعيلي تا ملاصدراي اثنا عشري- حداقل به معناي مذهبي و عقيدتي- تفاوت هاي اساسي ديده ميشود، اما اين تفاوت هاي ظاهري را نميتوان- و بسا كه نبايد- به معناي جدايي يكسره جهان هاي به دست داده اين حكيمان تعبير كرد، زيرا كه در معناي باطنيِ سخن و در ژرفاي نگاه آنان به تلاشي واحد ــ هرچند رنگارنگ ــ براي به دست دادن دانش رستگاري برميخوريم. تلاشي كه در سنتِ تاكنون برقرار خويش و در تولدهاي مجدد و اِحياي دائمي خود در راه انتقال آن حقيقت پنهان به وارثان مشروع كوشيده ، وارثاني كه همانا زندگاني هستند كه حقيقت زندگي را درمييابند و حياتِ روح را پاس ميدارند و برآمده از تربيت روحاني ويژهاي كه يافتهاند، بر فراز جزمگرايي الهيات متداول در روزگارشان و حتي بر فراز علوم آزمايشگاهي و سنجيده حركت ميكنند، به درنگ ميايستند، به تأمل مينگرند و به جان خويش نگريسته خود را به زبان حال بيان ميكنند مگر كه اهلش به گوش جان بشنوند.
دكتر كريمي زنجاني اصل افزود:صدرالمتألهين شيرازي و شاگرد خَلفِ او قاضي سعيد قمي، اگرنه سرسلسله، حداقل سلسلهجنبانان برجسته اين خانقاه وجودند و بيسبب نيست كه هانري كربن بيش از نيم دهه از عمر خويش را به تدريس آثاري از آنان اختصاص ميدهد كه در جهت بنيانگذاريِ نظامي براي تفسير فلسفيِ وحي و مأثورات ائمه معصومين و فهمِ وحياني و روايي فلسفه تعريف كرده بودند.
درواقع، سهم اين چُنينيِ عالم مثال سرآغاز همسخني و گفتوگوي هانري كربن و قاضي سعيد قمي است. گفتوگويي كه بوداي مسيحي، سودنبرگِ سوئدي هم با شهود عرفاني و تعبيرش از صبح معنوي، در پيشبرد آن سهمي ارزنده دارد. در اين گفتوگو، كه گويي بر مراقبه لحظه به لحظه همراهان اين سفر روحاني استوار است، نقشهاي از عالم وجود ترسيم ميشود كه البته ريشه در سنتِ حكمت اسلامي دارد. در اين نقشه عوالم سهگانهاي داريم كه عبارتند از:
اول، عالم واقع يا قلمرو اشياء و امور محسوس و به تعبير حكما «عالم مُلك»؛
دوم، عالم غيب كه سراي روح و فرشتگان روحسرشت است، و مكان عالم مثال، كه حكما ملكوتش خوانند و برآنند كه به معرفتِ مثالي ميتوانش شناخت؛
سوم، عالم عقول محض يا فرشتگان خِردسرشت كه از آن به عالم جبروت مراد شده و به عقل به شناخت درآيد.
وي همچنين گفت:در نظر قاضي سعيد روابط ميان اين عوالم سهگانه نيز جوهري است. هر عالمي علت پديدآورنده عالم زيرين و دربردارنده مجموعه عواملي است كه در آن هستند. بدين سال هر عالمي در عين آن كه شامل و جامع عالم زيرين است، باطن و مركز و نهانگاه آن نيز هست. پس براي هر موجود از عالم مُلك ميتوان ملكوتي خاص درنظر گرفت كه هم محيط بر اوست و هم باطن او، چنان كه بر همين نهج هر درجهاي از قلمرو ملكوت هر جبروتي دارد كه بر آن حاكم است و در مورد آدمي به اين طريق است كه ميتوان از وجود امر رَباني و كلمه الهي به عنوان ملكوت و باطن مخصوص او سخن گفت و به وجود انسان معنوي همچون واقعيت اصلي و باطني آدمي قايل شد. واقعيتي كه با چشم پيوسته بيدار خود و با نگاه هميشه نگاهبانش علت وجودي آدمي است و پس از بركندن پوشش اين عالم محسوس نيز به تمام و كمال باقي ميماند و در عين حال قدرتِ صورتبخشي يا صورتگري نيز دارد و جسم مثالي و لطيف به مثابه عينيت صورت بخشيده او و متأثر از اوست و آدمي پس از رهايي از جسم خاكي به اين جسم است كه در عالم ملكوت تجديد حيات ميكند.