میراث مکتوب – پنل علمی همایش «میراث علمی شاهرود. بسطام. خرقان» روز 31 خرداد در سالن اجتماعات هتل قصر بسطام برگزار شد. در این نشست علمی دکتر علی اشرف صادقی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مجدالدین کیوانی، دکتر محمود جعفری دهقی و دکتر محمد باقری سخنرانی کردند.
آنچه در ادامه می خوانید سخنرانی دکتر علی اشرف صادقی در همایش «میراث علمی شاهرود. بسطام. خرقان» است.
نام خراسان در دورۀ اشکانی به وجود آمد. خراسان یعنی منطقه ای که در آنجا «خور» یعنی خور شید طلوع می کند. «آس» در پهلوی اشکانی یعنی برآمدن. خراسان به منطقۀ شرقی تر پهلۀ قدیم اطلاق شده است و این منطقه اسمش «کومس» بوده که معرب کلمه «کومش» است و پیداست که شکل قدیمی تر این کلمه در منابع یونانی بوده و در منابع ایرانی نیست. در منطقۀ قومس یا کومس از قدیم زبان های مختلفی وجود داشته و امروز بقایای آن زبان ها در آنجا پیداست.
در سمنان و سنگسر گویش های زیادی دیده می شود. در سرخه گویش هایی دیده می شود که تحول یافتۀ زبان های غنی تری است که در این منطقه وجود داشته و دربارۀ اینها کتابهای زیادی به فارسی و زبان های دیگر نوشته شده است.
گفته هایی که از ابوالحسن خرقانی نقل شده بخشی به فارسی و بخشی گویش است. من تصور می کنم آنهایی که به فارسی است بعدها از روی گفته های گویش او ترجمه شده است. چون کتابی که منصوب به ابوالحسن خرقانی است بعدها از گفته ها توسط مریدان او به دست آمده و معلوم نیست که عیناً این گفته ها مال او باشد. در بعضی از کتابها نمونه هایی از آثار اصیل او به زبان مادری اش که گویش خودش یعنی گویش خرقانیست موجود است.
هم اکنون زبان خراسان، زبان فارسی است. از سده های نخستین بعد از اسلام زبان فارسی دری در اینجا بالیده است. این زبان اسمش فارسی است چون از فارس آمده است. به این دلیل که ابتدا هخامنشیان این زبان را زبان رسمی خودشان کردند. زبان فارس، زبان ایلامی بود و بعد ساسانیان که به حکومت رسیدند همان زبان را باز فارس می گفتند و آن را رسمی کردند و همین فارس که «ی» آن افتاده است در دورۀ اسلامی به فارسی معروف شد و از مدائن که پایتخت ایرانیان آن دوره بود به خراسان منتقل شد.
ساسانیان سعی داشتند سرزمین های پر آب و علف و دارای چراگاه های خوب را برای معاش خود فراهم کنند و پایگاه های بسیار قوی داشته باشند. آنها مرتب از اقصی نقاط ایران سربازگیری می کردند و به پایتخت می آوردند و آموزش می دادند . بعدها عدۀ زیادی از نظامیان و کارمندان اداری همیشه همراه این ها بودند و به این ترتیب و به تدریج زبان فارسی دری، زبان رایج در پایتخت شد. کلمه «دربار» از همین کلمه «در» گرفته شده است. در دوره ساسانی پایتخت را «در» می گفتند و درحقیقت همین دری است که با آن ورود و خروج می کنیم. «دربار» درِ کشور بوده است و زبانی که در پایتخت رایج بوده زبان دری است یعنی صورت تحول یافته همان فارسی مثل فارسی تهرانی که الان در هر جای ایران به آن تکلم می شود و سعی می کنند به آن لهجه صحبت کنند.
این زبان در آن زمان به خراسان منتقل می شود و به این ترتیب زبان فارسی دری زبان اصلی خراسان می شود و زبان پهلوی اشکانی از این خطه رخت برمی بندد. نمونه های موجود همه بازمانده های گویش های قدیم این منطقه است که بعضی های آن اشکانی است و برخی دیگر آمیخته ای است از اشکانی و فارسی دری کهن.
در نوشته هایی که از ابوالحسن خرقانی و از ابوسعید ابوالخیر در دست است و در اقوالی که از آنها باقی مانده و به صورت مکتوب درآمده ما صورت کهنه تر این زبان ها را می بینیم. کسانی که هم اکنون با گویش مازندرانی و یا گویش های سمنان و باقی گویش های منطقه آشنا هستند، می دانند یک پیشوندی به صورت «ها» در این گویش ها دیده می شود. اینها صورت تحول یافته زبان فارس است. فرود این هم در این گویش ها به صورت «هو» و «هوژ» درآمده است. در نمونه هایی در اسرالتوحید و در کتاب خرقانی ما این دو پیشوند را می بینیم و با زبانی صحبت می کردند که یک کلمه اش هاژ و هوژ است. برای مثال می گفته است که «هوژ آی» یعنی فرود آی. یعنی نسخۀ قدیمی دارد هوژ آی و نسخۀ جدیدتر تغییر یافته به فرودآی. یک جمله عیناً در کتاب النور که دکتر شفیعی به فارسی ترجمه کرده است از ابوالحسن است. به این صورت «وارنمان کو» . آن کلماتی که امروز با «ب» شروع می کنی در زبان پهلوی و فارسی دورۀ ساسانی و این منطقه با «و» شروع می شود. مثلا باران شده «واران» و برف «ورف» شده است و این واران صورت تحریف یافتۀ باران است؛ پس ورانمان کو یعنی بارانمان کو. کو هم اینجا مبدل فعل «کن» است. به خدا می گوید بارانمان کن یعنی بارانی به ما بده. این یک نمونه از گفته های خرقانی است.
در این کتاب از ابوالحسن به صورت بوالحسنو نام برده شده است. «و» هم یک پسوندی است که ما در گویش ها و در زبان دورۀ ساسانی هم داریم. شیرو در شاهنامه همان شیرویه است پسر خسروپرویز و این «ی» افتاده است شده شیرو . در بختیاری خیلی از نام ها افراد فرزندانشان را با «شاهرویه» نامگذاری می کنند. بوالحسن هم بوالحسنو یا بوالحسنویه است.
معلوم می شود این پسوند، پسوند تحبیبی است. پسوند تحبیبی پسوندی است که ما افرادی که با آنها خودمانی هستیم ادا می کنیم؛ برای مثال فرزندانمان نامشان را با این پسوند خطاب می کنیم. امروز پسوندی که ما در زبان فارسی داریم و زنده است «ی» است. یعنی مثلا مانند طفلی یا طفلکی با پسوند کَ . این کاف «ک» تحبیب است که مولانا به آن اشاره کرده:
«کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست/ جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست»
در گذشته هم داشتیم برای مثال حسنک وزیر و دانشمندان دیگری که دانشمند بزرگی بودند مثلا ابوجعفر احمدبن علی بیهقی صاحب کتاب تاج المصادر به «جعفرک» معروف بوده است. این تحقیر نیست بلکه یک نوع احترام و عزت گذاشتن است و در این خطۀ سمنان دیده شده. نقل می شده ابوالحسن هم بوالحسنو گفته می شده و هیچ جنبۀ تحقیر نداشته.